۱۳۹۸ تیر ۲, یکشنبه

امپریالیسم آمریکا و فتنه گری تازه در خاورمیانه(5)


امپریالیسم آمریکا و فتنه گری تازه در خاورمیانه(5)

تا اینجا تحلیل ما بیشتر به روی امپریالیسم آمریکا متمرکز بود؛ برای اینکه تصوری روشن تر از این مسئله داشته باشیم، باید نگاهی هم به نظرات و داشته های خامنه ای و باند حاکم بر ایران در مورد جنگ با آمریکا بکنیم .
تصورات خامنه ای در مورد آمریکا
 اولین تصور و یا اندیشه ای که بر خامنه ای و سران پاسداران که ظاهرا تحلیل گران اصلی نظامی باید میان آنها باشند، مسلط  می باشد، این است که آمریکا به سبب مشکلات فراوان جنگ را آغاز نخواهد کرد. این نکته ای است که خامنه ای در یکی از سخنرانی هایش در آغاز مرحله اخیر با اطمینان و خوش بینی کامل به آن اشاره کرده است.
 این مشکلات تا آنجا که به آمریکا مربوط می شود، از نظر حضرات به چندین دسته تقسیم می شوند:
 دسته نخست مربوط می شوند به دلایلی که آمریکا برای آغازنکردن جنگ دارد. اساس این دلایل بر این استوار است که آمریکا  در دو جنگ در منطقه یعنی حمله به افغانستان و عراق با شکست روبرو شد و نتایجی حداکثری که دلخواه وی بود، به دست نیاورد. از این رو بی گمان در مورد آغاز جنگی دیگر در منطقه  دست به عصا خواهد بود.
همچنین از زمره این دلایل است افکار عمومی در آمریکا که ظاهر هنوز برای جنگ شکل نگرفته و آماده نشده است.
افزون بر اینها، گویا آنها نظرات ترامپ را در مورد اینکه او نمی خواهد با حکومت کنونی وارد جنگ شود را زیادی جدی می گیرند. اگر چنین باشد،آنگاه این غریب است که به  این بخش از سخنان شخصی که  خامنه ای می گوید با وی وارد مذاکره نخواهد شد، چون قابل اعتماد نیست، اعتماد کرده اند.(1)
 دسته دوم مربوط می شود به تاثیرات آغاز و تداوم جنگ در منطقه و تاثیرات مخرب و غیر قابل پیش بینی آن در میان کشورهای خلیج و به ویژه بر کشورهایی که از نقطه نظر اقتصادی و سیاسی شرایط خوبی ندارند از جمله افغانستان و یا عراق.
بجز این دلایل که نگرانی های سران آمریکا از دست زدن به جنگ و تداوم آن را، خواه از نظر آسیب های مالی و جانی و خواه از نقطه نظرات تاثیرات اقتصادی و سیاسی در منطقه، مد نظر دارد، دلایل دیگر خامنه ای و شرکا مربوط می شوند به تضادهای موجود میان امپریالیست ها. از نظر اینان، آمریکا باید از یک سو، امپریالیست های همسو، به ویژه کشورهای اصلی مانند انگلستان، فرانسه، آلمان، ژاپن و ایتالیا را با خود همراه کند، و از سوی دیگر، روسیه و کشورهای همسو با آن و نیز چین را در عرصه بین المللی به سازش با خود برای آغاز جنگ بکشاند، تا بتواند هم نیروی بیشتری را در عرصه بین المللی با خود همراه کرده باشد و هم خسارات جانی و مالی جنگ و تداوم آن را بین این کشورها تقسیم کند.
همچنین است رهبری و هدایت افکار عمومی این کشورها که باید در جهت یک جنگ بسیج شوند. نکته اخیر، امری مشترک بین ایران و آمریکا است. سران حکومت ایران نیز می خواهند در روابط دیپلماتیک پیروز شوند و افکار عمومی بین المللی را به نفع خود هدایت کنند. اما گرچه افکار عمومی را می توان نه به نفع سران حکومت جمهوری اسلامی، بلکه بر علیه جنگ  قوی تر دانست- و این ربطی به مظلوم نمایی  سران حاکم بر ایران و جناح خامنه ای و پاسدارانش ندارد- اما پیروزی در زمینه دیپلماتیک، بازی در زمینی است که امپریالیسم آمریکا دارنده آن است و مشکل که پیروزی ای برای سران حکومت اسلامی به بار آورد؛ همچنانکه تا کنون نیاورده است و تلاشهای دیپلماتیک آنها نتیجه ای جز انزوای بیشتر برای آنها به بار نیاورده است.
 افزون بر این ها، از دیدگاه خامنه ای و سران سپاه، سران کشورهای  زیر سلطه منطقه  و در درجه نخست  اسرائیل، عربستان، امارات، بحرین، کویت و عراق و در درجه دوم کشورهایی مانند پاکستان، افغانستان و ترکیه باید برای جنگ در منطقه آمادگی داشته و برخی از این کشورها مانند عربستان و یا امارات در آن شرکت داشته و یا از نظر پایگاههای نظامی و مسائل مالی آن را پشتیبانی کنند.
و بالاخره در صورتی که جنگ ادامه یابد، آمریکا و هم پیمانانش نگران واکنش های گروه های وابسته یا مورد پشتیبان ایران به ویژه حزب الله خواهند بود. این واکنش ها هم می تواند در مورد برخی نیروها و پایگاه های این کشورها به ویژه آمریکا باشد، هم در مورد اسرائیل و هم برخی از کشورهای منطقه به ویژه عربستان سعودی و امارات متحده.
 برخی از این تصورات و دیدگاهها درست است، و برای همین است که آمریکا ظاهرا تمایلی برای آغاز زود هنگام جنگ نداشته و ندارد، و تا آنجا که می تواند تلاش می کند ایران را از راه محاصره اقتصادی، فشارهای سیاسی و هر چه بیشتر منزوی کردن به پای میز مذاکره و پذیرش خواست ها و شروط خود بکشاند و در عین حال خود را برای جنگ آماده کند. در مورد این دیدگاهها و نظرات خامنه ای و شرکا،همچنانکه پیش از این اشاره کردیم هیئت حاکمه آمریکا طی تمامی مدتی که سرگرم کشیدن ایران پای میز مذاکره بوده و هست، تمامی این فرایندها را پیش برده و شرایط را برای خود آماده تر کرده است و مشکل که از این جهات، موانعی جدی و یا حل نشدنی در مقابل پای آمریکا برای آغاز جنگ وجود داشته باشد.
داشته های خامنه ای برای جنگ - انسان و ابزار
 برای جنگ کردن دو چیز مهم و اساسی است: انسان و ابزار که از این میان انسان اساسی است.
انسان
آنچه که بسیار روشن  است این است که  خامنه ای و دارودسته اش و سپاه و بسیج و تمامی نیروهایشان «انسان» را ندارند. آنها به واقع کوچکترین پایه توده ای برای جنگ کردن و به ویژه تداوم دراز مدت آن ندارند. تمامی لایه های طبقات مردمی ایران، تمامی بخش ها، گروهها، خلق ها، تا مغز استخوان از این حکومت متنفرند و آرزوی سرنگونی آن و به درک واصل شدن آن را دارند. وضع به کلی و از هر لحاظ، کیفیتا با سال های آغازین جنگ با عراق و در مجموع دهه 60 تفاوت دارد. اگر آن زمان و تازه تا سالهای 63- 64 - زیرا از این سالها به بعد نرفتن به خدمت و فرار از جبهه ها بیشتر شد و میزان داوطلبین برای جنگ پایین آمد- می توانستند نیرو برای جنگ بسیج کنند، اکنون نه تنها نمی توانند، بلکه وضع برعکس شده است. مردم نه تنها خواهان جنگ نیستند، بلکه علاقه ای به جنگ کردن برای حکام کنونی ندارند. در یک کلام، اگر آن زمان اساس اتکاء حکومت اسلامی و خمینی  در جنگ با عراق به توده های مردم بود و می توانستند توده را به وسیله مذهب مسخ کنند، وضع اکنون بکلی برعکس است و این حکومت اگر بخواهد با امپریالیست ها تقابل کند، تنها و یا عمدتا با اتکاء به ابزار و سلاح می تواند با آنها روبرو شود. امری که از پیش بازنده بودن آنها را در بر دارد. 
به این ترتیب، در حالی که ملت ایران تاریخا از هرگونه دخالت کشورهای خارجی در امور خویش و تجاوز استعمار و امپریالیسم به کشور تنفر عمیق داشته، و به هیچوجه از این که آمریکا بخواهد به ایران تجاوز کند، حکومت کنونی را سرنگون کند و برای وی تصمیم بگیرد که چه نوع حکومتی به درد وی می خورد و چه کسانی و نیروها و طبقاتی باید بر وی حکومت کنند، خوشش نمی آید و آن را تجاوز آشکار به حریم خویش و حق تعیین سرنوشت خود می داند، اما این به هیچوجه به این معنا نیست که حاضر است برای حکام کنونی بجنگد و حکومت آنها را تداوم بخشد. در بخش هایی بعدی این مسئله را که در صورتی که آمریکا به ایران حمله کند، وضع تضادها از نظر عینی به چه شکل در خواهد آمد، بیشتر بررسی خواهیم کرد.(2)
در واقع،  خامنه ای  و پاسداران وی بیش از آنکه به فکر جمع آوری نیرو برای جنگ باشند، باید در این فکر باشند که اگر جنگ آغاز شد، چگونه مردم کشور خود را که به جنبش خود برای سرنگونی حکومت ادامه خواهند داد، سرکوب کنند.  بدین سبب خامنه ای و سپاه پاسداران کمترین درجه حساب را می توانند روی نیروی مردمی باز کنند.
حقیقت آن است و تجارب تاریخی یک صد سال اخیر آن را به دفعات ثابت کرده است که طبقات ارتجاعی در کشورهای زیر سلطه، عموما نمی توانند با اتکاء به مردم کشور خود، با امپریالیست ها روبرو شوند. نها پایگاه توده ای ندارند. و همین هم  آنها را به اجبار به سوی وابستگی به استعمار و امپریالیسم می کشاند. این تنها توده های طبقه کارگر، دهقانان و خرده بورژوازی هستند که می توانند با امپریالیست ها بجنگند؛ و تنها زمانی که این توده ها زیر رهبری طبقه کارگر و حزب کمونیست انقلابی وی، متحد و یکپارچه باشند می توانند به پیروزی بر امپریالیست ها نائل گردند.
اکنون به نیروهای پاسداران، بسیجی ها و ارتش بپردازیم:
اگر از سران و کادرهای ارتش بگذریم بخش بزرگ ارتش سربازان ساده هستند و شرایطی که در مورد کل مردم گفتیم کمابیش در مورد آنها صدق می کند. سربازان ساده، فرزندان کارگران دهقانان و طبقات زحمتکش و فقیر هستند و بیشتر آنها از وضع حاکم بر افکار عمومی مردم در مورد جنگ تاثیر می پذیرند. بنابراین خامنه ای حتی اگر در آغاز جنگ بتواند تا حدودی روی ارتش حساب کند، اما چنانکه جنگ تداوم یابد، نمی تواند حساب زیادی روی ارتش باز کند.
می ماند سپاه و بسیج:
در مورد اینها نیز آنچه باید گفت این است که بیشتر افرادی که در سپاه و یا بسیج هستند وبه ویژه طی ده بیست سال اخیر فاقد انگیزه های مذهبی  هستند و یا آن را از دست داده و صرفا برای اینکه حکومت آنها را چاق و چله می کند، به آن وفادار باقی مانده اند. اینها آن بسیجیان و پاسدارانی نیستند که حاضر بودند در جنگ با عراق تا پای جان و برای دفاع از آرمانهای مذهبی شان بجنگند. شکافهایی که پی در پی در این 30 سال اخیر در میان طبقات حاکم روی داده روی شکاف و ریزش های متوالی در سپاه و بسیج اثر گذاشته است. این نیروها از درون همبسته نیستند. 
تازه، اگر خامنه ای و سران سپاه می توانستند اینها را بسیج کنند، برای همان جنگ در سوریه بسیج می کردند. حال آنکه می دانیم که بخشی از نیروهایی که به سوریه فرستاده شدند، اتباع کشورهای دیگر همچون  لبنان، افغانستان و همچنین احتمالا از پاکستان و عراق بودند که از سوی سپاه  سازمان داده شدند. و اینها اساسا به ضرب پول  به سوریه رفته اند.  خامنه ای و سپاه روی این نیروها هنوز می توانند تا حدودی حساب کنند.
 به این ترتیب، دامنه حساب و کتاب خامنه ای تنگ تر و تنگ تر می شود و عمدتا به نیروهایی محدود از درون سپاه و بسیج و برخی نیروهای خود ساخته و یا مورد پشتیبانی خود در کشورهای دیگر، کاهش می باید.
البته حتی اگر ما بهترین شرایط و حداکثر حدود را در محاسبه خود در نظر گیریم و تمامی امتیازات موجود را در مورد نیروهای نظامی به خامنه ای و سران پاسداران بدهیم، باز هم آش دهن سوزی نمی شود. بجز سپاه و تا حدودی بسیج که در سرکوب های داخلی و نیز جنگ سوریه درگیر بودند و بخشهایی از بافت آنها کنترل شده است، بقیه نیروها از زمان جنگ با عراق مدام بافت شان تغییر کرده و تجربه ای هم از جنگ ندارند. به گمان ما و در صورتی که خامنه ای و شرکا وارد جنگ شوند، زمان زیادی از آن نخواهد گذشت که اینها از هم بپاشند.
ابزار -  موشک و اسرائیل
اما آنچه اینها بیش از دیگر چیزها به رخ آمریکا می کشند، وسایل و ابزار و ادوات نظامی است. در واقع آنها می خواهند با وسایلی با آمریکا بجنگند که خود آمریکا و کشورهای امپریالیستی به آنها اتکاء دارند و حرف نخست را در آن می زنند؛ یعنی تکنولوژی نظامی.
آنچه در این میان جلب توجه می کند سخنان سران سپاه در مورد زدن کشتی ها، کشورهای عربی منطقه و به ویژه اسرائیل و بالاخره حمله به نیروها و یا آن طور که خود می گویند «به آتش کشیدن منافع آمریکا» است.
حداکثر اینها چه می تواند باشد: چند حمله به منافع و یا نیروهای آمریکایی،  زدن موشک به برخی از کشورهای عربی و یا حداکثر اسرائیل.
حتی اگر فرض را بر این بگذاریم که سران حکومت اسلامی توپ های خالی در نمی کنند و هدفشان صرفا بازداشتن آمریکا از اقدامات نظامی و آغاز جنگ نمی باشد، و به اصطلاح نمی خواهند دست های خود را پُر نشان دهند، باید در این مورد به این دریافت برسیم که اینها توانسته اند موشک های پیشرفته ای بسازند و یا به گونه هایی کوچک از سلاح های قوی- اگر نه هسته ای- و با قدرت تخریب بالا دست یافته باشند و توانسته باشند آن را از چشم بازرسان آژانس  و یا جاسوسان آمریکا، انگلیس و اسرائیل که مثل مور و ملخ در سازمان های اطلاعات دولت و سپاه نفوذ  دارند، پنهان نگه دارند.
 حال اگر جنگ آغاز شود و تاسیسات ایران و نیروهای پاسدار هدف موشک ها و هواپیمای های جنگی قرار بگیرند، چه می خواهند انجام دهند؟ به کشورهای عربی منطقه و یا اسرائیل موشک بزنند؟اگر حتی موفق شوند، این تاوان سنگینی دارد که ملت ایران و درجه نخست توده های زحمتکش کارگر، دهقان و خرده بورژوازی باید آن را بپردازند.(3)
 در چنین صورتی مشتی مرتجع و بدون ریشه در میان مردم دلشان به این خوش است که اگر تهدید شده اند، مورد هدف قرار گرفته اند و یا سرنگون شده اند، اما چند موشک  هم به اسرائیل شلیک کرده اند. نهایت این دیدگاه این است که اگر قرار است آنها-  مشتی آخوند عقب مانده به همراه شرکاء کت پوش و کلا حکام مرتجعی که خون مردم را در شیشه کرده اند- نباشند، بهتر است ملت ایران هم نباشد. به عبارت دیگر، برای بقای حکومت حقیر خود، به ملتی بزرگ خسارت وارد کنند و یا بقای وی یا بخش هایی از وی  را در معرض تهدید جدی قرار دهند. آسان می توان تصور کرد که در صورتی که خامنه ای و پاسداران وی دست به چنین اعمالی بزنند، آمریکا بیکار نمی نشنید و تماشا نمی کند. آنها بدین صورت دست امپریالیسم آمریکا را باز خواهند گذاشت که به شکلی بسیار بدتر تلافی کند. تلافی ای که دامنه آنها تنها شامل حکام مرتجع نخواهد بود.
باری کیفیتا فرق است بین جنگی که طبقه کارگر و خلق با امپریالیسم می کند و جنگی که مرتجعین می توانند با امپریالیست ها بکنند.    
ادامه دارد.
هرمز دامان
نیمه نخست تیرماه 98
یادداشتها
1-    در مورد ترامپ، اغلب یا به برخی ویژگی های شخصی اش که نشانگر مذبذب بودن وی است، اشاره می شود و یا اینگونه گفته می شود که وی تاجر است و اهل جنگ نیست. این ها نظراتی است بغایت نادرست و سفیهانه. ترامپ نماینده و رهبر کنونی یک طبقه یعنی بورژوازی آمریکا است و گرچه برخی ویژگیهای شخصی او شکل معینی به رویدادها میدهد، اما او به هیچ وجه به تنهایی تصمیم نمی گیرد. این حزب وی، یعنی حزب حاکم جمهوری خواه، که اکنون رهبری کل طبقه بورژوازی در دست آن است می باشد که تصمیم می گیرد. پیرامون او را نمایندگان و رهبران دیگر این طبقه و حزب، که برخی از آنها همچون پمپئو و بولتون و پنس اکنون نام های مشهوری شده اند، فرا گرفته اند.  درحالیکه ترامپ برخی حرف ها و رفتارهای غریب نسبت به دیگر روسای جمهور آمریکا دارد، اما معاونین و دیگر وزرای وی به ویژه بولتون و پمپئو، دیدارهای خود را با روسای کشورهای اروپایی، روسیه و کشورهای منطقه پیش می برند و فعالیت ها را سازمان می دهند. ضمنا همین ترامپ دستور شلیک  موشک ها را به مواضع سوری صادر کرد. اکنون هم که این مقاله نوشته می شود گفته که او صرفا دستور توقف حمله را در این مرحله داده است. یعنی امکان حمله به قوت خود باقی است و می تواند دیر یا زود صورت گیرد.
2-    بد نیست اشاره کنیم که مواضعی که بخشی از «چپ» ها می گیرند و حرف هایی از این گونه می زنند که ما «عملا» در دو جبهه هم  با جمهوری اسلامی و هم با آمریکا مبارزه می کنیم، از نقطه نظر نیروی آنها، هیچ گونه مبنا و پایه عینی ندارد و این حرفها هم  جز مشتی حرف به درد نخور صنار سی شاهی نیست که صرفا عقل های پوکیده خودشان را اقناع می کند. به اصطلاح «طرف را به ده راه نمی دادند، سراغ خانه کدخدا را می گرفت». چهار تا نیرو ندارند که یک مبارزه ساده را رهبری کنند، آن وقت چنین ادعاهایی می کنند. در این باره در بخشی که به مواضع نیروهای پرمدعای چپ ایران که یا موضعشان عملا آنها را در انفعال قرار می دهد و یا ادا و اصولی در تضاد با موقعیت واقعی خود در می آورند، صحبت خواهیم کرد.  
3- در مورد این کشورها، به ویژه عربستان سعودی و امارات، ممکن است کار تلافی حملات  به گرفتن جزایری از ایران در خلیج فارس و یا بخش هایی از خوزستان کشیده شود.  


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر