۱۴۰۲ تیر ۱۱, یکشنبه

جنبش و مبارزه در فرانسه


جنبش و مبارزه در فرانسه
 
پنج روز است که در فرانسه درگیری های شدید بین توده های مهاجر و دیگر مردم این کشور با پلیس و حکومت فرانسه ادامه دارد. این درگیری ها در تاریخ ششم تیرماه 1402 و پس از آن به وجود آمد که پلیس فرانسه در یک ایست بازرسی به جوان 17 ساله ی الجزایری به نام ناهل مرزوک شلیک کرد و وی را به قتل رساند.
توده ها با گردهمایی در خیابان ها و راهپیمایی دست به اعتراض زدند و در مقابله با سرکوب وحشیانه ی پلیس مزدور سرمایه داران فرانسه خیابان ها را بند آوردند و ماشین ها را به آتش کشیدند. در این درگیری ها بسیاری  زخمی شده اند و بنا به اخبار تا کنون دو هزار نفر از معترضین نیز به وسیله ی پلیس بازداشت گردیده اند.   
این جنبش توده ای در بستر اعتراضات و مبارزات تقریبا بیست سال اخیر جای می گیرد. چندین جنبش بزرگ در فرانسه در دو دهه ی اخیر رویداده است. جنبش نوامبر 2005 که پس از مرگ دو جوان مهاجر 15 و 17 ساله روی داد که از دست پلیس فرار کرده و در یک پست برق پناه گرفته و در نتیجه برق گرفتگی جان باختند؛ جنبش 2007 که پس از مرگ دو موتور سوار جوان 15 و 16 ساله رویداد که تصادفی مشکوک با ماشین پلیس داشتند؛ پس از این ها جنبش ایستاده در شب  درمارس 2016 و جنبش جلیقه زردها در نوامبر سال 2018 و جنبش علیه بالابردن سن بازنشستگی در ژانویه سال 2023 روی داد. اکنون نیز جنبش مهاجران علیه تبعیض نژادی.
آنچه این جنبش ها با آن روبرو بوده و علیه آن مبارزه کرده اند یا سیاست های دولت علیه طبقه ی کارگر و توده های زحمتکش بوده که عموما بر زمینه ی بحران سرمایه داری امپریالیستی در دو دهه ی اخیر در پیش گرفته شده است؛ مانند جنبش جلیقه زردها و مبارزات بازنشسته ها. و یا بر زمینه ی تبعیض نژادی و علیه چنین رفتارهایی در فرانسه؛ مانند جنبش های سال های 2005 و 2007 و همین جنبش کنونی.
در مورد مهاجران و اوج گیری رفتارهای تبعیض نژادی می توان به رشد احزاب راست و فاشیست بورژوایی در اروپا و از جمله در خود فرانسه اشاره کرد. این ها با سیاست های ضد مهاجر خود نقش موثری در تشویق پلیس و بروز این جنایات از جانب پلیس داشته اند. خود این اوج گیری احزاب راست را که همچون لولو بالای سر مردم نگاه داشته شده اند نیز باید بیشتر بر بستر همین بحران ها دید. گویی به توده های این کشورها گفته می شود یا به این که هست رضایت دهید و یا وضعی بدتر در انتظارتان خواهد بود!
آنچه در مورد تبعیض نژادی در این کشورها می توان گفت این است که مهاجران که عموما کارگر و یا لایه های فقیر و میانی خرده بورژوازی کشورهای زیرسلطه هستند در کشورهای سرمایه داری غربی( اروپای و آمریکای شمالی) شهروند درجه دو و سه به شمار می آیند و حتی پس از سالها اقامت خود را غریب احساس می کنند. در این گونه کشورها گرایش حاکم بر دولت ها و نیز میان برخی توده های معمولی سفید این است که خود را نژاد برتر و مهاجران آسیایی، افریقایی و آمریکای جنوبی را نژادهای پست تر بشمارند. بسیاری از سفیدها تنها به وضع کنونی مهاجران نگاه نمی کنند بلکه به وضع اقتصادی و سیاسی و به ویژه فرهنگی کشورآنها و باورهای  آنها( به ویژه باورهای مذهبی) و نیز مراسم و سنن و آدابی که توده های عادی آن ها را اجرا می کرده اند می نگرند و آن را موجبی برای برتربینی های خود می کنند. چنین نگاه از بالا و تحقیر آمیزی به مهاجران موجب می شود که مهاجران کشورهای گوناگون عموما درون فامیل و اقوام و ارتباطات ملی خود به سر برند و حتی(جز در محل تحصیل و کار) به ندرت با یکدیگر ارتباط یابند. حقیقت این است که بسیاری از آنها به این وضع خو گرفته و عموما به دلیل وضع اقتصادی بهتری که نسبت به کشورهای خود دارند، به روی خود نمی آورند که چه وضع تحقیر آمیزی در این کشورها دارند.
ضعف اساسی جنبش های کنونی این است که این نوع جنبش ها خودانگیخته و عکس العملی بوده و عموما سازماندهی و رهبری ای ندارند. از سوی دیگر در این کشورها طبقه ی کارگر چندپاره است و لایه های بالایی آن که بر اتحادیه های کارگری تسلط دارند عموما همراه دولت بوده و به ندرت با این گونه جنبش های اعتراضی همراهی می کنند. و بالاخره احزاب کمونیست انقلابی یا وجود ندارند و یا بسیار کوچک و ضعیف هستند. این ها موجب می شود که این گونه جنبش های توده ای همچون شلیک تیری در تاریکی به نظر رسند و مدتی آتش شان شعله ور و سپس خاموش گردند. اگر این جنبش ها را با جنبش مه 1968 فرانسه مقایسه کنیم متوجه تفاوت کیفی بین آنها می شویم. جنبش دانشجویی - کارگری مه 1968به دلیل دخالت طبقه ی کارگر و دانشجویان و نیز سازمان های انقلابی کمونیستی و به ویژه مائوئیستی و افشای سیاست های راست حزب کمونیست و در واقع رویزیونیست این کشور توانست تمامی کشور را به گونه ای همه جانبه درگیر و اروپا را تکان داده بنای دولت دوگل را سست کند. در حالی که اگر این جنبش های اخیر را با آن جنبش مقایسه کنیم می بینیم که بخشی از دلایلی که در بالا گفته شد موجب تفاوت اساسی آنها شده است.
 با این همه کمبود و نقص و ضعف موجب تفکر و تحرک است و بنابراین وضع این گونه نخواهد ماند. دیر یا زود و در نتیجه وضع عمومی و برآمد خود این جنبش ها شرایطی به وجود خواهد آمد که احزاب کمونیست انقلابی شکل بگیرند و یا قوی تر شوند و وضعی پدید آورند که در سازمان دادن و جهت دادن این جنبش ها در مبارزه ی طبقاتی نقش پیدا کنند و موجب وضعی تازه در این کشورها و شرایط مبارزه ی طبقاتی شوند.
 گروه مائوئیستی راه سرخ
ایران
11 تیر 1402  

 

۱۴۰۲ تیر ۱۰, شنبه

برخی مسائل در خیزش انقلابی کنونی و موضع طبقه ی کارگر(13)

 
برخی مسائل در خیزش انقلابی کنونی و موضع طبقه ی کارگر(13)
 
 خصال عام و خاص خیزش انقلابی خلق ایران( بخش نخست)*
خیزش کنونی خصالی عام دارد که در اشکال خاصی نمود می یابد. اگر این اشکال خاص را بکاویم و تحلیل کنیم خصال عام آن آشکار می شود.
خصال عام نمی تواند از بیرون و بر مبنای میل و خواست و یا تئوری های من- درآوردی به اشکال خاص تحمیل شود بلکه باید از خود نمودها و بر مبنای کنکاش و تحلیل آنها برخیزد. از سوی دیگر برخی خصال خاص نمی تواند و نباید چنان بزرگنمایی شوند که به یکباره جای خصال عام را بگیرند و چنان نموده شوند که گویی آنها هستند که نفس خیزش انقلابی را تشکیل می دهند. 
بر مبنای نمودهای دیده شده ی خیزش کنونی خصال عام دموکراتیک و ضد امپریالیستی آن آشکار می شود. نمودهای بارز این خصال در خواست های آزادیخواهانه و دموکراتیک اقتصادی و سیاسی و فرهنگی طبقه ی کارگر و دیگر طبقات خلقی موجودیت می یابد و خود را در مبارزات تمامی طبقات خلقی و لایه ها و اقشار بخش های گوناگون جامعه نشان می دهد. این ها خصال عام نه تنها خیزش کنونی بلکه تمامی انقلاب ها و جنبش های صد سال اخیر ایران بوده است.
در راس تمامی خواست ها، آزادی قرار دارد. آزادی اندیشه و بیان، آزادی مطبوعات و فضای مجازی، آزادی احزاب، آزادی گردهمایی و راهپیمایی، آزادی تشکل های صنفی خواه بخشی و خواه سراسری کارگران و دیگر طبقات، آزادی اعتصاب و... آزادی هایی است که مورد نیاز تمامی طبقات خلقی است.
 این ها خواست های آزادیخواهانه( به همراه خواست های ویژه ی اقتصادی) طبقه ی کارگر، کشاورزان، لایه های گوناگون خرده بورژوازی سنتی و مدرن، جنبش زنان( که بنیان آن بر آزادی زنان از قیود سنتی و مدرن و برابری حقوقی زن و مرد در تمامی زمینه ها استوار است)، جنبش جوانان، تمامی خلق های زیر ستم ایران( کرد و بلوچ و عرب و آذری و ترکمن که خواهانه آزادی و حق تعیین سرنوشت خویش هستند)، اقلیت های مذهبی( تمامی ادیان و مذاهب زیرستم ایران، زرتشتی، مسیحی، بهایی، سنی مذهبان، دراویش و...) و همچنین خواست های مربوط به حفظ محیط زیست، تماما گواه بارزی بر خصلت عام خیزش کنونی(و در معنایی گسترده تر انقلاب ایران) یعنی خصال آزادیخواهانه، دموکراتیک و ضدامپریالیستی آن می باشد. خواست های آمده در بالا و بنابراین خصال عام خیزش و انقلاب تماما برآمده از ساخت کنونی اقتصادی و سیاسی و فرهنگی ایران است.  و اما در تحلیل نهایی این ساخت اقتصادی ایران است که ماهیت خصال کنونی خیزش و انقلاب ایران را در گستره ی یک صد سال اخیر تعیین کرده است.
ساخت اقتصادی ایران پایه و اساسی است که نمودها برآن استوار هستند
ساخت اقتصادی ایران یک نوع سرمایه داری نیمه صنعتی( عمدتا صنعت نفت و صنایع وابسته به آن که امپریالیست ها مایل به گسترش آن در چارچوب نیازهای خویش بوده اند) زیر سلطه ی امپریالیست ها است که وجه اساسی آن آغشتگی به روابط قرون وسطایی و عقب مانده گی وحشتتاک در تمامی جهات و نسبت به سرمایه داری های صنعتی مستقر در کشورهای پیشرفته است. هر جریانی که این مطلب را در مورد ساخت اقتصادی کنونی حاکم بر ایران نفهمد یا عامدانه نخواهد بفهمد و بنابراین وظایفی که از آن برمی خیزد را در نظر نیاورد، هیچ چیز از خیزش کنونی و انقلاب ایران نخواهد فهمید و یا خود را مجبور به انکارش خواهد دید.
ماهیت ساخت اقتصادی ایران که تعیین کننده ی خصلت خیزش و در واقع ماهیت نمودهای دیده شده در سطح را تشکیل می دهد عبارت است از سرمایه داری بوروکراتیک زیرسلطه و عقب مانده(1).
سرمایه داری بوروکراتیک به این معنا که سرمایه ی دلال و رانت خوار دولتی حاکم بر تمامی شئون اقتصادی است. این سرمایه به کلی با سرمایه ی صنعتی خودجوش و رشد دهنده ی نیروهای مولده تفاوت دارد.
زیرسلطه بودن به این معنا که این نظام سرمایه داری بوروکراتیک از جهات اساسی در تولید و تجارت و امور مالی تا مغز استخوان وابسته به امپریالیسم آمریکا و اروپای غربی و ژاپن و سپس امپریالیسم روسیه و نیز این اواخر چین رویزیونیست و استعمارگر است.
عقب مانده یعنی در تقسیم کاری جهانی امپریالیستی، نقش تولید کننده و صادرکننده ی صرف مواد خام نفتی و گازی(در مقابل تولید صنعتی و در حد مدارج نوین تولید و نه در حد صنعت کهنه ی صد سال پیش) و همچنین تولید آن نوع محصولات کشاورزی که امپریالیست ها برای صنایع خود به آن نیازمندند به کشور ما تحمیل شده است.
خصال دیگر سرمایه داری بوروکراتیک زیرسلطه و عقب مانده ی ایران عبارتند از:
 ایجاد کارخانه های مونتاژ کننده کالاهای صنعتی کشورهای امپریالیستی غرب به وسیله ی سرمایه داران بوروکرات- دلال مزدور و وابسته به انحصارهای گوناگون امپریالیستی که ظاهری صنعتی به سرمایه داری موجود می دهد؛
تولید کننده و صادرکننده ی ناچیز محصولات غیرنفتی صنعتی و عموما صنایع دستی که در دهه ی گذشته بخش اصلی صادرات غیرنفتی ایران را تشکیل داده و به مرور حتی توان رقابت را با کشورهای دیگر از دست داده است؛
 وارد کننده ی برخی وسائل تولید و مواد خام صنعتی و کالاهای مصرفی به وسیله ی دولت و همچنین سرمایه داران تجاری وابسته به انحصارات امپریالیست های گوناگون؛ یعنی از نظر تجاری وابسته ی تمام عیار به امپریالیست ها؛  
وابسته گی مالی به امپریالیست ها از طریق صندوق بین المللی پول و بانک جهانی و برده و اسیر سیاست های مالی و پولی امپریالیست ها و نیز تابع بحران ها و شیوه های حل بحران های آنها گردیدن؛
روابط فئودالی و مساله ی ارضی به شکلی که پیش از دهه ی چهل وجود داشت در ایران وجود ندارد اما این به این معنا نیست که در روستاهای ایران، کشاورزی کلان و مدرن سرمایه داری برقرار و به امر مسلط در تولید کشاورزی ایران تبدیل شده باشد. به عبارت دیگر وجود خرده مالکی گسترده در روستاها یعنی وجود دهقانان تهیدست و دهقانان میانه حال و دهقانان مرفه به معنای وجود روابط عقب مانده در اقتصاد روستایی یعنی بیان وجود بقایای روابط فئودالیسم در این ساخت اقتصادی است. این امر به معنای حل و فصل نشدن نهایی روابط اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی فئودالی در سرمایه داری و تقریبا چسبنده گی شکل های گوناگون این روابط به بسیاری از روابط موجود اقتصادی( و اجتماعی) در شهر و روستا است.
وجود کار ارزان به دلیل قوانین ضد کارگر و پایین بودن استانداردهای زندگی در کشور برای این طبقه و نیز تبدیل بخشی از نیروی کار روستایی به اضافه جمعیت برای پایین نگه داشتن مزد روزانه ی کار؛
جذب نشدن نیروی کار روستاها در تولید صنعتی و ایجاد توده ی انبوه نیمه پرولتاریای حاشیه نشین شهرها که عموما به سرگردانی دچارند و به فلاکت و بدبختی افتاده اند.(2)
ماهیت مذکور در روساخت سیاسی و فرهنگی بازتاب می یابد. از این رو باید این بخش به طور مستقل مرور شود.
استبداد سیاسی - طبقه ی سرمایه داران بوروکرات- کمپرادور قدرت سیاسی مسلط هستند
بر اساسی این ساخت اقتصادی زیر سلطه و عقب مانده حکومت هایی که بر سر کار آمده اند حکومت هایی استبدادی بوده اند که در آنها سرمایه داران بوروکرات( در گذشته به همراه فئودال ها یا همان ارباب ها و ملاکان) مسلط بر تمامی امور توده ها بوده اند.
در این جا این ویژگی ها دیده می شود:
تسلط مشتی سرمایه دار بوروکرات- کمپرادور رانت خوار(اکنون در پوشش دروغین دین و مذهب) و نوکر صفت وابسته به امپریالیسم غرب و شرق بر تمامی ارکان دولت زیر نام حکومت ولایت فقیه. در حال حاضر به ویژه تسلط سپاه پاسداران به عنوان یک ارگان نظامی بر کشور و تسلط  سران آن به عنوان بزرگترین سرمایه داران بوروکرات- کمپرادور ایران در زمینه ی های صنعت و به ویژه صنایع نظامی و نیز تجارت و امور مالی؛(3)
     استبداد دینی و مذهبی- روحانیون شیعه در قدرت حاکم نقش اصلی را دارند
برقراری استبداد دینی و مذهبی از چهل و اندی سال پیش تا کنون؛ در گذشته در ایران استبداد سلطنتی برقرار بود و اکنون استبداد دینی برقرار است. در هر دو این حکومت های استبدادی آزادی های سیاسی ابتدایی نیز وجود نداشت. در حکومت استبداد دینی کنونی حتی آزادی های اجتماعی نیز وجود ندارد و زنان و جوانان زیر شدیدترین فشارها هستند.
 به دلیل روی کار آمدن حکومتی دینی و مذهبی در ایران بخش اساسی حکومت در دست نهاد روحانیت و دیگر نهادهای مذهبی که به گونه ای ریشه ای به دوران فئودالیسم برمی گردند قرار گرفته است و روحانیون مهم ترین ارکان قدرت را در دستان خود گرفته اند.
 در زمان سلطنت سابق نهادهای فئودالی وجود داشت اما نه در این ابعاد. آن حکومت، حکومت استبداد دینی و مذهبی نبود بلکه استبداد سلطنتی بود که ایضا یک نهاد فئودالی به شمار می آید. اما نهادهای حاکم عموما نهادهای بورژوا- کمپرادوری بودند و نه فئودالی. و این در حالی بود که در ساخت اقتصادی هنوز طبقه ی مالکان کمابیش حضور داشتند گرچه از قدرت و نفوذ آنها تا حد زیادی نسبت به دهه های پیشین کاسته شده بود.
اما پس از انقلاب 57 که انقلابی بزرگ و رو به پیش بود و با برقرارشدن حکومت استبداد دینی یک بازگشت بزرگ در عرصه ی سیاسی و فرهنگی به وجود آمد. نهادهای حاکم سیاسی و فرهنگی عمدتا مذهبی و فئودالی جای نهادهای سیاسی و فرهنگی به طور عمده بورژوا- کمپرادوری را اشغال کردند. این تغییرات تا حدودی ویژگی های تازه ای در انقلاب دموکراتیک و ضد امپریالیستی ایران پدید آورد.
اینک دیگر تنها انقلاب دموکراتیک و ضد امپریالیستی ایران با حکومت سرمایه داران بوروکرات - کمپرادور و در کنارشان ملاکان روبرو نبود که در همه ی زمینه ها شکل سابق را داشته باشند بلکه برقراری استبداد دینی و تسلط نهادهای مذهبی- فئودالی موجب شد انقلاب در عرصه اقتصادی تا حدودی و در آنجا که با تسلط نهادهای مذهبی بر زمین ها روبرو بود و در عرصه های سیاسی و فرهنگی بیش از پیش با بقایای فئودالیسم طرف گردد.
به این ترتیب خیزش دموکراتیک نوین ایران که اکنون با نام انقلاب«زن زندگی آزاد» و یا انقلاب ژینا جریان یافته است بیش از گذشته خصلت ضد فئودالی(عمدتا در عرصه ی  سیاسی و فرهنگی )یافته است.
استبداد فرهنگی - دین و مذهب دارای نقش عمده در روساخت فرهنگی است
برقراری فرهنگی کهنه پرست، سنتی، متحجر و مرتجع بر ارکان فرهنگی کشور که مخلوط درهمی است از فرهنگ عشیره ای و فئودالی و سرمایه داری کمپرادوری . صفت مشخصه ی این فرهنگ خصوصیت دینی- فئودالی و قرون وسطایی آن است.(4)
مقایسه ی ساده ای میان ویژگی های اقتصادی، سیاسی و فرهنگی که در بالا برشمرده شد و سرمایه داری امپریالیستی غرب از آنها که پیشرفته ترین هستند تا عقب مانده ترین شان یعنی کشورهای مانند یونان نشان می دهد که سرمایه داری آنها چنین ویژگی هایی را ندارد.( ممکن است برخی از نمودهای آن به گونه ناچیز در برخی از کشورهای عقب مانده ی اروپا یافت شود).
در زمان سلطنت سابق بسیاری ازهمین ویژگی ها در عرصه های سیاست و فرهنگ وجود داشت اما در حکومت کنونی برخی از آنها به جای برخی دیگر رو آمده است؛مثلا حکومت مذهبی به جای حکومت نیمه سکولار سابق.
خصوصیات اساسی خیزش
با توجه به این ویژگی ها خیزش در ماهیت امر خیزشی است بر ضد تسلط طبقه ی سرمایه داران بوروکرات - کمپرادور که یا جزیی از نهاد فئودالی روحانیت و یا در بیان سیاسی خواست های خود بر این نهاد یا بر بخش حاکم آن متکی است. از این رو این خیزش ضد تسلط مذهب به عنوان حکومت( یا دولت) یعنی حکومت مذهبی است و به این ترتیب ضد مذهب به عنوان وجه مسلط در روساخت ایدئولوژیک - سیاسی می باشد. این جنبشی است تا حدودی ضد دین به عنوان دین حکومتی و ضد جایگاه روحانیت به عنوان نهاد حاکم.
جنبش از سوی دیگر ضد سرمایه داران بوروکرات و رانت خوار وابسته به انحصارات بین المللی می باشد که سیاست های معینی را به اقتصاد ایران دیکته کرده و تمامی طبقات مردمی را به فلاکت کشانده اند. از این جهت، جنبش با سرمایه داران بوروکرات- کمپرادور داخلی و سرمایه داران امپریالیست بین المللی طرف است.
مبارزه ی آزادیخواهانه و دموکراتیک در شرایط کنونی
در مرحله ی کنونی خیزش از دو وجه خصال انقلاب دموکراتیک، وجه دموکراتیک آن غالب است و وجه ضد امپریالیستی و استقلال طلبانه ی آن یعنی خواست استقلال از امپریالیست ها و عدم مداخله ی کشورهای امپریالیستی در امور اقتصادی و سیاسی و فرهنگی خلق ما در همین وجه غالب پنهان است. باید توجه کرد که این امپریالیست ها بوده اند که مانع آزادی و دموکراسی بورژوایی در کشور ما شده اند. آنها در دوره های گوناگون، استبداد سلطنتی و استبداد مذهبی را بر توده های مردم کشور ما حاکم کرده و در عموم جهات اساسی از آن ها پشتیبانی کرده اند. بنابراین مبارزه آزادیخواهانه و دموکراتیک کنونی علیه استبداد دینی در عین حال مبارزه ای ضد امپریالیستی است.
 در شرایط سازش کشورهای امپریالیستی با جمهوری اسلامی و کمک به این کشور برای سرپا ایستادن، توده های مردم عمق پشتیبانی فریبکارانه و دروغین امپریالیست ها از خیزش کنونی را درک می کنند و به خوبی پی می برند که نخست اتکا اساسی خلق باید به خودش باشد و در درجه ی دوم و بر مبنای نیاز تمامی خلق ها به یاری یکدیگر چشم اش به یاری طبقه ی کارگر و زحمتکشان و خلق های دیگر کشورها باشد.
اشاره ای به وحدت انقلاب دموکراتیک و سوسیالیستی
تا اینجا ما از خیزش و انقلاب دموکراتیک سخن گفته ایم، اما با توجه به این که انقلاب دموکراتیک باید نه به وسیله بورژوازی ملی و یا خرده بورژوازی بلکه به وسیله ی طبقه ی کارگر و حزب کمونیست اش رهبری شود تا بتواند به پیروزی برسد، این انقلاب با انقلاب سوسیالیستی امتزاج و یگانگی می یابد. به این معنا که انقلاب سوسیالیستی به عنوان جهت غیر عمده ی آن درآمده، عناصر و تغییرات چندی که ماهیتا سوسیالیستی هستند و یا به برقراری سوسیالیسم خدمت می کنند در آن بروز می یابد.
مهم ترین این عناصر نخست همان رهبری خود طبقه ی کارگر و حزب کمونیست وی می باشد( در صورت تشکیل نشدن حزب و بنابراین عدم رهبری طبقه ی کارگر سخنی از پیروزی اساسی و استراتژیک انقلاب نمی تواند در میان باشد) که هدف اساسی وی تغییرات دموکراتیک- بورژوایی نبوده بلکه برقراری نظامی سوسیالیستی و کمونیستی است. دو دیگر این است که این انقلاب علیه سرمایه داران بوروکرات – کمپرادور حاکم و امپریالیسم است که این نیز به نوبه ی خود سرمایه داری انحصاری است. به این ترتیب با سلب مالکیت از سرمایه داران بوروکرات- کمپرادور که وابسته به امپریالیست های غرب و شرق هستند انقلاب نه تنها ماهیت ضد امپریالیستی، بلکه در عین حال و به عنوان وجهی غیرعمده ماهیت ضد سرمایه داری یافته و گرایش خود را نه تنها به استقلال از امپریالیسم و نفی سرمایه داران بوروکرات کمپرادور در چارچوب یک انقلاب دموکراتیک، بلکه در عین حال جهت گیری به سوی سوسیالیسم نشان می دهد.
این ویژگی درست خلاف انقلابات بورژوازی نوع کهن است که عموما با فئودال ها و مالکان و دولت های فئودالی و فرهنگ صرفا فئودالی طرف بودند. بر چنین مبنایی است که انقلابات دموکراتیک نوع نوین که خواهان تغییر اساسی ساخت اقتصادی سرمایه داری بوروکراتیک زیرسلطه و علیه سرمایه داران بوروکرات - کمپرادور داخلی و سرمایه داران امپریالیست خارجی هستند دیگر جزیی از انقلاب های بورژوازی کهنه نیستند بلکه جزو انقلابات سوسیالیستی قرار می گیرند. سلب مالکیت از این سرمایه داران و برقراری استقلال اقتصادی و بیرون کردن امپریالیست ها به این گونه انقلاب ها وجوهی سوسیالیستی می دهد.
بنابراین انقلاب ایران دو وجه دارد: وجه دموکراتیک و وجه سوسیالیستی. وجه دموکراتیک که اکنون عمده است شامل دو خصلت آزادی خواهانه و استقلال طلبانه است. وجه سوسیالیستی آن که اکنون غیرعمده است شامل خصلت ضد سرمایه داری است و در عین حال در شرایط کنونی جهان وجه ضد امپریالیستی را حفظ کرده و ادامه خواهد داد. 
هرمز دامان
نیمه نخست تیر ماه 1402
 
·        مقالاتی را که زیر این نام می آیند باید ادامه ی بخش هایی به شمار آورد که در مورد ویژگی های خیزش نوشتیم( بخش های 6، 7 و 8). به سبب برخی مباحث طرح شده از جانب «شبه چپ» پس از منشور دوازده ماده ای بیست تشکل بهتر دیدیم که برخی از مباحث در آن بخش ها را بیشتر گسترش دهیم.
یادداشت ها
1-    ما سرمایه داری زیرسلطه را همردیف« سرمایه داری نیمه مستعمره» به کار می بریم که طی سه دهه ی اخیر در سطح جهانی تغییراتی داشته است. برای نمونه تدوین سیاست های نئولیبرالی و تقسیم کار بیشتر امپریالیستی برای تولید کالاهای خود در کشورهای زیرسلطه و یا فرستادن کارخانه ها و تا حدود زیادی تکنولوژی های عموما کهنه و یا آنها که در مراتب تولید کالا نقش درجه دو و سه دارند به برخی از کشورهای زیر سلطه. 
     2- جالب این که از سوی برخی گروه های «شبه چپ» تنها این ویژگی به عنوان ویژگی سرمایه داری ایران بیان می شود.   
    3- روشن است نخستین وظیفه ی طبقه ی کارگر و طبقات خلقی پس از پیروزی انقلاب دموکراتیک خلع ید از سرمایه داران بزرگ بوروکرات- کمپرادور و به تملک درآوردن تمامی وسائل تولید و سرمایه های تجاری و بانکی همچنین زمین و شرکت های کشاورزی آنهاست( برای نمونه شرکت های وابسته به بنیاد مستضعفان، آستان قدس رضوی، بنیاد شهید، سازمان اوقاف، قرارگاه خاتم الانبیا سپاه پاسداران). به این ها باید مصادره ی تمامی اموال منقول و غیر منقول تمامی آخوندهای حاکم بر دستگاه های اجرایی و قضایی و مجلس و خبرگان و شورای نگهبان و تشخیص مصلحت و ... را افزود.
3-     این مساله که چرا در کشور ما در صد سال اخیر برخلاف کشورهای سرمایه داری صنعتی، همواره و در تمامی زمینه ها استبداد حاکم بوده است و نه حتی دموکراسی بورژوایی، مساله ای است که تا حدود زیادی به  نقش استعمار و امپریالیسم بر می گردد. توضیح این مساله از این دیدگاه که استبداد صرفا از درون خود ساخت اقتصادی- سیاسی ایران برخاسته و استعمار و امپریالیسم نقشی در آن نداشته و یا نقش شان صرفا جانبی بوده است، نوعی آرایش استعمار و امپریالیسم بوده است.

۱۴۰۲ تیر ۴, یکشنبه

طبقات و لایه ها و بخش ها و کانون های خیزش انقلابی

 
طبقات و لایه ها و بخش ها و کانون های خیزش انقلابی
و «جنگ ترکیبی» بی حاصل خامنه ای علیه جنبش توده ها

با تجدید نظر و افزوده ها
و یک توضیح 
9 تیر 1402
 توضیح:
این مقاله نخست قرار بود به مهم ترین و فعال ترین کانون های مقاومت بخش ها، لایه ها و طبقات خلق در مقابل سرکوب حکومت بپردازد. کانون هایی که در عین حال نقش محرک بیشتری نسبت به دیگر بخش ها در پیشبرد خیزش بزرگ اجرا کرده و می کنند. اما در ادامه و هنگام نگارش تلاش شد که تا حدودی به دیگر بخش ها نیز که لزوما فعال ترین کانون ها نبودند توجه شود. با این همه بر مبنای هدف نخستین خود نمی توانست تمامی این بخش ها را تک به تک در برگیرد. این کار پیشتر در اعلامیه ها و مقالات صورت گرفته بود. بنابراین اگر نام بخشی یا گروهی در این مقاله گفته نشده به معنای بی توجهی به نقش این گروه یا بخش نیست. به طور کلی تمامی طبقات ولایه ها و بخش های خلق به نسبت ها و شکل های گوناگون در جنبش و مقاومت آن در مقابل سرکوب شرکت داشته و دارند و این نیز امکان پذیر است که برخی کانون ها که به نسبت نقش کمتری تا حال داشته اند در آینده فعال تر شوند و نقش مهم تر و پیشروتری بیابند. 


جلسه اطلاعاتی ها برای هماهنگ شدن در سرکوب جنبش توده ها   
در تاریخ 25 خرداد 1402 نشست مشترک جانیان وزارت اطلاعات و سازمان اطلاعات سپاه و با حضور محمدی گلپایگانی رئیس دفتر خامنه ای در مشهد برگزار شد و خامنه ای نیز پیامی برای این دارودسته فرستاد.
این جلسه نخست تلاشی است برای حل و فصل تضادهای بین این دو نیرو و سپس بررسی کانون های مبارزه و خیزش توده ها و امکانات برآمدن آن در آینده و بنابراین ایجاد هماهنگی بین این دو نیرو برای سرکوب متحدانه ی جنبش و انقلاب توده ها.
پیام خامنه ای هر دو جنبه را دارد. از یک سو از این دو دستگاه اطلاعاتی می خواهد که اختلافات را کنار بگذارند و از سوی دیگر در سرکوب ها متحد عمل کنند. آنچه خامنه ای می خواهد سرکوب جنبش توده ها به وسیله ی هر دو نیرو با هم است.
از سوی دیگر خامنه ای ظاهرا نگران اختلافات در رده ی سران این دستگاه ها نیست و نظرش این است که بین سران این دستگاه ها هماهنگی وجود دارد، و این در حالی است که بیشترین اختلافاتی که تا کنون بروز رسمی و آشکار کرده بین سران و کل این دو دستگاه بوده است. با توجه به این که بسیاری از افراد دستگاه اطلاعات پاسدار بوده اند می توان حدس زد که دعوا بین این دو دستگاه نیز دعوا بین باندهای سپاه در دو نهاد اطلاعاتی است. در کل به نظر می رسد که این اختلافات جدا از دخالت این دو دستگاه در کار یکدیگر به ویژه اطلاعات سپاه که خود را همه کاره می داند، اختلافاتی در شیوه های سرکوب و بنابراین ریزش های همراه آن باشد.
 خامنه ای در ادامه می گوید که نگران اختلافات و ناهمسویی ها در رده های میانی و پایین است. از این نیز می توان برداشت کرد که باندها و گروه هایی در رده های میانه و پایین هر دو دستگاه شکل گرفته اند که هر کدام دنبال سهم گیری هستند و می ترسند که در این بلبشو و هر کی به هر کی جمهوری اسلامی سرشان بی کلاه بماند و این باید یکی دیگر از علل این دعواها باشد که البته در جمهوری اسلامی عمومی است و خاص این دو نهاد نیست.
کانون های مبارز و خیزش ضد استبدادی، آزادیخواهانه و برابری طلبانه
کارگران 
جنبش و خیزش جاری کانون هایی دارد که به وسیله ی آنها و نقش پیشرویی که اجرا می کنند به حرکت و زندگی خود ادامه می دهد. نخستین کانون ها و یا مراکز ثقل کنونی جنبش مبارزات طبقه ی کارگر و فرهنگیان می باشند. بخش هایی از طبقه ی کارگر و همچنین فرهنگیان تشکل ها و سندیکاها و شوراهایی دارند که از طریق آنها مبارزات خود را پیش می برند و این جدا از این است که کارگران به گونه ای انفرادی در مبارزات شرکت داشته و کشته و یا اعدام شده اند.
 در چارچوب سرکوب های حکومت می توان فشارهای اخیر به کارگران سندیکای کارگران شرکت اتوبوسرانی تهران و حومه و محاکمه و زندانی کردن تعداد بیشتری از آنها و نیز بازداشت گسترده و زندانی کردن کارگران پیمانی نفت را که در طول هشت ماه اخیر حداقل دو اعتصاب نسبتا بزرگ داشته اند برشمرد.
 به همراه کارگران بازنشسته گان نیز با مبارزات متداوم خود کانونی برای تداوم مبارزات شده اند. در بسیاری از شهرها آنها روزهای یکشنبه به خیابان ها می آیند و از یک سو از ناچیزی حقوق بازنشسته گی و وضع بد اقتصادی خویش و خواست های خود می گویند واز سوی دیگر شعارهای ضد مقامات مسئول سر می دهند.
فرهنگیان
 فرهنگیان ایران به دلیل شرایط هولناکی که جمهوری اسلامی بر تمامی جوانب زندگی شان حاکم کرده است، یکی از پرجنب و جوش ترین جنبش ها را ایجاد کرده و بر بستر آن یکی از پابرجاترین تشکل ها را سازمان داده اند. فشارهای اخیر به فرهنگیان و حکم های زندانی و تبعیدی که به بسیاری از آنها داده اند، نشانگر این است که سران حکومت در صددند این کانون بزرگ مبارزه را خفه کنند و لایه های مبارز آن را به بند کشند.
کشاورزان
مبارزات کشاورزان و پیگیری خواست هاشان نیز که تا کنون عموما پیرامون مساله ی آب بوده است کانونی برای ادامه خیزش به وجود آورده است. تا کنون این مبارزات در اصفهان و خوزستان و چهارمحال بختیاری بیش از بقیه ی نقاط هویت مستقل و تحرک داشته است و در همین نقاط به ویژه اصفهان و خوزستان نیز بیشترین سرکوب ها صورت گرفته است. جز این مناطق جنبش در روستاهای بیشتر نقاط ایران در همراهی با شهرها عمل کرده و هویت مستقل طبقاتی دهقانی نداشته است.
مشکل اساسی هم طبقه ی کارگر و هم کشاورز گسترش نیافتن مبارزه به تمامی و یا اکثریت این دو طبقه است. و این در حالی است که اگر اکثریت این دو طبقه نه به گونه ای انفرادی و در مبارزات شهرهای بزرگ و کوچک بلکه همچون طبقه در مبارزات می بودند از یک سو جنبش و خیزش کنونی می توانست به یک انقلاب واقعی و توده ای تبدیل شود و از سوی دیگر تصویر روشن تری از جنبش انقلابی و آینده آن به وجود آمده و امکانات پیروزی استراتژیک مبارزات در چشم انداز ظاهر گردد.
زنان
در کنار این طبقات زحمتکش، دختران و زنان هستند که نقش پیشگام را در مبارزات اخیر داشته اند و کماکان از کانون های فعال جنبش به شمار آمده و می آیند. جدا از برنامه هایی که حکومت برای  سرکوب مبارزات زنان و تحمیل حجاب اجباری پیش می برد که در هر گام آن با مقاومت و مبارزه ی دختران و زنان دلیر ایران روبروست، بازداشت، شکنجه، زندانی کردن، تبعید و کشتن دختران و زنان مبارز جزو سیاست های سرکوب هر روزه حکومت برای خاموش کردن این کانون پرتحرک است.
دانشجویان و دانش آموزان - جوانان
دانشجویان از کانون های اصلی مبارزه و انقلاب بوده و هستند. از جانب حکومت سرکوب دانشگاه و دانشجو در بیست و پنج سال اخیر مداوما تداوم داشته است. حکومت همواره تلاش کرده تا سکوت گورستانی بر دانشگاه حاکم کند که جز زمانی کوتاه موفق به آن نشده است. در مبارزات اخیر نیز حکومت تلاش کرد تا آنجا که می تواند و به اصطلاح تیغ اش می برد سرکوب دانشجویان را پیش برد که حمله لباس شخصی های پاسدار به دانشگاه شریف و ضرب و شتم دانشجویان یکی از نقاط اوج آن بود که به دلیل همبستگی مردم و پشتیبانی آنها از دانشجویان موفق نشد توطئه ی کثیف خود را پیش برد. اکنون نیز جدا از بازداشت و شکنجه و زندان کردن و ربودن و کشتن دانشجویان به انواع محدودیت ها و محرومیت ها برای دانشجویان دختر و پسر دست می زند تا شاید موفق شود همان سکوت را بر دانشگاه حاکم کند. در مورد دانش آموزان این بیشتر در نه ماه اخیر است که جنبش با هویت مستقل آنان برآمد یافته و سرکوب شدیدی نیز بر آنها اعمال شده است که آخرین آن حملات شیمیایی به مدارس بوده است.
هنرمندان
یکی دیگر از کانون های مهم مبارزه هنرمندان و به همراه آنان ورزشکاران بوده اند. اکثریت هنرمندان و به نسبت های گوناگون در مبارزات شرکت کرده و هم خود نقش پیشرویی داشته و هم با حرکت های توده ای همراهی کرده اند( از جمله دیدارهنرمندان پیشرو با خانواده های جانباخته گان و آسیب دیده گان). سرکوب و خفه کردن این کانون یکی از مهم ترین وجوه سرکوب کنونی را تشکیل می دهد چرا که هنرمندان به ویژه هنرمندان فعال در سینما مشهوراند و به دلیل شهرت خویش نقش تاثیر گذاری بر جنبش و تداوم آن دارند. 
حکومت بکتاش آبتین هنرمند متعهد را به قتل رساند و بسیاری را بازداشت و شکنجه و زندانی کرد و بسیار محدودیت ها به وجود آورد تا این جنبش را خفه کنند. اما وضع برعکس آنچه شد که می پنداشتند و هنرمندان بیشتری به رادیکالیسم و پیوند با توده های مردم گراییدند. آخرین شکل سرکوب برای تسلیم کردن هنرمندان، بیرون کشیدن نمایش خانگی از دست هنرمندان مستقل و سپردن آن به صدا و سیما مبلغ سیاست های سرکوب و رواج دهنده ی خرافات و سازمان فاسد و دزد است. این سرکوب ها در کل جز اینکه ناراضیان را بیشتر و جریان رادیکال را میان هنرمندان تقویت کند نتیجه ای نخواهد داشت.
روشفکران
روشنفکران ترقی خواه و مبارز( جدا از هنرمندان و یا ورزشکاران آگاه) خواه به شکل انفرادی و در روزنامه ها و مجلات و یا فضای مجازی نقش همیشگی خود را در افشاگری و طرح مسائل جنبش و بحث در مورد آنها و بالا بردن سطح آگاهی و اتحاد و سازماندهی مردم بیش از پیش اجرا کرده و از کانون های مهم جنبش بوده اند. آنها به شدت زیر ضرب حکومت بوده و بسیاری از ایشان بازداشت و شکنجه و زندانی شده و یا همچون دانشجویان در گوشه و کنار ایران ربوده و به قتل رسیده اند.
زندانیان سیاسی
همین نقش را زندانیان سیاسی از زن و مرد کارگر و روشنفکر و معلم و حقوقدان و هنرمند ایفا کرده اند. آنها مشوق مردم به مقاومت و تداوم مبارزه بوده و شور و شوق زیادی ایجاد کرده و هر باره موجب گردیده اند که فشار و سرکوب  حکومت بر آنها چند برابر گردد و بهای سنگین تری بپردازند.
وکلای مبارز و استادان دانشگاه و پزشکان و...
از میان مهم ترین بخش ها در مبارزات طبقه ی متوسط باید از وکلای مبارز نام برد. آنها به واقع جنگ تمام عیار حقوقی را با دستگاه قضایی و اطلاعاتی پیش برده و هم از موکلین خود دفاع کرده و هم مداوما در مورد پرورنده ها برای مردم افشاگری کرده اند و خود در کنار موکلین خود بازداشت و زندانی شده اند. احضار بیش از صد وکیل به دادگاه برای دادن تعهد به جمهوری اسلامی آخرین شکل سرکوب این لایه های مبارز بوده است.
همین مساله برای استادان مبارز دانشگاه ها که با سیاست های سرکوب دانشجویان مخالفت و از دانشجویان دفاع کرده اند کم یا زیاد رخ داده است. بسیاری از این استادان یا از کار برکنار شده و یا مجبور به استعفا شده اند. پزشکان و پرستاران بیمارستان ها نیز به شکل های گوناگون در کنار مردم و مبارزین خلق بوده و تا مرز جانباختن در راه مبارزه فداکاری کرده اند. 
خانواده های جانباخته گان - مادران و پدران - زنان و مردان
 دختران و زنان تنها در یک جنبش عمومی نقش ندارند و نیز مبارزات خود را تنها جمعی پیش نمی برند، بلکه هر کدام هنگامی دختر و مادر و خواهر و همسر جانباخته و یا آسیب دیده ی مبارزات می شوند تبدیل به یک کانون فردی مبارزه می گردند که جمع زیادی را پیرامون خود به حرکت در می آورند. شمار زیادی از این کانون ها اکنون به وجود آمده اند. مادران جانباخته گان از سال ها 60 گرفته تا آبان 98 و اکنون مبارزات نه ماه اخیر که دست در دست یکدیگر داده جنبش را زنده نگه داشته و پیش می برند یک نمونه ی است. نمونه ی برجسته دیگر زنانی چون ماه منیر مولایی مادر کیان و آتش شاکرمی و نیز الهام افکاری خواهر جانباخته نوید افکاری است. ماه منیر و آتش و الهام پرچم مبارزه را در دست گرفته و به این ترتیب شعله ی جنبش را در میان زنان و در میان توده های منطقه و خلق ایران فروزان نگه داشته اند.
همچنین است مردانی که چنین نقشی را داشته و دارند از جمله پدر مهسا امینی و پدر پویا بختیاری و یا برادران زندانی جانباخته ی مبارزات نوید افکاری که سال هاست نقش چنین کانونی را اجرا می کنند. سرکوب این خانواده های مبارز و این زنان شجاع و  فداکار تاثیری ندارد جز اینکه خانواده ها و زنان و مردان دیگری را نیز به مبارزات کشانده و از آنها قهرمان بسازد.
خلق کرد و بلوچ
از آغاز دور نوین مبارزات توده ها، خلق های کرد و بلوچ دو کانون مهم مبارزات آزادیخواهانه ی جاری بوده اند. برای همین هم حکومت چماق سرکوب شدید را مداوما بر بالای این دو خلق نگه داشته است. بخش مهمی از این سرکوب، اعدام مبارزان سیاسی و حتی زندانیان عادی این دو خلق است که خواه در این دو منطقه و خواه در مناطق دیگر تداوم یافته است. چنانکه پیش از آن، در هفته ی گذشته نیز حکومتیان هیمن مصطفایی یک جوان مبارز کرد دیگر را که جمهوری اسلامی 12 سال در زندان نگه داشته بود اعدام کردند. 
در مورد خلق های کرد( کردستان، آذربایجان شرقی، کرمانشاه) و بلوچ باید افزود که مبارزات واعتصابات کسبه و پیشه وران به عنوان یکی از طبقات خلقی نقش مهمی به عنوان یک کانون مبارزه را در این دو منطقه اجرا کرده اند. در مناطق دیگر گرچه مبارزات کسبه و پیشه وران وجود داشته و اعتصاباتی نیز صورت گرفته( به ویژه اعتصاب سه روز سراسری14 و 15 و 16 آذرماه 1401)اما جسته و گریخته بوده و هنوز تبدیل به کانونی فعال و متداوم در مبارزه ی این مناطق نشده است. 
حمله به خلق کرد 
در کنار اعدام ها و کرد کشی هایی که در کردستان و آذربایجان غربی پایانی ندارند، جمهوری اسلامی و سپاه پاسداران سرکوب های خود را علیه جنبش خلق دلاور کرد پیش برده اند. در کنار این ها اینک و در چارچوب خاموش کردن هر کانون مبارزه ی آزادیخواهانه و جنبش برابری طلبانه به لشکرکشی همراه با ساز و برگ نظامی و هلی کوپتر و پهپاد و توپ و تانک به مناطقی از کردستان دست زده اند و خلق کرد را بازهم زیر ضرب گرفته اند. آنها مناطقی در کوسالان مریوان را به گلوله بسته اند که البته منجر به کشته و زخمی شدن تعداد زیادی از نیروهای پاسدار نیز شده است. آنها به احتمال برنامه دارند که همچون سابق کردهای مبارز را در پایگاه های خود در مناطق مرزی عراق به موشک و توپ ببندند.
خلق کرد اما بیدی نیست که از این بادها بلرزد. چهل سال در کردستان کشتند و نتیجه جنبش بزرگ خلق کرد، جنبش ژینای کرد و ایران شد. باز سرکوب کنند و بکشند جنبشی والاتر پدید خواهد آمد.
سرکوب خلق بلوچ
مبارزات آزادیخواهانه و با شکوه مردم بلوچ یکی از مهم ترین کانون های انقلاب ایران بوده است که نزدیک به چهل جمعه است ادامه دارد.  در هفته ی گذشته قرار بوده که توطئه ی ترور رهبر مذهبی بلوچ ها ترتیب داده شود که قضیه لو رفته و فرد مزدور به وسیله انتظامات مسجد مکی دستگیر می شود.
پیش از این واقعه حکومت مانع رفتن مولوی عبدللحمید پیشوای مذهبی مردم بلوچ به سفر حج می شود و به این ترتیب به نوعی سرکوب و تحقیر روانی توده های بلوچ که پیرامون وی گردآمده اند، دست می زند.   
جنگ ترکیبی خامنه ای علیه توده ها
از نظر خامنه ای باید جنگ ترکیبی علیه مبارزات توده ها و برای سرکوب و به خانه راندن آنها انجام گیرد. معنایش این است که باید با به کار بستن تمامی شکل ها ممکن سرکوب و در تمامی زمینه ها و به وسیله ی تمامی دستگاه ها و نهادهای حکومت این کانون ها خفه شوند و مبارزه ی طبقات خلق علیه حکام فاسد و مستبد کنونی متوقف گردد.آنچه  خامنه ای و سران سپاه و دستگاه سرکوب می خواهند این است که خلق ستم پذیر و برده گردد.
 نخست می توان گفت که وی موفق نخواهد شد چرا که اکنون چهل سال است که اینان سرکوب کرده اند و نتیجه چنین شده است. از زمان و شرایط معینی، سرکوب نقش عکس داشته و خود موجب گسترش مبارزات خواهدشد.
و دوم این که حتی اگر در بدترین حالت موفق شود امر خود را پیش برد موقتی و گذرا خواهد بود.
 چرا؟
خامنه ای و پاسداران اش نمی توانند کانون های مبارزه و انقلاب را خاموش کنند!
نگاهی به جنبش های بیست و اندی ساله ی اخیر نشان می دهد که چنین کانون هایی از همان آغاز و به همین شکل کنونی خود وجود نداشته اند بلکه به مرور و طی مبارزات جسته و گریخته ایجاد شده و از تک و توک بودن و البته زیر سرکوب های شدید به وضع فعلی خود رسیده اند. یعنی نه رو به کم شدن و نه رو به شکل های پایین تر مبارزه و نه به سوی رویه های ملایم تر بلکه برعکس رو به شمار بیشتری یافتن و رو به شکل های عالی تر مبارزه و رو به رویه ها و خواست های رادیکال تر یافتن سیر کرده اند. به بیانی دیگر تمامی طبقات خلق و لایه های درون آنها کم یا بیش فعال شده و تقریبا اکثریت به اتفاق آنها در این که جمهوری اسلامی باید برود و باید آن را سرنگون کرد به نظر واحدی رسیده اند و نیز اشکال مبارزه را ارتقاء داده اند. خلق ایران نمی خواهد تن به ستم حکام متحجر و فاسد و جنایتکار دهد و تاریخ بیست و اندی سال اخیر بر این امر گواهی می دهد.
 البته اکثریت مردم در سراسر ایران طی سال های1376 تا 1380 بارها به حکومت نه گفتند و نیز همین وضع در سال 1388 با یک نه بزرگ پدید آمد اما وضع به گونه ای نبود که به این گستره کانون هایی استوار پدید آید. در عین حال در جنبش های سراسری دی ماه 96 و آبان 98 جنبش با این که سراسری بود مدت زمان زیادی به درازا نکشید و به ایجادچنین کانون هایی منجر نشد. کانون هایی که در عین حال چنین تداوم یابند و چنین به رادیکالیسم بگرایند و چنین خواست شان سرنگونی جمهوری اسلامی و طبقات ستمگرحاکم باشد.
روشن است که در کنار این جنبش ها و به مرور برخی تشکل های  کارگری همچون سندیکای کارگران شرکت اتوبوسرانی تهران و حومه و سندیکای کارگران نیشکر هفت تپه و همچنین شورای هماهنگی  تشکل های صنفی فرهنگیان شکل گرفتند و مبارزات صنفی خویش را پیش بردند. اما اینها نه همه ی این کانون های کنونی بودند و نه خواست های آنها در آن برهه ها خواست های کنونی شان بود. 
درختی که تناور و شکوفا می گردد
به واقع پس از آبان 98 است که طبقات و لایه های بیشتری از طبقات در مبارزات شرکت می کنند. کانون های تازه یکی پس از دیگری شکل می گیرند و این ها همه در خیزش انقلابی نوین رو می آیند و نیز شمارشان بیشتر و بیشتر و خود شکوفاتر و پرشاخ و برگ تر و تناورتر می گردند. 
بر مبنای آنچه گذشته است و نیز وضع کنونی و تلاش های عموما بی نتیجه و یا کم نتیجه ی سرکوب های حقیرانه خامنه ای و سران پاسدارش می توان این گونه پیش بینی کرد که در آینده، نه تنها این کانون های مبارزه خاموش نمی شوند بلکه مرتب گسترش یافته و شکوفاتر شده و جوانب تازه ای نیز پیدا می کنند و نیز رادیکالیسم بسیار ژرف تر و اشکال شدیدتری از مبارزه در پیش می گیرند.
هرمز دامان
نیمه ی نخست تیر 1402

۱۴۰۲ تیر ۳, شنبه

چگونگی تفسیر دیپلماسی ذلت خامنه ای به وسیله ی سران جنایتکار

 
دیپلماسی ذلت خامنه ای و سران سپاه در مقابل آمریکا
و چگونگی تفسیر آن به وسیله ی سران جنایتکار
 
  در روز پنجشنبه 1 تیر حسین طائب رئیس سابق سازمان اطلاعات سپاه و مشاور کنونی حسین سلامی فرمانده سپاه و در نهمین نشست مسئولان کانون های بسیج اساتید دانشگاه آزاد در مشهد گفت :
«دوست و دشمن فهمیدند که نیازمند تعامل با انقلاب اسلامی هستند و آمریکا از طریق عراق و قطر و عمان پیام داد که دنبال براندازی نیست.»( اعتماد، 1 تیر 1402)
جز این نقدی جنایتکار معاون هماهنگ کننده ی سپاه گفته است که« اگر جای آمریکایی ها بودم پژوهشکده هایی که تحلیل غلط دادند را با بلدوزر صاف می کردم.»
از نقطه نظر دیپلماسی ذلیلی خامنه ای که اکنون و در روابط خارجی با کشورهای امپریالیستی و بلوک وابسته از جمله عربستان و امارات پیش گرفته شده است سه نکته ی مهم در این صحبت ها وجود دارد.
 یکی «تعامل آمریکا با انقلاب اسلامی» یعنی این خامنه ای و دارودسته های رهبری سپاه نیستند که به ذلت افتاده اند و شرایط امپریالیسم آمریکا و دیگر امپریالیست های اروپای غربی را پذیرفته اند و برای همین سیاست آمریکایی ها تغییر کرده، بلکه برعکس این آمریکا و کشورهای غربی هستند که متوجه شدند باید با جمهوری اسلامی تعامل کنند!
دو دیگر این که آمریکا پیام داده است که دنبال براندازی حکومت خامنه ای سالوس و سران جنایتکار سپاه اش نیست. و برای همین خامنه ای آمریکا را مورد عنایت خود قرار داده و اجازه داده که با آن سر میز مذاکره نشینند و نیز اجازه داده که آمریکا تحریم ها را رفع کند!
 و سوم این که دولت آمریکا پیش از این که سیاست «تعامل» را پیشه کند و دیگر دنبال «براندازی» نباشد، اسیر«تحلیل های غلط» ی بود که پژوهشکده های داخلی به وی می داده اند!
بنابراین پس از این که«تحلیل های غلط» این پژوهشکده ها که موجب شده بود آمریکا فکر کند جمهوری اسلامی با این شعار«شیطان بزرگ» و این هارت و پورت های سران سپاه اش حتما برنامه دارد با آمریکا مبارزه کند کنار گذاشته شد و سران آمریکا متوجه شدند که این تحلیل ها اشتباه بوده و این شعارها را جمهوری اسلامی برای مصرف داخلی خودش پیش می کشیده است آنگاه این آمریکا آمده و خواهش و تمنا از خامنه ای و سران سپاه کرده که ای بابا گناه از ما نبود و این پژوهشکده های ما بودند که به ما تحلیل غلط دادند والان ما متوجه شده ایم که شما این گونه که این ها می گفتند نیستید!
اینجا نقدی می دود جلو و می گوید:
«اگر جای آمریکایی ها بودم با بلدوزر این پژوهشکده ها را صاف می کردم»!
زهی وقاحت!
به این ترتیب وضع این گونه نبوده که خامنه ای و سران سپاه که دست تمامی حکومت های شیاد و سالوس تاریخ را بسته اند به التماس کردن افتادند و احتمالا حاضر شدند آنچه که آمریکا و اروپا خواسته اند بدهند و پس از آن بوده که آمریکایی ها سرعقل آمده اند و سیاست« تعامل با ایران» را در پیش گرفتند و اکنون نیز از طریق سه کشور به خامنه ای و پاسداران اش قول داده اند که دیگر دنبال براندازی حکومت خامنه ای نباشند!
 به بیانی دیگر، زمانی که آمریکا که تا حالا شروط زیادی را گذاشته بود که جمهوری اسلامی می باید به آنها عمل کند تا تحریم های فلج کننده ی این کشور برداشته شود، پیام دهد که دیگر دنبال «براندازی» حکومت خامنه ای نیست معنایش این است که خامنه ای شیاد و سران سالوس سپاه نه تنها این شروط را پذیرفته اند بلکه احتمالا برای خوشامد امپریالیست ها خوش رقصی هم کرده اند تا جای هیچ شک و شبهه ای برای دولت آمریکا باقی نماند. 
با مشتی سخنرانی و فرافکنی دیپلماسی کفش لیسی و ذلیلی در درگاه کشورهای غربی پوشانده شده و نه تنها به دیپلماسی «غیر التماسی» تبدیل می شود.
این نوع نظرات و تفسیرها چنان که سیاست کلی خامنه ای و سپاه و دستگاه های امنیتی اش بوده است نوعی مضحک و مسخره  ای از  نظر دادن در مورد وقایع و رویدادهاست.
همان گونه که در سرکوب جنبش توده ها، خامنه ای و دارودسته اش گفتند که خودشان خودشان را کشته اند و یا کور کرده اند و یا خودشان خودکشی کرده اند و یا خودشان شیمیایی به خودشان زده اند، حالا هم می گویند این ما نیستیم که از ترس جنبش توده ها و ضرباتی که به ما وارد شده، به زبونی در دستگاه آمریکایی ها افتاده ایم، بلکه برعکس این آمریکایی ها هستند که «تحلیل غلط» شان را کنار گذاشتند و تحلیل درستی کرده و«تعامل» با ما را پیشه کرده اند.
 این برگردان کردن سیاست ذلت خامنه ای به سیاست اشتباه آمریکایی هاست.
 در واقع حکایاتی که طائب رئیس سابق سازمان اطلاعات سپاه و نیز پاسدار نقدی معاون فرمانده سپاه سرهم می کنند برای توجیه گند و فضاحتی است که خامنه ای و دولت و دم دستگاه اش به بار آورده اند. این ها بر روال معمول مشتی کلاشی و حقه بازی است برای فریب دادن و مجاب کردن پاسداران و بسیجی های رده های میانی و پایین و نیز هواداران حزب اللهی شان و بند آوردن و« جمع کردن» پرسش هاشان.
 از سوی دیگر این نوع توضیح ها تنها برای مصرف درون خودشان نیست بلکه برای این هم هست که مردم گمان نکنند جمهوری اسلامی از سر ضعف و شکست داخلی اش در مقابل ضربات پتک وار جنبش مهسا دست به این کار زده است بلکه کماکان فکر کنند که جمهوری اسلامی همچنان استوار است.
به این ترتیب این نوع نظرها تنها همان فرار به جلو و گرد و خاک به پاکردن است برای این که ماهیت این عقب نشینی و دیپلماسی ذلت خامنه ای و جمهوری اسلامی رو نشود.   
این را نیز باید افزود که سیاست عمده ی دولت آمریکا چنان که 4 سال حکومت ترامپ نشان داد براندازی جمهوری اسلامی نبود؛ گرچه در شرایط معینی به ویژه در شرایط اوج گیری شورش و انقلاب و عدم امکان نجات حکومت خامنه ای از دست توده ها قطعا دست به این کار می زد.
مرگ بر سالوسان وشیادان حقیر جمهوری اسلامی
زنده باد مبارزات توده ها
برقرار باد جمهوری دموکراتیک خلق به رهبری طبقه ی کارگر
گروه مائوئیستی راه سرخ
ایران
3 تیر 1402

۱۴۰۲ تیر ۱, پنجشنبه

فاجعه ای دیگر برای پناهجویان

 
 
فاجعه ای دیگر برای پناهجویان
 
فاجعه ای دیگر
 روز چهارشنبه 14 ژوئن یک کشتی ماهیگیری که صدها پناهجو را از بندر تبروک در لیبی به سواحل ایتالیا حمل می کرد در نزدیکی سواحل جنوبی یونان در دریای مدیترانه واژگون و غرق شد( یا در حقیقت غرق اش کردند).
شمار سرنشینان قایق به وسیله ی پناهجویان جان به در برده حدود 750 نفر تخمین زده شده است که بیشتر لیبیایی و پاکستانی بوده اند. گفته شده است دستکم صد کودک در میان پناهجویان بوده اند. حدود صد و ده نفر از این پناهجویان نجات داده شده اند و بقیه که بیش از 600 نفر می شوند غرق شده اند.
کشور یونان عامل دم دستی فاجعه
دولت سالوس یونان که طبق گفته های بازمانده گان این فاجعه دردناک با انداختن طناب به قایق و کشاندن آن عامل اصلی این جنایت بوده است سه روز عزای عمومی اعلام کرده است و با اشک تمساح ریختن برای قربانیان، این جنایت را یکی« بزرگترین تراژدی های مهاجران» خوانده است. مقامات یونانی گفته اند که برای کمک به کشتی پیام فرستاده بودند اما سرنشینان قایق به تقاضای آنها پاسخ رد داده بودند.
آیا قاچاقچی ها مقصراند؟
از سوی دیگر دولت پاکستان بروز این فاجعه را به گردن قاچاقچیان انداخته و می گوید که اگر این ها نباشند مهاجرت و پناهجویی هم رخت بر می بندد. در پی آن شهباز شریف نخست وزیر پاکستان از مقامات کشورش خواسته که علیه قاچاقچیان وارد میدان شده و لابد شر آنها را از جامعه کوتاه کنند!
آیا افرادی همچون وی نمی دانند که دست قاچاقچیان در دست پلیس خود این کشورهاست و نیز مساله وجود قاچاقچیان نیست بلکه وجود افراد عموما کارگر و زحمتکشی است که تداوم زندگی را در کشور خود و در حکومت  های استثمارگر و ستمگر و مزدوری همچون او به صلاح آینده ی خود و فرزندان شان نمی بینند و می خواهند مهاجرت کنند و دنبال افرادی حرفه ای برای انتقال می گردند؟!
اعتراض توده ای به مرگ دردناک پناهجویان
در عین حال و در اعتراض به این واقعه در خود یونان و دیگر کشورها راهپیمایی هایی برگزار شد و توده های مردم در همدردی با پناهجویان مهاجرت و پناهندگی را از حقوق بشری دانستند.
 دو جهان، دو زندگی!
 در حال حاضر دو جهان به روی زمین وجود دارد: جهان غرب که منظور از آن عمدتا کشورهای صنعتی اروپای غربی و آمریکا و کانادا است و جهان کشورهای زیرسلطه ی آسیا، افریقا و آمریکای جنوبی. زندگی در این دو جهان متفاوت است.
زندگی در یکی برای اکثریت توده های کارگر و زحمتکش خود این کشورها و نیز مهاجران زحمتکش تا حدودی رفاه و یا نیمچه رفاهی دارد.
 یعنی فرد کارگر و یا مهاجر حالا با هر زحمتی هم که شده می تواند کاری دست و پا کند و حقوقی- گیریم گاه حتی بخور و نمیر- دریافت کند که به گدایی نیفتد و اگر کمی کاربلدتر و فنی تر و حقوق اش بهتر بود وامی بگیرد و خانه ای بخرد و خلاصه نه خودش و نه خانواده اش آنچنان نگرانی ای نداشته باشد. از این گذشته مدرسه و دانشگاه هست و بیمارستان و محل های تفریحی. می تواند بچه هایش را بگذارد درس بخوانند و خیال اش راحت باشد که اگر بیمار شد مجبور نیست بمیرد و نیز بالاخره می تواند سالی چندهفته ای را با هواپیما و قطار این ور و آنور برود و خستگی سالانه را از تن به در کند!
 در حالی که همین امکانات رفاهی و گاه حتی ناچیز رفاهی که از بیرون و در کشورهایی با اکثریت مردمان فقیر، این کشورهای غربی را همچون بهشتی برین به روز زمین نشان می دهد برای بیشتر توده های زحمتکش کشورهای زیر سلطه وجود ندارد و حکم آرزو را دارد.
بیکاری، فقر، دربدری و بی خانمانی و نداشتن امکانات فرهنگی و بهداشتی و چشم انداز آینده برای بسیاری از کارگران و زحمتکشان امری عادی است.
 در پی تلاش و جان کندن هر روزه در این کشورها که جهنم واقعی هستند، داد و فریاد فرد زحمتکش ساده به آسمان می رود که کی زمان مرگ اش فرا می رسد و سر بر بالین می گذارد و می میرد و خودش را از «شر این دنیا» راحت می کند!
به این وضع معیشت و زندگی باید وجود جنگ و درگیری های داخلی در این کشورها را افزود که عموما مسببین اصلی آن خود امپریالیست ها هستند. امری که به موج مهاجرت و پناهجویی دامن می زند.
جز این در بیشتر کشورهای زیر سلطه استبداد سیاسی و فرهنگی برقرار است و حتی جایی برای کنش های سیاسی و فرهنگی آزادنه نیز نیست. این است که پناهجویی تنها خاص مردمان کارگر و زحمتکش نیست بلکه طبقات میانی و حتی بخشی از مالداران ترجیح می دهند که مهاجرت کنند و زندگی راحت تری برای خود در کشورهای غربی فراهم سازند.  
اتحادیه اروپا و صدور فرمان مرگ
مسئولیت اصلی مرگ پناهجویان به عهده سران«بهشت» سرمایه داری یعنی دولت های امپریالیست عضو اتحادیه اروپا است. این کشورها هستند که از دولت یونان می خواهند که اجازه ندهد پناهچویان از کشوراش عبور کنند و به سلامت به کشورهای غربی برسند. و دولت یونان که سبیلش بابت این جلوگیری از مهاجرت و غرق کردن قایق هاشان چرب می شود جز مجری خواست دولت های امپریالیستی نیست.
به نظر می رسد که بخشی از دلایل این خواست کشورهای غربی این ها باشند:
 دولت های امپریالیستی در بحران مزمنی بوده و در حال وارد کردن فشار زیادی به توده های کارگر و زحمتکش در این کشورها هستند و بنابراین اگر مهاجران بیرون از خواست آنها به این کشورها پا گذارند مجبورند هزینه هایی را برای آنها در نظر گیرند و این با برنامه های ده پانزده سال اخیر این دولت ها که مدام از هزینه های رفاهی و نیز خدمات به پناهجویان کاسته اند در تضاد قرار می گیرد.
از سوی دیگر آنها خواهان گزینش هستند و می خواهند افراد تحصیل کرده و باسواد و یا دارای مهارت های فنی بالا و یا دارای سرمایه را بر مبنای نیازهای اقتصادی خود جذب کنند و بنابراین در زمان نیاز، کسانی را بیاورند که کمترین خرج را برای آنها بکنند و بیشترین بهره را ببرند. از این رو پناهجویان بی سواد یا کم سواد که توانایی های فنی بالایی نیز ندارند و یا افراد بی سرمایه به درد آنها نمی خورند.(بخشی از دلایل جذب جنگ زده گان اوکراینی جدای مسائل دیگر و تفاوت نژادی که به جای خود تاثیر داشته است همین دلایل اخیر است.)
این است که به دولت هایی مانند ترکیه و یونان و نیز کشورهای اروپای شرقی مانند بلغارستان و مجارستان فرمان می دهند که مانع آمدن پناهجویان گردند و در صورت لزوم حتی آنها را به شکل هایی همچون این مورد اخیر نیست کنند.
تا زمانی که سرمایه داری و امپریالیسم هست این فجایع نیز هست!
 تا زمانی که سرمایه داری و امپریالیسم و تقسیم جهان به دو نوع کشورهای غارتگر و ثروتمند و غارت شده و فقیر وجود دارد و تا زمانی که حکومت های کشورهای زیر سلطه نه حکومت های مستقل و با نظام های دموکراتیک و سوسیالیستی بلکه وابسته و نوکر کشورهای امپریالیستی هستند،این مهاجرت ها وجود دارد و تا زمانی هم که این مهاجرت ها وجود دارد فاجعه هایی همچون فاجعه ی اخیر نیز رخ خواهد داد. چاره ی کار مبارزه علیه نظام امپریالیستی و در کشورهای زیرسلطه، پیگیری انقلاب و برپایی حکومت های مستقل و دموکراتیک و سوسیالیستی است. 
گروه مائوئیستی راه سرخ
ایران
1 تیر 1402

۱۴۰۲ خرداد ۳۰, سه‌شنبه

حمله به مقر مجاهدین اجرای بخشی از مفاد سازش امپریالیست ها با جمهوری اسلامی

 
حمله ی پلیس مرتجع دولت آلبانی به مقر مجاهدین خلق اجرای بخشی از مفاد سازش امپریالیست ها با جمهوری اسلامی است!
 
چنان که شورای ملی مقاومت( بخش سیاسی سازمان مجاهدین) خبرداده است در روز سه شنبه 30 خرداد( همزمان با یورش ارتجاع حاکم به مبارزات توده ها در سال 60) حدود هزار پلیس با گاز اشک آور و گاز فلفل به مقر این سازمان در تیرانا حمله کرده و یک مجاهد را با نام عبدالوهاب فرجی نژاد(علی مستشاری) کشته و تعدادی را نیز زخمی کرده اند و همچنین درها و کمدها و وسائل و کامپیوترها را شکسته و یا با خود برده اند. این سازمان گفته است که حال بسیاری از زخمی ها وخیم است و در بیمارستانی در تیرانا بستری هستند.
از سوی دیگر دولت آلبانی بهانه هایی را برای حمله ی خود پیش کشیده که از جمله آنها«انجام اقدامات تروریستی و سایبری» به وسیله ی مجاهدین و«نقض توافق سال ۲۰۱۴»به وسیله ی این سازمان است.
 در روز 21خرداد 1402 نیز این سازمان خبر داد که دو نفر از نیروهای تروریست وابسته به جمهوری اسلامی با مواد آتش زا به یکی از ساختمان های این سازمان در پاریس حمله کردند که البته در آن حمله به کسی آسیب نرسید.
 دولت های امپریالیستی در سازش با جمهوری اسلامی
در این که پلیس آلبانی بدون اجازه ی دول امپریالیستی از جمله آمریکا دست به چنین تهاجمی نمی زند شکی نیست. این را که دولت بایدن حمله ی دولت آلبانی به مقر سازمان مجاهدین در این کشور را حق این کشور دانسته – آن هم در شرایطی که مجاهدین پناهنده هستند- گواه بارزی است براین امر. این هم روشن است که طی هفته های اخیر عوامل حکومت منفور جمهوری اسلامی همچون کفتار دوباره سربرآورده و این جا و آن جا فعال مایشایی را آغاز کرده اند و این نیز بدون همراهی دول غربی ممکن نیست.
این ها به اضافه آزادی تروریست ایرانی عبدالله اسدی به وسیله ی دولت امپریالیست بلژیک و نیز لغو گردهمایی سالانه ی مجاهدین در اول ژوئیه در پاریس به وسیله ی دولت فرانسه با بهانه های «امنیتی» و دیگر نشانه های سازش کشورهای غربی با جمهوری اسلامی، حاکی از آن است که خامنه ای عقب نشینی هایی به مراتب بیشتر از آنچه در نگاه اول ممکن است کرده که دولت های غربی این چنین برایش«مایه» می گذارند.
خامنه ای و دیپلماسی فوق التماسی
زمانی که موجود شیاد، سالوس و حقیری همچون خامنه ای می گوید با غربی ها گفتگو شود اما دیپلماسی ما«التماسی» نباشد، باید تصور کرد که قضیه بسیار فراتر از«التماس» به غربی ها برای نجات رژیم از چنگ مبارزات توده ای کنونی و ضرباتی است که پتک وار یکی پس از دیگری بر سر آن فرود می آید و نیز ترس و وحشت بیکرانی است که آینده ی این جنبش به جان شان انداخته است.
چنانکه پیش از این نیز گفته ایم قرار است دیپلماسی نه تنها «التماسی» بلکه دیپلماسی کفش لیسی برقرار گردد. با توجه به  نقش تخریب کننده ی سلطنت طلبان مزدور امپریالیست ها در مبارزات خارج کشور و اکنون حملات پی در پی به سازمان مجاهدین خلق و نیز هشدار دولت آلمان به پناهندگان سیاسی این کشور که مراقب خویش باشند زیرا جمهوری اسلامی برنامه های «آدم ربایی» چیده است ،(احتمالا دولت آلمان هم به جمهوری اسلامی چراغ سبز برای آدم ربایی نشان داده و یا می دهد!) به نظر می رسد که عقب نشینی و سازش جمهوری اسلامی با امپریالیست های غربی بسیار گسترده تر و فراتر از آن چیزی است که در نظر اول به چشم می آید( ممکن است که آمدن نمایندگان حماس و جهاد اسلامی به ایران نیز برای این باشد که سیاست های جدید جمهوری اسلامی در سازش با غرب به اطلاع آنها برسد).
خامنه ای و بیت رهبری اکنون استغاثه از شیطان بزرگ و دارودسته های شیاطین می کنند تا حکومت شان را که هر دم بیشتر در ورطه ی هولناکی که توده ها برای وی ساخته اند فرو می رود نجات دهند.
سازمان مجاهدین خلق
صحبت درباره مجاهدین بسیار است. پیش از انقلاب 57، این سازمان نماینده ی لایه های تهیدست طبقات میانی بود و بخشی از بهترین و مبارزترین فرزندان خلق را در خود جای داده بود. سپس در انقلاب 57 دنباله رو بنی صدر و شاخه ای از نمایندگان سیاسی سرمایه داران ملی شد و نتوانست سیاست مستقلی از جانب خود ارائه دهد. و بالاخره با دور شدن روز به روز از منافع توده های زحمتکش خلق ایران و با وارد کردن خود به درگیری های ارتجاعی به نیروی پیاده نظام دولت های ارتجاعی و امپریالیست ها تبدیل شد. امید شان این بود که در نظر امپریالیست ها آیند و روزی که قراراست به ایران حمله شود از آنها استفاده شود و خلاصه اگر دولتی تشکیل شد دولتی از آن مجاهدین باشد و یا آنها نیز در آن سهم مهمی داشته باشند.
به نظر می رسد آنچه که آنها اکنون با آن دست به گریبان هستند این است که دولت های ارتجاعی و امپریالیستی به راحتی آنها را قربانی منافع خود و سازش های خود با جمهوری اسلامی می کنند.
ما حملات وحشیانه و ارتجاعی اخیر به مقرهای سازمان مجاهدین را که خود پناهنده هستند محکوم می کنیم. این حملات هم نشانگر زیر پا گذاشتن حقوق پناهندگان و معاهدات بین المللی است  که خود این دولت ها قرار بوده متعهد به آن باشند و هم نشانگر سازش این دول با ارتجاع جمهوری اسلامی و تلاش برای خفه کردن جنبش خلق ایران.
همچنین امید داریم که این سازمان خود را از بند و بست های کثیف امپریالیستی بیرون کشد و به خلق بپیوندد.
سازش امپریالیسم غرب با جمهوری اسلامی نمی تواند مانع سرنگونی جمهوری اسلامی شود!
جمهوری اسلامی نیرو و توان آن را ندارد که جنبش و خیزش جاری توده ها را خفه کند و اگر دول امپریالیستی  نیز به یاری اش بیایند در بهترین حالت می توانند سرنگونی آن را اندکی به تاخیر اندازند اما نمی توانند از این سرنگونی جلوگیری کنند. جمهوری اسلامی یکی از ارتجاعی ترین حکومت های تاریخ ایران و وصله ی نچسبی به اقتصاد و سیاست و فرهنگ ایران است و توده ها قطعا آن را به درک واصل خواهند کرد.
نابود باد توطئه های سازشکارانه ی دولت مرتجع آلبانی
و امپریالیست های غربی با جمهوری اسلامی
زنده و پایدار باد خلق
گروه مائوئیستی راه سرخ
ایران
30 خرداد 1402   

۱۴۰۲ خرداد ۲۸, یکشنبه

درباره ی تهاجم خامنه ای و سران پاسداراش به معلمان

 
دو اطلاعیه از 
شورای هماهنگی تشکل های صنفی فرهنگیان درباره ی سرکوب معلمان مبارز

28 خرداد 1402

رای بدوی دادگاه انقلاب شیراز برای ۸ نفر از معلمان صادر شد

دادگاه اعضای انجمن صنفی فرهنگیان فارس که در تاریخ ۱۴۰۰/۳/۲۰ با حضور وکلادر دادگاه انقلاب شیراز برگزار شده بود، با صدور آرای زیر، به این معلمان ابلاغ شد:
۱- عبدالرزاق امیری / دو سال زندان با پابند
۲- زهرا اسفندیاری/ دو سال زندان با پابند
۳- ایرج رهنما/ پنج سال حکم تعزیری
۴- افشین رزمجویی/ پنج سال حکم تعزیری
۵- مژگان باقری/ پنج سال حکم تعزیری
۶- غلامرضا غلامی/ پنج سال حکم تعزیری
۷- محمدعلی زحمتکش پنج سال حکم تعزیری
۸- اصغر امیرزادگان/ پنج سال حکم تعزیری
شورای هماهنگی تشکل‌های صنفی فرهنگیان ایران ضمن محکوم نمودن چنین احکامی که با فشار نهادهای امنیتی صادر می‌شود ، امیدوار است که رای این معلمان شریف در دادگاه‌های تجدید نظر و زیر نظر قضات مستقل، شکسته شود و حکم برائت این عزیزان صادر گردد.



دادگاه یازده عضو کانون صنفی فرهنگیان خوزستان برگزار شد

 امروز ۲۷ خرداد ۱۴۰۲ یازده عضو کانون صنفی خوزستان، آقایان و خانم‌ها: پیروز نامی، سیامک صادقی چهرازی، زهره بختیاری، شهریار شیروانی‌نیا، عماد رفیعی نژاد، علی کروشاتی، کوکب بداغی، معین زرگانی، صادق ناصری، اقبال تامرادی، بهنیا بهمئی‌نژاد، با اتهامات فعالیت تبلیغی علیه نظام و عضویت در گروه‌هایی که هدف آن برهم‌زدن امنیت کشور است، با وکالت خانم فرزانه زیلابی برگزار شد. از بین یازده عضو کانون معلمان خوزستان، پیروز نامی، با عنوان متهم ردیف اول محسوب شده و بیم آن می‌رود که این فعال صنفی خوشنام، بیشتر از سایر اعضا مورد خشم نهادهای امنیتی قرار گرفته‌باشد.
نهادهای امنیتی از اردیبهشت
نهادهای امنیتی از اردیبهشت ۱۴۰۱ شمشیر قلع و قمع علیه کانون‌ها و انجمن‌های صنفی فرهنگیان را از رو کشیده و در صددند تا به هر شکل و با هر نوع اتهامات واهی، خورشید پرفروغ مطالبه‌گری معلمان را خاموش نمایند.
در همین راستا از اردیبهشت سال گذشته، بیش از
در همین راستا از اردیبهشت سال گذشته، بیش از ۲۵۰ فعال صنفی فرهنگیان کشور را با اتهامات واهی بازداشت، زندانی، اخراج، تبعید کرده و برای تعداد زیادی از آنان پرونده سازی کرده‌اند.
فعالیت این کنشگران صنفی در راستای ارج‌نهادن به اصل آموزش است که متاسفانه طی سال‌های گذشته، به‌عمد به فراموشی سپرده شده و هر شخصی با هر عنوانی این مشکلات را به اطلاع مسئولان می‌رساند، با قوه‌ی قهریه‌ی نهادهای امنیتی مواجه می‌شود. جای تعجب است که کاربه‌دستان، به‌جای گوش سپردن به انتقادات کنشگران صنفی که هدف‌شان اجرای دقیق اصول (
فعالیت این کنشگران صنفی در راستای ارج‌نهادن به اصل آموزش است که متاسفانه طی سال‌های گذشته، به‌عمد به فراموشی سپرده شده و هر شخصی با هر عنوانی این مشکلات را به اطلاع مسئولان می‌رساند، با قوه‌ی قهریه‌ی نهادهای امنیتی مواجه می‌شود. جای تعجب است که کاربه‌دستان، به‌جای گوش سپردن به انتقادات کنشگران صنفی که هدف‌شان اجرای دقیق اصول (۲۶ و ۲۷ و ۳۰) قانون اساسی است، معلمان را زیر فشار قرار می‌دهند و از این حقیقت غافل‌اند که برخورد‌های قهری و سیاست «النصر بالرعب» هیچ‌گاه نتوانسته کنشگران صنفی را از پیگیری مطالبات قانونی خود، منحرف سازد.

 شورای هماهنگی تشکل های صنفی فرهنگیان
 27 خرداد 1402