۱۳۹۸ مرداد ۶, یکشنبه

درباره بیانیه 14 نفر


درباره بیانیه 14 نفر

در تاریخ 22 خرداد ماه 98 بیانیه ای به امضای چهارده نفر از فعالین سیاسی، فرهنگی و مدنی منتشر شد.
در این بیانیه، به عملکردهای«ضد دموکراتیک» و «استبداد فردی» باند خامنه ای و نقدهای دلسوزانه»ای که از سوی«نخبگان اجتماعی و فرهنگی و فعالان مدنی» برای « اصلاح و تغییرات ساختاری و بنیادین در نظام اجتماعی و سیاسی » در نظام صورت گرفت، اشاره می شود، و تلاش آنها را که همواره از «مسئولان نظام» خواسته اند که «با احترام به رأی مردم و رعایت حقوق شهروندی» و«با بهره گیری از الگوهای دموکراتیک از واپسگرایی و سقوط کشور به دام ویرانگری های سیدعلی خامنه ای و سردارانش بپرهیزند»، بی نتیجه به شمار آورده و از سرنوشت این فعالان که جز«زندان»، «کشته شدن» و« آسیب های سخت» نبوده، سخن می گوید.  
 بیانیه سپس به شرح تغییراتی که به نفع استبداد فردی خامنه ای در قانون اساسی داده شد، می پردازد و«اختیارات بی در و پیکر رهبر»، فقدان«امکان انتخاب قوه مقننه و مجریه  به وسیله مردم»، نقش ارگانهای انتخابی رهبری همچون « شورای نگهبان» و فراموشی«فصل سوم قانون اساسی که حاصلش حقوق ملت است» را در این خصوص مثال می آورد و می نویسد که:
« با این توصیف و بر خلاف تعریف نخستین قانون اساسی، نه از «جمهوریت» خبری ست و نه از آزادی!»
سپس بیانیه از«مردم، فعالان، و اندیشمندان دلسوز» می خواهد که« با کنار گذاردن تمایلات مصلحت جویانه ای که اسباب نابودی فرهنگ و تمدن و ثروت کشور را فراهم آورده، با صراحت تمام پای به میدان گذارده و با درخواست تغییر بنیادین قانون اساسی و استعفای رهبری که هر روز بر حدود اختیارات به ناحق خود می افزاید، پیشقراول این حرکت ملی باشند».
در پایان بیانیه، خواست های خود را به شکل نفی«رای و نظر مستبدانه اشخاص»،« وجود مجلس فرمایشی»، «دولت بی اختیار»، «قوه قضائیه بی استقلال »برای ملت ایران طرح می کند و بدون آنکه به راه رسیدن به همین خواست ها اشاره کند، می نویسد:
«این یک حرکت ملی و فراجناحی ست و انتظارمان از هموطنان ایراندوست و آزادیخواه مان این است که با نگاه به ضرورت های تاریخی و عصری، و فارغ از منفعت جویی و یا اختلافات سیاسی و گروهی یاورمان باشند.» و
«امیدواریم تا همه با هم، با خیزش و مطالبه گری آگاهانه از مسلخ این استبداد سیستماتیک و غیر مسئول گذر نماییم.»
 در پی این بیانیه و به پشتیبانی از آن، از سوی 14 نفر دیگر بیانیه ای در تاریخ 30 خرداد ماه 98 انتشار یافت. در این بیانیه،  ضمن اشاره به خواستهای 14 نفر و تنظیم آنها در چارچوب«نه به جمهوری اسلامی» و ضمن تاکید بر وجود«استبداد سیاسی» در تاریخ ایران و وجود «جنبش دموکراسی خواهی»علیه استبداد، نیاز خود را به پشتیبانی همه مردم و آزادی خواهان و دلسوزان مملکت» می داند.
 در این بیانیه دوم که نسبت به بیانیه نخست گامی به پیش برداشته شده، بر خلاف بیانیه نخست، برخی خواستها به شکل مثبت طرح شده اند. این خواست ها عبارتند از:
1-   گذار مسالمت آمیز از رژیم جمهوری اسلامی با رفراندوم آزاد زیر نظر مجامع جهانی.
2-   جدایی کامل دین از سیاست .
3-   پذیرش مفاد منشور ملل متحد و اعلامیه ی جهانی حقوق بشر و میثاق های آن.
4-   پذیرش زبان فارسی به عنوان زبان رسمی و آموزش به زبان مادری رایج در سرزمین ایران.
5-   تاکید بر حقوق برابر همه ی اقوام ایرانی.
6-   حفظ تمامیت ارضی و استقلال ایران.
7-   تاکید بر برابری حقوق زن و مرد.
8-   تاکید بر دموکراسی ، حقوق بشر و آزادی های اساسی.
9-   حکومتی دموکراتیک برخاسته از رای مستقیم ملت و انتخابی بودن کلیه نهادها و مسولیت ها بر پایه حکومتی غیر متمرکز.
خواست های بیانیه ها
  نگاهی به خواست های این بیانیه ها، به ویژه بیانیه دومین گروه 14 نفری که آنها را به گونه ای مثبت، روشن تر و صریح تر به میان می آورد، نشان می دهد که بطور کلی، آنها در چارچوب خواست های دموکراتیک خلق ایران قرار می گیرند.
خواست محوری بیانیه یعنی«برپایی حکومتی دموکراتیک» (بند 9) خواست اساسی تمامی طبقات خلقی ایران است. البته این مسئله که چنین حکومتی در کدامین فرایند مبارزاتی می تواند برخاسته از«رای مستقیم مردم» باشد و به« انتخابی بودن کلیه نهادها و مسئولیت بر پایه حکومتی غیر متمرکز» شکل دهد و یا منجر گردد، خود مبحثی جداگانه است.
این خواست کلی، خواست های جدایی دین از سیاست(بند 2)، بند 3 و بند 8 که در یک راستا هستند، حقوق اقوام و ملل ساکن در ایران(بند 4 و 5) و برابری حقوق زن ومرد( بند7) را در بر می گیرد.
  جانمایه این خواست ها، دموکراسی است. بنیان برقراری دموکراسی، تحقق خواست های اقتصادی، سیاسی، فرهنگی کارگران و کشاورزان یعنی پر جمعیت ترین طبقات جامعه ایران است که دارای ابعادی بسیار گسترده و دارای وجوه فراوان می باشد. در بیانیه اول و به ویژه دوم، در حالیکه از مردم می خواهد از آنها پشتیبانی کنند،اما به خواست های ویژه کارگران و دهقانان ایران در زمینه دموکراسی اشاره ای نمی شود و این از کمبودهای مهم بیانیه ها در زمینه خواست ها است.
امضاء کنندگان و مخاطبان بیانیه
در میان کسانی که بیانیه ها را امضا کرده اند، هم افرادی هستند که در مجموع وابسته به جناح های حکومت بوده اند،هم کسانی که به لایه میانی خرده بورژوازی تعلق دارند و هم کسانی که جزو لایه های زحمتکش شهری و از جمله آموزگاران و نمایندگان آنها هستند و در مبارزات  این طبقه همواره شرکت داشته اند.
مخاطبان این بیانیه «نخبگان اجتماعی و فرهنگی و فعالان مدنی»، « مردم، فعالان و اندیشمندان دلسوز»،« دلسوزان و وطن دوستان»، «آگاهان»، «ایران دوستان»( بیانیه نخست)، «همه مردم و آزادی خواهان و دلسوزان» و«ایرانیان و آزادیخواهان» (بیانیه دوم) می باشد.
این ها البته مخاطبان عام و کلی هستند.  در مجموع، خطاب اصلی بیانیه و تا آنجا که بر مبنای همین عنوان ها که آمده است، داوری کنیم، بیشتر لایه های روشنفکر طبقات میانی و بالای جامعه هستند تا طبقات زحمتکش  پایین و کارگران و کشاورزان.
 راههای عملی و تحقق خواست ها
 بیانیه نخست، تا آنجا که صحبت سر تحقق بخشیدن به چنین خواستی یعنی«استعفای رهبری» و «تغییر بنیادین قانون اساسی»است، از «مردم» می خواهد که «تمایلات مصلحت جویانه» را کنار بگذارند و «با صراحت تمام پای به میدان» بگذارند. اما نه روشن است که «تمایلات مصلحت جویانه» را کنار گذاشتن یعنی چه، و نه «با صراحت تمام پای به میدان گذاردن» چگونه است، و نه اساسا« میدان»، که مسئله ای کلیدی و اساسی است، کجاست که پا در آن گذاشته شود. تنها چیزی که در نگاه نخست می توان از آن برداشت کرد، این است که آنها(احتمالا اصلاح طلبان حکومتی و یا نیروهایی همچون استادان دانشگاه، پزشکان، مهندسان و... طبقات مرفه و میانی که بخشا مصلحت طلب هستند و یا روشنفکران و پیشروان طبقات پایین خرده بورژوازی) نیز باید همچون این افراد بیانیه بدهند و این خواست ها را طرح کنند.
بیانیه دوم در آغاز«معضل استبداد سیاسی در ایران را به دلیل ریشه دار بودن فرهنگ و تفکر آن، بدون ارائه یک راه حل اساسی»غیر قابل حل می داند، و ضمن اشاره به اینکه« جنبش دموکراسی خواهی ایران خروج از دوران استبداد را آغاز کرده است» و بدون اشاره به اینکه جنبش دموکراسی خواهی این «خروج» را تا کنون چگونه انجام داده است(آیا «خروج» یعنی فعالیتهای اصلاح طلبان و چک و چانه زدن های آنها با باند خامنه ای و یا مبارزات  توده ها در سال 88 و دی 96 و تمامی اعتصابات و گردهمایی ها و تظاهرات های خیابانی) خواست «گذار مسالمت آمیز از رژیم جمهوری اسلامی با رفراندوم آزاد زیر نظر مجامع جهانی» را طرح می کند.
بطور کلی، این بیانیه ها را از نقطه نظر مضمون می توان در راستای تکامل  طرح« به رفراندوم گذاشتن قانون اساسی» دانست که در یکی دو سال گذشته طرح شد و عده ای هم(بیشتر اصلاح طلبان حکومتی) به گرد آن حلقه زدند. البته، بیانیه دوم از نظر طرح خواست ها به ویژه طرح مستقیم استعفای خامنه ای که به خودی خود و از نظر تبلیغی مهم است و نیز طرح خواستهای دموکراتیک و تغییر قانون اساسی، از طرح  رفراندوم بسیار فراتر می رود، اما چون در مورد راه رسیدن به این خواست ها، همان رفراندوم را طرح می کند، از این نظر در همان چارچوب می گنجد. از نقطه نظر راه حل، این بیانیه ها در چارچوب حرکتهای اصلاح طلبانه( اگر چه نه لزوما در چارچوب محدود و بسته ای که اصلاح طلبان حاکم برای اصلاح طلبی رسم می کنند) و نه انقلابی قرار می گیرد. روشن است که ته راه عملی تحقق این خواست ها به گرد«گذار مسالمت آمیز »می چرخد.
آنچه که خصلت ذهنی گرایانه خواست«رفراندوم» و «گذار مسالمت آمیز» از حکومت اسلامی را مشخص می کند، غیر ممکن بودن تحقق عملی آن است، که به نظر می رسد برخی از امضاء کنندگان، خود آن را می دانند و از این نظر امیدی ندارند که با این بیانیه ها، حکومت تغییری بکند.
 دادن بیانیه و ارائه خواست های دموکراتیک (ناقص و محدود و یا کامل) در حالیکه به خودی خود ارزشمند است و نسبت به صحبت های در محافل و مجامع محدود و به ویژه میان طبقات مرفه مخالف حکومت، یک گام به پیش است، اما هیچکدام یک گام واقعی و عملی نیست. هم بر  نگارندگان بیانیه ها و هم بر بیشتر مردم اکنون به خوبی روشن است که نه رهبری استعفا خواهد داد،(1) نه رفراندومی را خواهد پذیرفت، نه تغییر قانون اساسی به سادگی میسر است و نه گذار مسالمت آمیزی ممکن.
 به این ترتیب نقش اساسی و مهم این بیانیه ها و طرح خواستها، به ویژه خواستی همچون استعفای خامنه ای در پیشگاه عموم مردم را، باید یک تاکتیک و در حد یک  کار تبلیغی دانست و در همین حدود هم شایسته پشتیبانی است و احترام به همت امضاء کنندگان که خطرات بسیاری را برای امضاء این بیانیه به جان می خرند.
برخی هم این میان مسائل را درهم می کنند و شلوغ بازی در می آورند. آنها مسئله را به این شکل طرح می کنند که گویا احزاب و گروه هایی هستند که  توده ها را دعوت به مبارزه مسلحانه می کنند و حضرات هم مخالف آنند. آنها  داد و هوار راه می اندازند که:«ای بابا! مگه مردم باید از راه قهر آمیز قدرت را به دست بگیرند. مردم دل و دماغ خشونت و این جور چیزها را ندارند».
اما آنچه  آنها نمی خواهند درک نمی کنند و یا از طرح درست آن فرار می کنند( دقیقتر خود را به «کوچه علی چپ» می زنند) این است که این خود حکومت اسلامی و سران آن هستند که از راه مسالمت آمیز کنار نمی روند و اجازه نمی دهند که توده ها از چنین راه هایی قدرت دلخواه خود را به روی کار آورند. در چنین وضعی، بیم آن میرود که تاکید روی راه حل مسالمت آمیز، جنبش مردم را در دوری باطل گرفتار کند.
 اکنون بیش از بیست واندی سال است که مردم تلاش می کنند تا از راه مسالمت آمیز تغییراتی در حکومت به وجود بیاورند، اما نتیجه ای عایدشان که نشد، هیچ، نظام روز به روز بیشتر به طرف سرکوبی خشونت بار جنبش های برحق مردمی رفت. از جنبش دانشجویان در 18 تیر 78 گرفته تا مبارزات سال 88 و تا تمامی اعتراضات صنفی  بازنشسته ها، مال باختگان، آموزگاران، کارگران، کشاورزان، رانندگان، کسبه و بازاریان معترض به بالا رفتن قیمت ارز، خلق های کرد، بلوچ، کرد و عرب، جنبش زنان و جنبش اقلیت های مذهبی به ویژه دراویش، تماما به وسیله خامنه ای و پاسدارانش سرکوب شدند. به راستی کدام یک از این جنبش ها به نبرد مسلحانه با حکومت دست زدند؟ حتی همین امضاء کنندگان این دو بیانیه  که در داخل ایران به سر می برند، به هیچوجه مصون از خطر آسیب و کشته شدن به دست خامنه ای و سازمان های اطلاعاتی و امنیتی و اراذل و اوباش اجیر شده به وسیله آنها نیستند.
  گفتنی است که حتی اگر جنبش بخواهد به گونه مسالمت آمیز حکومت را سرنگون کند، باید به مرحله گردهمایی ها و تظاهرات های میلیونی  در اکثریت به اتفاق شهرها و نیز اعتصابات توده ای سراسری گام گذارد. و ما فرض را بر این می گذاریم که  هدف واقعی این بیانیه ها نیز این است که مردم با «صراحت» وارد  چنین«میدان»ی شوند. اما خامنه ای و سپاه و بسیج و دستگاه نظامی چنین اجازه ای را نمی دهند و نخواهند داد. هدف اساسی آنها این است که تمامی راههای تغییر و تحول را بسته و«قفل» کنند، تا یاس و ناامیدی در میان مردم پراکنده گردد و ناامید شدن از تغییر در میان مردم شیوع یابد و مردم در بهترین حالت به مبارزه منفی و مهاجرت و این جور چیزها گرایش یابند.
در مجموع،  دادن این بیانیه ها بهتر از ندادن آنهاست، تا جایی که مانع بروز جنبش دموکراسی خواهی اصیل و رادیکال که از مبارزات طبقه کارگر و دیگر زحمتکشان شهری و روستایی بر می خیزد، نشوند، در تقابل با آنها قرار نگیرند و به مذمت حرکت های رادیکال توده ای دست نزنند. به ویژه خوب هستند، زمانی که خیزش های دموکراتیک توده ها تا حدودی دچار افت است و برخی از این اقدامات، به طور جانبی می توانند نقش نیروهای محرک را بازی کنند و جنب و جوشی ایجاد کنند. از سوی دیگر بیانیه هایی این چنین، می توانند لایه های از طبقه خرده بورژوازی به ویژه لایه های میانی و مرفه آن را به جنبش جذب کنند و از انفعال و بی تحرکی آنها جلوگیری کنند.
تفاوت مهم تکامل جنبش خودبخودی و نقطه های اوجی مانند دی ماه 96 و یا اعتصابات بزرگ کارگری هفت تپه، اهواز و اراک، با بیانیه هایی از این دست این است که آن جنبش ها می توانند فضای عمومی جامعه را تغییر اساسی دهند و در تکامل خود، شرایط تسلط حکومت کنونی را بکلی غیر ممکن کنند، اما این بیانیه ها نمی توانند.
 هرمز دامان
نیمه نخست مردادماه 98
یادداشت
1-   روشن است که خامنه ای نه  تنها استعفا نخواهد داد، بلکه تا آنجا که بتواند بر اختیارات خود، باز هم بیشتر خواهد افزود؛ همانگونه که تا کنون و پله به پله افزوده است و تمامی مخالفین خود را در رده های بالا یا حذف کرده و یا با تهدید مجبور به سکوت کرده است.








هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر