۱۴۰۱ آبان ۲۹, یکشنبه

مهاباد قهرمان

 
مهاباد قهرمان
 
حمله به مهاباد و برقراری حکومت نظامی
به دنبال سخنرانی خامنه ای جنایتکار یک نقشه ی دیگر از جانب بیت رهبری به اجرا درآمد و لشکرکشی و حمله ی سپاه پاسداران با سلاح های نیمه سنگین به مهاباد آغاز شد. نیروهای سپاه در این شهر و دیگر شهرهای آذربایجان غربی و کردستان به روی توده های کرد آتش گشودند و آنها را به خاک و خون کشیدند.
با این همه توده های مهاباد ایستاده گی کرده و در مقابل نیروی زمینی سپاه که در این شهر حکومت نظامی برقرار کرده است، خیابان ها را سنگربندی کرده و دست به مقاومت جانانه ای زده اند.
پشتیبانی خلق ایران از مردم مهاباد
به پشتیبانی از مهاباد و دیگر شهرهای آذربایجان و کردستان، در برخی از شهرهای ایران توده ها به خیابان ها آمدند و با شعارهایی همچون«مهاباد، کردستان چشم و چراغ ایران» و «مهاباد، کردستان، الگوی کل ایران» اتحاد خود را با توده های کرد میهن مان بیان کردند.
کردستان، کردستان، گورستان فاشیست ها
مهم ترین دلیل این که چرا خامنه ای کردستان را برای پیشبرد مقاصد و «جمع کردن» انقلاب مردم انتخاب کرده است، همانا گسترده گی و ریشه دار بودن انقلاب در این منطقه و جنگده گی این خلق بزرگ و مقاومت افسانه ای و چهل ساله شان مقابل ستم حکومت مرکزی است. امری که کینه ی خامنه ای و پاسداران اش را نسبت به این خلق و ترس و وحشت شان را از آن افزون کرده است. توده ی کرد هرگز تسلیم به جمهوری اسلامی نشده است!
از سوی دیگر زخمی عمیق و چهل ساله بر سینه ی مردم کرد نشسته است و این به دلیل همیشگی بودن سرکوب و کشتن فرزندان دلاورشان است. زخمی که موجب نفرت و کینه عمیق این خلق از جمهوری اسلامی شده است و آنها را به مبارزات بزرگی کشانده است.
مبارزات کردستان پیشرفته ترین بخش انقلاب کنونی هستند
مبارزات توده های کرد در کردستان و آذربایجان غربی به راستی پیشرفته ترین بخش انقلاب کنونی را تشکیل می دهند. در حال حاضر توده های کرد سیاسی ترین مردم و تا اینجا یک پای انقلاب ایران بوده اند. آنها نه تنها می دانند چه نمی خواهند بلکه تا حدود زیادی می دانند چه می خواهند. اگر امکان داشته باشند به سرعت شوراهای محلات و شهرها را تشکیل می دهند و خود کردستان را اداره می کنند.
به دلیل سیاسی بودن توده های کرد، آنها در خارج از کشور همواره با گروه های خودی و با خواسته های بحق خود می آیند و نه با پرچم های کریه حکومت سلطنتی سابق که خود، مردم کرد را در 50 سال حکومت شان به خاک و خون کشیدند و اکنون برایشان اشک تمساح می ریزند. مردم کرد نسبت به حکومت سلطنتی سابق نه تنها کمترین توهمی ندارند بلکه بسیار روشن هم هستند.
صف آرایی در مهاباد     
در مهاباد و دیگر شهرهای آذربایجان غربی و کردستان دو جبهه ی اصلی توده های مردم و حکومت خامنه ای و سپاه پاسداران اش در مقابل یک دیگر صف آرایی کرده اند و نبرد بین دو صف، شکل های نخستین یک جنگ را به خود گرفته است. شکل هایی که در آینده و به دلیل برنامه ی خامنه ای برای سرکوب، گسترده تر و شدیدتر خواهد شد.
آنچه در مهاباد و شهرهایی مانند بوکان و سردشت و پیرانشهر و جوانرود و پاوه و اشنویه و دیگر شهرهای آذربایجان غربی و کردستان می گذرد می توانند اشکال نخستین آن وضعیتی باشند که در صورت تداوم سرکوب از جانب حکومت از یک سو، و گسترش و تداوم و عمیق تر و تکامل یافته تر شدن شکل های کنونی مبارزه توده ها از سوی  دیگر، دیر یا زود در تمامی شهرهای بزرگ ایران به وجود خواهد آمد؛ یعنی برقراری حکومت نظامی با ابزار و ادوات سنگین و نیمه سنگین. آنچه در طی انقلاب 57 و با روی کار آمدن ازهاری صورت گرفت. 
تصور خامنه ای و سران پاسدارش بر این است که کردستان در عین این که پیشرفته ترین استان از نظر انقلاب است اما راحت ترین محل بر سرکوب شدید است همچنان که از نظر آنها بلوچستان چنین وضعیتی دارد.
آنها جز آنچه گفتیم به دلیل به اصطلاح شیعه بودن شان(مسلمان بودن و شیعه بودنی به واقع دروغین- زیرا آنها جز قدرت و ثروت چیز دیگری را نمی شناسند) نفرت عمیقی از سنی مذهبان دارند و می توانند به اصطلاح نیروهای ساده شان را تجهیز ایدئولوژیک نیز بکنند. امری که تمایل و جهت سرکوب های شدیدتر را که به ویژه در بلوچستان و کردستان بوده است نشان می دهد.
خلق ایران پیکری یگانه است
با این همه خامنه ای و پاسداران اش خیال خام در سر می پرورانند. آنها چهل سال نتوانستند توده های کرد و بلوچ را به خاموشی بکشانند و اکنون بیشتر از همیشه نمی توانند. و این درست به این علت است که توده های کرد و بلوچ تنها نیستند. خلق ایران اکنون بیش از هر زمان دیگری یک پارچه و متحد است و اجازه نمی دهد که به هیچ بخشی از پیکرش آسیبی برسانند.
در آینده که جنبش بیش از پیش شکوفا گردد این اتحاد باز هم شکل عمیق تری به خود خواهد یافت و بدان درجه خواهد رسید که کوچک ترین تهاجم حکومت به هر منطقه پشتیبانی سریع و همه جانبه ی توده های دیگر مناطق را در بر خواهد داشت.
 
درود بر مهاباد قهرمان
درود بر توده ی دلاور کرد
مرگ بر خامنه ای
مرگ بر سران پاسدار
برقرار باد جمهوری دموکراتیک خلق ایران به رهبری طبقه ی کارگر
 گروه مائوئیستی راه سرخ
ایران
29آبان 1401

۱۴۰۱ آبان ۲۸, شنبه

برده شیری برایت می سازیم!

برده شیری برایت می سازیم!

 کودک ملت دلیر 
راستی که «شجاعت» را باید از پاسداران لباس شخصی یاد گرفت!
 تفنگ و هفت تیر را در دستان خود بگیری و در کنارت انبوهی از نیروهای انتظامی باشد و تو با حرص و ولع  به مردمی که سلاح ندارند شلیک کنی! و آنگاه به خود ببالی که چنین آسان می توانی کشتار کنی!
بالای پشت بام بنشینی و با تفنگ دوربین دار توده های بی دفاع را نشانه گیری و شلیک کنی و به خاک و خون کشی و آن گاه فریاد پیروزی برآوری که توانایی هایی نیست که تو نداشته باشی!
ماشینی را گیر آوری و مرد و کودکی را که در آن نشسته اند به گلوله ببندی و ناظر مرگ شان باشی! و به خود غره شوی که کودکی را از پا در آورده ای!
خانواده ای را مجبور کنی که جنازه ی کودک شان را در یخ بگذارند از ترس این که مبادا تو آن «شجاعت» مثال زدنی ات را به کار ببری و جنازه ی این کودک را پنهانی بدزدی و در گوشه ای که خودت دلت می خواهد خاک کنی!
آری شجاعت را که نه، اما ترس و بزدلی و شناعت و شقاوت و پستی و پلشتی را می توان در شما دید!
توده های مردم در این دو ماه بسیار بیش از این چهل سال گذشته به عمق آن کثافتی که شما هستید پی برده اند.
 
«ما ملت کبیریم، ایرانو پس می گیریم!»   
این شعاری است که زینب مولایی شیرزن بختیاری و مادرکیان پیرفلک بر مزار فرزند اش سر داد!( گویا اطلاعاتی های خامنه ای جنایتکار، مادر داغدار را مجبور کرده اند است درباره  شیوه ی کشته شدن فرزنداش چیز دیگری بگوید!)
رسم است که بختیاری ها برای افرادی که دارای خصال برجسته ای همچون شجاعت و بیباکی هستند و یا جوانمرگ می شوند، یک سنگ به شکل شیر بالای خاک شان می گذارند. گرچه این گویا تنها برای مردان است و نه دختران و زنان جوان!؟
و برای تو هم کیان کوچک که نهال انقلاب ایران باید با خون تو آبیاری شود! برده شیری می سازیم و کتاب های کودکان انقلاب را با نام تو آغاز می کنیم!
یاد و خاطره ات گرامی باد! 
 
سمیرم شهر سلاح
سمیرم از شهرهایی است که همواره انقلاب در آن جریان داشته است و اکنون نیز توده ها دوباره در آن به پا خاسته اند.
سمیرم شهر سلاح است!
این شهری است از آن مال آغا مادر مهین و محمد قلی و الله قلی جهانگیری که هر سه کمونیست بودند و در انقلاب 57 و پس از انقلاب برای انقلاب و برای توده ها جنگیدند و همگی جان باختند.
محمد قلی و مهین را در دوم و سوم آبان ماه سال 1360اعدام کردند و الله قلی که به همراه گروه اش در کوه های همان مناطق می جنگید در 24 بهمن سال 1362در محاصره قرار گرفت و تا پایان مبارزه کرد و در نهایت به همراه همرزمان اش با شلیک گلوله های پاسداران و نیروهای اطلاعاتی جان باخت.
یاد مال آغا و یاد هر سه فرزنداش گرامی باد!
درود به مبارزان توده های قشقایی و بویراحمدی  
 
جمعه ی زنان و مردان بلوچ
توده های بلوچ این جمعه همچون جمعه های دیگر به مبارزات خود ادامه دادند. ویژگی مهم این روز شرکت زنان بلوچ در کنار مردان بود. گر چه این شرکت محدود بود اما می توان امیدوار بود که شرکت آنها مقدمه ای باشد برای شرکت هر چه بیشتر زنان در کنار مردان و نه تنها به عنوان تماشاچی بل به عنوان پیشرو مبارزات، سخنران و رهبر...
تردیدی نیست که مردان بلوچ هر روز بیش از روز پیش از شرکت زنان در مبارزات استقبال خواهند کرد و خود مشوق و پشتیبان آنها خواهند بود.
تردیدی نیست که رهبران بلوچ راه را برای شرکت هر چه بیشتر زنان در مبارزات باز خواهند کرد. این گون نیمی از جمعیت اکنون غیرفعال در انقلاب بلوچ، فعال خواهد شد و توفان بلوچ را سهمگین تر خواهد کرد.
 
مبارزات خلق عرب
ما می دانیم که مردان و زنان عرب در مبارزات و راهپیمایی های کارگران نیشکر هفت تپه و فولاد اهواز همواره شرکت داشته اند.
ما می دانیم که جوانان عرب ما در مبارزات اهواز و ماهشهر و دیگر شهرهای خوزستان هستند اما آنها با نام خلق عرب نیستند.
ما می دانیم که توده های عرب شادگان و سوسنگرد به اشکال گوناگون در مبارزات شرکت دارند اما نه با نام و نشان خلق عرب و خواست های این خلق ستمدیده!
 و اکنون!
کجاست آن یزله های پرشور و پرشکوه و زیبا؟
کجاست آن غرش تفنگ ها به نشانه ی شور و شادی و جنگ؟
می دانیم که حکومت هر گونه مبارزه ای را از جانب این خلق ستمدیده به تجزیه طلبی متهم کرده و به شدت سرکوب می کند.
اما باید راهی باشد!
باید راهی جستجو شود!   
 
به یاد آیلار حقی
گلی پرپر شده که به میهن ما هدیه شد!
آیلار حقی دانشجوی سال چهارم پزشکی دانشگاه آزاد تبریز را این کفتارها در چهارشنبه 25 آبان کشتند. وی را از فاصله ی نزدیک با گلوله ساچمه ای زدند.
او را کشتند و گفتند ما نکشتیم!
در مراسم سوگ او توده های  شعار های« ما همه آیلار هستیم، بجنگ تا بجنگیم» و « امسال سال خونه، سیدعلی سرنگونه» سر دادند.
خامنه ای هرگز مردم ایران را نفهمیده و نخواهد فهمید!
 
جنایات لباس شخصی ها
جوانان و توده های مردم ایران چگونه باید با لباس شخصی هایی که عموما تفنگ در دست دارند اما حکومت مسئولیت شان را به عهده نمی گیرد برخورد کنند؟
 آیا این ها همان داعشی های کذایی نیستند؟!
آیا جوانان و مردم نباید آنها را سر جای شان بنشانند و موجبات تضعیف «داعش» را فراهم کنند؟!
 
مرگ بر خامنه ای جنایتکار
مرگ بر پاسداران لباس شخصی
برقرار باد جمهوری دموکراتیک خلق 
 گروه مائوئیستی راه سرخ
ایران
 27آبان 1401 

۱۴۰۱ آبان ۲۷, جمعه

حکومت روحانیون و حکومت شاهان دو غده ی سرطانی بزرگ

 
 حکومت روحانیون و حکومت شاهان دو غده ی سرطانی بزرگ جامعه ما بوده است!
 
آتش زدن خانه ی خمینی بنیانگذار حکومت روحانیون و استبداد مذهبی در ایران
این اقدامی مهم از جانب توده های شهر خمین بود.
خمینی این دجالی که برای توده های مردم ایران حکومتی بنا نهاد که جز چهل سال جنایت و جهل و فریب چیز دیگری به وجود نیاورد؛
خمینی که جنگ با عراق را«نعمت» دانست تا بنای حکومت روحانیون را محکم کند؛
خمینی که تابستان سال 67 حکم اعدام فرزندان مبارز خلق را صادر کرد؛
خمینی که طی 10 سال از زمان انقلاب تنها «گورستان ها را آباد کرد»؛
خمینی، این دروغگوی پلیدی که وعده ها داد و در پایان گفت که«من خدعه کردم»؛
اکنون باید زنده می بود و می دید که توده هایی که وی از اعتقادات دینی شان به شیادانه ترین و کثیف ترین شکل ممکن استفاده کرد و آنان را به بند کشید چگونه در شهر خودش خانه وی را به آتش می کشند!
این اقدامی است در راستای آتش زدن حکومت روحانیون و حکومت دینی.
در راستای سرنگونی حکومت خامنه ای شیاد و جنایتکار و پاسداران کثیف و بزدل اش!
اقدامی است که در آن توده ها خانه ی را که تجلی حکومت آخوندها بود و هست به آتش کشیدند و نشان دادند که می خواهند این حکومت را سرنگون کرده و به جای آن یک حکومت دموکراتیک که منافع آنها را برآورده سازد بنا کنند.
انقلاب دموکراتیک ایران به این دلیل که دارای ویژگی ضد حکومت آخوندها و ضد استبداد دینی است پیشرو و راهگشای مبارزات ملت های خاورمیانه و شمال افریقا علیه هر گونه استبداد دینی خواهد شد.
 
انقلاب مشروطیت علیه دو قدرت ستمگر و مفتخور بود
توده های مردم باید از انقلاب مشروطه و انقلاب 57 تا جایی که ممکن است درس بگیرند و اجازه ندهند حوادثی که در پی آن انقلاب ها رخ داد دوباره تکرار شوند.
در انقلاب مشروطیت توده های مردم ایران علیه دو قدرت بزرگ ستمگر و استثمارگر در کشور جنگیدند که خون مردم را می مکیدند:
یکی قدرت و حکومت شاهان و استبداد شاهی و سلطنتی بود.
دیگری حکومت روحانیون بود که شیخ فضل الله نوری مدافع آن بود.
انقلابیون مشروطه خواه از تقلای برخی روحانیون برای بنیانگذاری حکومتی که دین بر آن حاکم باشند جلوگیری کردند و شیخ فضل الله نوری را که خواهان حکومتی بود که در آن فقها بر قوانین مجلس نظارت کنند اعدام کردند. بدین سان آنها علیه استقرار یک حکومت دینی جنگیدند.
مشروطه خواهان انقلابی حکومت شاهان را نیز محدود کردند و توانستند با بنیانگذاری قانون اساسی و به ویژه متمم آن، تا حدودی آزادی و دموکراسی را برای مردم ایران ایجاد کنند.

انقلاب 57 دفن حکومت سلطنتی بود
در انقلاب 57 توده های مردم استبداد سلطنتی و حکومت شاهان را سرنگون کردند و برای همیشه در دل خاک جای دادند.
اما تاسف بار آنکه به جای آن حکومت روحانیون برقرار شد. یعنی یکی از دو غده ی سرطانی از بین رفت اما آن دیگری برجای ماند و رشد کرد.
اکنون توده های مردم ایران می خواهند حکومت آخوندها را براندازند. باید هشیار بود که مبادا دوباره اسیر آن غده ی برانداخته شده یعنی سلطنت و حکومت شاهان میهن فروش شوند.
باید توده های مردم این شعار را همواره در نظر داشته باشند:
مرگ بر ستمگر، چه شاه باشد چه رهبر!
 
مسئولیت سنگین ایرانیان مهاجر در قبال مردم میهن
مهاجرین ایرانی و به ویژه جوانان در خارج از کشور باید روشن باشند که توده های مردم ایران حکومت شاهی و یا حکومت جمهوری وابسته به کشورهای خارجی نمی خواهند.
آنها حکومتی مستقل و متکی به خودشان می خواهند. یک حکومت دموکراتیک و مردمی مستقل.
حکومتی که در آن آزادی اندیشه و بیان، آزادی مطبوعات و اینترنت، آزادی احزاب و اجتماعات، آزادی انتخاب شدن و انتخاب کردن و... وجود داشته باشد و به توده های مردم ایران متکی و بنابراین مستقل از هر قدرت خارجی باشد.
این آزادی ها در پنجاه سال سلطنت دارو دسته ی پهلوی ها وجود نداشت. آن حکومت متکی به مردم ایران و مستقل نبود بلکه به کشورهای امپریالیستی متکی و وابسته بود.
مردمی که به خارج از کشور مهاجرت کرده اند نمی توانند پیشاپیش به جای مردم داخل کشور که بهای اصلی تغییر حکومت را با جان خود می پردازند تصمیم بگیرند!  
آنها باید به دقت متوجه باشند که با گرفتن پرچم سه رنگ با شیر و خورشید که نشانه ی حکومت سلطنتی سابق و حکومت شاهان یعنی یکی از دو بختک و غده ی سرطانی جامعه ی ایران است، دارند پیشاپیش به جای مردم داخل کشور تصمیم می گیرند و انتخاب می کنند!
آنها باید صدای مردم ایران باشند و نه تصمیم گیرنده ی اصلی این که چه حکومتی باید روی کار آید.
آنها و به ویژه جوانان باید به مرور تاریخ بپردازند و پی برند که چرا نباید این پرچم را از دست هر کس که به دست ایشان داد گرفته و برافراشته کنند. آنها باید پی برند که چگونه با این کار خود همچون ابزاری به وسیله ی سلطنت طلبان مزدور و برای به قدرت رسیدن آنها به بازی گرفته می شوند.
آنها نباید اجازه دهند که شاه پرستان و سلطنت طلبان مزدور از گردهمایی و راهپیمایی های آنها که در پشتیبانی از مبارزات درون کشور علیه حکومت جمهوری اسلامی است به نفع بازگشت حکومت کثیف و مزدور سلطنت استفاده کنند.
 
مرگ بر استبداد دینی
مرگ بر هر استبداد سلطنتی
مرگ بر هر نوع حکومت مزدور
 برقرار باد حکومت دموکراتیک متکی به توده های مردم و مستقل
 گروه مائوئیستی راه سرخ
ایران
26آبان 1401

۱۴۰۱ آبان ۲۶, پنجشنبه

کشتار در شهرهای بوکان و ایذه و کامیاران و سمیرم بی پاسخ نخواهد ماند!

 
کشتار در شهرهای بوکان و ایذه و کامیاران و سمیرم  بی پاسخ نخواهد ماند!
 
حکومت جنایتکار خامنه ای و ماشین سرکوب اش یعنی اوباش پاسدار و بسیج و نیروهای انتظامی دست به کشتار بی رحمانه در شهرهای کردستان همچون کامیاران و بوکان و در مناطق مرکزی شهرهای ایذه و سمیرم زده اند.
جدا از شهرهای کردستان که همواره یکی پس از دیگری در آنها کشتار صورت گرفته و شهری نیست که در سوگ جانباخته گان قهرمان خود نباشد، شهرهایی مانند ایذه( که کودکی به نام کیان پیر فلک در میان جانباخته گان بود) و سمیرم شهرهایی دارای اهمیت بسیار هستند. این ها مراکزی مهم برای توده های زحمتکش و دلاور قوم های بزرگ ایران بختیاری و لربویراحمدی و قشقایی هستند.
می توان اندیشید که کشتار رژیم در این شهرها بی معنا نیست و پیام مشخصی دارد و به اصطلاح «زهر چشم گرفتن» و «علاج واقعه را قبل از وقوع کردن» است.
کشتار در این شهرها می تواند با این هدف باشد که توده های مبارز این مناطق به مبارزات و نبردهای شدیدتری دست نزنند.
خامنه ای و پاسداران اش از چه چیز ترس و وحشت دارند که توده ها را در این مناطق به خاک وخون می کشند؟
 
درود بر توده های مبارز کرد و بلوچ و بختیاری و بویراحمدی و قشقایی!
مرگ بر جانیان بزدل سپاه و تفنگ به دست های مزدوری
 که به توده های بی دفاع شلیک می کنند و آنها را می کشند!
 برقرار باد جمهوری دموکراتیک خلق ایران
 گروه مائوئیستی راه سرخ
ایران
25 آبان 1401
 

۱۴۰۱ آبان ۲۵, چهارشنبه

گسترش انقلاب و تکامل شکل های مبارزه

 
گسترش انقلاب و تکامل شکل های مبارزه 
 
 
شور و نشاط در انقلاب
این روزها را می توان اوج هایی تازه در انقلاب دموکراتیک کنونی دانست. این اوج ها هم در شور و نشاط وصف ناپذیری که توده ها از خود برای مبارزه، و علیرغم تمامی ددمنشی ها و پلشتی ها و سرکوب های خونین از جانب حکومت، بروز می دهند خود را نشان می دهد و هم در گسترش بیش از پیش جنبش وهم در رشد برخی اشکال جانبی مبارزه.
به نظر می رسد که تداوم اعتصاب کسبه و بازاریان برای دومین روز، تاثیر مثبتی روی مبارزات جاری گذاشته و شور و نشاط جوانان و توده ها و اعتماد به نفس آنها را بیشتر کرده است. جوانان و توده ها احساس می کنند که پشت شان گرم تر شده است و نیرو و انرژی بیشتری پیدا کرده اند. و این جدا از این است که اعتصاب کسبه و بازاریان می تواند به روی بخش های تولید و خدمات تاثیر گذارد و این بخش ها را به تحرک کشاند و در نتیجه دیر یا زود شاهد اعتصابات طبقات، گروه ها و بخش های تازه ای باشیم.
گسترش انقلاب به شهرهای کوچک و روستاها
این اوج را در گسترش انقلاب نیز می توان دید. اکنون و هر روز بیش از روز پیش، انقلاب از شهرهای بزرگ و متوسط به شهرهای کوچک و روستاها جاری می شود و توده های بیشتری را به حرکت در آورده و به جنبش و انقلاب می کشاند.
با وجود این که جنبش و انقلاب در دو ماه گذشته عمدتا به شهرهای بزرگ و متوسط محدود بود اما همواره به شهرهای کوچک و روستاها نیز کشیده می شد.
در این مورد می توان نخست به  کردستان و بلوچستان و برخی از استان ها همچون ایلام و یا شمال خوزستان همچون لالی و ایذه و استان های کهگیلویه و بویراحمد و چهارمحال و بختیاری اشاره کرد که جنبش صرفا شهری نبوده و به شهرهای کوچک و  روستاهای بسیاری کشیده شده بود( برخی شهرهای کوچک مانند لردگان و یا لالی در جنبش های پیش از این نیز نقش داشتند).
از سوی دیگر در مناطق مرکزی و به این دلیل که برخی مبارزین جانباخته شهرهای متوسط و بزرگ از شهرهای کوچک و روستاهای دور و نزدیک شهرها بودند و با توجه به مراسم سوگ برای این جانباخته گان که عموما در روستا برگزار می شد، روستاها خود به خود به نوعی در مبارزه درگیر می شدند.
اما در این دوره ی اخیر و به ویژه دو روز گذشته یعنی 23 و 24 آبان، جنبش از شهرهای بزرگ و متوسط گذر کرده و به شهرها کوچک و روستاها رسید تا جایی که در برخی از روستاها حتی با توجه به محیط کوچک و بسته ی روستا، جوانان و توده های روستا گردهمایی و راهپیمایی برگزار کردند و علیه خامنه ای و دیکتاتوری شعار دادند. دیر نیست که این گسترش بسیاری از شهرهای کوچک و روستاها را در بر گیرد.
 روشن است که هر چه که جنبش شهرهای کوچک و روستاهای بیشتری را در بر گیرد به نفع انقلاب و تداوم آن است. نکاتی که در حال حاضر اهمیت بیشتری دارند یکی این است که گستره ی دامنه ی جنبش، نیروهای دشمن را بیشتر پخش می کند و در نتیجه سرکوب آن را سخت تر و دشوارتر می کند. دو دیگر این که اگر در منطقه ای جنبش به دلیل سرکوب شدید و یا دلایل دیگر دچار افت شد، منطقه ای دیگر انقلاب را تداوم می بخشد. و سوم این که بخشی از نیروهای ارتش و سپاه از همین شهرهای کوچک و روستاها هستند و گسترش جنبش به آنها می تواند تضعیف و ریزش نیروهای ارتش و سپاه را در پی داشته باشد.
رشد شکل های جانبی مبارزه
یک ویژگی دیگر این روزها، رشد اشکال جانبی مبارزه به ویژه حمله به مراکز سیاسی و مذهبی  و نظامی حکومت همچون فرمانداری ها و حوزه های علمیه و بسیج است. در بسیاری از شهرها حمله به مراکز بسیج تقریبا عادی شده است و اگر چه  شکل عمده ی مبارزه به آتش کشیدن این مراکز است، اما در این دو روز در برخی مناطق به ویژه در مهاباد کار به درگیری مسلحانه و تصرف این مراکز نیز کشیده شده است. اشکالی که رشدشان بیش از هر چیز به دلیل حملات نیروهای مسلح حکومت و آتش گشودن به روی مردمی است که در گردهمایی هایی کاملا مسالمت آمیز شرکت کرده اند. این گشودن آتش به روی توده ی بی دفاع و کشتار کودکان و جوانان کینه و نفرت خلق را افزون می کند و بر خشم وی می افزاید. روشن است که نتیجه ی آن تهاجم متقابل، به مراکز نظامی رژیم و به آتش کشیدن آنها است. 
این ها را باید نشانه های رشد اشکالی از مبارزه دانست که چنانچه جنبش دامنه و عمق بیشتری بگیرد در کنار اعتصابات رشد خواهد کرد.
گسترش اعتصابات
بدون شک حلقه ی مرکزی تکامل جنبش به مرحله ی نوین آن، اعتصابات سراسری است. بدون اعتصابات گسترده ی سراسری و به وسیله ی تمامی طبقات خلقی به ویژه طبقه ی کارگرجنبش نمی تواند آن گونه که شاید و باید تکامل یابد. آنچه که تا کنون صورت گرفته یعنی اعتصابات دانشجویان، دانش آموزان و فرهنگیان و نیز بخش هایی از کارگران و اکنون نیز اعتصابات کسبه و بازاریان گرچه بسیار خوب و در تکامل انقلاب نقش داشته است اما هنوز کافی نبوده و به هیچ وجه به معنای گذار کامل به این مرحله و استقرار در آن نبوده است. به ویژه این که برخی از اولتیماتوم ها برای اعتصاب و یا اعتصابات کارگری( همچون کارگران رسمی نفت و یا اکنون ذوب آهن اصفهان) اقتصادی بوده است و با وعده ای که از طرف دولت و یا کارفرما داده شده کارگران به سرکار خود بازگشته اند.
در مورد اعتصابات کسبه و بازاریان نیز باید به این نکته ی مهم اشاره کنیم که این اعتصابی «خاموش» است و نه همراه با بیان خواست ها. به این معنا که اگر کسبه و بازاریان مغازه های خود را بستند، این کار همراه با گردهمایی و راهپیمایی های گسترده( و نه محدود- گرچه شاید اکنون امکان این گونه گردهمایی ها و راهپیمایی ها مقدور نباشد) و یا حداقل پخش اطلاعیه هایی که در آن ها به بیان خواست های خود بپردازند، نبوده است. از این رو این اعتصاب هر چند می دانیم که در پس و پشت آن مخالفت این صنف با حکومت است، اما بیشتر شکل همراهی با جوانان و توده های مبارز در خیابان را دارد، تا یک اعتصاب با خصوصیاتی مستقل و استوار بر خواست های سیاسی کسبه و یا بازار.
به همین دلیل در آینده اعتصابات سیاسی باید توام با دادن اطلاعیه ها و بیان خواست ها، آشکار و یا حتی زیرزمینی، باشد تا جنبش و انقلاب از حالت نفی صرف حکومت اسلامی بیرون آمده، و شکل مثبت این که هر طبقه و گروه و بخش چه می خواهد پیدا کند و در نتیجه نیرو و تحرک بیشتری را ایجاد کند.
مرگ بر خامنه ای
مرگ بر جمهوری اسلامی
برقرار باد جمهوری دموکراتیک خلق ایران
   
گروه مائوئیستی راه سرخ
ایران
24 آبان 1401
 
 

 

۱۴۰۱ آبان ۲۴, سه‌شنبه

گام های آغازین برای ورود به مرحله ی دوم انقلاب

 
گام های آغازین برای ورود به مرحله ی دوم انقلاب
 
در فراخوان های داده شده از سوی نیروهای انقلاب، دانشجویان مبارز و دختران و پسران جوان انقلابی و پیشرو، از توده ها سراسر کشور خواسته شده بود که سه روز 24 و 25 و 26 آبان را به یاد شورش بزرگ آبان 98 و برای گرامیداشت جانباخته گان این شورش خونین به خیابان ها بیایند و همچنین به یاد این روزهای بزرگ، اعتصابات سراسری صورت گیرد.
در نخستین روز از سه روز یاد شده بسیاری از توده ها در تهران و شهرهای بزرگ و کوچک به خیابان ها آمدند، دانشجویان در دانشگاه ها گردهمایی برگزار کردند، بسیاری از کسبه و بازاریان در تهران  و شهرها مغازه های خود را بستند و به مبارزات انقلابی پیوستند و همچنین در این روز بزرگ، کارگران مبارز ذوب اهن اصفهان که یکی از مهم ترین کارخانه های تولیدی کشور است با شعار «وعده وعید کافیه، سفره ی ما خالیه» اعتصاب خود را آغاز کردند.
این یادبود بزرگ در حالی برگزاری می شود که خامنه ای و دفتر و دستک های اطلاعاتی و سپاه پاسداران اش گمان کرده بودند که با سرکوبی های خونینی که تا کنون پیش برده اند توانسته اند جنبش  را سرکوب کرده و به خاموشی کشند.
اعتصاب کسبه و بازاریان
یکی از مهم ترین وجوه این روز اعتصاب کسبه و بازاریان است. کسبه و بازاریان و به ویژه کسبه ی خرد و میانه، از نیروهای محرکه ی مهم انقلاب دموکراتیک خلق ایران بوده و هستند و پیوستن هر چه بیشتر اینان به انقلاب به روی دیگر طبقات به ویژه طبقات میانه و نسبتا مرفه خواه سنتی و خواه مدرن تاثیر چشمگیری خواهد گذاشت.
از این گذشته، رشته های معینی تمامی لایه های سنتی کسبه و بازاریان را به لایه هایی از روحانیون رده های میانی و پایین پیوند می دهد و از این رو اعتصاب آنها می تواند این لایه ها را از حال ترس و رخوت و سستی ای که گرفتارش شده اند بیرون آورد و به جنبش و انقلاب کشاند.
تردیدی نیست که انقلاب کنونی انقلابی است خواهان جدایی دین از سیاست و برقراری یک حکومت دموکراتیک مردمی غیر دینی. و نیز روشن است که بسیاری از روحانیون و آخوندها نیز تمایلی به حکومت دینی نداشته و ندارند و برخی از سران آنها بارها این امر را گفته و گوشزد کرده اند. اما تسلط هولناک خامنه ای و دفتر و سازمان های اطلاعاتی اش بر تمامی مراکز دینی موجب ترس و تردید و دودلی فراوان این بخش ها شده و یک مانع مهم در راه پیوستن لایه های پایین و میانی روحانیون به انقلاب گردیده است. یک حسن بزرگ اعتصاب کسبه و بازاریان سنتی همانا تحرکی است که این اعتصاب در این لایه های پایین و میانی روحانیت به وجود آورده و به وجود خواهد آورد و آنها را ترغیب به پیوستن به انقلاب خواهد کرد و به این سان در نهاد روحانیت شکاف بزرگی تولید خواهد کرد. شکافی که باید روی دهد و روی خواهد داد.
از سوی دیگر، این تصور که بازاریان در چنبره ی هیئت موتلفه و باند عسگر اولادی بوده و هستند تصور درستی نیست. این که موتلفه در لایه هایی از بازاریان حکومتی  نفوذ دارد امری نیست که بشود انکار کرد، اما دیگر نیروها از جمله اصلاح طلبان و جریان های ملی نیز در میان بازاریان رده های مرفه و میانی و گرایش های دموکراتیک و انقلابی در میان کسبه ی میانی و جزء نافذ هستند.
 به عنوان واقعیات تاریخی باید بگوییم که بخش های مهمی از بازار( منظور ما کسبه و بازاریان است) از سال 76 به این سو هم با جریان اصلاح طلبان زمانی که خاتمی رهبرش  بود همراهی کرد و هم در انتخابات سال 88 پشتیبان موسوی و کروبی بود و رای خود را به این دو داد و در راهپیمایی میلیونی شرکت کرد. به همین سان گرایش ذهنی یا عاطفی(و گاه عملی) اصلی کسبه و بازار در شورش های 96 و 98 و مبارزات دیگری که پس از آن در استان های گوناگون و شهرهای بزرگ و کوچک پیش رفت، سمت گیری به نفع نیروها و طبقات مبارز بود و نه به نفع حکومت. تازه و در جنبش کنونی نیز می توانیم نگاه کنیم به کسبه و بازاریان کردستان و بلوچستان که یک پای مهم جنبش این خلق های زیر ستم ایران بوده اندو به تمامی معنا وبا تمامی نیرو با انقلاب بوده اند. به این ترتیب پیوستن کسبه و بازاریان به هیچ وجه امری غریب نیست. این باید صورت می گرفت و اکنون تنها صحبت می تواند بر سر گسترش و تداوم آن باشد که به معنای گسترش و تداوم انقلاب و ادامه ی دومین مرحله ی آن خواهد بود. 
درود به کارگران دلاور ذوب آهن اصفهان
آغاز اعتصاب کارگران و کارکنان ذوب آهن اصفهان امری است که باید ستایش اش کرد و از آن پشتیبانی همه جانبه به عمل آورد. طبقه ی کارگر ستمدیده ترین طبقه ایران است. طبقه ای است که به وسیله سرمایه داران حاکم بر جمهوری اسلامی و امپریالیست ها به شدیدترین وجه ممکن استثمار می شود. چنان که این طبقه که مهم ترین نیروی محرکه ی انقلاب است به گسترده ترین وجه خود به انقلاب بپیوندند، انقلاب حالی دیگر خواهد یافت و تغییرات کیفی در وضع آن به وجود خواهد آمد. 
به احترام و یاد قهرمانان خلق
مبارزات توده ای دهه ی اخیر به ویژه از دی 96 به این سو صدها ها قهرمان از دل خود بیرون داده است. در مبارزات کنونی نیز به دلیل تداوم و تکامل ویژه ی آن، بسیاری از دختران و پسران جوان و زنان و مردان یکی پس از دیگری سر بر می کشند و قهرمان توده های سراسر کشور می شوند و خلق نیز همواره  یاد آنها که جان باختند و ارج آنها که در حال مبارزه اند را گرامی می دارد.
حسین رونقی قهرمانی که پیشرو بودن و مبارزه اش ارج گذاشته می شود و اکنون در پشتیبانی از او، نام اش بر زبان دانشجویان و دانش آموزان و مبارزان انقلاب جاری است.
خانواده ی قهرمان: مادر و خواهر و برادران نوید افکاری ورزشکار مبارز و قهرمان که در در راه خلق جان باخت، و سرکوب این خانواده به وسیله ی گماشتگان کثیف خامنه ای بر آنها پایانی ندارد.  
یلدا آقا فضلی دختر جوان 19 ساله اهل تهران که بین چهارم آبان روز بازداشت اش تا پانزدهم همین ماه که آزادش کردند او را بسیار شکنجه کردند. وی در 20 آبان درگذشت و چنان که گفته شده خودکشی کرده است. و توده های مردم او را بزرگ داشتند و حکومتیان تاب نیاوردند و در مراسم سوم او به مردم حمله کردند.
متین نصری سرباز قهرمان سنندجی که از دستور مافوق در شلیک به توده ها خودداری کرد و به دست آنها کشته شد و توده های مردم در چله ی او یاد او را گرامی داشتند.
هیمن حمزه مردی متاهل و پدر دو دختر خردسال اهل بیوران سفلی از توابع سردشت که مراسم بزرگداشت او به نبردی بزرگ بین توده ها و حکومت در سردشت انجامید.
 
مرگ بر خامنه ای
مرگ بر بسیجی و سپاهی
مرگ بر جمهوری اسلامی
برقرار باد جمهوری دموکراتیک خلق
 گروه مائوئیستی راه سرخ
ایران
24 آبان 1401

۱۴۰۱ آبان ۲۲, یکشنبه

برخی مسائل در خیزش انقلابی کنونی 5- «انقلاب زنانه» و تفسیرهای آن - بخش دوم

  
برخی مسائل در خیزش انقلابی کنونی و موضع طبقه ی کارگر(5)
 
«انقلاب زنانه» و تفسیرهای آن - بخش دوم
تفسیر«شبه چپ»
منظور ما از «شبه چپ» ایران یکی گروه های رویزیونیستی است که شامل توده ای- اکثریتی ها به همراه  خروشچفیست های راه کارگری و جریان های سوسیال دموکرات که نام کمونیست بر احزاب و گروه های خود گذاشته اند، می باشد و دیگری ترتسکیست ها یعنی جریان های حکمتی کمونیسم کارگری از حزب کمونیست کارگری سلطنت طلب تا حزب های جورواجور حکمتیست که به اصطلاح موضع در برابر سلطنت طلبی حزب تقوایی دارند و خود از آن ها ترتسکیست ترند و همچنین گروه هایی که نام «مارکسی» و «مارکسیسم غربی» و «چپ نو» و غیره بر خود گذاشته اند.
برخی جریان های رویزیونیستی مانند حزب کمونیست ایران( م- ل- م) که یک حزب فمینیست آواکیانیستی است نیز میان این دو دسته دست و پا می زند.
بیشتر این جریان ها به گونه ی سازمانی و یا فردی، مستقیم و یا غیرمستقیم مبارزات کنونی را«انقلاب زنانه» نامیده و یا شعار« زن، زندگی، آزادی» را و البته با تفاسیر بورژوایی، شعار اصلی یا استراتژیک خود قرار داده اند. از این رو در این مقاله هم به آنچه بنیان این نظرات است توجه می کنیم وهم به بررسی مقاله ای که یکی نمونه وارترین مقالات در بیان این دیدگاه است می پردازیم.(1)
جابجایی مبارزه طبقاتی با مبارزه ای دیگر و تضاد اساسی با تضاد غیراساسی
نخستین نکته این است که بیشتر این گروه ها و دسته ها به ویژه دسته های کمونیسم کارگری خواه نوع  سلطنتی- امپریالیستی آن و خواه دارودسته هایی که نام حکمتیست بر احزاب خود گذاشته اند، ساخت اقتصادی را «سرمایه داری» و حداقل در ظاهر تضاد اساسی را «کار و سرمایه» می دانند و بنابراین از مبارزه ی طبقاتی بین کارگر و سرمایه دار نام برده و یا می برند و نیز انقلاب کنونی در ایران را «انقلاب سوسیالیستی»می خوانند.(2)
در مورد این جریان ها وضع در بهترین حالت به این گونه است که مساله ی ستم بر زنان را با تفسیری که دارند دارای جایگاهی مستقل از مبارزه طبقاتی اما مهم تر و مرکزی تر از آن می بیند.
از دید این افراد و جریان ها، انقلاب ایران«انقلاب زنانه» است( برخی از آنها یا از«انقلاب زنانه» نام می برند و یا از این که انقلاب ایران«خصلت زنانه» دارد و یا از هر دو)(3) برای این که مساله ی اساسی که انقلاب می خواهد حل کند مساله ی ستم بر زنان و برابری واقعی زن و مرد است. بنابراین مبارزه برای رفع این تضاد قرار است برای این حضرات که طرفدار انقلاب کارگران هستند و تضاد جامعه را چهل و اندی سال است«تضاد کار و سرمایه» می دانند، حل کرده و نظام کذایی«سوسیالیستی» شان را برقرار کند.
روشن است که زمانی که شما انقلاب کنونی را کیفیتا «انقلاب زنانه» می دانید به این معناست که ساخت اقتصادی (و یا اجتماعی) را دیگر نه سرمایه داری بلکه ساختی پدرسالار و یا مردسالار ارزیابی می کنید و تضاد اساسی را در بهترین حالت، تضاد میان زنان با نظام پدر سالار و مرد سالار می دانید. دلیل ما این است که انقلاب در هر زمینه ای برآمد تضاد در آن زمینه است و چنانکه برآمد تمامی طبقات جامعه ی ایران انقلابی به این نام باشد باید آن را تجلی تضاد اساسی و این تضاد را نیز برآمد ساخت اقتصادی آن جامعه دانست.   
دراین صورت تضاد طبقاتی و مبارزه ی طبقاتی بین طبقات نسبت به تضاد مزبور یا به کلی بی اهمیت می شود و یا جایگاهی جانبی پیدا می کند.
بنابراین، در مورد این گروه ها مساله ی تبیین جایگاه این دو تضاد یعنی تضاد طبقاتی بین کارگر و سرمایه دار و تضاد بین زنان و ستم مردسالارانه و رابطه آنها با یکدیگر است.
این دیدگاه را می توان در برابر دیدگاهی گذاشت که در گذشته برخی از چپ های ایران داشتند و بدون قائل شدن هویت ویژه و استقلال نسبی برای تضادهای دیگر جامعه و از جمله تضاد زنان با ستم مردسالارانه و جامعه ی مردسالار، آنها را یا نعل به نعل تابع مطلق مبارزه ی طبقاتی می دانستند و یا اگر هم استقلال نسبی برای آنها قائل بودند، هیچ گاه آنها را تضادهایی که می توانند در مقاطعی عمده شوند و تمامی جنبش را به گرد خود به پیش برند، به شمار نمی آوردند.
اکنون می توان این گونه بیان کرد که اگر در گذشته جریان هایی می گفتند که ستم بر زنان دارای هیچ گونه جایگاه مستقل نیست و استقلالی نسبت با سایر تضادها ندارد و به طورمطلق تابع مبارزه ی بین طبقه ی کارگر و سرمایه دار است(4) این جا وضع برعکس می شود و مساله ستم بر زنان یا استقلال مطلق از مبارزه ی طبقاتی پیدا می کند و یا در صورت وابستگی متقابل این دو به یکدیگر، نقش محوری و اساسی را می یابد.(5) در نتیجه از دیدگاه این کسان مبارزه ی طبقاتی به هیچ وجه نقش اساسی نداشته، بلکه نقش درجه دوم و فرعی داشته و تابع مبارزه برای رفع ستم بر زنان است.
درهم کردن صف دوست و دشمن
چنانچه بر بستر این تضاد بخواهیم پیش رویم باید تمامی مبارزات طبقاتی و از جمله مبارزه ی طبقه کارگر را با سرمایه داران( از نظر ما در شرایط کنونی سرمایه داران بوروکراتیک - کمپرادور) را تابع مبارزات زنان با ساخت مردسالارانه ی جمهوری اسلامی کنیم و این تضاد  را مرکز ثقل تمامی تضادهای دیگر بدانیم، البته اگر آن تضادها جایی برای اظهار وجود داشته باشند. در بهترین حالت چنین صف بندی ای تشکیل می شود:
زنان( و مردان) هوادار رفع ستم جنسی بر زنان و خواهان آزادی و برابری زنان و مردان از تمامی طبقات، در صف مردم قرار می گیرند، و مردان به تنهایی و یا مردان و زنانی که با آزادی و برابری زنان با مردان و رفع ستم جنسیتی مخالف اند و خواهان حفظ نظام مردسالار هستند باز از همه ی طبقات در صف دشمن. از این دیدگاه تمامی تضادها در جامعه به ردیف دوم رفته و هرگز به ردیف اول نخواهند آمد و نباید هم بیایند.
روشن است که با چنین دیدگاهی نمی توان صف بندی انقلاب و ضد انقلاب را تعیین کرد و اگر هم حتی بشود تعیین کرد، صف بندی هر دو سو، طبقات کاملا متضادی که در آن دوست و دشمن و انقلاب و ضد انقلاب درهم می شوند در برمی گیرند. به این معنا که در صف انقلاب زن و مرد کارگر و سرمایه دار کنار هم و در صف ضد انقلاب نیز به همین ترتیب. دسته نخست برای رفع ستم بر زن و سرنگونی نظام مردسالارمبارزه می کنند و دسته ی دوم برای حفظ آنها.
ساخت اقتصادی ای که با رفع این تضاد برقرار می شود
از این گذشته، اگر مسیر استدلال این دیدگاه را نه آن گونه که برخی از آنها با درهم نگری طرح می کنند یعنی هم«انقلاب زنانه» را جای«انقلاب سوسیالیستی» شان می گذارند و هم کماکان به سوی سوسیالیسم پیش می روند، بلکه به گونه ای درست ترسیم کنیم روشن نیست که برای حل این تضاد یعنی تضاد زنان با نظام مردسالار که از دیدگاه آنان تضاد اساسی و محور حرکت و تحول جامعه است چه جامعه و با چه اقتصاد، سیاست و فرهنگی باید برپا کرد.
ظاهرا این جا مبارزه در بهترین حالت بر سر نفی ساخت اقتصادی( یا ساخت اجتماعی) مردسالار و جامعه ی مرد سالار و ایجاد ساخت اقتصادی و جامعه ای است که برپایه ی مردسالاری نبوده و بنابراین ستم بر زنان در آن وجود نداشته باشد.
پرسش این است که مشخصات اقتصادی و سیاسی و فرهنگی این جامعه که بر مبنای رفع این تضاد معین که جای تضاد اساسی نشسته است بر پا می شود چیست؟ 
دو ساخت اقتصادی متضاد که تضادها باید در آن حل شوند
 روشن است که این جامعه یا باید جامعه ی بورژوایی و سرمایه داری باشد و یا پرولتری و سوسیالیسم. زیرا ساخت اقتصاد سومی وجود ندارد که این تضاد را بتوان در آن حل کرد. و اگر هر کدام از این دو فرض شود آنگاه دیگر مبارزه یا بر سر حل این تضاد درون جامعه ی سرمایه داری است، و یا در این جامعه ممکن نیست و بنابراین باید برای تبدیل آن به جامعه ی کمونیستی مبارزه کرد و تضاد را در فرایند این تبدیل و استقرار این جامعه حل کرد.
و با توجه به این که می دانیم که نظام ادعایی رویزیونیست ها و حکمتیست های ترتسکیست، سوسیالیسم است، در فرایند برقراری سوسیالیسم تنها مبارزه ی طبقاتی بین طبقه ی کارگر و طبقه ی سرمایه دار و انقلاب سوسیالیستی است که در تحلیل نهایی می تواند نقش اساسی را داشته باشد و محور شود.   
خلاصه می کنیم: حل تضاد زنان با مردان و رفع ستم مردسالارانه یا باید بر بستر تضاد میان پرولتاریا و بورژوازی و برای برقراری جامعه ی کمونیستی حل و فصل شود و یا در چارچوب نگاه و جهان بینی بورژوایی حاکم در آید و درون همین جامعه ی سرمایه داری با مبارزه ی زنان علیه ستم و با دیدگاه های بورژوایی( یعنی گزیدن دیدگاه حاکم بورژوایی) و به شکل تدریجی و رفرمیستی پیش رود. شصت سال اخیر جنبش و مبارزه ی زنان به ویژه در کشورهای غربی نشان داده که چنین امری یعنی آزادی زنان از ستم جنسی و برابری واقعی بین زنان و مردان در چنین جامعه ای ممکن نیست.
وحدت این دیدگاه با دیدگاه سلطنت طلبان
چنانکه می بینیم بر مبنای چنین دیدگاه هایی مبارزات زنان علیه ستم نسبت به مبارزه ی طبقاتی نقش عمده تر و اساسی تری دارد( در واقع آنها اساسا جایگاهی آن چنانی برای مبارزات طبقاتی قائل نیستند و اگر قائل باشند در چارچوب تردیونیونیستی است) از دید آنان با حرکت از این تضاد و همچنین تضاد دیگر یعنی تضاد جوانان با نظام موجود می توان به «انقلاب سوسیالیستی» تحقق بخشید.
 اینجا به روشنی می توان نوعی وحدت خواسته و ناخواسته بین این دیدگاه و دیدگاه سلطنت طلبان دید. هر دو مبارزه ی طبقاتی را در سایه قرار می دهند و هر دو می خواهند به وسیله ی مبارزه ی زنان و جوانان و البته آن تصوری که از «مبارزه» دارند، جامعه را دگرگون کنند. یکی می خواهد سلطنت برقرار کند و دیگری «جامعه ی انسانی» و یا «سوسیالیسم» کذایی اش را!؟
یک مقاله نمونه ای:«انقلاب زنانه»
نوشته ی فریبا ثابت - فعال حقوق زنان و از اعضای راه کارگر، 6 آبان 1401، در سایت سازمان اتحاد فداییان خلق( از دارودسته ی رویزیونیست ها) و همچنین سایت آزادی بیان از زمره سایت های دارودسته های حکمتیست و ...
 این مقاله نه تنها نکاتی را که در بالا به آنها اشاره کردیم به گونه ای نمونه وار در خود جمع کرده است، بلکه در عین حال ویژگی خاص مقالات رویزیونیستی و ترتسکیستی یعنی درهم نگری و اغتشاش فراوان و عدم توانایی در بهم آوردن سر و ته نظر و مقاله اش  را نیز در خود دارد.
در زیر بخش هایی از مقاله را می آوریم و در یادداشت ها زیر هر بخش به نقد آنها می پردازیم. تمامی تاکیدهایی که صورت می گیرد از ماست.
یک: «اعتراض به حجاب اجباری از نوع اسلامی از همان فردای انقلاب شروع و آتش زدن امروز آن، نماد به چالش کشیدن قدرت در یک ساختار تبعیض آمیز پدرسالار است...»
«تا زمانی که ساختار پدرسالار« اقتدار مردانه» هدف قرار نگیرد این سیکل معیوب مرتبا تکرار میشود.»
«برابری و آزادی کامل زنان تنها با تغییر حکومت و تصویب قوانین، بدون ضربه زدن به ساختار پدرسالار جامعه ممکن نیست.»
یادداشت: در این مقاله «ساخت پدرسالار» اساس جامعه و آن چیزی است که باید به عنوان« هدف» قرار گیرد؛ باید به « چالش» گرفته شود و به آن « ضربه» زده شود. این جا به نظر می رسد که ساخت اقتصادی سرمایه داری و مبارزه ی طبقاتی که این ساخت ایجاد می کند به کلی از نظر افتاده است. 
دو: «زنان با حرکت های ساختارشکنانه خود از سد حکومت دینی گذشته و دیگر نه در حاشیه تاریخ که در متن تاریخ اند و خود سرنوشت خود را به عهده گرفته اند و خواستار انقلابی نیستند که به سیاهی لشکر تبدیل شوند آنها خود اکتور و نیروی اصلی انقلاب هستند.»
یادداشت: در اینجا منظور کدام انقلاب است که می تواند زنان را به «سیاهی لشکر» تبدیل کند؟ آیا زنان در انقلاب اکتبر 1917روسیه و یا انقلاب چین(1949) «سیاهی لشکر» بودند؟ آیا اگر در انقلاب دموکراتیک به رهبری طبقه ی کارگر و یا انقلاب سوسیالیستی ایران، زنان از نظر کمی «اکتور و نیروی اصلی انقلاب» نباشند معنایش این است که«سیاهی لشکر» خواهند بود؟ یا «اکتور و نیروی اصلی» و یا «سیاهی لشکر»!؟ با منطقی این چنین باید این گونه نتیجه گرفت که با توجه به این که در حال حاضر در انقلاب کنونی، زنان«اکتور و نیروی اصلی»هستند پس مردان سیاهی لشکرند!؟ توجه کنیم که صحبت بر سر خواست ها نیست بلکه بر سر «اکتور و نیروی اصلی» بودن است. گویی مردان زمانی که اکتور و نیروی اصلی بودند نه برای طبقه ی خود یعنی طبقات زیر ستم برده ها، دهقانان و یا کارگران، بلکه برای خواست های مردانه و علیه زنان مبارزه کرده اند!
از سوی دیگر، ممکن است که در انقلابی( و از جمله انقلاب دموکراتیک کنونی ایران و یا انقلاب سوسیالیستی آینده) زنان از نظر جمعیت بیشتر از مردان و اکتور اصلی انقلاب باشند، اما این امر ماهیت این انقلاب ها را تغییر نمی دهد. نهایت این که در این انقلاب ها پیشروترین زنان کمونیست طبقه ی کارگر به همراه روشنفکران زن کمونیست رهبری انقلاب دموکراتیک نوین و سوسیالیستی را در دستان خود می گیرند و حل تضادهای طبقاتی و جنسیتی و دیگر تضادها را به پیش می برند.
سه: شاید این سئوال مهم مطرح شود که منظور از نقش اصلی زنان چیست؟
ایا منظور همان انقلاب زنانه است که از طرف برخی مطرح است؟
آیا فراگیر شدن شعار زن زندگی آزادی اتفاقی و یا بااراده افراد یا جریان خاصی صورت گرفت؟
شاید بتوان گفت که این سه سئوال رابطه تنگاتنگ و پیوسته ای با هم دارند و در ارتباط با یک دیگر قابل بررسی هستند به عبارتی لازم و ملزوم یکدیگرند.
یادداشت:  چنانکه پایین تر خواهیم دید از نظر نویسنده بر مبنای «نقش اصلی زنان» و شعار «زن زندگی آزادی» می توانیم این انقلاب را«انقلاب زنانه» بنامیم.
چهار: در جمهوری اسلامی و سیستم مبتنی بر قدرت جنسیت، بدن زن همیشه یک موضوع سیاسی است.
اما از آنجایی که هم چنان قانون مدنی و قانون مربوط به خانواده بر اساس شریعت بود اساسا زنان را تحت قیمومیت مردان قرار میداد.
روسری که امروزه سوزانده می شود نه یک تکه پارچه که کنترل ایدئولوژیک بر بدن زن و سمبل تمامی تبعیض های جنسیتی، بی حقوقی در حوزه های اقتصادی اجتماعی سیاسی فرهنگی است که زنان طی چهار دهه حکومت جمهوری اسلامی متحمل شده اند اما امروزه زنان به پا خاسته سرنوشت خود را بدست گرفته اند. آنها نه تنها از سد حکومت دینی گذشته اند که اقتدار مردانه را هم به چالش کشیده اند.
و اما پرانتز کوتاهی درباره اقتدار مردانه:
(پدرمرد سالاری پیش از آنکه در باره روابط تک تک مردان و زنان باشد در چهارچوب و ابعاد اجتماعی قابل تعریف است ارتش، پلیس، دانشگاه ها، مراکز علمی، پست های کلیدی سیاسی و اقتصادی و…
خلاصه اینکه تمام مراکز قدرت در دست مردان است پدر سالاری اول نهادها و بعد افراد را شکل میدهد. در نتیجه اقتدار از آن مردان است».
در ساختار پدر سالار زنان می توانند قدرت داشته باشند اما اقتدار سیاسی فرهنگی اجتماعی در دست مردان است. تمام حوزه ها در خدمت مردان می باشد و زنان تنها موقتا در کارهای مردانه شرکت می کنند) برگرفته از کتاب زنان در روزگارشان ـ مارلین لگیتت ترجمه نیلوفر مهدیان.
بنابراین در این جا منظور ، به چالش کشیدن تمامی نهادهای قدرت و نهادهای سرکوب از طرف زنان است. رشد بی نظیر زنان درتمامی حوزه های اجتماعی،سیاسی، فرهنگی همراه با آگاهی فمنیستی...
یادداشت: چنانکه می بینیم تمامی تضادهای جامعه در تضاد زنان با «ساختار پدرسالار» و «اقتدار مردانه» و «سیستم مبتنی بر جنسیت» خلاصه شده است و یا چنانکه پایین تر خواهیم دید این تضادها نقشی به کلی جانبی و بی اهمیت یافته اند. از این گذشته آن آگاهی ای هم که از این تضاد یعنی تضاد زنان با «ساختار پدرسالار» بر می خیزد نیز«آگاهی فمینیستی» است.
پنج: و اما آیا شاخص جنسیت و در خط مقدم بودن زنان در اعتراضات را می توان انقلاب زنانه نامید؟
یادداشت: چنانکه خواننده خواهد دید پاسخ نویسنده بله است!
شش: جامعه ای که در ان زنان آزاد نباشند نمی تواند جامعه ای آزاد باشد. نشناختن عمق این فاجعه یعنی نابرابری قانونی بین زن و مرد و در نتیجه تبعات آن برای زنان و کل جامعه توهم زا بوده و مبارزه را از مسیر خود منحرف می کند. جنبش زنان خواهان برابری حقوقی، اجتماعی سیاسی، اقتصادی ، قضایی، فرهنگی بین زن و مرد است .این برابری کامل اولین و اصلی ترین قدم برای از بین بردن دیگر تبعیضات جان سختی است که در جامعه ما ریشه عمیقی دارد که بدون تغییر اجتماعی غیر ممکن است چرا که نقش های جنسیتی نظم اجتماعی را حفظ می کند. تصور این که با تعویض قدرت سیاسی حتی با ایدیولوژی های عدالت طلبانه و آزادیخواه ،مسئله زنان به خودی خود حل می شود ، توهمی بیش نیست .تا زمانی که ساختار پدر سالار« اقتدار مردانه» هدف قرار نگیرد این سیکل معیوب مرتبا تکرار میشود . تاریخ این را به خوبی نشان داده است.
یادداشت: عبارات بالا بسیار درهم و مغشوش است.
نخست این که روشن نیست که نشناختن نابرابری قانونی بین زن و مرد و... کدام مبارزه را از مسیر خود منحرف می کند!؟ آیا نویسنده از مبارزه ی دیگری صحبت می کند که باید در آن «عمق این فاجعه یعنی نابرابری بین زن و مرد...» شناخته شود تا منحرف نشود؟ اگر منظور مبارزه ی طبقاتی است و این مبارزه اصل است آنگاه این یک نقد به طبقه ای است که از نظر نویسنده در این مبارزه می تواند نقش رهبری را داشته باشد.( پایین تر به این نکته بر می گردیم)
دو دیگر این که نویسنده برابری کامل زن و مرد را«اولین و اصلی ترین قدم برای از بین بردن دیگر تبعیضات جان سختی»(لابد «تبعیض جان سخت» بین کارگر و سرمایه دار!) می داند که « در جامعه ریشه دارد». امری که از دیدگاه وی بدون«تغییر اجتماعی»(لابد همان برابری بین زن و مرد و نه انقلابی اساسی در ساخت اقتصادی جامعه و تمامی روساخت سیاسی و فرهنگی آن) ممکن نیست. نکته این است که همان گونه که نادرست است حل مساله ستم بر زن را تابع نعل به نعل مبارزه کارگر و سرمایه دار کنیم این نیز نادرست است که بگوییم «این برابری کامل اولین و اصلی ترین قدم برای از بین بردن دیگر تبعیضات جان سختی است که در جامعه ریشه دارد»   
و سوم این که نویسنده در این جا به روشنی می گوید« تصور این که با تعویض قدرت سیاسی حتی با ایدیولوژی های عدالت طلبانه و آزادیخواه ،مسئله زنان به خودی خود حل می شود ، توهمی بیش نیست.» و به این ترتیب انقلاب های با «ایدئولوژی عدالت خواهانه و آزادیخواه» یعنی کمونیستی را صرفا «تعویض قدرت سیاسی» می داند و نه تغییری در ساخت اقتصادی- اجتماعی. دلیل این است که وی ساخت اقتصادی جامعه را «ساخت پدرسالار» می داند و تنها «انقلاب زنانه»( و نه انقلاب سوسیالیستی و کمونیستی) را انقلابی در این ساختار می داند.
چهارم، این کاملا درست است که«جامعه ای که در آن زنان آزاد نباشند نمی تواند جامعه ای آزاد باشد» اما از این حکم درست نمی توان نتیجه گرفت که انقلاب کنونی از نظر ماهیت «انقلاب زنانه» است.
و بالاخره با یک برداشت مثبت از برخی از عبارات، این نیز درست است که انقلابات سوسیالیستی و کمونیستی نباید این گونه بیندیشند که مبارزه برای از بین بردن طبقات، مساله ی زنان را به گونه ای اتوماتیک وار حل می کند. این به واقعی توهمی بیش نیست. زیرا بدون حل مساله ی زنان و ایجاد«برابری  حقوقی، اجتماعی سیاسی، اقتصادی، قضایی، فرهنگی بین زن و مرد» یعنی در واقع با حفظ «نقش های جنسیتی» این نظم اجتماعی طبقاتی تغییر اساسی نخواهد کرد و « سیکل معیوب» تکرار خواهد شد.  
هفت: زنان در انقلاب روسیه به ویژه زنان کارگر نقش ویژه داشتند که البته بیشتر نه از جایگاه زن که از جایگاه طبقاتی بود چرا که دیسکورس حاکم ،مبارزه طبقانی بوده و این باورکه حل مسئله زنان در گرو حل مسئله طبقاتی است.
یادداشت: از این عبارت که«دیسکورس حاکم، مبارزه ی طبقاتی بود» می توان این گونه نتیجه گرفت که دیسکورس( یا سخن) حاکم نباید مبارزه ی طبقاتی باشد، بلکه باید مبارزه برای برابری زن و مرد باشد. اما از این عبارت که «این باور که حل مساله زنان در گرو حل مساله طبقاتی است.» می توان این گونه برداشت کرد که این عیبی نبود که دیسکورس حاکم مبارزه طبقاتی بود اما این ایراد بود( این برداشت ما است اما به نظر ما دیدگاه نویسنده این نیست) که فکر می کردند حل مساله ی زنان به گونه ای مکانیکی و نعل به نعل در گرو حل مبارزه ی طبقاتی است و بنابراین جنبش زنان هیچ تحرک مستقلی ندارد. عبارت نخست نادرست و عبارت دوم با برداشت ما، درست است. در کل چنانچه گفتیم نویسنده درهم است و اغتشاش به پا می کند. مساله ی اساسی اش تغییر انقلابی جامعه نیست، بلکه در بهترین حالت حل تمامی مسائل جامعه به وسیله ی جنبش زنان است.
هشت: این دست آورد ها هر چند گام بزرگی برای رهایی زنان بود اما در عمل به علت عدم حضور یا حضور کم رنگ زنان در قدرت و مشارکت در تصمیم گیری، دولت مردانه، پیشبرد و به عمل در آوردن آنها دچار مشکلات جدی شد.
یادداشت: در اینجا حد مقابله با ساخت پدرسالار، شرکت زنان در «قدرت و مشارکت» در تصمیم گیری و وجود «دولت مردانه» دانسته می شود. به این ترتیب اگر زنان در قدرت سهم بیشتری داشته باشند و دولت نه مردانه بلکه زنانه باشد مشکلات حل می شود. می توان این گونه نتیجه گرفت که صحبت بر سر تغییر انقلابی جامعه نیست، بلکه بر سر سهم زنان در قدرت است. به نظر می رسد که برخی کشورهای سرمایه داری (مثلا ایسلند) به این مرتبه رسیده اند و زنان بورژوا در راس قدرت اند. احتمالا در آنجا به ساختار پدرسالار پایان داده و زنان به برابری کامل با مردان رسیده اند!؟ آیا این حداکثر خواست این «انقلاب زنانه» است؟!
نه: هرچند به نظرمن به هیج وجه نافی تمامی دست آوردها نیست اما نشان دهنده این امر مهم است که برابری و آزادی کامل زنان تنها به تغییر حکومت و تصویب قوانین، بدون ضربه زدن به ساختار پدر سالارجامعه ممکن نیست.
یادداشت: در اینجا نتیجه ی انقلاب اکتبر 1918 روسیه تنها تغییری در حکومت  و تصویب قوانین دانسته شده است و از نظر نویسنده هیچ گونه انقلابی در ساختار پدرسالار که از نظر وی  احتمالا باید ساخت اقتصادی جامعه باشد به وجود نیاورده است.
ده :اگر قبول کنیم که انقلابات و قیام های مردمی نه فقط اعتراض یک جنبش به نظم موجود بلکه اساسا برای یک روابط اجتماعی جدید است شاید کمکی به فهم بهتر «انقلاب زنانه » باشد.
یادداشت: انقلاب ها و قیام های مردمی( و لابد در این رده انقلابات سوسیالیستی و کمونیستی) نباید تنها اعتراض یک جنبش به «نظم موجود»( نظم سرمایه داری!؟) باشند. آنها باید اساسا برای یک «روابط اجتماعی جدید» باشند و این روابط اجتماعی جدید «برابری زنان با مردان» است. به این ترتیب انقلاب ها و قیام های مردمی( و از جمله انقلابات سوسیالیستی و کمونیستی)  تنها به «نظم موجود» اعتراض می کنند، اما«انقلاب زنانه» نه تنها علیه «نظم موجود» است بلکه برای برقراری«روابط  اجتماعی جدید»است!؟ و «روابط اجتماعی جدید» برابری زنان با مردان است و نه سوسیالیسم!
یازده: و اما انقلاب زنانه:
طبق نظر فیلسوف زن فرانسوی کامی فرواد وو:
«عمرتقلیل جایگاه زنان ، به زایش و کار خانگی پایان یافته است و ما امروزه با یک انقلاب واقعی انسان شناسی انتروپولوژیک روبرو هستیم. در چند دهه، شرایط زنان به کلی تغییر کرده و زنان را به سوژه حقوق و حقوق برابر با مردان در تمامی حوزه های اجتماعی سیاسی و اقتصادی ارتقا داده است هر چند هنوز موانع بر سر راه یک برابری کامل وجود دارد. همگرایی دو جنس زن و مرد در راه است. و این رهایی از قیمومیت به همت جنبش مستمر زنان میسر شده و ادامه دارد.
یادداشت: «انقلاب واقعی انسان شناسی انتروپولوژیک» در کشورهای امپریالیستی غرب صورت گرفته است. در این کشورها جنبش زنان در حال پیشروی است و« همگرایی دو جنس در راه است» و تنها موانعی بر سر یک برابری کامل در این کشورها وجود دارد. این موانع و بنابراین رهایی از قیمومیت نیز به همت جنبش مستمر زنان میسر شده و ادامه خواهد یافت!؟
دوازده: این تعبیر از انقلاب زنانه به نظر من می تواند در شرایط امروز ایران هم صادق باشد. عمر تقلیل جایگاه زن به زایش و کار خانگی علیرغم قوانین رنگارنگ و فشار حداکثری حکومت برای حفظ آن، بر اثر مبارزه بی وقفه زنان رو به پایان است.
شاید بی مناسبت نباشد که شعار « زن زندگی آزادی»به سرعت در این جنبش انقلابی همه گیر شد و همان طور که در بالا اشاره کردم ارتباط تنگاتنگی با روند جنبش زنان دارد.
یادداشت: آنچه که در غرب صورت گرفته در ایران نیز در حال شکل گرفتن است. همان گونه که در غرب چیزی به پایان عمر« تقلیل جایگاه زن به زایش و کار خانگی» باقی نمانده است، «فشار حداکثری حکومت» برای انقیاد زنان در ایران نیز بی نتیجه بوده و «عمر تقلیل جایگاه زن به زایش و کار خانگی» رو به پایان است و با پایان آن «انقلاب زنانه» نیز به پیروزی خواهد رسید!؟
      سیزده: با توجه به توضیحات بالا، به نظر من انقلاب پیش روی ما یک انقلاب زنانه است. اما انقلاب زنانه به مفهوم انقلاب زنان یا تقابل با مردان آنطور که بعضی برداشت می کنند نیست.
که انقلاب انسان ها برای رهایی از ستم و استثمار و رسیدن به جامعه ای آزاد و برابر، در جنبشی که ابتکا رآن بدست زنان بوده و مطالبات خود را با صراحت بیان می کند و شعار زن زندگی آزادی را به شعار اصلی جنبش تبدیل کرده است.
یادداشت: انقلاب از نظر ماهوی «انقلاب زنانه» و علیه «ساختار پدرسالار» است، اما انقلاب زنان یا تقابل با مردان نیست بلکه - این قسمت اش دیگر فوق العاده است و دل آدم را کباب می کند - «انقلاب انسان ها(طبقات رفتند پی کارشان!؟) برای رهایی از ستم و استثمار( چه عجب سروکله ی «استثمار» هم پیدا شد!؟ بهتر است آن را «تعارف» ی از سوی نویسنده بدانیم!) و رسیدن به جامعه ای آزاد و برابر است». اغتشاش و درهم نگری خصلت اساسی این مقاله است.
چنانکه دیدیم در این مقاله نامی از ساخت اقتصادی سرمایه داری، تضاد کار و سرمایه، کارگر و سرمایه دار، مبارزه طبقاتی این دو طبقه و انقلاب سوسیالیستی برده نشده است و به دقت از آن ها پرهیز شده است!؟ واژه ی« انقلاب انسان ها») مقایسه شود با« انقلاب انسانی» دارودسته های حکمتیست) که رو کردن«آس برنده» ی نویسنده و نورعلی نور است، تنها یکی از نشانه های دقت در این پرهیز است.
در کل، جوهر مقاله، مبارزه ی جنبش زنان برای سوسیالیسم نیست بلکه تغییراتی رفرمیستی به نفع زنان در جامعه ی سرمایه داری است.
اشاره ای به نظر حزب آواکیانیست ها
حزب کمونیست ایران(م- ل- م) انقلاب را«کمونیستی» می داند اما نامی از تضاد«کار و سرمایه» نمی برد. آنها شرایط کنونی را برای انقلاب کمونیستی شان آماده می دانند و می خواهند با حزب فمینیست - آواکیانیست شان «انقلاب کمونیستی» کنند.  در مورد کارگران برای آنها مهم تر این است که اول اخلاق و رفتار کارگر مرد را در خانه و با همسرش درست کنند( نگاه کنید به آتش، 132، ص 17) و سپس اگر رسیدند به امورت دیگر اینان بپردازند!(6)
 از دیدگاه اینان طبقات یعنی طبقه ی زنان و جوانان و  طبقه ی مردان. بنابراین باید طبقه ی زنان( به همراه طبقه ی جوانان) به رهبری حزب فمینیست- آواکیانیست حضرات، انقلاب کمونیستی زنانه را انجام دهد و اولین و اساسی ترین مساله ای هم که باید حل کنند ستم بر زنان است.
اینها عشاق دلخسته ی شعار« زن، زندگی، آزادی» که از نظر آنها «تیز» است هستند و بر این باورند که با افزودن« مرد، میهن، آبادی» به آن«تیزی اش» گرفته شد( آتش 131، سرمقاله). بدیهی است که اگر می گویند این شعار«تیز» بود منظورشان بیش از هر چیز وجود واژه ی زن است و نه واژه ی زندگی و یا حتی آزادی!
نتیجه گیری
روشن است که هدف اساسی این دیدگاه ها به هیچ عنوان اهمیت دادن به تضاد موجود بین زنان و نظام ستمگرانه ی مردسالارانه نیست (به این دلیل که اگر ما به جای جنبش زنان با جنبشی دیگر روبرو بودیم آنها در اشکالی دیگر آن جنبش راعلم می کردند) بلکه بی اهمیت کردن و ناچیز کردن مبارزه ی طبقاتی انقلابی است. از سوی دیگر اگر فرض را بر این بگذاریم که برخی از این ها صادق اند و واقعا به این مساله اهمیت می دهند باید بگوییم این گونه افراد با راهی که پیش گرفته اند و نظراتی که بیان می کنند نمی توانند این مساله را به گونه ای نهایی حل کنند. به طور کلی مانورهای نظریه پردازانه این دیدگاه ها به دلیل رویزیونیسم و ترتسکیسم و یا فمینیسم منحطی است که آنها پیرو آن هستند.  
دیدگاه مارکسیستی - لنینستی - مائوئیستی
از این دیدگاه تضادهای زیادی در جامعه وجود دارند که هر کدام استقلال ویژه ی خود و بنابراین اهمیت خاص خود را دارند. در میان تضادها، تضاد طبقه ی کارگر با سرمایه دار اصل است و محرک اساسی جامعه به سوی کمونیسم.( 7)
بنابراین در این دیدگاه مرکز ثقل تمامی تضادها مبارزه ی طبقاتی بین این دو طبقه است و تضادهای دیگر از جمله تضاد زنان با نظام موجود مردسالار باید با آن پیوند یابد.
معنای پیوند یافتن با مبارزه طبقاتی بودن نفی استقلال مبارزه زنان در مبارزه ی طبقاتی نیست!
پیوند یافتن مبارزه به هیچ وجه به این معنا نیست که این تضاد به طور مطلق تابع مبارزه میان خلق و ارتجاع داخلی و امپریالیسم و یا کارگر و سرمایه دار است، بلکه به این معناست که در عین حرکت مستقل آن و گاه عمده شدن اش نسبت به مبارزه ی بین خلق و ارتجاع و یا کارگر و سرمایه دار، باید به بستر مبارزه ی اخیر آمده و در عین حفظ ویژگی ها و تمایزات و استقلال خود، با آن امتزاج یابد تا بتواند به آنچه هدف اساسی آن است دست یابد. در غیر این صورت این تضاد در چارچوب حرکت بورژوایی باقی می ماند و به اهداف خود دست نخواهد یافت.
جایگاه مبارزه ی زنان برای رفع ستم جنسی در مبارزه ی طبقاتی
از سوی دیگر پیوند یافتن این مبارزه با مبارزه ی طبقاتی به این معناست که طبقه ی کارگر باید به جنبش زنان و خواست این جنبش برای رفع ستم بر زن و برای برابری زن و مرد، همچون جنبشی بسیار با اهمیت و مستقل از مبارزه ی خویش با طبقه ی سرمایه دار نگاه کند و حرکت ویژه ی آن را مد نظر داشته و در هر شرایطی که این تضاد نسبت به دیگر تضادها و از جمله تضاد خلق و ارتجاع و یا کارگر و سرمایه دارعمده شد، با تمامی وجود برای تحرک و پیشرفت آن تلاش کند. این مساله در مورد جنبش جوانان و دیگر تضادها نیز نسبت به درجه ی اهمیت آنها نیز صادق است.
عمده و غیرعمده شدن تضادها در فرایندحرکت جامعه ی دموکراتیک، سوسیالیسم و کمونیسم
این اصل است که بدون جامعه ی کمونیستی، آزادی زنان محقق نمی شود زیرا زنان نیمی از جامعه هستند و به گفته ی مارکس جامعه ای که در آن زنان آزاد و برابر با مردان نباشند آن جامعه نمی تواند آزاد باشد.
از سوی دیگر برای تحقق جامعه ی کمونیستی که بدون آن تضادهای جامعه حل نمی شود باید یک به یک این تضادها و از جمله رهایی زنان از ستم به سوی حل شدن سیر پیدا کنند تا بتوان اصلا به کمونیسم رسید. به این ترتیب برای این که کمونیسم تحقق یابد باید مساله ی ستم بر زنان و روابط مردسالارانه از بنیاد تغییر کنند، همان گونه که بدون حذف طبقات سخنی از جامعه ی کمونیستی نمی تواند در میان باشد.
این که زندگی و مبارزه، تضاد هایی را برای ما طرح می کند، به این شکل که:
 بدون از بین رفتن طبقات، کمونیسم ممکن نیست و بدون برقراری کمونیسم، از بین رفتن طبقات ممکن نیست؛
بدون از بین رفتن دولت، کمونیسم ممکن نیست و بدون کمونیسم از بین رفتن دولت ممکن نیست؛
و یا بدون کمونیسم، آزادی و برابری واقعی زن و مرد ممکن نیست و بدون آزادی زنان، کمونیسم ممکن نیست؛
چنین تضادهایی را تنها می توان با اتخاذ مواضع اصولی و درست و با توجه به عمده و غیر عمده شدن تضادها در فرایند خود زندگی و مبارزه، حل و فصل کرد.
هرمز دامان
نیمه ی دوم آبان 1401
یادداشت ها
1-     نمونه ها: 1- حزب کمونیسم کارگری در دسامبر 1918 سمیناری با نام « زنان، انقلاب زنانه و جنبش سرنگونی جمهوری اسلامی» برگزار کرد و سخنرانی هایی عموما با همین نام به وسیله ی اعضای این حزب ایراد شد. در این خصوص نگاه کنید به سخنرانی شهلا دانشفر با نام «موقعیت جنبش زنان و روند و رشد و تشکل یابی در این عرصه» 21 ماه دسامبر 2018؛ و یا برنامه هایی در تلویزیون کانال جدید با نام «انقلاب زنانه» اجرا می کند و با این شعار که «انقلاب آتی ایران انقلاب زنانه است». 2- آذر ماجدی از حزب حکمتیست مقاله ی«خصلت «زنانه» انقلاب جنبش انقلابی جنبش آزادی زن»، 8 مهر 1401 3- مقاله ی فریبا ثابت، فعال حقوق زنان و از اعضای راه کارگر( اکنون؟) با نام«انقلاب زنانه» که در سایت های رویزیونیستی و حکمتیستی می توان یافت4- در سایت «نقد اقتصاد سیاسی» سایت دارودسته های «مارکسی» که از اقتصاد و کاپیتال مارکس یک ذره پایین تر نمی آیند اما شدیدا ضد مارکس و عموما یا لیبرال و یا مرتجع اند، نگاه کنید به مقاله ی« از انقلاب زنان تا دموکراسی زنانه نگر، فاطمه صادقی- 22 اکتبر 2022؛ مقاله ای با یک نگرش کاملا اکونومیستی و راست- کرنش کامل به جنبش خودبه خودی موجود- که زیر مشتی تحلیل های بی خاصیت و نادرست روانی و توصیف های سطحی احساسی پنهان است. در این مقاله سفسطه در مورد مفاهیم آزادی و برابری به ویژه برابری در بالاترین درجه است.
2-    دارودسته ی های کمونیسم کارگری از«انقلاب انسانی» و یا مفاهیمی مانند آن یاد می کنند. باید توجه کرد که این گروه ها کوچک ترین اصول و پرنسیپی ندارند و خیلی سریع رنگ عوض می کنند و هیچ کاری هم در مورد آنچه هوار می کشند، انجام نمی دهند. در واقع این ها جز مشتی زبان و قلم بیشتر نیستند.
3-    نگاه کنید به دو مقاله ی شهلا دانشفر و آذرماجدی که در بالا نام بردیم.
4-    از دیدگاه ما در شرایط کنونی، تضاد اساسی تضاد نیروهای مولدی ایران با خصلت انحصاری سرمایه ی بوروکراتیک - کمپرادور و بین تمام طبقات خلقی از یک سو و سرمایه داران بوروکرات - کمپرادور جمهوری اسلامی و امپریالیست ها از سوی دیگر است. در حال حاضر تضادهای داخلی عمده و مساله ای که بر سر آن مبارزه جریان دارد آزادی و دموکراسی است. همچنین نگاه کنید به یادداشت شماره ی 7
5-     دیدگاه جریان کمونیسم کارگری همان دیدگاهی است که سلطنت طلبان بورژوا- کمپرادور دارند. زیرا این ها از این جریان جدا نیستند و پادو آنها بوده و بنابراین در سیاست هایشان نیز پیرو آنها می باشند. در مورد جریان های حکمتیست( حزب های حکمتیست) باید گفت که طیف ناهمگونی هستند و عموما هوچی و بی پرنسیپ هستند. این ها ظاهرا جریان کمونیسم کارگری را مورد نقد قرار می دهند که چرا با سلطنت طلبان رفته است، اما خودشان نیز به جز این به اصطلاح خط و مرز با کمونیسم کارگری در بیشتر موارد پیرو همین مباحث ترتسکیستی بوده و هستند.
6-    به طور کلی آواکیانیست ها از واژه ی «کارگر» می ترسند و به ندرت این واژه را در ادبیات خود می آورند و اگر هم بیاورند بیشتر از موضع منفی و نقد است.
7-    از دیدگاه ما دو نوع اقتصاد در کشورهای زیر سلطه ی امپریالیست ها(یا جهان سوم)وجود دارد:  ترکیب نیمه فئودالیسم و سرمایه داری بوروکراتیک - کمپرادور  و سرمایه داری بوروکراتیک - کمپرادور. ساخت کنونی اقتصاد ایران سرمایه داری بوروکراتیک - کمپرادور است. این اقتصاد از ریشه وابسته به امپریالیست ها و زیر سلطه ی آنهاست. انقلاب در این ساخت دو مرحله دارد؛ مرحله ی نخست آن انقلاب دموکراتیک نوین به رهبری طبقه ی کارگر است و پس از طی مرحله ی نخست به مرحله ی دوم که انقلاب سوسیالیستی است پا می گذارد.