۱۳۹۸ تیر ۲۶, چهارشنبه

نگاهی به شرایط عمومی جامعه و امکانات متضاد تکامل اوضاع سیاسی




نگاهی به شرایط عمومی جامعه و امکانات متضاد تکامل اوضاع سیاسی

شرایط سیاسی کنونی جامعه، وضع نیروهای حاکم، وضعیت اجتماعی- سیاسی طبقات گوناگون، سطح آگاهی و شرایط  عمومی جنبش توده ای و بالاخره وضع احزاب و سازمان های مخالف به گونه ای است که ترسیم روشنی از شکل تکامل مبارزه طبقاتی در جامعه آسان نیست و به همین منوال نمی توان به گونه ای قاطع آینده آن را پیش بینی کرد.
مضمون، شکل و بافت طبقاتی مبارزه توده ای  که در سال 88 وجود داشت، با مضمون و شکل و بافت طبقاتی آن در سال 96 از جهات گوناگون تفاوت داشت. هر دو این جنبش ها، هم از نوع نقشی که در تکامل جنبش عمومی ایفا کردند و هم از جنبه ضرباتی که به ارکان نظام حاکم زدند و آن را به آخرین خاکریزهای آن یعنی دستگاه نظامی راندند، نقش قابل توجهی بازی کردند. از سوی دیگر، مبارزه طبقات گوناگون به طور روزمره، هفتگی و ماهانه ادامه یافته و هر طبقه و گروه و دسته برای خواستهای اقتصادی و یا سیاسی خود دست به اشکال گوناگون مبارزه زده است. با این همه، این جنبش ها، حداقل تا کنون و به دلایلی که پایین تر به آنها اشاره خواهیم کرد، نتوانسته اند به روشنی و با قطعیتی درخور شکل تکامل مبارزات را ترسیم نمایند.   
امکانات گوناگون  و متضاد تکامل اوضاع
 بر مبنای شرایطی که بر جنبش تمامی طبقات خلقی حاکم است، و نیز به سبب  وزن، نیرو و شرایط ویژه طبقات گوناگون ارتجاعی، مترقی و انقلابی و نیز نقش و تحرکات امپریالیست ها، به ویژه آمریکا در صحنه مبارزه طبقاتی در ایران، در حال حاضر راه های ممکن پیش پای تکامل اوضاع گوناگون است. وضعیت های ممکنی که می توان در مورد تکامل اوضاع عمومی جامعه پیش بینی یا ترسیم کرد و نیز برجسته ترین یا مهمترین عوامل عینی و ذهنی ای که می توان به نفع هر کدام بر شمرد، اینها است:
1-   حکومت کنونی و در اصل جناح مسلط خامنه ای و رهبری پاسدارانش، در پی زد و بند امپریالیست های غربی با آنها، به ثبات نسبی خواهد رسید و با برخی تغییرات در ساخت اقتصادی ساخت و وجوه سیاسی - فرهنگی خواهد توانست جنبش های مسالمت آمیز و انقلابی را به انفعال و شکست نهایی بکشاند.
عوامل معین مثبتی که به نفع این امکان وجود دارد و یا آن را تقویت می کنند عبارتند از: تسلط نسبتا کامل آنها بر اقتصاد کشور و تمامی ارگانهای سیاسی و نظامی و فرهنگی، عدم اتحاد عمومی طبقات خلقی و تشکلات توده ای و سیاسی در مبارزه جاری و تا کنون، وجود ریشه های اندیشه مذهبی، سنتی، خرافی در مردم ایران به ویژه توده های استثمار شده و ستمدیده و عدم گسست قطعی از اندیشه دولت مذهبی و پذیرش تفکر سکولاریسم، نبود نیروهای مخالف قوی و متحد و صاحب نفوذ در مردم و در یک کلام یک  جایگزین (آلترناتیو) مقتدر، وضع بی ثبات امپریالیست ها و تضادهای فراوان میان آنها بر سر سرنگونی حکومت کنونی و یا تداوم رابطه، سازش و روابط پنهانی گروهی از امپریالیست ها با باند حاکم
2-   حکومت کنونی در پی جنگ و جدال های درونی، به گونه ای مسالمت آمیز تغییر خواهد کرد و جریان هایی همآنند اصلاح طلبان- و نه لزوما خود آنها و یا با تفکرات کنونی شان- قدرت خواهند گرفت و پس از بند و بست با امپریالیست ها، اوضاع آرام گرفته و ثبات اقتصادی و سیاسی برقرار خواهد شد. آنها نیز سیر استحاله به عوامل امپریالیسم را طی این فرایند طی خواهند کرد.
عوامل معین به نفع این امکان عبارتند از: تضادهای درونی هیئت حاکمه که نه تنها هیچگاه متوقف نشده، بلکه همواره وجود داشته و گاه و بیگاه شدت گرفته است، تسلط انحصاری باند خامنه ای بر تمامی ارگانها و در نتیجه فشار گذاشتن روی بقیه جناح های طبقات مسلط و کلا لایه های گوناگون  طبقه سرمایه دار به ویژه تکنوکرات ها، که خواه ناخواه مقاومت و مبارزه آنها را بر می انگیزد، شرایط کنونی مبارزه خودبخودی توده ای موجود که به سبب نداشتن دورنمای روشن و فقدان رهبری، کماکان و در شرایط معین می تواند به عوامل فشار در دست جناح های مخالف مزبور در آید، عدم پیوست لایه های بورژوازی کوچک و لایه های بالایی و میانی خرده بورژوازی به جنبش رادیکال و تهاجمی توده ای حداقل تا کنون، امکان سازش جناح های حاکم با جناح های خواهان تغییرات تدریجی به سبب رشد جنبش توده ای و برای جلوگیری از رادیکال شدن بیشتر آن، مقبول بودن نسبی جناح هایی که خواهان اصلاحات در نظام کنونی و تغییرات تدریجی هستند در نزد امپریالیست ها نسبت به جناح خامنه ای، علاقه امپریالیست ها به تغییرات تدریجی در هیئت حاکمه ایران و پیشبرد مقاصدشان از طریق این تغییرات تدریجی
3-   به واسطه شرایط اقتصادی، سیاسی و فرهنگی و فشارهای طاقت فرسا، جنبش توده ای فرازهایی نوین را تجربه خواهد کرد و حکومت کنونی در پی یک جنبش بزرگ توده ای تهاجمی که در تکامل مبارزات سالهای 88 و 96  و به شکل شورشها و اعتصابات توده ای به وجود خواهد آمد، سرنگون خواهد شد. وضع پس از این سرنگونی در ترسیم امکانات دیگر آمده است.
عوامل تقویت کننده این امکان عبارتند از: وضع عمومی اقتصادی کشور و بحران عمیق اقتصادی، تورم، بیکاری و پایین آمدن قدرت خرید مردم به ویژه طبقات و لایه های حقوق بگیر،  سقوط پیوسته سطح زندگی طبقات زحمتکش استثمار شدن و زیر ستم و حتی لایه های پایینی و میانه خرده بورژوازی، تحریم های امپریالیست ها که فشار بحران اقتصادی را مضاعف کرده است، نبود خواست و توانایی جناح خامنه ای در تکیه روی یک اقتصادی ملی و اتکاء به سرمایه داران ملی و تولید ملی و اقتصاد بدون نفت. خفقان 40 ساله سیاسی و فرهنگی و استثمار و ستم بی پایانی که نسبت به  طبقات مختلف و به ویژه زحمتکشان روا شده و می شود، نفرت و کینه عمیق تمامی طبقات، گروهها، دسته های مذهبی زیر ستم دستگاه حاکم، ملیت های زیر ستم و... نسبت به طبقات حاکم کنونی به ویژه باند خامنه ای و خواست عمومی آنها برای سرنگونی حکومت اسلامی و برقرار آزادی و دموکراسی، دین و مذهب گریزی عمومی مردم و به ویژه لایه های متفاوتی از طبقات خلقی و میل به  برقراری حکومتی غیر مذهبی و سکولار، وجود جنبش توده ای که از آغاز سال هفتاد تا کنون به اشکال گوناگون تداوم داشته است و نه تنها به عقب نرفته، بلکه در همین دو سال اخیر، دو نقطه اوج یعنی خیزش توده ای دی ماه 96 و مبارزات کارگران هفت تپه و اهواز و اراک را تجربه کرده است
4-    در پی یک جنبش توده ای، و مقاومت باند خامنه ای و سپاه، شرایط یک جنگ داخلی طولانی مدت فراهم خواهد شد. اگر تکامل اوضاع به چنین جنگی بینجامد، در حال حاضر نمی توان نظر داد که آیا وضع همانند کدام کشورها خواهد شد: کشورهایی که چنین جنگ هایی منجر به آگاهی، تشکل و سازماندهی طبقه کارگر و اتحاد وی با توده های زحمتکش و زیر ستم گردیده و این طبقات به رهبری طبقه کارگر و حزبش ( در صورتی که حزبی انقلابی پدید آید و رهبری طبقه کارگر را بر دهقانان و کشاورزان و تمامی طبقات زحمتکش  و نیز طبقات میانی تامین کند) پیروز بیرون آمدند؛ و یا مانند عراق، سوریه و یا برخی کشورهای آفریقایی خواهد شد؛ و یا بکلی متفاوت از این تجارب و تجربه ای دیگر خواهد بود.
 عوامل مثبتی که این امکان را به نفع خود تقویت می کنند عبارتند از: وجود جنبش توده ای و مبارزات طبقات مختلف که ممکن است اوضاع را به نقطه جوش برساند، و از یک سو، آنچه در دی ماه 96 روی داد، با ابعادی گسترده تر، تهاجمی تر و شدیدتر یعنی به شکل شورش ها و قیام های توده ای برآمد کند، و از سوی دیگر، در تکامل مبارزات طبقه کارگر، آموزگاران، کشاورزان و رانندگان، بازاریان و غیره، اعتصاب عمومی فلج کننده سراسر کشور را در برگیرد، تسلط جناح خامنه ای بر قوای نظامی و مقاومت این جناح و نیروهای نظامی وابسته به آن برای حفظ قدرت در مقابل جنبش که می تواند آغازگر جنگ داخلی گردد، و وضع عمومی با تفاوت هایی همآنند سوریه شود، دخالت امپریالیست ها گوناگون در اوضاع و دامن زده شدن به جنگ داخلی 
5-   حکومت کنونی به وسیله امپریالیست ها و با تهاجم محدود یا گسترده آنها بطور کامل فلج و سرنگون شده و آنها توان این را خواهند یافت که حکومتی باب طبع خود( بورژوازی کمپرادور و مزدور امپریالیست ها) بر سرکار بیاورند.
عوامل مثبت به نفع این دیدگاه عبارتند از: تضاد عمیق امپریالیست ها با حکومت کنونی به دلیل نقش بی ثبات کننده  آن، خواه در کشور و خواه در منطقه خاورمیانه( این تضاد پس از پیروزی انقلاب و تسلط خمینی بر دستگاه حکومتی همچنان ادامه داشته است و دارای اوج و فرودها و شدت گرفتن و سازشهای بیشمار است و اکنون به واسطه گسترش نسبی حکومت در منطقه و گسترش دامنه  تولید سلاح های گوناگون شدت گرفته است)، شرایط کنونی این تضاد در منطقه و تحریم های دامنه داری که آمریکا برای این حکومت در نظر گرفته و به اجرا در آورده است، امکان تبدیل اوضاع کنونی به جنگ، زدن زیر ساخت های نظامی و سیاسی در زمانی محدود، وجود مبارزات توده ای و عدم وجود دورنمای روشن در این مبارزات که امکان سوار شدن امپریالیست ها بر آن را به آنها میدهد، وجود آلترناتیو حکومتی آماده سلطنت طلبان و جمهوری خواهان وابسته به امپریالیسم که در آب نمک خوابانده شده اند، گرایش های موجود به ویژه فرهنگی در برخی لایه های بورژوازی و خرده بورژوازی میانی و مرفه به نفع تسلط سلطنت طلبان. «دلتنگی» برای آن زمان ناشی از مقایسه حکومت آخوندها و کلا حکومت مذهبی با دوران سلطنت شاه سابق، وجود روحیات  منفعلانه در برخی لایه ها و عدم علاقه به درگیر شدن در انقلاب که آنها آینده آن را روشن نمی بینند، ترس از تجزیه ایران در برخی لایه ها، میل به سمت برقراری بی دردسر، آسان، ساده حکومت سلطنتی سابق به وسیله امپریالیست ها.
6-   تلاش امپریالیست ها برای سرنگونی حکومت کنونی و آوردن حکومت باب طبع  خود، به وسیله یک جنبش بزرگ توده ای علیه حکومت خنثی شده و در نتیجه و برای دورانی وضعی مانند تونس یا مصر به وجود خواهد آمد. در اینجا نیز هنوز نمی توان تصور کرد که تکامل اوضاع چگونه خواهد بود.
عوامل به نفع این امکان عبارتند از: وجود جنبش توده ای طبقات استثمار شدن و زیر ستم، خرده بورژوازی و نیز بورژوازی ملی، مبارزات سال 88 و وشورشهای دی ماه 96 و نیز تداوم مبارزات طبقات، ضعف کلی قدرت حاکم و جناح های گوناگون آن و از دست دادن پایه هایی که این حکومت با اتکاء به آنها توانسته قدرت خود را حفظ کند و تداوم یابد، عدم میل امپریالیست ها برای دخالت مستقیم در اوضاع ایران در چنین شرایطی و تلاش برای کنترل از درون و به وسیله عوامل خویش
7-   امپریالیست ها مجبور شوند که دست به تهاجم زمینی و اشغال ایران بزنند، اما نتوانند سروته قضیه را زود جمع کرده و بیرون روند و در نتیجه شرایط یک جنگ طولانی با امپریالیست ها و نظام فراهم  گردد. وضع شماره 3 یا وضعیتی مانند عراق می تواند تصور شود.
امکانات عینی به نفع این وضعیت عبارتند از: تسلط جناح خامنه ای بر اقتصاد، سیاست و نیروهای نظامی و مقاومت این نیروها مقابل امپریالیست ها، آغاز یک جنگ داخلی طولانی، دخالت کردن نیروهای هوادار حکومت کنونی به نفع این حکومت به ویژه حزب الله لبنان، گسترده شدن جنگ بیرون از ایران،  در کنار آن مبارزات توده ای علیه نیروهای امپریالیست ها همچون عراق یا سوریه، درگیری خلق های زیر ستم در مناطقی مانند کردستان، آذربایجان، بلوچستان و خوزستان و غیره
8-   شرایط به گونه ای پیش رود که ایران محل جنگ و نبرد امپریالیست های گوناگون شود.
شرایط عینی و ذهنی که به نفع این امکان وجود دارد، عبارتند از: تکامل اوضاع به یک جنگ داخلی که دلایل امکان آن در بالا شرح داده شد، تضادهای میان امپریالیست ها به ویژه امپریالیسم روسیه با امپریالیسم غرب، مانورهای جناح خامنه ای و امکان وابسته شدن آنها به روسیه( در حال حاضر جناح های طرفدار روسیه در حکومت فعلی وجود دارند، گرچه نسبت به جناح های وابسته به غرب از نیروی کمتری برخوردارند اما در شرایط معین این نیروها می توانند رشد کنند)
هشت امکان متفاوت بالا می توانند به سه امکان محتمل تر زیرین تقلیل یابند:
1-   حکومت کنونی - خواه خامنه ای و خواه دیگر جناح ها اگر جناح حاکم را از میدان به در کنند - تداوم یابد، سازش با امپریالیست ها صورت گرفته و رابطه با امپریالیست ها حسنه شود و برای دورانی ثبات نسبی در جامعه برقرار گردد.
2-    جنبش توده ای  خودبخودی رشد و تکامل یافته و منجر به سرنگونی حکومت کنونی شده و دولت موقتی پدید آمده و در نهایت حکومتی از سوی طبقات خلقی برقرار گردد؛  این حکومت می تواند ملی و با تسط بورژوازی ملی باشد و یا حکومت جمهوری دموکراتیک خلق به رهبری طبقه کارگر.
3-    امپریالیست ها به هر شکل موفق شوند حکومت کنونی را سرنگون کنند و حکومت باب طبع خود یعنی  سلطنت طلبان و یا جمهوری خواهان وابسته به خود را سر کار آورند.
به این ترتیب چهار وضعیت اساسی عبارتند از تداوم حکومت کنونی و سه وضعیت یا آلترناتیو مقابل آن عبارتند از استبداد سلطنتی( یا استبداد در شکل یک جمهوری سکولار) وابسته به امپریالیست ها، جمهوری دموکراتیک بورژوایی یعنی دیکتاتوری بورژوازی ملی و جمهوری دموکراتیک خلق به رهبری طبقه کارگر یا دیکتاتوری دموکراتیک خلق. از میان این ها، امکان برقراری جمهوری دموکراتیک خلق در حال حاضر بنا به دلایل گوناگون که بخشا در زیر خواهد آمد از همه ضعیف تر است.  
 باید بگوییم که برای پیشگیری از طولانی شدن کلام در مورد هشت امکان بالا، از بیان عوامل منفی به ضرر هر امکان خودداری کرده ایم. زیرا این به خودی خود روشن است که برخی از عواملی که به عنوان عوامل مثبت برای یک امکان طرح شده، برای امکان دیگر، عواملی منفی و بازدارنده به شمار می آیند و برعکس، برخی یا تمامی عوامل مثبت یک امکان، به وسیله عواملی که برای امکان دیگر مثبت، محسوب گردیده، خنثی گردند و یا از درجه تاثیرشان کاسته شود.در عین حال تضاد در درون تمامی موارد، این یک را به نفع دیگری و دیگری را به نفع این یک تضعیف میکند. مثلا روشن است که درون توده های خلق هم کماکان ریشه های تفکر مذهبی موجود است و هم  به میزان زیاد اسلام گریزی و دین گریزی رشد کرده است. لذا هر کدام به نفع یا ضرر امکانی نقش ایفاء خواهند کرد.   
میان این هشت امکان متفاوت، توازن و هم سنگی وجود ندارد، و به همین دلیل می توان شرایط عینی و ذهنی تحقق آنها را قوی تر یا ضعیف تر دانست، اما در حال حاضر نمی توان هیچکدام از این امکان ها را قطعی دانست.
 مبارزه طبقاتی، صحنه فعالیت نیروهای طبقاتی مختلف است و به  شرایط عینی و ذهنی بی شمار، وضع کیفی و کمی طبقات مختلف و توازن نیروها بستگی دارد. شرایط عینی و ذهنی و وضع کیفی و کمی طبقات نیز، در نتیجه  قدرت تشخیص، تنظیم سیاست های درست یا نادرست، خواست تغییر و تحول، نیروی اراده تحقق آرمانها و آرزوهای طبقات و فعالیت پیشروان طبقات و خود توده های طبقه، می تواند تغییر کند.  شرایطی که می توانند طبقه ای که در موقعیت ضعیف تر قرار گرفته، به طبقه قوی تر و دارای نیروی بیشتر تبدیل کند و برعکس.  
با این همه، برخی از این امکانات را در حال حاضر می توان دارای احتمال بیشتر یا کمتر نزدیک به ذهن یا دور از ذهن دید و... اما در حال حاضر ترسیم دقیق و قاطعانه اینکه کدام یک از این وضعیت ها- و یا وضعیت های بینابینی - می تواند به وجود بیاید، اگر نگوییم امکان ندارد، اما بسیارمشکل است. تجاربی از زمان تجاوز امپریالیست ها به افغانستان و عراق و پس از بهار عربی وجود دارد( سوریه و لیبی با تفاوتهای میان آنها از یک سو و از سوی دیگر تونس و مصر باز هم با تفاوت های میان آنها)  که می توان به آنها استناد کرد( به برخی از آنها اشاره کردیم) و برخی از آنها را دارای امکان تحقق بیشتری دانست، اما ترسیم روشن آینده در حال حاضر ممکن نیست.
دلایلی که برای عدم امکان تدوین روشن و تا حدودی محتمل شکل تکامل مبارزه طبقاتی در ایران می توان آورد، و البته بر این مبنا که تخیلات و تمایلات ذهنی خود را مبنا نگیریم، بلکه بخواهیم واقع بینانه به اوضاع نگاه کنیم، اینها است:
وضع عمومی مبارزه طبقات
آگاهی
جنبش طبقات گوناگون، کارگران، دهقانان، توده های زحمتکش شهری و روستایی، لایه گوناگون خرده بورژوازی، در حالیکه همواره جریان داشته و دارد، و سطح آگاهی آن به ویژه در قیاس با دهه نخست پس از انقلاب، سال هایی که اصلاح طلبان رهبری عمومی را در دست داشتند و حتی نسبت به پیش از دی ماه 96 بسیار بالا رفته، اما در تمامی این جنبش ها هنوز بسیار پایین است. طبقات خلقی در حالیکه در گستره معینی و تا حدودی می دانند چه نمی خواهند- و این هم بالا رفتن سطح آگاهی را نشان می دهد و هم تا حدودی و بر مبنای آنچه نفی می کنند، می تواند تعین کند که چه می خواهند- اما به طور کلی و به گونه ای مثبت، یا تصور روشنی از آنچه که می خواهند و چگونگی فرایند رسیدن به آن را ندارند و آنچه هست تا حدودی گنگ است، و یا اساسا نمی دانند که چه می خواهند.(1)این درجه از آگاهی برای اینکه حکومتی را عملا سرنگون کرد و مهمتر از آن اینکه چه حکومتی را باید جانشین آن کرد، کفایت نمی کند.
با چنین درجه ای از سطح آگاهی برخی از لایه های هر کدام از این طبقات در صورتی که برخی خواستهای اقتصادی شان اجابت شود، ممکن است قانع شوند و یا در پی تقویت شرایط عینی و ذهنی هر کدام از امکانات بالا، نوسان کنند و شرایط تحقق امکانی را به ضرر امکان دیگر قوی تر نمایند.
تشکیلات صنفی و سندیکایی
باید روشن باشد که  طبقه کارگر - و نه تنها این طبقه، بلکه تمامی  طبقات زحمتکش شهری و روستایی-  نه تنها دارای سطح آگاهی بالا، حتی در لایه های صنعتی طبقه کارگر، نیست، بلکه  از تشکلات صنفی، سندیکایی و  توده ای ابتدایی نیز بی بهره است و در کل کشور وضع متحد و متشکلی ندارد. جدا از اینها رهبران تشکلاتی همچون سندیکای شرکت واحد و هفت تپه و دیگر تشکل های جانبی نیز در معرض شدیدترین فشارها بوده اند، و نیز نظام با  برنامه ریزی برای به وجود آوردن تشکلات جایگزین، آنها را محدودتر کرده است
 طبقه کارگر در کل کشور تنها دو سندیکای شرکت واحد و هفت تپه را دارد که تشکلاتی روی کاغذ ویا صرفا در فضای مجازی نبوده، بلکه عملی و واقعی اند. این دو تشکل رهبری مبارزات کارگران این موسسات را به عهده دارند. شعارهایی در مبارزات کارگران هفت تپه و فولاد اهواز به نفع شورا داده شد، اما شورای کارگری عملی ای وجود ندارد و به گمان ما برخی از گروههای «شبه چپ» بیهوده بر سر موجودیت آن قیل و قال راه انداخته اند.
وضع عمومی مبارزات
از سوی دیگر، مبارزات طبقه کارگر و بیشتر طبقات زحمتکش، در حالیکه  از نظر گستره، غیر قابل قیاس با ده سال پیش است، اما به جز در برخی مواقع، اوج چشمگیری نداشته است. طبقه کارگر به جز جنبش اعتصابی بزرگی که در هفت تپه، اهواز و اراک به پا کرد و توانست توده های زحمتکش و برخی لایه های میانی را به گرد خویش آورد و نقش ممتازی در حرکت عمومی ایفا نماید( به طور گسترده در همین سه شهر و در سطحی کمتر نسبت به آنها در شهرها و مناطق دیگر) جنبشی در آن حد و اندازه،  نه در خود آن شهرها و نه در شهرهای دیگر بپا نکرده است. پس از اعتصاب کارگران نیشکر و فولاد، تقریبا تمامی کارگاه ها و کارخانه هایی که دست به گردهمایی و یا اعتصاب زده اند- که عموما کوچک هم بوده اند- عمدتا برای خواست گرفتن حقوق های عقب افتاده و برخی خواست های صنفی کوچک دیگر بوده است. در هیچ کجا تا کنون، وضعی مانند این سه شهر پدید نیامده است.
جنبش های دیگر
جنبش  لایه های زحمتکشی همچون آموزگاران، از نقطه نظر آگاهی و تشکیلات شهری و سرتاسری وضعی بهتر از کارگران دارد. با این وجود، حتی  این جنبش از نظر آگاهی، اتحاد و وضع تشکیلاتی، به ویژه تشکل های خودجوشی چون«شوراهای نمایندگان» که باید قدرت را به دست بگیرند، به هیچوجه در سطح حداقل هم نیست.
لایه های طبقه خرده بورژوازی نیز عموما تشکیلات ندارند. رانندگان کامیون و کامیون داران جزء، در مبارزه خود دست به ایجاد تشکیلات سرتاسری نزدند. مبارزات مال باختگان و بازنشستگان نیز گرچه کماکان ادامه داشته و نقش مثبتی در زنده نگاه داشتن مبارزات جاری ایفا کرده و می کند، اما در کل جنبش، نقش آنها فرعی بوده و نمی توانند نقش اساسی و مهمی در تحولات جامعه ایفاء کنند.
 جنبش زنان در حالیکه مبارزات جسته و گریخته ای را پیگیرانه دنبال می کند، مبارزاتی که حتی کوچکترین و بی اهمیت ترین آنها، در این نظام دارای اهمیت و مثبت است، اما هیچگونه رهبری متشکلی ندارد. از ایده های روشن و سازمان های منضبط  زنان و نیز اتحاد عمومی سرتاسری محروم است.
 جنبش خلقها به جز کردستان در بقیه نقاط، از آگاهی و وضع تشکیلاتی منسجم و توده ای برخوردار نیست.  تشکلات مردمی کردستان نیز در مقایسه با سالهای انقلاب دچار تجزیه های گوناگونی شده اند، و اگر در آن زمان دو تشکیلات عمده، کومله و حزب دموکرات بود، اکنون  سازمان های متعددی به وجود آمده است. بخشی از این سازمان ها- همانند چهار حزبی که اخیرا وارد مذاکره با جمهوری اسلامی شده اند - عموما یا زیر نفوذ جریانهای وابسته به آمریکا هستند و یا زیر نفوذ جریانهای شدیدا راست محلی.
جدا از این ها، نه طبقه کارگر و نه دیگر طبقات زحمتکش، حزب و سازمان سیاسی رهبری کننده که وجودش برای هر طبقه اساسی و دارای اهمیت کلیدی و تعیین کننده است، ندارند.
به طور کلی، تنها طبقه ای که در میان نیروهای کنونی مترقی مخالف حکومت اسلامی، از سطح آگاهی بالایی برخوردار است، نسبتا متحد است و تشکیلات دارد، بورژوازی ملی است که هم در طبقه خود نفوذ دارد و هم می تواند تا حدودی لایه های بالایی و مرفه خرده بورژوازی را به دنبال خود بکشد.اما سازمان ها و رهبران این طبقه که در داخل هستند نیز زیر فشارهای گوناگون بسر می برند.
وضع نیروهای مخالف
 وضع نیروهای مخالف جمهوری اسلامی( یا اپوزیسیون بیرون کشور) نیز به گونه ای نیست که بتوان در معادلات جاری مبارزه طبقاتی، عملا حسابی روی آن باز کرد. به جز احزاب ملی که به هر حال پایه های خود را دارند، بقیه به هیچوجه پایگاه توده ای ندارند.
جریان های «چپ» هزا تکه اند و انواع و اقسام رویزیونیسم، تروتسکیسم، خروشچفیسم، سوسیال دموکراتیسم و جریان هایی از این دست بر آنها تسلط دارند. بسیاری از این جریان ها چنان دشمن تئوری ها و تجارب پیشین حکومتهای  طبقه کارگر، به ویژه در شوروی زمان لنین و استالین و چین زمان مائو، شده اند که دیگر هیچگونه جای پایی  از نظرات تئوریک انقلابی و تجارب گذشته را در اندیشه های اینان نمی توان یافت و براستی که از نظر نفی جهان بینی مارکسیسم به خلوص کاملی رسیده اند.
از سوی دیگر همین ها، چنان شیفته دمکراسی های بورژوایی غربی یا در واقع دیکتاتوری های بورژوایی شده اند، که جز این نوع حکومت ها، هیچگونه تصور دیگری از حکومت جایگزین (طبقه کارگر!؟) ندارند و اگر اینجا و آنجا دم از شورا و «حکومت طبقه کارگر» می زنند، اینها به قدری توخالی و پوچ است که جز خودشان کسی دیگر، حرف آنها را باور نمی کند. فعالین داخلی آنها نیز، حتی آنها که بعضا شریف و صادق و عملا درگیر مبارزه کارگران هستند، هیچگونه وحدتی ندارند؛ بخش فعالین داخلی وابسته به رویزیونیست ها، تروتسکیست ها و سوسیال دموکرات ها، کارشان تخریب در جنبش طبقه کارگر است. مشکل بتوان گفت فعالین این جریان ها در تخریب وحدت تشکیلاتی کارگران در سندیکای واحد و مبارزات و تشکل های خودجوش کارگران هفت تپه و فولاد اهواز نقشی نداشتند.
