۱۳۹۸ اردیبهشت ۲۵, چهارشنبه

امپریالیسم آمریکا و فتنه گری تازه در خاورمیانه(1)


امپریالیسم آمریکا و فتنه گری تازه در خاورمیانه(1)
وضع کنونی
امپریالیسم آمریکا آغاز به لشکرکشی تازه ای کرده است. یکی از ناوهای هواپیمابر بزرگ و بمب افکن های خود را به نزدیکی آبهای ایران فرستاده، و ترامپ رئیس جمهور این کشور، ضمن رد کردن خبر اعزام 120 هزار نیرو در مرحله پس از این، گفته است که اما در صورتی که لازم باشد، بیشتر از آن هم به منطقه گسیل خواهد کرد. گویا امپریالیسم آمریکا خود را برای جنگی تازه آماده می کند.
بهانه های آمریکا برای گسیل ابزار و نیرو و تهدید به جنگ علیه ایران، عموما کلیشه ای و باسمه ای است: حکومت اسلامی علیه منافع آمریکا دست به اقدام زده است، می خواهد به نیروهای آمریکایی و یا منافع این کشور حمله کند، کشتیهای نفتکش را مورد تهدید قرار دهد و یا مانع بیرون رفتن نفت از منطقه شود.همان اندازه که ادعاهای امپریالیسم آمریکا در مورد صدام و عراق راست بود که سلاحهای شیمیایی مخفی کرده است، ادعای های کنونی آنها علیه حکام ایران نیز راست است!
شکی نیست که دارودسته خامنه ای و سپاه پاسداران ارتجاعی وی تحرکاتی در مناطق گوناگون خاورمیانه، لبنان، افغانستان، عراق، سوریه و یمن داشته اند و گروههایی را وابسته به خود سامان داده اند، و از این نظرها  و قربانی کردن منافع خلق ایران و به فقر و فلاکت کشیدن طبقه کارگر و زحمتکشان و حتی لایه هایی از خرده بورژوازی چیزی را کم نگذاشته اند.
 اما امپریالیستهای آمریکایی به خوبی می دانند که آنها صرفا برای اینکه مقبول امپریالیستها واقع گردند و بتوانند بقای خود را تامین کنند، دست به این تحرکات زده و می زنند و گرنه آنها را چه به ضدیت انقلابی با امپریالیسم. خود امپریالیستهای آمریکایی و اروپایی هم در تمامی این دقایق نزدیک این حضراتی که اینک تروریست خوانده می شوند، حضور داشته، اما گویا نه تنها کاری به کار این مداخله جویان نداشته اند، بلکه بارها با آنها پشت میز مذاکره نشسته، بده و بستان داشته، پولهای نقد در جیبشان گذاشته، تا بستن قراردادهای اقتصادی کلان پیش رفته، به تمامی فک و فامیل های آنها اجازه جای گرفتن در آغوش آمریکا و سکنی در این کشور داده، و خلاصه کار نکرده ای در ارتباط با این حکومت ارتجاعی و عمال آن باقی نگذاشته اند. و جناب ترامپ و دیگر رهبران حزب جمهوری خواه نمی توانند بگویند ما بی گناهیم و اینها گناه دموکرات هاست!
 از سوی دیگر، پس از زدن هواپیمای مسافربری ایران در سال پایانی جنگ ایران و عراق، خمینی که جدا از رابطه پنهانی با آمریکا و فرستاده شدن مک فارلین به نزدش، ظاهرا«شاخ ترین» این حضرات حکام بود، جام زهر سر کشید، اینها که دیگر هیچکدامشان به اندازه وی گردنکش نیز نیستند، اگر تا کنون و در مذاکرات پنهانی که همواره وجود داشته و دارد، 12 بند شروط  تازه مذاکره را که از جانب پمپئو پیشنهاد شده، نپذیرفته باشند، با حملات و شلیک های نخستین، و در شرایط بدتری، خواهند پذیرفت و دمشان را روی کول خود گذاشته، پای میز مذاکره نشسته و از سر نشان دادن چاکری و سرسپردگی، بندهایی تسلیم طلبانه ای نیز از جانب خود به 12 بند اضافه خواهند کرد. آخوندهای ریاکار و متقلب و کت پوش های هم ردیف، وراج ها و ظاهر سازهای استادی هستند!       
تضاد امپریالیستها با حکومت مرتجع ایران
بخش رویی قضیه، تضاد بین امپریالیستها و حکومت جمهوری اسلامی است. آنها در سالهای اخیر، و در پی رشد تضادهاشان با حکومت ارتجاعی ایران، تا توانستند حکام نوکرمنش جمهوری اسلامی را تحقیر کردند. آنها را پشت میز مذاکره نشاندند و مجبورشان کردند دست از بلند پروازی های خود در مورد اتمی کردن ایران بر دارند؛ روی میلیاردها دلار خاک بریزند و آنها را به مشتی آهن پاره بی ارزش تبدیل کنند. در ازای آن، مبالغی به سرمایه داران حقیر و حریص دادند تا بتوانند برخی از مشکلات اقتصادی خود را حل کنند. سپس به دلیل ماجراجویی های حکومت اسلامی خامنه ای و سپاه پاسدارانش، قطعنامه را زیر پا گذاشتند، 12 شرط تازه طرح کردند و گفتند که چنانچه ایران پای مذاکره درباره این شروط نیاید، دوباره تحریم اقتصادی را آغاز می کنند. آنها گفتند تحریم  را تا آن حد پیش می برند که  حکام ایران نتوانند نفت صادر کنند و گلوی آن را چنان فشار می دهند تا بیاید و دوباره پشت میز مذاکره بنشیند. حکام تحقیر شده ظاهرا مذاکره را- احتمالا بندهایی از آن را - نپذیرفتند. امپریالیستها تحریم های اقتصادی را مرحله به مرحله تا رساندن صدور نفت به صفر و حتی بخشهایی مهمی از صادرات غیر نفتی عملی کردند و اکنون حکام مرتجع و کهنه پرست را کمتر و ملت دلاور ایران را با مشکلات گوناگون اقتصادی و حتی  اموری که به بهداشتی و سلامتی کودکان و بیماران بر می گردد، روبرو کرده اند.
تضاد درون باندهای حاکم بر ایران بر سر مسئله مذاکره
 درون هیئت حاکمه ایران و بین باند خامنه ای و دیگر گروه ها و باندهای حاکم، دارای قدرت و یا بی قدرت، زبان دار یا بی زبان، شاکی یا مطیع، تضادها بر سر مسئله مذاکره کردن و یا مذاکره نکردن شدید است. بسیاری از جناح های حاکم، مذاکره را بر تداوم وضع کنونی ترجیح می دهند. وضع کنونی، بقای کل هیئت حاکمه ایران را تهدید می کند. در صورت بروز جنگ و دادن هزینه از جانب امپریالیستها، آنها به کمتر از آمدن ارتجاع سلطنت طلبان و یا جمهوری خواهان نوکر خود به قدرت، راضی نخواهند شد. اما در صورت مذاکره و پذیرش شروط ترامپ، امکان بقای حکومت ایران و طبقات ارتجاعی کنونی وجود خواهد داشت.
 در راس هیئت حاکمه ایران، خامنه ای و سپاه پاسدارانش، در صورتی که آنچه می گویند راست باشد و مذاکره پنهانی را تا کنون پیش نبرده باشند، باید  هالو بوده و دچار ساده لوحی غریبی شده باشند. خامنه ای در مقام شخص اول مملکت، قیافه «دانایان پیر» را به خود گرفته، می گوید جنگ نخواهد شد. «نه ما جنگ خواهیم کرد و نه آمریکایی ها. آمریکایی می دانند که جنگ به نفعشان نیست و آن را آغاز نخواهند کرد. مشکلات حل خواهد شد و حکومت پا برجا خواهد ماند.» سران پاسدارانش نیز یکی پس از دیگری به دادن شعارهای پوچ و توخالی می پردازند.
 غافل از اینکه اگر حکومت خامنه ای و پاسدارانش سر میز مذاکره ننشسته باشند و یا ننشینند و خواستها و منافع امپریالیست ها را تامین نکنند، روی دادن جنگ گریز ناپذیر خواهد بود.
نگارنده در بخش نخست مقاله امپریالیستها، جمهوری اسلامی و مردم ایران در اردیبهشت 91 چنین نوشت:
«تضاد جاری که با تشدید محاصره اقتصادی اوج جدیدی را تجربه می کند، می تواند در تکامل خود با توجه به مجموع شرایط بین المللی و منطقه به جنگ نینجامد و نیز می تواند بینجامد. همه چیز بستگی به نحوه برخورد طرفین و نیز تغییرات جدید در اوضاع جهانی دارد. بطور کلی، چنانچه روند سازش تکامل یابد و جمهوری اسلامی به حدود و مرزهای مورد تمایل امپریالیستها گردن گذاشته، تسلط بلامنازع آنها را بپذیرد، اوامر آنها را بی برو برگرد اجرا کند و نقش نوکر حلقه بگوش و بدون های و هوی آنها را بازی کند، جنگی در کار نخواهد بود؛ و برعکس، چنانچه جمهوری اسلامی بخواهد شکل نیمه مستقل خود را حفظ کرده بر مواضع متضاد با امپریالیستها پافشاری کند، این کشورها علیرم مشکلات فراوان در افغانستان و عراق  و نیز دیگر کانونهای جنبش و انقلاب به این دلیل که جمهوری اسلامی را به شکل کنونی آن، مانع جدی در راه تکامل برنامه های بین المللی خود می بینند با آن وارد جنگ خواهند شد.»
همچنین در آنجا اشاره شد که:
«عجالتا باید اشاره کنیم که به نظر ما، با توجه به میل و جنون دیوانه وار حکومتگران جمهوری اسلامی برای ماندن و بقا، سخت است که بسادگی پای جنگی بروند که امکان پیروزی در آن برای آنها به شدت ضعیف است و هست و نیستشان را تهدید می کند. همانگونه که سران جمهوری اسلامی در مورد هواپیمای مسافربری و نوشیدن زهر نشان دادند، آنجا که از نظر داخلی احساس ضعف کنند، یعنی اطمینان حاصل کنند که توان بسیج توده ها را به مانند سالهای 60 تا 65 ندارند و نیز تحلیلشان از دشمن این باشد که وی شوخی ندارد و جایی برای مانور و زمان خریدن و یا ادا در آوردن وجود ندارد و دشمن با وی وارد جنگ خواهد شد، دیر یا زود، پای سازش خواهند رفت. در شرایط کنونی نیز مشکل است که آنها خود را درگیر جنگی نمایند که نه تنها پیروزی در آن را بسادگی ممکن نمی دانند، بلکه برعکس، شکست و نابودی در آن  و دچار شدن به سرنوشت صدام و قذافی و بشار را بیشتر احساس می کنند.»
وضع کنونی از نقطه نظر تشدید شرایط محاصره اقتصادی و جنگ ، بیشتر به رفتارهای انجام شده سران جمهوری اسلامی پس از برجام بستگی پیدا  کرده است و می کند، تا به تغییرات در هیئت حاکمه آمریکا و روی کار آمدن ترامپ و تضادهای این کشور با امپریالیسم روس. گرچه، هم ترامپ منافع بیشتری نسبت به امپریالیست های اروپایی از اقتصاد ایران نیمه مستعمره می خواهد، هم دعواها و سازش های آمریکا با امپریالیسم روس وارد مراحل تازه تری شده است،هم وضع خاورمیانه تا حدودی تغییر کرده است، و هم جنبش انقلابی مردم ایران شرایط گذشته را پشت سر گذاشته است و تکامل یافته است. و همه اینها در تغییر شرایط کنونی به شرایطی حساس تر موثر بوده است. 
در حقیقت، این حکام جمهوری اسلامی  و در اساس باند خامنه ای و سپاه پاسداران بوده اند که از نظر امپریالیسم آمریکا، خود را با تغییرات اوضاع در خاورمیانه پس از جنگ سوریه، مسائل پیش رفته در تضادهای بین اعراب  اسرائیل بر سر حکومت فلسطینی، تضادهای عربستان با یمن و غیره هماهنگ نکرده اند و به ماجراجویی های منطقه ای خود ادامه داده اند. از سوی دیگر، این جناح خامنه ای و پاسدارانش بوده اند که با سیاستهای اقتصادی، سیاسی و فرهنگی خود، جنبش خلقی بزرگ دی ماه 96 را موجب گردیدند. و ظاهرا مشکلات بیشتر به سیاستهای داخلی و خارجی آنها بر می گردد تا تغییرات درونی سیاسی و اقتصادی در آمریکا و یا در منطقه.
تضاد درون هیئت حاکمه آمریکا فرع بر اصل است
آمریکایی ها البته نمی خواهند که دست به جنگ تازه ای بزنند. آنها دو دهه اخیر یکی پس از دیگری درگیر جنگهایی شده اند و هزینه های جانی و مالی از کیسه خلق آمریکا و دیگر خلقهای کشورهای امپریالیستی برای منافع سرمایه داران خونخوار این کشورهای پرداخته اند. آنها درگیر مشکلات اقتصادی و سیاسی فراوان، خواه در کشورهای خود و خواه در مناطق گوناگون جهان هستند.
اما این به این معنا نیست که آنها دست از جنگ بر علیه خلقها، بر علیه امپریالیسم رقیب و برای گسترده کردن مناطق نفوذ خویش در مناطقی که امپریالیسم رقیب حضور یا نفوذ دارد، برای تسلط بر اوضاع عمومی بین المللی و نظم و ثبات بخشیدن به روابط اقتصادی و سیاسی کشورهای زیر سلطه خویش و بالاخره بر علیه حکومت هایی که باب طبعشان نیست و بقای آنها و یا اشکال حکومتی آنها را منطبق با منافع کوتاه مدت و یا دراز مدت خویش و یا همین نظم و ثبات منطقه ای مورد تمایلشان، تشخیص می دهند، بردارند، و چنانچه راه چنین تغییراتی، جنگ باشد از آن پرهیز کنند. امپریالیستها هرگز چنین نکرده و نخواهندکرد.
از این رو، کلا، جنگ در اوضاع کنونی به نفع هیئت حاکمه آمریکا نیست، ولی پس از خروج از برجام و تهدید ایران به محاصره اقتصادی و انجام تمامی مراحل آن، دست نزدن به آن در شرایط کنونی و وضع ویژه درونی ایران، بیشتر به ضرر آن است تا دست زدن به آن. به عبارتی، تداوم صرف شرایط کنونی و عدم تسلیم حکومت جمهوری اسلامی، حداقل ضرری که خواهد زد ضربه به پرستیژ بین المللی امپریالیسم آمریکا خواهد بود؛ ضررهای بزرگ تر بماند.  از این رو، در صورتی که نظام حاکم ایران تسلیم شرط های ترامپ نشود، جنگ، بی گمان رخ خواهد داد.(1)
 در دوران کنونی، درون هیئت حاکمه آمریکا، بین جناح  دموکراتها با جمهوری خواهان تضاد شدیدی بر سر جنگ کردن به ایران وجود دارد. ظاهرا دموکراتها مخالف این جنگ هستند و تداوم روش اوباما را ترجیح می دهند. اما جدای از این تضادها که تازه نبوده وهمواره بین حزب دموکرات و حزب جمهوریخواه وجود داشته و خواهد داشت، جنگ در ماهیت امپریالیستها و سرمایه داری نهفته است و زمانی نخواهد رسید که امپریالیستها- فرقی نمی کند، خواه دموکرات و خواه جمهوری خواه- به کلی از جنگ رویگردان گردند و به صلح روی آورند. آنها هر کجا نتوانند از طریق سیاست و دیپلماسی آشکار یا پنهان، منافع و خواستهای خود را پیش برند به جنگ متوسل خواهند شد.
مائو در رساله خویش به نام جنگ طولانی، چنین می نویسد:
« "جنگ ادامه سیاست است"، در این مفهوم جنگ سیاست است. جنگ خود یک عمل سیاسی است؛ از زمانهای خیلی قدیم هیچ جنگی نبوده است که فاقد خصلت سیاسی باشد...
اما جنگ، ویژگی های خود را نیز داراست و در این مفهوم نمی‌تواند به طور کلی  همطراز سیاست به شمار شود. « جنگ ادامه سیاست با وسایل دیگر است»؛ وقتی که سیاست به مرحله معینی از تکامل رسید که نتواند با وسایل عادی پیش رود، جنگ در می‌گیرد تا موانع را از سر راه سیاست برگیرد ... وقتیکه مانع رفع و هدف سیاسی تأمین گردد، جنگ نیز پایان می‌پذیرد. ولی اگر مانع به کلی برطرف نشود، جنگ تا نیل کامل به هدف دوام خواهد داشت ... از این جهت می‌توان گفت که سیاست جنگی است بدون خونریزی، در حالی که جنگ سیاستی است با خونریزی.»( منتخب آثار جلد دوم، ص 227- 229، به نقل از کتاب سرخ، بخش 5، جنگ و صلح، تاکید از ماست)
ادامه دارد.
 هرمز دامان
 نیمه دوم اردیبهشت 98  
    یادداشتها
1-   هنوز روشن نیست که آیا جناح مسلط بر آمریکا به این نتیجه رسیده که باید کلا قید حکومت جمهوری اسلامی را بزند و آن را سرنگون کند و یا در صورت تبعیت این حکومت و تمامی جناح های مسلط آن از نیات و مقاصد امپریالیستها و انجام سیاست ها و وظایفی که به آنها سپرده می شود، با آنها کنار آید. اکنون آمریکاییها اصرار دارند که در پی سرنگونی حکومت فعلی نیستند و تنها می خواهند آنها پای میز مذاکره آمده وشروط آمریکا را بپذیرند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر