۱۳۹۸ اردیبهشت ۱۹, پنجشنبه

نکاتی درباره فساد، افشاگری ها و از هم پاشیدگی حکومت(1)


نکاتی درباره فساد، افشاگری ها و از هم پاشیدگی حکومت(1)

حکومت جمهوری اسلامی در حال از هم پاشیدگی است
حکومت جمهوری اسلامی از درون در حال از هم پاشیدگی است. این از هم پاشیدگی تنها شامل یک یا دو دستگاه نمی شود، بلکه تمامی دستگاهها، از ارگانهای دولت به عنوان دستگاه اجرایی  گرفته تا دیگر ارگان ها همچون مجلس و دستگاه قضایی و شورای تشخیص مصلحت، از اقتصادی و سیاسی گرفته تا فرهنگی و نظامی، در حالت تلاشی و فرو پاشیدگی درونی قرار دارند.
تضادهای درونی در همه دولت ها وجود دارد
در واقع تمامی دولتها دارای تضادهای درونی هستند. بسته به مناسبات تولیدی و ترکیب ساخت اقتصادی- اجتماعی  جوامع، دولتهای آنها، جناح های گوناگون  دارند. جناح هایی که دارای تضاد با یکدیگر در امور گوناگون از نوع سیاست های اقتصادی گرفته تا سیاست های فرهنگی و نظامی  و یا روابط اقتصادی و  سیاسی با کشورهای دیگر هستند. این ترکیب ها می تواند از یک سرمایه داری نسبتا خالص کشورهای سرمایه داری امپریالیستی غربی گرفته تا ترکیبات نیمه فئودالی(نیمه عشیره ای یا قبیله ای)- نیمه سرمایه داری در کشورهای زیر سلطه باشد. و به همین دلیل جناح های حاکم از جناح های سرمایه دار رقیب آغاز میشود و تا جناح های سرمایه دار و فئودال  و سران عشایر، قبایل و طوایف در کشورهای  عقب مانده  زیر سلطه ادامه می یابد.
اقتصاد اساس است اما همه تضادها به آن کاهش پذیر نیست
گرچه ریشه و بنیان بیشتر تضادها به اقتصاد بر می گردد، اما تمامی جناح بندی های صرفا از اقتصاد بر نمی خیزند  و یا لزوما ربطی سرراست به آن نمی یابند. یک جناح واحد از یک طبقه سرمایه دار یا ملاک که  از یک  جریان واحد اقتصادی برمی خیزند و منافع یگانه ای در اقتصاد دارند، ممکن است در زمینه تاکتیک و استراتژی سیاسی، فرهنگی، سیاستهای درونی و یا بیرونی با یکدیگر تضاد داشته باشند. مثلا، آنان که در اقتصاد یگانه اند، در عرصه فرهنگ از یکدیگر فاصله گرفته، و برعکس، آنان که در اقتصاد در تضادند، در سیاست و فرهنگ یگانه شوند و از این رو، بین بخشی از یک جناح با بخشی از جناح دیگر، در زمینه های متفاوت  تضادها و یگانگی هایی بوجود آید.
در جمهوری اسلامی تضادها تنها ریشه های اقتصادی ندارند
در جمهوری  اسلامی، تضادهای بین جناح ها تنها ریشه های اقتصادی ندارند. به عبارت دیگر، صرفا اینگونه نیست که جناحی انحصار طلب اقتصادی و از این رو انحصار طلب سیاسی و یا فرهنگی است و جناح دیگر مثلا به اندازه آن، انحصار طلب نیست و یا چون از دور و گود قدرت دور مانده و به بازی گرفته نشده، تبدیل به جناحی دیگر و یا چیزی مانند جناح اصلاح طلب شده است. این مسئله انحصار طلب در اقتصاد و غیر آن، یکی از وجوه تضاد جاری و یکی از اساسی ترین تضادهای موجود است، اما همه تضادها نیست.
 به این ترتیب، در جمهوری اسلامی جناح هایی که جدای از روندی کلی، که در آن جناح هایی که انحصار طلب اقتصادی هستند، در سیاست و فرهنگ هم انحصار طلب هستند و به هر حال این یک جریان اصلی را تشکیل میدهد، اما قضایا به همین سرراستی  و به اصطلاح همچون خطی مستقیم از پایین به بالا و به شکلی عمودی یعنی از اقتصاد به سیاست نیست.
آنچه قضیه را پیش تر می برد این است که بین خود جناح های سرمایه دار انحصار طلب بوروکرات - کمپرادور و فئودال مسلک کنونی در ایران نیز که با معجونی از استبداد و نهادهای سیاسی و مذهبی قرون وسطایی و سرمایه داری  و یک فرهنگ متحجر کشور را اداره می کنند،(1) تضادهایی، نه چندان کمتر از بین جناح انحصار طلب اصلی و جناح زیر سلطه وی، از اصلاح طلبان حکومتی گرفته تا جریان هایی همچون روحانی، احمدی نژاد، لاریجانی ها، ناطق نوری ها و غیره وجود دارد.
تضادهای درون جناح های حکومتی  سره گی و یکدستی کاملی ندارند و درهم و قروقاطی هستند. به عبارت دیگر، همچنان که دیده شده است، بخشهایی از جناح احمدی نژاد که نخست با راستها بود و بعد ندای استقلال و هل من مبارز طلبیدن سر داد، به جناح خامنه ای پیوستند(حداقل در ظاهر این گونه است)؛ و یا روحانی که با چوب اصلاح طلبان و فریب بخشهایی از خرده بورژوازی به ویژه خرده بورژوازی مرفه و میانی بالا آمد، با اندکی فشار خود را تسلیم جناح خامنه ای کرد و اکنون سر تعظیم شده وی بیشتر دیده می شود و بله قربان گویی وی بسیار بیشتر به گوش میرسد، تا توپ های پر زمان انتخاباتش؛ و اگر این میان، تتمه ای از آن تضادهای پیشین باقی مانده است، و بسته به شرایط سر باز می کند، و اینجا و آنجا خودی نشان می دهد، این تضادها نیامده و جمع و جور نشده، راه خود را گرفته و پی کارشان می روند؛ و آنچه باقی می ماند تسلیم کمابیش بی قید و شرط روحانی است مقابل قدرت خامنه ای و نیروهای پیرامونش به ویژه سپاه پاسداران. این مسئله در مورد اصلاح طلبان نیز راست در می آید. بسیاری از اینها را اکنون باید جزو جناح راست به اصطلاح اصول گرا دانست تا جناح اصلاح طلب.
این تضادها همچنان که گفتیم در دایره ای محدود به ارگانهای دولت باقی نمانده، بلکه به تمامی ارگانهای حکومتی و از جمله ارگانهای نظامی بویژه سپاه پاسداران کشیده شده است.
سپاه پاسداران از درون دارای جناح ها، گروهها، دسته ها و باندهاست
 در سپاه پاسداران نیز تضادهای و جناح بندی ها در حال تشدید شدن است. یکی از علل اساسی روشدن فسادهای مالی در سپاه و یا افراد وابسته به آن مانند قالیباف و یا این روزهای اخیر طائب، همین جناح بندی های موجود در سپاه است. این جناح ها، بر مبنای این که کدام سهم بیشتری از دزدی های اقتصادی برده و یا کدام در جایگاه بالاتری از سلسله مراتب قدرت قرار دارند، یکی پس از دیگری، مشت باند رقیب را باز می کنند و همدیگر را لو می دهند.
 مسئله  تنها به جناح بندی های عادی و جاری خلاصه نمی شود. در واقع، چنانچه اشاره شد، در هر حکومتی و هر دولتی این تضادها و جناح بندی ها وجود دارد. اما ساخت ترکیبی پیچیده در اقتصاد، سیاست و فرهنگ در جمهوری اسلامی، موجب گردیده که جناح بندی های درون جمهوری اسلامی، خود، به گروهها، دسته ها و باندهایی نه چندان کم شمار، درون این جناح و آن جناح پا بدهند. اکنون آنچه بیشتر نقش متلاشی کننده این نظام را بازی می کند، نه وجود جناح های گوناگون، بلکه همین گروهبندی ها، دسته بندی ها و باند بازی ها درون هر جناح و کشاکش های اقتصادی، سیاسی و فرهنگی آنهاست. این امر به اصطلاح  کار را به «شیر تو شیر» شدن اوضاع و «هرکی به هر کی» کشانده است. سدی پوسیده، سوراخ شده است؛ یک سوراخش را می گیرند، از جای دیگری سوراخ می شود و این ته و پایان ندارد.
مقایسه وضع کنونی با زمان شاه سابق
 اگر ما وضع کنونی این نظام را با وضع نظام شاه سابق در دوران ثبات نسبی پانزده ساله پس از سالهای 42 مقایسه کنیم، چنین پدیده ای را در آن زمان نمی بینیم.
 در زمان شاه، نیز جناح بندی های و باند بازی ها و تضادهای درونی حکومت، با وجود اینکه آن چنان به بیرون درز نمی کرد، اما وجود داشت. با این همه، یک نوع یکدستی و یا یگانگی ای که ناشی از پشتیبانی امپریالیستها از شخص شاه و نیز همراهی ارتش و دستگاه ساواک امپریالیسم ساخته با این امر بود، به نظام تحمیل یا از جانب آن پذیرفته می شد و کمتر کسی یا نیرویی، اختلافات را تا بدان حد پیش می برد و یا می توانست پیش برد، که این یکدستی نسبی تحمیل شده و یا پذیرفته شده، زیر پا گذاشته شود؛ زیرا در این صورت با ساواک و امپریالیست ها طرف بود.
به این ترتیب، تضادهای بین جناح های اقتصادی، سیاسی و یا فرهنگی را، یا نمی خواستند بیرون زده شود؛ و یا مانع بیرون زده شدن این تضادها و جناح ها می شدند و اگر می خواست بیرون زند، خفه اش می کردند.
 این رویه برای صورت می گرفت که  به اصطلاح منافع کل نظام، بر منافع این و آن جناح برتری داشت و بر این مبنا که همه جناح ها باید به گرد شاه به مانند حلقه مرکزی قدرت بزنند، شکل عملی می یافت. شاه نیز با توجه به نظام حکومتی شاهنشاهی و پشتیبانی یک جناح مقتدر سرمایه دار بوروکرات- کمپرادور و  امپریالیست ها از وی، می توانست با حفظ تسلط  شخص  خود و خاندانش و ارجح دانستن منافع باند دربار، به گونه ای استراتژیک، منافع دیگر جناح ها را برآورده و تامین کند.
این وضع به هیچوجه در جمهوری اسلامی وجود ندارد. در واقع، وضع به کلی برعکس است. نه امپریالیستها نقشی را که در قبال شاه بازی می کردند، در مجموع، در مورد خامنه ای بازی می کنند و یا حاضرند که بازی کنند؛ نه  جناحی که پیرامون خامنه است، یکدست است؛ نه خامنه ای توانسته همچون هسته مرکزی قدرت، نقش شاه را در وحدت جناح ها پیرامون خود و دفاع از منافع استراتژیک آنها بازی کند. در این مورد اخیر، بسیاری از افراد شاخص جناح ها، خود خامنه ای و دستگاه رهبری را مانع اساسی ثبات اقتصادی، سیاسی و فرهنگی کشور دانسته و بر این باورند که  سیاست های خامنه ای و دفترش، منافع استراتژیک  کل نظام و طبقات حاکم را به خطر انداخته است. و بالاخره نه دستگاههای اطلاعاتی دولت و سپاه، علیرغم تمامی گستردگی شان، بگیر و ببند ها و ترورها، شکنجه خانه ها و کشتارهای 40 ساله که روی ساواک را هم سفید کرده اند، توانسته اند نقش ساواک و نیروهای آن را در برقراری سکوت در میان جناح های مختلف حاکم بازی کنند. قدرت اقتصادی اینها که ساواک از آن بی بهره بود،(2) نیز به نوبه خود، به یکی از مسائل و مشکلات جاری بین جناح ها و از جمله خود جناح حاکم تبدیل شده است.   
 بطور کلی نقش ساواک دوگانه بود. از یک سو سرکوب طبقه کارگر و زحمتکشان و نیروهای سیاسی نماینده آنها، و از سوی دیگر، نگهداری و حراست از وحدت جناح های سرمایه دار- کمپرادور پیرامون جناح شاه سابق به مانند حلقه اصلی قدرت.
 اما سازمان های اطلاعات دولتی و سپاه و بقیه ارگانهای اطلاعاتی، علیرغم تلاششان، در هر دو این موارد، شکست خورده اند. نه توانسته اند طبقه کارگر و زحمتکشان را سرکوب و ایران را  به سکوت قبرستانی بکشانند و نه توانسته اند جناح های حاکم را پیرامون رهبری خامنه ای نگاه دارند. در هر دو این موارد با وجود کشتارها و ترورهای آشکار و پنهان، از یکسو بروز و برآمد جناح بندی ها، گروه ها، دسته ها و باندها بی وقفه بوده است، و از سوی دیگر به واسطه شرایط بی ثبات اقتصادی، سیاسی و فرهنگی، جنبش  طبقه کارگر و زحمتکشان در وجوهی متفاوت با زمان شاه سابق ادامه یافته است. اینها در سویه ای کاملا معکوس ساواک، همواره آتش بیار معرکه بوده و خود به این تنش ها دامن زده اند و نوک تیز افشاگری ها را متوجه خود کرده اند.
نکته اینجاست که بسیاری از این نان و نمک خورده ها و نمکدان شکسته ها از درون همین سازمان های اطلاعات دولتی و سپاه در آمده اند. در جایی که مشکل بتوان گفت کسی در ایران در قدرت باشد(هر نوع قدرتی ) و سرنخش در اطلاعات، سپاه و یا نیروهای مسلح نبوده باشد. به عبارت دیگر، درست جایی که قرار بوده مرکز امنیتی و حفاظت از نظام کنونی و هسته مرکزی قدرت باشد، خود آبشخور جناح ها و باندهای گوناگون بیرونی و مرکز اساسی آشفتگی و به هم ریختگی اوضاع طبقات حاکم شده است.
 این اشخاص و باندها، وقتی به قدرتی در مجلس، دولت و یا دستگاههای زیر رهبری خامنه ای  می رسند، اولا که این گونه نیست که منطبق با هسته رهبری موجود سازمان های اطلاعاتی و سپاه، که خودش دائما در حال تغییر بوده است، عمل کنند وعملا به جناح های گوناگون می پیوندند؛ و دوما برخی از آنها، خود مقابل رهبران سپاه پاسداران قرار می گیرند (مثلا احمدی نژاد براحتی  دستگاه رهبری سپاه را «برادران قاچاقچی» خطاب کرد) و دست به افشاگری در مورد فسادها در سپاه و مداخلات موجود از جانب آن در امور گوناگون می زنند.
ادامه دارد.
هرمز دامان
 نیمه دوم اردیبهشت 98
یادداشتها
1-   جامعه، طبقات حاکم و دستگاه حکومتی در ایران معجون غریبی است. از نظر اقتصادی ترکیبی است از بنگاه ها و روابط سرمایه داری و نهادهای اقتصادی فئودالی و رواج داشتن بسیاری از روابط فئودالی- نه لزوما بین دهقان و فئودال- در چارچوب اصول و قوانین مذهبی. در این جا در مجموع، اقتصاد سرمایه داری عقب نگاه داشته شده زیر سلطه امپریالیستها تسلط دارد.
از نظر سیاسی ترکیبی است از نهادهای سیاسی فئودالی مانند نظام حکومتی ولایت فقیه، شورای نگهبان، مجلس خبرگان و...، نهادهای سیاسی سرمایه داری مانند مجلس(پارلمان)، ریاست جمهوری، دستگاه اجرایی با نهادهای در مجموع نیمه مدرن یا مدرن. در این بخش نهادهای فئودالی تقریبا تسلط بی چون و چرا دارند.
از نظر فرهنگی، ترکیبی از قواعد و قوانین مذهبی  قرون وسطایی با واسطه تسلط دین اسلام و مذهب شیعه اثنی عشری و وجوه فرهنگی سرمایه داری کمپرادور. این جا  نیز تسلط  با مذهب است. 
بخش اعظم شبه چپ ایران با نامیدن این معجون به نام نظام سرمایه داری، خودش را حسابی راحت کرده است! هر چه بیشتر هم، شبه چپ، این نظام را، سرمایه داری می نامد، بیشتر از انقلاب سوسیالیستی ادعایی اش فاصله گرفته و به سوسیال دموکراسی گرایش می یابد.
2-    در مورد ساواک نیز می توان گفت که بسیاری از افراد سرمایه دار، سیاست مدار، فرهنگی یا ارتشی، ساواکی بودند. و یا ساواکی هایی بودند که از رانت اطلاعاتی برای پیشبرد مقاصد اقتصادی استفاده می کردند. اما این به این معنا نبود که ساواک( و یا نیروهای نظامی) به مانند ارگان های حکومتی، مثلا بیش از نیمی از اقتصاد(گفته شده بیش از 65 درصد در دست سپاه است) را در دست خود داشته باشند. 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر