۱۳۹۸ اردیبهشت ۲۱, شنبه

نکاتی درباره فساد، افشاگری ها و از هم پاشیدگی حکومت(2)


نکاتی درباره فساد، افشاگری ها و از هم پاشیدگی حکومت(2)

مقایسه با دهه نخست حکومت اسلامی
در دهه نخست، با وجود اینکه حکومت اسلامی  استوار و پابرجا نبود، این جناح بندی ها و باند بازی ها که از همان آغاز قدرت گرفتن خمینی در درون نیروهای گرد آمده پیرامون وی وجود داشت، توان از هم پاشاندن درونی نظام را نداشت. یعنی امر یگانگی  درونی هیئت حاکمه بر امر شکاف ها و کشاکش جناح بندی ها برتری داشت ویا بر آن غلبه می یافت. اما این اولا، به دلیل وجود توهمات فراوان درون بخش هایی از طبقات گوناگون مردم، و به اصطلاح پایه داشتن درون برخی طبقات و پشتیبانی نسبی این پایه ها از حکومت گران به ویژه در سالهای نخستین جنگ با عراق- اگر وضع پایه داشتن حکومت  در آن زمان را با زمان کنونی مقایسه کنیم- و دوما، به دلیل وجود شخص خمینی و زیر شعاع او قرار گرفتن تضادهای درونی و به اصطلاح حرف آخر را زدن از جانب او بود.
در آن زمان، تضادها آغاز به شدت گرفتن یافته بود و خمینی نیز کمابیش از بین دو جناح حکومتی روحانیون مبارز و روحانیت مبارز، از روحانیون مبارز پشتیبانی می کرد. و یا در مقابل جناح رسالتی ها و آذری قمی که برای خودش خانی بود و به ویژه بر قشر مرفه بازاریان تاثیر داشت، موسوی و دولت وی را تایید می کرد. در همین  دوران، منتظری  و یا مهدی هاشمی خود یک جناح بودند و درون روحانیون مبارز، روحانیت مبارز و یا حزب جمهوری اسلامی دسته بندی های زیادی وجود داشت و بسیاری از بگیر و ببندها، کشتارها و اعدام ها از کسانی بود که در قدرت بودند(مانند صادق قطب زاده).
 با این همه و علیرغم وجود جناح های گوناگون و اختلافات شدید، یک هسته مرکزی قدرت، پیرامون خمینی حلقه زده بود. این هسته از یک سو، یعنی از نظر توانایی های اقتصادی و سیاسی  بزرگتر و قوی تر می شد، اما به دلیل متغیر و مواج بودن بافت آن، دایره و حدودی که در آن جناح های در قدرت نظام را در بر میگرفت، روز به روز کوچکتر و ضعیف تر می گشت.
اما در اوضاع کنونی، اولا اکثریت مردم که اکنون تجربه ای 40 ساله از حکومت گران را دارند و وضع و روش های اقتصادی، سیاسی و فرهنگی نظام کنونی را با تمامی جزئیات  دیده اند، از نظام کنونی بیزارند، و این وحدت درون مردم از این لحاظ موجب تشدید تضادهای درونی هیئت حاکمه گردیده است؛ از سوی دوم جناح ها، خواه آنها که در قدرتند و خواه آنها که از  قدرت بیرون رانده شده اند، آن یکدستی نسبی زمان خمینی را ندارند و از درون به گروه ها، دسته ها و باندهای مختلف تقسیم شده اند؛ و بالاخره پیرامون خامنه ای حلقه نزده اند. مثلا جریان های کارگزاران(منتسب به رفسنجانی) و روحانیون مبارز و یا اصلاح طلبان، عموما پیرامون وی نیستند؛ امثال احمدی نژاد با وی درافتادند؛ کسانی همچون ناطق نوری که خودش جناحی درون جناح راست و انحصارطلبان بود، از پست خود در دفتر خامنه ای استعفا دادند و برخی نمایندگان مجلس مثلا صادقی یا مطهری به گونه ای غیر مستقیم همواره خامنه ای را مورد خطاب و نقد قرار داده اند. و اینها تازه نمونه هایی است که آشکارا دیده شده است و نمونه های درونی و پنهان نباید کمتر از اینها باشد. 
جناح ها و باندها درون نیروهای امنیتی و نظامی
 در درون دولت ها، ظاهرا نیروهای نظامی و امنیتی باید یکدست بوده و عموما نباید شاهد این گونه جناح بندی های درونی باشند. اما در حکومت اسلامی، جناح بندی و گروه و دسته و باند ایجاد کردن محدود به دستگاههای بوروکراسی حکومتی یعنی  دولت و شعبه های اقتصادی- سیاسی آن، مجلس، دستگاه قضایی، مجلس خبرگان و شورای تشخیص مصلحت نظام نیست. در این حکومت  وزارت های اطلاعات و سپاه پاسداران نه چندان کمتر از دستگاههای  بوروکراسی حکومتی دچار این جناح بندی ها و باند بازی ها شده اند.
 چرا؟
 نخستین علت این است که تمامی جناح ها به خوبی می دانند که داشتن نیرو در وزارت اطلاعات و یا اطلاعات سپاه چه رانت ها و امکاناتی در اختیار آنها بویژه از نظر اقتصادی می گذارد. اگر شما چند نفر را در رتبه های بالای این سازمان ها داشته باشید، می توانید از تحرکات جناح های گوناگون اطلاع کسی کنید، از پروژه ها و برنامه های اقتصادی آینده با خبر شوید و گاه یک شبه میلیاردها به جیب بزنید! و یا پس از دزدی ها و اختلاس ها، سر بزنگاه «جیم» شوید! و بسیاری دیگر از مزایا.  این است که هر کدام از جناح ها تلاش کرده اند که در اطلاعات و سپاه از خودشان گرفته تا فرزندان و فک و فامیل و اقوام شان دور و نزدیک شان، آدم داشته باشند. برخی زمانها که تضاد بین جناح ها تشدید شده، بسته به شرایط اجتماعی و جناح صاحب نفوذ، برخی از این باندها از اطلاعات و سپاه تسویه شده اند و یا خودشان ترجیح داده اند بیرون بیایند.
 از سوی دیگر، بسیاری از پاسداران در رتبه های میانه و بالا، پس از مدتی، صرف بودن در سپاه را برای جاه طلبی های سیاسی و یا اقتصادی خود کافی نمی دانند. به این سبب، بیرون می آیند و در پست های دستگاههای اقتصادی و سیاسی، بخشهایی از دولت و یا مجلس، با جناح سابق خود و یا با جناح جدیدی آغاز به کار می کنند.
 مثلا پاسدار قالیباف یکی از نمونه های بارز این امر است. این شخص با فسادی که در شهرداری به بار آورد، جدا از موقعیت شهردار شهر تهران بودن (تلاش های جاه طلبانه و چند باره وی برای رئیس جمهور شدن به شکست انجامید)میلیاردها ثروت به جیب زد. وی در همین دوران با سپاه پاسداران وارد زد و بندهای فراوان برای سپردن پروژه های اقتصادی به آنها شد. و گُند بیشتر کارهایش هم به واسطه افشاگری های جناح ها و باندهای دیگر و حتی باندهایی از درون خود سپاه و وزارت اطلاعات درآمد. اشخاص  زیاد دیگری هم بودند از اطلاعات و یا سپاه که  به عرصه های گوناگون اقتصادی، فرهنگی و ورزشی پا گذاشتند و میلیاردی در این رشته ها به جیب زدند و اکنون به وسیله برادران(و خواهران) رقیب افشاء می شوند و برای آنها دادگاه تشکیل داده به زندان می افتند. نمونه هایی که صاحب کارگاه و کارخانه تولیدی و خدماتی ، تاجر واردات و صادرات، تهیه کننده فیلم های سینمایی و یا صاحب باشگاههای ورزشی شده اند، یکی و دوتا نیستند.
به این ترتیب، روند دوگانه تلاش برای نیرو داشتن در سازمان های اطلاعاتی و نظامی از یکسو به ایجاد جناح ها و باندها می انجامد، و از سوی دیگر پس از کار در این سازمان ها و استعفا، در بیرون دست به ایجاد دسته و گروه ها و باندها می زنند.
روند سوم، افشاگری این باندها از یکدیگر است. آنکه هنوز از قافله عقب است و یا کم گیرش آمده، و یا از معامله ای بی خبر مانده و کلاه سرش رفته است، صدایش دیر یا زود در می آید. این است که افشاگری پشت افشاگری است که از در و دیوار می بارد.
 در واقع باید گفت در این حکومت هیچکس در امان نیست. دیوارها موش و موش ها گوش دارند! این مثل که زمان شاه سابق برای ترساندن مردم از ساواک بکار گرفته می شد و موجب مهر سکوت بر لب زدن می گشت، در حکومت اسلامی نه تنها در بیرون و برای ترساندن مردم بکار گرفته شد، که در این مورد، اینک، به کلی بی ثمر شده است، بلکه در درون حکومت نیز بکار گرفته شد؛ و در این مورد نیز ثمربخش خود را از دست داده است؛ هرچند که  هنوز ترس از عواقب کار- خواه برای خودشان و خواه ناتوانی در کنترل تاثیر آن روی مردم - گاه می تواند افرادی حکومتی را که اطلاعاتی دارند و میخواهند افشاگری کنند، به میزانی محافظه کار و پنهان کار کند.
 توجه کنیم که چگونه احمدی نژاد و مرتضوی پته لاریجانی را روی آب ریختند و یا در مورد جاسوس انگلستان بودن دختر صادق لاریجانی اعظم، مدارک و اسناد بیرون آمد و جناب لاریجانی هم که نمی توانست پاسخ دهد، خفقان گرفت. و یا این اواخر که ظاهرا لبه تیز افشاگری و حملات رئیس مستعفی صدا و سیما، متوجه طائب رئیس سازمان اطلاعات سپاه شده است.
پرسش مهم این است که این اطلاعات، از کجا به بیرون درز می کند؟ در واقع، بیشتر و یا تمامی از درون خود سازمان ها اطلاعات و سپاه پاسداران.
و چرا؟ برای اینکه اینها درون خود جناح ها، دسته ها و باندهای مجزا را دارند که با یکدیگر آشکار و پنهان در نبردند و برای به زیر کشیدن یکدیگر دست از پا نمی شناسند!
 در این مورد باید به دو نکته اشاره کنیم: یکی این که می توان بخشی از این افشاگری ها را از جانب افرادی دانست که ممکن است در مجموع سالم مانده باشند. و خوب اینها مدتی در این ارگانها کار می کنند و گنداب و تعفنی که این ارگانها را در بر گرفته به روشنی می بینند. این افراد در پی فرصت و شرایط، زمان را که مناسب ببینند دست به افشاگری می زنند. تعداد اینها اما به واسطه تسویه های پی در پی این ارگانها و نیروها، بسیار کم است. بسیاری از این افراد در صورت شناسایی درونی، پیش از اینکه بتوانند کاری افشاگرانه بکنند، نیست و نابود می شوند و به اصطلاح سرشان زیر آب می رود.
 و نکته دوم این است که ممکن است که سناریوهایی هم برای «سرکار گذاشتن» مردم و ایجاد انحراف در افکار عمومی، با به اصطلاح دادن آدرس نادرست دادن، بوسیله این سازمان های اطلاعاتی و نظامی صورت گیرد. تبدیل پروژه محاکمه عاملین اصلی قتل های زنجیره ای وزارت اطلاعاتی- حکومتی و رفتن به سراغ عاملین اصلی، به محاکمه بازجویان، خود یکی از این اشکال انحراف ایجاد کردن و گم و گور کردن سرنخ افشاگری هاست. در دوران کنونی، به واسطه روی دایره ریخته شدن بسیاری از اطلاعات و مسائل، این امر کمتر می تواند بگیرد و عموما خیلی زود و گاه حتی به وسیله عناصری که  با شیوه های این حکومت آشنایی دارند و یا اصلا با آن بزرگ شده اند و اکنون در زمره نیروهای دیگر جناح ها هستند، رو می شود.
 نیروهایی که تکیه گاه افشاگران میشوند
یکی از وظایف اساسی کمونیستها درون طبقه کارگر و توده های زحمتکش، بنا به گفته لنین افشاگری های زنده بوده است. لنین در این مورد می گوید که طبقه کارگر را با نوشته های تئوریک صرف، که بنا به نظر وی خواندنشان عموما  سخت و خسته کننده است، نمی توان آموزش سیاسی کمونیستی داد، بلکه با افشاگری های زنده، با مدارک زنده  از درون خود نظام حاکم می توان آموزش داد. لنین در کتاب چه باید کرد این مسئله را تشریح می کند که کمونیستها و حزبشان باید چنان نیرویی شوند که هر کارمند حکومتی بتواند به آنها به عنوان نیروی قدر و قابل اتکاء اعتماد کند و اطلاعاتی که از درون نظام دارد به آنها بدهد تا مفاسد اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، نظامی، برنامه ها و پروژه ها، قراردادهای داخلی یا خارجی با دیگر کشورها و غیره نظام هر چه بیشتر افشاء شود. وی بر این نظر است که چنین افشاگری هایی می تواند به تدریج اندیشه های توده های طبقه کارگر را بیدار کند و تصوری زنده از وجوه گوناگون فساد و تباهی نظام کنونی در ذهن آنها به وجود آورد. 
اما در کشور ما، جریان اصیل چپ، موجودیت سازمانی درخوری ندارد و بیرون از دایره تاثیر گذاری های سیاسی است و به عنوان نیرویی که بتوان به آن اتکاء و اعتماد کرد، و افشاگری ها را به نزد آن برد، شناخته نمی شود. جریانهای شبه چپ رویزیونیست، سوسیال دموکرات و ترتسکیست موجود نیز جز اینکه این روز و آن روز و این واقعه و آن واقعه مسابقه برای اعلامیه  دادن بگذارند- - کار دیگری از دستشان بر نمی آید.
و اما، از یک سو، این افشاگری های بی پایان را - تا آنجا که به درون حکومت بر می گردد - (1)خود سران و یا اعضای جناح ها، گروهها، دسته و باندها انجام داده اند. و نه یکی دوتا و نه در یک مقطع زمانی، بلکه تقریبا به مدت بیش از سه دهه است که  این افراد و جناح ها در حال افشاکردن یکدیگر در مورد موضوعات گوناگون هستند.
 اگر از دهه نخست بگذریم که فساد هنوز عمیقا ریشه ای نشده بود، و حضرات آخوندها، آقا زاده ها، فک و فامیل ها و اقوام دور و نزدیک شان لقمه های گنده گنده برنداشته بودند و دزدی های میلیاردی را یکی پس از دیگری آغاز نکرده بودند(2) از دهه هفتاد به این سو، همین گونه یک ریز، از سوی جناح ها و دسته ها و باند ها افشاگری است که یکی پس از دیگری صورت می گیرد: از افشاگری های قتل های سیاسی بوسیله سران وزارت اطلاعات در دهه هفتاد تا بعدها درباره تعاون ارتش و سپاه و یک به یک ارگانهای اقتصادی دولتی و قضایی و کلا  دستگاههای حکومتی. و این افشاگری ها هم تمامی موضوعات را در بر گرفته است: از دزدیها و اختلاس های اقتصاد گرفته تا زد و بندهای سیاسی پشت پرده، از جاسوسی گرفته تا کثافتکاری های جنسی فردی و گروهی.
به این ترتیب، در ایران بیش از اینکه نیروهای مخالف در مورد تباهی و فساد حکومتی ها و یا سرمایه داران مال خور و دزد حاکم، خواه بر مبنای داشتن عواملی درون این دم و دستگاهها و خواه اعتماد کردن نیروهایی از درون این دستگاهها به آنها و بردن افشاگری ها نزد آنها، افشاگری کرده باشند، این خود حکومتی ها یا برآمده از حکومتی ها بوده اند که افشاگری کرده اند.
از سوی دیگر، اینها افشاگری های خود را یا مستقیما با خطاب قرار دادن مردم و برای یافتن جای پایی میان آنها برای جناح خود، بیان کرده اند. و ظاهر بدون  اتکاء به جایی، گاه روزنامه ها و مجلات، رادیوها و تلویزیون ها غیر رسمی و یا بیرونی و عموما فضای مجازی را بهترین محمل برای افشاگری های خود یافته اند؛ و یا به  دولت های امپریالیستی به عنوان نیرو نگریسته اند، به آنها پناه آورده و افشاگری های خود را با اتکاء به آنها پیش برده اند.
تاثیرات افشاگری ها
این افشاگری ها نتایج متفاوتی  در بالا و در پایین داشته است: در بالا، افراد مختلس و دزد از کار برکنار شده اند؛ به زندان افتاده اند؛ و یا اعدامشان کرده اند. و اینها هیچکدام برای مبارزه با اختلاس و دزدی و فساد نبوده است؛ به ویژه اعدام ها که عموما برای کور کردن سرنخ ها و قطع ادامه افشاگری ها برای جلوگیری از لو رفتن بیشتر افراد باند و جناح  زیر ضربه بوده است.  همچنین این افشاگری ها و یا امکان وقوع آنها، موجب فرار یا سربزنگاه فرار کردن از کشور(یا فراری دادن از کشور) برخی از رهبران و اعضای باندها با اسکناس های دزدیده شده گردیده است(مثلا در مورد یکی از اختلاس گران و دزدان مشهور بزرگ یعنی جناب خاوری، افشاگری هایی در مورد نقش محسنی اژه ای و داماد وی در فراری دادن وی صورت گرفته است). در تمامی این موارد، یا باند پیشین به تجدید قوا پرداخته و یا یک باند تازه نفس و دزد تازه جای آن اشخاص و باند پیشین را گرفته است.
 اما در پایین این گونه بوده که از یکسو مردم را به بسیاری از فسادها و تباهی های حکومتگران فعلی که دست تمامی دزدان تاریخ را بسته اند، آگاه کرده است و اینها در به خشم آمدن مردم و ژرف شدن کینه شان نسبت به حکام مذهبی کنوی تاثیرات بسیاری داشته است.  و از سوی دیگر و بویژه آنجا که این افشاگری ها متوجه باندهای درون وزارت اطلاعات، ارتش و به ویژه سپاه و بسیج بوده، تاثیرات زیادی روی رده های میانی و پایین نیروهایی همچون سپاه و بسیج گذاشته و موجب بریدن از آنها و یا مردد شدن بسیاری نیروها نسبت به رهبران این ارگانها گردیده است.
ادامه دارد.
هرمز دامان
نیمه دوم اردیبهشت
یادداشتها
1- در اینجا موضوع صحبت ما افشاگری هایی از درون نظام و روابط و زد و بندهای درونی آن است. بسیاری از افشاگری ها در مورد زندان ها، بازداشتها، محل های بازداشتها، شکنجه ها، کشتارها  و اعدام ها از سوی نیروهای پیشرو مبارز انقلابی کمونیست، دموکرات، لیبرال و یا وکلای آنها صورت گرفته است. همین گونه بسیاری از اعمال کثیف فردی و گروهی آخوندها و کت پوش های حاکم به وسیله خود خانواده ها، مردم عادی، زنان و مردانی که آسیب دیده اند و با شجاعت تمام به افشای بی پرده آنها، پرداخته اند، صورت گرفته است. اینها به نوبه خود تاثیر فراوان در روشنی بخشیدن به ذهن مردم و ایجاد انزجار و نفرت از حکومت کنونی داشته است.
2- با این همه، در همان دوران ده ساله نخست، به ویژه در دوران جنگ که به واسطه کوپنی شدن کالاها، دزدی های زیادی صورت گرفت، کمابیش افشاگری هایی شد. برای نمونه گند دزدی های هادی غفاری در جوراب آسیا(استارلایت) را به گمانم جریان آذری قمی و رسالتی ها درآوردند. این احتمالا باید یکی از نخستین افشاگری های گنده اقتصادی درون نظام بوده باشد که در زمان خود خیلی سرو صدا کرد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر