۱۴۰۰ دی ۱۲, یکشنبه

نقش رهبری کننده ی سیاست در جنبش انقلابی

 
نقش رهبری کننده ی سیاست در جنبش انقلابی
سیاست و سازمان
مشکل اساسی جنبش توده ای جاری، سیاست و سازمان سیاسی است.
روشن است که فقدان سیاست بر جنبش توده ای و وجود سازمان رهبری کننده از نظر تمام طبقات مردمی می تواند مشکل اساسی به شمار آید. آمال هر کدام از طبقات تهیدست و یا مرفه با درک های متفاوت از آزادی و استقلال و درجه های گوناگون سازماندهی و پیگیری در عمل، این است که سیاست و تشکیلاتی داشته باشند و آن را بر جنبش حاکم کنند.
 سیاست مورد نظر ما نیز  طبعا سیاست طبقه ی کارگر و آن این است که خواست و برنامه ی تغییر این نظام مرتجع به نظامی نو که در مرحله ی کنونی، آزادی برای عموم طبقات خلقی و استقلال اقتصادی، سیاسی و فرهنگی ایران دو وجه بارز و اساسی آن باشد یعنی برقراری یک جمهوری دموکراتیک انقلابی به رهبری طبقه ی کارگر بر جنبش مردم حاکم شود.
و منظور از سازمان سیاسی، گردهمایی و حرکت با برنامه و منظم  و پیگیرانه ی پیشروترین افراد طبقه ی کارگر و یا دیگر طبقات زحمتکش به همراه روشنفکران انقلابی هوادار این طبقه می باشد به گونه ای که آنها بتوانند تحقق بخش این خواست و برنامه شوند و آن را اجرایی گردانند.
ما از جمهوری دموکراتیک خلق که از نظر ما گام نخست در برقراری سوسیالیسم و کمونیسم است سخن می گوییم، اما در شرایط کنونی به جز جمهوری دموکراتیک خلق( دیکتاتوری دموکراتیک خلق به رهبری طبقه ی کارگر) دو نوع  نظام دیگر می تواند به جای جمهوری ارتجاعی اسلامی برقرار گردد: یکی جمهوری دموکراتیک بورژوایی (دیکتاتوری بورژوایی) رهبری لایه های مرفه و میانی خرده بورژوازی و در شسته و روفته ترین شکل آن به رهبری سرمایه داران ملی و دیگری نظام سلطنتی و یا جمهوری استبدادی سرمایه داران کمپرادور سابق و وابسته به امپریالیست های غربی.  
وضع کنونی
درحال حاضر هیچ کدام از طبقات زحمتکش جامعه ی ما یعنی طبقه ی کارگر، کشاورزان و خرده بورژوازی شهری و روستایی سازمان سیاسی ندارند. سرمایه داران بوروکرات - کمپرادور اسلامی با برقراری کثیف ترین و شنیع ترین نوع استبداد یعنی استبداد مذهبی، راه تشکیل هر گونه سازمان و حزب سیاسی را بسته اند؛ و این در حالی است که این عفریت های ریاکار جز تشکل های جورواجوری که درست کرده اند، سازمان یافته ترین موسسات سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، اطلاعاتی، نظامی و مذهبی را در اختیار دارند و به وسیله ی همین موسسات هم توانسته اند بیشتر رقبای خود را حذف کرده و در عین حال جنبش توده ها را سرکوب کنند.   
 راه قرار گرفتن سیاست در راس خواست ها و مبارزات، به وجود آمدن سازمان های سیاسی گوناگون و قرار گرفتن آن ها در راس جنبش هر طبقه و در کل جنبش توده ای است. زیرا بدون سازمان سیاسی، موجودیت سیاست جز موجودیت افکار و آرمان های پراکنده ی غریزی و یا آگاهانه در میان هر طبقه بیش نیست. این سازمان سیاسی است که می تواند این افکار و آرمان ها را تئوریزه کرده و به برنامه ی سیاسی تبدیل کند. گاه این سازمان ها از بطن جنبش توده ای بیرون می آیند و گاه بیرون از حوزه و در میان نیروهایی که کار فکری می کنند، تشکیل شده و سپس در درون جنبش طبقه ی مربوطه مستقر می شوند و با آن امتزاج یافته و یکی می شوند.
در حال حاضر امکان به وجود آمدن سازمان های سیاسی طبقات مردمی( منظور ما عموما طبقه ی کارگر، کشاورزان و لایه های گوناگون خرده بورژوازی است) درگیر در مبارزه، در حوزه ی کار فکری کنندگان یا روشنفکران کمتر وجود دارد. این امر دو دلیل اساسی دارد:
 از یک سو به دلیل همان استبدادی است که به جز ضربات سنگین بر پیکر سازمان های هوادار طبقه ی کارگر و منهدم کردن آنها، به شکلی همه جانبه تمامی منافذ تشکیل چنین سازمان هایی را سد کرده است.
 از سوی دیگر تا آنجا که به طبقه ی کارگر مربوط می شود که نیروی نو جامعه ی ما و نماینده جامعه ای نوین یعنی کمونیسم است، تشکیل چنین سازمانی به واسطه ی مشکلاتی که بر سر راه وحدت تئوریک- سیاسی در میان روشنفکران( و منظور ما روشنفکران شریف و علاقه مند به طبقه ی کارگر  و آماده ی جانفشانی برای آرمان های این طبقه است) و کارگران پیشرو موجود است، وضع بدتر می شود.(1) تفاوت وضع کنونی با شرایط در انقلاب 57 این است که در انقلاب 57 ده ها سازمان سیاسی چپ وجود داشت که هر کدام به درجه ای در طبقه ی کارگر نفوذ داشتند، اما اکنون آنچه که به عنوان سازمان سیاسی چپ وجود دارد یا به خود چنین نامی می دهد، نه تنها کمتر از آن زمان نیست بلکه بسیار بیشتر هم است اما هیچ کدام از آنها در طبقه ی کارگر نفوذی ندارند.
با توچه به این که تشکیل سازمان سیاسی طبقه ی کارگر خواه به سبب استبداد و خواه به دلیل آشفتگی های تئوریک - سیاسی امری مشکل و سخت به نظر می رسد، آنچه در حال حاضر در ایران و به صورت فوری و عملی می تواند تحقق پیدا کند این است که تشکل ها و سازمان های خودجوش توده ها که اکنون رهبری مبارزات بخش به بخش طبقات و گروه های گوناگون را در دست دارند، گسترش یافته و دارای مضمون و برنامه ی سیاسی شوند و یا سیاست در صدر کنش های آن ها قرار گیرد و مبارزات را بر این مبنا سازماندهی کنند. از این دیدگاه، و چنانچه وضع عمومی جنبش توده ای رشد یابد و همگانی تر شود، سندیکا و شورا و یا هر تشکل و سازمان هماهنگ کننده ی دیگر توده ای می باید در نقش سازمان سیاسی و نمایندگان طبقات در عرصه ی سیاسی ظاهر گردد. ما باید به گرد این تشکل ها و سازمان ها حلقه بزنیم و برای  ارتقاء تفکر سیاسی و رشد و گسترش عملی هر چه بیشتر آنها تلاش کنیم.
این به معنا نیست که این سازمان های توده ای می توانند جای خالی احزاب سیاسی را پر کنند، بلکه صرفا به این معناست که در حال حاضر شرایط ذهنی و عینی اجازه ی تشکیل سازمان و حزبی انقلابی و سراسری را نمی دهد و دورنمای خیلی نزدیکی نیز برای تشکیل آن وجود ندارد. این نیز بدیهی است که ما نباید به این وضع تسلیم شده و از تلاش خود برای ایجاد حزب سیاسی طبقه کارگر بکاهیم. خیر! ما نه تنها باید به این تلاش ها بیفزاییم بلکه باید آن ها را چندین برابر سازیم. همچنان که در مقالات دیگر اشاره کرده ایم گام های نخست در راه تشکیل حزب، تشکیل هسته های انقلابی مخفی در شهرها و روستاهاست. بی تردید اکنون این گونه هسته های انقلابی وجود دارند و در آینده نیز بیشتر خواهند شد. 
مساله ی سازمان های توده ای
اما تبدیل سازمان های توده ای به سازمان های سیاسی رهبری کننده ی جنبش در تمامی وجوه آن امری ساده و آسان نیست. زیرا هر چند امکان آن را نمی توان نفی کرد( برخی تجارب در این زمینه وجود دارد) اما اینکه چنین تشکل هایی بتوانند خلوص نسبی سیاسی پیدا کنند و افزون بر آن بتوانند منافع طبقه را برآورده سازند بسیار مشکل و تقریبا غیرممکن است.
 سیاست آگاهانه هر طبقه ناظر بر منافع اساسی، دراز مدت و استراتژیک آن طبقه برای ساختن نظام و جامعه ی دلخواه است. «سیاست بیان فشرده ی اقتصاد» است و این بیان فشرده ی خواست های بنیانی طبقات در اقتصاد، به وسیله ی نمایندگان سیاسی طبقات و گردآمده در سازمان های سیاسی ممکن است. در احزاب سیاسی انقلابی، افراد باید به طور حرفه ای کار کنند و تمامی امور از تحقیقات سیاسی و تئوریک تا سازماندهی مبارزات سیاسی و نظامی را پیش ببرند. چنین امری از تشکل های صنفی ای چون سندیکا و یا حتی شورای انقلابی بر نمی آید. تجارب مثبت و منفی 100 ساله ی اخیر مبارزه در ایران جز این نشان نمی دهد.
نگاهی به تاریخ
ایران
در انقلاب مشروطیت، نخست و کمی پیش از انقلاب انجمن های مخفی و پس از انقلاب انجمن های ایالتی و مردمی به وجود آمد. انجمن های مخفی( که مرکز غیبی شاخص ترین آنها بود) تشکل های توده ای نبودند، بلکه خود تشکل سیاسی و وابسته به حزب اجتماعیون- عامیون بودند و در آن مناطقی که پدید آمدند به ویژه آذربایجان و گیلان و تهران نقش مهمی در پیشروی و پیروزی انقلاب مشروطیت داشتند. اما انجمن های ایالتی که انجمن های مردمی بخشی از آنها را تشکیل می دادند بیشتر در دوره ی شل شدن استبداد و به ویژه پس از پیروزی انقلاب و مجلس نخست تشکیل شدند. این انجمن ها گرچه در امور سیاسی دخالت می کردند اما نمی توانستند کاری را که حزب سیاسی می تواند انجام دهد پیش ببرند.( فعال ترین نیروها در مجالس اول و دوم نیروهایی بودند که تشکیلات و حزب داشتند مانند اجتماعیون- عامیون و یا حزب دموکرات).
 در  تجربه ی مبارزاتی 20 تا 32 ما سه حزب عمده داشتیم که کارگران و زحمتکشان در آنها متشکل شدند: حزب توده ایران، حزب دموکرات آذربایجان به رهبری پیشه وری که یکی از بزرگترین مبارزات توده ای را در آذربایجان سازمان داد و نیز حزب دموکرات کردستان. گرچه این احزاب در نهایت شکست خوردند اما علت شکست آنها این نبود که حزب سیاسی بودند و مثلا اگر انجمن مردمی و سندیکا و یا شورا بودند شکست نمی خوردند. در واقع بدون این احزاب امکان تشکل توده های زحمتکش کارگر و یا دهقان در سراسر ایران و یا در آذربایجان و کردستان آن سان که شکل گرفت و تداوم یافت و حتی تشکیل سندیکاها و یا شوراها ممکن نبود و یا بسیار سخت صورت می گرفت.
همچنین در تجربه ی سال های 60-57  که شوراهای کارگری و دهقانی تشکیل شد، این شوراها نیز عموما به یاری نیروهای سیاسی تشکیل شدند و اما خود آنها به هیچ وجه نه می توانستند و نه  توانستند نقش یک حزب سیاسی را ایفا کنند و برنامه ای منسجم برای تداوم مبارزه و افقی روشن در پیشاپیش طبقه ی کارگر و یا دهقان و یا دیگر طبقات زحمتکش ترسیم کنند.
نکته ی بسیار مهم در این زمینه این است که در دوره های دیکتاتوری 1320- 1300 و یا 1357- 1332 و نیز همین دوره ی چهل ساله ی اخیر این گونه سازمان های توده ای یا وجود نداشتند و یا در حداقل ترین شکل خود وجود داشتند. البته این امر شامل سازمان های سیاسی هم شده است اما بازهم نه به اندازه ی سازمان های توده ای. علت این است که سازمان های سیاسی به واسطه ی افراد پیشرو تشکیل دهنده ی آنها و رعایت اصول پنهان کاری می توانستند از بقای خود در شرایط استبداد سیاسی دفاع کنند و حملاتی را نیز ترتیب دهند، اما تشکلات توده ای که یکی از خصال آنها علنی بودن شان است امکانات این کار را نداشتند.
کشورهای دیگر
در تجربه ی کشورهای دیگر نیز مواردی وجود دارد که تشکلات و سازمان های توده ای توانسته اند برای مدتی نقش احزاب سیاسی را بازی کنند. برای نمونه می توانیم به تجارب کارگران لهستان و سازماندهنده ی مبارزات آنها اتحادیه ی همبستگی اشاره کنیم. نتایج این تجربه پیش روی ماست. پاسخ به این پرسش که آیا اتحادیه ی همبستگی توانست منافع اساسی، دراز مدت و استراتژیک طبقه ی کارگر را برآورده سازد و جامعه ای( حتی برای مدتی کوتاه) که رهبری آن دست طبقه ی کارگر باشد و منافع اساسی این طبقه برآورده شود به وسیله ی تجربه داده شده است. این پاسخ منفی بوده است. ممکن است گفته شود که علت آن سیاست حاکم بر اتحادیه ی همبستگی بود. اما این سیاست نفسا جدا از قصد و شکل سازمان وجود ندارد. احزاب طبقات حاکم برای این به وجود می آیند که سفت و سخت موقعیت کنونی طبقه ی حاکم را حفظ کنند و  احزاب طبقات محکوم برای این که طبقه ی حاکم را سرنگون کرده و نظام و جامعه ای منطبق با منافع اساسی حزب طبقه ی پیروز بسازند. اتحادیه همبستگی در سرنگونی رویزیونیست های حاکم نقش بزرگی داشت اما خودش با پا گذاشتن در راه شکل دیگری از سرمایه داری، یک پا«رویزیونیست» شد. طبقه ی کارگر لهستان پس از سرنگونی رویزیونیست ها در لهستان به حکومتی تن داد که اکنون و پس از به قدرت رسیدن اتحادیه ی همبستگی می باید حکومتی به رهبری سازمان کارگران باشد اما در واقع شکل دیگری از سرمایه داری بود. بخش هایی از کارگران لهستان( و نه تنها لهستان بلکه کشورهای اروپای شرقی نیز) هم به جای ماندن در کشور خویش، به کشورهای غربی اروپا و آمریکای شمالی مهاجرت کردند که به هر حال از نظر سطح دستمزد و امکانات و رفاه بهتر بودند.
در واقع تجارب موفق طبقه ی کارگر در این زمینه نشاندهنده ی این است که این احزاب سیاسی هستند که می توانند نماینده ی منافع اساسی واستراتژیک طبقات باشند. بدون فعالیت 16 ساله و شبانه روزی  رهبران، کادرها و اعضا حزب بلشویک نه پیروزی انقلاب اکتبر ممکن بود و نه سازمان دادن مبارزات پس از آن و نه به دست آوردن پیروزی های بزرگ در جنگ با 14 کشور امپریالیستی و گام برداشتن در ساختمان سوسیالیسم و نیز جنگ بزرگ با فاشیست های هیتلری. با توجه به شکست این حزب پس از درگذشت استالین و کودتای خروشچف در سال 1957، این حزب به مدت 54 سال رهبر مبارزات طبقه ی کارگر بوده است. در مورد حزب کمونیست چین نیز این حزب از 1921 تا 1976 یعنی به مدت 55 سال مبارزات طبقه ی کارگر چین را رهبری کرده است. بدون حزب کمونیست چین طبقه ی کارگر چین نه می توانست پیروزی بزرگ در جنگ مقاومت ضد ژاپنی به دست بیاورد و نه جنگ داخلی با گومیندان را به پیروزی نهایی برساند. همچنین تحقق سوسیالیسم و انقلاب فرهنگی چین مقدور نبود.  این امر در مورد دیگر احزاب کمونیستی که مبارز و انقلابی بوده اند نیز راست در می آید.(2)
با توجه به نکات بالا در شرایط کنونی مبارزه ی طبقاتی تنها یک شکل می تواند ممکن شود: بدون احزاب سیاسی و به مدد همین تشکل ها و سازمان های خودروی توده ای دیگری که در تکامل  مبارزه به وجود می آیند جنبش توده ای پیش رود و در چنین فرایندی و با شل شدن زنجیرهای استبداد رژیم، سازمان های سیاسی و از جمله حزب انقلابی طبقه ی کارگر ایران تشکیل شوند. 
شکل گیری حزب کمونیست طبقه ی کارگر ایران و بیان خواست های اساسی طبقه ی کارگر   در سیاست و پیش برد آن در عمل است که جنبش کنونی و مسیر و آینده ی آن را مشخص خواهد کرد.
 هرمز دامان
نیمه نخست دی ماه 1400
یادداشت ها
1-    مشکلات مورد بحث تا حدودی به وضع خود ما در ایران برمی گردد و تا حدودی به وضع عمومی جنبش بین المللی طبقه ی کارگر. اکنون و در سطح جهانی ما در مسیری در مجموع رو به اوج گیری- برخلاف دوره ی سال های پس از جنگ جهانی اول تا سال 1976- نیستیم، بلکه کمابیش گویی در وضعیت صفر، صفری البته کیفیتا متفاوت و در شرایطی متفاوت با صفرهای پیشین، قرار داریم و باید از نو حرکتی را آغاز کنیم.
2-    برای این امر که انقلابی ترین احزاب کمونیست را فساد سیاسی فرا نگیرد، هیچ گونه تضمین صددرصدی وجود ندارد؛ زیرا به شرایط مبارزه ی طبقاتی و چگونگی رهبری آن به وسیله ی نیروهای انقلابی و کمیت و کیفیت نیروهای طرف های درگیر بستگی دارد. اما از این که تضمین وجود ندارد بر نمی آید که بنابراین به حزب کمونیست نیازی نیست. یکی از راه های پیشگیری از فساد حزب اهمیت و ارج بسیار قائل شدن برای مبارزه ی درونی در حزب است. در شرایطی که قدرت در دست احزاب کمونیست قرار می گیرد، مبارزه ی درونی برای سیاست های انقلابی در عرصه های اقتصادی، سیاسی و فرهنگی  و...باید با مبارزه ی توده های بیرونی پیوند بیشتری یابد. انقلاب فرهنگی، نقش حزب و فساد آن و چگونگی مبارزه با آن را تا حدود زیادی نشان داد. یکی از محورهای اساسی آن، خواست حضور توده ها در عرصه ی سیاسی در دوران گذار سوسیالیستی و دیکتاتوری پرولتاریا، فعال کردن آنها، تلاش برای تداوم بخشیدن به حضور و نظارت شان بر رهبران و سیاست های حزب و اتکاء اساسی نیروهای پیشرو و انقلابی به آنها برای پیشبرد امر انقلاب سوسیالیستی است. حضور که چنانچه کم رنگ شود و توده ها به زندگی عادی خو گیرند و رهبران و سازماندهنده گان را به حال خود گذارند و بر آنها نظارت نکنند، فساد و تباهی ناگزیر خواهد بود.  

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر