۱۳۹۸ اردیبهشت ۱۴, شنبه

هیاهوی ارتجاعی امپریالیست ها و سپاه پاسداران


     هیاهوی ارتجاعی امپریالیست ها و سپاه پاسداران

اخیرا ترامپ رئیس جمهوری آمریکا در دستوری سپاه پاسداران ایران را تروریست خوانده است. این امر ظاهر تبعات سیاسی - اقتصادی معینی برای جمهوری اسلامی، سپاه پاسداران و شعب آن همچون سپاه قدس دارد. در واکنشی متقابل، سران سپاه نیز برای امپریالیستهای آمریکایی  خط و نشان کشیده و مشتی های و هوی چاشنی آن کرده اند.
آمریکایی ها نکته تازه ای را درباره سپاه پاسداران بیان نکرده اند. در واقع سپاه از همان آغاز درست شدنش، بخشی از کارش، خواه در داخل کشور و خواه در بیرون از آن، تروریسم بوده و هست. ترور بسیاری از مبارزین انقلابی کمونیست، دموکرات و نیز دیگر مخالفین نظام حاکم در جریان انقلاب 57- 60 و پس از آن، در داخل و سپس بیرون کشور و همچنین سازمان دادن عملیات هایی تروریستی با کمک حزب الله لبنان و دیگر گروههای همسو، در چارچوب تضاد  سپاه پاسداران با برخی کشورها از جمله آمریکا، اسرائیل و عربستان سعودی و بالاخره این چند ساله اخیر دخالت ها در عراق، سوریه، یمن و سازمان دادن گروههایی شبه نظامی در خدمت خود در افغانستان، پاکستان، یمن، همه و همه نشانگر تروریستی بودن این نیروی نظامی دولتی بوده و هست. نیرویی که حاضر است همه و هر گونه فشاری را به طبقه کارگر و زحمتکشان کشور وارد کند، اما با انواع و اقسام ترورهای مبارزین و دخالت های ماجراجویانه در کشورهای دیگر، از بقای حکومتی مستبد، مرتجع،  گند زده و متعفن  دفاع نماید.
 از آن سوی، داد و قال آمریکا در مورد سپاه مانند آن دزدی است که فریاد دزد را بگیرید را سر داده بود. با این  تفاوت که در آن حکایت تنها یک دزد وجود داشت و در واقعیت مورد بحث ما، دزدان نه چندان کم شمار!
 امپریالیسم آمریکا به همراه امپریالیسم جهانی غرب و روسیه شرقی قداره بندان و دزدان جهان هستند که تمامی کشورهای زیر سلطه را ملک طلق خود دانسته و گویا اگر در کشوری تقی به توقی بخورد، منافع آنها در آن کشور به خطر افتاده و حضرات برای حفظ منافع خود باید لشکرهای زمینی و هوایی و دریایی خود را راه بیاندازند طرف آسیا و آفریقا و آمریکای لاتین و کشتار و خون راه بیاندازند تا منافع متعفن مشتی سرمایه دار را حفظ کنند. کشورهای سرمایه داری امپریالیستی نه تنها دو جنگ خانمان سوز جهانی بر پا کرده اند و میلیونها انسان را به کام مرگ سوق داده اند، بلکه نقش اصلی را در ترور و سرکوب مبارزان کمونیست، دموکرات های انقلابی و حتی لیبرال در کشورهای زیر سلطه (گاه حتی برخی مخالفان سیاسی شان در کشورهایی امپریالیستی غرب نیز) و تلاش برای به شکست کشاندن انقلابات بورژوا- دموکراتیک و سوسیالیستی این کشورها داشته اند. در دو دهه اخیر، آنها به لشکرکشی به کشورهایی همچون افغانستان وعراق دست زده اند، انقلابات مردمی کشورهای لیبی و سوریه را سرکوب کرده اند و انقلابات مصر و تونس را به کجراه برده و مردم زحمتکش این کشورها را دچار یاس و حرمان کرده اند.
ماجراجویی و شکست، ماجراجویی و باز هم شکست و این منطق امپریالیست هاست و همین گونه ادامه می یابد تا روزی که بساط امپریالیستها به وسیله توده های کارگر و زحمتکش  از روی کره زمین برچیده شود.( نقل به معنی از مائو)  
آنچه که در این میان مهم است، این است که این دوتا، یعنی هم امپریالیسم آمریکا و هم سپاه پاسداران، علیرغم تضادهایی که با یکدیگر داشته اند، تضادهایی که در نقاطی تا حدودی شدت یافته است، اما تا همین اواخر سرشان در آخور یکدیگر بوده و علیرغم دشنامهای ظاهری و جنگ های زرگری، هوای همدیگر را تا آنجا که ممکن بوده و از هر نظری به ویژه سیاسی و اقتصادی داشته اند.
سیاست
 نگاهی به روابط متقابل امپریالیستهای آمریکایی و اروپایی نشان می دهد که حضرات امپریالیستها تا جایی که توانسته اند سپاه پاسداران را نظر سیاسی و نظامی پشتیبانی کرده اند و هیچ کجا نگذاشته اند که ککی به تنش بنشیند. و این علیرغم تمامی جار وجنجالهایی بوده است که اینها علیه یکدیگر هر از چند گاهی به راه انداخته اند.
عراق و سوریه را به عنوان نمونه نگاه کنیم: در عراق پس از لشکر کشی امپریالیستها، فعالیتهای سپاه پاسداران در عراق آغاز شد.
امپریالیستها مانع فعالیت های آنها نشدند؛
آنها مانع شکل گیری حشدالشعبی در عراق نگردیدند؛
آنها مانع نقش مخرب سپاه در ایجاد تضاد بین شیعه و سنی در عراق و از هم پاشیدن وحدت خلق عراق مقابل امپریالیستها نشدند؛
 آنها مانع همکاری سپاه و حشدالشعبی در سرکوب خلق کرد عراق نگردیدند؛
 روند جلوگیری نکردن و نگذاشتن مانع در مقابل این گونه اقدامات سپاه، که در مجموع با منافع امپریالیستها در یک راستا قرار می گیرد و یا حتی  پنهان و آشکار پشتیبانی کردن از آنها، ادامه یافته است
در مجموع، سپاه قدس بدون مانع  اساسی و جدی در عراق، کارهای خود را در ضربه زدن به وحدت ملت عراق پیش برد تا جایی که اکنون جز نفرت در میان مردم عراق چیز دیگری نصیبش نشده است.
 و اما اکنون که سیاست امپریالیستها در مورد ایران تا حدودی تغییر کرده است، سیاست های دولت عراق نیز هماهنگ با آنها نسبت به سپاه قدس و ایران تغییر کرده است.
به این ترتیب ظاهر نقش سپاه پاسداران و قدس بیش از آنکه فعالیت جهت سرکوب داعش در عراق باشد، صرف کنترل و سرکوب جنبش ضد امپریالیستی و ضد حاکمیت امپریالیستی در عراق گردیده است. و این درست آن نقش مهمی است که سپاه در چارچوب نیات و مقاصد امپریالیستها انجام داده است.
و درست به همین دلیل است که اگر امپریالیستها سپاه را  روی سرشان بگذارند و حلوا و حلوا کنند، ایرادی به آنها وارد نیست!
 سوریه را در نظر بگیریم:
 چرا امپریالیستها و اسرائیل مانع دخالت سپاه پاسداران در کشور سوریه نشدند؟
آیا این گونه نیست که هدف امپریالیستها بیش از آنکه متوجه محدود کردن نفوذ روسیه باشد، در درجه نخست متوجه خاموش کردن صدای خلق سوریه و انقلاب آنها بود؟
 آیا این گونه نیست که در صورت تداوم انقلاب دموکراتیک سوریه، سرنگونی بشار اسد قدرت پرست، مرتجع، تا مغز استخوان کثیف و خونخوار- بشاری که متحد همیشگی اسرائیل بوده است - و برقراری یک جمهوری دموکراتیک مردمی در سوریه، این انقلاب می توانست امید های زیادی در منطقه برانگیزد و تاثیرات مثبتی روی کشورهای زیر سلطه منطقه که همگی زیر نفوذ امپریالیست آمریکا و غرب هستند، یعنی کشورهایی مانند مصر، اردن، عربستان، عراق و کشورهای حاشیه خلیج و حتی کشورهای شمال آفریقا و همچنین  فلسطینی ها و نیز شرایط در لبنان و حاکمیت آن بگذارد؟
آیا این گونه نیست که دخالتها و فعالیتهای سپاه در راستای دخالتها و فعالیت های خود امپریالیستها  در سرکوب انقلاب دموکراتیک خلق سوریه بود؟
 آیا آنها از این نقش سپاه دچار حض و خوشحالی نبودند و نه این بود که نه تنها مانع آن نشدند بلکه از آن هم پشتیبانی کردند؟
آیا اسرائیل طی سالهای سرکوب خلق سوریه، سخنی جدی از حضور پاسداران در سوریه به میان می آورد؟
 آیا اینگونه نیست که اکنون، اکنونی که تضادهای امپریالیسم آمریکا و جمهوری اسلامی دوباره شدت یافته است، اسرائیل در همسویی تمام عیار با آمریکا می گوید که دیگر سپاه باید از سوریه بیرون رود؟ و آیا اینک، پس از سرکوب انقلاب خلق سوریه نیست که  اسرائیل حرکات نظامی را علیه پاسداران سازمان می دهد؟
  آشکار است که نه تنها روسیه که به هر حال بشار به بلوک آنها تعلق داشت، بلکه امپریالیستهای غربی از ماندن بشار اسد خوشحالند. زیرا آنها تنها آن گاه می توانستند از رفتن بشار اسد خوشحال باشند، که انقلاب در چارچوب منافع آنها و آنچه آنها به آن دیکته می کردند، کانالیزه شود و قدرتی بر سرکار بیاید که انقلاب را از درون پوک کند و مانند عراق وابسته به خودشان گردد. در غیر این صورت، یعنی در صورتی که تحرکات آنها در این زمینه شکست می خورد که خورد، ماندن بشار اسد برای آنها این وجه مثبت را داشت که روابط بین کشورهای عرب منطقه و در عین حال بین  اعراب و اسرائیل در همان چارچوب های پیشین باقی می ماند.  درست برای همین است که نه تنها امپریالیستها، بلکه اسرائیل نیز بشار اسد خونخوار، متحد همیشگی خویش علیه فلسطینی ها و خلق های عرب منطقه را دوست دارد و ماندن وی را بر قدرت پشتیبانی می کند.
  از سوی دیگر، این درست است که در آغاز جنبش خلق سوریه، حکومت اسلامی و سپاهش برای اینکه در انزوای سیاسی قرار نگیرند، و ظاهرا برای اینکه پس از سوریه نوبت آنها نشود، دست به دخالت زدند، و این نیز درست است که امپریالیستهای غربی در درجه نخست برای انحراف جنبش انقلابی خلق سوریه و چرخش دادن رهبری آن به سوی رهبری وابسته به غرب حرکت کردند و این دو در تقابل با یکدیگر بودند، اما چیزی نگذشت که امپریالیستها نتوانستند که تحرکات درونی جنبش مردم سوریه را کنترل کنند و این بود که آنها به شکست انقلاب که از آغاز دنبالش بودند و ماندن بشار(اگر عجالتا از چک و چانه زدن های آنها با روسها درباره رفتن شخص بشار بگذریم) رضا دادند.
 از سوی دیگر، امپریالیسم روس، برخلاف عراق و لیبی، دست به دخالت مستقیم نظامی زد. آنچه روسیه میخواست، از یکسو دفاع از حکومت بشار وابسته به خود و سرکوب انقلاب در سوریه بود و از سوی دیگر شکست برنامه امپریالیستهای غربی ها برای ایجاد قدرتی وابسته به خود در سوریه.
 اما نتیجه کلی این شد که تمامی این قدرت ها روند دوگانه ای از وحدت و تضاد را دنبال کنند، از یکسو سرکوب انقلاب  در سوریه که همه اینها در مورد آن متحد بودند و از سوی دیگر، در مورد روسیه دفاع از قدرت حاکم و از سوی امپریالیستهای غربی پشتیبانی از ارتجاعی ترین جناحها در جنبش سوریه. اما آنچه روند حوادث آن را مهمتر و کلیدی تر کرد، نه این تضاد و  تقابل قدرت بین امپریالیستهای شرقی و غربی، بلکه سرکوب انقلاب در سوریه بود؛ یعنی  امری که بی برو برگرد همگی امپریالیستهای غربی وشرقی بر سر آن متحد بودند.
 و اما  سپاه پاسداران، هر چند در تقابل بین بشار اسد و قدرت های ارتجاعی وابسته به غرب، بشار و روسیه را انتخاب کرد، اما در سرکوب انقلاب خلق سوریه، نه تنها هم جهت و هم منفعت با امپریالیسم روس، بلکه همچنین با امپریالیسم آمریکا و غرب  و اسرائیل بود و همین هم موجب این گشت که نه آمریکا و نه اسرائیل، نه تنها کاری به دخالت سپاه و نیروهایش در سوریه نداشته باشند، بلکه از آن پشتیبانی هم بکنند.
اقتصاد
بی گمان مراوده های بین آمریکا و اسرائیل و سپاه بسیار بیش از آن بوده که به چشم می آید. کافی است به روابط اقتصادی بین امپریالیستها و سپاه که یا از روی میل و یا به ناچار می باید وجود می داشت، بیندیشیم تا ژرفای ارتباطات این نیروی به اصطلاح ضد آمریکایی را با امپریالیستها دریابیم.
 وضعیت اقتصادی سپاه در ایران نشان میدهد که این نیرو جدای از نقش  نظامی و سیاسی آن اکنون یک بنگاه اقتصادی سرمایه داری تمام عیار است که اگر بنیادهای زیر نظر جناب خامنه ای را به آن افزون کنیم، بیش از نیمی( در مورد سپاه گفته میشود 65 درصد) از کل اقتصاد ایران را در دست و کنترل خود دارد.
هیچ نیروی ارتجاعی حاکمی در کشوری زیر سلطه، نمی تواند بدون نیاز به انحصارات امپریالیستی بر سر کار بماند. اما چه شده است که این نیروهای ارتجاعی که دست عقب مانده ترین و متحجرترین ارتجاع ها را از پشت بسته اند، توانسته اند این همه سال باقی بمانند؟
 اگر از سرکوب و بگیر و ببند و کشتار مخالفین بگذریم که بی گمان نقش مهمی داشته و دارد، وجه دیگر ماندگاری اینها را باید روابط گسترده  آشکار و پنهان اقتصادی اینها با امپریالیستها و پشتیبانی اقتصادی امپریالیستها از آنها دانست.
در واقع اکنون کمتر کشوری بدون آنکه به مردم کشور خویش اتکاء کند، میتواند مستقل باقی بماند؛ و حکومت اسلامی که از آغاز رو در روی مردم خویش ایستاد، به ناچار یا باید مستقیما به امپریالیستها پناه میبرد و یا اگر تضادهایی با آنها داشت، با واسطه کشورهای زیر سلطه آنان با آنها رابطه اقتصادی پیدا میکرد.
حکومت اسلامی هر دو این رابطه ها را بوجود آورد. هم مستقیما با امپریالیستهای اروپا، ژاپن و آمریکا رابطه داشت و هم هر زمان که با یکی از امپریالیست ها مشکل پیدا می کرد، از طریق واسطه ها، ارتباطات اقتصادی خود را با آنها حفظ می کرد. سپاه پاسداران نیز از این امر مستثنی نبود. این نهاد نظامی، سیاسی و اقتصادی رابطه اقتصادی بیرونی با امپریالیستها هم به گونه مستقیم و در چارچوب روابط عادی حکومت و هم غیر مستقیم داشت.
  روشن است که سپاه نمی توانست تجهیزات نظامی خود را بدون رابطه با انحصارات امپریالیستی تامین کند.
 سپاه نمی توانست تجهیزات امنیتی خود را بدون رابطه با انحصارات امپریالیستی تامین کند.
 البته ممکن است که در مورد برخی از نیازهای نظامی و امنیتی سپاه بتوانست که سراغ کشورهایی مانند کره شمالی، کشورهای واسط و قاچاقچیان بین المللی برود؛ اما اگر از مورد کره شمالی بگذریم که به هر حال بند نافش به روسیه و چین وصل است و عموما بدون اجازه آنها، کاری نمی کند، کشورهای واسط و قاچاقچیان اسلحه و تجهیزات نظامی و امنیتی سر نخشان کمابیش در دست انحصارات بین المللی امپریالیستی است.
همین وضع در مورد نیازهای اقتصادی سپاه(مواد خام اولیه، مواد واسطه ای، کالاهای آماده،  ابزار و وسایل تولید و غیره) وجود دارد. باز هم در این مورد هم رابطه مستقیم با انحصارات امپریالیستی وجود داشته و هم رابطه غیر مستقیم. رابطه مستقیم در چارچوب واردات عادی و جاری صورت گرفته است و رابطه غیر مستقیم از راه کانالهای واسطه هایی همچون هند، چین و دیگر کشورهایی که زیر سلطه اقتصادی- سیاسی امپریالیست ها هستند.
اکنون امپریالیسم آمریکا دست به تحریم کامل زده است. نکته ساده این است که اگر اکنون تحریم است، پس پیش از آن تحریمی در کار نبود و یا اگر بود جزیی بود یا در این حد نبود. و اگر چنانچه تحریمی در کار نبود یا جزیی بود، پس حضرات حکومتگران و سپاه روابط عادی اقتصادی با انحصارات امپریالیستی داشتند. و ما به خوبی می دانیم که انحصارات امپریالیستی نه همین گونه ساده با کشوری رابطه برقرار می کنند و نه این رابطه هیچ گاه می تواند برابر باشد؛ یعنی جدا از نابرابری های مالی، تضمین هایی لازم است و قرار و مدارهایی و  بده و بستان هایی.
 اما مسئله تنها به این روابط عادی بر نمی گردد. مدتهاست که کوس رسوایی سپاه در مورد داشتن اسکله هایی که کنترلی بر آنها اعمال نمی شود، به صدا در آمده است؛ و یکی از میان  همین عزیز کرده های سپاه، که زمانی (هنگام دو انتخابات ریاست جمهوری که در هر دو بوسیله مهندسی سران سپاه پاسداران تقلب صورت گرفت) برایش سینه چاک می دادند، یعنی جناب احمدی نژاد بود که آنان را «برادران قاچاقچی» خطاب کرد.
 و این چیزها که قاچاقی به درون می آمد، خواه ناخواه کالاهایی(از کالاهای نظامی گرفته تا کالاهایی که برای پروژه ها و یا برای فروش مستقیم در بازار خریداری می شد)  بوده و هستند که امپریالیسم ساخته می باشند؛ و اینها عموما، بدون رابطه مستقیم و یا غیر مستقیم با انحصارات امپریالیستی و همانگونه که اشاره کردیم قرار و مدارها و بده و بستان ها قابل خریداری نبوده و نیستند.
هرمز دامان
نیمه  دوم اردیبهشت 98  

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر