۱۳۹۷ تیر ۱, جمعه

فوتبال و سیاست


   

  فوتبال و سیاست


1
مردم ایران به ویژه توده های بزرگ کارگران، دهقانان و زحمتکشان در شهرها و روستاهای ایران به ورزش عشق و علاقه زیادی دارند. جدای از نیاز روزمره انسان به ورزش و حفاظت از سلامتی جسمی و روانی خود که دلیل اصلی است، بخشی از این علاقه مربوط است به وجود برخی از رشته های ورزشی در ایران مانند کشتی و نیز سنن رقابت سالم ورزشی از زمان کهن؛ بخشی دیگر ریشه هایش در وابسته به ورزش بودن آمادگی جسمانی و داشتن بدن ورزیده برای رزم و نبرد در میان ایرانیان از زمان باستان تا کنون است و بالاخره بخشی هم  به گستردگی ورزش و رشته های ورزشی در دوران کنونی، تبلیغات گسترده نظام ها در این موارد و برخی علائق ویژه چون شهرت و پول و این گونه چیزها برمی گردد.
در میان رشته های ورزشی، کشتی که ورزش سنتی ایرانیان به شمار می آید و فوتبال محبوب ترین رشته ها بشمار می آیند. والیبال و بسکتبال نیز که در سال های اخیر یا رشته های مدال آوری در سطح آسیا و یا مطرحی در سطح جهانی بوده اند، در میان مردم (بویژه لایه های خرده بورژوازی) که اینک بیش از هر زمان دیگر تشنه پیروزی در هر زمینه ای که پیش آید هستند، کمابیش محبوب شده اند.
فوتبال اما رشته ای است که به طرزغریبی محبوب و مورد علاقه مردم ایران (و البته نه تنها مردم ایران زیرا این رشته ورزشی محبوب ترین در اکثریت کشورهاست. اما ایران جزو کشورهایی است که این علاقه در آن در سطح بسیار بالایی می باشد) است، چندان که اغراق نیست بگوییم که با توجه به وجود و رقابت دو تیم فوتبال مشهور ورزشی پایتخت، این رشته ورزشی، خانواده ها، فامیل ها، اقوام و تقریبا بخش مهمی ازتمامی طبقات  مردم ایران را از دهه چهل تا کنون به هواداران این دو تیم تقسیم کرده است.
2
این مسئله اکنون بیش از هر زمان دیگری قابل رویت است که ورزش در کنترل دولت ها، باندهای حکومتی و مافیایی است و از آن به بهترین شکل های ممکن برای استثمار، سودجویی، سرگرم کردن و تحمیق توده ها استفاده می شود. سران باشگاه ها(نمونه وارترین آنها  باشگاه های ایتالیا و اسپانیا هستند)که خود نوعی کمپانی ها و تراست های ورزشی به شمار می آیند، جزو طبقه حاکم و ثروتمندترین افراد و گروه ها به شمار می آیند. موسساتی مانند فیفا و یا کنفدراسیون های قاره ای بنگاه های عظیمی هستند که همه چیز آن در دست ثروتمندترین افراد و پولسازترین  ورزشکاران می باشد و به وسیله با نفوذترین دولت های منطقه ای و یا باشگاه های متمول کنترل می شود. بسیاری از برد و باخت های ورزشی به ویژه در رشته های مهم و عامه پسندی مانند فوتبال با برنامه قبلی و از پیش تعیین شده صورت می گیرد. ورزشکاران رشته های مهم و پولساز مبالغ میلیاردی دستمزد می گیرند و همچون هنرمندان سینما و یا برخی از دیگر رشته های هنری تبدیل به تافته های جدا بافته ای از توده های مردم می شوند. بخشی از آنان این دستمزدها را در کارهای نون و آبدار سرمایه گذاری می کنند و تبدیل به سرمایه داران کوچک و بزرگی شده، یا جزیی از طبقه حاکم گردیده و یا به جریان های بورژوا- لیبرالی در جنبش مردم تعلق می یابند.
 در ایران ورزش و تقریبا مهم ترین باشگاه های ورزشی در کنترل دولت، باندهای اطلاعاتی، سپاه، نیروهای انتظامی و ارتشی قرار دارند و به صورت دوره ای ملک یکی از باندها می گردد. در فدراسیون ها جنگ و دعوا بر سر پست و مقام و دزدی ها و فساد وحشتناکی حکمفرماست. رئیس بازی و دلال بازی و دخالت نهادهای نظامی در امور چنان تمامی ورزش را در بر گرفته که سروصدای بسیاری از اهالی آن را در آورده و یکی پس از دیگری از محیط متعفن و فضای غیر حرفه ای که بر آن حاکم است، سخن می گویند. در این میان پو لهای هواداران و کمک های مالی آنهاست که در پی توطئه های از پیش تعیین شده به وسیله این سلاطین ورزش و فریب دادن آنها که که اغلب به کارگران و زحمتکشان تعلق دارند، به جیب زده می شود.
در کل  ورزش به دو پاره ی بزرگ تقسیم می شود: پاره ی بالایی ها که سر نخ آن را در دست دارند و تمامی حرکت های آن را کنترل می کنند ، یعنی دولت ها، مالکان باشگاه ها، اطلاعاتی ها، دلال ها و ورزشکارانی که خود را بالا می کشند... و پاره ی پایین که توده های بزرگ کارگران و زحمتکشان هستند که به دور از این هیاهوی پول پرستان و دزدان ومافیایی ها به ورزش علاقه ای سالم  دارند و رقابت های ورزشی را با شور و هیجان دنبال می کنند.
هرگونه بحث درباره غیر سیاسی بودن ورزش در دوران کنونی امری اشتباه است و با واقعیت تطبیق نمی کند.
3
 زمانی که ملتی در بسیاری زمینه های زندگی اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و غیره شکست های تلخی را تجریه می کند و دچار ضعف نفس می شود، آن گاه این ملت  به جستجوی حتی کوچک ترین دریچه ها و جزیی ترین امکان ها که در آنها بتواند این ضعف نفس را جبران کرده و اعتماد به نفس خویش را بازگرداند، بر می خیزد.
 ملت ایران بیش از چهار دهه است که اسیر یک نظام کهنه پرست و ددمنش  قرون وسطایی شده است. نظامی که  مانع شادی ها و حداقل لذت بردن از زیبایی های زندگی گشته و آنان را در غم و ماتم فرو برده و موجب آن گشته که این ملت به جای پیشرفت در بسیاری موارد پسگرد کند. ملتی که بنا به دلایل گوناگون  تاکنون نتوانسته وضع و نظم جاری را تغییر دهد و روان رنج کشیده و آسیب دیده خود را بازسازی کند. این ملت گاه با حسرت و بغض به پیشرفت های مثلا اقتصادی همسایه خود(حتی اگر ما آنها را پیشرفت ملی ندانیم) می نگرد و مغموم از عقب ماندگی خویش می گردد، و گاه از آزادی های ساده اجتماعی و سیاسی که در کشورهای دیگر وجود دارد اما وی از آنها محروم است، دل آزرده و غمگین می شود.
 برای چنین ملتی، بوجود آمدن یک حفره کوچک که بتوان از آن بهره برد تا بتوان این بار سنگین و کمابیش غیر قابل تحمل را که اینک بطرز سهمگینی بر دوش وی سنگینی میکند، قابل تحمل کرد، غنیمتی است. حفره ای که میتواند زندگی را اندکی با آنچه این نظام متعفن به آنها تحمیل کرده، متفاوت کند و سازی دیگر در آن نواخته شود. این امر به این ملت یاری میکند تا در آنچه همچون یک تاریکی بی پایان، همچون یک غم و افسردگی تمام نشدنی جلوه میکند، لحظه ای روشنایی و شادی و نشاط و شور و هیجان پدید آورد.
باری برای چنین ملتی به ویژه طبقات میانی آن، پیروزی هایی حتی کوچک در رشته های ورزشی و یا جایزه بردن یک هنرمند می تواند برخی خلاء های روحی و روانی موجود را پر کرده و احساس اعتماد به نفس را حتی در حد کوچکی به آنها بر گرداند. اعتماد به نفسی که می تواند همچون یک تجدید قوا جلوه کند و شادی ای که می تواند همچون نقطه ای سفید و روشن  بر یک اندوه بی پایان باشد.
 بدینسان است که مثلا پیروزی تیم فوتبال ایران بر استرالیا مردم را به خیابان می کشاند و تبدیل به جشن بزرگ ملی می شود. جشنی که همچون جرقه  کوچکی بر تاریکی های این ایام نکبت بار زندگی است. جشن و شادی ای که همچون خاری در چشم حکام متحجر و تنگ نظر جمهوری اسلامی فرو می رود.
تردیدی نیست که این یک مبارزه است. استفاده از فرصت هایی بسیار کوچک برای ایجاد خللی حتی کوچک در نظام کنونی، تودهنی زدن به آن و بازگرداندن اعتماد به نفس ملی و آن حس شادی و شورو حال و هیجانی که به انسان نیرو می بخشد تا نه تنها بتواند وضع را بر خود و در حد تحمل خود بگرداند، بلکه با آن مبارزه کند و به سود خود تغییر دهد.
 اکنون نیز که جام جهانی فوتبال در جریان است و تیم ملی فوتبال ایران در آن شرکت دارد بهانه ها برای آمدن به خیابان و به راه انداختن کارناوال های شادی، به مردم و به ویژه به جوانان وابسته به لایه های خرده بورژوازی و طبقه کارگر داده شده است.
روشن است که این گونه آمدن به خیابان ها صرفا برای پیروزی تیم ایران نیست. مردم ایران حتی اگر تیم ملی شان شکست هم بخورد،می خواهند به خیابان بیایند و شادی کنند. به این ترتیب مسئله، به هیچ وجه هویت یک شادی ساده ناشی از پیروزی ورزشی و بالیدن به آن را ندارد، بلکه بهانه ای و نوع و شکلی از مبارزه  با نظام و حکومت کنونی و آفریدن لحظه ها و وضعیتی است که ب به کلی در جهت متضاد با آنچه این حکومت خواهان آنست، می باشد.  تقابل و جنگ خانه و خیابان است که در جامعه ما دو قطب متضادند. شکافی ایجاد کردن است برای تحمل اوضاع کنونی و در عین حال  پیشروی بعدی.
و چه خوب می فهمند حکام کنونی این را که نه تنها آنچه که آنها می خواهند، نیست، بلکه کاملا در قطب مخالف جای دارد.
4
ممکن است برای برخی این گونه شادی های جوانان و مردم خیلی خوشایند نباشد و به آن دهن کجی بکنند و حتی مقابل آن موضع گرفته و آن را خوار شمارند و مثلا بگویند چرا ملت ما باید از پیروزی ساده در یک رقابت ورزشی این چنین خوشحالی زاید الوصف و مثلا غیرمعقول و نا مناسب با مورد، از خود بروز دهد؟ آیا این نشان نمی دهد که ما شایسته پیروزی های بزرگ تر و خوشحالی ها و شادی های بزرگ تری نیستیم؟ و بالاخره آیا بهتر نیست که مبارزه را مستقیما و در یک خط راست پیش ببریم و همواره با مشت های گره کرده و بروز خشم و کینه در خیابان حاضر شویم؟
5
انقلاب کنونی انقلابی دموکراتیک است و تمامی طبقات مردمی کارگر، دهقان، خرده بورژوازی و بورژوازی ملی در آن شرکت دارند. حکومت اسلامی کنونی نیز مبارزه ای را در تمامی وجوه علیه خود برانگیخته  است. از جمله ی این وجوه، مبارزه فرهنگی است و بخشی از این مبارزه فرهنگی، نبرد برای نشاندن شادی و شور و نشاط و هیجان به جای غم و اندوه و افسردگی و انفعال و گوشه گیری، نبرد برای روان هایی متکی به نفس و قوی به جای روان هایی آسیب دیده و ضعیف شده است. شکل پیشروی این مبارزه خاص نیز که با دیگر مبارزات و از جمله با اشکال ضد خود یعنی شورش های دی ماه 96 در پیوند است، بخشا از درون همین اشکال جاری است و نه مثلا اشکال ایده آلی که ما در ذهن خود می آفرینیم. ممکن است در این مبارزه این طبقه و یا لایه هایی از این طبقات بیشتر شرکت داشته باشند تا طبقه ای دیگر و یا لایه هایی از طبقات دیگر و در مبارزه ای دیگر برعکس. این تفاوتی در جایگاه و اهمیت مسئله ایجاد می کند، اما به هیچ وجه  نقش، جایگاه و اهمیت آن را هیچ نمی کند و بویژه منفی نمی نماید.
6
مبارزه طبقاتی در ایران بسیار پیچیده است و بالا و پایین و خم و قوس های بسیار دارد. آنچه ایده آل ماست یعنی یک جنبش متحد طبقات خلقی به رهبری طبقه کارگر، به طور مستقیم و پله به پله و رو به بالا پدید نمی آید، بلکه با حرکت از پیچ و خم های بسیار، مارپیچ ها و رفت و برگشت های فراوان و بی شمار و گاه حتی به شدت رنج آور و زجر آوری تحقق می یابد. ملت ایران از هر فضای و مورد حتی کوچکی برای پیشبرد مبارزه خود با نظام حاکم کنونی استفاده می کند. طبقه کارگر باید ویژگی های این مبارزات و وجوه مختلف آنها را بشناسد، هر کدام از بخش ها را در حد خود آن به آن توجه کند. آن را آگاهی ای گسترده تر و ژرفتر بخشد و با آن حرکت و همراهی نموده و رهبری اش کند.
هرمز دامان
نیمه نخست تیرماه 97    



   

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر