ایجاد شورای انقلابی - دموکراتیک از رهبران طبقات خلقی برای گذار به
جمهوری مستقل و دموکراتیک ایران وظیفه ی کنونی ماست
ایجاد شورای انقلابی - دموکراتیک از رهبران طبقات خلقی برای گذار به
جمهوری مستقل و دموکراتیک ایران وظیفه ی کنونی ماست
تحلیل اوضاع سیاسی و مسائل جاری)2)
اعتصاب کسبه و بازاریان
تحلیل اوضاع سیاسی و مسائل جاری)1)
نقش نفرت انگیز استعمار و امپریالیسم در برابر ملت ایران
این ها پاسخ آن دسته از امپریالیسم پرستان و عشاق سلطنت و شاه و
همچنین بخش هایی از روشنفکران لایه های طبقات مرفه است که تلاش می کنند نقش
استعمار و امپریالیسم را در دخالت در امور ایران و عقب نگه داشتن ملت ایران انکار
کنند و تمامی بار اشتباهات و شکست ها را به دوش ملت ایران بیندازند .
شکی نیست که عواملی چند در اقتصاد، اجتماع، سیاست و فرهنگ ایران وجود
دارد که همچون باری بر دوش مردم ایران شده و مانع از تحرک و پیشرفت آنها گردیده
است اما این ها هرگز نقش پلید و کریه استعمار از انگلیس گرفته تا آمریکا و از
روسیه ی تزاری و پوتینی گرفته تا استعمارگران چینی را نفی نخواهد کرد. عصر
امپریالیسم یعنی عصر اسارت ملت ها و طبقه
ی کارگر از یک سو و مبارزه برای آزادی، استقلال و سوسیالیسم و کمونیسم از سوی دیگر.
1-
دو گزینه ی اصلی امپریالیست ها در مورد
انقلابات عبارتند از یکم: پشتیبانی از قدرت حاکم و یا راست ترین جناح های جنبش در
هر مرحله ی تاریخی؛ و دوم: دخالت نظامی خواه با شکل دادن کودتا و خواه با دخالت
نظامی مستقیم خود. با توجه به این که مزدوران سلطنت طلب از خود نیرویی ندارند، و
برپایی کودتا نیز در توان شان نیست، در شرایطی که انقلاب نزدیک شود و یا صورت گیرد
دست به حمله نظامی می زنند
2-
روشن است
که برخی موارد آزادی های اجتماعی بیان شده باید از دیدگاه طبقه ی کارگر و نقادانه نگریسته شود. برای نمونه در یک انقلاب
دموکراتیک نوین به رهبری طبقه ی کارگر باید اقتصاد و سیاست و فرهنگی نوین بر پا
کرد و در اقتصاد و فرهنگ نوین جایی برای زنان را به برده گی گرفتن و راندن آنان به
سوی تن فروشی نیست؛ در فرهنگ نوین، جایی برای هنر مبتذل و بنجل نیست و اگر هم به چنین
هنری اجازه تولید داده شود- برای اینکه توده ها در فرایندی دموکراتیک، خود ماهیت
تهی و بی خاصیت آن را تشخیص دهند - نباید امکان داد که جای عمده را در فرهنگ اشغال
کند و غیره.
3-
جالب است
که بخشی از این روشنفکران می خواهند نامی از استعمار و امپریالیسم برده نشود و این
فاجعه است. غرب برای آنها صرفا غرب است که باید- البته می گویند نقادانه - از آن
آموخت. اما نقادانه آموختن شان از غرب بی مایه است؛ بیشتر بخش هایی از فلسفه و هنر
را که به وسیله ی روشنفکران و هنرمندان بورژوازی، آن هم نه عمدتا روشنفکران و
هنرمندان انقلابی بورژوازی زمانی که این طبقه انقلابی بود بلکه غیر انقلابی و یا ضد
انقلابی و ارتجاعی مانند نیچه و هایدگر، طرح و خلق شده پیش کشیده و به به و چه چه
راه می اندازند و در مقابل آموختن از
روشنفکران چپ و کمونیست کشورهای غرب و از جمله کارل مارکس و فردریک انگلس و لنین و
... به عمل در آوردن آموزش های آنها را، «به شکل ایدئولوژی در آوردن اندیشه ی غربی»
معرفی می کنند. آنها بیشتر مرید اشکال از نظر سیاسی کمابیش منفعل فلسفی و هنری غرب
هستند و روشنفکر را حاشیه نشین و بی عمل و منتقد صرف قدرت حاکم- هر که می خواهد
باشد- معرفی می کنند و اسم اش را هم می گذارند« وجدان بیدار جامعه»؛ انگار که مردم
به مشتی روشنفکر بی عمل و بی خاصیت نیاز دارند که بنشینند و برایشان از قدرت های
حاکم انتقاد کنند! آنها ملل زیر سلطه و از جمله ملت ایران را«عقب مانده» می خوانند
اما اسم غرب که می آیدن آب از لب و لوچه شان راه می افتد. آنها کمونیست ها را مسبب
اصلی ضدیت انقلابات با امپریالیست ها می دانند و نفس این ضدیت و اسم آوردن از
استعمار و امپریالیسم را «ایدئولوژیک» می خوانند و به همین عناوین هم مارکسیسم را
به عنوان ایدئولوژی محکوم می کنند. از دیدگاه این حضرات روشنفکران که بین جریان
های ملی و وابسته در نوسان هستند تنها سه نوع ایدئولوژی وجود دارد: ایدئولوژی
مذهبی، ایدئولوژی فاشیستی و ایدئولوژی مارکسیستی. این گونه روشنفکران خودشان را
غیرایدئولوژیک می نامند و این در حالی است که اکثریت شان پیرو دیدگاه لیبرالیسم- و
بیشتر میانه و راست و نه حتی چپ آن - هستند( چپ اینها اگزیستانسیالیست ها هستند که
انسانگرایی بورژوایی که شکلی از لیبرالیسم بورژوایی است را تبلیغ می کند). از نظر
آنها، لیبرالیسم بورژوایی به هیچ وجه ایدئولوژی نیست بلکه اندیشه ای« باز» است!؟