۱۳۹۸ تیر ۸, شنبه

درباره مبارزه دانشجویان علیه ارتجاع و امپریالیسم و رسوایی«کمونیسم کارگری» امپریالیستی(7 بخش پایانی)


درباره مبارزه دانشجویان علیه ارتجاع و امپریالیسم
و رسوایی«کمونیسم کارگری» امپریالیستی(7 بخش پایانی)

رفتن با طبقات ارتجاعی زیر نام تجزیه نکردن جنبش
حکمت ادامه می دهد:
«من تمام بحث رفيق حميد تقوائى را تا جائی که جنبش ما را به مردم معرفى ميکند و به عمق طبقه ميبرد و به يک جنبش قابل اعتنا در جامعه تبديل ميکند، قبول دارم ولى در مکانيسم انقلاب و در دوره انقلابى و در دوره "نه" گفتن مردم، ما بايد نماينده "نه" باشيم و هر نوع تلاش براى آرى گفتن، اثباتى تشريح کردن، به نظر من جنبش بالقوه عظيمى را که ميتواند پشت ما بيايد، را تجزيه ميکند. اين بحث سازش نيست. مرگ بر شاه سازش با کسى نبود. "جمهورى اسلامى نه"، سازش با کسى نيست. اتفاقا برعکس، ضد سازش است. مرگ بر جمهورى اسلامى، مرگ بر حجاب اسلامى و مرگ بر تبعيض جنسى، سازش نيست.»( جنبش سلبی اثباتی، متن پياده شده از روی نوار سمينار کنگره سوم - شهريور ١٣٧٩)
بنابراین حکمت می خواهد «جنبش بالقوه عظیمی» را که پشت سرش می آید!؟ «تجزیه» نکند. این نوع نظرات را نیز باید جزو«شامورتی بازی» های وی دانست؛ زیرا  نه جنبشی حتی کوچک  پشت سرش هست و نه این موذی و مکار نگران تجزیه شدن جنبش است. او و دارودسته اش تمامی تلاش خود را برای تجزیه کردن صفوف جنبش با «اسطوره» قلمداد کردن بورژوازی ملی و خرده بورژوازی و یا  دست زدن به حل آنتاگونیستی تضادهای درون خلق در کردستان انجام دادند. پس چه چیز را او نمی خواهد تجزیه کند؟ آنچه او نمی خواهد تجزیه کند، در واقع جدا و تجزیه نشدن خودش و حزبش از بورژوازی کمپرادور یعنی سلطنت طلبان و امپریالیست هاست یا در واقع داشتن پیوند و کشاندن توده ها بدنبال این طبقات و نیروهای ارتجاعی.
اما در مورد این که شعارهای همچون «مرگ بر شاه» یا «مرگ بر جمهوری اسلامی» را به تنهایی سر دادن و یطور کلی نماینده«نه» بودن، سازش با کسی نیست، این تحریف شیادانه قضیه است. زیرا در آن زمان خیلی ها می گفتند «مرگ بر شاه» و امروز هم خیلی ها می گویند «مرگ بر جمهوری اسلامی». بنابراین این شعار نمی تواند طبقات و گروههای انقلابی و غیر انقلابی را از یکدیگر، و طبقات انقلابی و غیر انقلابی مترقی را از طبقات و نیروهای ارتجاعی تفکیک کند. لذا چنانچه طبقه کارگر برنامه خود را پیش نگذارد، این به معنی سازش با برنامه های دیگر جریان ها و از جمله جریانهای ارتجاعی و به مثابه سازش عملی با آنها خواهد بود.
از سوی دیگر، این درست است که هر نفی ای، اثباتی در خود دارد، و  زمانی که گفته شود که «مرگ بر شاه» و یا «مرگ بر جمهوری اسلامی» منظور تا حدودی نابودی آن وجوهی است که  رژیم شاه کیفیتا به روی آنها بنا شده و یا جمهوری اسلامی را جمهوری اسلامی کرده است، اما این به خودی خود و صرفا با سر دادن این شعارها که کلی ترین و عام ترین شعارها هستند، حاصل نمی شود. اثبات در نفی است، اما به عنوان جهت غیر عمده، به عنوان جهت پنهان. اثبات و نفی در حالیکه با یکدیگر وحدت و وابستگی دارند و در یکدیگر نهفته هستند، در عین حال نسبت به یکدیگر خارجیت داشته و کیفیتا متفاوت، متمایز  و متضادند. لذا باید در عین اینکه وابستگی آنها به یکدیگر توضیح داده می شود، در عین حال به روشنی از یکدیگر تفکیک گردند و خطوطی که آنها را از یکدیگر متمایز می کند، ترسیم شوند.