 به این ترتیب، خواه وضع عمومی آگاهی و تشکل طبقات اصلی و خواه وضع اپوزیسیون و به اصطلاح نیروهای رهبری کننده طبقات گوناگون، به گونه ای نیست که بتوان تصورات روشنی در مورد تکامل اوضاع مبارزه طبقات داشت و یا نظرات دقیقی در این خصوص تدوین کرد.
شرایط آرمانی
باید توجه کرد که اگر احزاب و سازمان های سیاسی انقلابی که از جان و دل حاضر به مبارزه بودند و با سازمان های نسبتا منسجم سرتاسری، در سطح نسبتا خوبی وجود داشتند، اگر این سازمان ها  به گونه ای نسبی در پایه های خود نفوذ داشتند و در بالا بردن سطح آگاهی طبقه ای که نماینده آن بودند و سطح عمومی آگاهی توده ها تلاش می کردند و این سطح را با تدوین استراتژی و تاکتیک های انقلاب بالا می بردند، اگر اینها مبارزات هر طبقه را به گسترده ترین و متشکل ترین وضع خود می رساندند، وضع تا حدود زیادی فرق می کرد و این امکان وجود داشت که تصورات روشن تری را در مورد چگونگی تکامل جنبش خلق ترسیم کرد. اما وضعی که در بالا تصویر کردیم، حداقل تا زمان کنونی،  آینده را تا حدود زیادی مبهم کرده است.
بر مبنای آنچه که گفتیم و تا آنجا که به طبقه کارگر مربوط است، گره کار در وجود تشکل سیاسی طبقه کارگر، گردان پیشاهنگ طبقه کارگر، یعنی یک حزب کمونیست انقلابی مسلح به جهان بینی مائوئیستی(م- ل- م) که پیشروترین و فعالترین کارگران و روشنفکران هوادار این طبقه را در خود جای داده باشد، نهفته است. این حزب است که می تواند طبقه کارگر را به بالاترین سطح آگاهی و تشکیلات برساند و این حزب است که می تواند مبارزات سیاسی این طبقه را رهبری کند. در عین حال این وحدت طبقه کارگر است که می تواند شرایط  اتحاد عمومی خلق را پیرامون برنامه حداقل و حداکثر خود تامین کند. و تنها در صورت تامین رهبری طبقه کارگر بر تمامی طبقات خلقی و در راس شان دهقانان و لایه های پایین و میانی خرده بورژوازی است که میتوان اتحاد خلق و تداوم انقلاب را تضمین کرد. اتحادی که بدون آن هیچ گونه تصوری از پیروزی نهایی نمی توان داشت. و تنها در چنین صورتی یعنی در شرایطی که وضع عمومی جامعه بر مبنای موجودیت چنین مولفه هایی تغییر کند، اراده طبقه کارگر و طبقات خلقی می تواند به ترسیم روشن خطوط آینده ای درخشان بپردازد و آن را تحقق بخشد.
ادامه دارد.
هرمز دامان
نیمه دوم تیرماه 98
1-   در شرایط کنونی جامعه  وضع به گونه ای است که به واسطه استبداد، خفقان و سرکوب شدید، نبود آزادی بیان، آزادی احزاب و تشکلهای صنفی طبقات و لایه های مختلف، و نیز نبود انتخابات آزاد و این امر که تمامی طبقات خلقی این امکان را داشته باشند که در ترسیم سرنوشت خود نقش داشته باشند، برنامه های  طبقات مختلف برای تغییر و تحول، روشنی نداشته و اکثریت به اتفاق توده های مردم اطلاع روشن و دقیق از آنچه واقعا می خواهند، و راه دستیابی به آن ندارند. برعکس، بسیاری از توده های مردم، بسته به طبقه، لایه، گروه و دسته ای که به آن تعلق تا حدود زیادی می دانند که چه چیزها را نمی خواهند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر