۱۳۹۸ آذر ۳, یکشنبه

جهش های تازه در جنبش دموکراتیک و ضد استبدادی(2)


جهش های تازه در جنبش دموکراتیک و ضد استبدادی(2)

در طول بروز و افت جنبش آبان ماه 98 چند مسئله برجسته شد. در زیر ما این مسائل را مورد بررسی قرار می دهیم.
مسئله افزایش قیمت بنزین و جنبش
اغلب این گونه تصور و یا گفته می شود که تحریم های اقتصادی موجب فشار به اقشار تهیدست جامعه شده و همین امر آنها را به میدان آورده است. این امر وضع و شرایط را به گونه ای تحلیل می کند که انگار اگر این تحریم ها به وجود نمی آمد، جنبش هم به وجود نمی آمد و یا اگر برداشته شوند، جنبش فرودستان و بی چیزان پایان می یابد و آنها به خانه های خود می روند.
 این تحلیلی بسیار سطحی و پیش پا افتاده از رشد جنبش کنونی در ایران به ویژه جنبش ندارها و تهیدستان است. البته و بی تردید فشارهای اقتصادی و یا تحریم های اقتصادی امپریالیست ها در سرعت بخشیدن به امر خیزش بی چیزان دخیل بوده است، اما تقلیل تضادهای اساسی جامعه که تضادهای ساخت اقتصادی - و نه لزوما مسئله تحریم ها- را شامل می شود، به اموری که در سطح دیده می شود، دیدگاهی انحرافی و اکونومیستی است.
 چنانچه ما چنین قضاوتی داشته باشیم آنگاه باید بگوییم که اساسا در انقلاب 57 تمامی طبقات ندار  از طبقه کارگر گرفته تا دهقان و کشاورز و بی چیز شهری و نیز نیمه پرولتاریا نباید شرکت می کردند، زیرا نه تنها تحریم اقتصادی وجود نداشت، بلکه رژیم در ارتباط اقتصادی کامل با امپریالیست ها و حداقل از این نظر در وضع خوبی بود. همین امر در مورد سال 76 و 88 (و اساسا در بسیاری از مقاطع جنبش ها در کشورهای زیر سلطه) راست در می آید. زیرا در هیچکدام از این دو مقطع، تحریم اقتصادی وجود نداشت، در حالیکه توده های زحمتکش و ندار علاوه بر لایه های گوناگون طبقه خرده بورژوازی در سیاست فعال بودند.
 این تصور موجب می گردد که ما ریشه های اساسی جنبش کنونی را به کلی فراموش کنیم. جنبش کنونی از جوانبی مشخص (مسئله  تسلط و حکومت روحانیون و یا استبدادی که ماهیتا مذهبی است) جنبشی عام است و بینان های آن، همچنانکه اشاره کردیم، هم در تاریخ سالهای دور ریشه دارد(1) و هم به تضادهای اساسی فرایند و مرحله کنونی انقلاب برمی گردد. یعنی به تضاد بین  طبقه کارگر، دهقانان و کشاورزان، طبقه خرده بورژوازی و همچنین بورژوازی ملی با ارتجاع و امپریالیسم و برای آزادی و استقلال ایران. این تضاد طی صد و اندی سال اخیر( از مشروطیت به این سو) از فراز و نشیب های فراوان گذشته و باز هم خواهد گذشت. در برخی از مراحل خود، به واسطه برخی تضادهای جزیی و فرعی و یا شرایط بیرونی اوج و فرود گرفته و می گیرد، اما این تضادهای جزیی، فرعی و  شرایط بیرونی تنها موجب تشدید و اوج گیری و یا افت موقتی آن می گردد. اینها اما سبب بروز آن تضادهای اساسی که ریشه های ماهوی دارند، و در پس و پشت این تضادهای فرعی و یا جزیی پنهان هستند، نبوده و نیستند.
طرفه آنکه اگر مسئله بنزین در میان بود، شعارها نمی بایست، به سرعت سیاسی می شد و اهداف حمله  به درستی خامنه و نهادهای دینی قرار می گرفت، بلکه در چارچوب همان مسئله بنزین و خواست تغییر بهای آن باقی می ماند.
برای اینکه ما به وضع کنونی و علل تداوم آن بیشتر واقف گردیم، بد نیست مقایسه ای میان فرایند کنونی و فرایند انقلاب 57 داشته باشیم.      
مقایسه ای میان فرایند تکامل انقلاب 57 و جنبش کنونی
انقلاب 57  فرایندی بود تقریبا یک ساله. از تجمعات روشنفکری در آن ده روز کانون نویسندگان در سال 56 و نیز از سویی دیگر کشتار گردهمایی طلبه ها در قم آغاز شد. با قیام سترگ تبریز ادامه یافت و با گردهمایی ها و راهپیمایی ها روزمره و به همراه آنها درگیری های همیشگی از یک سو و اعتصابات کارگری و کارمندی و ... از سوی دیگر تداوم پیدا کرد.
 این  دو وجه و دو سوی مبارزه و جنبش انقلابی، در کنار یکدیگر، گرچه ناموزون، رشد و تکامل  می یافتند. پس از کشتار خونین شاه و ارتش در 17 شهریور در میدان لاله، هر دو وجه جنبش جهش کرده و وارد مرحله نوینی از تکامل خود گردیدند. اعتصابات، با اعتصابات کارگران و کارمندان نفت به اوج خود رسید و گردهمایی ها در دوره ازهاری و با اعلام حکومت نظامی به زدوخوردهای مداوم شبانه روزی با نیروهای نظامی و ارتش تا دندان مسلح ارتقاء یافت. تکامل اعتصابات( اقتصادی و سیاسی)، کشور را از نظر اقتصادی- سیاسی فلج کرد و تکامل مبارزات خیابانی، از نظر سیاسی- نظامی.  مبارزات خیابانی به بزرگترین درگیری ها و در تکامل خود به شورش های شهری گسترده و قیام های مسلحانه شهری تکامل یافت که اوج آن قیام تهران بود.(2)
 هر دو وجوه مورد بحث بالا اگر نخواهیم دورتر رویم، در جنبش این سالیان، از سال ها 88 به بعد موجود بوده است. یعنی ما از سال 88 هم با یک آغاز طوفانی و جنبشی که نخست در ابعاد میلیونی آغاز می گردد، روبروهستیم و هم با حرکت روزمره اعتراضات و خواستهای اقتصادی( و نیز سیاسی) طبقات، لایه ها و نیز گروه هایی که اقلیت هستند.  تکامل این دو وجه در مبارزه طبقاتی این سالها همچون سال 57  نامتعادل و ناموزون بوده است.
تفاوت جنبش کنونی با جنبش و انقلاب 57، از نقطه نظر مسائل مورد بررسی ما، به چند امر باز می گردد؛ این امور عبارتند از درجه درگیر شدن میزان کمی توده ها در هر دو حرکت به نسبت جمعیت، تغییر سریع شکلهای مبارزه و نیز سرعت تداوم.  یعنی در حالیکه  طی سال 56- 57، به سرعت کمیت افراد طبقات شرکت کننده و کیفیت شکل های مبارزه تکامل می یافت، اما طی ده سال اخیر کمیت افراد شرکت کننده پر نوسان  بوده و کیفیت اشکال تکامل نیز بطئی و تدریجی بوده است. همچنین در حالیکه در طی سال 56- 57 ما تنها با فوران این دو وجه جنبش طی یک سال طرف بودیم، اما در مورد وضع پس از سال 88 ما با همان دو وجه  طی ده ساله اخیر طرف بوده ایم و ظاهرا تا آینده ای که هنوز روشن نیست کی باشد، با همین دو وجه روبرو خواهیم بود. این تفاوتها در حالی است که خصلت ویژه مشترک هر دو مبارزه، یعنی موزونی نسبی و ناموزونی مطلق رشد و تکامل بین دو وجه، هم در سال 56- 57 و هم از سال 88 تا 98 موجود بوده است. تنها تفاوت در گذر، انتقال و تبدیل یکی به دیگری، سرعت آن بوده است؛ امری که موجب گردیده که در مقابل ناموزونی مبارزات سالهای اخیر، مبارزات سالهای 56- 57 تا حدودی زیادی موزون جلوه کند.
چرا چنین تفاوتهایی بروز کرده است؟ چرا جنبش 88 به یک انقلاب سر راست و شسته و رفته تکامل نیافت و سرعت دو وجه مبارزه در یک سال یا بیشتر به مدارج بالا نرسید؟
رهبری
 نخستین دلیل این امر را باید فقدان یک رهبری منسجم، و در امر خواست های خود قاطع در مبارزه و تداوم این رهبری دید. این مسئله ای کلیدی و تعیین کننده است.
 در سال 56 - 57 طبقه بورژوازی تجاری( بخش مهمی از بازاریان مرفه) و خرده بورژوازی مرفه سنتی( بخش هایی از تولید کنندگان کوچک سنتی مرفه و کسبه مرفه) و نیز بخش هایی از دانشجویان و استادان و اداری های مذهبی و سنتی در یک ائتلاف طبقاتی به رهبری خمینی و لایه ای از روحانیون، امر پیشبرد انقلاب را در دست خود گرفتند( اینکه این امر مورد تایید ما باشد یا نباشد، در این واقعیت تاریخی تغییری حاصل نخواهد کرد). این رهبری با مرکزیت خمینی و بخشی از آیت الله و حجه الاسلام ها و نیز مرکزیت سازمان دهنده مساجد، حسینه ها و حوزه های علمیه و به طور کلی نهاد روحانیت ادامه یافت.
در مقابل، جنبش کنونی نخست در سال 88 با مرکزیت و رهبری موسوی و کروبی( یعنی اصلاح طلبان حکومتی و پیش از آن هم از 76 به بعد  به وسیله همانها) به پیش رفت. اما موسوی و کروبی از یک سو نتوانستند به عنوان مرکزیت و رهبری حتی طبقه بورژوازی متوسط عمل کنند، چه برسد به طبقه خرده بورژوازی. آنان در قیاس با رهبری سال 56 - 57  نه سازمانی خودکار داشتند( نهاد روحانیت از آنها تبعیت نمی کرد) و نه شعارشان منطبق با رشد مبارزه بود و نه اهدافشان روشن. از یک سو قاطعیتی علیه خامنه ای و دم و دستگاهش نداشتند و روشی سازشکارانه را دنبال نمودند، از سوی دیگر مردم را دعوت به آرامش می کردند، و از سوی سوم در مقابل مبارزات خودانگیخته مردم ایستادند و خود را از آن جدا کردند. به این ترتیب، این رهبری موقعیت و پرستیژ خود را در جنبش از داد. البته باید به این نکات، بازداشت و حصر این دو فرد را افزود. امری که برای خمینی و رهبران گرد آمده پیرامون وی و سازمانده گان سنتی مبارزات وی به وجود نیامد و مساجد و حسینه ها و تکایا به کار خود ادامه دادند. ما این امر را جزء سرکوب به شمار می آوریم که پایین تر به آن اشاره خواهد شد.
به این ترتیب، جنبش و انقلاب 57 در تمامی طول حرکت خود رهبری داشت، اما جنبش انقلابی  از سال 88 به این سو با فقدان رهبری روبرو بود. همین امر، تردیدها و تزلزل ها و نوسانات و سرگردانی های بسیاری را به جنبش و طبقات و لایه هایی که آن را به پیش می بردند و از جمله طبقه کارگر و زحمتکشان تحمیل کرد و موجب طولانی بودن فرایند آن گردید.(3) تا جنبش راه خود را از این رهبری جدا کرد و تلاش کرد که به همین  شکل خودبخودی بودن خود باور آورد و از اصلاح طلبان ببرد، چیزی متجاوز از 8 سال( و اگر بخواهیم مقطع خرداد 76 را به شمار آوریم 20 سال) طول کشید؛ گرچه این به این معنا نیست که در این 8 سال بی تحرک بوده است.
سرکوبی
دومین دلیلی که برای طولانی شدن فرایند اخیر و عدم تبدیل آن به یک انقلاب می توان برشمرد، سرکوبی همه جانبه و طولانی است که از همان سالهای انقلاب و پس از کودتای 60 آغاز شد و  در سال 88 و در سال های پس از آن هم تداوم یافت.
البته حکومت مرتجع شاه نیز پیش از انقلاب به طور مداوم سرکوب می کرد، اما نه این سرکوبی ابعاد سرکوب جناح های حاکم بر جمهوری اسلامی به ویژه جناح  خامنه ای را داشت و نه اساسا وضع جنبش در سال های پیش از انقلاب از نظر نقاط اوج به گونه ای بود که نیاز به چنین درجه ای از سرکوبی ای را ایجاد کند.(4) اگر از مبارزات پیش از انقلاب 57  به ویژه مبارزات خارج از محدوده و برخی مبارزات ریز و درشت کارگری و ملی دیگر بگذریم، آن جنبشی بود که به یکباره و جهش وار و به گونه ای غیر منتظره برخاست. به سرعت گسترده شد و ژرفنا یافت و در طول زمانی کوتاه به سلطنت پهلوی پایان داد.
 همچنین در دوره شاه و  در طول یک ساله 56 - 57 سرعت رویدادها به گونه ای بود که از یک سو فرصت تمرکز و تامل را از ارتجاع شاهی می گرفت، و از سوی دیگر، جنبش به سرعت از شرایط پایین تر به شرایط  بالاتر و از یک شکل مبارزه به شکلی دیگر، بدون توقف ها و تامل های طولانی، ارتقاء می یافت، چندان که برنامه های سرکوب به هم می خورد و باید جای خود را به شیوه های تازه می داد و یا تاب توان در مقابل جنبش گسترش یابنده و شدت یابنده توده ها را نمی یافت.(5)
در مقابل حکومت اسلامی در طول سال های 60 به بعد و به ویژه از سال های 70 به این سو، مدام با جنبش های شهری و یا مبارزات اقتصادی و سیاسی روبرو بوده است. جنبش ها و مبارزاتی که تنوع چشمگیری داشتند. اگر تنها برهه های مهم را بر شماریم، مبارزات سال های نخستین دهه هفتاد، خرداد 76، تیرماه 78، مبارزات سال 88 و پس از آن دی ماه 96 و آبان 98 را می توان برشمرد. این مبارزات پیوسته و با شیوه های ددمنشانه سرکوب شده است. حکومت اسلامی بر خلاف شاه همواره فرصت تمرکز و تامل داشته و هم توانسته این سرکوبی ها را، کمابیش با نوساناتی معین، مداوما به حالت های شدیدتری در آورد. از سوی  دیگر جنبش هم تا از مرحله به مرحله دیگر تکامل یابد، به علت فقدان رهبری، عدم یکدستی طبقات شرکت کننده در مبارزه، بخشی بودن و نه سرتاسری بودن مبارزه و نیز سرکوب ها، نیاز به زمان طولانی داشته است.
 به این ترتیب و در مورد دوم در حالیکه در سال 56 - 57 تنها یک نسل دست به انقلاب زدند، اما در طول سالهای اخیر، چندین بار افراد و عناصر پیشرو مبارزات، در سرکوب هدفمند افراد فعال مبارزات به وسیله حکومت اسلامی، از بین رفته و نیز در فاصله بین آنها، جابجا شده اند. تمامی تلاش حکومتگران اسلامی بر این بوده که  فعالین اصلی یک نسل را بزند و نسل را زمینگیر کند. تکامل مبارزات 88 به 96  واکنون 98 تا حدود زیادی نشان دهنده تلاش های عبث این حکومت است.
باری، دو روند مزبور یعنی فقدان رهبری متحد و متمرکز یک طبقه بر جنبش و نیز رهبری جریان های سازشکار اصلاح طلب حکومتی و از سوی دیگر تداوم سرکوب ها، خواه جنبش توده ای و خواه همین رهبری های نیمه اصلاح طلب، موجب ادامه دار بودن جنبش اخیر نسبت به انقلاب 57 گردیده است.
پخته و رسیده شدن تضادها
 افزون بر آنچه اشاره شد، عدم وحدت درونی طبقات درگیر مثلا طبقه کارگر و همچنین اتحاد طبقات گوناگون بر سر یک برنامه مشخص، و در مقابل  وجود عدم انسجام و پراکندگی  طبقاتی، محلی، منطقه ای و بخشی شدن مبارزه و عدم با هم بودن های سراسری، که هم ناموزونی ها و  نوسانات زیادی را در تکامل و پیش روی جنبش سبب شده و هم سرکوب را برای ارتجاع راحت تر کرده است، عوامل دیگری بوده اند که موجب ادامه دار شدن جنبش کنونی نسبت به انقلاب سال 57  گردیده اند.   
نکته دیگر این است که در حالی که بافت طبقاتی، قشری و گروهی جنبش های اخیر در کل تغییر اساسی نکرده است، یعنی همان طبقات درگیر در انقلاب 57 در همین دوره فعال بودند، اما در جزء همواره متغیر بوده است. بدین معنا که در جنبش های محلی و منطقه ای و سراسری طبقات، گروه ها و اقلیت ها متفاوتی درگیر مبارزه بوده اند. برای نمونه در حالیکه جنبش های اسلام شهر، قزوین، مشهد و اراک در پیش از سال 76 جنبشهای محلی با انگیزه های متفاوت اقتصادی و سیاسی  بودند، در سال 76 ما با برخاست تمامی طبقات مردمی علیه جناح خامنه ای و با جنبشی عمدتا سیاسی روبرو بوده ایم. جنبشی که زیر رهبری اصلاح طلبان قرار گرفت.
و بالاخره باید اشاره کنیم که در حالیکه دو وجه جنبش های اقتصادی و جنبش های سیاسی در کنار و به موازات یکدیگر و در عین حال در تبدیل یکی به دیگری موجود بوده اند، این توازی و تبدیل  بدان گونه نبوده که  لزوما و یا تنها از انحلال شکل اقتصادی در سیاسی و یا تبدیل شکل اقتصادی به سیاسی پیش رود، بلکه کمابیش دو وجه در توازی با یکدیگر حفظ شده و گاه از اقتصادی به سیاسی تبدیل شده و گاه برعکس از سیاسی به اقتصادی برگشته است. چنین توازی، تبدیلات و رفت و برگشت هایی اما در مجموع سیری تکامل یابنده و رو به سوی وجه سیاسی براندازنده  داشته است.
 به طور کلی، اگر انقلاب 57 را یک انقلاب «فشرده» شده ارزیابی کنیم، جنبش بیست ساله موجود را باید به نوعی یک انقلاب« کِش آمده» که نقطه نهایی آن هنوز مشخص نیست، به شمار آوریم. 
برای سرنگونی جمهوری اسلامی و تفاله های تاریخ و جایگرینی حکومتی به جای آن، توده ها به چه نیاز دارند؟  
گرچه گردهمایی ها و راهپیمایی های خیابانی، که در حال حاضر یکی از اشکال رشد مبارزه  در ایران است، می تواند تکامل ویژه این اشکال، از زدو خورد های پراکنده دفاعی، نیمه دفاعی و نیمه تعرضی و تعرضی به تعرضات گسترده و شورش های شهری و نهایتا قیام مسلحانه شهری را در پی داشته باشد، اما باید دانست که در شرایط ویژه کنونی، این حکومت را که هنوز نیروهای اصلی خود را وارد گود نکرده است، با گردهمایی و راهپیمایی مسالمت آمیز و نیمه تعرضی و حتی تعرضی های کوچک نمی توان سرنگون کرد.
این یک حقیقت است. آنها دارای انواع و اقسام سلاح ها هستند و هنوز تنها معدودی از آنها را به کار برده اند. آنها برای بقای خود از هیچ اقدامی فروگذار نخواهند کرد و بدون تردید، و با شدت یافتن مبارزه، از نیروهای نظامی بیشتر و ابزار و ادوات سنگین تری استفاده کرده و شیوه های نوین تر سرکوب را به کار خواهند برد. شلیک از  پشت بام ها و سپس از هلیکوپتر به تظاهر کنندگان غیر مسلح شیوه های بکار رفته تا کنونی بوده است. این شیوه ها به سوی شیوه های کشتارهای گسترده تری پیش خواهد رفت.
در مقابل و جدای از جستجو کردن راههای تقابل درست و آینده دار، جنبش انقلابی باید که از قربانی نهراسد و برای مبارزه ای جدی و گسترده آماده باشد. آمدن این رژیم خود بختکی بر سر خلق ایران بود، چهل سال حکومتش بختکی بزرگتر، و رفتنش را نیز با توجه به شرایط کنونی یعنی نبود رهبری برای جنبش، فقدان اتحاد طبقه کارگر به عنوان یک طبقه حتی در عرصه تشکل های خودبخودی صرف، عدم تشکل و اتحاد دیگر طبقات، فقدان احزاب و سازمان های انقلابی پیشرو و متحد و نیز وجود اشکال گوناگون سرکوب، متاسفانه باید به بهای گران تر از حد معمول تحمل کرد.
برای بدست آوردن باید چیزی را از دست داد. راهی جز این نبوده و نیست.
خلق رنجیدیده و دلاور ایران که می خواهد جهشی بزرگ کند و خود را از شر مومیایی ها و دوالپاهای پوسیده تاریخی، یعنی این ملاهای متحجر، ریاکار، خبیث و دزدان و اختلاسگران مکلای قرون وسطایی خلاص کند، باید که بهایی بپردازد. ملت های اروپایی برای رهایی از چنگال حکومت کلیسا و انگیزاسیون و رنسانس تاریخی خود سیصد سال مبارزه کردند و قربانی های بیشمار دادند.
 هیچ کاری بی زحمت و رنج میسر نمی شود. آزادی و استقلال را در بازار حراج نمی کنند و مفت و مجانی در اختیار افراد و ملت های زیر سلطه استبداد و امپریالیسم قرار نمی دهند؛ ملتی هم که پیشروان خود را از دست داده باشد و مجبور گردد پیشروان نوینی جایگزین آنها کند، تا زمان به وجود آمدن این پیشروان، باید که سختی های بیشتری را به جان بخرد و بهای بیشتری بپردازد. 
شکست را نمی شود از فرایند مبارزه حذف کرد
از سوی دیگر، شکست و پیروزی مکمل یکدیگرند و یکی بدون دیگری نمی تواند وجود داشته باشد. شکست را نمی توان از فرایند شناخت و مبارزه انقلابی حذف کرد و تنها پیروزی خواست. آنان که شکست نمی خواهند، پیروزی نیز بدست نخواهند آورد. برای توده ها تجارب خود آنها در درجه نخست اهمیت قرار دارد و اینها تجاربی از شکست و پیروزی است. وظیفه پیشروان ترازبندی تجربه و عمل خود توده ها و ارتقاء آنها به تئوری انقلاب است. باید شکست ها و پیروزیهای را با یکدیگر مقایسه کرد و بر این مبنا به آفرینش تئوری پرداخت. تئوری انقلاب نه «از آسمان نازل می شود» و نه از درون کله پیشروان خلع الساعه بیرون می جهد، و نه محصول مغزهای گوشه نشین، کتابخانه نشین یا  برج عاج نشین است، بلکه بر بستر تجربه خود توده ها و بر مبنای عمل آنها و شکست هاوپیروزی های جنبش انقلابی شکل می گیرد و آفریده می شود. در گذشته این چنین بوده است، حال چنین است و در آینده نیز چنین خواهد بود.
اکنون عده ای که خود را «پیشرو» و یا «چپ» می نامند، آه و ناله سر می دهند که توده ها نباید به خیابان بیایند، زیرا حکومت مسلح است و آنها را سرکوب می کند و شکست می دهد. برخی از این چپ های دروغین می گویند که توده ها باید منتظر بمانند تا شوراهای کارگری به وجود آیند و این شوراها به راهنمایی آنها برخیزند.
 این ها نظریه نیست! بلکه مشتی  پرت و پلا گویی است. شکست را همانگونه که گفتیم نمی توان از فرایند شناخت و مبارزه حذف کرد. بدون شکست، پیروزی ای نیز در میان نخواهد بود. اما در مورد مسئله شوراها که از آن سخن خواهیم گفت، باید توجه کرد خود این شوراها بدون وجود این مبارزات خیابانی به وجود نمی آیند. اگر می بینیم که کارگران هفت تپه، فولاد اهواز و هپکو و آذرآب اراک می توانند به مبارزه خود، ابعاد نوینی ببخشند این تا حدودی به سبب وجود همین مبارزات و جوی است که این مبارزات از 88 به این سو ایجاد کرده است.
ادامه دارد.
هرمز دامان
 نیمه نخست آذرماه 98
یادداشتها
1-    و از نظر سیاسی و فرهنگی نه تنها مشروطیت، بلکه پیش از مشروطیت. برای نمونه به جنبش بابی و حتی به جنبش صوفیه توجه شود و همچنین بینش شاعرانی مانند حافظ و یا عبید زاکانی که به عنوانی مشت نمونه خروار، در مخالفت با تسلط روحانیون ریاکار اشعار خود را می سرودند.
2-   در اینجا قصد ما اشاره به شکل تکامل انقلاب 57 و تبعیت نسبی آن و در چارچوب های معینی از مدل قیام های شهری نیست، در ادامه این مقال به شکل های دیگر تکامل انقلاب ایران اشاره خواهیم کرد.
3-   البته این امر به این معنا نیست که اگر موسوی و کروبی پیگیر بودند، روند جنبش به سرعت انقلاب 57 می رسید. امر به درازا کشیدن جنبش در قیاس با  انقلاب 57 دلایل دیگری نیز داشت.
4-    باید اشاره کنیم که شاه در دوره ای از حاکمیت خود به ویژه از سالهای 42 به بعد تا حدودی ثبات و تعادلی نسبی داشت، حال آنکه جمهوری اسلامی هیچگاه آن تعادل و ثبات نسبی را نیز نداشت. جامعه ای متلاطم و حکومتی لرزان خصوصیت ویژه 40 سال جمهوری اسلامی است.
5-   ما در اینجا به نقش امپریالیست ها در هر دو مورد نمی پردازیم. در ادبیات ما به ویژه مقالاتی که نگارنده در باب انقلاب 57 نوشتم به این مسائل پرداخته شده است.


۱۳۹۸ آبان ۲۹, چهارشنبه

جهش هایی تازه در جنبش دموکراتیک و ضد استبدادی(1)


جهش هایی تازه در جنبش دموکراتیک و ضد استبدادی(1)
                                
تحلیلی از فراز نوین در جنبش توده ها و مبارزه طبقاتی در ایران

جهش های تازه جنبش دموکراتیک و ضد استبدادی کنونی
 جنبش کنونی که چند روزی است آغاز گشته و تا کنون تداوم یافته است، ادامه جنبش دموکراتیک و ضد امپریالیستی خلق ایران است. این جنبش نسبت به گذشته جهش های ریز و درشت چندی داشته است که عبارتند از:
1-   جنبش کنونی از نظر کمی گسترده تر از پیش شده است.
 در جنبش کنونی مناطق و شهرهای باز هم بیشتری به جنبش پیوسته اند. خلق های کرد، ترک، بلوچ و عرب بیشتر از گذشته به جنبش سراسری پیوسته و فعال تر گردیدند. افزون بر اینها، لایه های پایینی و میانی طبقه خرده بورژوازی( تولید کوچک و کسبه خرد) بیش از پیش در جنبش درگیر شده و لایه ها و بخش هایی از بازاریان نیز کم بیش همراه با جنبش شده اند. اعتصاب بازاریان می رود که از شکل استثناء بیرون آید و شکل همگانی به خود گیرد.  
این ها صرفا به این علت نیست که مسئله افزایش بنزین همه  طبقات و اهالی را درگیر می کند، بلکه این امر به واسطه تکامل خود تضادهای جنبش با حکومت  خامنه ای و استبداد مذهبی حاکم است.  جنبش دموکراتیک کنونی، هر دلیلی( و یا هر اقدامی از جانب حکومت و یا مخالفین) را از هر جنس، اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی می تواند موجب بروز و پیشروی و تکامل خود کند و بخشی از این تکامل، از گسترش کمی آن، خواه از جهت طبقاتی و خواه از جهت عددی به دست می آید.
به بیانی دیگر، این  نشانه تکامل و شدت گیری یکی از دو تضاد اساسی در جامعه، یعنی تضاد طبقات مردمی با حکومت استبدادی کنونی و برای دموکراسی و آزادی( و نه صرفا یک خواست اقتصادی و یا امری اقتصادی) است. اتحاد طبقات و گروه ها و خلق های ایران در هدفی که بین همه آنها مشترک است؛ یعنی سرنگونی استبداد مذهبی حاکم به هر دلیل موجهی که به بهانه ای تبدیل می شود. در یک کلام، جنبش دموکراتیک کنونی در تکامل خود، طبقات، لایه ها و خلق ها را پیرامون خود گرد می آورد و گستره عددی آنها را بیشتر می سازد.
2-   اهداف جنبش مشخص تر شده اند.
در این جنبش، هدف اصلی که از همان سال 88 خود را به صورت برجسته ای نشان داد، یعنی تضاد با خامنه ای و دم و دستگاه ارتجاعی اش بارزتر شده است. شعار «مرگ بر دیکتاتور» و «مرگ بر خامنه ای» به شعار«مرگ بر اصل ولایت فقیه» تکامل یافته است. این یک شعار کلیدی است که مذهبی بودن استبداد کنونی و نیز ریشه های تاریخی آن را نشانه گرفته است و نشانه بارز جهشی در تکامل شعارها و خواست توده هاست.
 از این گذشته، حملات جنبش توده ای متوجه  نمایندگان خامنه ای یعنی  امامان جمعه و دفاتر آنها به ویژه در شهرستان ها گردیده است.
 در این خصوص بد نیست مقایسه ای بین حمله به این دفاتر با رجوع پیش از این کارگران در برخی شهرستان ها به دفاتر امامان جمعه و یا حضور کشاورزان در نماز های جمعه و پشت به نماز جمعه ایستادن کشاورزان و بطور کلی عصبانی بودن کارگران و کشاورزان از امامان جمعه و کینه و خشم روز افزون آنان نسبت به این افراد و نهادها گردد.   
مسئله  دیگر در همین چارچوب، هدف قرار گرفتن نمادهای حکومت دینی یا استبداد دینی یعنی حوزه های علمیه و غیره و نیز مراکز بسیج( نه تنها به عنوان وجهی نظامی بلکه همچنین وجهی مذهبی) است که نسبت به دوره پیش برجسته تر شده است. شکی نیست که تکامل جنبش بروز این امور را دامنه دارتر و شدیدتر خواهد کرد.
3-   اشکال تعرضی جنبش شدیدتر شده است.
جنبش نسبت به جنبش 96 با کینه، نفرت و خشم بیشتری توام شده است. اشکال تعرضی گسترده تر شده است و زد و خوردها از جانب مردم با نیروهای سرکوبگر نظام شدت بیشتری به خود گرفته است. به کلانتری ها و مراکز بسیج و نیروهای انتظامی رژیم مکرر حمله شده و برخی از این مراکز یا با تصرف و یا بدون تصرف به آتش کشیده شده اند. تکامل این امر کار را به شورش های گسترده شهری می کشاند. 
4-   کاربرد سلاح به وسیله جنبش توده ها
در جنبش اخیر کاربرد سلاح در مبارزه ، و در حال حاضر بیشتر سلاح سرد، از شکل استثناء بیرون آمده و گرچه هنوز عمومیت تام و تمامی نیافته، اما به سوی اشکال همگانی تری شدن گام برداشته است. باید توجه داشت که این نوع برخوردها مسلحانه از اشکال ریز و درشت برخوردهای انفرادی مسلحانه گذشته تکامل یافته است.
 این امر نشانگر رشد تضاد بین طبقات مردمی با قدرت حاکم و تبدیل شدن آن به آنتاگونیسمی هر چه حاد، شدیدتر و کشنده تر است. دور نیست که چنین اشکال زد و خوردی، به شورشهای کوبنده و خرد کننده شهری و مبارزه با سلاح به شکل گسترده، و قیام های مسلحانه شهری بینجامد.
تاریخ بار دیگر ثابت می کند و خواهد کرد که تضادهای آنتاگونیستی را از راه مسالمت آمیز نمی توان حل کرد. راه حل آن تنها و تنها کاربرد قهر و سلاح است. سرنگونی استبداد دینی  کریه و متعفن قرون وسطایی، متحجر و عهد عتیق کنونی که تا توانسته خود را به انواع و اقسام سلاح های مدرن و فوق مدرن از پیشرفته تر کشورها مجهز کرده است و در تقابل با جنبش توده ها، بیش از بیش به نیروی مسلح خود اتکاء کرده و می کند، راهی جز کاربرد سلاح و قیام مسلحانه و یا جنگ توده ای ندارد.  
چنین امری کاملا برخلاف نظریات خروشچفیست ها، سوسیال دموکراتها و تروتسکیست ها است که همچون اصلاح طلبان اکنون بی خاصیت، در شیپور می کنند که «آی مردم تضادهای خود را با استبداد کنونی مذهبی از راه مسالمت آمیز حل کنید»!؟« هوشیار باشید و سلاح بکار نبرید»! در این مورد باید نظر چهار شبه حزب سوسیال دمکرات بی خاصیت و«بَبُوی» ایرانی را که گویا در اتحادی نسبی آن را ابراز داشته اند، نمونه آورد.
 مبارزات طبقه کارگر و توده های زحمتکش در ایران و جهان بارها این گونه آت و آشغال های نظری و سیاسی را شسته و به زباله دان انداخته است و این بارهم چنین خواهد کرد. با زبان اسلحه باید که با زبان اسلحه حرف زد.  
ضعف اساسی جنبش
بدون تردید ضعف بزرگ در مورد این جنبش ، نداشتن رهبری است. این حقیقت بزرگ در مورد این جنبش و «چشم اسفندیار» مرگبار آن است. اصولا در دوره کنونی، ضعف تمامی جنبش های ضد استبدادی و ضد دیکتاتوری در کشورهای زیر سلطه، همانا بدون رهبری بودن آنهاست.
 جنبش بدون رهبری، علیرغم جان فشانی ها و برداشتن گامهایی بزرگ به پیش که ما در بالا بر شمردیم، اما توانایی های لازم برای تعیین برنامه علمی و اهداف مشخص و دقیق که منطبق با شرایط ماهوی و خاص شرایط ویژه کنونی انقلاب باشد، انتخاب استراتژی  و تاکتیک  درست، پیشرفت در مسیر صحیح  و در جهت اهداف اساسی و ماهوی برانگیزاننده خود را ندارد؛ زیاد قربانی می دهد و نیروهایش  به هرز می رود و دچار خستگی و افت و انفعال می شود.
باید به طبقه کارگر و توده های زحمتکش خلق ایران آفرین گفت و آنان را ستایشی در خور کرد که در شرایطی که رهبری ندارند، اما چنین بی مهابا به عرش اعلی یورش می برند.   
رهبری یعنی همان احزاب و سازمان هایی که بدون آنها هیچ طبقه ای نمی تواند در مبارزات طبقاتی آن با برنامه و هدفمندانه عمل کند.  
رهبری یعنی آگاهترین، سازمان یافته ترین و متحدین ترین بخش یک طبقه. و فقدان آن یعنی طبقه محروم از یکی از مهمترین بخش های ارگانیسم خویش است.
 و انگهی همین ضعف اساسی، موجب  اتحاد و یکپارچگی نسبی نیروهای ارتجاع شده و به آنها اعتماد به نفس می بخشد. برای ارتجاع، نتایج این ضعف مشخص است: جنبش بدون رهبری را از هر سو که برود، می توان در دست های خود گرفت و مهار، کنترل و خاموش کرد!
دلیل اساسی چهل سال تلاش ارتجاع مذهبی کنونی و نیروهای اطلاعاتی و نظامی آن برای از بین بردن احزاب و سازمانهای انقلابی و حتی مترقی و رهبران و فعالین آنها را باید همین امر دانست. این اقدام به این منظور صورت گرفت تا در شرایط بروز جنبش توده ای، این جنبش، رهبری نداشته باشد تا بتوان آن را دیر یا زود سرکوب و مهار کرد.
 در کنار این امر، تاسف بارتر آن است که باقی مانده احزاب و سازمان ها چنان دچار اغتشاش، چند دستگی و انواع و اقسام تئوری های تروتسکیستی و سوسیال دموکراتیک شدند که اکنون جز مشتی حراف و وراج و مشتی جسد یا فسیل منفرد سیاسی چیزی از آنها باقی نمانده است. تقریبا اکثریت به اتفاق این احزاب و سازمان ها مطلقا قابل اعتماد نبوده و نیستند. در صورت مقایسه بین سازمان های موجود در خارج کشور با سازمان های موجود در خارج از کشور در سال های پیش از انقلاب 57  وضع فاجعه بار کنونی بیشتر می تواند مجسم گردد.  
 و اما جنبش  ژرف و جان سختی که اکنون در ایران جریان دارد، تنها جنبش طبقه کارگر و توده های زحمتکش جامعه علیه استثمار و ظلم و ستم حکام کنونی نیست. این در عین حال جنبشی است با ریشه هایی عمیق در تاریخ ایران. نبرد خلق ایران با قدرت طلبی و جاه طلبی نهادهای مومیایی دینی و مذهبی و آن فضای تاریک، بسته، خفه و مرده ای که این نهادها آن را از هر نظر به وجود می آورند. این جنبش در تداوم تاریخی خود از این پل سخت گذر، عبور کرده و رهبری انقلابی خود را به وجود خواهد آورد. مومیایی های تاریخ را جنبش خلق ایران، ویران خواهد کرد.
پیوند جنبش سراسری با اعتصابات سراسری
در شرایط فعلی، حلقه اصلی زنجیر در تکامل جنبش  خودبخودی کنونی، یا نیاز اساسی این جنبش برای تکامل بیشتر آن، به میدان آمدن جنبش اعتصابی و توام شدن دو جنبش سراسری و اعتصابی با یکدیگر است.
باید که جنبش سراسری با اعتصابات تمامی واحدی تولیدی به ویژه کارخانه های بزرگ صنعتی و و موسسات دولتی، مدارس و دانشگاهها، بازاریان و تمامی بخشهای جامعه پیوند یابد، تا تمامی شریان های تنفس حکومتیان در دست طبقات مردمی قرار گیرد و تنگنایی سخت برای  حکومت مرتجعان پدید آید.
 اعتصاب در رشته ها، کارخانه ها و موسسات کلیدی دارای اهمیت است. همراه شدن کارگران و کارمندان در اعتصابات در این کارخانه ها و موسسات، نیاز جاری جنبش و مبارزه است. همچنین باید پیشه وران تولید کوچک و کسبه و بازاریان بیشتر به جنبش بپیوندند و به آن تحرک بخشند. اعتصاب دانشجویان و استادان دانشگاه دارای نقش برجسته ای است. جنبش زنان، باید که به سازمان دادن علنی و مخفی خود بکوشد و از موضع هویت مستقل خود در همراهی با جنبش عمومی پرتلاش باشد. این امر در مورد اقلیت های ملی و مذهبی نیز صدق می کند.
کارخانه و کارگاه ها باید مرکز ثقل اصلی مبارزه گردند 
عناصر شکل گیری چنین اتحاد اجتماعی ای، خود را در اعتصاب کارگران نیشکر هفت تپه و فولاد اهواز و نیز هپکو و آذرآب اراک نشان داد.
 گردهمایی ها و راهپیمایی ها می تواند و باید از محل اعتصابات آغاز گردد. کارخانه ها و کارگاه ها و موسساتی که کارگران بخش اصلی آنها را تشکیل می دهند، باید به مرکز ثقل اصلی گردهمایی ها و مبارزات تبدیل شوند. طبقه کارگر باید در مرکز ثقل  تمامی طبقات مردمی قرار گیرد. سندیکاها و تشکل های کارگری باید هر چه بیشتر گسترش یافته و نقش پیشروتری به عهده گیرند. باید از تجارب کارگران نیشکر هفت تپه و کارگران فولاد اهواز و مردم شوش و اهواز بسیار آموخت.  
اعتصاب کارگران نفت در این مورد بسیار مهم است.  در این مورد بد نیست که اشاره کنیم در سال 57 اعتصاب کارگران نفت در تکامل مبارزه طبقاتی در ایران اهمیت استراتژیک داشت، زیرا رژیم را از منبع حیاتی تنفس خود محروم می کرد. اکنون و در شرایط ویژه حاضر مبارزه طبقاتی در ایران، اعتصاب کارگران نفت از این جهت مشخص، در تکامل مبارزات اهمیت ندارد، زیرا حکومت کنونی تحریم شده و دولت نفت زیادی صادر نمی کند. اهمیت اعتصاب در مراکز کلیدی همچون صنعت نفت، بیشتر از زاویه قرار گرفتن این کارگران پیشرو در مرکز ثقل جنبش کارگری و به حرکت در آوردن کارگران در رشته ها و موسسات دیگر است.
اتحاد نسبی میان حکومتگران در سرکوب جنبش توده ها
جنبش کنونی در وضعیتی است که هر چه پیش می رود و تکامل می یابد، دو قطبی شدن هر چه بیشتر نیروها را شکل می دهد. از یک سوی طبقات و گروه های گوناگون مردمی را متحد می کند و از سوی دیگر ارتجاع کنونی را فشرده می سازد. نمونه بارز امر اخیر اتحاد جناح روحانی با جناح خامنه ای در امر سرکوب خلق است.
البته در دوره حاضر، جناح روحانی تا حدودی از موضعی متفاوت با جریان خامنه ای مایل به  افزایش قیمت بنزین بود و در پیوند با آن، در سرکوب جنبش توده ها، متحد خامنه ای و به شدت فعال شد. این جریان( و تئوریسین های اقتصادی مزدور امپریالیسم غرب و پشتیبان سیاست های نئولیبرالی مانند سعید لیلاز) از یک سو در تداوم اجرای سیاست های کلی نئو لیبرالی و آزاد کردن قیمت ها، و از سوی دیگر در از جهت ترمیم کسری بودجه به افزایش قیمت بنزین  دست زدند، اما جریان خامنه ای جدای از همراهی با  سیاست های نئولیبرالی و مسئله کسری بودجه دولت، همچنین از موضع تقابل جاه طلبانه با تحریم های آمریکا و بیرون رفتن حکومت ارتجاعی خود از بحران کنونی، «سرافراز» بودن در میان عاملین و مریدان خود در منطقه،« امیدوار» کردن ارتجاع منطقه به بقای خود و دلایلی از این دست، مایل به افزایش قیمت بنزین بود.
در هر صورت اتحاد دو جریان در سیاست افزایش قیمت بنزین و سرکوب، منجر به اتحاد آنها در انتخابات مجلس و یا ریاست جمهوری نخواهد شد. به عبارت دیگر، حاکمیت یکدست به این مفهوم که جناح ها با هم متحد شوند، نخواهد بود. تضادها باز هم در هیئت حاکمه شدیدتر خواهد شد. خامنه ای به سوی حذف و «بلعیدن» هر چه بیشتر گروه ها و عناصر مخالف جناح خود پیش خواهد رفت و  گرچه مجلس  و ریاست جمهوری اکنون کاره ای نیستند، اما وی تلاش خواهد کرد که آنها را کاملا در اختیار جناح خود بگیرد و حاکمیت را تا آنجا که می تواند یک دست کند.
 امثال روحانی که اکنون همچون مرید «کت بسته» خامنه ای گشته است، تحفه هایی بیشتر از رفسنجانی ها و لاریجانی ها نیستند و به سادگی در معرض حذف- و گاه  همچون رفسنجانی حذف فیزیکی-  قرار خواهند گرفت. در موج بعدی یورش خامنه ای و جناحش به جناح های دیگر طبقه سرمایه داران بوروکرات- کمپرادور حاکم، اگر خامنه ای بتواند، روحانی و تکنوکرات ها و بوروکرات های دولتی و نیز تتمه اصلاح طلبان در مجلس را حذف خواهد کرد. اصلاح طلبانی که اکنون تنها به مشتی چلمن سیاسی تبدیل شده اند و در مقابل سرکوب های کنونی جز ناله های بی خاصیت و بی آزار چندی در برگزاری اعتراضات مسالمت آمیز و نیز سرکوب نکردن حکومت از گلوی آنها بیرون نمی آید.
یکدستی هیئت حاکمه و افزایش شدت سرکوب
 اتحاد نسبی میان هیئت حاکمه منجر به سرعت تصمیم گیری و شدت سرکوب گردید. شدید شدن تضاد میان جناح های هیئت حاکمه همواره به جدایی این نیروها در مقاطع کلیدی و سرکوب جنبش و در نتیجه ضعیف شدن نیروهای متحد آنان می گردد. اتحاد نسبی میان آنان نتیجه عکس داشته و به قدرت مند شدن نیروهایشان در سرکوبی ها می انجامد. قطع اینترنت درست برای اعمال سرکوب از جانب حکومت و پنهان بودن ابعاد آن( نیروها و سلاح های بکار رفته و میزان کشته شدگان) صورت گرفت . این سرکوب در دوره کنونی شدیدتر از دوره های پیش بوده و هست. این امر دلایل معینی دارد.
دلایل خامنه ای و جناحش برای شدت سرکوب
جدا از اینکه اگر ارتجاع جنبش را سرکوب نکند، گسترده تر و عمیق تر خواهد شد، و خطر سرنگونی حکومت را به وسیله خود افزایش خواهد داد، گسترش و به ویژه شدت گرفتن جنبش و دوگانه تعرض و تهاجم توده ها به نیروهای سرکوب و گوشمالی دادن و یا کشتن آنها از یک سو، و تلاش برای کشاندن نیروهای نظامی و پایه های بسیج و سپاه و ارتش به طرف خود از سوی دیگر، به گونه ای جدی، امکان ریزش و متلاشی شدن این نیروها و ملحق شدن آنها با سلاح های خود را به مردم را بیشتر خواهد کرد.
 این امر در دوران انقلاب 57 به وقوع پیوست و در جنبش و انقلاب کنونی به واسطه نارضایتی عمیق پایه های این نیروها به ویژه ارتش، بسیار زودتر  به وقوع خواهد پیوست. باید توجه داشت که در تمامی این نیروها به ویژه ارتش درحالیکه جریان های ارتجاعی حاکمند، اما هسته هایی مترقی و انقلابی می توانند شکل گیرند.  
 از این گذشته، دلایلی همچون بروز جنبش کنونی در ایران به همراه جنبش در کشورهای عراق و لبنان مزید بر علت است. به هر جهت، بروز این جنبش ها در کنار یکدیگر و در زمانی واحد، حال و روز کنونی حکومت ایران را بسیار بدتر کرده و آن را به شیوه های شدیدتر سرکوب رانده است.
افزون بر اینها و به عنوانی دلیلی مهم، اگر جنبش گسترده تر و شدیدتر شود، حکومت خامنه ای باید نیروها و ادوات جنگی بیشتری وارد میدان سرکوب کند و توده های بیشتری را بکشد. این نیروها بیشتر از سپاه و در درجه آخر از ارتش خواهد بود. در صورتی که تکامل جنبش بدان سو پیش رود و وضع به گونه ای شود که رژیم خامنه ای و سران پاسداران مجبور گردند که به آخرین سلاحهای خود همچون تانک و نفربر، هلیکوپتر و هواپیما توسل جویند، احتمال خطر حمله آمریکا و متحدین اروپایی و منطقه ای اش به ایران به درجات افزایش خواهد یافت و در آن صورت راه برگشتی وجود نخواهد داشت.
باید توجه داشت که هم اکنون زمزمه هایی از این گونه که« این رژیم باید برود» و نیز تهدیدهای از این دست که «  رژیم ایران نباید علیه تظاهرکنندگان سلاح به کار برد» از سوی مقامات آمریکایی شنیده شده است.
اینها علیرغم وضع کنونی است که دولت های کشورهای غربی و حتی به اصطلاح لیبرال ترین و حقوق بشری ترین آنها، از گرفتن مواضع صریح و آشکار در مورد کشتاری که حکومت ایران به راه انداخته پرهیز می کنند. دیدگاه آنها این است که چنانچه حکومت ایران توانست سرکوب کند که فبها، اما اگر نتوانست و جنبش ادامه یافت و وارد مراحل متکامل تری شد و خطر انقلاب ایران و منطقه را تهدید کرد، این احتمال که آنها اجازه ندهند که حکومتی مردمی شکل گیرد و بر سرکار آید و تلاش کنند که جمهوری اسلامی را با حمله ساقط کرده و دولتی باب طبع خود سرکار آورند موجود خواهد بود.   
ادامه دارد.
 هرمز دامان
سی ام آبان 98


۱۳۹۸ آبان ۲۶, یکشنبه

خامنه ای این عامل مرکزی فساد و تباهی چه فکر می کند؟



خامنه ای این عامل مرکزی فساد و تباهی چه فکر می کند؟

خامنه ای جاه طلب مرتجعی بیش نیست
خامنه در حاشیه سخنرانی امروزش( 26 آبان)، دوباره چرندی به نام«حکم حکومتی» صادر کرده است. وی گفت است که پشتیبان تصمیمات سران سه قوه است. تصمیماتی که خودش در راس سه دستگاه و به عنوان ریاست شورای عالی سیاستگذاری اقتصاد گرفته است. به عبارت دیگر وی پشتیبان تصمیم خودش است.
نمایندگان زبون و بی خاصیت مجلس  به تصمیم خامنه ای تسلیم شده و دستور بررسی قیمت بنزین و لغو افزایش قیمت آن را از دستور مجلس خارج کرده اند.

«اقتصاد مقاومتی» خامنه ای یعنی یورش اختلاس گران و دزدان به سفره توده های زحمتکش
خامنه ای می خواهد با تحریمهای آمریکا مقابله کند. وی می خواهد این مقابله را با تهاجم به سفره کارگران و زحمتکشان پیش ببرد. کسری بودجه سال جاری با افزایش قیمت بنزین تا حدودی پر می شود. این یعنی «اقتصاد مقاومتی» خامنه ای!
بالا بردن قیمت بنزین، یعنی نان هم از سفره های خالی مردم جمع شود.  و این یعنی کارگران و زحمتکشان باید بهای جاه طلبی های حقیر خامنه ای در داشتن نیروی هسته ای و موشک ها و مشتی نوچه های حزب اللهی در عراق و لبنان و سوریه را بپردازند، تا خامنه ای و دارودسته مفت خورش، مشتی آخوند تن پرور و مشتی اختلاس گر و دزد سرمایه دار، بر جای بمانند و خون مردم را بمکند.

خامنه ای برای بقاء به چه امید بسته است؟
خامنه ای امیدوار است که خشم توده ها از افزایش بنزین پس از چند روز فرو نشیند. وی نمی داند و نمی خواهد بداند که خشم مردم تنها به دلیل افزایش قیمت بنزین نیست. گر چه توده ها به افزایش قیمت بنزین معترضد ،اما به بیانی، بنزین بهانه ای هم شده برای بیرون آمدن خشم فرو خورده سالیان دراز.
خامنه ای نمی داند و نمی خواهد بداند که خشم مردم ریشه چهل ساله دارد. مردم کل این حکومت گند زده و متعفن قرون وسطایی را نمی خواهند و می خواهند که ریشه آن را بخشکانند.
بنابراین هر طرح و برنامه و اقدام تازه ای از جانب حکومت بر علیه توده ها، می تواند نه تنها مقابله ای از جانب توده ها علیه آن را بر انگیزد، بلکه این مقابله به سرعت به خواست های اساسی تمامی توده های زحمتکش گره خورده و جای خود را به اعلام آن خواست ها بدهد.

مرگ بر اصل ولایت فقیه
 این است که مقابله بر علیه افزایش قیمت بنزین به مقابله علیه حکومت و خامنه ای تبدیل می شود و شعار خاص بنزین «گران تر شده، فقیر فقیرتر شده»علیه افزایش قیمت بنزین، به شعارهای عام «مرگ بر دیکتاتور»، «مرگ بر خامنه ای» و شعار بسیار کلیدی و اساسی که به تازگی در گردهمایی ها و راهپیمایی های توده ای شنیده شده، یعنی «مرگ بر اصل ولایت فقیه» بدهد.
 و این است که کارگران و زحمتکشان و تمامی طبقات مردمی ایران خواستار نابودی دیکتاتوری مشتی سرمایه دار وابسته و اختلاس گر دزد، سرنگونی خامنه ای و دم و دستگاهش و برچیدن بساط حکومت قرون وسطایی ولایت فقیهی هستند.    

طبقه کارگر و توده ها ، زنان و مردان از گلوله های پاسداران هراسی ندارند
 خامنه ای چیزی در چنته ندارد جز مشتی پاسدار و سلاح. او فکر می کند در صورتی که خشم مردم پس از چند روزی فرو ننشست، از این سلاح ها می تواند استفاده کند و کارگران و زحمتکشان را به گلوله های بیشتری بسته و قتل عام نماید. او سرنوشت شاه را به خاطر نمی آورد و نمی خواهد به خاطر بیاورد که 17  شهریور و قتل عام خونین میدان لاله تهران را به راه انداخت، و همان کشتار هم جنبش  و گردهمایی ها و راهپیمایی های خیابانی را میلیونی کرد و اعتصابات سراسری را شکل داد.

خامنه ای و سران پاسدارانش
ممکن است خامنه ای فکر کند که شاه به اندازه کافی خشن نبود و به اندازه کافی کشتار نکرد و وی می تواند با کشتار زیاد مسئله را حل کند. او نمی داند که در آن صورت توده های میلیونی به خیابانها آمده و طومار حکومت وی را سریعتر از شاه در هم خواهند پیچید. او نمی داند که هر کنشی، واکنشی به همراه دارد و هر چه این کنش گسترده تر و بدتر باشد، واکنش نسبت به آن نیز گسترده تر و بدتر خواهد بود.
خامنه به سران پاسدارش امید بسته است؛ جانیان و دزدانی در لباس آدمیزاد.
 آنها می گویند سران هر کشوری اگر می خواهند جنبش توده ای کشور خود را سرکوب کنند از ما و شیوه های ما یاد بگیرند!  آنها در عراق به سران مرتجع و وابسته به آمریکای این کشور توصیه می کنند که از شیوه های سرکوب آنها در ایران یاد بگیرند.
«مگر نمی بینید که توده ها در ایران ساکت و آرامند و حکومت ما ابدی شده است؟» این است آنچه آنها به سران کشورهای منطقه میگویند.  
 این سران پاسدار مشتی خونخوارند که به انواع سلاح ها مجهز شده اند. آنها گمان می کنند که همیشه می توانند با رعب و وحشت و کشتار توده ها، آنها را وادار به تمکین به  استثمار و ظلم و ستم کنند و همیشه هم بر جای مانند.

سران پاسدار از دیکتاتورهای آمریکای لاتین آموخته اند
به راستی آنها در چگونگی سرکوب چه چیزی بلدند که دیگر مرتجعین تاریخ بلد نبوده اند؟ آیا آنها جز آنچه دیکتاتور های نظامی در آمریکای لاتین انجام دادند، یعنی به گلوله بستن مردم در تظاهرات ها، سازمان دادن و به راه انداختن گروه های مسلح غیر نظامی از دزدان، چاقو کشان و سارقین و جانیان (مانند همین حزب اللهی ها)، ربودن و به قتل رساندن رهبران و پیشروان توده ها( مانند قتل های زنجیره ای) و چیزهایی از این گونه، بیشتر بوده است؟ شیوه هایی که به وسیله سازمان سیای آمریکا، اینتلیجنت سرویس انگلستان و موساد اسرائیل به این دیکتاتورها آموزش داده شده بود.
به راستی عاقبت این دیکتاتورهای نظامی چه شد؟ آیا آنها توانستند جنبش های توده ای کشورهای خود را خاموش و بقای خود را تامین کنند؟
 و مگر خامنه ای چهل است که چنین شیوه هایی را به کار نبرده است؟ چرا نتوانست جنبش توده ها را خاموش و آنها را مجبور به تمکین کند؟
 آنچه آنها نمی دانند این است که در مقابله با توده ها، عددی نیستند و به محض اینکه توده های میلیونی پا به میدان گذارند، نیروهای آنها به سرعت تجزیه می شوند و از هم می پاشند. آنها به وسیله توده های طبقه کارگر و زحمتکشان و طبقات مردمی ایران دود می شوند و به هوا می روند.
راه پیشرفت و تکامل جنبش توده ها پیوند گردهمایی ها و راهپیمایی های سراسری با اعتصابات سراسری است.
 این است آنچه توده ها برای پیشبرد مبارزه طبقاتی خویش و برچیدن بساط  ولایت فقیه به آن نیاز دارند.

پیش به سوی پیوند اعتراضات سراسری با اعتصابات سراسری

کارگران، کارمندان، دانشجویان، بازاریان!
 اعتصاب، اعتصاب

مرگ بر خامنه ای
سرنگون باد حکومت جمهوری اسلامی
 پردوام باد جنبش انقلابی توده ها
 گروه مائوئیستی راه سرخ
 27 آبان 98
  


اینست آنچه می خواهیم: مبارزه با رژیم خونخوار آخوندها و مکلاهای جانی به وسیله خود توده های مردم ایران


اینست آنچه می خواهیم:

مبارزه با رژیم خونخوار آخوندها و مکلاهای جانی به وسیله خود توده های مردم ایران

شب تاریخ دراز است و توده های زحمتکش بیدار

مردم ایران این رژیم متعفن را به گور می فرستند
مردم ایران، طبقه کارگر ایران، تمامی طبقات زحمتکش شهر و روستا، تمامی طبقات میانی جامعه، خود با پیشبرد مبارزه طبقاتی خود، تکلیف خود را با این رژیم کریه و متعفن که همچون بختکی تاریخی بر سر مردم ایران  فرو آمده است، تعیین  می کنند.
آنان نمی خواهند و هرگز نخواهند خواست که منتظر بنشینند تا نیروهایی از خارج بیایند و تکلیف این رژیم را برایشان معین کنند.

به امید بیگانه نشستن، بی باوری به نیروهای خود و توده های زحمتکش است
آنان که به امید نیروهای بیگانه نشسته اند و منتظرند تا ترامپ و انگلیس و آلمان و فرانسه بیایند و این رژیم را بردارند و رژیم تازه ای برای آنها روی کار آورند، چنانچه مزدور نباشند، جز مشتی واداده و منفعل بی خاصیت نیستند. آنان هیچ اعتفاد و باوری به توده های مردم ندارند.
صادق ترین و درستکارترین آنها باید به عراق نگاه کنند. رژیم کنونی عراق را ترامپ و ترامپ ها درست کردند. طبقه کارگر و توده های زحمتکش عراق اکنون با رژیمی طرفند که ارمغان امپریالیست های آمریکایی و اروپایی برای آنهاست.

 مبارزه متحدانه  طبقه کارگر و توده های زحمتکش اعجاز می کند
 این توده ها هستند که تاریخ را می سازند. این مبارزه آنهاست که تاریخ را به پیش می برد.
مبارزه طبقاتی  توده ها در ایران، اکنون اوج نوینی را تجربه می کند. اوجی که در نتیجه گران کردن بهای بنزین به وجود آمده است.
این مبارزه در راستای مبارزات تاریخی دموکراتیک  توده های مردم ایران قرار دارد، گرچه در حال حاضر به علتی مشخص یعنی بالا بردن بهای بنزین و تهاجم مشتی وابسته اقتصادی انحصارات امپریالیستی به سفره توده های مردم ُگر گرفته است و آتش آن هر آن گسترده تر می شود.

گرانی بنزین تنها فرصتی است برای بیرون ریختن تمامی کینه و نفرت انباشت شده
 تفاوت بزرگ مردم ایران با مردم عراق و یا لبنان این است که مردم ایران نفرتی شاید صد بار بیشتر و عمیق تر از آنها نسبت به رژیم هاشان، از رژیم عقب مانده، کثیف و خونخواری دارند که بر ایران حاکم است. نفرتی که چهل سال است انباشت شده و روز به روز به میزان آن افزوده می شود. این نفرتی است تاریخی از نیروهایی که فلاکت بارترین نوع زندگی را طی چهل سال به مردم ایران تحمیل کردند و چندین نسل را به نابودی کشاندند.

زبان دراز منتظری این مردک مزدور را باید در حلقومش کرد
 منتظری دادستان تهران یکی از پادو های خامنه ای و از حقیرترین نکره های این حکومت است. زبانی دراز دارد و به هر کاری مداخله می کند. صدها هزار تن از مردم ایران به خیابان ها ریخته اند و وی آنان را متهم به وابستگی به بیگانگان می کند. وی مردم را به وابستگی به بیگانگان متهم می کند در حالی که  از میان خودشان از درون همین دستگاه قضایی وابستگان انگلیس و جاسوسانی همچون لاریجانی بیرون آمدند و چه بسا خود وی نیز از وابستگان به امپریالیسم انگلستان باشد.

«شب دراز است و قلندر بیدار»
حسام الدین آشنا یکی دیگر از موجودات کریه این حکومت و دولت نکبت زده روحانی است.
 او به کارگران و زحمتکشان ایران و مردمی که نسبت به تعرض اختلاس گران و دزدان سرمایه دار به نان شب و سفره شان مقاومت می کنند، نسبت بیگانه می دهد. حال آنکه خودش و افراد پیرامونش مجریان پیاده کردن سیاست های ضد مردمی صندوق بین الملل پول و بانک جهانی هستند که به وسیله امپریالیست ها اداره می شود.
این آنها هستند که مزدور دست به سینه و ایادی امپریالیست ها هستند و تا کمر مقابل روسای کمپانی های امپریالیستی  خم می شوند و پاشنه کفش آنها را می لیسند تا سرمایه هاشان را اینجا بیاورند و اینها هم بادمجان دورقاب چین آنها شوند و به نون و نوایی برسند.
 چه کسانی بودند که جام زهر برجام را نوشیدند و برای بستن قرارداد با کمپانی های آمریکایی و اروپایی التماس آنها را کردند.
برای طبقه کارگر و توده های زحمتکش ،«شب دراز» بوده است. اجداد آنان و آنان همواره در تاریخ در رنج بوده اند. آنان صبور بوده اند و در پیگیری مقاصد خود پر تلاش و استوار. برای آنان که همواره با بدبختی و فلاکت دست به گریبان بوده اند، یکی و یا دو روز کم و زیاد برای ایجاد جامعه ای که خود فرمانروای آن شوند، فرقی نمی کند.
 «قلندر»های واقعی، پاکباختگان و پاکان واقعی تاریخ، زحمتکشان و رنجبران، طبقه کارگر و توده های زحمتکشان ایران هستند، نه پیزوری های جاه و مال پرستی همچون حسام الدین آشنا که آب دماغشان را نیز نمی تواند جمع کند.

ابلهان در تاریخ بسیار بوده اند، این هم یکی دیگر
تاریخ ابلهان سیاسی زیادی پرورده است و عاقبت همه  آنان جایی در زباله دان بوده است. عبدالرحمان فضلی وزیر کشور به پیروی از اربابش خامنه ای شمشیر را برای توده های زحمتکش تیز می کند. فضلی که توده ها را تهدید می کند و به استانداران و نیروهای انتظامی و امنیتی دستور مقابله با توده ها را می دهد، ابلهی بیش نیست که گمان می کند با تهدید و به گلوله بستن توده ها می تواند توده ها را آرام کند و امنیت و آسایش اختلاس گران و دزدان حاکم را حفظ کند. آیا وی عاقبت ابلهان سیاسی را ندیده است؟

 اما خامنه ای که این ها همه نوچه های وی هستند، رئیس اختلاس گران، دزدان و جانیان سرمایه دار مرکز و هدف اصلی کینه و خشم توده های مردم است و باید باشد.
                          مرگ بر خامنه ای شعار کلیدی مردم است.   
گروه مائوئیستی راه سرخ ایران

بیست و ششم آبان ماه 98



۱۳۹۸ آبان ۲۵, شنبه

ایستادگی یکپارچه در مقابل یورش نظام به سفره کارگران و زحمتکشان


ایستادگی یکپارچه در مقابل یورش نظام به سفره کارگران و زحمتکشان

تقابل و مبارزه ای تازه
 در پی گران کردن بنزین و تعیین قیمت هر لیتر بنزین  سهمیه به میزان هزار و پانصد تومان و هر لیتر بنزین آزاد به سه برابر قیمت پیشین یعنی سه هزار تومان، کارگران، تهیدستان و توده های زحمتکش ایران و نیز اقشار میانی در نقاط گوناگون کشور به خیابانها ریختند و به شکل های مختلف با این سیاست دولت و حکومت به تقابل و مبارزه برخاستند.

بندبازی های روحانی
 روحانی که در طی هفته های اخیر و به سبب نزدیکی انتخابات، دوباره بُل گرفته و این شهر و آن شهر به سخنرانی های پر آب و تاب علیه اختلاس و دزدی پرداخته و به  تقابل با جناح خامنه ای دست زده بود و تلاش می کرد تا نظر موافق توده ها را به خود  جلب نماید، به ناگهان و در چرخشی 180 درجه، بدون اعلام قبلی، پنجشنبه شب 23 آبان(98) قیمت بنزین را بالا برد. گویی آن همه هارت و پورت علیه جناح مقابل و برای جلب موافقت توده ها، بیش از آنکه زمینه سازی برای انتخابات بوده باشد، در واقع برای پیشگیری از مقابله توده ها با بالا بردن قیمت بنزین بوده است.

بالا بردن قیمت بنزین بر مبنای توافق سه قوه بوده است
بالا بردن قیمت بنزین امری است که بنا به شواهد، با توافق کامل سه دستگاه قانونگذاری، قضایی و اجرایی و به وسیله شورای عالی سیاست گذاری اقتصاد  که زیر رهبری خامنه ای قرار دارد، صورت گرفته است. برخلاف این امر آشکار، برخی از عناصر و دستگاه ها، نقش خود را پنهان کرده و عامل گرانی بنزین را تنها دولت روحانی می دانند. از سوی دیگر دولتیان، جناح مقابل را به فرصت طلبی متهم می کنند و استفاده از این امر را برای تضعیف روحانی در انتخابات آتی می دانند.

تهیدستان معنای بالا رفتن قیمت بنزین را می دانند
اکنون و پس از سالها گرانی ادواری و عموما سالیانه قیمت بنزین، بیشتر توده های مردم به خوبی با نتایچ گران شدن قیمت آن آشنایی دارند. آنها بارها این گران شدن و تاثیر آن را به روی قیمت سایر کالاها به ویژه کالاهای اساسی دیده اند و نتایج آن را به روی وضعیت معاش و زندگی  خویش شاهد بوده اند. فقیر و فقیرتر شدن طبقه کارگر و توده های زحمتکش شهر و روستا و نیز لایه های پایین و میانی طبقه خرده بورژوازی.

 گردهمایی ها و راهپیمایی های توده ای
از این رو، طبقه کارگر و توده های زحمتکش  که اکنون چندین برابر زیر خط فقر زندگی می کنند، ، طاقتشان طاق شده و تا کنون در بیش از 37 شهر که هر روز بیشتر می شوند، به خیابانها ریخته  و به گردهمایی و راهپیمایی و شعار دادن علیه دولت روحانی و حکومتیان پرداختند.
 در برخی شهرها ماشین ها را وسط خیابان متوقف کرده اند، در برخی جایگاه های بنزین و در برخی دیگر بانک ها و مراکز بسیج را به آتش کشیده شده اند. در تمامی  شهرها پاسداران و نیروهای انتظامی به مقابله با توده ها پرداخته و تا کنون در شهرهای سیرجان، ساوه، اصفهان و کرمانشاه با گشودن آتش به روی مردم، چهار نفر را کشته اند.
 شعارهای مردم
 شعارهای توده ها در گردهمایی و تظاهرات ها، برخی به نتایج مستقیم گرانی بنزین اشاره دارد:
 «بنزین گرانتر شده، فقیر فقیرتر شده».
برخی دیگر مستقیم دولت روحانی را خطاب قرار داده اند:
 «روحانی حیا کن، مملکتو رها کن» و یا «دیکتاتور حیا کن، مملکتو رها کن»
 و نیز برخی شعارهای انحرافی مانند« رضا شاه، روحت شاد» و از این گونه داده اند.
قطعا و در صورت عقب نشینی نکردن حکومت، تکامل مبارزه، کار را به شعارهای علیه حکومت و خامنه ای خواهد کشاند.

مبارزه کنونی صرفا تقابل با گرانی بنزین نیست
آنچه که در برآمد کنونی توده ها اهمیت دارد، نه توضیح تاثیر گرانی بنزین به روی معیشت و زندگی توده ها، بلکه چگونگی راه کارهای مقابله با این رژیم ددمنش و نیروهای پاسدار و نظامی آن است.
از سوی دیگر، این مبارزه را نباید صرفا مبارزه ای برای تقابل با گرانی بنزین دید؛ گرچه در حال حاضر به دلیل آن است و ممکن است با عقب نشینی حکومت پایان یابد؛
این مبارزه  را باید به مثابه مبارزه ای در تقابل با گرانی بنزین و درعین حال، مبارزه ای در ادامه مبارزات توده ها برای سرنگونی رژیمی دید که همه مردم عمیقا از آن نفرت دارند. مبارزات توده ها از سالهای 76 به بعد، تیر ماه 78، پس از انتخابات 88 و نیز دی ماه 96 و گردهمایی هایی عموما روزمره توده ها.

امکان عقب نشینی حکومت
 ممکن است، در پی گسترده شدن گردهمایی ها و راهپیمایی ها، دولت و حکومت از نظر خود در مورد گران کردن بنزین عقب نشینی کنند.
 تا کنون برخی از آیت الله ها مخالفت خود را به گرانی بنزین اعلام کرده اند.
در این صورت این احتمال که گردهمایی ها به پایان برسد، وجود دارد.
چنین نتیجه ای، البته یک پیروزی موقتی برای توده ها خواهد بود. اما همه پرسش این است که در صورت تداوم مبارزه کنونی چه باید کرد.
 یکی از نکات کلیدی در این مورد مقابله توده ها با نیروهای پاسدار و انتظامی است. یعنی اصلی ترین مدافعین حکومت کنونی.

طلایه های های یک مبارزه متحدانه و سراسری دیگر
مبارزه جاری مبارزه ای است متحدانه در سراسر کشور. این نشانگر این است که توده های سراسر کشور روز به روز بیشتر به یکدیگر نزدیک شده و در امر مخالفت و مبارزه با حکومت به نظر واحدی می رسند. بر خلاف مبارزات دی ماه ،96 در مبارزه کنونی تنها لایه های جوان درگیر نیستند، بلکه  توده های مردم با سنین گوناگون درگیر هستند. در این مبارزه دختران و زنان نیز حضور چشمگیری دارند اگرچه مراحل نخستین آن بیشتر مردانه بوده است.  

تنها مبارزه متحدانه و سراسری توده ها قادر با تقابل با سیاست های سرکوب است
 باید توجه داشت که سیاست سران پاسداران و نیروهای انتظامی و کلا کسانی که به تدوین چگونگی سیاست های سرکوب می پردازند، گرد آوردن و تمرکز حداکثر نیرو برای سرکوب اقلیتی از توده های گرد آمده و درگیر در مبارزه است. این امر به این معناست که هر کجا در گردهمایی ها و راهپیمایی های توده ای مثلا صد نفر حضور دارند، نیروهای پاسدار با انواع و اقسام تجهیزات و با مثلا دویست و یا سیصد نفر به صد نفر حمله می کنند و با قد و هیکل های درشت و لباس های غریب و موتورها تلاش می
کنند خود را بسیار بیش از آنکه هستند جلوه دهند و رعب و وحشت ایجاد کنند.

 باید مبارزه را گسترده و پخش کرد
 راه چاره گسترده کردن مبارزه به تمامی شهرها و روستاهاست. در آغاز مبارزات ده روزه دی ماه 96، سران هدایت کننده نیروهای سرکوب، کاملا شوکه شدند. آنها نمی توانستند کار زیادی صورت دهند. تنها پس از افت  مبارزات، آنها توانستند کنترل اوضاع را بدست گیرند و وضع را به نفع خود مساعد کنند.
آنچه در مورد گسترده کردن مبارزه به شهرها و روستاها صادق است، در مورد یک شهر نیز صادق است. یا باید گردهمایی ها و راهپیمایی ها میلیونی شود و یا باید نیروهای درگیر به شکل گروههای کوچک در بخش های مختلف شهر پخش شوند، تا توان مقابله با نیروهای های پاسدار و انتظامی  با تعداد کمتر از خودشان را بیابند.

مرگ بر نظام جمهوری اسلامی
پر توان باد مبارزات توده های زحمتکش
 گروه مائوئیستی راه سرخ ایران
25 آبان 98