۱۳۹۸ تیر ۱, شنبه

امپریالیسم آمریکا و فتنه گری تازه در خاورمیانه(4)


امپریالیسم آمریکا و فتنه گری تازه در خاورمیانه(4)

با توجه به تحولات پیش آمده در تقابل میان امپریالیسم آمریکا و جمهوری اسلامی، پیش از آنکه به گزینه های دیگر مورد بحث بپردازیم، بهتر است در این بخش و بخش بعدی، مروری بر این تحولات و تغییرات و وضعیت امپریالیسم آمریکا و حکام مرتجع ایران داشته باشیم.
تضعیف گرایش به مذاکره و تقویت گرایش به جنگ
 نخستین نکته این است که از میان دو روند مذاکره و جنگ، این روند جنگ است که وجه قوی تری یافته است و بوی آن می آید که روند عمده و حاکم شود. البته هنوز تعادلی میان این دو وجه به چشم می خورد، و هر دو، حرکت خاص خود را دارند، اما در صورتی که تحولات به ضرر مذاکره ادامه یابد و نیز برخی درگیری ها که هنوز محدود و کوچک هستند، تداوم پیدا کنند، به جای تبعیت روند جنگ از روند مذاکره(یا صلح) این روند مذاکره است که باید از روند جنگ تبعیت کند.
 دلایلی که می توان برای سنگین تر شدن وزنه به نفع جنگ و عمده شدن آن بر شمرد، از هر دو سو، از این قرارند:
روند پنهان مذاکره که همواره بین آمریکا با ایران وجود داشته است و در دوران اخیر احتمالا بیشتر هم شده بود، نتوانسته طرفین را به شرایط یکدیگر مجاب، و به ویژه ایران را پای میز مذاکره آورد. هر کدام خواست هایی گذاشته اند که دیگری بندهایی از آن را نپذیرفته است. به این ترتیب، روابط تا کنون موجود نتوانسته به مذاکره آشکار بینجامد و به سوی حل و فصل تضادهای موجود بین امپریالیسم آمریکا و سران حاکم بر جمهوری اسلامی گام هایی برداشته شود. به این  دلیل، روند مذاکره یا بی نتیجه و یا حاوی نتایجی اندکی بوده که برای حل و فصل تضادها کافی نبوده است و در نتیجه، حل مسائل و تضادهای میان این دو حکومت، گرایش به آن یافته که به وسیله جنگ ممکن گردد. اینکه آیا شرط و شروطی پنهانی بوده که به اصطلاح خط قرمز حکام کنونی به ویژه خامنه ای و سران پاسداران به شمار می آیند- مثلا کناره گیری  باند خامنه ای از قدرت- روشن نیست.
برداشتن شروط مذاکره
 مهمترین تحول در این زمینه این بوده است که سران امپریالیسم آمریکا  شروط خود را برای مذاکره برداشتند و گفتند که حاضرند بدون شرط گذاشتن بر سر میز مذاکره بنشینند. هرچند که که این عموما ظاهر قضیه بوده است و آنها همواره پشت بندی به این بدون شرط و شروط بودن مذاکره افزوده می کردند و خواست دست برداشتن حکومت ایران از اتمی شدن و یا ساخت موشک های دوربرد را قید می کردند.
 برداشتن شروط مذاکره به هیچوجه به این معنی نیست که این شروط به کلی حذف می شوند. زیرا در آن صورت اساسا دلیلی برای خروج آمریکا از پیمان برجام نمی توانست وجود داشته باشد. این شروط تنها پیش از مذاکره برداشته می شوند. اما خواه در همین مذاکرات و آمدن و رفتن ها و خواه اگر ایران پای میز مذاکره بنشیند، آنگاه این شروط به همراه شروط دیگری که آشکار و پنهان به میان آمده و یا خواهند آمد، به مسائل مذاکرات تبدیل خواهند شد.
آنچه که روشن است این است که سران آمریکا اساسا برای تغییر ایجاد کردن در بندهایی از برجام، از آن بیرون آمدند و تحریم اقتصادی کنونی را آغاز و اجرا کردند. تحریمی که نتایج آن  تنها به منافع طبقات حاکم در ایران ضربه نزده، بلکه بار آن به روی مردم و در درجه نخست کارگران و زحمتکشان و حقوق بگیران لایه های پایین خرده بورژوازی افتاده و کمر آنها را خرد کرده است. افزون بر این، تحریم های مذکور،  به منافع خودشان و تمامی کشورهای امپریالیستی غربی و بخشی از کشورهای زیر سلطه نیز ضربه زده و خواهد زد.
بنابراین، آنها خواست هایی داشته و خواهند داشت که آن را کمابیش در مذاکرات رو درو، آشکار و پنهان به میان خواهند آورد. از این رو، دست برداشتن از شروط پیش از مذاکره و نشستن پای میز مذاکره، در نفس اینکه آنها خواهان تغییراتی هستند، تغییری به وجود نخواهد آورد و وضع به شرایط برجام بر نخواهد گشت.
 به نظر می رسد که بخشی از این دست برداشتن دولت آمریکا از 12 شرط پیش از مذاکره، بدان سبب باشد که انجام آنها خواهان فرایندی است که در زمان کوتاه ممکن نمی باشد.از سوی دیگر، پذیرش چنین پیش شرط هایی، وجه حکومت ایران را به شدت پایین می آورد. بنابراین، نخستین خواست سران حکومت کنونی نیز بوده است.
در مورد دلیل دوم، روشن است که برای حکام وقت با این کبکبه و دبدبه و در حالیکه کلی ادعا میان مردم کشور خود و نیز برخی جریان های وابسته به خود در کشورهای منطقه دارند، پذیرش مستقیم 12 شرط و نشستن پای میز مذاکره، تحقیری شدید به شمار می آمد و بنابراین خواست برداشتن آنها پیش از مذاکرات برای آنها بسیار مهم و اساسی بوده است.
همچنین، پیغام و پسغام های رد و بدل شده که خواه از سوی سران کشورهای امپریالیستی مانند آلمان و ژاپن، و خواه از سوی سران کشورهای زیر سلطه منطقه مانند قطر و عمان و غیره صورت گرفته است، در حالیکه نشانگر تحرکات و اقداماتی برای مذاکره بوده اما تا کنون نتوانسته روند مذاکرات را به مراحل تازه تری ارتقاء دهد. به نظر می رسد که شرایط و بندهایی که احتمالا پنهانی عنوان شده و لازم بوده که از سوی حکام کنونی به ویژه خامنه ای پذیرفته شود، پذیرفته نشده است؛ و به همین سبب مذاکرات، تا اینجا که خبرها و اتفاقات نشان می دهد، نتایج بارز، اساسی و موفقیت آمیزی نداشته است.
این میان سخنان خامنه ای در برابر نخست وزیر ژاپن که حکومت ایران با ترامپ وارد مذاکره نخواهد شد، نیز تحرک بیشتری به روند جنگ  و آماده شدن برای آن داده است.  ظاهر قضیه این است که  خامنه ای می خواهد نقش یک مخالف  تند و تیز آمریکا را بازی کند، اما این تنها تا حدی می تواند باشد که وی گمان کند که - آنچنانکه پیشتر هم گفته است- آمریکا دست به جنگ نخواهد زد. گویا این اندیشه که آمریکا دست به جنگ نخواهد زد، موجب آن گشته که باند خامنه ای و سپاه های و هوی بیشتری به راه بیندازند.
به این ترتیب و با توجه به عدم موفقیت ماموریت فرستاده ها به ویژه از جانب آلمان و ژاپن، و سخنان خامنه ای در دیدار با نخست وزیر ژاپن و های و هوی فرماندهان سپاه و روزنامه های جریان خامنه ای پیرامون این سخنان، روند مذاکره کند شده و حرکت به سوی جنگ تقویت شده و سرعت بیشتری پیدا کرده است.
حمله به نفتکش ها
رویدادهایی که این میان و به نفع روند جنگ رخ داده عبارتند از حملاتی که به کشتی های نفتکش و به ویژه این آخری ها دو نفتکش ژاپنی صورت گرفته، حمله به مواضع عربستان سعودی از سوی حوثی ها و نیز برخی حملات جسته و گریخته به کنسولگری آمریکا در بصره، سفارت آمریکا در بغداد و نیز به محل های استقرار نیروهای آموزش دهنده آمریکای در عراق. آنچه آمریکا می گوید این است که این حملات از جانب سپاه پاسداران و یا نیروهای هوادار ایران صورت گرفته است. در مقابل حکومت ایران هر گونه نقش داشتن را در این حملات منکر شده است.
 حملات صورت گرفته می تواند هم کار خود دولت آمریکایی و نوعی خود زنی برای اقناع افکار عمومی- خواه داخل کشور آمریکا و خواه بیرون این کشور- به اینکه این حکومت ایران است که دست به اقدامات جنگ طلبانه می زند،  فشار روانی روی حکومت ایران با  تهدید بیشتر این حکومت به جنگ و مجبور کردن وی به آمدن پای میز مذاکره، و همچنین بطورکلی ایجاد شرایط  روانی و عملی به نفع جنگ باشد.
از سوی دیگر این حملات می تواند کار خود پاسداران و یا نیروهای هوادار حکومت ایران و به دستور این حکومت باشد. آنها نیز می توانند موذیانه از وضعیتی که در گذشته در مورد عراق به وجود آمد و دست و دروغ های حکومت آمریکا رو شده، بهره ببرند و با استفاده از جو موجود، مظلوم نمایی کرده و خود را بی تقصیر و بی گناه جلوه دهند. درحالیکه می دانیم که کار تهدید کردن آمریکا، حتی به دولت روحانی نیز کشیده شد و وی در دو سخنرانی به این نکته اشاره کرد که در صورتی که ایران نتواند نفت صادر کند، هیچ کشور دیگری نیز در منطقه نخواهد توانست نفت صادر کند.
با اینکه  به سبب ضعف و ناتوانی حکومت کنونی و هارت و پورت کردن های بی پایانش به ویژه علیه امپریالیست ها، کمتر اندیشه و تصور به سوی امر اخیر گرایش می یابد، اما  از سوی دیگر به سبب مکار و فریبکار بودن خامنه ای و دارودسته حاکم، این امر را نیز باید جزو احتمالات منظور کرد.
به هر حال اینکه دو سوی این جدال چه نظری خاصی در مورد این اتفاقات دارند، تاثیری در این اینکه این اتفاقات  آگاهانه یا ناآگاهانه، خواسته یا ناخواسته روند جنگ را تقویت کرده و می کند، نخواهد داشت.
سرنگونی پهپاد آمریکایی
اما مهمترین حادثه  به وجود آمده این بوده که یک پهپاد آمریکایی هدف شلیک موشک های نیروی هوایی سپاه پاسداران قرار گرفته و سرنگون شده است. پشت بند آن ظاهرا پروژه ای بوده که از جانب سران امپریالیسم آمریکا ترتیب داده شده و طبق آن قرار بوده که به سه سایت ایران حمله شود. گویا ترامپ آن چنان که خودش می گوید، ده دقیقه پیش از انجام و به این دلیل که تعداد 150 نفر جان خود را از دست می دادند، آن را متوقف کرده است.
ورود این پهپاد به حریم هوایی ایران، چنانکه حکومت ایران ادعا می کند و برعکس عدم ورود آن به حریم هوایی ایران، چنانکه دولت آمریکا ادعا میکند، از جمله مواردی است که یک نقطه جهش کوچک را به سوی جنگ بازی کرده و می کند.
 این پهپاد از سوی آمریکایی می تواند هم برای جاسوسی فرستاده شده باشد، هم تنها برای اینکه  واکنش طرف ایرانی تست شود، و هم اساسا برای اینکه  به آن شلیک و زده شود تا بتوان بر مبنای چنین زدنی، فضای جنگی و تهدید آمیز را شدیدتر کرد. همه این دلایل می تواند برای فرستادن این پهپاد به حریم هوایی ایران و یا نزدیک به آن وجود داشته باشد.
  یکی از فرض های که می توان در مورد آن داشت، این است که این ها از زمره اقداماتی است که می توان آنها را عقب رفتن و میدان دادن به طرف مقابل، برای اینکه او حمله را آغاز کند  نامید:
«یک تکه پهپاد می فرستی، طرف آن را می زند و تو به این وسیله خود را برای تلافی کردن و ضربه ای نسبت به آن سنگین تر وارد کردن محق جلوه می دهی. چیز کمی باخته ای و چیز بزرگی به دست آورده ای!»
 آمریکا می تواند به وسیله چنین اقداماتی، از یک سو واکنش نظامی ایران را بسنجد و از سوی دیگر خود نقش «مظلوم» را بازی کند، دولتهای مختلف و افکار عمومی داخل آمریکا و بیرون آمریکا و حتی داخل ایران را به نفع خود سامان دهد و بسیج کند.
 همچنین است موضع ترامپ رئیس جمهور آمریکا. وی می گوید که قرار بوده که پروژه ای برای انجام حملاتی محدود به ایران اجرا شود و به این دلیل که گفته شده در اجرای این پروژه حدود 150 نفر کشته می شوند، ده دقیقه پیش از اجرا، دستور توقف آن را داده است.
 سپاه پاسداران و بلندگویان خامنه ای برای زدن یک پهپاد، عدم واکنش آمریکا تا کنون و برخی عقب نشینی های ظاهری ترامپ، چنان جشنی راه انداخته اند که انسان گمان می کند جنگ هنوز آغاز نشده را برده اند. بد نیست که حضرات فکر کنند که ممکن است آمریکا عقب رود و به این حضرات اجازه دهد که با زدن یک پهپاد سرمست شوند و کری بخوانند. هیچ بعید نیست که چند حمله نیروهای آمریکایی و تخریب هایی که به عمل می آورند، قهقهه هاشان را به گریه و ناله و ماتم و سوگواری تبدیل کند.
 یکی از دلایلی که می تواند در«داستان صد و پنجاه نفر» ترامپ وجود داشته باشد، این است که برای ترامپ و هیئت حاکمه آمریکا، جدا از هدایت افکارعمومی بین المللی، هدایت افکار عمومی ایران نیز مهم است.  اکثریت به اتفاق مردم ایران از حکومت کنونی متنفرند و حکومت  آمریکا اگر بخواهد به  ایران حمله کند و خواه مستقل و خواه در کوران جنبش خود مردم ایران به سرنگونی حکومت کنونی دست زند و بخواهد خود را هوادار مردم ایران، «دموکراسی» و «آزادی» نشان دهد و حکومت باب میل خود را سر کار بیاورد، باید هوای افکار عمومی را در ایران داشته باشد و تا آنجا که ممکن است، به حملاتی دست نزند که در آن افراد غیر نظامی جان خود را از دست می دهند. گرچه بطور کلی امپریالیست ها پای بند کوچکترین قاعده ای نیستند و پیش برد منافع خود را با کمترین هزینه جانی و مالی در درجه اول اهمیت قرار می دهند. برای آنها «یک سنت هم یک سنت است»!
افول آمریکا؟
اما چنانکه وضع درست آنگونه باشد که سران جمهوری اسلامی  تصویر می کنند و ترامپ و سران آمریکا  با این همه هارت و پورت و لشکر کشی و تکنولوژی نظامی و غیره...ناتوان از آغاز یک جنگ و یا مردد در دست زدن به آن باشند و با دیدن مقاومت  سران جمهوری اسلامی در مقابل  بندهای مذاکره و خواست های خود، به عقب نشینی دست زده اند، آنگاه باید تحلیل ما به ضعف اساسی طرف مقابل بچرخد؛ یعنی امپریالیسم آمریکا.
چنانچه امپریالیسم آمریکا از این تنگنا و مخمصه سالم و پیروز- خواه دیپلماتیک  و در روند مذاکره و خواه بدتر از آن نظامی و در روند جنگ - بیرون نیاید، آنگاه باید پذیرفت که نتایج منفی این جدال برای وی، نشانگر جهشی کیفی در موقعیت رو به افول وی در جهان است. افولی که از مدتها پیش آغاز شده و تا کنون ادامه یافته است. این همانند وضعی است که امپریالیسم انگلیس پس از جنگ جهانی دوم شاهد آن بود. اما شواهد دال بر این است که یکی از دلایل آمریکا برای این ماجراجویی در خاورمیانه، همین تقابل با روند رو به افول بین المللی خودش باشد. در حال حاضر داوری سخت است و باید پس از پیشرفت رویدادها به قضاوت های دقیقتری دست زد.
مانورها و حرکات پر تضاد سران آمریکا
سخنان ترامپ در این مورد و کلا سخنان سران اصلی آمریکا ( پمپئو، بولتون و ...) در مورد ایران بسیار پر تضاد و پر از مانورهای گیج کننده است. برخی از این تضادها و مانورها می توانند واقعی باشند و یا ریشه هایی در واقعیت داشته باشند و از ضعف های امپریالیسم آمریکا و یا از نکات قوت وی برخیزند. برخی دیگر تصنعی بوده و صرفا می توانند برای  گیج کردن سران جمهوری اسلامی و سپاه پاسداران، فریب  دادن آنها برای رو نشدن برنامه و نقشه های در راه و یا در حال اجراء و همچنین بازی با افکار عمومی باشند.
 بدیهی است که وضع درونی خود آمریکا می تواند دلایلی برای این تضادها و مانورها ایجاد کند. آنچه که آشکار است این است که درون هیئت حاکمه آمریکا و به ویژه میان حزب دموکرات - دقیقتر جناح هایی از حزب دموکرات  که البته جناح مسلط این حزب نیستند-  با جناح مسلط بر حزب جمهوری خواه یعنی  ترامپ و دیگران اختلاف وجود دارد. بنابراین، از زمره مسائل اساسی واقعی که پیش پای ترامپ و جناحی که وی نماینده آن است وجود دارد، یک دست کردن دیدگاه هیئت حاکمه آمریکا در مورد مسئله جنگ، به وجود آوردن وحدت در حزب جمهوری خواه در مورد جنگ و نیز به ویژه مجاب کردن جناحی از حزب دموکرات است که مخالف جدی جنگ به شمار می آیند، و یا چنانکه نتوانند آنها را مجاب کنند، حداقل آنها را در حزب دموکرات به انفراد برسانند و محدود کنند.
از سوی دیگر، وضعیت ترامپ در انتخابات در پیش آمریکا برای حزب جمهوری خواه بسیار مهم است و تردیدی نیست که زمان این انتخابات، شرایط حزب جمهوری خواه و موقعیت خود ترامپ و جناح وی در حزب جمهوری خواه برای آنها در زمان دست زدن به جنگ، بسیار مهم است. همچنانکه در بخش های پیشین گفتیم دست زدن به جنگ شاید آسان باشد، اما در صورتی که به درازا بکشد، جمع و جور کردن آن و سالم بیرون رفتن از آن کار بسیار مشکلی است.
افزون بر اینها وضع افکار عمومی در آمریکا برای ترامپ و حزبش حائز اهمیت است. آنها باید این افکار عمومی را برای جنگی دیگر آماده کنند.
 و بالاخره وضع کنونی اقتصاد آمریکا که شواهد دال بر رونق نسبی آن است و اینکه جنگی دیگر بتواند این اقتصاد را رونق بیشتری ببخشد و یا از رونق بیندازد برای سران امپریالیسم آمریکا و جناح حاکم بسیار مهم است.
باری بخشی از این دلایل، آمریکا را بیشتر به آن سو می راند که تضادهایش را با ایران تا آنجا که جای مانور و پیش روی و پس روی وجود دارد، از راه مذاکره حل و فصل کند. اما همه چیز همواره  و آن چنان که سران آمریکا می خواهند پیش نمی رود، به همین دلیل، به ناچار باید برای گزینه جنگ نیز تمامی جوانب را در نظر گیرند و روند آن را در صورتی که چندین سال به درازا کشد، پیش بینی کنند و برای حل و فصل تمامی  مسائل، راه حل هایی در آستین داشته باشند.
جدا از اینها، همچنانکه در بخش های پیشین اشاره کردیم حل و فصل تضادهایی که در این مورد با امپریالیستهای اروپایی و ژاپن وجود دارد و نیز جدال ها و سازش ها با امپریالیسم روس نیز حائز اهمیت است. روند موضع گیری های سران امپریالیست های اروپایی(انگلستان، آلمان، فرانسه) و نیز روسیه نشان می دهند که موانع مقابل پای آمریکا یکی پس از دیگری در حال بر داشته شدن و تضادها در حال حل و فصل شدن است و نه برعکس.
 همچنین این مانورها و تضادها را می توان برای این دانست که  دست زدن به هیچ اقدامی را قطعی و آشکار نمی کنند. این می تواند به سران کشور آمریکا امکان دهد که به همین تحریم های اقتصادی کمرشکن ادامه دهند و از این راه وضع عمومی حکومت کنونی و نیروهایش را به نهایت ضعف برسانند، و در عین حال، نیروهای اطلاعاتی و جاسوسی وی نیز زمان مناسب داشته باشند که برآوردی دقیق از تمامی امکانات تسلیحاتی و عوامل انسانی که حکام ایران می توانند روی آن ها حساب کنند، به عمل آورند. سران کشور آمریکا و نیروهای اطلاعاتی و جاسوسی آن این امر را که ممکن است حکام کنونی و سپاه پاسداران سلاح هایی مخفی داشته باشند که برای روز مبادا ذخیره کرده اند، در نظر می گیرند و به نظر تا تسلط کامل- اگر با توجه با ماهواره ها و جاسوس هایی که در دم و دستگاههای اطلاعاتی  دولت و سپاه پاسداران جمهوری اسلامی دارند، تا کنون نتوانسته باشند به آن رسیده باشند- بر وضعیت نیروهای ایران و به ویژه سلاح های آن، از دست زدن به جنگ پیش از موقع  پرهیز کنند.
ادامه دارد.
هرمز دامان
نیمه دوم خرداد 98

             

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر