۱۳۹۸ خرداد ۱۰, جمعه

به خشم آمدن از ستم بر حق است! کینه از ستمگران به دل گرفتن برحق است! مبارزه برحق است!



به خشم آمدن از ستم بر حق است! کینه از ستمگران به دل گرفتن برحق است!
 مبارزه برحق است!

درباره ترورهای انفرادی آخوندها و عوامل حکومتی

جامعه ایران هر روز آبستن پیشآمدهای تازه ای است. هر روز و هر آن، خبری و رویدادی، و گاه هر کدام دارای وجوهی گسترده تر از پیش و همچنین تاثیراتی بیشتر و ژرف تر بر توده های مردم.
بطور کلی، به نظر می رسد که شرایط عمومی جامعه، وضعی را به وجود آورده که طبقه کارگر و دیگر زحمتکشان ایران و همچنین قشرهای میانی جامعه  را درگیر دو احساس متقابل کرده است:
 از یک سو صبر و تحمل آنها از استثمار، ستم، فساد، ریا، پلیدی و فشار و خفقان حاکم به  سر آمده و این همه، آنها را دچار خشم و کینه ای ژرف کرده است؛ خشم و کینه ای که گاه در اعتصاب ها، اعتراض ها، گردهمایی ها و جنبش ها علیه گرانی، تورم، پایین آمدن ارزش پول، عقب افتادن حقوق ها، خصوصی سازی و غیره و غیره بیرون می زند؛ و گاه فرو خورده شده، آنها را در  نوعی از غم زدگی و افسردگی فرو می برد. فرو خوردگی مزبور هم به واسطه سرکوب های خشن پلیسی دستگاه حاکم است و هم در حال حاضر نبودن راهی گره گشا برای پیشبرد جنبش مبارزاتی علیه حکومت. همه میخواهند هر چه زودتر از دست این نظام ستمگر و کثیف خلاص شوند و اما گویا این «هر چه زودتر»، نمی خواهد زود فرا رسد.(1)
راهها، اما جستجو می شود و مبارزه ادامه خواهد یافت.
***
این اواخر دو آخوند ترور شدند. یکی در همدان و یکی در کازرون.
 این ترورها نشانگر آن است که بخش هایی از مردم که زیر فشارهای اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی کمرشکن، خرد شده و مال و زندگی و آینده خود را دستخوش امیال و هوس مشتی سرمایه دار بوروکرات و وابسته بی صفت، فاسد، دزد و پست، از آخوند و کت پوش ریاکار و اختلاس گر گرفته تا پاسدار و بسیجی مزدور می بینند، دچار خشم و کینه، میل بیرون ریختن آن و انتقام شوند و رو به ترور فردی آورند.
اکنون ما در مرحله ای گام گذاشته ایم که ترس مردم، اگر نگوییم به تمامی اما در مجموع ریخته شده است. دیگر مردم، از طبقات و از دسته ها و گروههای گوناگون زیر فشار، به حرف های سران حکومت و آخوندها و افراد وابسته به آن اهمیتی نمی دهند و مدام آنها را به تمسخر می گیرند. زنان و دختران، شجاع تر از پیش در مقابل رفتار خشونت آنها می ایستند و با آنها درگیر می شوند و از آنها فیلم می گیرند. بسیاری از مردم، از عواقب مبارزه، شکنجه و زندان و حتی مرگ، وحشتی به دل راه نمی دهند و به مبارزه ادامه می دهند.
به خشم آمدن بر حق است. کینه  برحق است. مبارزه برحق است.
***
یکی از برجسته ترین موارد ایستادگی، حدود دو سال پیش(در 24 تیر 96) و به وسیله اصغر نحوی پور صورت گرفت. وی در امر به اصطلاح ارشاد دختری جوان به وسیله آخوندی دخالت کرد و آخوند را که با وی درگیر شده بود، کشت. سخنان وی در آن زمان دارای اهمیت است:
«من بچه ایرانم، از هیچ چیز نمی ترسم، ما خسته شدیم از دست اینها، این چه مملکتیه که آخوندا درست کردن؟، این چه اسلامیه که این آخوندا آوردن. ما از دست آخوند ها جونمون به لبمون رسیده.»
این خسته شدن، جان به لب رسیدن و نترسیدن، درست وصف آن چیزی است که در مورد بیشتر توده ها راست در می آمد.
 اینها دو سال پیش از این گفته شده است. در دی ماه همان سال شورشهای بزرگ پیش آمد و جنبش مردم گامهایی  غول آسا به پیش برداشت.  پیش و پس از آن نیز، همواره در جامعه، مبارزات طبقه کارگر، آموزگاران، کشاورزان، زنان و جوانان، دانشجویان، راننده های کامیون، کشاورزان، مالباختگان، دراویش و... جریان داشته و دارد.
***
 از خرداد 88 به این سو، جنبش دموکراتیک طبقات مردمی ایران وارد دوران نوینی شد. این جنبش بین خود و پیش از خود یک خط فاصل کشید. این خط فاصل این بود که در مبارزات پیش از آن، جنبه مسالمت آمیز عمده بود و از آن پس، به سوی ایستادگی، تهاجم و کاربرد زور در مبارزه گام برداشت. و این علیرغم میل رهبران سازشکار بورژوای این جنبش که از جریان سیاسی اصلاح طلبان در نظام جمهوری اسلامی بودند، صورت گرفت. درست به همین دلیل هم این رهبران خود را از این مبارزات کنار کشیدند و هرگونه نسبت آن را به خود مردود دانستند.
 جنبش دی ماه 96 تکامل جنبه ای از مبارزات سال 88 بود که رو به سوی مبارزات تهاجمی توده ای بیشتری داشت. این  جنبه در این مبارزات از نقطه نظر عملی بطور عمده حاکم شد. دیگر بحث از این که بتوان این نظام را اصلاح کرد در میان نبود. نه تنها هیچ شعار اصلاح طلبانه ای داده نشد، بلکه برعکس خود محتوا و شکل جنبش، ضد اصلاح طلبی و بیان خواست توده ها برای سرنگونی قهری نظام بود. درست برای همین هم اصلاح طلبان در این جنبش عملا هیچ کاره شدند. آنها رهبر نبودند و چون رهبر نبودند، حاضر نبودند، پیرو هم باشند و از جنبش پشتیبانی کنند. آنها جنبشی تنها در چارچوبی که خود تشخیص می دهند و به رهبری خود می خواستند و جنبش دی ماه از آن گونه نبود؛ و درست برای همین اصلاح طلبان به نفی و مواخذه آن دست زدند.  
اما نفی اصلاح طلبی  و در پی آن نفی مبارزه مسالمت آمیز صرف، و بروز اشکالی که سرنگونی نظام را هدف قرار می دهد، هنوز به خودی خود کاربرد قهر در اشکال عالی توده ای آن یعنی شورش ها و قیام های مسلحانه توده ای و یا گشودن جبهه های جنگ و ورود به جنگ نامنظم پارتیزانی یا جنگ منظم خلق نیست. جنگ خلق و یا قیام مسلحانه توده ای، اشکال عالی نبرد طبقه کارگر و توده های زحمتکش استثمار شده و ستمدیده برای کسب قدرت سیاسی هستند و میان وضع فعلی جنبش و این اشکال عالی، هنوز فاصله ای زیاد است.
اما این فاصله ها می توانند پر شوند. اشکال پایین تر می توانند به اشکال عالی تر تبدیل شوند.
***
سرکوب اعتراضات و جنبش های توده ای قهر آمیز در طی دی ماه 96 و نیز مبارزات پس از آن، ضرب و شتم، بازداشت و شکنجه، کشتار در زندان و بیان اینکه «خودکشی» بوده است، زندان های دراز مدت بریدن و غیره، نتوانست و نمی تواند جنبشی را که زیرش آتشی بزرگ روشن است، خاموش کند.
تمامی جنبش های اجتماعی که به هر شکل از خرداد 76 بروز جدی تری یافتند، اکنون هر کدام رشد جداگانه خود را طی کرده و می کنند. جنبش کارگری اوج نوینی را در مبارزات اراک، هفت تپه و اهواز دنبال کرد. جنبش های کشاورزان در مناطق مختلف کمابیش ادامه یافت. جنبشهای خرده بورژوازی به شکلهای گوناگون ابراز شده و می شوند. جنبش زنان، ملیت ها، مذاهب و یا جریانهای زیر ستم از جمله دراویش با آن سرکوب بی رحمانه باز سر می کشند و هر بار که بلند می شوند هم قوی تر از پیش هستند و هم اشکال نوینی را از خود بروز می دهند.
***
 میان اشکال مبارزات توده ای قهر آمیزی که ما در پس از خرداد 88 و به ویژه در ده روز نخست دی ماه 96 شاهد آن بودیم و قیام های مسلحانه و یا جنگ توده ای، هنوز اشکال دیگری از قهر وجود دارد که در شرایط معینی می توانند نقش انتقال از حلقه هاو سطوح پایین تر به حلقه ها و سطوح عالی تر را بازی کنند. یکی از این اشکال، مبارزه مسلحانه انفرادی است.
وضع بدین گونه بود که سرکوب مبارزات عمومی، باید به گرایشی دامن می زد- و تا حدودی زده است - به نام مبارزه مسلحانه انفرادی و در حال حاضر بیشتر در شکل ترورهای فردی. این گرایش، درست در تضاد با گرایش گردهمایی ها و تظاهراتهای عمومی و در کنار آنها شکل گرفته است و از جنبه های معینی بیانگر سطحی بالاتر از آنهاست.
روشن است که مبارزه مسلحانه انفرادی، شکلی از کاربرد قهر است. این مبارزه زمانی که به وسیله توده ها، همچون ضرورتی که آنها به آن پی برده اند،، یا یکی از راههای چاره را در آن یافته اند، و یا به گونه ای بیرون از اختیار خود، به آن گرایش یافته اند، انجام شود، از مبارزه مسلحانه انفرادی که روشنفکران به شکل تئوریزه و استراتژی در  در می آورند و آن را در هر اوضاع و احوالی و از آغاز تا پایان درست می دانند، به کلی متفاوت است. این مبارزه ای است که توده ها به آن روی می آورند، زمانی که می پندارند، که همه راهها برای بیان اعتراض بسته است و راهی دیگر برای آنها باقی نمانده است. به عبارت دیگر، نظام حاکم با بستن راههای اعتراض، مردم را به اجبار به سوی این شیوه ها می راند.
 همچنین، این گرایش و مبارزه بر بستر مبارزات عمومی جاری خود توده ها به وجود می آید، زمانی که افرادی از میان توده ها می اندیشند مبارزات عمومی به این شکل کنونی خود نمی تواند امر و خواست آنها را پیش ببرد و نیاز به شکلهای تازه ای در کنار آن است. بدین ترتیب، این شیوه ها انتخاب می شوند، به این سبب که جنبش در اشکال کنونی خود نمی تواند پیش رود و نیازمند گذار به اشکال عالی تری از مبارزه است.
***
 در تاریخ مبارزات مردم ایران و به ویژه از دوران مشروطیت به این سو، این گونه مبارزه مسلحانه انفرادی( در اینجا دقیق تراست که بگوییم ترورهای فردی) وجود داشته است. گرچه گاه آگاهانه و به وسیله گروههای سیاسی به شکل ترورهای سران و مقامات کشور سازمان داده شده و گاه بدون سازماندهی آگاهانه و به گونه ای خودبخودی به وسیله افرادی از میان توده ها(و گاه روشنفکران، اما بر بستر جنبش توده ها) انجام شده است.
ترورهای که در چند سال اخیر و به ویژه پس از شورشهای دی ماه 96 صورت گرفته، خواه آنها که بازتابی در مطبوعات داشته اند و خواه آنها که رژیم بهتر دیده در مورد آنها سکوت کند، بسیار بیشتر از پیش از آن است. افرادی که از رفتار آخوندهای حکومتی، بسیجی های مزد بگیر و پاسداران مال خور به خشم آمده و کینه خود را بروز می دهند، هر روز بیشتر از پیش می شوند.
***
 کسانی که در حال حاضر درگیر چنین مبارزاتی می شوند، شجاع هستند و روح مبارزه جویی فراوان دارند. آنها اغلب به فکر جان خود نیستند، و همچنان که نحوی پور گفت از هیچ چیز نمی ترسند. نه از کشتن دشمنان و نه از جان باختن در راه هدف خود. به دلیل خودبخودی بودن این حرکات و عدم سازماندهی دقیق و گروهی، تعدادی از آنها به سادگی و مفت دستگیر و اعدام می شوند. روشن است که جامعه و جنبش جاری در جامعه و استثمار و ستم چندین لایه نظام حاکم به همراه سرکوب اعتراضات، این نوع افراد را مداوما بازتولید می کند.
اینکه آیا این افراد با انگیزه های انقلابی و پیشرو دست به ترور آخوندها و افراد حکومتی می زنند و یا با اندیشه های نه چندان پیشرویی همچون تعصب، ناموس گرایی و... (یا انگیزه هایی که نظام به دروغ به برخی از آنها نسبت می دهد و حتی آنها را از نظر روانی دچار اختلال نشان می دهد و به طور کلی بر آن است که امر ترورها را غیر سیاسی جا زند)، اینکه آنها به لایه هایی از طبقات میانی تعلق دارند یا به طبقه کارگر و یا دیگر طبقات زحمتکش، چندان تفاوتی در اصل قضیه یا آنچه مد نظر ماست، ایجاد نمی کند. نظام کنونی و پاسداران و بسیجیان مسلح و لشکرکشی های خیابانی آنها با موتورسوارها و لباس شخصی های مسلح و سرکوب هر اعتراضی، راههای بروز جنبش را بسته و جنبش و عناصری که از آن برمی خیزند و یا به آن سمپاتی دارند را وادار می کند که  کینه، نفرت، خشم، و شور انقلابی خود را به گونه ای دیگری نشان دهند. یعنی به سوی کاربرد سلاح روی آورند. از سوی دیگر هم چنانکه اشاره شد، روی آوردن به کاربرد سلاح در مبارزه، نشانگر نیاز جنبش به تکامل در راههای نو و تازه است.
***
این نوع مبارزات مسلحانه انفرادی که اکنون عمدتا در شکل ترورهای فردی جریان دارد، گرچه شکلی از ارتقائی نسبی در مبارزات جاری است، اما به شکل کنونی خود نمی تواند موفقیت و پیروزی آن چنانی کسب کند، زیرا در بهترین حالت، برخی عناصر درجه سه نظام ترور می شوند و دل مردم هم کمی خنک می شود؛ اما اینها می تواند مقدمه ای بر ایجاد و گسترش اشکال مسلحانه گروهی نبرد و حلقه ای انتقالی  به این مبارزات باشد. برای نمونه کافی است که گروهی از مردم و جوانان در جریان شورشی، مقر نیروهای انتظامی، پاسداران یا بسیجیان را اشغال کرده و اسلحه بدست آورند و دست به شورش مسلحانه زنند و شهری را به تسخیر خود درآورند. وضع پس از آن می تواند تغییر کند و از مبارزه مسلحانه انفرادی به سوی مبارزات مسلحانه گروهی گام برداشته شود.
از سوی دیگر زمانی که اشکال گروهی نبرد مسلحانه ایجاد گردد، این نوع مبارزات می توانند در خدمت به این اشکال گروهی نبرد و جوش و خروش دادن به احساسات توده ها، نقشی درخور و شایسته بیابند.
آنچه چپ اصیل و انقلابی در تداوم بخشیدن به اوضاع کنونی و ارتقاء جنبش توده ها باید انجام دهد، اینهاست:
 برجسته کردن چنین اعمال مسلحانه ای، پیش بردن امر آموزش نقش کاربرد سلاح در مبارزه انقلابی جاری، تلاش در راه بنیان نهادن هسته های گروههای مسلح محلات و مناطق کارگری از میان پیشروترین افراد منسوب به طبقه کارگر، آموزش انقلابی دادن به آنها و جهت دادن به اعمال و رفتار انقلابی آنها. این هسته ها می توانند، نطفه هسته های مسلح شورش ها، قیام ها، جنگ های پارتیزانی و در یک کلام جنگ خلق آینده ایران را با ارتجاع و امپریالیسم باشند.
هرمز دامان
 نیمه نخست خرداد 98
یادداشت
1-    در کنار چنین احساس هایی، عصبیتی که ناشی از فشارهای همه جانبه از جانب حکام جمهوری اسلامی است، میان توده های مردم فراگیر شده و آستان تحمل آنها را بسیار پایین آورده است. این عصبیت به خشونت در میان مردم میدان داده است. گاه برای اموری بسیار جزیی، کار به خشونت و کشتار کشیده می شود. جدای از مردان، اینک زنان نیز در میان خود خشونت به کارمی برند و به زد و خورد می پردازند. مسابقات ورزشی برای هیچ و پوچ به خشونت های غریبی کشیده می شود. دیدن پسر بچه ای ده دوازده ساله که یک چشمش را به دلیل مسابقه فوتبال از دست داده است، قلب هر انسانی را از آنچه این نظام بر سر مردم آورده، به درد می آورد. چنان چه مبارزه انقلابی پیش نرود و گشایشی در احساسات توده ها حاصل نگردد، ممکن است که وضع به نوعی تحلیل رفتن و پوسیدگی روانی کشیده شود.


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر