۱۴۰۳ دی ۹, یکشنبه
کانون نویسندگان ایران - درگذشت منصور یاقوتی
۱۴۰۳ دی ۶, پنجشنبه
تبدیل جهاد عملی خامنه ای و شرکای پاسدار به جهاد زبانی
«تبیین مسائل روز یک وظیفه ی بسیار مهم است. لذاست در روایت پیغمبر وارد شده است: ان المومن یجاهد بنفسه و سیفه و لسانه، مومن جهاد می کند، گاهی با جان خودش،[یعنی] می رود جبهه، گاهی با شمشیر خودش،[یعنی] از سلاح استفاده می کند، و گاهی با زبان خودش. جهاد با زبان یکی از انواع مهم جهاد است و گاهی اوقات از جهاد با جان هم اهمیتش بیشتر است.»
به این ترتیب و در«تبیین مسائل روز» به ویژه شکست ها و عقب نشینی های جمهوری اسلامی اکنون گاه آن است که به جای جهاد جانی و جهاد سلاحی که نمی تواند پیش رود، «جهاد زبانی» که «اهمیت اش هم بیشتر است» و می توان در آن بیکران تاخت، در پیش گرفته شود.
یک : تبدیل جهاد عملی به جهاد زبانی
آنچه خامنه ای گفت به معنای تغییر جهاد عملی به جهاد زبانی است. به بیان دیگر بیان عقب نشینی خامنه ای و شرکا از دست زدن به عمل در کشورهای دیگر است. به معنای عدم پشتیبانی عملی از نیروهای نیابتی و توطئه هایی است که طرح ریزی و به آن عمل می کردند.
و به جای آن اتخاذ روش هارت و پورت کردن و چنین و چنان می کنیم و دشنام دادن به دشمنان؛ و این ها را خامنه ای «جهاد زبانی» می نامد.
تبدیل جهاد عملی به جهاد زبانی از یک سو در نتیجه شکست هایی است که به نیروهای نیابتی و محورمقاومت یعنی به حماس و حزب الله و برخی نیروهای خودشان در منطقه وارد شده است؛ با این وصف دیگر جای چندانی برای جهاد عملی( جانی و سلاحی) باقی نمی ماند.
از سوی دیگر این جهاد زبانی به خامنه ای و شرکای پاسدارش اجازه می دهد که با های و هوی به راه انداختن و شلوغ کردن بازار،«حزب اللهی» ها و «ارزشی» هایی را که نمی دانند چه بر سرشان آمده خام کنند و اجناس بنجل و تقلبی خود- چنین و چنان خواهیم کرد - را به آنها بفروشند. به این ترتیب خامنه ای و سران سپاه و جبهه ی حزب اللهی ها و ارزشی ها کماکان در عرصه ی «زبانی» شکست ناپذیر باقی خواهند ماند و برای روزی که دوباره جهاد زبانی شان به جهاد عملی تبدیل گردد «ورد» خواهند خواند و«دعا» خواهند کرد.
هدف جهاد زبانی خامنه ای بیشتر مصرف داخلی دارد و پر کردن زیر پایشان است که به سرعت در حال خالی شدن است. اما زبان و حرافی های بی پشتوانه و بی خاصیت نمی تواند آن نقشی را داشته باشد که اعمال پیشین داشته است. روزگاری فرماندهان پاسدار و بسیجی های گرسنه برای اسلام شان جان می دادند، اکنون اما بارشان را بسته اند و حسابی ثروتمند و چاق و چله شده اند و دیگر حاضر نیستند این بارگاه و بهشت را از دست بدهند! عقب نشینی ها و سازش ها برای این است.
پایگاه خامنه ای و شرکایش که این ها را می بیند در حال ریزش است و با این های و هوی ها جمع نخواهد شد.
در واقعیت «جهاد» عملی خامنه ای به یک سلسله عقب نشینی ها و سازش ها تبدیل شده است. از سازش و عقب نشینی در لبنان و سوریه تا عقب نشینی و سازش های دیگر. خواه در سیاست خارجی و خواه در سیاست داخلی.
به احتمال زیاد عقب نشینی ها و سازش های خامنه ای و سران سپاه پرده هایی از عقب نشینی ها و سازش های بزرگتری است که باید در راه باشد.
در سیاست خارجی مهم ترین رکن، عقب نشینی در مقابل امپریالیسم آمریکا و اروپای غربی است. صحبت های اخیر علی لاریجانی که« ما به سمت بمب نمی رویم. شما هم شروط ما بپذیرید. توافق بعدی بکنید» نشان از عقب نشینی بر سر مساله ی رفتن به سوی تولید تولید بمب اتمی است که حداقل در حرف آن را پیش می کشیدند. یک تغییر مهم در سیاست های جمهوری اسلامی.
در سیاست داخلی نیز به ویژه با وضعیتی که در مورد برق و گاز و هوای آلوده به وجود آورده و نیز اگر بخواهد علیه خلق پیشروی کرده و پس از گران کردن دلار، بنزین را هم گران کند، جمهوری اسلامی باید عقب نشینی کند. این عقب نشینی در مورد لایحه عفاف و حجاب صورت گرفت و در روزهای گذشته در مورد آزاد سازی اینترنت(هرچند در حال حاضر گامی کوچک برداشته شده است). به احتمال زیاد در روز ها و هفته ها و ماه های آینده این تغییرات در سیاست داخلی بیشتر خواهد شد. هر دو هر چند پس و پیش باید با هم پیش روند.
با این همه، خواه خامنه ای و شرکای پاسدار عقب نشینی کنند و خواه نکنند طبقه ی کارگر، کشاورزان، زنان، دانشجویان، فرهنگیان، بازنشسته ها، خلق های زیرستم ایران و تمامی طبقات خلق به مبارزات انقلابی - دموکراتیک کنونی خود تا زمان سرنگونی جمهوری اسلامی ادامه خواهند داد.
۱۴۰۳ دی ۵, چهارشنبه
لاپوشی نقش امپریالیست های غربی در سقوط بشار اسد(1)
وی در مقاله ای با نام سوریه: از دیکتاتوریهای سکولار تا پوپولیسم اسلامگرا( در سایت نقد اقتصاد سیاسی به تاریخ 14 دسامبر 2024) و همچنین در مصاحبه ای با تلویزیون خروشچفیست های راه کارگری ها که عنوان اش نام همین مقاله است، نظرات خود را شرح داده است.(1)
رهنما در آغاز مقاله اش از«سقوط باورنکردنی و رعدآسای رژیم اسد» سخن می گوید و در صدد توضیح علل این «سقوط رعدآسا» و« پیچیدگی های لحظه ی حاضر» است. او می نویسد این امر« بدون نگاهی گذرا به تاریخ غمانگیز این کشور میسر نیست».
« در ۱۹۱۸، با توافق تلویحی امپراتوری بریتانیا با «شریف حسین» والی مکه که شورش برعلیه عثمانی را بهراه انداخته بود، فرزندش فیصل حکمرانی سوریه را با حمایت جنبش ملی در حال ظهور عربی بهدست گرفت.»
نکته ی دیگری که می توان بیان کرد این است که در اینجا از دیدگاه رهنما نقش عوامل خارجی(امپریالیست ها در قبال کشورهای زیرسلطه) تا این حد است که امپریالیسم بریتانیا سوریه را به امپریالیسم فرانسه «واگذار» می کند. روشن است که این«واگذاری» صرفا مربوط به دوران استعمار کهن نبوده بلکه در دوران «استعمار نو» نیز بسته به توازن نیروهای امپریالیست های درگیر و جنگ ها و سازش هاشان با یکدیگر کاربرد دارد.
پس از این شرح مقدماتی که کمکی به درک مساله ی«سقوط رعد آسا و باورنکردنی» بشار اسد در سوریه نمی کند رهنما می نویسد:
«درک بهتر وضعیت سیاسی سوریه تنها با توجه به ابعاد چندگانه و مرتبط با یکدیگر، یعنی امپریالیسم، ناسیونالیسم عرب، بنیادگرایی اسلامی، دیکتاتوری نظامی، نولیبرالیسم عربی، و درگیری در مسئله اسرائیل/فلسطین میسر است.»
حال به این وجوه چندگانه توجه می کنیم.
« فرانسه در دوران قیمومیت سوریه با بهرهبرداری از تفاوتها و اختلافهای قومی و مذهبی، سلطهی خود را تأمین میکرد، و ازجمله منطقهبندی کشور را با توجه به مناطقی که یکی از اقلیتهای مذهبی در آن متمرکز بودند انجام داد. بر این اساس برای علویها (حدود ۱۲ درصد جمعیت) و دروزها (حدود ۳ درصد) دولتهای ایالتی جداگانه تشکیل دادند. اکثریت سنی (حدود ۷۴ درصد) و مسیحیان (حدود ۱۰ درصد) خواستار یکپارچگی سوریه بودند...»
«فرانسه بسیاری از آنها را وارد ارتش و دستگاه اداری کرد، با این تصور که اگر زمانی دولت سوریه از این اقلیت تشکیل شود، برای همیشه به حمایت فرانسه نیاز خواهد داشت. (همان سیاست امپراطوری عثمانی در عراق که اقلیت سنی را بر اکثریت شیعه حاکم کرده بود.)» و« دولتهای پیدرپی از زمان استقلال سوریه عمدتاً از اقلیت علوی بودند که مهمترین آنها خاندان اسد بود.»
به این ترتیب نخستین گره از«پیچیدگی های حال حاضر سوریه» و «علل سقوط برق آسا و باورنکردنی» سوریه باز می شود: اقلیت علوی بر اکثریت سنی حاکم بودند و بنابراین:
«واضح است که این امر تا چه حد زمینهی خشم و نارضایی اکثریت سنی را که از پایهگذاران ناسیونالیسم عرب بودند، فراهم میآورد؛ خشمی که مسیحیان سوری نیز - که بر خلاف مسیحیان لبنان گرایشی به فرانسویها نداشتند – با آن همدل بودند.»
نگاه کنیم که چگونه این سوسیال دموکرات، خشم و نارضایتی طبقات خلقی را از امپریالیسم و طبقات مرتجع مزدور به تضاد بین سنی ها با علوی ها تقلیل می دهد و روشن نمی کند که در پس چنین تقابلی حتی اگر آن را حوزه ای که تضادهای دیگر در آن پنهان شده بودند بینگاریم مخالفت با«سلطه» ی در درجه ی نخست اقتصادی و سپس سیاسی و فرهنگی امپریالیسم است و نه صرفا تضاد میان سنی های ملی گرا و علوی های حاکم. به عبارت دیگر تضاد میان طبقات خلقی و امپریالیسم( در آن دوران امپریالیسم فرانسه) را که وجوه اقتصادی و سیاسی و فرهنگی را در بر می گرفت به تنها یک بخش یعنی تضاد مذهبی بین سنی های زیرستم و علوی های حاکم کاهش می دهد.
و لابد همین خشم و نارضایتی اکثریت سنی است که منجر می شود به اینکه طی 11 روز گروهی به نام تحریرالشام که پایه ای درون طبقات اصلی خلق سوریه( کارگران، دهقانان، خرده بورژوازی و بورژوازی ملی) که اکثریت شان سنی هستند ندارد و مشکل چیزی از«ملی گرایی عرب» و مبارزه انقلابی با امپریالیسم حاکم( در سوریه امپریالیسم روسیه و نوچه های جمهوری اسلامی) حالی اش باشد، بدون تلفات آنچنانی، شهرها را یکی پس از دیگری فتح کند و حکومت را ساقط کند!؟
وی در این همین پاره پس از اشاره به«تصمیم فرانسه در ۱۹۳۹ به واگذار کردن اسکندرون – ناحیه بسیار مهمی در ساحل مدیترانه و بخشی از ولایت حلب – به ترکیه و برانگیخته شده احساسات ملی در سوریه( ده درصد مردم این ناحیه ترک بودند و اکثریت سوری بودند)» می نویسد:
چون «حزب بعث العربی» تاسیس شد و این به حکومت «تک حزبی» انجامید و چون نام سوریه«جمهوری عربی سوریه» شد و به این علت که 10 درصد جمعیت «کرد» و حدود 3 درصد «دروز» هستند، اینها یعنی حکومت تک حزبی و نیز چنین نام نهادنی، در کنار آن «خشم و نارضایتی» از زمره ی عواملی بودند که موجب شدند که حکومت بشار اسدی که انقلاب بزرگ خلق سوریه را خفه کرده و مدت بیش از 12 سال حکومت اش را به کمک جمهوری اسلامی و امپریالیسم روسیه تداوم بخشیده بود در عرض 11 روز ساقط شود!
طرف توجه نمی کند که در رویدادهای مورد بحث صحبت نه بر سر مخالفت با حکومت بشار اسد است که از همان انقلاب 2011 اوج گرفت و نه بر سر کردها( و یا دروزها) که در منطقه ی خودشان بودند و نقش چندانی در تصرف شهرهای مهم و کلیدی و سقوط 11 روزه ی اسد نداشتند، بلکه بر سر این است که چرا در عرض این مدت کوتاه شهرها تصرف شد و حکومت سقوط کرد. چنان که خواهیم دید رهنما هنگام توضیح این مساله ی مشخص جز این که به نقش کلی عوامل مزبور اشاره کند به برگشتی به این مسائل ندارد
در بالا اشاره شد که این پاره«امپریالیسم و ناسیونالیسم عرب» نام دارد. این تضاد در چارت تضاد میان تمامی طبقات خلقی سوریه با امپریالیسم و حکومت های مرتجع دست نشانده می گنجد، اما از این بخش به بعد روشن نیست که پس از امپریالیسم فرانسه، ملی گرایی عربی در سوریه (تضاد طبقات خلقی سوریه با امپریالیسم زیرپرچم ملی گرایی مترقی یا انقلابی) و همچنین انقلاب 2011 علیه کدامیک از کشورهای امپریالیستی است! در مقاله نه از شوروی و روسیه به عنوان امپریالیسم نام برده می شود ونه از آمریکا و نه از کشورهایی مانند انگلستان و فرانسه و آلمان. از این رو نه امپریالیسمی در کار است و بنابراین نه از مبارزه ی«ملی» خلق سوریه علیه امپریالیست ها. و چنان که خواهیم دید اینها به دلیل فراموشی و سهو نیست.
پاره ی بعدی «دیکتاتورهای نظامی و بنیادگرایی مذهبی» نام دارد.
در این بخش رهنما اشاره به اختلافات درونی حزب بعث و کودتاهای پی درپی می کند. در نهایت « در ۱۹۷۰ حافظ اسد که در آن زمان وزیر دفاع بود با کودتای درونی قدرت را به دست گرفت».
«با آن که او نظیر بسیاری دیگر از رهبران پس از استقلال خود از علویان بود، اما رژیمی سکولار را برقرار کرد. بر اساس اولین قانون اساسی در ۱۹۳۰ که بارها مورد تجدیدنظر قرار گرفت، رییسجمهور میبایست مسلمان باشد، اما در ۱۹۷۳ اسد این شرط قانون اساسی را برداشت و آغاز مقابلهی اسلامگرایان با او را رقم زد.»
«اخوانالمسلمین که از مدتها قبل در میان اکثریت سنی سوریه نفوذ کرده بود، تحت تأثیر انقلاب ایران و به قدرت رسیدن اسلامگرایان، فعالیتهای خود را در شهرهای اکثراً سنی افزایش داد. با اعلام ممنوعیت فعالیت این جریان مذهبی و فرار رهبران آن، سرکوبها تشدید شد. قیام اخوان المسلمین در شهر حما در ۱۹۸۲ به قتلعام وسیع توسط ارتش انجامید.»
پاره ی بعدی«"انفتاح"، نولیبرالیسم عربی» نام دارد. رهنما می نویسد:
« از دههی ۱۹۷۰ تحت حکومت حافظ اسد، بهتدریج با کمک کشورهای عربی خلیج فارس سیاست دروازههای باز تحت عنوان «انفتاح» ...در پیش گرفته شد و یک طبقهی بورژوا در اطراف رژیم پدید آمد.»( لابد پیش از سیاست«انفتاح» طبقه ی بورژوایی در سوریه وجود نداشت و «بورژوازی تجاری» و در کنارش«معدودی صاحبان صنایع» طبقه نیستند. در این صورت احتمالا حافظ اسد و فرزندان و آقا زادههای مقامات ارتشی و دولتی و کلا حاکمان رژیم«سرمایه داری دولتی» وی باید کاملا فئودال بوده باشند!؟)
«با شروع و ادامهی درگیریهای «بهار عربی» و سرکوب وحشتناک قیام خشونتپرهیز (2) مردم، مشکلات سیاسی و اقتصادی به اوج خود رسیدند. بیش از یک دهه جنگ داخلی همراه با تحریمهای امریکا اقتصاد سوریه را نابود کرد و بر فقر و فلاکت روزافزون دامن زد و خشم و نارضاییهای بیشتر مردم را شدت بخشید.»
در اینجا به تاثیر سیاست های نئولیبرالی حاکم اشاره شده است. این در واقع یکی از مهم ترین دلایل اقتصادی انقلاب سوریه و کشورهای عربی بود. یا دقیق تر مهم ترین دلیل روزاقتصادی مبارزه ی خلق های عرب با امپریالیست های غربی و شرقی و حکومت های مرتجع مزدور آنان بود. چرا که پیش از پیاده کردن سیاست های نئولیبرالی در کشورهای زیرسلطه، تضاد طبقات خلق عرب( و دیگر خلق های زیرسلطه از جمله خلق ایران) با امپریالیسم و ارتجاع داخلی وجود داشت، اما اجرای سیاست های نئولیبرالی آن را شدت بخشید و وارد مرحله ی تازه ای کرد.
حکومت های تونس و مصر و اردن و بحرین مزدور امپریالیست های غربی بودند و حکومت های سوریه و لیبی مزدور امپریالیسم روسیه. البته حکومت بشار در سوریه تا حدودی گرایش به امپریالیست های غربی یافته بود و اجرای این سیاست نئولیبرالی نیز آن را به امپریالیست های غربی نزدیک تر می کرد، اما در کل هنوز در بلوک امپریالیسم روسیه بود. همچون جمهوری اسلامی که تمامی سیاست های نئولیبرالی را در اقتصاد پیاده کرد اما گرایش عمده ی حاکم به سوی پذیرش تسلط روسیه بود و نه غرب. انقلاب های خلق عرب به وسیله ی حکومت های مرتجع و رهبری امپریالیست های غربی به ویژه آمریکا یا به خاک و خون کشیده شد و یا به مسیرهای انحرافی افتاد. سوریه یکی از کشورهایی بود که دخالت امپریالیست ها انقلاب آن به مسیر انحرافی افتاد و به جای تضاد میان طبقات اصلی خلق با ارتجاع سرمایه داران و ملاکان بوروکرات- کمپرادور حاکم و امپریالیسم روسیه، تضاد میان گروه های مرتجع مذهبی مانند داعش و همین جریان تحریرالشام با حکومت بشاراسد و همچنین با روسیه و جمهوری اسلامی جای آن را گرفت.
در پایان می رسیم به پاره ای با نام«درگیری در مسئله اسرائیل-فلسطین». در این پاره رهنما پس از اشاره به جنگ های اعراب و اسرائیل و تصرف بلندی های جولان و الحاق آنها در 1981 به خاک خود می نویسد:
وی در پایان این بند می نویسد:
«سوریه در دوران هر دو اسدِ پدر و پسر، حتی در یک سال گذشته به دنبال درگیریهای اخیر حماس و اسرائیل نیز کوچکترین کمکی به فلسطینیها نکرد. با این حال صرف درگیری آن با اسرائیل و جنگهای پیدرپی و افزایش روز افزون هزینههای دفاعی، به معنی محدودتر شدن امکان بهبود وضعیت مردم سوریه بود.»
1- رهنما مقاله ای به نام انقلابهای چین دارد که بخش چهارم از مجموعه ی انقلاب های قرن بیستم وی است. این نوشته سرشار از حب و بغضی پنهان در زیر عبارات ظاهرا محترمانه نسبت به انقلاب سوسیالیستی چین است. بخش های مربوط به اندیشه ها و سیاست های مائو عمدتا از قماش همان شِر و وِرهایی است که خروشچف و توده ای ها(امثال جوانشیر) و حکمتی های ترتسکیست و جریان های مارکسیسم غربی و «مارکسی» ها و البته ایدئولوگ های امپریالیست های غربی در مورد انقلاب چین و مائو سرهم می کنند.( «مائو دهقانی بود»، «تضادعمده وجود ندارد» و...).
2- این سوسیال دموکرات حتی واژه ی مبارزات«مسالمت آمیز» را به کار نمی برد! تازه مبارزات خلق سوریه در آغاز مسالمت آمیز بود اما پس از سرکوب به سوی مبارزه ی قهرآمیز علیه حکومت بشار اسد و امپریالیسم روسیه گسترش یافت. مسالمت در مقابل قهر مطرح است اما مفهوم «خشونت پرهیز» در مقابل به کارگیری و «استفاده از خشونت» است. از دیدگاه رهنما، طبقه ی کارگر و خلق اگر اسلحه به دست گیرد و با دشمنان اش بجنگند مرتکب گناه نابخشودنی استفاده از«خشونت» شده است!؟ این است عمق لیبرالیسم حاکم بر این افراد و ضدیت شان با مارکسیسم!
۱۴۰۳ دی ۴, سهشنبه
کارزار سهشنبههای نه به اعدام
سهشنبه ۴ دی ۱۴۰۳
کارزار سهشنبههای نه به اعدام
۱۴۰۳ دی ۲, یکشنبه
اعتصاب کامل و راهپیمایی کارگران ارکان ثالث و پشتیبانی پیمانکاری نفت و گاز گچساران
شورای سازماندهی اعتراضات کارگران غیر رسمی نفت(ارکان ثالث(
با وجود همه سنگ اندازی های اتحادیه دولتساخته «شهید تندگویان» امروز با تجمعی گسترده و راهپیمایی پرشکوهی در اعتصاب کامل بودیم و شعارهای مشخصمان ظرف چند ساعت همه تلاشهای این اتحادیه را برای مماشات با مدیران فاسد نفت بی اثر کرد.
-تا حق خود نگیریم، از پا نمینشینیم،
-تولید عالی، سفره خالی،
-عزا عزاست امروز، روز عزاست امروز، جامعه کارگری رو به فناست امروز،
شعارهای ما بودند که برخلاف خواسته عوامل مماشات در راهپیمایی بیش از یک هزار نفری سردادیم و خالی بودن سفره هایمان را در قبال تولیدی که سودش به جیب عده ای مفتخور میرود و کارش را از گرده ما میکشند فریاد زدیم.
ما کارگران ارکان ثالث و پشتیبانی پیمانکاری نفت و گاز گچساران اعلام میکنیم، تا پایان یافتن شرایط بردگی مزدی در نفت و تحقق همه خواسته هایمان به اعتراض به اشکال مختلف و اعتصاب کامل طبق برنامه هماهنگ شده با سایر همکاران در بخشهای مختلف نفت ادامه میدهیم، سر سازش و مماشات بر سر معیشت خود نداریم و عوامل حفظ شرایط موجود با نام اتحادیه «شهید تندگویان» که به هیچ وجه خواست و اراده ما کارگران را نمایندگی نمیکنند را به رسمیت نمیشناسیم.
شورای سازماندهی اعتراضات کارگران غیر
رسمی نفت(ارکان ثالث(
ضمن حمایت و پشتیبانی از اعتراضات
همکاران در شرکت نفت و گاز گچساران، اتحادیه های دولت ساخته و مورد تایید
چپاولگران، را که نقششان کم اثر کردن قدرت اعتراضات کارگری، از طریق ایجاد فاصله
زمانی میان اعتراضات و قدرت اعتصابات است، تشکیلاتی میدانیم که کارگر در آن
هیچگونه نقشی در تصمیم گیری ها و اعمال نظر ندارد.
این عوامل، دست نشاندهء چپاولگرانی
هستند که در تداوم شرایط بردگی مزدی بر علیه منافع کارگر، با پیش کشیدن قانون و
اهمیت تولید ما کارگران را در حالت خاموش و ارزان نگاه میدارند تا شرایط چپاول مدیران
و مفتخوری پیمانکاران دست نخورده باقی بماند!
ما ضمن افشای اینگونه اتحادیه های
دولت ساخته، تشکیل شوراهای مستقل از دولت و نهادهای دولتی را بعنوان تشکیلاتی
کارآمد و حافظ منافع همه کارگران از طریق حق دخالت همه کارگران در اظهار نظرها و
تصمیم گیری ها معرفی نموده، تنها قدرت تحقق خواسته های کارگری را گسترش اعتراضات و
اعتصابات میدانیم.
ما در کنار همکاران خود در نفت و گاز
گچساران همه کارگران نفت را به گسترش اعتراضات کارگری فرامیخوانیم.
اهم خواسته های همکاران در شرکت بهره
برداری نفت و گاز گچساران؛
- حق تشکل، تجمع و
- حذف کامل شرکتهای پیمانکاری،
- بازگشت به کار فوری و بی قید و شرط
یاسر احمدی نژاد از ملی حفاری، همه کارگران اخراجی و پایان دادن به برخورد امنیتی
با کارگران
- اجرای صحیح طرح طبقه بندی مشاغل و
نظام پرداخت عادلانه و همتراز با کارگران رسمی و قراردادی پیرو توافقات قبلی با
وزارت نفت،
- اجرای بدون تبعیض تردد ۱۴ روز کار ۱۴
روز استراحت برای کارگران اداری و پشتیبانی و...
یکشنبه ۲ دی
۱۴۰۳
درباره ی پیغام های ناتانیاهو
ایشان در پیغام هایش خود را«متعهد» می بیند که به ملت ایران آگاهی و آموزش دهد.
«رژیم ایران به جای بهبود زندگی مردم این کشور، میلیاردها دلار را صرف حمایت از گروههای شبهنظامی در منطقه و جنگهای بیثمر میکند.»
«اگر رژیم ایران به شما مردم ایران اهمیت میداد، میلیاردها دلار را بهجای جنگهای بیفایده در خاورمیانه، صرف بهبود زندگی شما میکرد.»
«تصور کنید اگر همه آن پولهایی که رژیم برای ساخت سلاحهای هستهای و جنگهای خارجی خرج میکند، در آموزش فرزندانتان، بهبود خدمات درمانی و ساخت زیرساختهای کشورتان سرمایهگذاری میشد. فکر کنید چقدر زندگیها تغییر میکرد. اما میدانید که دیکتاتورهای ایران به آینده شما اهمیتی نمیدهند، ولی شما به آن اهمیت میدهید.»( اگر مردم ایران می دانند و به آن اهمیت می دهند برای چه شما خود را موظف می بینید که یک بار و دوبار نه بلکه چندین بار به تکرار مکررات بپردازید؟!)
و از پیام آخرین پیام پنجشنبه 22 آذر1403( 12 دسامبر 2024):
«مستبدان شما بیش از 30 میلیارد در سوریه هزینه کردند. پس از تنها 11 روز جنگ ، رژیم او به خاکستر تبدیل شد.»
« امروز رژیم آنها(حماس) سرنگون شده است و اکثر رهبران حزب الله، موشک هایشان و هزاران تروریست آن دود هوا شده.»
«تصور کنید اگر همه آن پولهایی که رژیم برای ساخت سلاحهای هستهای و جنگهای خارجی خرج میکند، در آموزش فرزندانتان، بهبود خدمات درمانی و ساخت زیرساختهای کشورتان سرمایهگذاری میشد. فکر کنید چقدر زندگیها تغییر میکرد. اما میدانید که دیکتاتورهای ایران به آینده شما اهمیتی نمیدهند، ولی شما به آن اهمیت میدهید.»
و شعار «زن، زندگی، آزادی» را به فارسی بر زبان می راند.
خطاب به نتانیاهو:
ملت ایران صهیونیست جنایتکاری مانند شما را خوب می شناسد. شما جانی ای هستید که همین یک سال و اندی اخیر نسل کشی به راه انداخته و چهل و پنج هزار انسان را که بسیاری شان زن و کودک بودند کشتید؛ شما غزه را با خاک یکسان کردید؛ شما توده های لبنان را به خاک و خون کشیدید؛ شمایی که اکنون به عنوان یک جنایتکار جنگی شناخته می شوید، شمایی که در کشور خودتان نیز به فساد شهره هستید و بسیاری خصال کثیف دیگر که شما آیینه ی مجسم شان هستید، باری شما بهتر است به جنگ ارتجاعی تان با مرتجعینی همچون خامنه ای که به وسیله ی اربابان امثال شما حاکم بر ایران شدند ادامه دهید و توده های مردم را قاطی جنگ کثیف تان با آنها نکنید!
آنچه مرتجع کلاشی مانند شما در مورد جمهوری اسلامی می گوید بسیاری از توده های مردم از همان اوائل انقلاب به آنها پی بردند اما کمک های اربابان تو یعنی امپریالیست های آمریکایی و امپریالیست های اروپای غربی به این تفاله های قرون یاری کرد که قدرت را در دست بگیرند. این اربابان تو یعنی امپریالیسم آمریکا و دیگر امپریالیست های غربی بودند که سران ارتش را در خدمت این ریاکاران و جانیان گماشتند تا بر ملت ایران حاکم شوند. این اربابان تو بودند که تمامی این مدت به این حکومت یاری کردند تا سر پا بماند. حتی اگر نگاهی به مفاد «برجام» کنید می بینید که اربابان تو مشکل اساسی ای با تداوم این حکومت نداشته اند.
شما می گویید:
«دلیل شکست پیدرپی جمهوری اسلامی تنها بیکفایتی و بیرحمی آنها نیست بلکه به این دلیل است که آنها به دنبال تسخیر دیگر کشورها و تحمیل استبداد بنیادگرا بر خاورمیانه و بر کل جهان هستند.»
بد نیست نگاهی به اقدامات دولت خودت و سازمان های اطلاعاتی اش بیندازی تا ببینی که شما از جمهوری اسلامی در این زمینه کم نداشته اید؛ شما به حماس پرو بال دادید؛ شما به این جریان ها در جنبش بزرگ خلق فلسطین نیاز داشتید تا بتوانید جریان های کمونیست و سکولار را به حاشیه ببرید؛ شما با همکاری دولت کثیف اردوغان در ترکیه به جریان مرتجع تحریرالشام کمک کردید تا قدرت را در سوریه به دست بگیرد؛ شما در تحمیل استبداد بنیادگرا بر خاورمیانه دست کمی از جمهوری اسلامی نداشته اید!
شما حتی زمانی که سلیمانی و سپاه قدس دست به سرکوب خلق سوریه و انقلاب بزرگ شان برای آزادی از استبداد سیاسی بشار اسد زد و کشتار به راه انداخت کنار ایستاده بودید و تماشا می کردید و به احتمال زیاد به به و چه چه تان بلند بود!؟
شما می گویید:
«هیچ جایی در خاورمیانه نیست که دست اسرائیل به آن نرسد، و ما برای حفاظت از مردم و کشورمان به هر جا خواهیم رفت.»
آیا بهتر نبود به جای این اُرد دادن ها و قیافه گرفتن ها( شما بدون پشتیبانی امپریالیست ها عددی نیستید!) مراقبت از اتباع خود را بیشتر می کردید تا چنین گپ هایی در دیوارهای امنیتی تان پیدا نمی شد و جریان هفت اکتبر به وقوع نمی پیوست!
اگر شما می دانستید و عامدا اجازه دادید حماس برنامه ی خود را عملی کند شما پلیدتر از آنی هستید که در گمان می رود. اگر این دومی درست باشد شما حدود 1200 نفر از مردم یهود را به کشتن دادید و بسیاری را گروگان، تا بر سرکار بمانید و برنامه های جاه طلبانه ی دولت خود را پیش ببرید. اگر چنین باشد شما شیادانه به مردم یهود دروغ گفتید و به آنها نگفتید که برای سرکار ماندن و اجرای برنامه های خود برای نابودی خلق فلسطین آنها را عامدانه به کشتن داده و گوشت دم توپ کرده اید!
شما که با مردم خود چنین کردید آن آزادی که بخواهید برای مردم کشوری دیگر بیاورید فاجعه خواهد بود!
نتانیاهو می گوید:
«کشورتان آزاد میشود، آن روز خیلی زودتر از آنچه فکر میکنید فرا میرسد.»
در این تردیدی نیست که کشور ما و ملت ما آزاد می شود. و این روز، روز آزادی از استبداد دینی آخوندهای مرتجع و سران جنایتکار سپاه دیر یا زود فرا خواهد رسید، اما خلق ایران می خواهد به نیروی خود خویش را آزاد کند و نه اینکه جنایتکاران مزدوری مانند شما آزادی را به ایشان عطیه دهد! شمایی که آزادی را از ملت فلسطین گرفتید و خلقی را بیش از 70 سال آواره کرده اید چگونه می خواهید برای خلق ایران آزادی بیاورید؟
آن آزادی ای که خلق ما آن را نمی داند و شما به ایشان می گویید که زودتر از آنچه فکر می کنید فرا خواهد رسید به راستی کدام آزادی است؟ چگونه است که شما می دانید و خلق ما نمی داند؟
اگر منظورتان این است که دولت شما و دولت امپریالیسم آمریکا قرار است مثلا تجاوزی کنند و دولت جمهوری اسلامی را سرنگون سازند و دوباره شاهی را بر ایران بنشانند و استبداد سلطنتی را در ایران برقرار کنند طبقه ی کارگر و کشاورزان و دیگر طبقات زحمتکش و ستمدیده ما نه تنها نمی خواهند، نه تنها پشیزی برای آن ارزش قائل نیستند بلکه از آن متنفر بوده و با تمامی وجود علیه آن مبارزه می کنند.
آقای ناتانیاهو شما شعار «زن، زندگی، آزادی» می دهید!
راستی این نهایت سالوسی و شیادی نیست که شعاری را تکرای می کنید که ذره ای به آن باور نداریدو علیه آن هستید؟
کسی که دختر بچه ها، دخترها و زنان زیادی را در غزه و لبنان قتل عام کرده است می تواند به احترام به زن، باوری داشته باشد؟
آیا کسی که زندگی را از بیش از 45 هزار انسان گرفته و حتی به جان گروگان های کشور خودش هم رحم نکرده می تواند برای زندگی دیگران پشیزی ارزش قائل باشد؟
و آیا کسی که آزادی یک ملت را گرفته و نام اش در میان قصابان تاریخ صهیونیسم ثبت شده است می تواند برای آزادی ملتی دیگر اقدام کند؟
پس این که نتانیاهو صحبت از آزادی بسیار زودتر می کند در شرایط فعلی جدا از این که می خواهد تاثیرات منفی تجاوز اسرائیل و سایه ی سنگین جنگ بر سر مردم ایران را خنثی کند، بیشتر برای ترساندن جمهوری اسلامی است و نه اینکه این برنامه در دستور کار قرار گرفته است.
کلا برنامه ی امپریالیست های غربی کشاندن خامنه ای و شرکا به پشت میز مذاکره و مجبور کردن شان به سازش است. از این سوی خامنه ای و شرکایش نیز دنبال سازش بوده و هستند. خامنه ای بیش از هرچیز میل دارد که تمامی جاده ها را برای مجتبی صاف کند تا وی بتواند به صندلی ای تکیه دهد که محکم و استوار باشد و به تق و توقی نلرزد.
۱۴۰۳ دی ۱, شنبه
نکاتی در مورد تغییرات سیاسی در سوریه
تجدید تقسیم جهان بین امپریالیست ها
مساله اساسی در مورد جهان کنونی وجود امپریالیسم است. بدون داشتن نظریه ی روشنی در مورد امپریالیسم و عصر امپریالیسم هر تحلیلی از وضعیت جهان سطحی و مبتذل و آبکی است.
نظام جهانی سرمایه داری امپریالیستی است. امپریالیسم عالی ترین سطح تکامل سرمایه داری است. مبارزه با امپریالیسم مبارزه با عالی ترین شکل سرمایه داری است. در کشورهای زیر سلطه مبارزه با سرمایه داری بوروکرات- کمپرادور مبارزه با امپریالیسم و سرمایه داری است.
یکی از مهم ترین تضادهای محرک کنونی جهان تضاد میان امپریالیست هاست که از رقابت میان آنها برای تسلط بر جهان بر می خیزد. در حال حاضر تضاد میان امپریالیست های آمریکا و اروپای غربی از یک سو و امپریالیسم روسیه و سرمایه داری چین رویزیونیستی یکی از تضادهای محرک تغییر در جهان است. در کنار آن میان امپریالیسم آمریکا و امپریالیست های اروپای غربی(به ویژه انگلستان و آلمان و فرانسه که قدرت های اصلی اروپای غربی هستند) تضادهای حادی بر سر تجدید تقسیم جهان و سهم هر یک وجود دارد.
در گذشته تقسیم جهان بین امپریالیست ها بود و پس از آنکه جهان تقسیم شد مساله ی تجدید تقسیم آن به میان آمد.
جنگ های جهانی اول و دوم جنگ در چارچوب رقابت امپریالیستی است. بسیاری از جنگ های کوچک و بزرگی که بین امپریالیست ها در کشورهای خودشان در شکل مستقیم( مثلا یک سر امپریالیسم روسیه و و سر دیگر امپریالیسم اوکراین به پشتیبانی امپریالیست های غربی) و یا غیرمستقیم در کشورهای زیرسلطه و بین عمال آنها(همین درگیری بین تحریرالشام با پشتیبانی ترکیه و اسرائیل با دولت بشار اسد وابسته به امپریالیسم روسیه در سوریه) پدید می آید جنگ هایی در چارچوب رقابت امپریالیستی هستند. گو این که در برخی از موارد نه جنگ بل سازش بین امپریالیست هاست که حل تضادها را به عهده می گیرد. جنگ و سازش دو روندی هستند که رقابت میان امپریالیست ها را برای تجدید تقسیم جهان پیش می برند.
اشاره ای به نقش امپریالیسم در کشورهای زیر سلطه
وجود امپریالیسم در کشورهای زیرسلطه از طریق تسلط انحصارهای بین المللی امپریالیستی و به زیر سیطره ی خویش قرار دادن ساخت اقتصادی کشورهای زیرسلطه صورت می گیرد. این تسلط بر ساخت اقتصادی کشور های زیرسلطه، چنین کشورهایی را محکوم می کند که چه چیزهایی تولید کنند، چه چیزهایی صادر و وارد کنند و تجارت و امور مالی داخلی و بیرونی شان چگونه باشد. همراه با این تسلط مستقیم بر ساخت اقتصادی و استثمار طبقه ی کارگر و دیگر زحمتکشان و غارت منابع کشور زیرسلطه، تسلط غیر مستقیم بر ساخت های سیاسی و فرهنگی به وجود می آید. دولت ها به ظاهر مستقل هستند اما در واقع امر از پشت پرده و به وسیله عوامل خود امپریالیسم اصلی و یا عوامل آن در داخل کشور زیرسلطه، کنترل و هدایت می شوند. در صورتی که دولتی به امپریالیسم رقیب وابسته باشد شکل حرکت تضاد های امپریالیست ها متفاوت می شود. امپریالیسم رقیب به انواع تحریم و شانتاژ دست می زند تا دولت دست نشانده ی رقیب را سرنگون کند و یا از امپریالیسم رقیب اش امتیازی در آن کشور و یا در کشوری دیگر بگیرد و این فرایند همواره ادامه دارد.
نکته مهم این است که در بیشتر اوقات تا جایی که عوامل درونی یا تا مغز استخوان مزدور و وابسته اند و یا این که هنوز به طور کامل در نظام بین المللی تحلیل نرفته و نیمه وابسته اند، این تغییرات از طریق عوامل درونی پیش می رود و نه از رویارویی مستقیم امپریالیست ها در کشور زیرسلطه.
برای نمونه در سوریه امپریالیست های غربی در درگیری های اخیر مستقیما شرکت نداشتند(1) اما گروهایی که آنها مستقیم یا غیرمستقیم و از طریق عمال خود مانند ترکیه و اسرائیل آموزش داده اند( گروه تحریرالشام که به نوعی با داعش و القاعده در رابطه بوده است) نقش اصلی را در این درگیری ها اجرا کرده و می کنند. پول و اسلحه و آموزش و سازمان دادن ارتباطات بیرونی همه به وسیله ی امپریالیست ها تامین می شود.
از آن سو روسیه هم مستقیما در مسائل سوریه دخالت داشته و در واقع مداخله گر اصلی بوده است. این کشور از طریق بشار اسد عامل خود در سوریه به یورش به مبارزات خلق و سرکوب آنها از یک سو و رقابت با عوامل امپریالیست های رقیب از سوی دیگر پرداخته است. در عین حال جمهوری اسلامی نیز عملا همچون مزدور تمام عیار روسیه (با اینکه بین خامنه ای و اسد در وابسته بودن به روسیه تفاوت هایی وجود دارد)عمل کرده است. در واقع جمهوری اسلامی بیشتر نقش عامل روسیه را در سرکوب خلق بازی کرده است ضمن آنکه خودش هم در این سرکوب منافعی داشته است و تنها چماق روسیه نبوده است. هر گونه تحلیلی در مورد تغییرات در کشورهای زیرسلطه باید نقش امپریالیست ها را همچون یک عامل مهم در نظر آورد.
سه شکل درگیری میان امپریالیست ها
در کل در تضاد میان امپریالیست ها می توان سه نوع درگیری و جنگ را برشمرد. یکم جنگ های مستقیم بین امپریالیست ها خواه مستقیما با یکدیگر در سرزمین های اصلی خود و یا بلوک خود. مثلا در جنگ جهانی دوم آمریکا محل درگیری و جنگ نبود اما آمریکا در اروپا و کشورهای متفق امپریالیستی حضور یافت.
دوم: جنگ بین یکی از امپریالیست ها با نیروهای وابسته به امپریالیست های دیگر. مانند سوریه که جنگ بین امپریالیسم روسیه و نیروهایی که امپریالیست های غربی پشتیبانی می کردند بود. باید در نظر داشت که این جنگ از جنگ امپریالیسم روسیه و اسد و خامنه ای با خلق سوریه که از سال های پس از انقلاب 2011 آغاز شد قابل تفکیک است و ماهیت این دو نوع جنگ متفاوت است.
البته این دو تضاد گاه با یکدیگر درهم می شوند و این زمانی رخ می دهد که رهبری نیروهای خلق به دلیل اشتباهات نظری و سیاسی و یا در مخمصه قرار گرفتن، خود را وابسته به قدرت امپریالیستی رقیب می کند. در گذشته در کشورهای آسیایی و افریقایی و آمریکای مرکزی و جنوبی این مساله دیده می شد و در مثال حاضر ما در روژوا چنین است و چنان که دیده می شود این نیرو خود را در پناه امپریالیسم آمریکا قرار داده است.(2) مواردی هم بوده که طبقه ی کارگر و نیروهای خلقی در کشور زیرسلطه از تضاد میان نیروهای وابسته به یک امپریالیسم با امپریالیسم حاکم در آن کشور که تضادها و درگیری های خود را داشته اند، به طور تاکتیکی استفاده کرده اند.
سوم: جنگ بین حکومت و یا عوامل وابسته به یک امپریالیسم با حکومت و عوامل وابسته به امپریالیسم رقیب. این امر در دوران گذشته بیشتر وجود داشت. مثلا در برخی از کشورهای افریقایی و آسیایی هیچ کدام از امپریالیست های غربی و سوسیال امپریالیسم شوروی حضور مستقیم نداشتند اما نیروهایی که به نوعی وابسته به دو بلوک شرق و غرب بودند در جنگ بودند.( در بالا به مورد رفتن رهبری خلق زیر چتر یک امپریالیسم برای مبارزه علیه امپریالیسم دیگراشاره کردیم.)
از این رو در کشورهای زیرسلطه به جز جایی که امپریالیست یا تماما درگیرند و یا حداقل یکی از آنها درگیر است( معمولا این شکل عمده است) گاه این گونه به چشم می آید که نیروهای امپریالیستی دخالتی ندارند و همه چیز به درگیری بین عوامل داخلی بر می گردد. این امر سبب شده است که عده ای پشت نفی« تئوری توطئه» پنهان شوند و منکر نقش امپریالیست ها در تحولات کشورهای زیرسلطه شوند و به این ترتیب خواسته و ناخواسته آب به آسیاب امپریالیست ها بریزند.
تضاد میان خلق های زیرسلطه و امپریالیسم
نیاز است یادآوری کنیم که ما در اینجا درباره ی تضاد میان خلق های زیر سلطه(هر گاه می گوییم خلق منظورمان طبقه ی کارگر، دهقانان و یا کشاورزان و لایه های تهیدست و میانی خرده بورژوازی و نیز گاه سرمایه داران ملی است) با امپریالیست ها صحبت نمی کنیم. مجموع رویدادها از پس از جنگ جهانی دوم نشان از عمده بودن این تضاد در جهان دارد و این تضاد است که بیشتر به سیاست ها و تحرکات و چرخش های امنیتی و نظامی امپریالیست ها جهت می دهد و بر آنها تاثیر می گذارد. در این خصوص می توانیم از انقلاب های متمادی در آسیا، افریقا و آمریکای مرکزی و جنوبی( تقریبا در بیشتر کشورهای این سه قاره) پس از جنگ جهانی دوم نام ببریم.
حال اشاره ای به آخرین تحولات در سوریه می کنیم.
سخنان بلینکن و سفر دیپلمات ها آمریکایی برای تحقیق درباره ی آمریکایی های ناپدید شده!
اکنون زمانی است که دیپلمات های آمریکایی وارد سوریه می شوند و ظاهرا برای تحقیق درباره ی آمریکایی های ناپدید شده( و شاید هم برای گشایش سفارت). این بد نیست! سر مردم آمریکا را شیره می مالند که دنبال آمریکایی های گمشده هستند و از این طرف می آیند تا خود از نزدیک و مستقیما به سروسامان دادن به کار عوامل خود بپردازند و به چینش دولت تازه دست زنند.
از آن سوی آنتونی بلینکن در سفرش به خاورمیانه و برای شرکت در نشست وزرای خارجه ی کشورهای عربی و نیز نماینده گان بین المللی درباره ی سوریه در شهر عقبه می گوید:« ما با تحریرالشام ارتباط مستقیم داشتیم و اکنون نیز در رابطه هستیم». آمریکا با نیرویی که آن را« تروریست» نامیده و برای سر رهبر آن جایزه ده میلیون دلاری تعیین کرده است ارتباط داشته است. اکنون که کار به قدرت گرفتن تحریرالشام در سوریه انجامیده روشن می شود که ارتباطی که امپریالیسم آمریکا با تحریرالشام داشت چگونه ارتباطی بوده است!(3)
لابد اگر چنین ارتباطی نبود کسی نمی توانست بگوید تحریرالشام تغییر کرده است و نظرات داعشی خود را کنار گذاشته است!؟
سهم اسرائیل - جولان؟
تا اینجا نقش دولت صهیونیستی اسرائیل جدا از سازمان دادن تحریرالشام با همراهی ترکیه، حمله به تاسیسات نظامی سوریه و نابود کردن سلاح های استراتژیکی آن بوده است. با این دلیل که نیروهای حزب الله و داعشی از آنها استفاده نکنند. جالب این که این دولت صهیونیستی که در حال جنگ با حماس است در پس پرده در تقویت نیروهای تحریرالشام موثر بوده که اگر از حماس بدتر نباشند بهتر نیستند.
سهم فعلی آن نیز ضمیمه کردن بخش هایی از بلندهای جولان که در دست اش بوده است به خاک خود و نیز پیش آمدن در منطقه ی حائل پس از رفتن نیروهای اسد بوده است. شهرک سازی در سرزمینی که متعلق به خلق سوریه است آغاز شده است و نتانیاهو هم آشکار از آن سخن رانده است. بد نیست برای یک دولت مزدور آمریکا!؟
جالب این که تحریرالشامی ها هم به روی شان نمی آورند که چنین تجاوزهایی به خاک سوریه صورت گرفته است. ظاهرا برای خالی نبودن عریضه نامه ای به سازمان ملل نوشته و شکایت کرده اند.
سهم ترکیه
با اینحال آینده را طبقه ی کارگر و خلق سوریه رقم می زنند. این احتمال که پس از مدتی خلق سوریه به بازخواست دولت جدید دست زند و بر علیه دولت اسرائیل و ترکیه به مبارزه برخیزد وجود دارد.
تکیه به نیروهای مرتجع برای مقابله با جنبش های انقلابی- در مقابل کمونیست ها و دمکرات های انقلابی
مساله ی مهم در تحولات سوریه تکیه ی امپریالیست های غربی به مرتجع ترین نیروهای اسلامی است. تجربه ی ایران آنها را مجاب کرده که می توانند از این امکان به بهترین شکل ممکن استفاده کنند. امپریالیسم آمریکا در حالی که در آمریکای مرکزی و جنوبی مجبور به سازش با نیروهای سکولار«شبه چپ» گردیده، در کشورهای خاورمیانه یکی پس از دیگری مرتجع ترین نیروهای اسلامی را بر سرکار آورده است. در افغانستان طالبان و اکنون در سوریه تحریر الشام. این ها جدای از این است که در تمامی چهل سال گذشته کمابیش به جمهوری اسلامی میدانی برای سازماندهی نیروهای نیابتی خود در عراق و لبنان و یمن و فلسطین و سوریه داده است.
تردیدی نیست که هدف اصلی امپریالیست ها مشکل کردن کار برای طبقه ی کارگر و دیگر طبقات خلقی و نیروهای کمونیست و دموکرات و ملی است. خاورمیانه منطقه ی حساسی است و چه بهتر و تا آنجا که ممکن است کشورهای این منطقه( کشورهایی که دستخوش شورش و انقلاب بوده اند) در دست نیروهایی باشد که حتی اگر تضادی و گاه برخوردی هم با امپریالیست ها دارند اما در مجموع برای سرپا ایستادن نیازمند امپریالیست ها باشند.
آنچه گفته شد به این معنا نیست که آمریکا این نیروها را از آسمان به زمین می آورد و یا از آستین خود بیرون می کشد. این ها نیروهای ارتجاعی و وابسته به تولید های کهن هستند که در خاک خاورمیانه و شمال افریقا و کلا در کشورهای مسلمان و یا دارای اقلیت مسلمان کمابیش ریشه دارند( روابط قبیله ای، عشیره ای و طایفه ای، فئودالیسم در روابط اجتماعی و فرهنگی، نیمه فئودالیسم آغشته به شکل کهن تر تولیدی و هنوز کمابیش تصفیه نشده). و هر چه زمان به ضرر آنها پیش می رود آنها جری تر شده و آخرین دست و پایشان را می زنند. این نیروها هم دارای ارتجاعی ترین تمایلات علیه مدرنیسم غربی هستند و هم به ساده گی به خدمت امپریالیست های غربی و شرقی در می آیند. در ایران شیخ فضل الله نوری در دوران مشروطه بود. بعدها مرتجعی مانند نواب صفوی آمد و در انقلاب 57 نیز امثال خمینی و مصباح یزدی و... خامنه ای سربرآوردند. ما می دانیم که جریان های مرتجع اسلامی در ایران یکی و دوتا نبوده اند گر چه در مجموع و نسبت به نیروهای کمونیست و دموکرات و ملی اقلیتی بیش نیستند.
1- سخنگوی پنتاگون اکنون فاش کرده که امپریالیسم آمریکا بیش از 2000 نیروی نظامی در سوریه داشته است و نه 900 نفر! روشن نیست که اینها آنجا چه می کرده اند!؟
2- درگیری بین خلق کرد در سوریه با رژیم بشار اسد و همچنین با داعش در چارچوب تضاد بین خلق و امپریالیسم و یا خلق و نیروهای ارتجاعی است. اما رفتن زیر چتر پشتیبانی آمریکا نشانی از درهم شدن تضادهای بین امپریالیست های رقیب و بین خلق و امپریالیسم دارد.
3- راست اش احمد حسین الشرع( ابومحمدالجولانی) رهبر تحریرالشام موردی مشکوک است. به نظر می رسد که آمریکایی ها در چندسالی که در زندان شان در عراق بود رویش کارکرده اند. به وی قول هایی داده اند و قرار هایی با وی گذاشته و وی را به سوریه برای سازماندهی تحریرالشام به نفع امپریالیسم آمریکا فرستاده اند. پس از آزادی و رفتن به سوریه تلاش های وی در جهت ایجاد جریانی بوده است که به اصطلاح با جریان های القاعده و داعش خط و مرز داشته باشد و در جهت خواست های امپریالیست های غربی حرکت کند. این گمان هم وجود دارد که آمریکا در حال سازش با داعش است و حداقل تا اینجای کار و علیرغم شلوغ بازی های امپریالیسم آمریکا و ژست های مدرن گرفتن اش علیه داعش، اساسا دادن امور سوریه به تحریرالشام به نوعی سازش با داعش هم به شمار می آید.