نتیجه آنکه، برای اینکه  اولا نفی تشخصی بیشتر یافته و از خطوط عامتر به خطوط خاص تر حرکت شود، و دوما اثبات از نهفتگی به آشکارگی درآید، باید تفاوت آنچه از نقطه نظر طبقات گوناگون اولا نفی است، یعنی چگونگی تحقق بخشیدن به این «مرگ»  نظام شاهی و یا جمهوری اسلامی در تمامی ابعاد آن، و دوما دقیقا چه وجوهی کیفیت نظام شاه و یا جمهوری اسلامی را تشکیل می دهد و لذا چه چیزهایی باید نابود گردد، و سوما چه وجوهی باید جایگزین گردد، تماما از دیدگاه طبقه کارگر و حزب سیاسی وی روشن گردیده و توضیح داده شود. در سلب صرف و عامی همچون «مرگ بر شاه» و یا «مرگ بر جمهوری اسلامی» که حتی چگونگی تحقق این مرگ و نابودی را، که مثلا مسالمت آمیز است یا قهر آمیز نیز توضیح نمی دهد، تمامی تفاوت ها زائل و بیان نشده است. اما هنگامی که بحث نفی از عام ترین شعارها  به خاص ترین آنها پیش رود و در عین حال اثبات طرح گردد، تفاوتهای بین طبقات  انقلابی و مترقی از طبقات ارتجاعی و طبقات انقلابی از طبقات اصلاح طلب، و رادیکال ترین طبقه از نزدیک طبقه رادیکال به وی، تماما از پنهان به آشکار تبدیل می شوند و خط و مرزها روشن می شود.
به این ترتیب رفتن زیر پرچم نفی صرف و محدود کردن خود به برخی وجوه خاص در این نفی، آن هم زمانی  که همه طبقات انقلابی و اصلاح طلب و ارتجاعی کمابیش چنین شعارهایی را سر می دهند، و پیش نرفتن و روشنگری نکردن در مورد ریزترین تفاوت و تضادها، به معنای سازش با طبقات مرتجع و یا اصلاح طلب خواهد بود.  
بنابراین، خواه در دوره غیر انقلابی و خواه در دوره انقلابی، هم حفظ اشتراکات برنامه ای طبقه کارگر با دیگر طبقات خلقی و انقلابی و یا حتی مترقی (و نه ارتجاعی) و یا پذیرش پس و پیش ها و سازش هایی( که باید بدون پرده پوشی و مشخص، روشن و صریح توضیح داده شوند) مهم است و هم تفکیک دقیق برنامه ها و اهداف آتی طبقه کارگر از برنامه ها و اهداف این طبقات و ایستادگی اصولی روی مواضع خود. با اولی شرایط برای اتحاد طبقه کارگر با دیگر طبقات خلقی و تداوم آن طرح است. در دومی تفاوت طبقه کارگر با آن طبقات و حفظ استقلال و رادیکالیسم طبقه کارگر برای گرفتن رهبری و به پیروزی رساندن دموکراتیک نوین و پیش بردن آن به سوی سوسیالیسم و کمونیسم. و اینها نیز دوره غیر انقلابی و انقلابی ندارد.
 بدون دومی، اولی همان «همه  با همی» کذایی می شود که حضرات تروتسکیستهای حکمتی و از جمله تقوایی شعارش را میدهند و منظورشان هم نه همه با هم طبقات خلقی، بلکه «همه با هم» با طبقات ارتجاعی یعنی سرمایه داران وابسته به امپریالیسم است.
«من روى اين جنبه است که ميگويم اگر در راديو و تبليغاتمان بگوئيم فقط شعار مرگ بر جمهورى اسلامى کافى نيست، بلکه مردم بايد شعارهائى هم بدهند که چه ميخواهند، به نظر من ما داريم به اين ترتيب مردم را گمراه ميکنيم. مرگ برجمهورى اسلامى کافى است! آيا واقعا اگر بشنويم که در اين دانشگاه و آن محله و اين و آن کارخانه شعار مرگ برجمهورى اسلامى بلند شده است، کافى نيست؟ چه را ميبايست ميگفتند، شعار چه کسى را دارند ميدهند؟ شعار داريوش همايون را؟ نه! شعار احزب دوخردادى را؟ نه! شعار ما را دارند ميدهند. الان فقط مائيم که ميگوئيم مرگ بر جمهورى اسلامى،...»
زمانی که می گوییم حکمت و امثال وی در میان تروتسکیست ها مشتی شارلاطان سیاست باز هستند، بیراه نمی گوییم. اگر یک نیروی سیاسی بگوید که مردم ( و نه مردم بل طبقه کارگر و اساسا هر طبقه انقلابی و مردمی) تنها کافی نیست بگویند« مرگ بر جمهوری اسلامی» و باید بگویند چه می خواهند، از نظر این مزدوران می شود«گمراه» کردن مردم!؟ از نظر این فرد تنها «مرگ بر جمهوری اسلامی» کافی است. اگر هم مردم و نیروهای سیاسی دیگر شعار «مرگ بر جمهوری اسلامی» را دادند، آنها درست همان شعار حزب کمونیست کارگری را داده اند و آن را به رهبری خود برگزیده اند. زیرا حکمت و حزبش هم می گویند «مرگ بر جمهوری اسلامی». اگر نام این شارلاتان بازی نیست، پس چیست؟ 
«ولى اگر بنا باشد متدولوژى و تعيين تاکتيک ما، روش دخالت ما در دوره انقلابى را واگذار کنيم به اين حرف حقيقى هميشگيمان که مردم بايد بدانند ما چه ميگوئيم و بدانند به جاى جمهورى اسلامى چه ميخواهيم بياوريم، مردم بايد بدانند و بيشترين پروپاگاند را مبناى کار خود قرار بدهيم، من هيچ منکرش نيستم و ناراحت هم نيستم که راديو ما شعار اثباتى داده است و غيره، ولى تفاوت بخشى از حزب که پروپاگاند ميکند و دائما تبليغات ميکند و ميگويد کيست، با بخشى از حزب که وظيفه دارد اين جنبش را در اين دو سال معين به يک پيروزى سياسى و نظامى برساند نبايد قاطى بشود.»
یعنی در میدان عمل مبارزه طبقاتی، ما نباید آن نظری را که در گوشه ای از برنامه های رادیو و یا گوشه ای از نشریات خود تبلیغ می کنیم، تبلیغ کنیم . میدان عمل، میدان اتحاد مطلق با دیگر طبقات - منظور حکمت رضا پهلوی و سرمایه داران سلطنت طلب وابسته است -  و فراموش کردن خط و مرزها و استقلال  طبقه کارگر با دیگر طبقات می باشد.
و اینها کمابیش همان حرف هایی است که تقوایی در توضیح مواضع خود گفته است:
 «ما در سایت ها و ارگانهای تبلیغی و ترویجی خود نظرات خود را درباره سلطنت طلبان می گوییم و یا می نویسیم و همان هم آنها را بس است.»( نقل به معنی از گفته های تقوایی)
 منظور تقوایی از انتقاد هم انتقادهایی مانند همین« اپوزیسیون راست» و «جنبش راست» و  اینکه جناح بازها قصد جنگ دارند، تحریم اّخ و اوخ است و مشتی انتقادهای آبکی و بی خاصیت دیگر، یعنی همان مزخرفاتی که حزب حکمتیست و حزب حکمتیست چپ و راست و تنها با کمی «شل کن سفت کن» های همانند، می نویسند و ادعای خط و مرز کشیدن با این دارو دسته ها و نیروهای ارتجاعی را دارند.
حکمت و سلطنت طلبان
«ببينيد الان سلطنت طلبها تريبون باز کرده‌اند که حزب کمونيست کارگرى حرف بزند،»
چقدر خوب و عالی!؟ از این بهتر نمی شود! خوشا به حال حکمت و اعوان و انصارش! خوشا به حال حزب کمونیست کارگری و همه تروتسکیست ها! اعضای این حزب باید نقل و نبات پخش می کردند و جشن می گرفتند! که قطعا پخش کردند و گرفتند!
 «الان سعى ميکنند اختلافات با ما را به نظر خودشان کمرنگ به نظر بياورند.»
باز هم چقدر خوب! اگر چه به نظر می رسد که وضع برعکس است و این حکمت و دارودسته اش هستند که تلاش می کنند اختلافات نداشته شان را با آنها کمرنگ به نظر بیاورند و چهار تا شعار فزرتی بی خاصیت را هم که اگر هم می دادند، آب از آب تکان نمی خورد، ندهند. در واقع حکمت  است که به آنها می گوید، ما را دریابید! ما از جنس شما و نماینده شما در«چپ » ایران هستیم! 
«پيش خودشان فکر ميکنند که حزب کمونيست کارگرى مدرن‌ است. اينها اسلاميها را عقب ميرانند، ما با آمريکا ميرويم ميگيريم. در ميان ما سعى ميکنند از جنبه خلع يد، مالکيت اشتراکى، و لغو کار مزدى صرفنظر کنند و در ما نيروئى براى تضعيف جمهورى اسلامى ببينند. ما هر کارى بکنيم اين نوع نيروها تصوير خودشان را از ما ارائه ميدهند و به خودشان ميگويند نه اينها قصد خلع مالکيت ندارند، به خودش هم همين طورى نگاه ميکند اگر جمهورى اسلامى را بياندازند، نگاه ميکنند ببيند کدام نيرو را در برابر موضع خلع مالکيت ما قرار بدهند.»
چقدر حکمت روشن و صریح بدون خط و مرز بودن خود با سلطنت طلبان را بیان می کند. به راستی که سلطنت طلبان و مرتجعین حکمت و حزبش را خوب شناخته اند و با آنها خوب «جور» شده اند. آنها می دانند که حکمت و دارودسته اش هر کاری بکنند و هر شعار دروغینی که بدهند، باز هم دلشان و جانشان پیش آنهاست. از این رو این چنین شعارهایی را جدی نمی گیرند و حضرات حکمت و دارودسته اش هر کاری بکنند( مثلا چه کاری کرده اند که باب طبع سلطنت طلبان و جمهوریخواهان وابسته به امپریالیسم و امپریالیست ها نبوده است؟) باز هم جایگاه خود را در نزد سلطنت طلبان دارند. خوشا به حال این این دارودسته که این قدر خوب حکمت و دارو دسته حزب کمونیست کارگری را شناختند، اما بدا به حال کسانی در چپ - و به ویژه سخن ما در این مورد با نیروهایی است که ادعای مارکسیست- لنینیست  بودن دارند و نیز با برخی نیروها در کردستان - که اینها را خوب نشناختند.
 حکمت و دولت اسرائیل
«حتى به نظر من شايعه‌اى(!؟) که اينها از اسرائيل پول ميگيرند به نفع ماست. بگذاريد بگويند! اسرائيل که نميآيد به يک محفل چهار نفره کمک کند، حتما نفع خودش را در اين ديده است، لابد برآورد کرده است که حزب کمونيست کارگرى يک نيروئى است که ميشود بر آن سرمايه گذارى کرد.(چقدر عالی! از این بهتر نمی شود!) بگذاريد بگويند، واضح است که پاسخشان را ميدهيم،(که خیلی هم پاسخ  دادید!) ولى اين ساده لوحها نميفهمند که حزب کمونيست کارگرى به عنوان يک نيروى سياسى از دولتى مثل اسرائيل، که هر دولتى نيست و اصلا شبيه مثلا اردن نيست، و بلکه بايد قبل از آن با آمريکا توافق کرده باشد که به چه نيروئى پول ميدهد، کرور کرور پول گرفته است. يک چنين تصويرى رفته است توى خانه‌هاى مردم و در نتيجه مردم ميگويند اينها ميتوانند بگيرند و نگهدارند و حتى ممکن است با اسرائيل و آمريکا به يک سازشى برسند که بتوانند خودشان را سر کار نگه دارند.»(علامت و عبارات داخل پرانتز از ماست)
البته و بی تردید حق با اسرائیل و امپریالیسم آمریکا است که می آیند و به حکمت و دارودسته اش پول می دهند و آنها را پشتیبانی می کنند. اما این فرقی نمی کند که شما یک محفل چهار نفره باشی و یا یک  دسته و گروه و سازمان. آنها از تمامی نیروهایی که بتوانند نقش مخربی در میان کارگران و چپ ایفا کنند و آن را به انحراف و کج راه بکشانند و نابود کنند، پشتیبانی می کنند. آنها اساسا حکمت و دارودسته هایی مانند وی را همان زمانی که «محفل چهار نفره» بودند به ایران فرستادند، تا نقش کراهت بار خود را در چپ ایران بازی کنند.
تأسف را اما باید برای گمراهی بخش هایی از چپ ایران خورد؛ به ویژه بخش هایی از خط سه، بخش هایی که از یک سو روی تروتسکیسم مواضع روشنی نداشتند( و بخشهایی از آنها هنوز هم ندارند) و از سوی دیگر در مورد مائو و مائوئیسم؛ و همین ها بس بود که فریب این مارهای خوش و خط و خال را بخورند.
 باری، طبقه کارگر و مردم ایران نیز در این تابلوی کثیف و نفرت انگیز حکمت، به مردمی که تمایل به سازش با اسرائیل و آمریکا دارند، متهم می گردند!
 آری! طبقه کارگر و مردم ایران «خوشحال» خواهند شد که این دارو دسته مرتجع و مزدور حکومت را به دست بگیرند. کارگران و مردم «سرحال و خندان» خواهند گفت که «اینها می توانند بگیرند و نگهدارند»! اینها«حتی ممکن است با اسرائیل و آمریکا به یک سازشی برسند که بتوانند خودشان را سرکار نگهدارند».
 آفرین بر این مزدور مرتجع! بر این تبلور فساد و تعفن سیاسی! که چنین به روشنی و صراحت ژرفای نظرات خود را بیان کرده است.
 آذر ماجدی تقوایی را متهم می کند که خودش «ضد رژیمی» و«راست» است و «سلبی اثباتی بی تقصیر» است. اما دیری نخواهد پایید که خود آذر ماجدی و ثریا شهابی و رحمان حسین زاده نیز آشکارا همین مواضعی را بگیرند، که اکنون پنهانی می گیرند. آخر «لیدر» همه اینها یکی بوده است!
پی نوشت
 به نظر می رسد که آنچه ما تاکنون و به سهم خود، درباره این جریان ها نوشته ایم، کافی باشد.  باید منتظر بود و دید که موضع برخی جریان ها و سازمان ها که خود را «انقلابی» یا «فرا انقلابی» می نامند و یا وانمود می سازند و ظاهرا در مورد بورژوازی کمپرادور و امپریالیسم موضع دارند، در مورد این شعارهای دانشجویان و نیز واکنش تقوایی و کمونیسم کارگری ها و احزاب حکمتیست، چیست؟ به احتمال این تنها جریان های حکمتی نیستند که خود را لو می دهند. بزنگاه ها می توانند شرایط  لو دهنده مواضع پنهانی جریان های گوناگون را و حتی برخی از آنان که ادعای ضد ارتجاع سلطنت طلب و ضد امپریالیست بودن را دارند، فراهم کنند.(1)
هرمز دامان
نیمه نخست تیرماه 98
یادداشتها
1-   این پی نوشت در پایان بخش مربوط به «سلبی اثباتی» نوشته شده بود. با تقسیم این بخش به دو قسمت 6 و 7 که خواه از جهت طولانی بودن متن و خواه از جهت کار بیشتر روی آن صورت گرفت، این مطلب به پایان بخش 7 منتقل شد. در فاصله مدت کار بروی این بخش، مقالاتی از جانب برخی جریان ها در این مورد نوشته شده است که تک و توکی، اگر چه نواقصی و کمبودهایی دارند، اما در مجموع خوب و مثبت هستند. برخی دیگر، حامل دیدگاههای انحرافی در برخورد به  کمونیسم کارگری و کلا جریان های حکمتی هستند. در این خصوص در آینده صحبت خواهیم کرد.   

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر