۱۴۰۲ مرداد ۲۹, یکشنبه

درباره ی کودتای امپریالیستی 28 مرداد 1332 و درس های آن

 این متن اطلاعیه 1401 مادرباره ی کودتای 28 مرداد است
که با برخی تغییرات در وبلاگ قرار می گیرد.

 کودتای امپریالیستی 28 مرداد 
کودتای خبیثانه ی امپریالیست ها و مرتجعین داخلی

 28 مرداد سالروز کودتای خبیثانه و ننگینی است که امپریالیست های آمریکا و انگلستان به وسیله ی بخش هایی از ارتش به فرماندهی فضل الله زاهدی پلید و لات و لوت ها و قمه به دست های جنوب شهر به سردسته گی شعبان بی مخ به راه انداخته و دولت مصدق را برانداختند و نوکران خویش یعنی سرمایه داران و فئودال ها و دستگاه سلطنت پهلوی را بر سر قدرت آوردند. با کودتای28 مرداد 1332 دوره ی دوازده ساله ی دمکراسی نسبی سیاسی 1332-1320 پایان یافت و دوره ای استبداد سلطنتی آغاز گشت. تقریبا همان گونه که رضا خان میرپنج را استعمار انگلیس برگزید تا با کودتایی خونین به انقلاب دموکراتیک - بورژوایی مشروطیت پایان دهد و دوره ای 20 ساله از استبداد و اختناق همه جانبه ی رضا خانی را برقرار کند، امپریالیست های آمریکا و انگلستان سپهبد زاهدی مزدور خود را برگزیدند تا او نیز کودتایی خونین به راه اندازد و به دولت قانونی مصدق و دوره ی دمکراسی نسبی سال های 20 تا 32 پایان دهد و در پی آن جوجه نوکرهایی مانند محمدرضا پهلوی را بر سرکار آورند.
دولت مصدق دولت سرمایه داران ملی ایران بود. این دولت در پی یک سلسله مبارزات داخلی در دوره ی دوازده ساله پس از شهریور 1320 به وجود آمد.  دوره ای که در آن تداوم مبارزه برای خواست های اساسی انقلاب مشروطیت یعنی استقلال و آزادی دنبال شد. دوره ای که شکوفایی نسبی مبارزات کارگران، دهقانان، زنان، جوانان و ملت های ستمدیده را به دنبال داشت. دوره ای که سازمان های گوناگون خلقی به وجود آمدند و توده ها فعالانه در سیاست شرکت کرده و تلاش کردند که سرنوشت خود را خود رقم زنند. در این دوره بود که تمامی نهال هایی که در انقلاب مشروطیت سر برآورده و در نتیجه شکست انقلاب پرپر شده بودند پس از وقفه ای بیست ساله که استبداد رضاخانی ایجاد کرد دوباره و در ابعادی گسترده تر سر برآوردند و تنومند شدند. اوج  مبارزه برای استقلال ایران همانا مبارزه برای ملی کردن شرکت نفت و به دست آمدن پیروزی در 29 اسفند 1329 علیه استعمار انگلیس بود.
نقش جبهه ی ملی و حزب توده در شکست مبارزات
در کودتای 28 مرداد دو جریان خلق و ضد خلق در مقابل یکدیگر قرار گرفتند. در جبهه ی خلق دو حزب سیاسی بزرگ آن زمان یعنی جبهه ی ملی و حزب توده قرار داشتند.
جبهه ی ملی
 از نقطه نظر رهبری سیاسی، جبهه ی ملی مرتکب اشتباهات بزرگی شد. این اشتباهات با توجه به پایگاه طبقانی این حزب و رهبری آن قابل پیش بینی بود؛ زیرا یکی از خصوصیات بارز طبقه ی بورژوازی ملی که همیشه و همواره از جنبش کارگران و دهقانان و دیگر زحمتکشان بیش از ارتجاع کهن و امپریالیست ها می ترسد مماشات و سازش با سرمایه داران بوروکرات - کمپرادور و فئودال هاست که در آن زمان خود را به ویژه به شکل حفظ دستگاه ارتش و سازش با فرماندهان دست نشانده ی امپریالیسم و دربار نشان داد. تجربه ی شکست در 28 مرداد نشان داد که احزاب این طبقه ناتوان از رهبری انقلاب دموکراتیک هستند.
رهبران فرصت طلب و خیانتکار حزب توده
این حزبی بود که داعیه ی رهبری طبقه ی کارگر را داشت اما فرمان آن در دست اپورتونیست ها و رویزیونیست ها بود و از این رو باید به سیاست های نادرست آن که ویژگی بارزش عدم مقاومت در برابر کودتای 28 مرداد بود، نام خیانت داد.
 اطلاق خیانت به سیاست های این حزب بر این اساس است که این حزب نیروهای غیرنظامی( طبقه ی کارگر، بخش هایی از دهقانان، زنان، جوانان و دیگر زحمتکشان و نیز لایه هایی از طبقات خرده بورژوازی تهیدست و میانی) را در سازمان ها  گوناگون متشکل کرده بود و نیز یک سازمان نظامی مخفی با صدها کادر و عضو در اختیار داشت. این حزب با توجه به مرامی که مدعی آن بود می توانست از همان سال های به وجود آمدن، این طبقات و نیروها را برای تداوم مبارزه به پیش براند و به ویژه در مقابل کودتا دست به یک جنگ داخلی خلقی زند. کافی است نگاهی به مبارزات طبقه ی کارگر چین و حزب کمونیست آن و به ویژه سیاست های مائوتسه دون خواه پیش از انتخاب به عنوان رهبر این حزب و خواه پس از انتخاب به عنوان رهبر بیندازیم ( و در اینجا منظور ما سیاست های وی در تقابل با کودتای چیانکایچک در سال 1928 و نیز سیاست این حزب در برابر تجاوز ژاپن به چین است) تا روشن شود که تفاوت یک حزب انقلابی کمونیست با یک حزب اپورتونیست و رویزیونیست از کجا تا به کجاست. بیهوده نیست که رهبران رویزیونیست حزب توده که بعدها تبدیل به نوکران حلقه به گوش خروشچف و برژنف شدند تا مغز استخوان شان ضد مائو و مائوئیسم بودند. 
جبهه ی ضد خلق( امپریالیست های آمریکا و انگلیس، شاه، آیت الله کاشانی، ارتش و لات و لوت ها)
در مقابل جبهه ی ضد خلق از سه جریان تشکیل می شد: امپریالیست های آمریکا و انگلیس، سرمایه داران و فئودال های وابسته به آنها و جریان حاکم بر روحانیت به رهبری آیت الله کاشانی. اینها بخش هایی مهم از ارتش را در دست داشتند و توانستند قمه کش های لات جنوب شهر را نیز خریده و به زیر رهبری خویش درآورند.
کودتای امپریالیستی و ارتجاعی به دلیل سازماندهی نسبی جبهه ی ضدخلق و استفاده از سلاح در سرکوب مبارزات توده ها و در مقابل ضعف رهبری و سازماندهی در جبهه ی خلق و به ویژه ناتوانی در دست زدن به مبارزات مسلحانه ی توده ای، پیروز شد.
دو درس های بزرگ از شکست کودتای امپریالیستی
شکست از کودتای امپریالیستی درس های زیادی برای طبقه ی کارگر ایران داشت که از آن میان دو درس مهم تر است:
درس نخست - نیاز به حزبی انقلابی
نخستین درس بزرگ این شکست برای طبقه ی کارگر و توده های زحمتکش این بود که طبقه ی کارگر باید حزبی کمونیست و انقلابی، مسلح به جهان بینی مارکسیستی- لنینیستی- مائوئیستی داشته باشد و رهبران چنین حزبی باید برخاسته از خود طبقه ی کارگر و توده های زحمتکش و همچنین روشنفکرانی باشد که طی سال های متمادی و درون مبارزات توده ها پرورده شده و به گفته ی لنین طی چنین مبارزاتی با یکدیگر متحد شده باشند. بدون یک حزب انقلابی کمونیست با یک رهبری انقلابی متحد شده در مبارزات توده ای مطلقا امکان ندارد طبقه ی کارگر بتواند انقلاب دموکراتیک و سوسیالیستی را به پیروزی برساند و به آزادی خویش جامه ی عمل پوشاند.
درس دوم- نقش بزرگ سلاح در مبارزه ی انقلابی
دومین درس بزرگ این شکست برای طبقه ی کارگر این بود که امپریالیست ها و نیروهای ارتجاعی داخلی که نوکر آنها هستند در نهایت با استفاده از سلاح است که می توانند سرکوب خلق را پیش برند و این طبقه را استثمار کنند و از این رو طبقه ی کارگر جز با سازماندهی مسلحانه خویش و جز به وسیله کاربرد سلاح نمی تواند به مقابله با این مرتجعین برخیزد.
واکنش جریان های مرتجع به کودتای 28 مرداد
حال که هفتاد سال از این کودتا می گذرد جریان های گوناگون می کوشند تا آن را آن گونه که خود می خواهند تفسیر کنند. این میان سه جریان از همه مهم ترند:
سلطنت طلبان مزدور امپریالیست ها
نخست سلطنت طلبان و جمهوری خواهان وابسته به امپریالیست های غربی تلاش می کنند آن را« قیام ملی» جا زنند و کارشان به آنجا کشیده که عمله و اکره ی تاریک فکری که مزدور و نان خور آنها در دانشگاه ها هستند محمدرضا شاه را فردی«ملی» و«خواهان ترقی ایران» معرفی می کنند و نه مزدور و نوکر حقیر امپریالیست ها. و اما ترتسکیست های و حکمتیست های دنباله رو سلطنت طلبان و جمهوری خواهان وابسته به امپریالیسم همچون کبک سرشان را زیر برف می کنند، زبان در کام کشیده و ترجیح می دهند سخنی از آن به میان نیاورند.
مرتجعین آخوند و پاسدار حاکم
جریان دوم مرتجعین و متحجرین حاکم بر جمهوری اسلامی هستند که بوق و کرنای ضد آمریکایی شان گوش فلک را کرده است اما هم نقش کثیف روحانیت به رهبری کاشانی را در کودتای 28 مرداد حاشا می کنند و هم هزاران وابستگی خودشان را به امپریالیست ها. این ریاکاران و سالوسان انکار می کنند که از همان دوران پیش از مشروطیت امپریالیست های  انگلیس و روسیه و بعدها هم امپریالیسم آمریکا در دستگاه روحانیت نافذ بوده اند و بسیاری از روحانیون مزدور و جاسوس این کشورها. آنها انکار می کنند که چقدر زد و بند با رژیم سلطنتی داشتند و چگونه  از فرصتی که شاه به آنها داده بود استفاده کرده و سوار جنبش مردم شده و با سازش هایی یکی پس از دیگری با امپریالیست ها توانستند هم انقلاب را غصب کنند و هم خود را به مرور مستحکم گردانند. این بسیار روشن است که اگر جمهوری اسلامی تا کنون بقا یافته بخش مهمی از آن به دلیل پشتیبانی های امپریالیست های غربی و شرقی از مرتجعین حاکم و کمک های همه جوره ی آشکار و پنهان آنها به این مرتجعین بوده است.
حزب توده
جریان سوم حزب توده ی(و به دنبال آنها اکثریتی های) رویزیونیست و نوکرصفت و برخی هم پیاله ای شان هستند که انکار می کنند که این حزب با بی عملی خویش و به ویژه با دست نزدن به یک جنگ توده ای در مقابل کودتا، خیانتی در حق طبقه ی کارگر و دهقانان و دیگر زحمتکشان ایران مرتکب شد. جریان هایی از قماش خروشچفیست های راه کارگر نیز هستند که در اعلامیه هاشان درباره ی دروغ های سلطنت طلبان صحبت می کنند اما از خیانت سران حزب توده سخنی به میان نمی آورند. آنان بدین وسیله پیوندهای عمیق خود با رویزیونیسم خروشچفی را بیشتر آشکار می کنند.  
 طبقه ی کارگر و کودتای 28 مرداد
طبقه ی کارگر، کشاورزان و خلق ایران هرگز کودتای 28 مرداد و نقش کریه امپریالیست ها به ویژه امپریالیسم آمریکا را در سازمان دادن آن فراموش نخواهد کرد. و گرچه سیر رویدادها امکانی در اختیار طبقه ی کارگر قرار نداده که بتواند یک حزب انقلابی مارکسیستی- لنینیستی - مائوئیستی را برپا کند و از تمامی تجربیات صد ساله ی اخیر و شکست ها و پیروزی ها درس بگیرد و نبرد بزرگ مسلحانه ی خود برای برقراری جمهوری دموکراتیک خلق و دیکتاتوری پرولتاریا را پیش ببرد اما تردیدی نیست که چنانچه این گونه حزبی ایجاد شده و طبقه ی کارگر رهبری خلق را به دست گیرد، تمامی رویدادهای ریز و درشت تاریخ گذشته به ویژه  صد ساله ی اخیر در ذهن طبقه ی کارگر زنده و مواج شده و این طبقه آنها را با روشنی مد نظر قرار داده و از تمامی اشتباهات و شکست ها پند گرفته و آن را در کار رهبری سیاسی و مبارزه ی عملی خویش به کار خواهد بست.
گروه مائوئیستی راه سرخ
ایران
28مرداد 1402

۱۴۰۲ مرداد ۲۷, جمعه

نکاتی در مورد خودمان و ایرادات و...

 
نکاتی در مورد خودمان و ایرادات و اشتباهات و شیوه ی کار و ...
 
هشت سال اخیر
بر مبنای ارزیابی کلی از خط سیاسی که در هشت سال اخیر در پیش گرفته ایم و مواضعی که طی این مدت در زمینه های گوناگون اتخاذ کرده ایم بر این باوریم که جهت عمده ی خط سیاسی و مواضع ما در زمینه های گوناگون و نظراتی که در مورد اعم مسائل جاری در مبارزه ی طبقاتی داشته ایم و مبارزات ایدئولوژیکی که انجام داده ایم درست بوده است.
ایراداتی نیز وجود داشته که یا شرح ناکامل مطلب موجب آن شده است و یا از کمبود دانش ما برخاسته است. برخی از موارد این چنینی در بازبینی و تجدیدنظر و ویراست های کتاب ها و جزوه ها و یا مقالات پیشین اصلاح شده اند. مواردی نیز ناشی از کمبود اطلاعات کافی در برخی از کتاب ها و یا مقالات وجود دارد که هنوز نتوانسته ایم آنها را بازبینی و اصلاح کنیم و تلاش می کنیم اگر نرسیدیم که کل مقاله یا کتاب را مورد بازبینی و ویراست تازه قرار دهیم حداقل آن موارد را که از نظر خودمان زیاد نیست اصلاح کنیم.
در کل بر این باوریم که اشتباهات خواه اشتباهاتی که از کمبود دانش و یا اطلاعات ما برخاسته و یا نظرات و پیش بینی ها نادرست، جهت غیرعمده ی خط سیاسی و اشکالاتی است که ما داشته ایم.
ده ماه اخیر
در مورد 10 ماه اخیر(این نوشته در اواخر تیرماه 1402 آماده شده است) که مبارزات شدت گرفت و هر روز مساله ای ایجاد شد ما تلاش کردیم پا به پای رویدادها و مسائل گوناگونی که پیش آورده اند حرکت کنیم و تا آنجا که ممکن است مهم ترین آنها را و از جوانب گوناگون بررسی کنیم و تلاش کنیم مواضع درستی اتخاذ کنیم. در مجموع بر آنیم که جهت عمده ی نظرات ما و مواضع اتخاذ شده ی درست بوده است.
با این همه فکر می کنیم گاه به برخی جوانب مبارزه ی جاری پر بها داده ایم و بیش از حد لزوم به آن پرداخته ایم و گاه برعکس به بخشی از مبارزه کم بها داده ایم و نتوانسته ایم که آن گونه که شاید و باید جایگاه در خور را به آن بدهیم. گاه پیش رفته و گاه عقب مانده ایم. در این خصوص به ویژه مایلیم به این نکته اشاره کنیم که با تمام وجود خواهان آن بودیم که به تک تک رویدادها بپردازیم و مبارزه ی تک تک جانباخته گان و آسیب دیده گان و خانواده های آنها - و نه صرفا با آوردن نام شان- یاد کنیم اما به دلیل سرعت رویدادها و کمیت زیاد آنها تحقق این امر از توان ما خارج بوده است.  
در میان این دو اشتباه بالا، جهت عمده در این زمینه بیشتر پربها دادن بوده است تا کم بها دادن و یا عقب ماندن از سیر حرکت از جهت تلاش در جهت تبیین همه جانبه ی رویدادها تا آنجا که ممکن بوده و همچنین تشخیص نیازها.
در مجموع فکر می کنیم که اشتباهات ریز و درشتی داشته ایم. تلاش ما این بوده که تا حد ممکن این اشتباهات کمتر و کمتر شود. 
بیشتر برآن بوده ایم که صدایی باشیم و ضمن مبارزه با جمهوری اسلامی و تلاش در جهت زمینه سازی  برای ایحاد حزب کمونیست مائوئیستی ایران نگذاریم که مارکسیسم- لنینیسم - مائوئیسم به وسیله ی اپورتونیست ها و رویزیونیست ها و ترتسکیست ها در جنبش ایران به خاک سپرده شود.
 واژه ها و عبارات و شکل بیان در کتاب ها و مقالات
این روشن است که هرچه بیشتر روی نوشته ای کار شود خواه از جهت پروراندن موضوع و تلاش در تحلیل جوانب گوناگون آن و خواه از نظر جمله بندی و شیوه و شکل بیان بهتر می شود. اما به دلیل سرعت رویدادها و حجم زیاد مسائل و نیروی ناچیز ما، باید تا حدودی و به درجات معینی که و تا آنجا که آسیبی به اساس مساله - به ویژه تا آنجا که نیاز باشد موضوع از جوانب بیشتری بررسی شود - نزند کیفیت نگارش فدای کمیت نگارش می شد. یعنی تلاش می کردیم که تا آنجا که می توانیم مسائل گوناگون را با جمله بندی ها و متن هایی متوسط پوشش دهیم به جای آن که چند مساله را با متن هایی که روی آنها کار بیشتری انجام شود پیش ببریم.
از این رو جدا از آنچه در بالا آمد برخی مواقع  واژه ها و عبارات به کار رفته و یا شکل بیان، به دلیل ضعف خودمان در استفاده از واژه ها و زبان و لحن و یا به دلیل امکانات زبان به کار گرفته شده ، ممکن است منجر به برداشتی متفاوت و یا متضاد با نیت و یا احساس ما و یا نویسنده شده باشد. جدا از این که مواردی این چنینی را تا آنجا که توانسته ایم در ویراست های تازه از مطالب گذشته و مرور پی درپی مطالب گذاشته شده در سایت برطرف کرده ایم، بر آنیم که اگر در مواردی این چنین بوده باشد به این دلیل که دیدگاه ها در خصوص مسائل گوناگون تنها یک بار و در یک مقاله نیامده و در دیگر مقالات و نوشته ها نیز وجود داشته و یا تکرار شده است امکان برداشتی خلاف منظور ما از کل مطالب و یا نیات ما به کمترین درجه وجود داشته است.
با این همه اگر چنین مواردی وجود داشته باشد که به احتمال وجود خواهد داشت و همچنین ایرادات و اشتباهات ما که ممکن است خودمان متوجه آنها نشده باشیم توقع ما از دوستان این است که حتما با نوشتن یادداشت و یا نامه به ما برایمان توضیح دهند تا اصلاح کنیم.
عنوان مقالات
مساله دیگر در مورد نام مقالات و اطلاعیه ها بوده است که باز هم ممکن است با توجه به سرعت رویدادها نتوانسته باشیم همه ی نام ها را مناسب انتخاب کنیم. یعنی متن آن گونه که لازم است با نام به اندازه ی کافی هماهنگ نبوده است. در این مورد نیز اساس کار ما بر موضوع مقاله بوده است تا نام آن. هرچند تلاش کرده ایم تا آنجا که ممکن بوده نام هایی مناسب متن و موضوع مورد بحث انتخاب کنیم.  
نثر به کار رفته در مقالات و ویراست آن
 تلاش کرده ایم که متن ها را با توجه به شیوه های نگارش تازه و مسلط بر کتاب هایی که منتشر می شود بنویسیم و در این زمینه گرایش ما بیشتر به پیشنهادات شاملو برای نوع نگارش بوده است. گرچه می توانیم بگوییم که در این مورد نه به طور کامل بل تا حدودی به پیشنهادهای وی وفادار بوده ایم.
در مورد ویراستاری نوشته ها تلاش کرده ایم بر طبق رویه ی سی سال اخیر نشر کتاب لغاتی را که کمتر در محاوره ی عادی به کار می رود و یا مهجور شده اند حذف کنیم و به جای آنها واژه های ساده تر را قرار دهیم. مثلا به جای «بدیهی است» و «پر واضح است» یا «مسلم است» و کلماتی از این گونه از عبارت«روشن است» استفاده کنیم. وجه منفی آن این است که در برخی موارد تکرار یک واژه یا عبارت زیاد شود و وجه مثبت آن این که روان تر خوانده شود. ترجیح ما این بوده که مطالب تا آنجا که ممکن است روان خوانده شود. 
مرور مطالب گذاشته شده در وبلاگ
 پس از آن که مطالبی در وبلاگ گذاشته می شود باز هم آنها را مرور می کنیم. برخی اوقات تغییراتی جزیی خواه از جهت اشتباهات علامت گذاری و یا دستوری و یا چنانکه در بالا گفتیم اشکالاتی در نظر و یا شیوه بیان مطلب، در نوشته ها به وجود می آوریم. اگر در جایی این بازبینی ها و تصحیحات زیاد شده و یا اثری بر مضمون گذارد حتما در بالای نوشته ها قید خواهیم کرد.
مطالب جریان های دیگر در وبلاگ
مطالبی که از دیگر جریان های داخلی و خارجی در وبلاگ گذاشته می شود بسته به اهمیت شان بین 3 روز تا یک ماه - و در مورد برخی حتی بیشتر-  در وبلاگ می ماند. این مطالب یا به دلیل اهمیت شان در مبارزه ی طبقاتی جاری در سایت قرار داده می شوند؛ مانند منشور دوازده ماده ای. و یا جهت خبر رسانی و پشتیبانی؛ مانند اطلاعیه های سندیکاهای و شوراهای کارگری و یا تشکل های فرهنگیان و گروه هایی دانشجویی و مبارزین بیرون و یا درون زندان... برخی نیز به دلیل این که برخی از تشکل ها آنها را منتشر کرده اند گذاشته می شوند؛ مانند برخی سالروزهای تولد و درگذشت یک هنرمند و یا مبارز. و بالاخره برخی را نیز به این دلیل که می خواهیم آن را نقد کنیم و بنابراین نیاز است که اگر زیاد باشد و در متن نقد نتوان تمامی آن را آورد خواننده امکان دسترسی به متن اصلی را داشته باشد.
در تداوم این امر بر آنیم که در آینده به شکل محدودی مقالات و یا در صورتی که زیاد بود خلاصه ای از یک مقاله را از نویسندگان دیگر در وبلاگ قرار دهیم. این مقالات می تواند مندرج در کتاب ها(مثلا یک مقاله و یا پاره ای از یک کتاب) و یا در سایت ها و در مورد موضوعات گوناگون به ویژه تاریخی( مثلا در مورد مبارزان و یا رویدادهای مهم) باشد. انتخاب بر این مبنا خواهد بود که حداقل با نظرات اصلی مقاله موافق باشیم. ملاک ما نظرات ارائه شده در مقاله ی انتخاب شده است و نه وضع نظرات سیاسی کنونی نویسنده ی مقاله. در مورد برخی از مقالات ممکن است که در زیر آن نظرات خود را درج کنیم. آنچه در بالا در مورد زمان ماندگاری اعلامیه ها گفتیم در مورد این گونه مقالات نیز صدق خواهد کرد.  
 یک صدا و گسترش آن
 دربالا اشاره کردیم که انگیزه ی نخست ما این بود که صدایی باشیم. این امر اهمیت بیشتری کسب  می کرد هنگامی که جریان باقی مانده از اتحادیه ی کمونیست های ایران که در بیرون از کشور گرد آمده بود و نام حزب کمونیست ایران( م ل م) را برخود گذاشته بود، تمامی مبانی و اصول اساسی مارکسیسم- لنینیسم- مائوئیسم را کنار گذاشت و به رویزیونیسم منحط آواکیانیستی گروید. در این جا ما نیز مسئولیت خود دانستیم که صدای این جهان بینی و خط را حفظ کنیم و آن را در مبارزه با جریان آواکیانیست و دیگر جریان های رویزیونیست و ترتسکیست رشد دهیم.
در مجموع فکر می کنیم که تاثیرات مثبتی داشته ایم و توانسته ایم این صدا را حفظ کنیم و گسترش دهیم. در مورد حفظ و گسترش این صدا همان بس که بیشتر این جریان های سیاسی اپورتونیست، رویزیونیست و ترتسکیست به مرور متوجه شدند که وضع آن گونه نیست که آنها تصور می کردند و جریان خاک سپاری مارکسیسم- لنینیسم و مائوئیسم و فاتحه خوانی برای آن به مشکل برخورد کرده است. این است که مجبور شدند از  مائوئیسم و مائوئیست ها در نوشته ها و گفتگوهای خود حرف بزنند و علیه آن به تقابل برخیزند.
مبارزات ایدئولوژیک با جریان های شبه چپ
در مورد مبارزات نظری و ایدئولوژیک که با دیگر جریان ها داشته ایم گمان می کنیم که راه را درست رفته ایم. در این خصوص ما پیرو مارکس، انگلس، لنین، استالین و مائو بوده به هیچ پند و اندرز و پیشنهادی دائر بر این که چنین مبارزه ای را خواه درون طبقه ی کارگر و خواه درون  خلق کنار بگذاریم توجه نخواهیم کرد و مبارزه ی نظری خود را بر سر مارکسیسم - لنینیسم- مائوئیسم و تلفیق آن با شرایط ایران با تمامی جریان خرده بورژوازی به ویژه لایه های میانی و مرفه آن که خود را«سوسیالیست» و هوادار طبقه ی کارگر و نماینده ی این طبقه می نامند اما عموما دمکرات و یا نیمه دموکرات هستند ادامه خواهیم داد. به بیان کلی ممکن است که در این مبارزه شدت و ضعف و تندی و کُندی پدید آید اما قطع شدنی نیست.
 امر مبارزه نمی تواند و نباید مانع شود که در جایی که لازم است و در صورتی که پیش آید ما از اتحاد نسبی در مبارزه ای مشخص با جریان هایی از« شبه چپ»که هویت ملی دارند و مزدور سلطنت طلبان و امپریالیست های غرب و یا امپریالیسم روسیه نیستند، خودداری کنیم. از آنجا که دشمن عمده ی حال حاضر طبقات خلقی ما جمهوری اسلامی است ما بر سر مبانی و اصول مارکسیسم و از این که در مبارزه با جمهوری اسلامی، این مبانی و اصول به چه شکلی به کار می آیند و باید به کار روند و در این مبارزه چه چیز درست و چه چیز نادرست است و چه نوع حکومتی می تواند آمال طبقه ی کارگر و خلق ما را برآورده سازد مبارزه می کنیم و در ضمن مبارزه ی این جریان ها را با نظام مرتجع حاکم و امپریالیست ها بررسی کرده و از هر گونه لیبرالیسم و سستی و یا اهمال در آن و یا مبارزه با رادیکالیسم در مبارزات طبقه ی کارگر و خلق از جمله مخالفت با راه قهر و مبارزات قهرآمیز و برقراری دیکتاتوری دموکراتیک خلق مبارزه می کنیم.
به این ترتیب نه مبارزه با جریان های خرده بورژوازی دموکرات و نیمه دموکرات و یا دنباله روان لیبرال ها مانع اتحادهای موقتی در مبارزه با جمهوری اسلامی خواهد شد و نه برعکس اتحادهای موقتی در مبارزه  به این معنا خواهد بود که از مبارزه با این جریان ها در مورد مبانی و اصول مارکسیسم خواه به گونه ای عام و خواه آنجا که در مورد مسائل جاری پای تجدید نظر در این مبانی و اصول مطرح است و یا صحبت از مضمون و اشکال مبارزه ی لیبرالی در مبارزه با جمهوری اسلامی است، خودداری شود.
گروه مائوئیستی راه سرخ
ایران
26 مرداد 1402

۱۴۰۲ مرداد ۲۱, شنبه

گسترش و شدت سرکوب مبارزه ی زنان و توده ها و چشم انداز خیزش های بزرگ تر

 
گسترش و شدت سرکوب مبارزه ی زنان و توده ها و آشکار شدن بیش از پیش چشم انداز خیزش های بزرگ تر
 
 تا زمانی که شرایط اقتصادی و سیاسی و فرهنگی
 که تمامی توده های شرکت کننده در جنبش ها و
خیزش های سه دهه ی اخیر علیه آن برخاسته اند
 و روز به روز این برخاستن اشکال گسترده تر و
عالی تر و ژرف تر و شدیدتری به خود گرفته است،
رفع نشده باشد، این خیزش ها ادامه یافته
و تا سرنگونی این حکومت پیش خواهد رفت.

خامنه ای و سران پاسدار و اوباشان متحجر حکومتی شمشیر را از رو برای توده ها بسته اند. آنها می خواهند نشان دهند که هارتر و وحشی تر از همیشه هستند و هیچ گونه حرکت و مبارزه ای را از جانب توده ها بر نمی تابند. آنها هر روز می گیرند و می بندند و می کشند؛ هر کجا که برسند و هر فرد و جمعی که مقابل شان بگوید و بایستد. این جانیان می خواهند نشان دهند «خطرناک» اند و از حفظ قدرت به هر راهی و وسیله ای ترس و وحشتی ندارند.
مصوبه ی حجاب اجباری قالیباف جنایتکار و شرکایش
بنا به گفته ی محسن برهانی از ناراضیان درون حکومتی در نگارش مصوبه حجاب اجباری سه نفر یعنی قالیباف و غضنفرآبادی و محبی نقش داشته اند. این متحجرین به خیال خودشان هر گونه منفذی را که ممکن است جایی برای تنفس و اعتراض زنان باز گذاشته باشد بسته اند.
مرکب مرگ را به خیابان فرستادند
اما این موجودات پلید باز از هم از این مصوبه و از مفاد آن احساس رضایت نمی کنند. باز هم گمان می کنند ممکن است راهی باز مانده باشد. می خواهند زود نتیجه بگیرند و از این «شر» وحشتناک، شری که عاقبت شان را در پیش چشمان شان مجسم کرده و خواب و خورشان را ربوده است رها شوند. این است که های و هوی راه می اندازند که مصوبه و جریمه کافی نیست و بنابراین گشت ارشاد این مرکب های مرگ شان را دوباره به خیابان ها می فرستند و برای دختران و زنان آزاده ی ایران بندها را تنگ تر و تنگ تر می کنند.
شاخ و شانه کشیدن برای توده ها و امید دادن به دارودسته های حکومتی
باز انگار که از آنچه هم نوشته و به خیابان فرستاده اند احساس رضایت نمی کنند پس یکی پس از دیگری پشت آنچه که نوشته اند و به خیابان فرستاده اند در می آیند و برای توده ها خط و نشان می کشند. رئیسی جلاد می گوید در آینده«بی حجابی جمع خواهد شد». شریعتمداری بوق مفنگی خامنه ای و از جانیان حکومت می گوید که« در آینده زنان بی حجاب را در معابر نخواهید دید». به دنبال اینان مردک مال پرست و جنایتکار مشهد که تا خرخره خورده می گوید از بی حجابی به تنگ آمده است و خلاصه هر کدام از آنها پشت این لایحه و گشت مرگ شان در می آیند.( و این میان و در لابلای این های و هوی ضد حجاب شان تا می توانند سیاست های کثیف اقتصادی خود را همچون گران کردن نان و دیگر نیازهای توده ها پیش می برند.)
هراس به جان شان افتاده و سرگیجه گرفته اند - فروپاشی خود را می بینند
آنها از هر آنچه انجام می دهند و از هر درجه سرکوب و جنایت که انجام می دهند احساس رضایت نمی کنند. احساس رضایت نمی کنند زیرا خود را بسیار قوی تر و مقتدرتر از آنچه می بینند می پنداشتند و جنبش توده ها را بسیار ضعیف و حقیر می شمردند. آنها گمان می کردند کافی است«پخی» بکنند و یا «سوتی» بزنند تا همه دنبال گوشه ای برای پنهان شدن بگردند. (آخر مگر نه اینان همان پاسدارانی بودند که کشتارها کرده و انقلاب هایی را خفه کرده بودند؟!)اما دیدند چنین نشد و این همه گلوله ی جنگی و این همه شلیک به سرها و چشم ها کشتن مبارزین و یا بینایی آنها را گرفتن، این همه بازداشتی و زندانی و شکنجه و«خودکشی» و این همه زهر و شیمیایی خورکردن و این همه تجاوز به دختران و پسران جوان و این همه مدارس نوجوانان را به گازهای شیمیایی بستن آنچه را می پنداشتند با «سوتی» انجام دهند انجام نداده است. دختران و زنان و جوانان و توده های بی سلاح همچون پتکی فولادین چنان بر سرشان فرود آمدند و چنان ضربات مرگباری بر آنها وارد کردند و چنان بلایی بر سر آنان آوردند که با آن غرور بیشعورانه ای که اشباع شان کرده بود حتی در خیال شان نمی گنجید. پتک هایی که چنین تن و پیکر و مغزهای انباشته از تعفن و کثافات آنان را به لرزه درآورده است.
آنها از خیزش دموکراتیک انقلابی زنان و توده ها در یک سال گذشته سرگیجه گرفته اند و سرشار از عناد هستند. این است که نمی توانند خشم خود را کنترل کنند. این خشم ناشی از ترس، ترس از این جنبشی که اکنون آنها، این جانیان متحجر را ناچیز شمرده و هدف گرفته است، از آنها به شکل سراسیمه و عصبی وار بیرون زده است. وضعی زاری که پیدا کرده اند نمی بینند و حال خودشان را نمی فهمند. و اما این جز این که نشانه ای از ترس و وحشت و اضمحلال درونی و از پا افتادن و فروپاشی باشد نشانه ی چیز دیگری نیست. و راستی که مشکل است که ضرباتی همانند چون ضربه ی هولناک مهسا به آنها وارد آید و از پا نیفتند.
سالگرد خیزش ژینا
حدود یک ماه به سالگرد خیزش بزرگ انقلابی- دموکراتیک ژینا نمانده است. و بیش از هر فرد و جریان از حاکمیت، این سازمان های امنیتی و سران سپاه هستند که درمانده شده و عربده کشی می کنند تا توده ها را دچار وحشت و ترس کنند. سرانی که زمانی نه چندان دور هوار می کشیدند:«در نطفه خفه خواهند کرد»!
اما وضع این «نطفه ی خفه شده» اکنون چگونه است؟
پاسدار جانی حسین سلامی ترسیده و وحشت زده مبارزات توده ای سال گذشته را این گونه می خواند:« قوی ترین، خطرناک ترین، جدی ترین، نابرابرترین و وسیع ترین پیکار جهانی ضد نظام اسلامی». او تلاش می کند نیروهای خود را به حال آماده باش در بیاورد. خطاب به آنها چنین می گوید:
«دشمن قطعا آرزو دارد که بتواند در ماه های آینده در ایام سالگرد اغتشاشات بازهم فتنه کند. ما هر وقت آماده ایم و غافلگیر نمی شویم کاملا مسلط ایم. راز، پیشگیری است. اطلاعات را گسترش بدهید! لیدرهای جریانات را شناسایی کنید! این ها را مهار کنید! قرارگاه های ما فعال باشند. نباید پشیمان شده باشیم از اینکه کاری را نکرده باشیم. نفوذ از یک روزنه ی کوچک صورت می گیرد. گاهی یک سد بزرگ با یک ترک کوچک می شکند. یک جامعه گاهی در یک نقطه ی کوچک آسیب می بیند و این آسیب وسیع می شود. روزنه ها را ببندید!»
به زبان دیگر تا می توانید بگیرید و ببندید و بکشید تا این که روزی پیش نیاید که از این که نگرفتیم و نبستیم و نکشتیم پشیمان شویم!
 این ها اما برای نیروهایی که کارشان چهل سال است در ایران و سوریه و عراق کشتن و خفه کردن مبارزه و انقلاب بوده است جز نشانه ی سراسیمگی و وحشت و هراس نیست. وحشت و هراس از ناآماده گی!
 اما ناآماده گی چرا؟
 به دو دلیل:
جنبشی بس بزرگ و نیرومند در مقابل شان ظاهر شده است
نخست این که کار دیگر از«خفه کردن نطفه» ی انقلاب علیه جمهوری اسلامی گذشته است و «نطفه» اکنون دیگر تبدیل به «فتنه» یا جنبشی دامنه دار و«اغتشاشات» یا خیزش بزرگ انقلابی برای سرنگونی این کثافات قرون شده است.
 و اما این خیزش صرفا محصول وضعی که گشت ارشاد خامنه ای برای دختران و زنان ایجاد کرد نبوده است، بل نتیجه ی چهل سال ستم و استثمار این دارو دسته ها و تسلط بر تمامی امور زندگی تمامی توده های ایران بوده است. از جوانان ترقی خواه گرفته تا خلق های زیرستم و در کنارشان همچنین اقلیت های مذهبی زیر ستم و از طبقات زحمتکش کارگر و کشاورز تا  فرهنگی و کارمند و از خرده فروش شهری تا عمده فروش بازار و از  وکیل و دکتر و مهندس و هنرمند و ورزشکار گرفته تا سرمایه دار جزء و... این جنبشی است برخاسته از فشارهایی که این دارودسته ی مال و قدرت پرست متحجر و این کشورفروشان برای تمامی طبقات خلق و تمامی توده های این مملکت درست کرده اند.
 و باز تا زمانی که شرایط اقتصادی و سیاسی و فرهنگی که تمامی توده های شرکت کننده در جنبش ها و خیزش های سه دهه ی اخیر علیه آن برخاسته اند و روز به روز این برخاستن اشکال گسترده تر و عالی تر و ژرف تر و شدیدتری به خود گرفته است، رفع نشده باشد، این خیزش ها ادامه یافته و تا سرنگونی این حکومت پیش خواهد رفت.
همچنان که خیزش «زن زندگی آزادی»گسترده  ترین و ادامه دارترین جنبش تا سال گذشته بود خیزش بعدی می تواند بارها  گسترده تر از آن و شدیدتر از آن باشد. «هر یک نفر کشته شه هزار نفر پشتشه» یک شعار نیست بلکه امری است که تحقق عینی خواهد یافت هر چند که تحقق آن گاه تدریجی باشد و به مرور و در طول زمان صورت می گیرد.
حالا هم سالگرد این برآمد و این خیزش بزرگ نزدیک می شود و شرایط مورد اشاره صد بار بدتر از سال گذشته شده است. مدت هاست گرانی و تورم مرزهای تحمل عادی را سپری کرده است. فقر و فلاکت توده ها بیداد می کند و از کارگری که ندارد تا آن که دارد زیر فشار هستند. استبداد دینی در سیاست کاری کرده است که هیچ سخن مخالفی و شکایت ساده ای را برنمی تابد و اگر کسی دزدی و فساد فردی و یا دستگاهی را افشا کرد آنکه افشا شده«مظلوم» و آنکه افشا کرده «دشمن» خوانده می شود. و فرهنگ نیز هر روز بیشتر از پیش در چنبره ی خفقان و خرافات و دین گرایی دروغین حکام و برنامه های عمال فاسد فرهنگی شان غرق می شود.
پس  خیزش انقلاب ممکن است به زبان آنها به «چیزی» فراتر از«اغتشاشات» یعنی انقلابی واقعی تبدیل شود. چیزی که می تواند سد را فروپاشد و فروریزاند. پس باید لیدرها را بگیرند و ترک ها و روزنه ها را ببندند؛ چرا که آب بسیار پشت سد جمع شده و هر آن امکان شکستن سد می رود.
و دوم:
تزلزل حکومت و ریزش مداوم نیروها
حکومت از درون دچار تزلزل و و دو دسته گی و چند دسته گی و ریزش های پی درپی است و از آن یکدستی اکنون تنها هسته ای باقی مانده است. این تنها جناح های مخالف جناح خامنه ای از اصلاح طلبان تا اصول گرایانی مانند لاریجانی ها نیستند که با وی درافتاده اند و بدون شک این ها اگر آشکارا و زیاد نمی گویند از ترس این است که« استخر فرحی» شوند(خامنه ایی یک شعبه مرگ ویژه ی در دفتر رهبری و سازمان اطلاعات و اطلاعات سپاه دائر کرده است تا هر کدام مخالف وی حرف زدند دست به کار شود) بلکه تقریبا هر روز و با هر حادثه و رویدادی که رخ می دهد دسته ها و گروهای بیشتری از خود جناح خامنه ای ریزش می کنند. و دامنه ی این ریزش اکنون بیش از پیش به نیروهای بسیج و سپاه نیز رسیده است.
همچنین در ماه محرم پایگاه های سنتی حکومت همچون مساجد و حسینه ها شاهد چرخشی در برگزاری مراسم سوگ در روزهای تاسوعا و عاشورا بود. سوگواران آیین های سنتی را با مضامین نویی و گاه حتی اشکال نویی برگزار کردند( برای نمونه سوگوارانی که برای ادای احترام به غزاله چلابی به درب منزل وی آمدند به جای لباس سیاه لباس سفید پوشیده بودند).
و این جز این بود که بخش هایی از توده ها و به ویژه جوانان دین گریز شده و نیز به خوبی پی برده اند که هر فردی که در مراسم محرم حکومتی شرکت کند - عزاداری ها و غذا دادن و گرفتن ها و غیره - تبدیل به یک تفنگ در دست رژیم می شود تا با آن به جوانان شلیک کند. بنابراین در این مراسم اساسا شرکت نکردند.
این نارضایتی ها به حوزه های علمیه و طلاب جوان نیز کشیده شده است و دیر نیست که سرریز کند.
به این ترتیب می توان گفت که حکومت در وضعی به سر می برد که به زحمت توان آن را دارد خود را جمع کند. و تمامی فریادهای گوش خراش جانیانی همچون حسین سلامی درست به این دلیل است که آنچه از بیرون از طریق ظواهر و برخی اخبار قابل دیدن و شنیدن و تحلیل کردن است او از درون می بیند. آنچه او و دیگر سران جانی و پر های وهوی سپاه می بینند دقیقا همین وادادن ها و ریزش هاست.
مقابله با جنبش توده ها در سالگرد جنبش مهسا
برای حکومت دو راه در مقابله با سالگرد جنبش مهسا وجود دارد: یا حکومت نظامی( مستقیم و یا غیرمستقیم) ایجاد کند و یا با سیاست های پیشگیرانه شرایط و تنگناها و موانعی ایجاد کند که کسی نتواند به خیابان بیاید و بنابراین نیازی به حضور نیروهای زیاد در خیابان ها نباشد.
حکومت ظاهر راه دوم را انتخاب کرده است. از دو ماه ی محرم و صفر و کلا تابستان استفاده کرده و تمامی کانون های مبارزه انقلاب به ویژه دانشجویان و دانشگاه ها و فرهنگیان و مدارس و کارگران و محیط کار و نیز تمامی زنان و جوانان مبارز و نیز خلق های بلوچ و کرد را زیر ضرب گرفته تا فضای رعب و وحشت ایجاد کند و مانع از این گردد که توده ها به خیابان بیایند. 
مبارزه ی توده ها و دو امکان پیش رو
جدا از این که توده ها به خیابان بیایند و یا نیایند، واقعیات و سنت ها و آیین های توده ها نشان می دهد که مراسم سالگرد برگزار خواهد شد و به ویژه به این دلیل که بخش هایی از توده ها سوگوارعزیزان جان باخته ی خود هستند و می خواهند مراسم سال آنها را برگزار کنند و توده های بسیار و در کنار آنها تشکل های توده ای کارگران و فرهنگیان و دانشجویان و ... نیز آنان را همراهی خواهند کرد و در چنین صورتی هم این احتمال که مبارزات گسترده شوند و تداوم یابند زیاد است.
اما چنانچه اقدامات شبه حکومت نظامی و یا دیگر فشارها و تنگناهایی که حکومت ایجاد می کند و یا اساسا شرایط عینی و ذهنی خود توده ها امکان برآمد عمومی تری را در این روز ندهد و مانع آن شود که این روز به آن شکل که شاید انتظار آن می رود به ویژه در مناطق مرکزی (سقز و کردستان و بلوچستان که بیش از صد نفر را یک جا کشتند حکایت دیگری دارند) برگزار شود آنگاه نیرویی که باید در این روز و روزها بیرون زند با توجه به شرایط عمومی پیش گفته در زمانی دور یا نزدیک، در زمانی که شاید انتظار آن نرود بیرون خواهد زد و جنبش اوج خواهد گرفت.
همان گونه که حکومت برای تقابل با جنبش توده ها آماده می شود مبارزان توده نیز خود را برای هر وضعی آماده می کنند؛ خواه در سالگرد قتل ژینا و خواه پس از آن.
مرگ بر جمهوری اسلامی
زنده باد خیزش و انقلاب
برقراری باد جمهوری دموکراتیک خلق به رهبری طبقه ی کارگر
گروه مائوئیستی راه سرخ
ایران
22مرداد 1402 
 
 

 

 

 

 

 

 

۱۴۰۲ مرداد ۱۸, چهارشنبه

در مورد شرایط وفاداری یک انقلابی به طبقه ی کارگر

 
 نکات اساسی در مورد شرایط وفاداری یک انقلابی به طبقه ی کارگر*
 
گرچه تحلیل مساله ی نوسان«روشنفکران» ایران از انقلابی به لیبرالی و از لیبرالی به ارتجاعی نیاز به مقاله ای درخور این مساله دارد با این حال و در حد این مقال کوتاه به برخی از اساسی ترین دلایل مادی و معنوی این نوسان که پایه و اساس اش طبقاتی است اشاره می کنیم. در نکاتی که در زیر می آید ما عمدتا فردی را که به مبارزه ی طبقه ی کارگر می پیوندد در نظر داریم.
ریشه ی طبقاتی - از کجا می آید
نخستین این است که از کدام طبقه می آید: از طبقات پایین، میانی و یا بالا. این امر نقش مهمی در فرایند تحول فرد مبارز و ثبات نسبی سیاسی و فرهنگی وی دارد اما به خودی خود هیچ ضمانتی برای این که تا پایان به منافع طبقه ای که به آن پیوسته وفادار بماند در بر ندارد. فرد تحصیل کرده در کوران نبردی سخت خواهد بود: آیا می خواهد به طبقه ای که به آن پیوسته تا پایان وفادار بماند و اگر می خواهد آیا شرایط عینی و ذهنی که این وفادار ماندن نیاز به ایجاد آن است برای خویش فراهم می سازد یا خیر!
در مجموع افراد تحصیل کرده با ریشه ی کارگری و یا دیگر زحمتکشان بیشتر به طبقه ی کارگر وفادار می مانند تا افرادی که از طبقه ی بورژوازی و خرده بورژوازی به طبقه ی کارگر می پیوندند.
جایگاه کنونی طبقاتی - اکنون در کجا ایستاده است
اکنون جایگاه وی کجاست: طبقه ی کارگر، خرده بورژوازی( کدام لایه ی آن) و یا بورژوازی. در این جا مساله ی اصلی این است که این فرد از نظر وضع زندگی چه وضعی دارد و دارای چه موقعیت اجتماعی با ثباتی است.
 تاریخ نشان داده است که بخشی از افرادی که از میان دانشجویان و تحصیل کرده گان دانشگاه های داخل و خارج به طبقه ی کارگر پیوسته اند یا مایل نبوده اند که موقعیت اجتماعی و شرایط زندگی خود را تغییر دهند و یا آنچنان که باید و شاید حاضر نبودند. روشن است که نمی توان در کاخ زیست و از کوخ حرف زد. نمی توان موقعیت اجتماعی مرفهی برای خود فراهم کرد و از همه ی «لذایذ» زندگی بهره ور بود و از کارگر و زحمتکش حرف زد. البته افراد می توانند دکتر و مهندس و وکیل و... باشند و به طبقه ی کارگر و زحمتکشان خدمت کنند اما دکتر و مهندس و وکیل بودن یک چیز است و دلبستگی به این موقعیت ها و از آنها استفاده کردن نه برای خدمت به طبقه ی کارگر و زحمتکشان بلکه برای داشتن سری در میان سرها و ایجاد رفاه بیشتر برای خویش چیزی دیگر.
پیوند با توده های کارگر و زحمتکش
فرد انقلابی از این رو انقلابی است که می خواهد تحول اساسی در جامعه و در زندگی توده های کشور خود ایجاد کند. این نیازمند پیوند عمیق با توده ها و آمیختن عملی با آنهاست.
مائو کلید انقلابی بودن را علاقه و شور و شوق بی پایان در پیوند با توده های مردم و تلاش عملی برای آگاهی بخشی انقلابی به آنها و شرکت عملی در مبارزات شان دانسته است. اگر این نباشد از انقلابی بودن اثری باقی نمی ماند.
وی چنین می نویسد:
« در تحلیل نهایی خط فاصل بین روشنفکران انقلابی با غیرانقلابی و یا ضدانقلابی این است که آیا آنها مایل اند با توده های کارگران و دهقانان درآمیزند و آیا بدان عمل می کنند یا نه.» و
«دراینجا من معیاری را مطرح کرده ‏ام که گمان می کنم یگانه معیارمعتبر باشد...چنانچه او مایل به درآمیختن با توده های وسیع کارگران و دهقانان باشد و بدان عمل کند، ‏فردی انقلابی است، ‏درغیراین صورت غیرانقلابی یا ضد انقلابی است. اگر او امروز با توده ‏های کارگران و دهقانان درآمیزد، ‏او را امروز می توان فردی انقلابی نامید؟ ولی چنانچه او فردا از آنان ببرد ...‏آن گاه ‏فردی غیرانقلابی یا ضدانقلابی خواهد شد.» و
« برخی از جوانان راجع به اعتقاد خود نسبت به ...مارکسیسم داد سخن سرمی دهند ولی این دلیل هیچ چیزنمی شود.»(سمت جنبش جوانان، منتخب آثار، جلد دوم، ص 362- 363)
پویش نظری سیاسی و فرهنگی - به کجا می رود
این بسیار مهم است که فرد انقلابی چگونه اسلوب و رویکردی به مسائل جامعه دارد و چگونه مواضعی در قبال رویدادهای جاری جامعه ی خود می گیرد و افق و چشم انداز وی چیست. در این آنچه مهم است تکامل نظری و فرهنگی و ایدئولوژیک فرد مبارز در ارتباط با تکامل رویدادهای جامعه و مبارزه ی طبقاتی است. چنانچه مبارزه ی طبقاتی پیش برود اما فرد در افکار پیشین خود بماند و به هر نحوی از مردم و طبقه ی خویش جدا شود، به گرایش های راست یا «چپ» دچار شده و این امکان که بتواند جایگاه طبقاتی کنونی خود را حفظ کند کاهش می یابد. بخشی از اپورتونیست های راست ها یا «چپ» که از طبقه ی کارگر جدا شده و به جریان های خرده بورژوایی یا بورژوایی پیوستند تغییر مسیر خود را از همین اشتباهات نظری و ایدئولوژیک آغاز کردند.
تاثیر گرفتن از افت یا شکست جنبش های مبارز و انقلابی
فرد تحصیل کرده در حالی که پرشور برای خدمت به توده ها به مبارزه و انقلاب و یا سازمانی متعلق به کارگر می پیوندند اگر تحمل شکست جنبش کشور خود و تلخی آن را نداشته باشد به اندوه و افسرده گی و دلشکستگی می گراید و راه گریز را در مکاتب بورژوایی و عرفانی و یا افیون و مسکن هایی از این گونه می جوید. برخی در این گونه موارد به کلی ضد توده شده و در صدد می شوند که نظریات خود در قالب نظریات مرتجعانه  ی تازه ای بپوشانند. 
تاثیر افت و شکست جنبش های مبارز و انقلابی در جهان
این نیز به سهم خود می تواند تاثیر چشمگیری در انفعال و یاس و افسرده گی مبارزین و به ویژه آنها که سست عنصر هستند و رویگردان شدن آنها به سوی نظرات لیبرالی و ارتجاعی و امپریالیستی داشته باشد.
برده ی فرهنگی کشورهای امپریالیستی- مبارزه برای عزت نفس ملی و به ارزش های تاریخی و کنونی خلق خود بالیدن
از نگاه موضوع این مقاله، وابستگی و برده گی فرهنگی بسیار مهم است و جزیی از کلیدهای تغییر به سوی ضد انقلاب است.
امپریالیست ها بیش از صد سال تلاش کرده اند ما را درون تهی و از خود بیزار کرده و بی ریشه و هویت و بی تاریخ و فرهنگ کنند. آنها هرگز اجازه ندادند که ما تولید صنعتی ملی داشته باشیم و ما را محدود به تولید مواد خام کردند. آنها مواد خام ما را گرفتند و کالاهای صنعتی به ما تحویل دادند و ما را به آنجا رساندند که به به و چه چه برای کالاهایشان کنیم. در سیاست مشتی مزدور بی فرهنگ( از رضا خان و پسرش گرفته تا این تفاله های قرون وسطی) بر ما گماردند تا از منافع آنها پاسداری کنند. در فرهنگ نیز تا توانستند به وسیله ی برده گان فرهنگی خود(مولفین و مترجمین وهنرمندان خود فروخته و یا شیفته ی تولیدات بنگاه های فرهنگی امپریالیست های غربی) آل و آشغال در فلسفه و جامعه شناسی و هنر( داستان و فیلم و سریال و موسیقی و...) به ما خوراندند. ما را به جایی رساندند که آنها را ستایش و خود را تحقیر کنیم. این ناتوان شدن در تولید و مداوما نگاه کردن به آنها و این مملو کردن ما از کالاهای بی ارزش فرهنگی شان، ما را مطیع و منقاد و برده ی فرهنگی آنها می کند. کار را و فرهنگ ما را به جایی می رساند که همه ی ارزش ها و توانایی ها را در کشورهای امپریالیستی و دولت های آنها ببینیم. این موجب می شود که فرد تحصیل کرده دچار خودکم بینی شده و نگاهش به ملت خود همچون ملتی عقب مانده و بی فرهنگ و ناتوان و برده گردد و بدبینی به خلق کشورش و شک نسبت به توانایی های او تمام وجودش را بگیرد و از سوی دیگر همه ی توانایی ها را در کشورهای امپریالیستی و ملت های آنها ببیند. یا برده ی امپریالیسم غرب و یا نوکر و مطیع امپریالیسم شرقی شود.  بازتاب این امر در خود وی موجب می شود عزت نفس ملی خود از دست بدهد خود را کم یا هیچ پندارد و از درون تهی و پوچ گردد. افرادی که تن به این وضع می دهند نمی توانند در مبارزه به طبقه ی کارگر و خلق خود وفادار بمانند. اینان یا منفعل شده و یا مزدور فرهنگی و یا سیاسی امپریالیسم و نیروهای وابسته به آن می شوند. 
مبارزین طبقه ی کارگر
باید به این حقیقت تلخ اعتراف کرد که تاثیر دارودسته ها«شبه چپ»که از سلک آنانی هستند که از جهان بینی انقلابی طبقه ی کارگر بریده اند(البته آنها که زمانی به آن معتقد بودند)، در بخش هایی از طبقه ی کارگر موجب شده که در دوران کنونی کمتر با کارگران انقلابی پیشرو و کمونیست روبرو گردیم و به جای آن کارگرانی با گرایش به سیاست اکونومیستی و سوسیال دموکراتی را در تشکل های کارگری شاهد باشیم. 
تمامی این که جنبش کارگری تحرک مستقل سیاسی ندارد به استبداد جمهوری اسلامی و شرایط بد اقتصادی طبقه ی کارگر و قوی بودن نیرو وخواست لایه های میانی و عقب مانده در میان کارگران برنمی گردد، بلکه به این «شبه چپ» سوسیال دموکرات و ترتسکیست نیز بر می گردد. و جالب این که اینها که سهم بزرگی در این وضع عقب مانده گی طبقه ی کارگر از خیزش انقلابی دارند جار و جنجال راه می اندازند که چرا کارگران «انقلاب اجتماعی» نمی کنند!  
 م- دامون
مرداد 1402
 
*این مقاله در ادامه ی دو مقاله ای است که با نام های درباره ی باقر پرهام  و نیز «روشنفکران» و برج نشینان«شبه چپ»ایران نوشتیم و تحلیل مختصر ریشه های نوسان بین طبقات است.  

۱۴۰۲ مرداد ۱۶, دوشنبه

در بزرگداشت انقلاب مشروطیت

 
این نوشته قرار بود برای 14 مرداد سالروزمشروطیت 
آماده و در وبلاگ گذارده شود که این امر مقدور نشد
 و چند روز دیرتر امکان گذاردن آن در وبلاگ فراهم گردید.
 
در بزرگداشت انقلاب مشروطیت
 
انقلاب مشروطیت ایران 1284- 1290 جزو نخستین انقلاب های بورژوا - دمکراتیک در کشورهای خاورمیانه و شرق بود و در کنار انقلاب ها و جنبش های انقلابی در عثمانی( انقلاب 1908 ترکان جوان)، چین( انقلاب بورژوا- دموکراتیک 1911) و جنبش های هند و مصر در آن دوران جریان یافت.
دشمنان انقلاب
 این انقلاب از نظر طبقاتی حکومت زمینداران و اشراف و روحانیون مرتجع و شاهزاده گان و درباریان و از نظر سیاسی استبداد سلطنتی شاه و در مراحل نخستین امپریالیسم روسیه و به همراه آن در مراحل بعدی امپریالیسم انگلستان را زیر حمله ی خود گرفت.
طبقات خلق
طبقات خلق را در انقلاب سرمایه داران تجاری ملی، بازاریان و کسبه، پیشه وران و تحصیل کرده گان و طلاب و روحانیون مترقی و لایه های متوسط و پایین کارکنان دیوانی و نیز توده های زحمتکش کارگران و دهقانان( عمدتا در گیلان و آذربایجان) و نیمه پرولتارها تشکیل می دادند.
هسته ی مرکزی خواست های خلق حذف اقتدار شاه و مشروط کردن سلطنت و برقراری انتخابات آزاد و تشکیل مجلس نماینده گان ملت و تدوین قانون اساسی و تشکیل دولت بر مبنای قانون اساسی یعنی در ماهیت امر برقراری دموکراسی بورژوایی(دیکتاتوری بورژوایی) بود.
سه مرحله ی انقلاب
این انقلاب از سه مرحله ی مهم می گذرد.
نخستین مرحله ی این انقلاب با امضای تشکیل مجلس شورای ملی در 13 مرداد 1385 به وسیله ی مظفرالدین شاه و صدور رسمی فرمان مشروطیت در 14 مرداد 1285  پایان می یابد. در این دوران مجلس ملی در صدر امور قرارگرفته و قوانینی که قدرت شاه و دخالت او و درباریان را در امور کشور محدود کند تصویب و اصلاحات گوناگونی در سطح کشور انجام می دهد. این مرحله با کودتای محمدعلی شاه در تیرماه 1387و به توپ بستن مجلس در دوم تیربه وسیله لیاخوف و بریگاد قزاق روس در 1387پایان می یابد و استبداد صغیر برقرار می شود.
مرحله ی بعدی این انقلاب از تیر 1387 تا تیر 1388 تداوم استبداد صغیر است. انقلاب در این مرحله با مقاومت مبارزات مردمی علیه استبداد محمدعلی شان در تبریز و به رهبری ستارخان ادامه می یابد و با  فتح تهران به وسیله ی ارتش مسلح آزادیخواهان آذربایجان و گیلان و همچنین نیروهای مسلح بختیاری ها در  25 تیر1388 به پایان و مشروطیت دوم آغاز می شود.
مشروطیت دوم از تیر 1388 تا دی ماه 1290 به طول می انجامد. در این مرحله مجلس دوم تشکیل و مبارزات طبقاتی درون و بیرون مجلس از یک سو بین انقلاب و ضد انقلاب و از سوی دیگر بین لیبرال ها و رادیکال ها( دو حزب اعتدالیون و دموکرات) درون انقلاب جریان می یابد. مهم ترین فرازهای این دوره خلع محمد علی شاه از قدرت و اعدام روحانی مرتجع و مزدور روسیه شیخ فضل اله نوری مشروعه چی است که خمینی و سران کنونی جمهوری اسلامی از فرزندان و نواده های فکری او بوده وهستند و در ارتجاعی بودن و کشورفروشی از وی نیز بدترند. سپس می توان از شدت گرفتن تضادهای درون متحدین مشروطه که طبقات انقلابی و مترقی و سنتی و مدرن و سازشکار و لیبرال و رادیکال آن را توامان تشکیل می دادند و مرتجعین نیز به درون آن راه یافته بودند نام برد که نیروهای اساسی انقلاب را به شدت تضعیف کرد و در پایان می توان از توطئه های مداوم امپریالیست های روس و انگلیس نام برد که هم توطئه چینی های خاص خود را داشتندو هم این تضادها را تشدید می کردند و نقش مهمی در شکست انقلاب داشتند. 
نهایتا این انقلاب با تجاوز امپریالیسم روسیه به ایران که پیش از آن برنامه هایی پی درپی برای مداخله در امور ایران طرح ریزی کرده بود و همچنین تآیید امپریالیسم انگلستان که در مساله ی به شکست کشاندن انقلاب مشروطه متحد روسیه بود و بالاخره سرکوب آزادیخواهان در تبریز و گیلان و تهران به پایان می رسد.
این پایان البته سرآغازی برای یک سلسله جنبش های توده ای روستایی و شهری به ویژه در گیلان و آذربایجان می شود که نهایتا با کودتای اسفند 1299 انگلیس و بر سرکار آمدن رضاخان این جنبش های سرکوب و دوران استبداد رضاخانی آغاز می گردد.
مهم ترین وجوه انقلاب
در زیر به برخی از مهم ترین وجوه پیش و پس از انقلاب که دارای اهمیت فراوان است اشاره می کنیم.
کار آگاهگرانه ی انقلابی و مترقی پیگیر و مداوم
نخستین وجه انقلاب کار آگاهگرانه ی فراوان( تئوریک و سیاسی و فرهنگی و هنری) پیش و پس از انقلاب به وسیله مشروطه خواهان است که نخست با نشر مجلات و روزنامه ها در خارج کشور و در استانبول ترکیه( اختر) و هند(حبل المتین) و لندن( قانون) و سپس در ایران (صوراسرافیل و مساوات و حبل المتین...) به ترجمه و ترویج افکار انقلابی و لیبرالی بورژوازی فرانسه و انگلستان اقدام می کنند. یک گرایش در این دوره دموکراتیسم و لیبرالیسم سکولار و گرایش دیگر پیچاندن افکار نو در اشکال مذهبی و یا آغشته کردن آنها به افکار دینی و مذهبی است.
در کنار این جریان، روزنامه ها و مجلات چپ(همچون ملانصرالدین)که از انقلاب 1905روسیه تاثیر گرفته بودند نیز نقش مهمی در کار آگاهی بخشی به کارگران و توده های زحمتکش داشتند. مکان اصلی شکل گیری جریان های چپ در آن دوران باکو و منطقه ی قفقاز بود. این ها مراکزی بودند که دهقانان و پیشه وران بیکار شده به آن مهاجرت می کردند و در آن جا کار می کردند و در مدار تبلیغات انقلابی کمونیست های روس و قفقاز( عمدتا بلشویک ها) که آن زمان نام  حزب شان«سوسیال دموکرات» بود قرار می گرفتند.
مبارزات خلق متحد
دومین وجه مهم انقلاب مبارزات طبقات متحد بود. در این انقلاب زنان و مردان و جوانان و تحصیل کرده و بیسواد و جریان های سیاسی و گروه ها و مذاهب گوناگون از مسلمان و زرتشتی و بابی و مسیحی و یهودی و آسوری... و نیز تمامی خلق ها از آذری و کرد و فارس و ارمنی  و برخی از مبارزان قفقازی و... در کنار یکدیگر علیه استبداد مبارزه کردند. یکی از دلایل اصلی پیروزی مشروطیت در مرحله ی نخست و نیز مقاومت در مقابل کودتای محمدعلی شاه و سپس فتح تهران و برقراری دوباره ی مشروطه همین اتحاد طبقات خلقی گوناگون جامعه و پشتیبانی از یکدیگر بود.  
تشکل های سیاسی مخفی، ارگان های قدرت سیاسی خلق و برپایی ارتش خلق
سومین وجه این انقلاب به وجود آوردن تشکل های سیاسی مخفی و ارگان های قدرت توده ای و سپس تشکل های مسلح توده ای بود که مهم ترین آن ها در آذربایجان و در شهر تبریز شکل گرفت و سپس به گیلان گسترش یافت.
در این خصوص می توان از سازمان اجتماعیون- عامیون (سوسیال - دموکرات) نام برد که جزو نخستین تشکل های مبارز طبقات انقلابی بود و از رده های پایین تجار آزادیخواه و لایه های خرده بورژوازی انقلابی گرفته تا طبقه ی کارگر و زحمتکش و نیز لایه های پایینی و تهیدست دهقانان را متشکل کرده بود. این تشکیلات در سال 1384 در باکو تشکیل شد و انجمن غیبی یکی از مهم ترین و انقلابی ترین سازمان های جنگنده در تاریخ ایران، شعبه ی تبریز آن به شمار می رفت که در سال 1385 تشکیل شد. 
همچنین پس از پیروزی مرحله ی نخست انقلاب انجمن های شهری در شهرها و استان ها تشکیل شد که ارگان قدرت سیاسی توده های مبارز بودند و انجمن تبریز(نزدیک ترین به شوراهای انقلابی در انقلاب 1905روسیه) مهم ترین آنها بود. 
انجمن تبریزارگان قدرت سیاسی توده های تبریز یکی از برجسته ترین و رادیکال ترین و پیگیرترین  سازمان های خلقی دوران مشروطیت به شمار می آمد که نقش و تاثیر زیادی در جهت گیری رادیکال انقلاب در رویدادی بعدی از جمله مقاومت مقابل کودتای محمدعلی شاه و سازمان دادن مبارزه هشت ماهه علیه محاصره ی تبریز به وسیله ی ارتجاع و سپس فتح تهران و نیز دوره ی بعدی مجلس و در مبارزه با امپریالیسم روسیه و انگلیس داشت.
و بالاخره می توان از سازمان مجاهدین مسلح یا ارتش خلق نام برد که زیر نظر انجمن غیبی و انجمن تبریز تشکیل شد و سپس به استان های مبارز گسترش یافت. این تشکل ها و به ویژه ارتش نیروهای مجاهدین مشروطه خواه که پیش از کودتای محمدعلی شاه تشکیل شدند و بافت اصلی آن را توده های زحمتکش کسبه و پیشه ور و تحصیل کرده گان و طلاب مبارز و کارگران و دهقانان تهیدست تشکیل می دادند نقش اساسی را در تداوم مبارزه و مقاومت و بازگرداندن مشروطه به ایران و حفظ نسبی بعدی آن اجرا کردند.
 در چارچوب مبارزه ی مسلحانه با ارتجاع باید از دست زدن به ترورهای انقلابی به وسیله ی مبارزین مشروطه، خواه پیش از انقلاب و خواه پس از آن صحبت به میان آورد. اوج این ترورهای انقلابی، ترور ناصرالدین شاه مرتجع به وسیله ی اندیشمند و مبارز بزرگ میرزا آقاخان کرمانی در اردیبهشت 1275و ترور میرزا علی اصغراتابک ملقب به امین السلطان یکی از مرتجع ترین و کثیف ترین عناصر ارتجاع حاکم به وسیله ی عباس آقا صراف تبریزی( وابسته به انجمن غیبی) در هشتم شهریور 1286 و بالاخره ترور شجاع نظام مرندی بود. برخی از این ترورها به ویژه ترور اتابک دارای نقش مثبتی در تکامل اوضاع و آماده شدن برای ایجاد تشکل های مسلح و دست زدن به نبرد مسلحانه با ارتجاع بودند. ترور انقلابی شجاع نظام مرندی نیز که با برنامه ریزی حیدرخان عمواوغلی از رهبران انقلابی و کمونیست مشروطه صورت گرفت نقش مهمی در مبارزه خلق آذربایجان علیه ارتجاع محمدعلی شاهی و شکستن محاصره ی تبریز داشت.
ضعف های اساسی انقلاب مشروطیت
نبود رهبری یک طبقه ی انقلابی
مهم ترین ضعف انقلاب نبود یک طبقه ی انقلابی در راس طبقات خلقی بود. طبقه ی بورژوازی ملی ایران که در مجموع رهبری انقلاب را در دست داشت عمدتا به بازرگانان و مالداران و  بازاریان متوسط و زمینداران ملی محدود می شد و بورژوازی صنعتی که تازه در حال پدید آمدن بود در آن جایگاهی ناچیز داشت. از نظر دیدگاه سیاسی درهم و مغشوش و از نظر سازمان و تشکیلات بسیار ناتوان بود و در مبارزه از رایکالیسم جنبش توده های تهیدست و تداوم انقلاب می ترسید و چون به وسیله ی رشته های اقتصادی و سیاسی به طبقات زمیندار و اشراف و شاهزاده گان قاجار و درباریان و روحانیون مرتجع و نیمه مرتجع و خان های عشایر وصل بود به سازش با این طبقات و جریان ها دست زد و جنبش توده ها را سرکوب کرده( حمله به نیروهای مجاهدین در باغشاه و کشتار آنها یکی از فرازهای مهم این سرکوب بود) و به رکود و انفعال کشانید. به این ترتیب ضعف درونی این طبقه یعنی بافت تجاری- مالی آن و پیوند اقتصادی و سازشکاری آن با ارتجاع مورد اشاره از یک سو و با امپریالیسم( عمدتا امپریالیسم انگلستان) از سوی دیگر و همکاری در سرکوب لایه های تهیدست خرده بورژوازی و توده های زحمتکش شهری و روستایی و نیمه پرولتاریا و دهقانان میانی و فقیر و بی زمین، نقش مهمی در به شکست کشاندن مشروطه داشت.
در مورد طبقه ی کارگر باید گفت در آن زمان همچون بورژوازی صنعتی، طبقه ی کارگر صنعتی در ایران تازه در حال پیدایش بود.  تعداد کارخانه های بزرگ کم بود و بخش مهمی از کارگران صنعتی ایران در کارگاه های کوچک کار می کردند و بخش دیگر نیز آنهایی بودند که به باکو مهاجرت کرده و در موسسات نفتی آن مشغول کار شده بودند. این بخش ها نیز بیشتر از شمال ایران به ویژه آذربایجان و گیلان بودند و زمانی که به کشور برمی گشتند در این دو استان پخش می شدند. در کل طبقه ی کارگر کمیت زیادی نداشت و بنابراین نمی توانست به عنوان یک طبقه ی تولیدی نقش اساسی در انقلاب داشته باشد. این امر مانع آن نبود که کارگران مهاجر زیر تاثیر تبلیغات احزاب سیاسی مانند همت و اجتماعیون- عامیون قرار گیرند و در مراحل گوناگون انقلاب نقش داشته باشند.  
سه تضاد مهم و ناتوانی بورژوازی تجاری در برخورد درست به آنها
سه تضادی که انقلاب با آن روبرو بود عبارت بودند از تضاد خلق و ارتجاع حاکم یعنی شاه و درباریان، زمینداران و اشراف و روحانیون مرتجع و دوم تضاد خلق با دو امپریالیسم روس و انگلیس که یکی در شمال ایران و دیگری در جنوب مستقر بود و هر کدام نیروهای وابسته به خود را در ارتجاع حاکم داشتند و سوم تضادهای درونی خلق. برخورد به این تضادها اساسا در دست طبقه ی رهبری کننده ی انقلاب یعنی بورژوازی تجاری و مالی بود که به هیچ کدام به درستی برخورد نکرد. با ارتجاع داخلی سازش کرد و به همراه آن نه تنها با سیاست های نادرست تضادهای درون خلق را تشدید کرد بلکه به سرکوب خلق یعنی نیروهای خرده بورژوازی و لایه های تهیدست شهری و روستایی و کارگران و دهقانان که پیش از آن با آنها متحد شده و از نیروی آنها برای شکست ارتجاع حاکم استفاده کرده بود دست زد. در مقابل امپریالیسم روس و سپس انگلیس نیز نتوانست مقاومت کند و از استقلال کشور دفاع کند و در برابر تهاجم آنها به کشور به انفعال درغلتید و تسلیم شد.
نقش کثیف امپریالیسم روس و انگلیس
یکی از دلایل مهم شکست انقلاب مشروطه مداخله ی امپریالیست های انگلیس و روس در ایران و کارشکنی در برنامه های انقلابی و اصلاحی مشروطه خواهان بود. این دو امپریالیسم خونخوار هر کدام جناح و نیروهای مزدور وابسته به خود را در ایران داشتند و آنها را در مقابل مشروطه خواهان واقعی مورد پشتیبانی قرار داده و توطئه ها و برنامه های خود را خواه مستقیما از طریق دولت ها و نیروهای نظامی خود و خواه از طریق عوامل کثیف خویش در حکومت ایران و نافذ شده در رهبری مشروطیت به ویژه در مجلس دوم پیش می بردند. شکست نهایی مشروطیت در نتیجه مداخله و لشکر کشی امپریالیسم روسیه به شمال ایران که همراه با تایید دولت امپریالیستی انگلستان بود و به راه انداختن کشتار خلق به ویژه در آذربایجان و گیلان  صورت گرفت.
گروه مائوئیستی راه سرخ
ایران
14 مرداد 1402