۱۳۹۸ آبان ۲۹, چهارشنبه

جهش هایی تازه در جنبش دموکراتیک و ضد استبدادی(1)


جهش هایی تازه در جنبش دموکراتیک و ضد استبدادی(1)
                                
تحلیلی از فراز نوین در جنبش توده ها و مبارزه طبقاتی در ایران

جهش های تازه جنبش دموکراتیک و ضد استبدادی کنونی
 جنبش کنونی که چند روزی است آغاز گشته و تا کنون تداوم یافته است، ادامه جنبش دموکراتیک و ضد امپریالیستی خلق ایران است. این جنبش نسبت به گذشته جهش های ریز و درشت چندی داشته است که عبارتند از:
1-   جنبش کنونی از نظر کمی گسترده تر از پیش شده است.
 در جنبش کنونی مناطق و شهرهای باز هم بیشتری به جنبش پیوسته اند. خلق های کرد، ترک، بلوچ و عرب بیشتر از گذشته به جنبش سراسری پیوسته و فعال تر گردیدند. افزون بر اینها، لایه های پایینی و میانی طبقه خرده بورژوازی( تولید کوچک و کسبه خرد) بیش از پیش در جنبش درگیر شده و لایه ها و بخش هایی از بازاریان نیز کم بیش همراه با جنبش شده اند. اعتصاب بازاریان می رود که از شکل استثناء بیرون آید و شکل همگانی به خود گیرد.  
این ها صرفا به این علت نیست که مسئله افزایش بنزین همه  طبقات و اهالی را درگیر می کند، بلکه این امر به واسطه تکامل خود تضادهای جنبش با حکومت  خامنه ای و استبداد مذهبی حاکم است.  جنبش دموکراتیک کنونی، هر دلیلی( و یا هر اقدامی از جانب حکومت و یا مخالفین) را از هر جنس، اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی می تواند موجب بروز و پیشروی و تکامل خود کند و بخشی از این تکامل، از گسترش کمی آن، خواه از جهت طبقاتی و خواه از جهت عددی به دست می آید.
به بیانی دیگر، این  نشانه تکامل و شدت گیری یکی از دو تضاد اساسی در جامعه، یعنی تضاد طبقات مردمی با حکومت استبدادی کنونی و برای دموکراسی و آزادی( و نه صرفا یک خواست اقتصادی و یا امری اقتصادی) است. اتحاد طبقات و گروه ها و خلق های ایران در هدفی که بین همه آنها مشترک است؛ یعنی سرنگونی استبداد مذهبی حاکم به هر دلیل موجهی که به بهانه ای تبدیل می شود. در یک کلام، جنبش دموکراتیک کنونی در تکامل خود، طبقات، لایه ها و خلق ها را پیرامون خود گرد می آورد و گستره عددی آنها را بیشتر می سازد.
2-   اهداف جنبش مشخص تر شده اند.
در این جنبش، هدف اصلی که از همان سال 88 خود را به صورت برجسته ای نشان داد، یعنی تضاد با خامنه ای و دم و دستگاه ارتجاعی اش بارزتر شده است. شعار «مرگ بر دیکتاتور» و «مرگ بر خامنه ای» به شعار«مرگ بر اصل ولایت فقیه» تکامل یافته است. این یک شعار کلیدی است که مذهبی بودن استبداد کنونی و نیز ریشه های تاریخی آن را نشانه گرفته است و نشانه بارز جهشی در تکامل شعارها و خواست توده هاست.
 از این گذشته، حملات جنبش توده ای متوجه  نمایندگان خامنه ای یعنی  امامان جمعه و دفاتر آنها به ویژه در شهرستان ها گردیده است.
 در این خصوص بد نیست مقایسه ای بین حمله به این دفاتر با رجوع پیش از این کارگران در برخی شهرستان ها به دفاتر امامان جمعه و یا حضور کشاورزان در نماز های جمعه و پشت به نماز جمعه ایستادن کشاورزان و بطور کلی عصبانی بودن کارگران و کشاورزان از امامان جمعه و کینه و خشم روز افزون آنان نسبت به این افراد و نهادها گردد.   
مسئله  دیگر در همین چارچوب، هدف قرار گرفتن نمادهای حکومت دینی یا استبداد دینی یعنی حوزه های علمیه و غیره و نیز مراکز بسیج( نه تنها به عنوان وجهی نظامی بلکه همچنین وجهی مذهبی) است که نسبت به دوره پیش برجسته تر شده است. شکی نیست که تکامل جنبش بروز این امور را دامنه دارتر و شدیدتر خواهد کرد.
3-   اشکال تعرضی جنبش شدیدتر شده است.
جنبش نسبت به جنبش 96 با کینه، نفرت و خشم بیشتری توام شده است. اشکال تعرضی گسترده تر شده است و زد و خوردها از جانب مردم با نیروهای سرکوبگر نظام شدت بیشتری به خود گرفته است. به کلانتری ها و مراکز بسیج و نیروهای انتظامی رژیم مکرر حمله شده و برخی از این مراکز یا با تصرف و یا بدون تصرف به آتش کشیده شده اند. تکامل این امر کار را به شورش های گسترده شهری می کشاند. 
4-   کاربرد سلاح به وسیله جنبش توده ها
در جنبش اخیر کاربرد سلاح در مبارزه ، و در حال حاضر بیشتر سلاح سرد، از شکل استثناء بیرون آمده و گرچه هنوز عمومیت تام و تمامی نیافته، اما به سوی اشکال همگانی تری شدن گام برداشته است. باید توجه داشت که این نوع برخوردها مسلحانه از اشکال ریز و درشت برخوردهای انفرادی مسلحانه گذشته تکامل یافته است.
 این امر نشانگر رشد تضاد بین طبقات مردمی با قدرت حاکم و تبدیل شدن آن به آنتاگونیسمی هر چه حاد، شدیدتر و کشنده تر است. دور نیست که چنین اشکال زد و خوردی، به شورشهای کوبنده و خرد کننده شهری و مبارزه با سلاح به شکل گسترده، و قیام های مسلحانه شهری بینجامد.
تاریخ بار دیگر ثابت می کند و خواهد کرد که تضادهای آنتاگونیستی را از راه مسالمت آمیز نمی توان حل کرد. راه حل آن تنها و تنها کاربرد قهر و سلاح است. سرنگونی استبداد دینی  کریه و متعفن قرون وسطایی، متحجر و عهد عتیق کنونی که تا توانسته خود را به انواع و اقسام سلاح های مدرن و فوق مدرن از پیشرفته تر کشورها مجهز کرده است و در تقابل با جنبش توده ها، بیش از بیش به نیروی مسلح خود اتکاء کرده و می کند، راهی جز کاربرد سلاح و قیام مسلحانه و یا جنگ توده ای ندارد.  
چنین امری کاملا برخلاف نظریات خروشچفیست ها، سوسیال دموکراتها و تروتسکیست ها است که همچون اصلاح طلبان اکنون بی خاصیت، در شیپور می کنند که «آی مردم تضادهای خود را با استبداد کنونی مذهبی از راه مسالمت آمیز حل کنید»!؟« هوشیار باشید و سلاح بکار نبرید»! در این مورد باید نظر چهار شبه حزب سوسیال دمکرات بی خاصیت و«بَبُوی» ایرانی را که گویا در اتحادی نسبی آن را ابراز داشته اند، نمونه آورد.
 مبارزات طبقه کارگر و توده های زحمتکش در ایران و جهان بارها این گونه آت و آشغال های نظری و سیاسی را شسته و به زباله دان انداخته است و این بارهم چنین خواهد کرد. با زبان اسلحه باید که با زبان اسلحه حرف زد.  
ضعف اساسی جنبش
بدون تردید ضعف بزرگ در مورد این جنبش ، نداشتن رهبری است. این حقیقت بزرگ در مورد این جنبش و «چشم اسفندیار» مرگبار آن است. اصولا در دوره کنونی، ضعف تمامی جنبش های ضد استبدادی و ضد دیکتاتوری در کشورهای زیر سلطه، همانا بدون رهبری بودن آنهاست.
 جنبش بدون رهبری، علیرغم جان فشانی ها و برداشتن گامهایی بزرگ به پیش که ما در بالا بر شمردیم، اما توانایی های لازم برای تعیین برنامه علمی و اهداف مشخص و دقیق که منطبق با شرایط ماهوی و خاص شرایط ویژه کنونی انقلاب باشد، انتخاب استراتژی  و تاکتیک  درست، پیشرفت در مسیر صحیح  و در جهت اهداف اساسی و ماهوی برانگیزاننده خود را ندارد؛ زیاد قربانی می دهد و نیروهایش  به هرز می رود و دچار خستگی و افت و انفعال می شود.
باید به طبقه کارگر و توده های زحمتکش خلق ایران آفرین گفت و آنان را ستایشی در خور کرد که در شرایطی که رهبری ندارند، اما چنین بی مهابا به عرش اعلی یورش می برند.   
رهبری یعنی همان احزاب و سازمان هایی که بدون آنها هیچ طبقه ای نمی تواند در مبارزات طبقاتی آن با برنامه و هدفمندانه عمل کند.  
رهبری یعنی آگاهترین، سازمان یافته ترین و متحدین ترین بخش یک طبقه. و فقدان آن یعنی طبقه محروم از یکی از مهمترین بخش های ارگانیسم خویش است.
 و انگهی همین ضعف اساسی، موجب  اتحاد و یکپارچگی نسبی نیروهای ارتجاع شده و به آنها اعتماد به نفس می بخشد. برای ارتجاع، نتایج این ضعف مشخص است: جنبش بدون رهبری را از هر سو که برود، می توان در دست های خود گرفت و مهار، کنترل و خاموش کرد!
دلیل اساسی چهل سال تلاش ارتجاع مذهبی کنونی و نیروهای اطلاعاتی و نظامی آن برای از بین بردن احزاب و سازمانهای انقلابی و حتی مترقی و رهبران و فعالین آنها را باید همین امر دانست. این اقدام به این منظور صورت گرفت تا در شرایط بروز جنبش توده ای، این جنبش، رهبری نداشته باشد تا بتوان آن را دیر یا زود سرکوب و مهار کرد.
 در کنار این امر، تاسف بارتر آن است که باقی مانده احزاب و سازمان ها چنان دچار اغتشاش، چند دستگی و انواع و اقسام تئوری های تروتسکیستی و سوسیال دموکراتیک شدند که اکنون جز مشتی حراف و وراج و مشتی جسد یا فسیل منفرد سیاسی چیزی از آنها باقی نمانده است. تقریبا اکثریت به اتفاق این احزاب و سازمان ها مطلقا قابل اعتماد نبوده و نیستند. در صورت مقایسه بین سازمان های موجود در خارج کشور با سازمان های موجود در خارج از کشور در سال های پیش از انقلاب 57  وضع فاجعه بار کنونی بیشتر می تواند مجسم گردد.  
 و اما جنبش  ژرف و جان سختی که اکنون در ایران جریان دارد، تنها جنبش طبقه کارگر و توده های زحمتکش جامعه علیه استثمار و ظلم و ستم حکام کنونی نیست. این در عین حال جنبشی است با ریشه هایی عمیق در تاریخ ایران. نبرد خلق ایران با قدرت طلبی و جاه طلبی نهادهای مومیایی دینی و مذهبی و آن فضای تاریک، بسته، خفه و مرده ای که این نهادها آن را از هر نظر به وجود می آورند. این جنبش در تداوم تاریخی خود از این پل سخت گذر، عبور کرده و رهبری انقلابی خود را به وجود خواهد آورد. مومیایی های تاریخ را جنبش خلق ایران، ویران خواهد کرد.
پیوند جنبش سراسری با اعتصابات سراسری
در شرایط فعلی، حلقه اصلی زنجیر در تکامل جنبش  خودبخودی کنونی، یا نیاز اساسی این جنبش برای تکامل بیشتر آن، به میدان آمدن جنبش اعتصابی و توام شدن دو جنبش سراسری و اعتصابی با یکدیگر است.
باید که جنبش سراسری با اعتصابات تمامی واحدی تولیدی به ویژه کارخانه های بزرگ صنعتی و و موسسات دولتی، مدارس و دانشگاهها، بازاریان و تمامی بخشهای جامعه پیوند یابد، تا تمامی شریان های تنفس حکومتیان در دست طبقات مردمی قرار گیرد و تنگنایی سخت برای  حکومت مرتجعان پدید آید.
 اعتصاب در رشته ها، کارخانه ها و موسسات کلیدی دارای اهمیت است. همراه شدن کارگران و کارمندان در اعتصابات در این کارخانه ها و موسسات، نیاز جاری جنبش و مبارزه است. همچنین باید پیشه وران تولید کوچک و کسبه و بازاریان بیشتر به جنبش بپیوندند و به آن تحرک بخشند. اعتصاب دانشجویان و استادان دانشگاه دارای نقش برجسته ای است. جنبش زنان، باید که به سازمان دادن علنی و مخفی خود بکوشد و از موضع هویت مستقل خود در همراهی با جنبش عمومی پرتلاش باشد. این امر در مورد اقلیت های ملی و مذهبی نیز صدق می کند.
کارخانه و کارگاه ها باید مرکز ثقل اصلی مبارزه گردند 
عناصر شکل گیری چنین اتحاد اجتماعی ای، خود را در اعتصاب کارگران نیشکر هفت تپه و فولاد اهواز و نیز هپکو و آذرآب اراک نشان داد.
 گردهمایی ها و راهپیمایی ها می تواند و باید از محل اعتصابات آغاز گردد. کارخانه ها و کارگاه ها و موسساتی که کارگران بخش اصلی آنها را تشکیل می دهند، باید به مرکز ثقل اصلی گردهمایی ها و مبارزات تبدیل شوند. طبقه کارگر باید در مرکز ثقل  تمامی طبقات مردمی قرار گیرد. سندیکاها و تشکل های کارگری باید هر چه بیشتر گسترش یافته و نقش پیشروتری به عهده گیرند. باید از تجارب کارگران نیشکر هفت تپه و کارگران فولاد اهواز و مردم شوش و اهواز بسیار آموخت.  
اعتصاب کارگران نفت در این مورد بسیار مهم است.  در این مورد بد نیست که اشاره کنیم در سال 57 اعتصاب کارگران نفت در تکامل مبارزه طبقاتی در ایران اهمیت استراتژیک داشت، زیرا رژیم را از منبع حیاتی تنفس خود محروم می کرد. اکنون و در شرایط ویژه حاضر مبارزه طبقاتی در ایران، اعتصاب کارگران نفت از این جهت مشخص، در تکامل مبارزات اهمیت ندارد، زیرا حکومت کنونی تحریم شده و دولت نفت زیادی صادر نمی کند. اهمیت اعتصاب در مراکز کلیدی همچون صنعت نفت، بیشتر از زاویه قرار گرفتن این کارگران پیشرو در مرکز ثقل جنبش کارگری و به حرکت در آوردن کارگران در رشته ها و موسسات دیگر است.
اتحاد نسبی میان حکومتگران در سرکوب جنبش توده ها
جنبش کنونی در وضعیتی است که هر چه پیش می رود و تکامل می یابد، دو قطبی شدن هر چه بیشتر نیروها را شکل می دهد. از یک سوی طبقات و گروه های گوناگون مردمی را متحد می کند و از سوی دیگر ارتجاع کنونی را فشرده می سازد. نمونه بارز امر اخیر اتحاد جناح روحانی با جناح خامنه ای در امر سرکوب خلق است.
البته در دوره حاضر، جناح روحانی تا حدودی از موضعی متفاوت با جریان خامنه ای مایل به  افزایش قیمت بنزین بود و در پیوند با آن، در سرکوب جنبش توده ها، متحد خامنه ای و به شدت فعال شد. این جریان( و تئوریسین های اقتصادی مزدور امپریالیسم غرب و پشتیبان سیاست های نئولیبرالی مانند سعید لیلاز) از یک سو در تداوم اجرای سیاست های کلی نئو لیبرالی و آزاد کردن قیمت ها، و از سوی دیگر در از جهت ترمیم کسری بودجه به افزایش قیمت بنزین  دست زدند، اما جریان خامنه ای جدای از همراهی با  سیاست های نئولیبرالی و مسئله کسری بودجه دولت، همچنین از موضع تقابل جاه طلبانه با تحریم های آمریکا و بیرون رفتن حکومت ارتجاعی خود از بحران کنونی، «سرافراز» بودن در میان عاملین و مریدان خود در منطقه،« امیدوار» کردن ارتجاع منطقه به بقای خود و دلایلی از این دست، مایل به افزایش قیمت بنزین بود.
در هر صورت اتحاد دو جریان در سیاست افزایش قیمت بنزین و سرکوب، منجر به اتحاد آنها در انتخابات مجلس و یا ریاست جمهوری نخواهد شد. به عبارت دیگر، حاکمیت یکدست به این مفهوم که جناح ها با هم متحد شوند، نخواهد بود. تضادها باز هم در هیئت حاکمه شدیدتر خواهد شد. خامنه ای به سوی حذف و «بلعیدن» هر چه بیشتر گروه ها و عناصر مخالف جناح خود پیش خواهد رفت و  گرچه مجلس  و ریاست جمهوری اکنون کاره ای نیستند، اما وی تلاش خواهد کرد که آنها را کاملا در اختیار جناح خود بگیرد و حاکمیت را تا آنجا که می تواند یک دست کند.
 امثال روحانی که اکنون همچون مرید «کت بسته» خامنه ای گشته است، تحفه هایی بیشتر از رفسنجانی ها و لاریجانی ها نیستند و به سادگی در معرض حذف- و گاه  همچون رفسنجانی حذف فیزیکی-  قرار خواهند گرفت. در موج بعدی یورش خامنه ای و جناحش به جناح های دیگر طبقه سرمایه داران بوروکرات- کمپرادور حاکم، اگر خامنه ای بتواند، روحانی و تکنوکرات ها و بوروکرات های دولتی و نیز تتمه اصلاح طلبان در مجلس را حذف خواهد کرد. اصلاح طلبانی که اکنون تنها به مشتی چلمن سیاسی تبدیل شده اند و در مقابل سرکوب های کنونی جز ناله های بی خاصیت و بی آزار چندی در برگزاری اعتراضات مسالمت آمیز و نیز سرکوب نکردن حکومت از گلوی آنها بیرون نمی آید.
یکدستی هیئت حاکمه و افزایش شدت سرکوب
 اتحاد نسبی میان هیئت حاکمه منجر به سرعت تصمیم گیری و شدت سرکوب گردید. شدید شدن تضاد میان جناح های هیئت حاکمه همواره به جدایی این نیروها در مقاطع کلیدی و سرکوب جنبش و در نتیجه ضعیف شدن نیروهای متحد آنان می گردد. اتحاد نسبی میان آنان نتیجه عکس داشته و به قدرت مند شدن نیروهایشان در سرکوبی ها می انجامد. قطع اینترنت درست برای اعمال سرکوب از جانب حکومت و پنهان بودن ابعاد آن( نیروها و سلاح های بکار رفته و میزان کشته شدگان) صورت گرفت . این سرکوب در دوره کنونی شدیدتر از دوره های پیش بوده و هست. این امر دلایل معینی دارد.
دلایل خامنه ای و جناحش برای شدت سرکوب
جدا از اینکه اگر ارتجاع جنبش را سرکوب نکند، گسترده تر و عمیق تر خواهد شد، و خطر سرنگونی حکومت را به وسیله خود افزایش خواهد داد، گسترش و به ویژه شدت گرفتن جنبش و دوگانه تعرض و تهاجم توده ها به نیروهای سرکوب و گوشمالی دادن و یا کشتن آنها از یک سو، و تلاش برای کشاندن نیروهای نظامی و پایه های بسیج و سپاه و ارتش به طرف خود از سوی دیگر، به گونه ای جدی، امکان ریزش و متلاشی شدن این نیروها و ملحق شدن آنها با سلاح های خود را به مردم را بیشتر خواهد کرد.
 این امر در دوران انقلاب 57 به وقوع پیوست و در جنبش و انقلاب کنونی به واسطه نارضایتی عمیق پایه های این نیروها به ویژه ارتش، بسیار زودتر  به وقوع خواهد پیوست. باید توجه داشت که در تمامی این نیروها به ویژه ارتش درحالیکه جریان های ارتجاعی حاکمند، اما هسته هایی مترقی و انقلابی می توانند شکل گیرند.  
 از این گذشته، دلایلی همچون بروز جنبش کنونی در ایران به همراه جنبش در کشورهای عراق و لبنان مزید بر علت است. به هر جهت، بروز این جنبش ها در کنار یکدیگر و در زمانی واحد، حال و روز کنونی حکومت ایران را بسیار بدتر کرده و آن را به شیوه های شدیدتر سرکوب رانده است.
افزون بر اینها و به عنوانی دلیلی مهم، اگر جنبش گسترده تر و شدیدتر شود، حکومت خامنه ای باید نیروها و ادوات جنگی بیشتری وارد میدان سرکوب کند و توده های بیشتری را بکشد. این نیروها بیشتر از سپاه و در درجه آخر از ارتش خواهد بود. در صورتی که تکامل جنبش بدان سو پیش رود و وضع به گونه ای شود که رژیم خامنه ای و سران پاسداران مجبور گردند که به آخرین سلاحهای خود همچون تانک و نفربر، هلیکوپتر و هواپیما توسل جویند، احتمال خطر حمله آمریکا و متحدین اروپایی و منطقه ای اش به ایران به درجات افزایش خواهد یافت و در آن صورت راه برگشتی وجود نخواهد داشت.
باید توجه داشت که هم اکنون زمزمه هایی از این گونه که« این رژیم باید برود» و نیز تهدیدهای از این دست که «  رژیم ایران نباید علیه تظاهرکنندگان سلاح به کار برد» از سوی مقامات آمریکایی شنیده شده است.
اینها علیرغم وضع کنونی است که دولت های کشورهای غربی و حتی به اصطلاح لیبرال ترین و حقوق بشری ترین آنها، از گرفتن مواضع صریح و آشکار در مورد کشتاری که حکومت ایران به راه انداخته پرهیز می کنند. دیدگاه آنها این است که چنانچه حکومت ایران توانست سرکوب کند که فبها، اما اگر نتوانست و جنبش ادامه یافت و وارد مراحل متکامل تری شد و خطر انقلاب ایران و منطقه را تهدید کرد، این احتمال که آنها اجازه ندهند که حکومتی مردمی شکل گیرد و بر سرکار آید و تلاش کنند که جمهوری اسلامی را با حمله ساقط کرده و دولتی باب طبع خود سرکار آورند موجود خواهد بود.   
ادامه دارد.
 هرمز دامان
سی ام آبان 98


۱۳۹۸ آبان ۲۶, یکشنبه

خامنه ای این عامل مرکزی فساد و تباهی چه فکر می کند؟



خامنه ای این عامل مرکزی فساد و تباهی چه فکر می کند؟

خامنه ای جاه طلب مرتجعی بیش نیست
خامنه در حاشیه سخنرانی امروزش( 26 آبان)، دوباره چرندی به نام«حکم حکومتی» صادر کرده است. وی گفت است که پشتیبان تصمیمات سران سه قوه است. تصمیماتی که خودش در راس سه دستگاه و به عنوان ریاست شورای عالی سیاستگذاری اقتصاد گرفته است. به عبارت دیگر وی پشتیبان تصمیم خودش است.
نمایندگان زبون و بی خاصیت مجلس  به تصمیم خامنه ای تسلیم شده و دستور بررسی قیمت بنزین و لغو افزایش قیمت آن را از دستور مجلس خارج کرده اند.

«اقتصاد مقاومتی» خامنه ای یعنی یورش اختلاس گران و دزدان به سفره توده های زحمتکش
خامنه ای می خواهد با تحریمهای آمریکا مقابله کند. وی می خواهد این مقابله را با تهاجم به سفره کارگران و زحمتکشان پیش ببرد. کسری بودجه سال جاری با افزایش قیمت بنزین تا حدودی پر می شود. این یعنی «اقتصاد مقاومتی» خامنه ای!
بالا بردن قیمت بنزین، یعنی نان هم از سفره های خالی مردم جمع شود.  و این یعنی کارگران و زحمتکشان باید بهای جاه طلبی های حقیر خامنه ای در داشتن نیروی هسته ای و موشک ها و مشتی نوچه های حزب اللهی در عراق و لبنان و سوریه را بپردازند، تا خامنه ای و دارودسته مفت خورش، مشتی آخوند تن پرور و مشتی اختلاس گر و دزد سرمایه دار، بر جای بمانند و خون مردم را بمکند.

خامنه ای برای بقاء به چه امید بسته است؟
خامنه ای امیدوار است که خشم توده ها از افزایش بنزین پس از چند روز فرو نشیند. وی نمی داند و نمی خواهد بداند که خشم مردم تنها به دلیل افزایش قیمت بنزین نیست. گر چه توده ها به افزایش قیمت بنزین معترضد ،اما به بیانی، بنزین بهانه ای هم شده برای بیرون آمدن خشم فرو خورده سالیان دراز.
خامنه ای نمی داند و نمی خواهد بداند که خشم مردم ریشه چهل ساله دارد. مردم کل این حکومت گند زده و متعفن قرون وسطایی را نمی خواهند و می خواهند که ریشه آن را بخشکانند.
بنابراین هر طرح و برنامه و اقدام تازه ای از جانب حکومت بر علیه توده ها، می تواند نه تنها مقابله ای از جانب توده ها علیه آن را بر انگیزد، بلکه این مقابله به سرعت به خواست های اساسی تمامی توده های زحمتکش گره خورده و جای خود را به اعلام آن خواست ها بدهد.

مرگ بر اصل ولایت فقیه
 این است که مقابله بر علیه افزایش قیمت بنزین به مقابله علیه حکومت و خامنه ای تبدیل می شود و شعار خاص بنزین «گران تر شده، فقیر فقیرتر شده»علیه افزایش قیمت بنزین، به شعارهای عام «مرگ بر دیکتاتور»، «مرگ بر خامنه ای» و شعار بسیار کلیدی و اساسی که به تازگی در گردهمایی ها و راهپیمایی های توده ای شنیده شده، یعنی «مرگ بر اصل ولایت فقیه» بدهد.
 و این است که کارگران و زحمتکشان و تمامی طبقات مردمی ایران خواستار نابودی دیکتاتوری مشتی سرمایه دار وابسته و اختلاس گر دزد، سرنگونی خامنه ای و دم و دستگاهش و برچیدن بساط حکومت قرون وسطایی ولایت فقیهی هستند.    

طبقه کارگر و توده ها ، زنان و مردان از گلوله های پاسداران هراسی ندارند
 خامنه ای چیزی در چنته ندارد جز مشتی پاسدار و سلاح. او فکر می کند در صورتی که خشم مردم پس از چند روزی فرو ننشست، از این سلاح ها می تواند استفاده کند و کارگران و زحمتکشان را به گلوله های بیشتری بسته و قتل عام نماید. او سرنوشت شاه را به خاطر نمی آورد و نمی خواهد به خاطر بیاورد که 17  شهریور و قتل عام خونین میدان لاله تهران را به راه انداخت، و همان کشتار هم جنبش  و گردهمایی ها و راهپیمایی های خیابانی را میلیونی کرد و اعتصابات سراسری را شکل داد.

خامنه ای و سران پاسدارانش
ممکن است خامنه ای فکر کند که شاه به اندازه کافی خشن نبود و به اندازه کافی کشتار نکرد و وی می تواند با کشتار زیاد مسئله را حل کند. او نمی داند که در آن صورت توده های میلیونی به خیابانها آمده و طومار حکومت وی را سریعتر از شاه در هم خواهند پیچید. او نمی داند که هر کنشی، واکنشی به همراه دارد و هر چه این کنش گسترده تر و بدتر باشد، واکنش نسبت به آن نیز گسترده تر و بدتر خواهد بود.
خامنه به سران پاسدارش امید بسته است؛ جانیان و دزدانی در لباس آدمیزاد.
 آنها می گویند سران هر کشوری اگر می خواهند جنبش توده ای کشور خود را سرکوب کنند از ما و شیوه های ما یاد بگیرند!  آنها در عراق به سران مرتجع و وابسته به آمریکای این کشور توصیه می کنند که از شیوه های سرکوب آنها در ایران یاد بگیرند.
«مگر نمی بینید که توده ها در ایران ساکت و آرامند و حکومت ما ابدی شده است؟» این است آنچه آنها به سران کشورهای منطقه میگویند.  
 این سران پاسدار مشتی خونخوارند که به انواع سلاح ها مجهز شده اند. آنها گمان می کنند که همیشه می توانند با رعب و وحشت و کشتار توده ها، آنها را وادار به تمکین به  استثمار و ظلم و ستم کنند و همیشه هم بر جای مانند.

سران پاسدار از دیکتاتورهای آمریکای لاتین آموخته اند
به راستی آنها در چگونگی سرکوب چه چیزی بلدند که دیگر مرتجعین تاریخ بلد نبوده اند؟ آیا آنها جز آنچه دیکتاتور های نظامی در آمریکای لاتین انجام دادند، یعنی به گلوله بستن مردم در تظاهرات ها، سازمان دادن و به راه انداختن گروه های مسلح غیر نظامی از دزدان، چاقو کشان و سارقین و جانیان (مانند همین حزب اللهی ها)، ربودن و به قتل رساندن رهبران و پیشروان توده ها( مانند قتل های زنجیره ای) و چیزهایی از این گونه، بیشتر بوده است؟ شیوه هایی که به وسیله سازمان سیای آمریکا، اینتلیجنت سرویس انگلستان و موساد اسرائیل به این دیکتاتورها آموزش داده شده بود.
به راستی عاقبت این دیکتاتورهای نظامی چه شد؟ آیا آنها توانستند جنبش های توده ای کشورهای خود را خاموش و بقای خود را تامین کنند؟
 و مگر خامنه ای چهل است که چنین شیوه هایی را به کار نبرده است؟ چرا نتوانست جنبش توده ها را خاموش و آنها را مجبور به تمکین کند؟
 آنچه آنها نمی دانند این است که در مقابله با توده ها، عددی نیستند و به محض اینکه توده های میلیونی پا به میدان گذارند، نیروهای آنها به سرعت تجزیه می شوند و از هم می پاشند. آنها به وسیله توده های طبقه کارگر و زحمتکشان و طبقات مردمی ایران دود می شوند و به هوا می روند.
راه پیشرفت و تکامل جنبش توده ها پیوند گردهمایی ها و راهپیمایی های سراسری با اعتصابات سراسری است.
 این است آنچه توده ها برای پیشبرد مبارزه طبقاتی خویش و برچیدن بساط  ولایت فقیه به آن نیاز دارند.

پیش به سوی پیوند اعتراضات سراسری با اعتصابات سراسری

کارگران، کارمندان، دانشجویان، بازاریان!
 اعتصاب، اعتصاب

مرگ بر خامنه ای
سرنگون باد حکومت جمهوری اسلامی
 پردوام باد جنبش انقلابی توده ها
 گروه مائوئیستی راه سرخ
 27 آبان 98
  


اینست آنچه می خواهیم: مبارزه با رژیم خونخوار آخوندها و مکلاهای جانی به وسیله خود توده های مردم ایران


اینست آنچه می خواهیم:

مبارزه با رژیم خونخوار آخوندها و مکلاهای جانی به وسیله خود توده های مردم ایران

شب تاریخ دراز است و توده های زحمتکش بیدار

مردم ایران این رژیم متعفن را به گور می فرستند
مردم ایران، طبقه کارگر ایران، تمامی طبقات زحمتکش شهر و روستا، تمامی طبقات میانی جامعه، خود با پیشبرد مبارزه طبقاتی خود، تکلیف خود را با این رژیم کریه و متعفن که همچون بختکی تاریخی بر سر مردم ایران  فرو آمده است، تعیین  می کنند.
آنان نمی خواهند و هرگز نخواهند خواست که منتظر بنشینند تا نیروهایی از خارج بیایند و تکلیف این رژیم را برایشان معین کنند.

به امید بیگانه نشستن، بی باوری به نیروهای خود و توده های زحمتکش است
آنان که به امید نیروهای بیگانه نشسته اند و منتظرند تا ترامپ و انگلیس و آلمان و فرانسه بیایند و این رژیم را بردارند و رژیم تازه ای برای آنها روی کار آورند، چنانچه مزدور نباشند، جز مشتی واداده و منفعل بی خاصیت نیستند. آنان هیچ اعتفاد و باوری به توده های مردم ندارند.
صادق ترین و درستکارترین آنها باید به عراق نگاه کنند. رژیم کنونی عراق را ترامپ و ترامپ ها درست کردند. طبقه کارگر و توده های زحمتکش عراق اکنون با رژیمی طرفند که ارمغان امپریالیست های آمریکایی و اروپایی برای آنهاست.

 مبارزه متحدانه  طبقه کارگر و توده های زحمتکش اعجاز می کند
 این توده ها هستند که تاریخ را می سازند. این مبارزه آنهاست که تاریخ را به پیش می برد.
مبارزه طبقاتی  توده ها در ایران، اکنون اوج نوینی را تجربه می کند. اوجی که در نتیجه گران کردن بهای بنزین به وجود آمده است.
این مبارزه در راستای مبارزات تاریخی دموکراتیک  توده های مردم ایران قرار دارد، گرچه در حال حاضر به علتی مشخص یعنی بالا بردن بهای بنزین و تهاجم مشتی وابسته اقتصادی انحصارات امپریالیستی به سفره توده های مردم ُگر گرفته است و آتش آن هر آن گسترده تر می شود.

گرانی بنزین تنها فرصتی است برای بیرون ریختن تمامی کینه و نفرت انباشت شده
 تفاوت بزرگ مردم ایران با مردم عراق و یا لبنان این است که مردم ایران نفرتی شاید صد بار بیشتر و عمیق تر از آنها نسبت به رژیم هاشان، از رژیم عقب مانده، کثیف و خونخواری دارند که بر ایران حاکم است. نفرتی که چهل سال است انباشت شده و روز به روز به میزان آن افزوده می شود. این نفرتی است تاریخی از نیروهایی که فلاکت بارترین نوع زندگی را طی چهل سال به مردم ایران تحمیل کردند و چندین نسل را به نابودی کشاندند.

زبان دراز منتظری این مردک مزدور را باید در حلقومش کرد
 منتظری دادستان تهران یکی از پادو های خامنه ای و از حقیرترین نکره های این حکومت است. زبانی دراز دارد و به هر کاری مداخله می کند. صدها هزار تن از مردم ایران به خیابان ها ریخته اند و وی آنان را متهم به وابستگی به بیگانگان می کند. وی مردم را به وابستگی به بیگانگان متهم می کند در حالی که  از میان خودشان از درون همین دستگاه قضایی وابستگان انگلیس و جاسوسانی همچون لاریجانی بیرون آمدند و چه بسا خود وی نیز از وابستگان به امپریالیسم انگلستان باشد.

«شب دراز است و قلندر بیدار»
حسام الدین آشنا یکی دیگر از موجودات کریه این حکومت و دولت نکبت زده روحانی است.
 او به کارگران و زحمتکشان ایران و مردمی که نسبت به تعرض اختلاس گران و دزدان سرمایه دار به نان شب و سفره شان مقاومت می کنند، نسبت بیگانه می دهد. حال آنکه خودش و افراد پیرامونش مجریان پیاده کردن سیاست های ضد مردمی صندوق بین الملل پول و بانک جهانی هستند که به وسیله امپریالیست ها اداره می شود.
این آنها هستند که مزدور دست به سینه و ایادی امپریالیست ها هستند و تا کمر مقابل روسای کمپانی های امپریالیستی  خم می شوند و پاشنه کفش آنها را می لیسند تا سرمایه هاشان را اینجا بیاورند و اینها هم بادمجان دورقاب چین آنها شوند و به نون و نوایی برسند.
 چه کسانی بودند که جام زهر برجام را نوشیدند و برای بستن قرارداد با کمپانی های آمریکایی و اروپایی التماس آنها را کردند.
برای طبقه کارگر و توده های زحمتکش ،«شب دراز» بوده است. اجداد آنان و آنان همواره در تاریخ در رنج بوده اند. آنان صبور بوده اند و در پیگیری مقاصد خود پر تلاش و استوار. برای آنان که همواره با بدبختی و فلاکت دست به گریبان بوده اند، یکی و یا دو روز کم و زیاد برای ایجاد جامعه ای که خود فرمانروای آن شوند، فرقی نمی کند.
 «قلندر»های واقعی، پاکباختگان و پاکان واقعی تاریخ، زحمتکشان و رنجبران، طبقه کارگر و توده های زحمتکشان ایران هستند، نه پیزوری های جاه و مال پرستی همچون حسام الدین آشنا که آب دماغشان را نیز نمی تواند جمع کند.

ابلهان در تاریخ بسیار بوده اند، این هم یکی دیگر
تاریخ ابلهان سیاسی زیادی پرورده است و عاقبت همه  آنان جایی در زباله دان بوده است. عبدالرحمان فضلی وزیر کشور به پیروی از اربابش خامنه ای شمشیر را برای توده های زحمتکش تیز می کند. فضلی که توده ها را تهدید می کند و به استانداران و نیروهای انتظامی و امنیتی دستور مقابله با توده ها را می دهد، ابلهی بیش نیست که گمان می کند با تهدید و به گلوله بستن توده ها می تواند توده ها را آرام کند و امنیت و آسایش اختلاس گران و دزدان حاکم را حفظ کند. آیا وی عاقبت ابلهان سیاسی را ندیده است؟

 اما خامنه ای که این ها همه نوچه های وی هستند، رئیس اختلاس گران، دزدان و جانیان سرمایه دار مرکز و هدف اصلی کینه و خشم توده های مردم است و باید باشد.
                          مرگ بر خامنه ای شعار کلیدی مردم است.   
گروه مائوئیستی راه سرخ ایران

بیست و ششم آبان ماه 98



۱۳۹۸ آبان ۲۵, شنبه

ایستادگی یکپارچه در مقابل یورش نظام به سفره کارگران و زحمتکشان


ایستادگی یکپارچه در مقابل یورش نظام به سفره کارگران و زحمتکشان

تقابل و مبارزه ای تازه
 در پی گران کردن بنزین و تعیین قیمت هر لیتر بنزین  سهمیه به میزان هزار و پانصد تومان و هر لیتر بنزین آزاد به سه برابر قیمت پیشین یعنی سه هزار تومان، کارگران، تهیدستان و توده های زحمتکش ایران و نیز اقشار میانی در نقاط گوناگون کشور به خیابانها ریختند و به شکل های مختلف با این سیاست دولت و حکومت به تقابل و مبارزه برخاستند.

بندبازی های روحانی
 روحانی که در طی هفته های اخیر و به سبب نزدیکی انتخابات، دوباره بُل گرفته و این شهر و آن شهر به سخنرانی های پر آب و تاب علیه اختلاس و دزدی پرداخته و به  تقابل با جناح خامنه ای دست زده بود و تلاش می کرد تا نظر موافق توده ها را به خود  جلب نماید، به ناگهان و در چرخشی 180 درجه، بدون اعلام قبلی، پنجشنبه شب 23 آبان(98) قیمت بنزین را بالا برد. گویی آن همه هارت و پورت علیه جناح مقابل و برای جلب موافقت توده ها، بیش از آنکه زمینه سازی برای انتخابات بوده باشد، در واقع برای پیشگیری از مقابله توده ها با بالا بردن قیمت بنزین بوده است.

بالا بردن قیمت بنزین بر مبنای توافق سه قوه بوده است
بالا بردن قیمت بنزین امری است که بنا به شواهد، با توافق کامل سه دستگاه قانونگذاری، قضایی و اجرایی و به وسیله شورای عالی سیاست گذاری اقتصاد  که زیر رهبری خامنه ای قرار دارد، صورت گرفته است. برخلاف این امر آشکار، برخی از عناصر و دستگاه ها، نقش خود را پنهان کرده و عامل گرانی بنزین را تنها دولت روحانی می دانند. از سوی دیگر دولتیان، جناح مقابل را به فرصت طلبی متهم می کنند و استفاده از این امر را برای تضعیف روحانی در انتخابات آتی می دانند.

تهیدستان معنای بالا رفتن قیمت بنزین را می دانند
اکنون و پس از سالها گرانی ادواری و عموما سالیانه قیمت بنزین، بیشتر توده های مردم به خوبی با نتایچ گران شدن قیمت آن آشنایی دارند. آنها بارها این گران شدن و تاثیر آن را به روی قیمت سایر کالاها به ویژه کالاهای اساسی دیده اند و نتایج آن را به روی وضعیت معاش و زندگی  خویش شاهد بوده اند. فقیر و فقیرتر شدن طبقه کارگر و توده های زحمتکش شهر و روستا و نیز لایه های پایین و میانی طبقه خرده بورژوازی.

 گردهمایی ها و راهپیمایی های توده ای
از این رو، طبقه کارگر و توده های زحمتکش  که اکنون چندین برابر زیر خط فقر زندگی می کنند، ، طاقتشان طاق شده و تا کنون در بیش از 37 شهر که هر روز بیشتر می شوند، به خیابانها ریخته  و به گردهمایی و راهپیمایی و شعار دادن علیه دولت روحانی و حکومتیان پرداختند.
 در برخی شهرها ماشین ها را وسط خیابان متوقف کرده اند، در برخی جایگاه های بنزین و در برخی دیگر بانک ها و مراکز بسیج را به آتش کشیده شده اند. در تمامی  شهرها پاسداران و نیروهای انتظامی به مقابله با توده ها پرداخته و تا کنون در شهرهای سیرجان، ساوه، اصفهان و کرمانشاه با گشودن آتش به روی مردم، چهار نفر را کشته اند.
 شعارهای مردم
 شعارهای توده ها در گردهمایی و تظاهرات ها، برخی به نتایج مستقیم گرانی بنزین اشاره دارد:
 «بنزین گرانتر شده، فقیر فقیرتر شده».
برخی دیگر مستقیم دولت روحانی را خطاب قرار داده اند:
 «روحانی حیا کن، مملکتو رها کن» و یا «دیکتاتور حیا کن، مملکتو رها کن»
 و نیز برخی شعارهای انحرافی مانند« رضا شاه، روحت شاد» و از این گونه داده اند.
قطعا و در صورت عقب نشینی نکردن حکومت، تکامل مبارزه، کار را به شعارهای علیه حکومت و خامنه ای خواهد کشاند.

مبارزه کنونی صرفا تقابل با گرانی بنزین نیست
آنچه که در برآمد کنونی توده ها اهمیت دارد، نه توضیح تاثیر گرانی بنزین به روی معیشت و زندگی توده ها، بلکه چگونگی راه کارهای مقابله با این رژیم ددمنش و نیروهای پاسدار و نظامی آن است.
از سوی دیگر، این مبارزه را نباید صرفا مبارزه ای برای تقابل با گرانی بنزین دید؛ گرچه در حال حاضر به دلیل آن است و ممکن است با عقب نشینی حکومت پایان یابد؛
این مبارزه  را باید به مثابه مبارزه ای در تقابل با گرانی بنزین و درعین حال، مبارزه ای در ادامه مبارزات توده ها برای سرنگونی رژیمی دید که همه مردم عمیقا از آن نفرت دارند. مبارزات توده ها از سالهای 76 به بعد، تیر ماه 78، پس از انتخابات 88 و نیز دی ماه 96 و گردهمایی هایی عموما روزمره توده ها.

امکان عقب نشینی حکومت
 ممکن است، در پی گسترده شدن گردهمایی ها و راهپیمایی ها، دولت و حکومت از نظر خود در مورد گران کردن بنزین عقب نشینی کنند.
 تا کنون برخی از آیت الله ها مخالفت خود را به گرانی بنزین اعلام کرده اند.
در این صورت این احتمال که گردهمایی ها به پایان برسد، وجود دارد.
چنین نتیجه ای، البته یک پیروزی موقتی برای توده ها خواهد بود. اما همه پرسش این است که در صورت تداوم مبارزه کنونی چه باید کرد.
 یکی از نکات کلیدی در این مورد مقابله توده ها با نیروهای پاسدار و انتظامی است. یعنی اصلی ترین مدافعین حکومت کنونی.

طلایه های های یک مبارزه متحدانه و سراسری دیگر
مبارزه جاری مبارزه ای است متحدانه در سراسر کشور. این نشانگر این است که توده های سراسر کشور روز به روز بیشتر به یکدیگر نزدیک شده و در امر مخالفت و مبارزه با حکومت به نظر واحدی می رسند. بر خلاف مبارزات دی ماه ،96 در مبارزه کنونی تنها لایه های جوان درگیر نیستند، بلکه  توده های مردم با سنین گوناگون درگیر هستند. در این مبارزه دختران و زنان نیز حضور چشمگیری دارند اگرچه مراحل نخستین آن بیشتر مردانه بوده است.  

تنها مبارزه متحدانه و سراسری توده ها قادر با تقابل با سیاست های سرکوب است
 باید توجه داشت که سیاست سران پاسداران و نیروهای انتظامی و کلا کسانی که به تدوین چگونگی سیاست های سرکوب می پردازند، گرد آوردن و تمرکز حداکثر نیرو برای سرکوب اقلیتی از توده های گرد آمده و درگیر در مبارزه است. این امر به این معناست که هر کجا در گردهمایی ها و راهپیمایی های توده ای مثلا صد نفر حضور دارند، نیروهای پاسدار با انواع و اقسام تجهیزات و با مثلا دویست و یا سیصد نفر به صد نفر حمله می کنند و با قد و هیکل های درشت و لباس های غریب و موتورها تلاش می
کنند خود را بسیار بیش از آنکه هستند جلوه دهند و رعب و وحشت ایجاد کنند.

 باید مبارزه را گسترده و پخش کرد
 راه چاره گسترده کردن مبارزه به تمامی شهرها و روستاهاست. در آغاز مبارزات ده روزه دی ماه 96، سران هدایت کننده نیروهای سرکوب، کاملا شوکه شدند. آنها نمی توانستند کار زیادی صورت دهند. تنها پس از افت  مبارزات، آنها توانستند کنترل اوضاع را بدست گیرند و وضع را به نفع خود مساعد کنند.
آنچه در مورد گسترده کردن مبارزه به شهرها و روستاها صادق است، در مورد یک شهر نیز صادق است. یا باید گردهمایی ها و راهپیمایی ها میلیونی شود و یا باید نیروهای درگیر به شکل گروههای کوچک در بخش های مختلف شهر پخش شوند، تا توان مقابله با نیروهای های پاسدار و انتظامی  با تعداد کمتر از خودشان را بیابند.

مرگ بر نظام جمهوری اسلامی
پر توان باد مبارزات توده های زحمتکش
 گروه مائوئیستی راه سرخ ایران
25 آبان 98
  


۱۳۹۸ آبان ۲۲, چهارشنبه

عمو سام! کام این پلیز»!؟(3) بخش پایانی


عمو سام! کام این پلیز»!؟(3)
بخش پایانی 

 حکایت « موجودی که بزرگی آسمان را از ته چاه قضاوت می کند و می اندیشد که به اندازه گردی سر چاه است»!

دولت های زیر سلطه و امپریالیست ها
جناب مجید محمدی آرایشگر امپریالیسم غربی ادامه می دهد:
«امروز، به جای درگیری نیروهای روسی و آمریکایی با نیروهای محلی، نیروهای سپاه قدس و همپیمانان جمهوری اسلامی ایران هستند که به معترضان (در لبنان و عراق و سوریه) حمله می‌کنند و از فراز بام‌ها جان آنها را می‌گیرند. مردم عادی نیز به جای ابرقدرت‌ها، قدرت‌های منطقه‌ای اسلامگرا را هدف قرار می‌دهند؛»(«از «یانکی گو هوم» تا «ایران برو بیرون»،سایت ایندیپندنت فارسی، 5 آبان 98، 27 اکتبر 2019)
چقدر جالب! چقدر فوق العاده!
 و لابد نیروهای روسی و آمریکایی در کنار مردم عادی قرار گرفته و با نیروهای حکومت های محلی و سپاه قدس به نبرد پرداخته اند!؟
براستی اگر مجید محمدی کبکی نیست که سرش را زیر برف می کند، پس چیست؟
مردم تمامی کشورهای زیر سلطه هنگامی که دست به مبارزه علیه ارتجاع و امپریالیسم می زنند در درجه نخست با نیروهای محلی یعنی نیروهای ارتجاع حاکم بر کشور خویش روبرویند و الزاما مجبور به مبارزه با این نیروها هستند. اکنون در برخی از کشورهای خاور میانه دولت های « اسلامگرا» حاکم شده اند و مردم این کشورها با این دولت های«اسلامگرا» و نیروهای انتظامی و ارتش آنها طرف هستند.
 در کنار برخی از این دولت های اسلامگرا، نیروهایی هستند که یا ساخته و سازمان داده شده به وسیله جمهوری اسلامی هستند و یا از جانب وی پشتیبانی می شوند. مردم این کشورها به ناچار نه تنها با نیروهای انتظامی و ارتش کشور خود، بلکه با این نیروهای مورد پشتیبانی جمهوری اسلامی یعنی حزب الله لبنان و یا حشدالشعبی عراق نیز روبرو هستند، چندان که در برخی از  مواقع، مبارزه با این نیروها که اینک تا حدودی علمدار و برنامه ریز چگونگی سرکوب مبارزات توده های مردم در این کشورها شده اند، برای این جنبش ها به صورت امر تعیین کننده ای در می آید.
 اما کسی که چشمانش را بر این حقیقت بسیار بسیار بزرگ ببندند، که تقریبا تمامی به اتفاق دولت های کشورهای زیر سلطه و از جمله دولت های« اسلام گرا» عراق و لبنان، دست نشانده و یا وابسته به امپریالیست های غربی به رهبری امپریالیسم آمریکا و نیز امپریالیسم روسیه (سوریه کنونی)هستند، و اقتصاد، سیاست( و گاه فرهنگ) این کشورها زیر سلطه این قدرت ها قرار دارد، بدان سان که عموما بدون اجازه آنها در هیچ زمینه ای نمی توانند نفس بکشند، این شخص یک دروغگو، یک فریبکار و یک ریاکار است.
 در طی تمامی مدت انقلاب ایران در سال 56-57 طبقه کارگر و تمامی طبقات زحمتکش ایران مجبور به مبارزه با دولت شاهنشاهی حاکم بر ایران بودند. این دولت، دولتی دست نشانده و مزدور، نوکر و سگ زنجیری امپریالیسم آمریکا و غرب بود. مردم ایران طی یک سال با نیروهای انتظامی و ارتش دولت شاهنشاهی ایران طرف بود و مجبور به مبارزه با این نیروها بود و در این مبارزه صدها هزار کشته و زخمی داد.
اما کیست که نداند نیروهای انتظامی و ارتش شاهنشاهی ایران ارتشی بود که به وسیله امپریالیسم آمریکا و غرب سازمان داده شده و تجهیز گردیده بود و با نظر موافق و پشتیبانی کامل آنها به سرکوب جنبش توده های خلق دست می زد.
کیست که نداند امپریالیست های غربی تا جایی که توانستند از محمدرضا شاه مزدور پشتیبانی کرده و به وی چگونگی سرکوب  طبقه کارگر و توده های زحمتکش و تمامی طبقات مردمی و ملی را آموزش می دادند. دولت های آموزگار، شریف امامی، ازهاری و بختیار تماما با توجه به توصیه امپریالیست ها به شاه، بر مسند قدرت نشستند.
 کیست که نداند که این آنها بودند که  زمانی که دیگر متوجه شدند نمی توانند جلوی سیل بنیان کن انقلاب را بگیرند به محمدرضا شاه نوکر خویش دستور دادند که کشور را ترک کند.  و این آنها بودند که در سازشی با خمینی و دارودسته اش یعنی همین « اسلامگرا ها»، شرایط سرکوب جنبش مردم و انقلاب را به وسیله آنها فراهم کردند و ارتش خود ساخته را در خدمت سرکوب مبارزات خلق( از همان آغاز مبارزات خلق کرد در کردستان و حمله ارتش شاهی هنوز دست نخورده به این منطقه) به وسیله آنها فراهم کردند.
و اما آنچه که در مورد ایران گفتیم، تقریبا در مورد تمامی کشورهای زیر سلطه از فیلیپین مارکوس تا نیکاراگوا سوموزا، شیلی پینوشه و مصر حسنی مبارک صدق می کند.
 کجاست کشوری که دولتی ملی و مترقی و یا انقلابی داشته است، و امپریالیست های غربی و یا شرقی، نه گاه و بیگاه و به دلیل تضادهایی که با دیگر امپریالیست ها داشته اند، بلکه به دلیل همین ملی و مترقی بودنش، به پشتیبانی آن برخاسته باشند و از آن پشتیبانی کرده باشند؟
یافتن چنین دولتی تقریبا محال است! غیر ممکن است! در تاریخ وجود ندارد. برعکس آن، آنچه در تاریخ پس از جنگ جهانی دوم وجود دارد، تبدیل استعمار کهن به استعمار نو، ممانعت از روی کار آمدن دولت های ملی و مترقی( دولت های طبقه کارگر که جای خود دارد) و در صورت روی کار آمدن آنها، تلاش برای سرنگونی آنها به اشکال گوناگون، گماردن دولت های دست نشانده از سلطنتی و نظامی تا جمهوری و پشتیبانی از آن ها در برابر هر گونه جنبش و شورش و انقلاب مردمی است.
 اگر چند صباحی است که امپریالیست های آمریکایی «عابد» شده و ترجیح داده اند که در برخی از کشورها به ویژه کشورهای آمریکای لاتین، دولت های مزدور نظامی جای خود را به دولت های مزدور سوسیال دمکرات بدهد، این  نه به این سبب است که امپریالیست ها هواخواه توده های زحمتکش شده اند، بل به این سبب است که مقابله با جنبش های مردمی به شکل حکومت های نظامی گذشته برای آنها سخت شده است. از سوی دیگر، این امر به این سبب رخ داده که جنبش طبقه کارگر در سطح جهانی ضعیف گردیده و به ویژه پس از شکست طبقه کارگر در چین، در شرایط پیشروی و تهاجم قرار نداشته، بلکه عموما در شرایط مقاومت و دفاع قرار دارد. کافی است که طبقه کارگر و در رهبری آن احزاب کمونیست انقلابی به حرکت در آیند و رهبری جنبش های مردمی را به دست گیرند، وضع دوباره صد و هشتاد درجه چرخش خواهد کرد. در آن شرایط البته باز ممکن است که دولت های سوسیال دموکرات، یکی از چاره های کار امپریالیست ها باشد، اما بدون تردید اگر نتوانند با سوسیال دموکرات ها به جنگ طبقه کارگر و کمونیستها بروند، دوباره به سمت ارتش و حکومت های نظامی  روی آور خواهند شد.
 چنانچه نگاهی به مبارزه دولت امپریالیستی فرانسه با مردم زحمتکش دپوها و یا جلیقه زردها  در همین بیست سال اخیر کنیم، دستمان می آید که تقابل این دولت های ارتجاعی با مبارزات طبقه کارگر به رهبری احزاب کمونیست انقلابی که قطعا صدها مرتبه رادیکال تر از جنبش  دپوها و جلیقه زردها خواهد بود، چگونه می تواند باشد.
قدرت جهانی یا منطقه ای اسلامگرایان به جای امپریالیست ها!
محمدی  ادامه می دهد:
« مردم عادی نیز به جای ابرقدرت‌ها، قدرت‌های منطقه‌ای اسلامگرا را هدف قرار می‌دهند؛ همان‌ها که برای چند دهه منتظر ظهور «منجی» بودند و می‌گفتند، خواهان حکومت جهانی اسلام یا خلافت اسلامی هستند. «ایران برو بیرون» که این روزها در خیابان‌های عراق شنیده می‌شود، نشان می‌دهد که آنها معنای قدرت جهانی یا منطقه‌ای اسلامگرایان را دریافته‌اند. »
به این می گویند که مرید و مجیز گوی امپریالیسم!
 به چه دلیل؟
 آیا به این  دلیل که در کشورهایی مانند عراق مردم نمی گویند« ایران برو بیرون» و یا علیه نیروهای مزدور حشدالشعبی مبارزه نمی کنند؟
 خیر! این حقیقت است که باند ارتجاعی خامنه ای و سپاه پاسداران کریه وی، خواه در ایران و خواه به سبب ماجراجویی های خویش در منطقه و شمشیر را از رو بستن برای سرکوب مبارزات طبقه کارگر و توده های زحمتکش، مورد نفرت عمیق مردم ایران و مردم زحمتکش  کشورهای مانند عراق و یا لبنان قرار گرفته اند. شکی نیست که در حال حاضر ما در ایران، در درجه نخست و بیش از همه، با ارتجاع خامنه ای و سپاه پاسداران جنایتکارش طرف هستیم.
بر این حقایق باید تاکید کرد و از آنها نباید آنگاه که ما از امپریالیسم به مثابه یکی از دو دشمن اصلی و در واقع دشمن بزرگتر( در کنار سرمایه داری کمپرادور و طبقات داخلی که از این سرمایه داری دفاع می کنند)مردم ایران و کشورهای زیر سلطه سخن می گوییم، ذره ای غافل شد. مبارزه ای که در حال حاضر در ایران عمده است، مبارزه با  طبقات حاکم و نیروهای نظامی ای است که از منافع این طبقات دفاع می کنند.
 اما اینکه اکنون مردم کشور ما و نیز کشورهایی مانند عراق و لبنان(و سوریه نیز) با دیدن نقش جنایتکارانه نیروهای وابسته به جمهوری اسلامی«معنای حکومت جهانی اسلام و یا خلافت اسلامی»ای که برخی از مردم این کشورها زمانی سر می دادند، و به امید برقراری آن مبارزه می کردند را بدان گونه دریافته اند که این قدرت،« منطقه ای» و یا از آن بدتر« جهانی» شده و یا قرار است بشود، و به این ترتیب جای قدرت «منطقه ای» و یا « جهانی»امپریالیست ها را گرفته و یا قرار است که بگیرد، تنها شارلاتانیسم سیاسی است.
باری، نه اکنون و نه در آینده، نه«حکومت جهانی اسلام» برقرار خواهد شد و نه «خلافت اسلامی». این آرزویی است که حتی در گذشته و در زمانی که اسلام در اوج قدرت بود، برقرار نشد، چه برسد به اکنون که عصر امپریالیسم است و همه  شاهرگ های حیاتی زندگی سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی در دستان امپریالیست های غربی و شرقی است.
 و اما اگر کسی  شرایطی که  در آن تمامی طبقات مردمی در ایران  با جمهوری اسلامی و در راس آن با باند خامنه ای جنایتکار طرفند و یا مردم عراق شعار« ایران برو بیرون» را سر میدهند را بدان شکل ببیند و یا تعبیر کند که گویا اکنون یا در آینده ما بجای مبارزه با امپریالیسم و ارتجاع بین المللی، به گونه ای مطلق با مبارزه با حکومت اسلامی در منطقه و جهان طرفیم، این شخص یک شارلاتان سیاسی است. و به راستی که محمدی درس های  سالوسی و شارلاتانیسم را در دانشگاههای غربی و در مکتب پروفسورهای نان خور امپریالیست ها خوب یاد گرفته است.
مسئله ارزش های غربی
 محمدی اینک به سراغ نتایج حکومت اسلامگرایان می رود:
«مقامات جمهوری اسلامی ایران همواره مدعی «مدیریت اسلامی دنیا» در برابر نظام مدیریت جهانی با ارزش‌های غربی بوده‌اند. سخنانی که در این موارد گفته شده است، مجموعه‌ای از مهملات و خیالبافی بوده‌ و هست. به همین دلیل، برای پی بردن به ماهیت این «نظام مدیریت جهانی» ادعایی، باید به نحوه عمل اسلامگرایان- و نه مدعیات آنها- نه تنها در ایران، بلکه در کشورهای تحت حوزه نفوذ جمهوری اسلامی ایران نگاه کرد.»
 بدون تردید در ایران یعنی جایی که تمامی طبقات مردمی با گوشت و پوست و خون خود نتایج حکومت اسلامی را طی چهل سال اخیر دیده اند، همه بروشنی دریافته اند، که با مشتی برنامه ریزان و مدیران فاسد، دزد، پشت هم انداز و اختلاس گر طرفند. مردم ایران با تجارب تلخ خود دریافته اند که چنانچه این طبقات و باندها حاکم بر ایران باقی بمانند، این کشور را با مدیریت خود به نابودی اقتصادی، سیاسی و فرهنگی خواهند کشاند. این است که ما در ایران شاهد مبارزه تمامی طبقات مردمی با حکومت اسلامی و در راس آن با باند خامنه ای و سپاه پاسدارانش طرف هستیم.
 اما اگر کسی دزدی، اختلاس، فساد و جنایات طبقات حاکم بر ایران را ببیند، ولی بر اینکه چنین  طبقات و حکامی در تمامی چهل سال اخیر مورد پشتیبانی سیاسی قدرت های امپریالیستی غربی و شرقی بوده اند، چندان که در برابر بیشتر سرکوب ها و جنایت های آنان در این چهل سال، به ویژه در تابستان 67، سکوت کردند، این شخص خود به همان اندازه حکام کنونی شیاد و ریاکار است. اگر کسی برنامه ریزی و مدیریت سنتی و ضد« نظام مدیریت جهانی با ارزش‌های غربی»(1) حاکمان را ببیند، اما  پشت این سیاست ها، سیاست های اقتصادی صندوق بین المللی پول و بانک  جهانی یعنی ارگان های اقتصادی جهانی امپریالیست های غربی  یا« نظام مدیریت جهانی با ارزش های غربی» را نبیند، آن شخص به همان اندازه حکام کنونی دروغگو و دغل است.
 محمدی ادامه می دهد:
« وضعیت امروز زندگی مردم یمن، عراق، لبنان، و سوریه را باید قبل و بعد از مداخلات و بسط نفوذ جمهوری اسلامی با هم مقایسه کرد، تا نتیجه این مداخلات برای مردم منطقه روشن شود.»
 این دیگر حتی دروغی ساده نیست. اوج شیادی است! آیا این امپریالیسم آمریکا و دیگر امپریالیست های اروپای غربی نبودند که به عراق حمله کردند و صدها هزار از مردم این کشور را کشتند؟ آیا این آنها نبودند که دولت های دست نشانده در منطقه تشکیل دادند؟ آیا این آنها نبودند که اقتصاد این کشور را سازمان دادند؟ این آنها نبودند که در پی تسخیر این کشور، بر منابع نفتی آن چنگ انداخته و سالهاست که به جای غرامت جنگ، نفت را مفت و مجانی از این کشور خارج می کنند؟
 حال اگر کسی نقش اصلی و بزرگ امپریالیست ها را در حال و روز نزار و مصیبت باری که مردم عراق دارند، با نقش حکام جمهوری اسلامی که آنها نیز نقش معینی در برخی از مناطق در تخریب توش و توان اقتصاد عراق داشته اند، جابجا کند و این گونه وانمود سازد که گویا این حکام کنونی ایران بوده اند که به عراق حمله کرده و یا دولت دست نشانده برای آن تشکیل داده و اقتصاد آن را زیر کنترل خویش در آورده اند، آیا جز شیادی سیاسی، چیز دیگری است؟ آنچه که در مورد ایران و عراق صدق می کند در مورد دیگر کشورها نیز صادق است.
 سیزدهم آبان
باری سیزدهم آبان روز حمله به سفارت آمریکا در ایران است و حکومت خامنه ای و سپاه پاسدارانش از این روز استفاده کرده و ریاکارانه مشتی عبارات و شعارهای دروغین علیه امپریالیست ها سر داده و می دهند.
شکی نیست که این تقابلی است عمدتا پوچ و توخالی و آنجا هم که محتوایی دارد یعنی محتوای عموما فرهنگی، این محتوایی است از موضعی به شدت عقب مانده و عمیقا ارتجاعی. چهل سال است که آنها تا مغز استخوانشان از نظر اقتصادی وابسته به امپریالیسم هستند و قطع به یقین روابط پنهان سیاسی و صدها زد و بند نظامی با امپریالیسم آمریکا و اروپای غربی در منطقه داشته و دارند. شعارهای آنها برای فریب مردم است و بس. این را دیگر طبقه کارگر و همه  طبقات زحمتکش و خلقی ایران به روشنی می دانند.
 اما کسی که تقابل با دروغین بودن شعارهای ضد امپریالیستی بلندگوهای طبقات حاکم و به ویژه باند خامنه ای را تبدیل به تقابل با هرگونه مبارزه علیه امپریالیسم کند، و از آن این نتیجه را بگیرد که دشمن اصلی طبقه کارگر و دیگر توده های زحمتکش ایران و منطقه تنها حکومت های محلی است و این طبقات نباید با امپریالیسم مبارزه کنند، و اساسا دشمنی با نام امپریالیسم در کشورشان، منطقه و جهان وجود ندارد که مردم بخواهند با آن مبارزه کنند، و برعکس  مردم این کشورها از حضرات امپریالیست ها یا همان «عمو سام» و «عمو سام ها» دعوت کنند که لطف کرده و به کشور ایشان تشریف بیاورد و به آنها در مبارزه با حکام جمهوری اسلامی کمک کند، او متقلب و شیاد است و قطعا مزدور امپریالیست هاست.
هرمز دامان
 نیمه دوم آبان 98
یادداشتها
1-    شکی نیست که نظریه«مدیریت اسلامی دنیا» پرت و بی معنا است. اما آنچه محمدی «نظام مدیریت جهانی با ارزش های غربی» می نامد، نیز چیزی جز نظام مدیریت جهانی بر مبنای سرمایه داری امپریالیستی نیست. سران جمهوری اسلامی به ویژه تکنوکرات ها و بوروکرات های دولتی که بیشترشان دانش آموخته دانشگاههای غربی هستند، این نوع مدیریت را یاد گرفته اند و خود در داخل به تبعیت از برنامه ریزی های صندوق بین المللی پول و بانک جهانی انجام می دهند. جناح هایی هم که علیه این تکنوکرات  و بوروکرات ها بوده و«مدیریت اسلامی» را علم می کنند، در امور مدیریت سازمان های خود( سازمان های زیر نظر خامنه ای) عموما از همان مدیریت غربی پیروی می کنند. شکی نیست که طبقه کارگر در هر کشوری پس از سرنگونی طبقات حاکم و گرفتن قدرت سیاسی در کشور خود و در تداوم انقلاب، با حذف روابط سرمایه داری از اقتصاد و برقراری روابط تولید سوسیالیستی، باید از نوع مدیریت سرمایه داری و« ارزش های غربی» به گونه ای نقادانه، یعنی بر این مبنا که چه چیز آن بدرد طبقه کارگر آن کشور می خورد و چه چیز آن بدرد نخور است و باید دور ریخته شود، بیاموزد و در اقتصاد سوسیالیستی کشور خود به کار برد. در مورد برخورد انتقادی طبقه کارگر  به پیشرفت های غرب در تاریخ و به ویژه در عصر سرمایه داری در هر زمینه ای، از فرهنگ تا اقتصاد، در ادبیات ما به دفعات سخن رفته است.