۱۴۰۱ دی ۲۶, دوشنبه

خروش توده های تربت جام

 
بحران گاز و خشم توده ها
خروش توده های تربت جام
این بار تربت جام است که به جوش و خروش می آید.
حکومت مشتی موجود چندش آور که جز به خود و فک و فامیل خود نمی اندیشند روزگاری برای توده های ستمدیده ی مردم درست کرده است که حتی گاز نیز قحط شده است و این در کشوری روی می دهد که دارای دومین منابع گاز در جهان است.
سرمای سوزناک زمستان امان مردم را بریده است و خامنه ای و دولت اش تنها فکر این هستند که چگونه حکومت متحجر و جنایتکار خود را سرپا نگه دارند و چگونه بچه های مردم را بکشند، به دختران و زنان تجاوز کنند، چشم ها را کور کنند و جوانان را بربایند و شکنجه کنند و یا از چوبه ی دار بالا ببرند و با چنین اعمالی چند صباحی بیشتر بر عمر ننگین خویش بیفزایند.
اما توده های مردم در این بحران هایی که حکومت خامنه ای مسبب آن هست، روی سرشان خراب می شوند و نمی گذارند خوابی خوش داشته باشند و راحت و آسوده به سر برند.
آنچه تربت جامی ها تا کنون انجام داده اند آن را همچون نماینده ی تمامی توده های رنج کشیده ی ایران انجام داده اند. آنان و فرزندان شان باید از یک سو تحمل سرما کنند و از سوی دیگر برای گرفتن چراغ نفتی و یا اجاق برقی و نفت صف بکشند و این در حالی است که آخوندهای نکبت تازه به دوران رسیده ذره ای زندگی شان زحمت و رنج ندارد.  
توده های به جان آمده ی تربت جامی با شعار«مرگ بر خامنه ای» در خیابان ها به راهپیمایی پرداختند و طغیانی تازه را شکل دادند. خامنه ای دوباره تفنگ به دست های خود را به خیابان فرستاد تا توده ها را به گلوله ببندند و مجبورشان کنند که در مقابل هر بلا و مصیبتی که آخوندهای حکومتی و پاسداران شان بر سر آنها می آورند سر فرود آورند. 
این امری محال است. توده ها تمکین نخواهند کرد. بیش از یک دهه مبارزه ی جانانه و اکنون نیز چهارماه توفانی نشان داده که خیال تسلیم و تمکین توده ها خیال باطلی است.
مبارزه در تربت جام در زمره ی همان حرکات و مبارزاتی قرار می گیرد که در خوزستان و اصفهان و چهارمحال بختیاری و آبادان و به شکل های گوناگون و برای مسائل گوناگون به وجود آمد. تحرکات و مبارزاتی که در آن زمان در مناطق جداگانه و با فاصله روی می داد و علیرغم پشتیبانی توده های سراسر ایران از آنها تا حدودی در مناطق معینی محدود و آنچنان که باید و شاید سراسری نمی شد. مبارزاتی که بالاخره در نقطه ی معینی و با مرگ مهسا به جوش آمد و به مبارزات انقلابی سراسری کنونی تبدیل شد.
اکنون بستر مبارزات انقلابی سراسری جای خود را باز کرده و وضع به گونه ای است که هر مبارزه ی جداگانه ای بر سر هر مساله ی خاصی و در هر شهر و دیاری بر بستر همین مبارزات انقلابی شکل گرفته و به همین مبارزات خدمت کرده و آن را تند و تیزتر می کند. اکنون دیگر هر حرکت و مبارزه ای و در هر شهر و منطقه ای خواه ناخواه با مبارزات چهارماه کنونی پیوند می یابد و آن را غنا بخشیده و تداوم و دوام آن را موجب می گردد.
به این ترتیب فضایی خوفناک و جهنمی واقعی برای خامنه ای و سران پاسدار و آخوندهای سالوس حکومتی شکل می گیرد. فضایی که هر مبارزه ی کوچک و بزرگی در آن طنین و صدای دیگری دارد و این فضا را برای این کثافات قرون و اعصار که همچون اختاپوسی به جان جوانان مردم افتاده اند و آن ها و زندگی شان را می بلعند سهمگین تر می کند. 
انقلاب با همه ی اوج و فرودهایش ره خود را می پوید و پیش می رود. خیال خوش و باطل است که حکومت خامنه ای و پاسداران اش بتوانند از این جهنمی که توده ها برایشان درست کرده و خواهند کرد جان سالم به در برند. آنان به توده ها می گفتند که با این سرکوب ها و کشتارها راهی «بهشت» خواهند شد. اما توده ها در مبارزه با سرکوب و کشتار و برای سرنگونی این اوباشان و جانیان، ایران را برایشان به جهنمی واقعی تبدیل خواهند کرد.
درود بر توده ها و جوانان مبارز تربت جام
مرگ بر حکومت بی کفایت و سالوس
زنده باد مبارزه و انقلاب
برقرار باد جمهوری دموکراتیک خلق به رهبری طبقه ی کارگر
 گروه مائوئیستی راه سرخ
ایران
26 دی ماه 1401
 

 

۱۴۰۱ دی ۲۵, یکشنبه

مصاحبه با اونال اورهان عضو حزب کمونیست ترکیه – مارکسیست لنینیست

 




متن زیر مصاحبه ای است که رفقای حزب کمونیست ترکیه با اونال اورهان عضو حزب کمونیست ترکیه – مارکسیست لنینیست انجام داده اند. 
 
اونال اورهان عضو  TKP-ML OPK:
« در سال جدید، امید و آزادی را تقویت خواهیم کرد!»
 
ما مصاحبه را با اونال اورال، عضو کمیته حزب کمونیست ترکیه- مارکسیست لنینیست خاورمیانه به اشتراک می گذاریم، زیرا ارزش خبری دارد.
 
 -یک سال دیگر را پشت سر گذاشته و وارد سالی نو شده ایم. ضمن استقبال از سالی که مبارزات انقلابی هر مکان و هر لحظه را به میدان عمل تبدیل می کند، در سالی که پشت سر گذاشتیم، قتل عام ها و حملات صورت گرفت. البته انقلابیون نیز پاسخ های محکمی به این حملات دادند. این حملات با رضایت امپریالیسم و دولت فاشیست ترکیه نوکر آن صورت گرفت. سال گذشته را به طور خلاصه چگونه ارزیابی می کنید؟
-  سال گذشته سالی بود که در آن استثمار و فقر همه مردم جهان افزایش یافت و تأثیر جنگ ها و اشغال ها بیشتر شد. این واقعیت نشان می دهد که بحران اقتصادی و مالی تجربه شده به وسیله ی دنیای امپریالیستی سرمایه داری عمیق تر، حل نشده و طولانی شده است. نظام سرمایه داری امپریالیستی در تلاش است تا از طریق جنگ راهی برای خروج از بحران خود بیابد. البته در هنگام برنامه ریزی و سازماندهی این جنگ ها، همه محاسبات انجام می شود تا مردم را به گرسنگی، فقر و ویرانی بیشتر سوق دهند.
در حالی که چنین وضعی در جبهه مردم وجود دارد، باید گفت آنچه در جبهه امپریالیستی مهم است، برتری بیشتر بر یکدیگر در تضادهایی است که میان شان هست و همچنین افزایش هژمونی و تقویت و بهره برداری بیشتر از یکدیگر است. جهت گیری اصلی آنها با وسایلی که در اختیار دارند تلاش برای کسب قدرت و برتری بیشتر بر رقبای خود است. البته بار همه اینها بر دوش مردم جهان است.
به عنوان مثال، نتیجه ی حمله روسیه به اوکراین درگیر کردن مردم روسیه و اوکراین در جنگی ناخواسته بود. در مقابل این جنگ مجدداً دولت های سرمایه داری امپریالیستی منطقه سعی در موضع گیری داشتند. این نیز بخشی از جنگ برای هژمونی بود. کشورهای امپریالیستی غربی و ایالات متحده آمریکا تبدیل به یک حزب شدند. روشن است که این حالت حزبی برای آزادی و صلح مردم نیست. تنها دلیل جانبداری در این جنگ، تحقیر، تضعیف و فشار دادن امپریالیسم روسیه، «تزارهای جدید روسیه» و تقویت حوزه های سلطه خودشان بود. این برای دفاع از آزادی یا حقوق دموکراتیک مردم اوکراین نبود. همچنین شاهد بودیم که چگونه تزارهای روسیه در عین تلاش برای تحریک شوونیسم و نژادپرستی، در عین حال به اعتراضات ضد جنگ مردم روسیه حمله کردند. ما یک بار دیگر تجربه کردیم که امپریالیست ها دشمن مردم خود، دموکراسی، آزادی، زندگی و طبیعت هستند.
«ثبات» بین امپریالیستی به بی ثباتی و های و هوی«صلح» به جنگ تبدیل شد.
 
-  در خاورمیانه چه گذشت؟
-  این تضادها و درگیری ها هرگز در خاورمیانه متوقف نشده است. محاسبات و منافع امپریالیست ها در اینجا تعادل ها را تغییر داده است. دولت ترکیه که می داند چگونه از تضادهای امپریالیست ها ماهرانه استفاده کند، محاسبات خود را به خوبی انجام داد و با کسب تجربه از گذشته عمل کرد.
طبقات حاکم ترکیه بی پروا حملات خود را به کردستان عراق و روژاوا افزایش دادند. آنها تلاش می کنند زندگی آزاد، سرزمین های آزاد و ایده آزادی را در اینجا نابود کنند.
هدف دولت ترکیه تنها تصرف اراضی نیست. می خواهد امید را به ناامیدی تبدیل کند، می خواهد ایده آزادی را کم رنگ کند. می خواهد هم زندگی مردم را نابود کند و هم اعتقاد به زندگی آزاد را در اندیشه های آنها. می خواهد مردم را به این باور برساند که نمی توانند موفق شوند.
طبقات حاکم ترکیه با مردم در سرزمین های انقلابی ما همین کار را می کنند. در مبارزات کارگران، زنان، جوانان، دگرباشان جنسی، آنها سعی در القای ناامیدی و این ایده دارند که نمی توانند پیروز شوند. با این حال، کارگران در اعتصاب هستند، زنان و LGBTI+ در خیابان ها، جوانان برای حقوق خود مقاومت می کنند. ما می دانیم که دولت ترکیه نه تنها دشمن جوانان، کارگران و زنان است، بلکه دشمن کودکان نیز است. دشمن آزادی است. با این حال، مردم و گروه های زیر ستم صدای خود را در برابر همه این تجاوزات بلند کردند.
در روژاوا هم همین گونه بود. حملات ادامه یافت. زمین های روژاوا بی وقفه به میدان تیر تبدیل شد. آنها به فضاهای زندگی، منابع زندگی، طبیعت، خانه ها، آب و غیره  و خلاصه همه چیز حمله کردند. اما با وجود این، مردم مقاومت کردند. آخرین لحظه تاریکی مانند آغاز روشنایی است. مثل لحظه جلو رفتن است که رو به‌ دیوار است. ما می‌توانیم دیدگاه دیالکتیکی را در مردمانی که در اینجا زندگی می‌کنند و مدعی سرزمین‌ها و مکان‌های زندگی خود هستند، ببینیم. به همین ترتیب، می‌توانیم همین را برای مردم آرتشاک یا قره‌باغ کوهستانی بگوییم. یک ایده آل تورانی بزرگ وجود دارد. ما باید این را بپذیریم. سیاست ترکی کردن جغرافیایی معین با پان ترکیسم و پان تورانیسم در قفقاز نیز دیده می شود.
به طور خلاصه، سالی که ما پشت سر گذاشتیم، سالی بود که در آن تضادهای بین امپریالیست ها در سراسر جهان تشدید شد و حتی تبدیل به جنگ شد.
در هنگامه ی درگیری هایی مانند اوکراین و در منطقه خود ما خاورمیانه، دولت های مرتجع به ویژه دولت ترکیه به اشغال و حملات خود ادامه دادند.
در برابر این حملات، مبارزات، اعتصابات و مقاومت های طبقه کارگر و حقوق ستمدیده در سراسر جهان شکل گرفت. در جغرافیای ما نیز مقاومت و مبارزات مردم ستمدیده وجود داشت. از این نظر، پویایی اساسی پیروزی در آینده از پایین به بالا ادامه یافت.
 
«کایپاک کایا رهبر کمونیست همه مردم در جغرافیای ما است!»
«اکنون پرچمی را در مقابل چشمان همه برافراشته ایم. اگر قرار است این پرچم، پرچم سرخ پرولتاریا باشد، باید با تلاشی جدی و موشکافانه تمام لکه هایی که سرخی آن را خراب می کند پاک شود»
 
- 2023 سالی خواهد بود که در آن با پنجاهمین سال قتل ابراهیم کایپاکایا، خالق و معمار سنت مبارزه جویانه ی حزب ما که ادعای خود را با سخنان و مبارزات خود مطرح کرد، آشنا می شویم. با ورود به سال جدید، پیروان کایپاک کایا دراین یک سال که تحت حملات اشغالگران بوده اند چه کرده اند؟ اگر بخواهید روند یک ساله را برای ما خلاصه کنید چه می گویید؟
- من می خواهم در پنجاهمین سالگرد قتل رهبرمان ابراهیم کایپاککایا صحبت کنم با این آگاهی که وظیفه و مسئولیت ماست که یک بار دیگر یاد او را گرامی بداریم و آرمان های او را زنده نگه داریم. کارگران و دهقانان 50 سال پیش رهبر بزرگی را از دست دادند. زیرا رهبر رفیق ابراهیم کایپاکایا نوری بود که با عقاید و دیدگاه های خود تاریکی را در هم شکست.
در یک سال گذشته ما به عنوان جانشینان او تلاش کرده ایم از مردم این سرزمین هایی که در آن زندگی می کنیم دفاع و آنها را سازماندهی کنیم. کنار آنها در سنگر مبارزه ایستادیم. ما تلاش کردیم با مواضع و کار خود نشان دهیم که چگونه با سازماندهی، هوشیاری و سلاح به حملات دشمن پاسخ دهیم. علیرغم همه کمبودها، گام های مهمی برداشته ایم. با این حال، وظیفه و مسئولیت ما برای رشد و توسعه این امر همچنان ادامه دارد.
 
  - به عنوان پیروان این سنت، دوست دارید در مورد روند خود در جبهه های دفاعی و جنگ روژاوا علیه دولت فاشیست ترکیه چه بگویید؟
- باید دید و درک کرد که رفیق رهبر ما تنها رهبر مردم ترکیه نیست. ما در مورد مبارزه بین المللی و همبستگی به معنای کلاسیک صحبت نمی کنیم. جغرافیای خاورمیانه شامل کشورهایی است که به وسیله س امپریالیست ها تجزیه شده و آنها را بر اساس منافع خود سازماندهی کرده اند. مردم اینجا برادر و خواهر هستند. در برخی مناطق،  اعضای یک خانواده در دو سوی یک مرز تقسیم می شوند.
احمد عارف، شاعر کرد، در شعر «آدیلوش ببه» برای 33 روستای کرد قتل عام شده توسط دولت ترکیه می نویسد:
«ما قیم، خویشاوندیم، به خون گره خورده ایم
ما با خانواده ها تبادل می کنیم
آن سوی رودخانه
دختران مان را، این چندین قرن
ما همسایه هستیم
شانه به شانه
جوجه های ما با هم مخلوط می شوند
نه از روی غفلت
اما فقر
ما هرگز به پاسپورت عادت نکردیم
این گناه است که ما را می کشد
ما به پایان می رسیم
فرا می خوانیم
راهزنان
قاتلان
خائنان را...»
به عبارت دیگر، همان گونه که شاعر بیان می کند، مردمان در جغرافیای ما به معنای واقعی با هم برادرند. اما امروز امپریالیست ها و دولت های مرتجع منطقه با ایجاد مرز و دیوار سعی در ایجاد دشمنی بین مردم دارند. طبقه حاکم هر دولت مرتجع منطقه ای برای منافع خود دشمنانی را در «همسایه» ایجاد می کند و در نتیجه تلاش می کند تا قدرت خود را حفظ کند. به همین دلیل وقتی از مبارزه بین المللی در جغرافیای خاورمیانه صحبت می کنیم، در واقع از مبارزه خودمان صحبت می کنیم.
از این نظر، ابراهیم کایپاک کایا برای مردمان منطقه ساکن در جغرافیای ما مانند خاورمیانه، قفقاز و بالکان مهم است. لازم به ذکر است که تزهای او پاسخی انقلابی و کمونیستی به مشکلات و نیازهای این سرزمین هاست.
این را یک بار دیگر در اینجا دیده ایم. رفیق کایپاک کایا نه تنها رهبر طبقه کارگر، کارگران و دهقانان ترکیه است. او همچنین رهبر مردم خاورمیانه، قفقاز و بالکان است. زیرا ایده های او مرزی ندارد. آزادی و شخصیتی دارد که از مرزها فراتر می رود. او شخصیت بین المللی دارد. زیرا زمینی که کایپاک کایا روی آن بالا می رود، طبقاتی است. به همین دلیل است که او در چارچوب مسئله ملی به همه طبقات زیر ستم در جغرافیای ما و ملت ها و ملیت های تحت ستم پاسخ می دهد.
به طور خلاصه کایپاک کایا راه رهایی واقعی را به طبقات، ملل، ملیت ها و باورهای تحت ستم نشان می دهد. او به این معنا راه رهایی و رهایی از استثمار و ستم را نشان می دهد.
تا زمانی که به نظرات او پایبند باشیم، وفاداری خود را به آنها حفظ کنیم و آنها را با مبارزه عملی توسعه دهیم، خواهیم دید که رفیق کایپاک کایا رهبر مردم خاورمیانه و منبعی است که باید با او مشورت کرد. .
هر چه به نظرات او نزدیک تر شویم، به حقیقت و آزادی نزدیک تر می شویم.
بنابراین، ما وظیفه داریم در قبال خاورمیانه ی رفیق کایپاک کایا. ما باید او را به شدت درک کنیم و قویاً توضیح دهیم. در پنجاهمین سالگرد جاودانه شدن رفیق کایپاک کایا، چنین وظیفه ای پیش روی ماست.
در عین حال، من می خواهم از مردم ما، به ویژه از ملت های ترک - کرد، ملیت ها و عقاید تحت ستم، زنان، LGBTI +، علویان ... به طور خلاصه از همه ی طبقات و اقشار استثمارشده و ستمدیده و به حاشیه رانده شده در جغرافیای ما دعوت کنم برای سازماندهی و مبارزه در حزب، در ارتش خلق، در سازمان جوانان و زنان، که در جغرافیای ما در راستای ایده های رفیق کایپاک کایا مبارزه می کند.
امروز علاقه و احترام خاصی برای رهبران انقلابی و کمونیست به ویژه رفیق کایپاک کایا وجود دارد. یکی از دلایل این امر البته تجاوزات فاشیستی فزاینده دولت AKP-MHP و تمایل توده ها برای خلاص شدن از شر این قدرت فاشیستی است. با این حال، من می خواهم تأکید کنم که آنچه رفیق کایپاک کایا را کایپاک کایا می سازد، چیزی که او را به یک رهبر کمونیست تبدیل می کند، موضع حزبی اوست. مبارزه سازمان یافته او. یک کایپاک کاییسم بدون حزب، یک طرفداری از کایپاک کای بدون تشکیلات - هرچند البته ارزشمند - فقط و فقط یک رویکرد نوستالژیک است. در تحلیل نهایی کمکی به مبارزه و رهایی مردم ما نمی کند!
ضمن بیان این مطلب، تاکید می کنم که حزب ما رفیق کایپاک کایا را به صورت جزمی درک نمی کند، بلکه با توجه به تحولات جاری و تضادهای جدیدی که به وجود آمده با او برخورد می کند. این موضع همچنین حزب ما را از سایر سازمان هایی که در مرحله کنونی خود را کایپاک کاییست تعریف می کنند متمایز می کند. حزب ما با رفیق کایپاک کایا با شعار "حساب، گسست و راه نو" برخورد می کند و درک می کند. این رویکرد عملکرد آن را هدایت می کند.
بر این اساس می خواهم به ویژه جوانان را مورد خطاب قرار دهم. درجات شما
ضمن بیان این مطلب، تاکید می کنم که حزب ما رفیق کایپاککایا را به صورت جزمی درک نمی کند، بلکه با توجه به تحولات جاری و تضادهای جدیدی که به وجود آمده با او برخورد می کند. این موضع همچنین حزب ما را از سایر سازمان هایی که در مرحله کنونی خود را کایپاکاییست تعریف می کنند متمایز می کند. حزب ما با رفیق کایپاککایا با شعار "حساب، گسست و راه نو" برخورد می کند و درک می کند. این رویکرد عملکرد آن را هدایت می کند.
بر این اساس می خواهم به ویژه جوانان را مورد خطاب قرار دهم. تمامی رده های ارتش خلق ما برای آینده و آزادی شما منتظر شماست. این گونه باید به پنجاهمین سالگرد قتل رفیق کایپاک کایا در زیر شکنجه پاسخ داد. بیایید به حزب خود و سازمان های خودمختار آن بپیوندیم تا مبارزه و مقاومت را در سال جدید بالا ببریم. این چیزی است که معنی و ارزش دارد!
 
 - آیا از اینجا پیامی به مردم جهان و جغرافیای ما دارید؟
 - دولت فاشیست ترکیه امروز نقش بسیار پیشرفته تری را بازی می کند. این دولت تنها دشمن مردمان ساکن ترکیه و کردستان ترکیه نیست. این دولت همچنین دشمن مردم خاورمیانه، بالکان و قفقاز است. بنابراین، رهبر اندیشه‌ای که شجاعانه اندیشه‌ای را که با مردمان در همه این جغرافیاها دشمنی می‌کند به زیر شمشیر می‌کشد، رهبر همه ماست. رفیق کایپاک کایا بینش، نور و اراده ای تیزبین است. به همین دلیل، ما به توضیح رفیق کایپاک کایا برای مردم ساکن در این سرزمین ها ادامه خواهیم داد. ما معتقدیم اگر مشکلات آزادی و انقلاب آنها را متناسب با نیازشان تبیین کنیم، تقویت خواهیم شد. البته ما ضمن انجام این کار، راه را برای گفتن به مردم خود در سرزمین های انقلابی خود هموار خواهیم کرد.
در نتیجه وقتی یک سال مبارزه را پشت سر می گذاریم و وارد سال جدید مبارزه می شویم، با وجود همه اشغال ها و محاصره ها می گوییم «مقاومت». ما باید امید و آزادی را تقویت کنیم. به عبارت دیگر، ما باید سازماندهی کنیم. باید آنقدر شفاف باشیم که جایی برای بدبینی و ناامیدی باقی نگذاریم.
 
از اینکه این فرصت را به ما دادید متشکرم. با سلام و احترام انقلابی...
 
لینک: https://www.tkpml.com/tkp-ml-opk-member-unal-orhan-in-the-new-year-we-will-Strengthen-hope-and-freedom/?swcfpc=1

۱۴۰۱ دی ۲۴, شنبه

برخی مسائل در خیزش انقلابی کنونی(10) تضاد بین داخل و خارج (بخش پایانی)

 
برخی مسائل در خیزش انقلابی کنونی و موضع طبقه ی کارگر(10)
 
 تضاد بین داخل و خارج ( بخش دوم و پایانی)
 نیروهای «شبه چپ»
در مورد نیروهای «شبه چپ» از قماش رویزیونیست ها و ترتسکیست ها باید گفت که بخش هایی از هر دو دسته خود را رهبران انقلاب و مالک آن می دانند و بنابراین از نظر آنها بدیهی است که نباید بین خارج و داخل تفاوتی گذاشته شود( در مورد حزب سلطنت طلب کمونیست کارگری تقوایی این موضع گیری بسیار روشن است).
آنچه که در مورد بیشتر این نیروها صدق می کند این است که اینها در حالی که نه خواست و نه توان آن را دارند که در داخل پایه ای در میان طبقه ی کارگر و در خارج میان کارگران و لایه های زحمتکش مهاجر به پا کنند تلاش شان مصروف تخریب نیروهای بینابینی می شود.
باید قبول کرد که تا حدودی به این دلیل که حامد اسماعیلون به عنوان یک فعال اجتماعی و سیاسی توانسته مهاجران بیرون کشور را به تظاهرات های صدها هزارنفری بکشاند اما«شبه چپ» ها نتوانسته اند در بهترین حالت تظاهراتی با بیش از 500 نفر تشکیل دهند بغض و عناد این دسته ها را برانگیخته است. و بیشتر به این علت است که چپ و راست علیه این فرد موضع می گیرند بی آنکه توان آن را داشته باشند که خود را جایگزینی شایسته نشان دهند و مهاجرانی را که به دنبال فراخوان او به خیابان می آیند با فراخوان خود به خیابان بکشانند. برخورد بسیاری از این «شبه چپ» ها به ویژه دارودسته های احزاب حکمتیستی کارشان بیشتر تخریب بی منطق و دشنام است تا تحلیل و نقد درست و اصولی مواضع این نیروها و گرایش های راست آنها.
آنچه در مورد«شبه چپ» گفتیم در مورد چپ ها نیز صدق می کند. بخش هایی از آنها نیز بیشتر دنبال تخریب دیگران هستند تا تلاش برای ریشه گرفته در میان طبقه ی کارگر و توده های زحمتکش. برخی از آنها گمان می کنند با تخریب دیگران، خودشان میان توده ها پایه ای به دست می آورند حال آنکه نقد اصولی( و نه ناسزا و بد و بیراه و تخریب) هر جریان بینابینی که میان توده ها در داخل یا خارج پایه دارد، تنها بخشی از روند تلاش برای پایه گرفتن میان توده هاست و نه همه ی آن. در حقیقت آنچه که اساس است تلاش مثبت و عملی انقلابی میان توده ها و در نتیجه پایگاه توده ای یافتن است و نه نقد و یا در حقیقت بیشتر تخریب نیروهایی بینابینی که درون توده ها پایه دارند و بنابراین وظیفه ی نیروی کمونیستی این است که به نقد آنها دست زند.
 گذشته از این وقایع تا کنون نشان داده است احتمال این که سلطنت طلبان و نیروهای مزدور امپریالیسم بتوانند نیروهای خود را جمع و جور کنند بیشتر است تا این«شبه چپ» ها. زیرا پشت آنها یک قدرت امپریالیستی هست و احتمالا در شرایط مقتضی به دستور آن متحد خواهند شد، اما «شبه چپ» ها چنان غرق در خودبینی هستند که مشکل بتوانند جریان های خود را جمع و جور کنند تا در قبال داخل دارای نقشی شوند، چه برسد این که متحد شوند. 
اختلاف بافت طبقاتی داخل و خارج
اکنون به مقایسه ای مختصر بین بافت اقتصادی - طبقاتی داخل و خارج می پردازیم.
در کشورهای غربی امپریالیستی سه طبقه ی اساسی وجود دارند: طبقه ی بورژوا، طبقه ی خرده بورژوا و طبقه ی کارگر. هر کدام این طبقات به لایه هایی تقسیم می شوند. یک مهاجر خارج از کشور به یکی از این سه طبقه تعلق دارد.
مهاجرینی که به طبقه ی سرمایه دار تعلق دارند اقلیتی بیش نیستند.
بخشی از این ها همان بورژوا - کمپرادورهای دوران استبداد سلطنتی هستند که پس از انقلاب 57 سرمایه هاشان را برداشتند و از ایران فرار کردند و در کشورهایی مانند انگلستان، فرانسه، آلمان و کشورهای آمریکا و کانادا اقامت گزیدند. بخش هایی نیز در طی همین سال ها در ایران و با واسطه ی زد و بندها به مال و منالی رسیدند و پول های خود را عموما هم غیرقانونی به خارج انتقال داده و جزیی از این طبقه شدند.
بخش های دیگر نیز به نظریه پردازان سرمایه داران لیبرال و ملی تعلق دارند و جایگاه شان بیشتر در دانشگاه ها و برخی از موسسات فرهنگی است تا موسسات اقتصادی. جمع مجموع سرمایه داران در خارج از کشور با بالاترین تخمین شاید به نیم میلیون نرسد.
طبقه ی دوم خرده بورژوازی است که احتمالا بیشتر ایرانیان مهاجر به این طبقه تعلق دارند. به جز دانشجویان و دانش آموزان و کارمندان ادارات و خدمات، بیشتر این ها کسب و کار دارند. برخی مغازه و برخی دیگر شرکت های کوچک پیمانکاری دارند که بیشتر در بخش ساختمان است.  
طبقه ی سوم نیز طبقه ی کارگر یا کارگران «یقه آبی» است. بخش هایی از این ها برای شرکت های ایرانی یا خارجی کار می کنند. بخش هایی هم که به نظر تعدادشان زیاد نیست به«کار سیاه» مشغول اند. این ها مزایایی که کارگران دیگر دارند ندارند و عموما هم برای خود ایرانی ها کار می کنند.
برای این که فرق کار بین خارج و داخل به چشم آید ما تنها به تفاوت حداقل دستمزد بین کشورهای امپریالیستی غربی و داخل اشاره می کنیم. بر همین مبنا می توان به ساده گی تفاوت حقوق و در آمد خرده بورژوازی را نیز دریافت.
اگر ما شرایط یک کارگر را با حداقل دستمزد مثلا حدود 15 دلار در ساعت در نظر بگیریم( در اروپا غربی و مرکزی و آمریکا و کانادا همین حدود است) روزانه با 8 ساعت کار چیزی معادل 120 دلار درآمد دارد. و اگر در هفته شش روز کار کند دستمزد ماهیانه اش به حدود2880 دلار می رسد. با این مبلغ او می تواند مسکنی فقیرانه اجاره کند و با مابقی پول خود حداقل های زندگی فقیرانه را برای خود و همسرش( زن یا مرد در صورتی که کار نکند که خیلی بعید است) فراهم کند.(1)
حال اگر وضع این کارگر را با یک کارگر داخل مقایسه کنیم می بینیم که یک فرد کارگر با حداقل دستمزد که در کشور خود جزو فقیرترین لایه های کارگران به شمار می آید شرایطی بسیار بهتر از کارگری با حداقل دستمزد دارد که روزانه 8 ساعت( حدود صد و پنجاه هزار تومان) و در هفته 6 روز( نهصد هزار تومان) کار می کند. کارگر ایرانی با حداقل دستمزد و با شرایط مورد اشاره، اصلا نمی تواند زندگی کند.
حال اگر ما از دستمزد حداقل عبور کرده و به دیگر لایه های طبقه ی کارگر( مثلا با ساعتی 20 و 30 و یا حتی بالای 50 دلار برای کارگران فنی در برق یا لوله کشی یا شوفاژ و کولر و ...که برای شخص دیگری کار می کنند) و از آن بیشتر به لایه های خرده بورژوا( با درآمدهای ماهیانه بالای 5000 دلار) توجه کنیم می بینیم که بافت طبقاتی خارج به طور کیفی از بافت طبقاتی داخل متمایز است. در داخل نیمی از طبقات کارگر و کشاورز و لایه های پایین خرده بورژوازی به ویژه کارکنان آموزش و پرورش و شهرداری ها و ... سال هاست که زیر خط فقربه سر می برند و بقیه هم در خط فقر. یک کارگر در کشورهای غربی با دستمزد متوسط روزی 240 دلار در روز اگر معادل یک خرده بورژوای میانی حقوق بگیر در ایران نشود خیلی هم کمتر از آن نیست.
به این ترتیب جمعیت اصلی طبقه کارگر در ایران در فقر دست و پا می زند و سفره اش خالی است و این به طور کیفی با کارگر با حداقل دستمزد در کشورهای غربی متفاوت است که علیرغم فقیر بودن با هشت ساعت کار در روز و شش روز کار در هفته باز هم زیر خط فقر نیست.
حال اگر به کل بافت و نه تنها کارگران با حداقل دستمزد بنگریم در یک طرف فقر و زیر خط فقر دیده می شود که شامل اکثریت طبقه ی کارگر و زحمتکشان و لایه های پایین خرده بورژوازی می گردد و در طرف دیگر اگر میانگین بافت را مجموع کارگران با دستمزد ساعتی بالای 20 دلار و لایه های خرده بورژوا( خواه آنها که دستمزد می گیرند و خواه آنها که کسب و کاری دارند) در نظر گیریم در مجموع رفاه نسبی.
تفاوت اساسی بین داخل و خارج در یک نسبت تفاوت بین فقر است و رفاه نسبی. در ایران این بیشتر فقرا و محرومین هستند که مبارزه و انقلاب می کنند اما در خارج آنها که رفاه نسبی و یا حداقلی از آن را دارند در گردهمایی ها و راهپیمایی ها شرکت دارند. و این تازه در مورد توده های معمولی است و نه سرمایه داران کمپرادور.
تفاوت سیاسی و فرهنگی بین شرایط مبارزات داخل و خارج
 تفاوت شرایط سیاسی و فرهنگی داخل با خارج بیش از آن آشکار است که نیاز به اشاره داشته باشد. در داخل از جهت امکان مبارزه برای حقوق صنفی خود، طبقه کارگر و کلا زحمتکشان هیچ حقوقی ندارند و کوچک ترین مبارزات شان از یک سو با سرکوب روبرو می شود و از سوی دیگر با انواع توطئه ها برای برهم زدن اتحاد میان کارگران و ایجاد تفرقه میان آنها.(2)
 در مجموع، توده های ایران در داخل کشور در زیر فشار گرانی و فقر و بی حقوقی اجتماعی و سیاسی و فرهنگی و کلا استبداد همه جانبه و وحشتناک دینی زندگی می کنند و می بینیم که کوچک ترین اعتراض ها هم با سرکوب های شدید و خشن روبرو می شود.
 در خارج از کشور وضع این گونه نیست. شرایط زندگی سیاسی و فرهنگی(سبک زندگی را هم در همین مقوله بگنجانیم) اکثریت ایرانیان مهاجر به هیچ وجه با شرایط همانند داخل نیست و این علیرغم این است که در کشورهای امپریالیستی حتی آزادترین شان همچون سوئد و دانمارک دیکتاتوری بورژوازی امپریالیستی حاکم است و آزادی های سیاسی کاملا حساب شده است و خیلی نمی توان مانور داد.(3)
به این ها باید بیفزاییم تفاوت های جدی بین نسل ها دوم و سوم ایرانیان خارج از کشور با داخل.این نسل ها بسیاری شان در فرهنگ غرب حل شده اند و بنابراین ریشه های فرهنگی ایرانی بخش های مهمی از آنها ضعیف شده است. بسیاری شان حتی تاریخ کشور خود را نیز نمی دانند و تنها این اواخر تا حدودی جنبش جوانان داخل به آنها کمک کرده که به داخل و مسائل ایران توجه کنند.
مبارزات در داخل با خارج تفاوت کیفی و اساسی دارند
به این ترتیب رسیدن به این نتیجه بسیار ساده است که مبارزات در داخل کیفیتا با خارج تفاوت دارد. آنچه گفته شد جز این است که اکثریت مبارزین داخل را طبقات زحمتکش و میانی تشکیل می دهند و سازمان های صنفی و تشکل های خودجوش کارگران صنعتی و خدماتی، کارمندان، فرهنگیان، دانشجویان و دانش آموزان و نیز رده های بالاتر وکلا، پزشکان، مهندسین، هنرمندان، ورزشکاران و غیره ... همه در داخل اند و رهبران زن و مرد آگاه و دانا و شجاع و مبارز بسیاری و از طبقات گوناگون سال هاست که در زندان ها به سر می برند.
بنا بر آن چه گفته شد مهاجران که در بهترین حالت ده درصد جمعیت کل ایران هستند نمی توانند نقشی همانند داخل داشته باشند. باید توجه کرد که اکثریت توده ی معمولی مهاجران نیز خیلی دنبال این نیستند که نقش اصلی را برای انتخاب حکومت آینده داشته باشد و این سرمایه داران مزدور کشورهای امپریالیستی غرب و نمایندگان سیاسی و مزدوران فکری آنها هستند که تلاش می کنند مهاجرانی را که بخش عمده ی آنها را خرده بورژوازی مرفه و نیمه مرفه و کارگران تشکیل می دهند فریب داده و به دنبال اهداف خود بکشانند و آنها را مجبور کنند که به دنبال این دارو دسته ها راه افتاده و در مورد حکومت آینده ایران تصمیم گیرنده ی اصلی باشند.
چرا در شرایط کنونی خارج نمی تواند برای داخل تعیین تکلیف کند
بر طبق نکات بالا این را که چرا داخل و مبارزان داخل هستند که باید تعیین کننده این که چه حکومتی می خواهند داشته باشند و نیز چرا باید شورای انقلابی سازمان دهنده ی دولت بعدی باید از میان آنها باشد بسیار بدیهی می نماید. مهاجران خارجی نمی توانند نقش نماینده ی داخل را داشته باشند و به جای داخل شورا و دولت و حکومت انتخاب کنند. این که گروه هایی نماینده ی امپریالیست ها باشند و هر کاری را از جانب آنها و به یاری آنها انجام دهند مساله ی دیگری است. اما این که این کارها را به عنوان نماینده ی داخل انجام دهند جز کلاشی و شیادی و سالوسی یعنی همین کارهایی که سران جمهوری اسلامی می کنند چیز دیگری نیست.
در چه شرایطی خارج می تواند در کنار داخل نقش داشته باشد
تنها در یک صورت هر بخشی از خارج می توانست در تعیین حکومت داخل نقش داشته باشد و آن این بود که در مبارزات داخل سازمان سیاسی( مخفی) و نماینده داشته باشد و سازمان ها و نمایندگان داخل آنها که می باید اکثریت نیروهای آنها را تشکیل می داد، در رهبری مبارزات توده ها و پیشبرد این مبارزات نقش به عهده گرفته باشند. در چنین صورتی نماینده گان خارجی یعنی رهبران سیاسی این سازمان ها که بر این مبنا اقلیتی ناچیز از آنها را تشکیل می داد می توانستند به اندازه سهم خود در داخل در تعیین شورا و دولت و حکومت نقش به عهده گیرند. اما نه اینکه نیرویی در داخل به ویژه در میان اکثریت کارگران و زحمتکشان و طبقات میانی نداشته باشند اما بخواهند به زور چند تا شعار در داخل و چند تایی تظاهرات و چند تا تلویزیون نقش اصلی را در انتخاب شورای انقلابی و دولت موقت و حکومتی که توده ها می خواهند داشته باشند به عهده گیرند. دلیل و یا بهانه شان هم این باشد که داخل زیر فشار است و نمی تواند چنین کاری را انجام دهد اما ما که خارجیم و زیر فشار جمهوری اسلامی نیستیم می توانیم!     
 نقش مبارزات ایرانیان خارج از کشور
 به این ترتیب در شرایط خاص کنونی که سازمان ها و گروه های خارج از کشور نماینده ی واقعی داخل نیستند خارج تنها می تواند صدای مبارزات داخل باشد و از یک سو در برانگیختن توده های کشورهای دیگر برای  یاری به ملت ایران تلاش کند و از سوی دیگر علیه هر گونه عاملین جمهوری اسلامی در کشورهای خارجی و نیز افشای توطئه های کشورهای خارجی به ویژه امپریالیست ها نقش به عهده گیرد.
 هرمز دامان
نیمه ی دوم دی ماه 1401
یادداشت ها
1-    ما شرایط عادی را از نظر تورم و بالارفتن قیمت ها در نظر گرفته ایم. پس از جنگ اوکراین برخی از اقلام خوراکی بین 30 تا 50 درصد و برخی همچون روغن آفتابگردان حتی تا هفتاد هشتاد درصد بالا رفت. تورم معمولی در این کشورها سالیانه عموما بین پنج تا ده درصد است.
2-     این به این معنا نیست که در کشورهای امپریالیستی غربی در شرایط مبارزات جدی تر کارگران و لایه های پایین خرده بورژوازی سرکوب صورت نمی گیرد. در این کشورها گاه مبارزه در راه حقوق صنفی نیز با سرکوب روبرو است چه برسد به مبارزه ی سیاسی. نگاهی به مبارزات جلیقه زردها در فرانسه و یا مبارزات توده ها در پی قتل یک سیاهپوست به وسیله ی پلیس در آمریکا جز این نشان نمی دهد. تازه این ها هنوز مبارزه ای اساسی با هدف سرنگونی یک دولت و نظام امپریالیستی نیستند.
3-     در کشورهای سرمایه داری امپریالیستی یعنی همین «کشورهای آزاد»، در شرایط عادی دموکراسی بورژوایی شان با پنبه سر می برند و در شرایط بحرانی و زمانی که طبقه ی سرمایه دار امپریالیست منافع اساسی خود را در خطر ببیند روی واقعی خود را نشان داده و دیکتاتوری عریان بورژوازی در اشکال نظامی و فاشیستی را سرکار می آورند. با این همه وضع عادی این کشورها با کشورهایی زیر سلطه شان فرق می کند که همواره استبداد، دیکتاتوری و خفقان عموما همه جانبه سیاسی و فرهنگی وجود دارد. 

۱۴۰۱ دی ۲۲, پنجشنبه

درباره ی کارگران و اعتصابات سراسری

 
 شرایط طبقه ی کارگر و مساله ی اعتصابات سراسری
 
 این مساله که تا کنون کارگران به گونه ای گسترده و همچون یک طبقه ی حتی اقتصادی به مبارزات انقلابی نپیوسته اند مساله ای مهم است. در زیر اساسی ترین دلایل عینی و ذهنی این نپیوستن را به گونه ای مختصر مرور می کنیم. در ضمن به نکاتی که این اواخر در مقاله ی وضع کلی طبقه ی کارگر در مرحله ی کنونی انقلاب دموکراتیک نوین ایران پرداخته ایم در اینجا به گونه ای گذرا اشاره می شود.
شرکت در مبارزه به شکل فردی
در خیزش انقلابی جاری کارگران به شکل انفرادی شرکت داشته و دارند و بخش مهمی از کسانی را که در خیابان ها حضور داشته و به مبارزه با حکومت پرداخته اند تشکیل داده اند.
امری که بیشتر شامل کارگران جوان و کارگران غیرکارخانه ای است
این امر البته بیشتر شامل کارگران جوان و کارگرانی بوده که در کارهای پیمانکاری و یا کارهای خدماتی کوچک و ... شرکت داشته اند و نه کارگران صنعتی کارخانه ها و کارگاه های بزرگ و یا متوسط و به ویژه کارگران رسمی این کارخانه ها و کارگاه ها.
در مورد این بخش ها به جز آنها که اعتصاب کردند مشکل بتوان گفت که بقیه - و نه تک و توک و اینجا و آنجا- در مبارزات شرکت کرده اند. شرکت در مبارزات ممکن است شامل حال همسر و فرزندان دختر و پسر کارگران بین 45 تا 50 سال و بالاتر شده باشد اما به احتمال زیاد نه آن چنان شامل حال خود شخص کارگر.
فشار طاقت فرسای اقتصادی
در مورد این گونه کارگران، نکته ی نخست، فشار طاقت فرسای اقتصادی، بحران و تورم و گرانی وحشتناک و فقر کشنده و اموری مانند این هاست. این بار به جای این که بحران و تورم و فقر کارگران را به سوی مبارزات اقتصادی گسترده بکشاند موجب محافظه کار شدن نسبی آنها شده است. 
کار و دستمزد
تصور بخش های مهمی از کارگران این بوده که شغل آنها آب باریکه ای است که خانواده را از گرسنگی می رهاند. اما اگر این آب باریکه نیز نباشد چه باید کرد؟ باید توجه کرد که عقب افتادن حقوق ها گاه ماه ها طول کشیده است اما کارگران به کار خود ادامه داده اند و با قرض و قوله زندگی کرده اند. کارگران شاغل دارای همسر و فرزند بیشتر به این فکر می کنند که اگر آنها کار نداشته باشند وضع خانواده ی آنها چه می شود.
مشکل قراردادهای سفید و موقت و اخراج
هر اعتصابی در این جمهوری نکبت این امکان را به وجود می آورد که فرد اخراج شود. از سوی دیگر قراردادهای سفید و یا موقت سه ماهه و... موجب می شود کارگران همواره در نگرانی از دست دادن شغل بوده و تا حدودی محتاط و دست به عصا شوند.
بیکاری
به این ترتیب از دست دادن شغل و بیکاری یکی از ترسناک ترین وضعیت هایی است که معیشت و زندگی کارگران و خانواده های آنها را تهدید می کند.
نبود صندوق اعتصاب برای تداوم مبارزه
از سوی دیگر دست زدن به اعتصاب در شرایط عادی مساله ی تامین مالی را پیش می کشد و عموما این گونه دست به اعتصاب زدن بدون وجود صندوق های اعتصاب کاری سخت است. به ویژه اگر کارگران مطمئن نباشند که سریعا به خواست های خود می رسند. باید توجه کرد که مبارزه و اعتصاب برای افزایش حقوق و مسائلی از این گونه نیز گاه «گارانتی» ندارد چه برسد به مبارزه برای سرنگونی یک نظام مستبد با این همه دم و دستگاه اطلاعاتی و پلیسی و ابزار و ادوات نظامی. 
تاثیر تجارب مبارزات صنفی گذشته
تجارب گذشته از جمله حمله ی نیروهای رژیم به کارگران و سرکوب های خونین مبارزات اقتصادی آنها( برای نمونه شلیک به کارگران خاتون آباد و به خون کشیدن مبارزه ی کارگران) و نیز به شلاق بستن( کارگران معدن) و زندانی های درازمدت بریدن( کارگران سندیکای شرکت واحد و نیز کارگران هفت تپه و فولاد) نیز پیش چشم کارگران است و در شرایطی که طبقه آگاه ومتشکل نیست و اطمینان لازم به آینده ی مبارزه وجود ندارد مساله است و ایجاد تردید می کند. چنانکه اشاره کردیم یک کارگر تنها به خود فکر نمی کند بلکه بیشتر به خانواده ی خود می اندیشد و از آینده ی آن ها پس از خودش بیمناک است.
عدم به هم پیوستگی و تداوم در جنبش کارگری
در جنبش کارگری 40 ساله اخیر به جز اعتصاب های برای عقب افتادن حقوق ها، پرداخت حق بیمه، مساله ی ایمنی شرایط کار، قراردادهای سفید و موقت و اخراج ها، با کمتر مبارزه ای حتی با خواست های افزایش حقوق ها روبرو بوده ایم و مواردی مانند کارگران پیمانی نفت تک و توک بوده است. بنابراین نسل های تازه تر طبقه ی کارگر تجارب کافی در مبارزه ی اقتصادی ندارد چه برسد به سیاسی.  
سندیکا و اتحادیه
نبود تشکل صنفی و سندیکا و کلا تشکیلات یکی از معضل هایی است که کارگران را به مبارزه ی انفرادی و یا تمکین به شرایط سخت کار و حقوق ناچیز می کشاند.
نبود سندیکا و اتحادیه - فقدان آگاهی لازمه ی صنفی
در شرایط نبود تشکل های صنفی مانند سندیکا و اتحادیه این امکان که کارگران( به ویژه لایه های میانی نیمه ماهر و پایینی ساده ی طبقه کارگر) حتی بتوانند آگاهی صنفی(یا تردیونیونی) کافی از وضع خود به دست آورند بسیار مشکل است چه برسد به آگاهی سیاسی انقلابی. این که کارگران عموما برای عقب افتادن حقوق ها مبارزه کرده اند خود نشان از شرایط عقب مانده ی مبارزات کارگری می دهد. روشن است که یکی از عوامل اصلی این وضع استبداد حاکم است. به دلیل شرایط اسفبار کار و زندگی، برخی از کارگران که از وضع خود مایوس می شوند به جای مبارزه کردن، خودکشی می کنند. این حتی در کارخانه نیشکر هفت تپه نیز رخ داده است.
در زمان انقلاب 57 نیز کارگران سندیکا نداشتند اما اعتصاب کردند
البته کارگران در زمان سلطنت استبدادی سابق نیز سندیکایی از آن خود و مستقل نداشتند و در انقلاب اعتصاب کردند. اما پیش از اعتصابات سراسری کارگری، مبارزه ی عمومی در کشور بسیار پیشرفته تر از چهار ماه مبارزات اخیر بود.
 در عین حال در آن زمان تجار و بازاریان و کسبه نه تنها اعتصاب می کردند بلکه به رفع و رجوع مسائل انقلاب می پرداختند و طلاب و روحانیون نیز نقش مبلغان فکری آنها را ایفا می کردند. در واقع آنها رهبری انقلاب را در دست خود گرفته بودند نه چون اکنون که انقلاب رهبری ندارد و طبقه ی کارگر نیز آماده ی برای رهبری نشده است.
در مورد «مجمع عمومی» باید توجه کرد که این تشکل نیست و نمی تواند نقش چندانی در دست زدن به اعتصابات سراسری بازی کند. تنها تشکل های پایدار صنفی با رهبری و کادر و غیره همچون سندیکا و اتحادیه می توانند نقش آگاهگرانه ی تردیونیونی داشته باشند و امور و منافع اقتصادی و تا حدودی سیاسی کارگران را دنبال کنند. تجارب سندیکای شرکت واحد، سندیکای نیشکر هفت تپه و نیز شورای کارگران پیمانی نفت جز این نشان نمی دهد.
عدم اتحاد کارگران کارخانه ها در مسائل غیر اقتصادی- بی تجربه گی در این گونه مسائل
 نبود اتحاد کارگران در مسائل مهم صنفی، و نه عقب افتادن حقوق ها و یا پرداخت حق بیمه بلکه خواست هایی مانند دستمزدهای منطبق با تورم و ساعات و شرایط بهتر برای کار، موجب می شود که کارگران تجارب لازم را برای مبارزات بزرگ تر کسب نکنند و برای دست زدن به یکباره به مبارزات بزرگ دچار مشکل و تردید شوند. 
فقدان آگاهی سیاسی - نبود حزب سیاسی یا سازمان انقلابیون حرفه ای
جدا از این که در کشور ما کارگران از ابتدائی ترین حقوق برای تشکل برخوردار نیستند و بنابراین حق داشتن تشکل های مستقل صنفی را ندارند، نبود حزب سیاسی انقلابی کمونیستی نیز به شرایطی که در بالا آمد کمک کرده و موجب حرکت بسیار کند جنبش کارگری شده است.
شکست طبقه ی کارگر در شوروی و چین و نیز شکست تلخ انقلاب 60 -57 در ایران
این امر جدا از هر مساله ی دیگری از جمله نبود پشتیبانی کارگران یک کشور سوسیالیستی برای کارگران، به نداشتن افق و دورنما میان کارگران انجامیده است. شکست تلخ انقلاب 57 و مبارزات بزرگ کارگران در آن دوران به این شرایط ناامید کننده افزوده است.
وضع کنونی گروه های سیاسی و نقش «شبه جپ» در ایجاد عدم اعتماد به سازمان های چپ
در این مورد در مقاله ی اشاره شده در بالا صحبت کرده ایم.
جوان بودن جنبش 
 جنبش جاری در خیابان ها بافت جوانی دارد. سن مبارزان خیابان عموما بین 16 تا 25 سال است. با وجود این که کارگران پشتیبان این جنبش بوده اند اما این پشتیبانی عموما معنوی بوده است و بنابراین جنبش جاری نتوانسته   تاثیری در این حد که کارگران را در پشتیبانی از خود به اعتصاب سراسری بکشاند روی آنها بگذارد.
 اعتصاب فرهنگیان نیز نتوانست به اندازه ی کافی به روی طبقه ی کارگر اثر گذارد به ویژه این که فرهنگیان در سراسر کشور منافع یکسانی دارند و بنابراین راحت تر و ساده تر می توانند متحد شوند حال آن که در این شرایط خفقانی اتحاد کارگران در یک کارخانه دشوار است چه برسد به اعتصاب های سراسری. و این جدا از این است که جمهوری اسلامی با سپرده کار به پیمانکارها در کارخانه های بزرگ و متوسط، طبقه ی کارگر را به شدت پراکنده و امکان اتحاد میان کارگران را حتی در یک پروژه مشکل کرده است. آنچه در مورد فرهنگیان گفتیم در مورد تاثیر مبارزات دانشجویی بر طبقه ی کارگر نیز کمابیش صدق می کند.
اطمینان لازم نداشتن به آینده ی جنبش
با توجه به این که به جز اعتصاب فرهنگیان و تعدادی اعتصاب مقطعی کارگری به ویژه اعتصاب کارگران پیمانی نفت و نیز چند بار اعتصاب کسبه و بازاریان، اعتصابات دیگر طبقات آن چنان که باید گسترده و فراگیر نشده است و مثلا استادان دانشگاه( که جزو سرآمدان جامعه به شمار می آیند) و یا بخش هایی از کارمندان دولت را در بر نگرفته است، اطمینان نسبی و امید لازم به آینده ی جنبش در کارگران تا کنون و به طور گسترده پدید نیامده است.
بازداشت های گسترده در تجربه ی کارگران نفت
 بازداشت حدود 250 کارگر در اعتصاب کارگران پیمانی نفت نیز به نوبه ی خود و در چنین شرایطی می تواند به روی دیگر کارگران تاثیر بگذارد. برای یک کارگر فنی پیدا کردن کار باز هم ساده تر از کارگران نیمه ماهر و ساده ی طبقه ی کارگر است و بدون پیوستن این دو دسته کارگران به اعتصابات، کارگران نمی توانند به عنوان یک طبقه به انقلاب بپیوندند.
تجارب سندیکای واحد و نیشکر هفت تپه
با وجود این که سندیکاهای کارگری واحد و هفت تپه تلاش و مبارزه ی بسیار کردند و در مبارزات خود موفقیت هایی هم داشتند اما تا کنون نتوانسته اند به عنوان الگوهای برانگیزاننده ای در آمده و موجب شوند کارگران در کارخانه های بزرگ و متوسط تلاش خود را متوجه ایجاد سندیکا و یا شوراهای صنفی کرده و بر موانع ایجاد آن چیره گشته چنین تشکل هایی را ایجاد کنند.    
آینده و فشارهای طاقت فرسا
در شرایط فعلی ایران آنچه که در درجه ی نخست و بیش از هر چیز می تواند کارگران( به ویژه لایه های میانی و ساده ی این طبقه) را به تحرک و اعتصاب بر انگیزد همین بحران و تورم و فشار طاقت فرسای اقتصادی و تقلیل آب باریکه به آبی بسیار باریک تر است چندان که داشتن کار با نداشتن آن دیگر فرق چندانی نکند. و این به ویژه به این دلیل است که سطح آگاهی در طبقه ی کارگر به جز در لایه های اندکی از کارگران صنعتی و کارگران حمل و نقل، بسیار پایین است. 
 البته این به این معنا نیست که امور دیگر مانند فشارهای استبداد پلیسی و نظامی به روی خود کارگران در زمینه ی صنفی و یا سیاسی، زیر فشار و اختناق شدید بودن زنان و جوانان و دانشجویان، سرکوب های خونین دیگر طبقات و بخش های اجتماع، اعدام بی رویه حکومت که تا کنون بیشتر شامل کارگران جوان و با انگیزه شده است، شورش در مناطقی مانند بلوچستان و کردستان و یا در شهر و روستایی و خلاصه رویدادها و حوادث سیاسی و یا غیر سیاسی دیگر نمی تواند نقش برانگیزاننده به روی طبقه ی کارگر داشته باشند. این ها قطعا می تواند به روی کارگران تاثیر بگذارد اما این که این رویدادها و حوادث در چه حدی برانگیزاننده ی طبقه ی کارگر خواهند بود و آیا این طبقه را به اعتصابات سراسری می کشاند جدا از خود رویداد و شرایطی که آن رویداد یا حادثه در آن رخ می دهد به وضع و شرایط درون خود طبقه ی کارگر و فعل و انفعالات آن بستگی دارد.
 هرمز دامان
نیمه ی نخست دی ماه 1401
 
 

۱۴۰۱ دی ۲۱, چهارشنبه

برخی مسائل در خیزش انقلابی کنونی(9) تضاد بین داخل و خارج

 
 
برخی مسائل در خیزش انقلابی کنونی و موضع طبقه ی کارگر(9)
 
 تضاد بین داخل و خارج ( بخش نخست)*
 
مبارزات دو ماهه ی اخیر علیه جمهوری اسلامی یک دوگانه ی همواره موجود را برجسته کرده است. این دوگانه مبارزات در داخل ایران و مبارزات مهاجرین ایرانی در کشورهای خارجی است.
مساله ی تضاد بین داخل و خارج
اغلب این گونه وانمود و تبلیغ می شود که این نوعی دوگانه تراشی دروغین و اشتباه است.  برخی به گونه ای غلط انداز می گویند که این حکومت جمهوری اسلامی است که بین داخل و خارج تضاد ایجاد می کند و قصدش هم این است که مبارزات داخل را از مبارزات در خارج( با اتهام وطن فروش بودن مهاجران خارجی) جدا کرده و مانع پیوستگی این دو مبارزه شود.
آنها ادامه می دهند ببینید جمهوری اسلامی تلاش می کند بین شهرهای بزرگ و شهرهای کوچک و بین شهر و روستا و بین استان های مرکزی و استان های پیرامونی مانند کردستان و یا بلوچستان اختلاف و تفرقه بیندازد و مانع یکی شدن همه ی مردم شود. آنها می گویند جمهوری اسلامی تلاش می کند همین تفرقه را بین داخل و خارج نیز ایجاد کند.    
این نظرات با انگیزه ها و دلایل متفاوت و بیشتر از جانب نیروهای سلطنت طلب و جمهوری خواهان وابسته به امپریالیست های غربی داده می شود.(1)
 نخست باید گفت که دراین که جمهوری اسلامی بین مبارزات داخل و خارج تضادی از موضع منافع خودش تصویر می کند شکی نیست، اما این تنها جمهوری اسلامی نبوده که چنین نظری دارد بلکه بسیاری دیگر نیز بر این نظر هستند اما انگیزه هاشان در تبیین چنین تضادهایی و  دلایلی که در مورد وجود آنها و ویژگی هاشان ارائه می دهند با نظرات جمهوری اسلامی کیفیتا فرق می کند.
اساسی ترین فرق ها در این مورد این است که جمهوری اسلامی اولا خود را درست و محق می داند و دوما هر گونه مبارزه ای علیه خود را«توطئه» و «اغتشاش» و غیره به شمار می آورد و سوما داخلی ها را«فریب خورده»ی خارجی ها و سازمان دهنده گان مبارزات خارجی را نیز تماما وابسته به کشورهای غربی می داند و این در حالی است که خودش از نظر اقتصادی از دم وابسته به این قدرت های بزرگ و از نظر سیاسی نیز کمابیش وابسته است و چهارما اساسا تبیینی از ویژگی های اختلافات بین داخل و خارج ارائه نمی دهد.
اما نیروهایی که بین داخل و خارج تضاد می بینند اولا خودشان خواه داخل باشند و خواه خارج علیه جمهوری اسلامی هستند؛ دوما مبارزات داخل و خارج( آنچه که اصیل و توده ای است)را برحق می دانند؛ سوما همه ی مهاجران خارج از کشور را که در سیاست فعال هستند مزدور کشورهای امپریالیستی غربی یا شرقی نمی دانند؛ چهارما درک شان از ویژگی ها و اختلافات بین مبارزات داخل و خارج بر مبنای تحلیل جامعه شناسانه و اهمیت کیفیتا متفاوت این دو نوع مبارزه در سرنگونی جمهوری اسلامی، و بر این مبنا ارجح و عمده کردن مبارزات داخل و اساسی دانستن آن در انتخاب جایگزین استوار است و نه ایجاد تفرقه بین مبارزات داخل و خارج.      
هدف اساسی نیروهای سلطنت طلب از نفی تضاد بین خارج و داخل
هدف اساسی سلطنت طلبان و جمهوری خواهان مزدور کشورهای امپریالیستی غرب از تبلیغ این که خارج و داخل با هم تضادی ندارند و این را جمهوری اسلامی علم کرده این است که بتوانند با درهم و یکی کردن این دو برای خود این حق را قائل شوند که یک «شورا» یا «مدیریت گذار» و در نهایت« دولت جایگزین» برای جمهوری اسلامی سرهم کنند. با چنین درهم کردنی جایی برای اینکه صحبت از این شود که این توده های داخل کشوراند که مبارزه ی اساسی را پیش می برند و بنابراین می توانند نقش اساسی را در انتخاب حکومت جایگزین داشته باشند باقی نمی ماند زیرا این دیدگاه این گونه رواج می دهد که به سبب اختناق و خفقان، مردم داخل کشور امکان انتخاب ندارند و چون خارج هم با داخل فرقی ندارد می تواند همچون نماینده داخل عمل کرده و انتخاب دولت جایگزین را خود انجام دهد.
چنانکه می دانیم تمامی تلاش هایی که تا کنون دارودسته ی رضا پهلوی برای برپا کردن جایگزین انجام داده شکست خورده است و نه تنها داخل برای تشکل های وی تره هم خرد نکرده بلکه حتی در خارج نیز این دارودسته نتوانسته یک تظاهرات سازمان دهند که از آن استقبال توده ای شود.
در پی این تلاش های مجموعا شکست خورده و با توجه به برگزاری گردهمایی های توده ای که فراخوان آن به وسیله ی انجمن خانواده های جان باخته گان اوکراینی داده شده است تمامی تلاش های این دارودسته این بوده که به سراغ این جریان و سخنگوی آن حامد اسماعیلیون که تا حدودی پایگاه اجتماعی پیدا کرده رفته و در پس و پشت اینها پنهان شده و آنها را به زائده ای از نیروهای خود تبدیل کند.
خانواده های جان باخته گان هواپیمای اوکراینی
در مورد اسماعیلیون باید گفت که وی از نظرطبقاتی (در کشورغربی) یک خرده بورژوای میانه یا مرفه و از نظر جایگاه فرهنگی یک روشنفکر- هنرمند( تا کنون نه چندان مطرح در داخل) و نماینده ی همین لایه های طبقاتی، و پس از سخنگوی خانواده های جانباخته گان هواپیما شدن یک فعال اجتماعی است و در مسیر کنونی که انتخاب کرده می خواهد نقش یک فعال سیاسی را بازی کند و یا به فعال سیاسی ارتقاء یابد.
به دلیل این که این فرد همسر و فرزند اش را در شلیک به هواپیمای اوکراینی از دست داده( و بنابراین در همدردی با خود او) و نیز تلاش های پیگیرانه اش به عنوان سخنگوی انجمن خانواده های جانباخته گان که در تعقیب قضایی مجرمان شلیک به هواپیمای اوکراینی قابل تحسین بوده( و این به نوبه ی خود به ایجاد احترام و بُرد اجتماعی وی کمک کرده است) و نیز به سبب عدم جنجال و های و هوی و نیز وابستگی نداشتن به سازمان های سیاسی(متاسفانه این سازمان ها نتوانستند حتی در خارج اعتماد مهاجران را جلب کنند)، توانسته به همراه انجمن، اعتماد مهاجران خارج کشور را جلب کرده و آنها را به گردهمایی ها و راهپیمایی های صدها هزار نفری بکشاند.
گرایش به تقاضای کمک از دولت های غربی
در مورد وی باید این را افزود که اصولا او و انجمن خانواده های جانباخته گان در کشورهای غربی عمدتا مجبور بوده اند که مساله ی دادخواهی و تعقیب قضایی را از طریق دولت های امپریالیستی غربی دنبال کنند و بنابراین کمابیش ملاقات هایی با سران برخی از این کشورها داشته اند. تا اینجای قضیه می تواند بی ایراد باشد، زیرا به این که راه هایی دیگر وجود داشته که بتوان از طریق آنها مساله را دنبال کرد چندان نمی توان مطمئن بود.(2)
اما این دنبال کردن دادرسی از طریق دولت های غربی تنها یک سوی قضیه است. مشکل این جاست که اسماعیلون در تمامی قضایای سیاسی مهم و اساسی دوران کنونی کمابیش همان موضعی را گرفته که دولت های امپریالیستی غربی گرفته اند. نخست این در مورد خود این کشورهای سرمایه داری و امپریالیستی است که آنها را«کشورهای آزاد»( و لابد ایده آل برای بشریت) می خواند، سپس در جنگ اوکراین خود را نشان می دهد که وی و احتمالا خانواده های جانباخته گان، به طور یک جانبه سمت اوکراین را گرفته اند و سوم و این مهم تر است گرایشی  که آنها را به مرور به سمت توئیت مشترک با رضا پهلوی و هم سویی با سلطنت طلبان سوق داده است.
توئیت مشترک
در مورد توئیت متن مشترک با رضا پهلوی و نیز کسانی که با وی همسو هستند باید نخست نگاهی به مجموعه کرد.
در میان سه زنی که در این همراهی شریک اند تنها تا حدودی مسیح علی نژاد در برخی از لایه های میانه و مرفه زنان داخل نفوذ دارد. این نفوذ به دلیل برخی موضع گیری ها و رفتارهای وی که با سیاست حرفه ای خیلی جفت و جور نمی شود، شکننده و هر آن از دست رفتنی است و تا کنون نیز نسبت به گذشته تا حدودی از دست رفته است. از میان دو شخص دیگر که هر دو هنرپیشه و سلبریتی هستند یکی از آنها نفوذش اساسا سیاسی نیست و بیشتر مربوط به بازی هایش در فیلم های داخل و نیز برخورد تخریبی جمهوری اسلامی به وی است و دیگری نیز نفوذی در داخل ندارد.
می ماند علی کریمی که ورزشکار است و محبوبیت اش بیشتر مربوط به ورزش است و نه سیاست. با این همه وی به سبب مخالفت با جمهوری اسلامی و همراهی با انقلاب توانسته در میان جوانان و حتی کارگران جوان نفوذ بیشتری کسب کند( در یکی از کارخانه ها کارگران اعتصاب کننده نام وی را می آوردند). اما این نفوذ نیز شکننده است و به این دلیل که وی فعال اجتماعی و یا سیاسی حرفه ای نیست، هر آن با یک موضع گیری نادرست سیاسی و از جمله با همین توئیت مشترک ممکن است به شدت کاهش یابد.(3)
یکی از دلایل این که این مجموعه به ویژه حامد اسماعیلیون به سمت سلطنت طلبان رفته این است که این ها هیچ کدام نه از نظر طبقاتی به توده های زحمتکش به ویژه طبقه ی کارگر تعلق دارند و نه اساسا به این طبقات در مبارزه ایمان و اعتقادی دارند. نگاهی به این مجموعه نشان می دهد که همگی از نظر طبقاتی به لایه های خرده بورژوازی میانی و مرفه و بورژوازی کوچک تعلق دارند. و این طبقات عموما به سمت طبقات بورژوازی و در شرایط خاص کشور ما بیشتر به سوی سلطنت طلبان و سرمایه داران کمپرادور می روند. جدا از بی اعتقادی و بی ایمانی به توده ها که بالاتر اشاره کردیم این ها فکر می کنند تنها به اتکا به قدرت های امپریالیستی می شود جمهوری اسلامی را سرنگون کرد و جز این هم راهی نیست.
موضع انجمن جانباخته گان اوکراینی
در مورد حامد اسماعیلیون به عنوان سخنگوی انجمن باید به این نکته هم اشاره کرد که احتمالا موضع وی در مورد همسویی با رضا پهلوی و سلطنت طلبان موضع شخصی وی نبوده بلکه با مشاوره با انجمن خانواده های جانباخته گان در خارج و داخل اتخاذ شده است.
چنانچه این موضع با مشاوره اتخاذ شده و بنابراین موضع اکثریت خانواده های جانباخته گان باشد بازهم چیز غریبی نیست. زیرا اکثریت این خانواده ها نیز به همین خرده بورژوازی میانه و مرفه و یا بورژوازی کوچک تعلق دارند و در شرایط فقدان نیروهای انقلابی قابل اعتماد و نیز عدم ورود طبقه ی کارگر به عنوان یک طبقه به انقلاب و توانا بودن در به دست گرفتن رهبری انقلاب، این طبقات میانی می توانند به طرف طبقات بالاتر و در شرایط خاص ایران که احزاب ملی نیز دارای نقش و نفوذ آنچنانی در انقلاب کنونی نیستند، به سمت سرمایه داران کمپرادور و سلطنت طلبان و دولت های امپریالیستی کشیده شوند.
هدف از نفی تضاد بین داخل و خارج
 به این ترتیب در حالی که در داخل ایران هیچ نیرویی تا کنون نتوانسته خواست حکومت جایگزین را به صورت توده ای طرح کند و فریاد بزند، در خارج از کشور دارودسته های خودفروش وابسته به امپریالیست های غربی با قلدری و با اتکا به تلویزیون های رنگارنگ شان و با ایجاد یک بلوک عجالتا کوچک و فعلا روی کاغذ می خواهند خودشان را با داخل یکی دانسته و به عنوان جایگزین مطرح کنند. این است علت اساسی جار و جنجال در نفی تضاد داخل و خارج.
البته این مجموعه نه پایگاه اجتماعی در داخل دارد و نه نیرویی اجتماعی ای که بتواند مستقلا به میدان آورد. طبقات مورد اشاره یعنی خرده بورژوازی میانی و مرفه( به ویژه مرفه که اقلیتی را در طبقه ی خرده بورژوازی ایران تشکیل می دهد) نیز نوسان دارند و در شرایطی که انقلاب به گونه ای پیش رود که زحمتکشان و طبقه ی کارگر در راس آنها دارای نقش عمده و رهبری گردند و با اتخاذ سیاست های درست از سوی طبقه ی کارگر در قبال این طبقات، می توانند نوسان کرده و به سمت این طبقات اخیر جهت گیری کنند.  تنها در صورتی که وضع به گونه ای گردد که انقلاب نتواند عمق یابد و زحمتکشان و در راس شان طبقه ی کارگر به طور همه جانبه وارد انقلاب شوند و در عین حال کشورهای امپریالیستی غربی به ایران حمله کنند می توان شانسی برای این نیروها در گرفتن قدرت قائل شد.
مضحکه ی تحلیل ها
پیش از این که به این بخش پایان دهیم باید به یک نکته ی مهم اشاره کنیم و آن این است که سیاست کشورهای امپریالیستی غرب تابع منافع اقتصادی و سیاسی و نظامی آنهاست و به هیچ وجه تابع کش و قوس های حتی سلطنت طلبان و بلوک های آنها نیز نیست.
بیان این نکته از این نظر ضروری است که اغلب این دارودسته تبلیغ می کنند که جمهوری اسلامی لابی هایی در این کشورها دارد که تصویری دروغین از جمهوری اسلامی و وضع عمومی آن ارائه می دهند و آنها نیز باور می کنند و حال این دارودسته می خواهند علیه لابی ها بلند شده و به این کشورها تصویر راستین را از جمهوری اسلامی ارائه دهند و در پی آن آنها را روشن و آگاه کرده  را با خود همراه کنند.
به واقع این مساله که امپریالیست های نمی دانند جمهوری اسلامی چه کثافت و آشغالی است و چه جنایت ها کرده و می کند!؟ مضحک است.
منافع اساسی امپریالیست ها هزاران سر و سر اقتصادی و اطلاعاتی و نظامی با جمهوری اسلامی داشتن است. و آنها که این رژیم را از بدو تولد زیر نظر داشته و چهل سال هم است که آن را بزرگ کرده اند چگونه باید نیازمند اطلاعات و تحلیل های این لابی ها باشند؟ این لابی ها اگر به درد امپریالیست ها بخورند بیشتر به درد مسائل درجه دو و سه می خورند تا مسائل درجه یک.
هرمز دامان
نیمه نخست دی ماه 1401
·        این مقاله در دو بخش تنظیم شده است.
یادداشت ها
1-    البته برخی از «شبه چپ» ها نیز با دلایلی خاص خودشان اختلاف بین داخل و خارج را نفی می کنند. در بخش دوم این نوشته به نظرات آن ها نیز اشاره خواهیم کرد.
2-    روشن است که حتی این پیگیری ها تا پیش از مبارزات چهار ماه اخیر به آنچنان نتایج درخور نرسیده بود چه برسد که بخواستند از طرق نهادهای غیردولتی لیبرالی و یا خرده بورژوایی در کشورهای غربی کار را پیش ببرند. درهر دو حالت سد دولت های غربی که منافع و بنابراین سیاست خاص خود را در قبال جمهوری اسلامی داشته اند مقابل شان بود. اکنون و پس از مبارزات چهار ماه اخیر شرایط تا حدودی تغییر کرده و احتمال این که پرونده به دادگاه لاهه برده شود زیاد است.
3-    در مورد سلبریتی ها خواه هنری و خواه ورزشی: بیشتر این افراد از نظر جایگاه اجتماعی- طبقاتی به لایه های میانی و مرفه خرده بورژوازی تعلق دارند. بخش هایی از آنها که طی فعالیت کاری دستمزد خود را بیش تر پس انداز کرده اند با به کار انداختن آن به عنوان سرمایه در جامعه، موقعیت خود را به یک خرده بورژوای مرفه یا سرمایه دار کوچک ارتقاء می دهند. این به این معنا نیست که پس همه ی این گونه افراد موضع گیری هایی مانند خرده بورژواهای مرفه و یا سرمایه داران کوچک دارند و از نظر سیاسی لزوما به سمت سلطنت طلبان می روند. خیر! بخش های مهمی و عموما اکثریت آنها عرق ملی دارند و در چارچوب ملی فعالیت می کنند و بخش هایی نیز جهت گیری به سمت زحمتکشان و طبقه ی کارگر داشته و مبارزات خود را در این مسیر پیش می برند.
برای نمونه جعفر پناهی یکی از برجسته ترین و مبارزترین هنرمندان کنونی ایران در فیلم های خود به زندگی کارگران و زحمتکشان و محرومان، زندگی در بیغوله ها و کارتون خواب ها توجه ویژه داشته و نیز در مبارزات کارگران فولاد اهواز کنار آنها بوده و به فیلم برداری از اعتصاب کارگران و سخنرانی های پرشور آنها پرداخته است.

 

 

 

۱۴۰۱ دی ۱۹, دوشنبه

خامنه ای، جانی و کلاش سیاسی

 
 
 
خامنه ای جانی و شیاد و کلاش سیاسی
 
خامنه ای دیروز 19دی در سخنرانی خود ضمن «خائن» خواندن توده های انقلاب کننده و این درخواست از سرکوبگرانش که باید به توده ها«جدی» برخورد کنند که منظورش همین سرکوب های خونینی است که تا کنون کرده اند، به این اشاره کرد که:« وسوسه ای را که روی آن جوان و نوجوان اثر می گذارد چه چیزی می تواند برطرف کند؟ باتوم که نمی تواند بر طرف کند. آن وسوسه را تبیین می تواند بر طرف کند.»
گویا می توان بر مبنای وجود چنین سخنانی «تضادی بزرگ» در صحبت های خامنه ای دید و ظاهرا تلاش کرد که توضیحی برای این «تضاد» یافت.
خامنه ای نمی خواهد علیه جوانان و نوجوانان «باتوم» به کار برده شود بلکه می خواهد «وسوسه» هایی را که موجب شورش آنها شده برایشان « تبیین» کند و به «راه راست» بکشاندشان! و این البته مغایر با« خائن» خواندن توده ها و خواهان برخورد « جدی» کردن با آنهاست.
 آنچه که باید در توضیح این مساله گفت این است که این تضادی خودساخته و دروغین است و نه یک تضاد راستین در خامنه ای. آنها که به همراه خودش در نوشتن متن های این سخنرانی های خامنه ای دخالت دارند، این گونه تضادها را همواره و عامدانه در سخنرانی ها خامنه ای وارد می کنند تا توده ها را گمراه کنند.  
خامنه ای از یک سو از حسین اشتری فرمانده ی سرکوب گر نیروی انتظامی ایراد می گیرد که چرا به اندازه کافی سرکوب نکرده و به اندازه کافی نکشته است و سپس وی را برکنار کرده و بهرام رادان یکی دیگر از جلادان جوانان و خلق را به جای وی بر می گزیند تا سرکوب را شدیدتر و بسیار شدیدتر از به کار بردن باتوم کند، و از سوی دیگر در این سخنرانی خود جانماز آب می کشد که ای بابا مگر می شود با «باتوم  وسوسه جوان را برطرف کرد. وسوسه نیاز به تبیین دارد»!
هدف اساسی خامنه ای و دفترش همان هدف اساسی بقیه مستبدین است. همچنان که شاه مستبد سابق که چنین شایع کرده بود:
« خودش خوب است، دور و بری هاش بدند. بهش درست اطلاع نمی دن و نمی دونه دور وبرش چه خبر است» و از این مزخرفات.
 خامنه ای - همچنان که شاه در انقلاب 57 - اکنون به درستی در مرکز تیغ مردم قرار دارد چرا که همه می دانند این خامنه ای است که از همه چیز حتی بیش از دوبری هاش اطلاع دارد. اوست که به دوبری هاش می گوید چکار کنند! اوست که دستور سرکوب ها و شلیک به چشم ها و شکنجه ها و تجاوزها و اعدام ها را می دهد. اوست که می گوید چرا بقیه یعنی همان ها که یکی یکی از حاکمیت بیرون شان کرد از جمله  احمدی نژاد و هواداران اش، روحانی، لاریجانی ها، ناطق نوری ها و نیز اصلاح طلبان، در این سرکوب ها به اندازه ی کافی با وی و باند وی همکاری نمی کنند. اوست که دستور تشکیل سازمان حفاظت سپاه را داد و اوست که سلیمانی و سپاه جنایتکار قدس را برای سرکوب انقلاب خلق سوریه فرستاد و خلاصه...    
برای همین نباید به آنچه در این سخنرانی ها تضادنما است توجه کرد. ملاک و معیار، عمل خامنه ای است و نه این سوسه هایی که می آید و دروغ هایی که می بافد.
 این به معنای این نیست که در اعمال و سخنان خامنه ای تضادی وجود ندارد. چرا این تضادها وجود دارد اما نه این تضاد بین این که برخورد جدی باید کرد و این که این «وسوسه ها با باتوم برطرف نمی شود»!
انتخاب پاسدار رادان عامل سرکوب 88 و جنایات کهریزک
پاسدار بهرام رادان سردسته و سازماندهنده ی چاقوکشا و دزدهای مسلح و لات و لوت های از همه جا رانده( لمپن پرولتاریا) در کشتار سال 88، انتخاب خامنه ای به جای حسین اشتری است. رادان قرار است شعبان بی مخ های جمهوری اسلامی را بسیج کند و خود نقش سردسته ی آنها را بازی کند و جنبش توده ها و انقلاب را شدیدتر از حال سرکوب کند.
 انتخاب رادان نشانه ی یک شکست بزرگ برای خامنه ای است و نشان می دهد که این همه سرکوب های خونین و شکنجه و تجاوز و زندان نتیجه ای که می خواستند به بار نیاورده و در نتیجه این همه باد به غبغب انداختن که «تمام شد» و«جمع اش کردیم» تماما پوچ و بی محتوی است.
امید خامنه ای به  پاسداررادان اش بیهوده است. در بهترین حالت و در زمانی که همه چیز به نفع خامنه ای باشد سرکوب های کنونی و یا با فرماندهی افرادی جانی تر می تواند انقلاب کنونی را که هنوز آن چنان که باید و شاید تعرضی نبوده و تازه گام های نخستین خود را برمی دارد تا حدودی دچار رکود و افت و حرکت آن را کند و محدود کند اما نمی تواند آن را متوقف و نابود کند.
 اما در بدترین حالت برای خامنه ای و حکومت اش، سرکوب شدیدتر می تواند توده ها را به سوی شدت بخشیدن به مبارزات شان دهد. زیرا که انقلاب در حال پوست انداختن است و هر نوع سرکوب شدیدتری می تواند انقلاب را به سمت رادیکالیسم بیشتر و گسترش شکل های مبارزه ی شدیدتر بکشاند.
حکومت خامنه ای و آخوندها و پاسداران اش نماینده دورانی سپری شده و کهنه هستند و در زمانی آمدند که نه تنها زمانه ی آنها نیست، بلکه قرن ها هم از کهنگی شان گذشته است. آنها وصله ی نچسبی به دوران کنونی زندگی توده های ایران هستند و تاریخ می خواهد که آنها بروند و در جای خود یعنی در فاضلاب های تاریخ قرار بگیرند.
در مقابل امر و خواست تاریخ نمی توان ایستاد.
مرگ بر خامنه ای
مرگ بر سران پاسدار و بسیجی
زنده باد انقلاب
برقرار باد جمهوری دموکراتیک خلق به رهبری طبقه ی کارگر
  گروه مائوئیستی راه سرخ
ایران
بیستم دی ماه 1401