۱۳۹۸ اردیبهشت ۲۴, سه‌شنبه

شور و شادی دوست داشتنی، ابتذال و «انقلاب فرهنگی» - مذهبی آخوندها




شور و شادی دوست داشتنی،
ابتذال
و «انقلاب فرهنگی» - مذهبی آخوندها

به تازگی، به مناسبت روز معلم، در برخی از مدارس ایران جشن های شادی برگزار شده و ضمن آنها، دانش آموزان با پایکوبی، شور و هیجان خویش را بروز داده اند. چاشنی این شور و شادی، ترانه ای با مضمون سطحی و پیش پا افتاده بوده است که به وسیله دانش آموزان خوانده شده است.
این رویدادها به تریج قبای حضرات آخوندها و کت پوش هایی مانند مطهری گران آمده و سخنان چرت و بی معنایی در مورد توبیخ  روسای آموزش و پرورش و مدیران مدارس گفته اند.
 زهی حمق و بلاهت! زهی دور بودن از واقعیاتی که در بطن جامعه می گذرد!
دختران و زنان در خیابانها حجاب بر می دارند و از خود فیلم می گیرند و در فضای مجازی به نمایش میگذارند؛ حضرات نیروهای خود می فرستند و آنها را دستگیر می کنند و برای آنها زندان های دراز مدت می برند تا بلکه جنبش آنها را سرکوب کنند. در برخی برنامه های رسمی، حرکات موزون بوسیله دانش آموزان صورت می گیرد و حضرات «جیغ های بنفش» می کشند. دانش آموزان مدارس در روز آموزگار به شادی و پایکوبی می پردازند و در این میان به واسطه ی جلوگیری از اجرای ترانه ها و موسیقی بومی، ترانه هایی هم که فاقد مضامین باارزش است، به صورت گروهی خوانده می شود، و حضرات روسای آموزش و پرورش و مدیران مدارس را متهم به کم کاری می کنند. و این نوع رویدادها گویا نه تنها قطع نمی شود، بلکه یکی پس از دیگری پیش می آیند و دامنه شان نیز گسترده تر می گردد.  
اینکه چرا پس از چهل سال «انقلاب فرهنگی» - مذهبی ریاکاران حاکم، چنین اموری یکی پس از دیگری در ایران صورت می گیرد، تنها باید برای حضرات عجیب و غریب باشد، وگرنه هر فردی که چشمی برای دیدن و گوشی برای شنیدن داشته باشد و در ایران زندگی کند، به خوبی می داند، اموری مانند اینها، از همان سالهای 60، از همان زمان که داشتن ویدیو ممنوع بود، هم وجود داشته است؛ تنها آشکار و در انظار عمومی صورت نگرفته است.
***
 ترانه ی خوانده شده بوسیله دانش آموزان به وسیله خواننده جوانی اجرا شده که پیش از این در ایران بوده و به فعالیت زیر زمینی اشتغال است. وی در زمان انتخابات سال 1388 با جریان اصلاح طلبان همکاری کرده، دیداری با کروبی داشته، در کیش دستگیر شده و چند سال پیش از ایران بیرون رفته است و به جمع هنرمندان مشهور به لوس آنجلسی، پیوسته است. عموما هم این گونه است که هنرمندان (خوانندگانی) رو زمینی یا زیر زمینی که از داخل بیرون می روند، و تعدادشان هم کم نیست، میان جوانان داخل مشهورتر و محبوب تر هستند، تا خوانندگانی که مثلا 40 سال پیش ایران را ترک کرده اند. از سوی دیگر بسیاری از اینها پس از مدتی شهرت نخستین خود را از دست می دهند و زیر سایه برخی از مشهورترین خوانندگان قدیمی لوس آنجلسی که عموما پیروان و منادیان نظام شاهی و منسوب به سلطنت طلبان و یا جمهوریخواهان امپریالیسم پرست هستند، در می آیند.
 در اجرای تصویری اصلی این ترانه، از یک سو، توجه ویژه ای به دختران با روسری های و لباس های مدرسه ای شده است که نمی توانند شادی خود را بیرون بدهند، و در تقابل با آنها، دختران و زنانی با لباس های رنگی شاد محلی شرقی قرار داده شده که در حال اجرای ترانه و شادی هستند. در واقع این  اجرا، مستقیما خود را در تقابل با نظام فرهنگی - مذهبی حاکم در مدارس و تا حدودی برای  دانش آموزان دوران راهنمایی و متوسطه معرفی کرده است.
همچنین استفاده از برخی رشته ها مانند فوتبال و چهره های محبوب میان جوانان که مورد غضب روسای صدا و سیما قرار گرفته اند، نیز به این اجرا، سیمایی سیاسی بخشیده است.
در این ترانه، واژه ها و عبارات پیش پا افتاده ای که به گونه ای بسیار سطحی به عشق جنسی می پردازد، کم نیستند؛ و البته خواننده ی آن که گویا پاسخی هم به مطهری داده است، می تواند به اینکه ترانه ای با این درجه از «گستردگی و ژرفای مضمون» و با این واژه ها و عبارات خوانده و ترانه اش به وسیله دانش آموزان کم سن و سال تکرار شده، در پوست خود نگنجد، به خود ببالد و سر به آسمان بساید!؟
 در مجموع،  این ترانه( ویا این نوع ترانه ها) خود را به مانند قطب فرهنگی سطحی، ولنگار، بی بند و بار و مبتذل در مقابل قطب فرهنگی پنهان کاری ها، پوشیدگی ها، تابو کردن برخی امور طبیعی و شرم و حیای ریاکارانه و دروغین مذهبی حاکم- یا در حقیقت تبعید این امور به پستوخانه ها - قرار داده است. به عبارتی یک ابتذال در مقابل ابتذالی دیگر. یکی، بی مایگی و ابتذالی کهنه و پوسیده؛ یکی، بی مایگی و ابتذالی شبه مدرن که حتی نسبت به تولیدات فرهنگی شبه مدرن ها(سلطنت طلبان و جمهوری خواهان هوادار امپریالیستها) دربی مایه ترین و دون ترین پایه قرار می گیرد.
 اگر نگوییم همه، اما گروه بزرگی از دانش آموزان متن ترانه خوانده شده را از حفظ بوده اند و این نشان می دهد که آنان به دفعات بسیاری آن را در محیط خانه، مجالس جشن و گردهمایی فامیل و اقوام، جشن های ازدواج ها و غیره، آن را خوانده و با آن به شادی و پایکوبی پرداخته اند. از نظر دانش آموزان، آهنگ ترانه شاد است و برای مفرح کردن محیط  و ایجاد تحرک و نشاط ساخته شده است و همین آنها را بس است.
و بالاخره جالب اینکه  زمان این مراسم  درست در شرایطی است که مردم ما با یک سیل ویران کننده طرف بوده و یا با نتایج آن دست و پنجه نرم می کنند. یکسو و در میان یک ملت غم و اندوه و یک سو آناتی از شادی و نشاط نوجوانان. و مشکل بتوان گفت که این حرکت دوم، مخالفتی را در میان مردم غم زده برانگیخته باشد.
***
آنچه در این رویداد اساسی است، همانا وجد و سرور و شور و شادی و نشاط دانش آموزان است. بسیاری از این دانش آموزان به روشنی معنای آنچه را که از بر هستند و می خوانند، نمی دانند و یا اساسا به آن اهمیت نمی دهند و تنها همین طور طوطی وار تکرار می کنند، و این را خانواده ها هم عموما می دانند. در واقع، تنها شور و شادی و هیجانی که از اجرای فردی یا گروهی این ترانه و آهنگ  آن به آنها دست می دهد، و یا با واسطه یا به بهانه  آن، آنچه خفه و  پنهان شده است، از ژرفای وجود آنها بیرون می آید، برای آنها اهمیت دارد. این شور و شادی و هیجان، درست در مقابل فضای دل مرده، عبوس، ترشرو، ترس آور، مایوس کننده، پر از مرثیه خوانی و نوحه خوانی و عزا گرفتن و تیره پوشی و سیاه پوشی قدعلم می کند. بروز این شادی و شور و نشاط و بیرون دادن احساسات خفه شده در محیط عمومی عبوس، غمبار، اندوهگین کننده و خفه ای که حکومت ایجاد کرده است، آن هم از جانب نوجوانان بسیار زیبا، دلنشین و جزیی از مبارزه  روانی - فرهنگی بین شادی و دلمردگی یا عبوسیت است.
 و درود بر آموزگارانی که مشوق و پشتیبان این حرکت بوده و یا آن را موجب گردیده اند و همراه با دانش آموزان به شادی و پایکوبی برخاسته اند.
***
بروز این رویدادها، بروز تضادها و مبارزه ای است بین دو فرهنگ:
 فرهنگی که بهترین و زیباترین احساسات انسانی را آنهم در نونهالان و نوجوانان خفه می کند و فرهنگی که برخاسته از ساده ترین، طبیعی ترین و غریزی ترین احساسات انسانی است. یعنی شادی و شور، باز بودن ذهن و روان و فراغ بالی، وجد و سرور، مفرح بودن و نشاط و انرژی کسب کردن؛ بدون وجود این نشاط و شادی طبیعی، تمامی شور و هیجان و نیروهای زنده انسان خفه شده و  بروز انواع و اقسام بیماری های روانی و جسمی تمامی این نوجوانان را تهدید می کند؛ همانگونه که تا کنون تهدید کرده و نتایج تاسف باری هم به بار آورده است.
***
حرکت، تضاد یا وحدت اضداد است. هر چیز نو و  تازه ای، هر چیز نوخاسته ای، هر حرکت سرور آور، دلنشین و زیبایی آغشته است به چیزهای نادرست و سمی و نازیبا. و این اجتناب ناپذیر است. همانگونه که مائو به تمثیل اشاره می کرد، همراه با روییدن گلها و گیاهان، همواره و در کنار آنها علفهای هرز بروز و رشد می کنند. باید علف هرز را چید و از گل و گیاه پشتیبانی کرد.
 اینجا نیز زیبایی شور شادی دلنشین نوجوانان، با ترانه ای با مفاهیم پیش پا افتاده و فاقد مضامین بکر و ژرف که خوانده می شود، در تضاد قرار دارد. زیبایی، ارزش و غنا در محتوی حرکت انجام شده، در بروز احساسات خفه شده، در بروز شور و شادی، همراه با شکلی از سطحی گرایی و پیش پا افتادگی است!
اینکه چرا این دو و در این اشکال، با هم همگونی و وحدت می یابند، کاملا وابسته به شرایط ویژه ایران است. شرایطی که در آن یک فرهنگ پیشرو انقلابی به مانند یک آلترناتیو آشکار وجود ندارد. و بنابراین از یک سو فرهنگ متحجر مبتذل، حاکم موجود است و از سوی دیگر فرهنگ سرمایه داری شبه مدرنی بی مضمونی غنی و ژرف و نه کمتر از آن مبتذل. اینجا و بین این دو ابتذال نیز مبارزه ای وجود دارد.
 باید با پناه آوردن به این متن های مبتذل و ناشایست و نه تنها برای این دانش آموزان که تنها اندکی غلظت مسئله را بیشتر می کند، بلکه برای همه مبارزه کرد و از شور و شادی و نشاط و وجد و سرور و بروز همگانی و آشکار آن، دفاع و پشتیبانی کرد.
***
اشکالی رایج از بدی، زشتی و ابتذال( به همراه بسیاری از اندیشه ها، عادات، سنن و آداب کهنه، خرافات و...) تا زمانی که  از سوی نظام های اجتماعی استثمارگر پشتیبانی می شوند و هنوز به کلی از عرصه زندگی بشر بیرون نرفته اند، دارای نیرو، زنده و پر تحرک هستند؛ برخلاف تصور رایج هم، اینگونه نیست که اینها فاقد جذابیت باشند، بلکه  در اشکال کهنه و نو خود، به خود جذابیت داده و یا جذابیت های خود را دارند. مضمون بدی، زشتی و ابتذال، شکلهایی که در آن نمایان می شوند، درازای زندگی آنها، و جذابیت هایی که به خود می دهند و یا در روانها و اذهان کشش نسبت به خود ایجاد می کنند، کاملا مشروط به شرایط  اقتصادی- اجتماعی و فرهنگی- تاریخی است.
***
در ایران، در حال حاضر، شکل کهنه و مسلط ابتذال، بیشتر جذابیت های خود را و برای بیشتر مردم و به ویژه جوانان از دست داده است. در مقابل اما، شکل های شبه مدرن ابتذال- که مردم در دوران انقلاب 57 آنها را دفع و طرد کردند و دانش آموزان نیز جذب جریانهای سیاسی گوناگون بودند- جذاب و پر کشش هستند.همانگونه که سرمایه داری، حتی پس از انقلاب سوسیالیستی، هنوز برای بسیاری کشش و جذابیت دارد، و این حداقل تا زمانی که دوران نخست مرحله گذار از سرمایه داری به کمونیسم یعنی از سرمایه داری به سوسیالیسم طی نشده است، کماکان وجود خواهد داشت، تولیدات فرهنگی آن نیز با همه زشتی ها و ابتذال آنها نیز کشش و جذابیت دارند و در طبقات گوناگون- حتی طبقه کارگر و زحمتکشان-  بسته به شرایط عینی آنها، منافع آنها و اندیشه ها و فرهنگ رایج آنها، نفوذ می کند. و این البته کار مبارزه فرهنگی را پیچیده و مشکل می کند.
  اینکه چرا این متن ها، پاسخگوی نیازهای جوانان می گردد، در درجه نخست به نبود یک آلترناتیو سیاسی - فرهنگی قوی برمی گردد و این هم به دلیل ضعف هایی است که موجب بروز این آلترناتیو شده است و هم به دلیل مبارزه ارتجاع حاکم با هر گونه تجلی فرهنگ و هنر(در اینجا موسیقی) ملی و مردمی در ایران. در صورت وجود چنین نیرویی، اول اینکه بسیاری از جوانان هنرمند با استعداد ما، بجای گرایش به قطب فرهنگی ای که مروج بی مایگی و ابتذال  شبه مدرن و غرب پرست است، و افتخار کردن به آن، می توانستند هنرمندانی با اندیشه های والا گردند و هنر خود را وقف خدمت به پیشرفت یک فرهنگ ارزشمند انسانی کنند. و دوم، اینکه نوجوانان و جوانان بجای پناه آوردن به تولیدات چنین فرهنگ  بی مایه ای،  شور و شادی و نشاط خود را با خواندن ترانه هایی پر از مضامین زیبا و ژرف رو می آوردند و نشان می دادند. و مگر ما در ایران، ترانه ها، آهنگ های قومی و ملی کم داریم، و مردم با سرودن ترانه های فولکلوریک پرشور و زیبا و اجرای حرکات موزون و زیبا همراه آنها، همواره نشاط و شادی خود را در کنار یکدیگر آشکارا نشان نداده اند.  
***
این مبارزه ای طبقاتی در عرصه فرهنگ است. مبارزه ای که از یک سو بین دو جریان کهنه  و شبه مدرن جریان دارد و از سوی دیگر بین جریان فرهنگ پیشرو و مترقی  با هر دو جریان کهنه  و شبه مدرن.
 دانش آموزانی که این برنامه ها  را اجرا کردند، صرفا دانش آموزان کم سن وسال نیستند و این تنها  پایکوبی و آوای آنها نیست که دیده و شنیده می شود. آنها فرزندان طبقه کارگر، کشاورز، لایه های گوناگون خرده بورژوازی شهری و روستایی و طبقات دارایی که با فرهنگ حاکم موافق نیستند، می باشند. آنها در واقع بیان آن چیزی هستند که در زیر پوست جامعه و در خانه ها  و گردهمایی های خصوصی می گذرد. آنها در عین استقلال هویتی خود و گرایش هایی که اقتضای سنشان است، پیک های این گردهمایی ها، این جشن ها و این فعالیتهای فرهنگی ای هستند که عموما به وسیله  خانواده ها، به وسیله بزرگسالان، در این گردهمایی و به عنوان فرهنگ محکوم با فرهنگ حاکم مبارزه و نبرد می کند. این مبارزه ای است که از گذشته وجود داشته، در زمان انقلاب 57-60 موجود بوده، پس از آن نیز ادامه یافته و از این پس نیز با شدتی بیشتر ادامه خواهد یافت.
م- دامون
اردیبهشت 98

  

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر