۱۴۰۰ دی ۱۷, جمعه

چرا خامنه ای و باندش در جدال با جناح های مخالف دیگر حکومتی موفق بوده است؟(1)*

 
 
 
چرا خامنه ای و باندش در جدال با جناح های مخالف دیگر حکومتی موفق بوده است؟(1)*
 
در شیوه های تقابل خامنه ای و جناح های مخالف وی با یکدیگر
 
نگاهی به رویدادها و تحولات سیاسی ایران در سه دهه ی گذشته نشان می دهد که تمامی مبارزات درونی جناح های مختلف حکومت حداقل از نقطه نظر نتایج آنی و مرحله ای آن( و نه لزوما نهایی و استراتژیک) به نفع جناح خامنه ای تمام شده است و جناح های سیاسی مخالف جناح خامنه ای در حاکمیت، پی در پی و علیرغم پاره ای موفقیت های مقطعی، شکست خورده اند. باند خامنه ای و بخشی از جناح اصول گرا که تکیه گاه اصلی خامنه ای در قلع و قمع  جناح های رقیب بوده است تمامی این جناح ها را از طبقه ی حاکم به اشکال گوناگون بیرون ریخته و آنها را حذف( از بازداشت و زندان گرفته تا ترور آشکار و به قتل رساندن پنهانی) و تا حدود زیادی گوشه نشین و منفعل کرده است. اگر هم عناصری از این جناح ها و یا نیمچه تشکل هایی که دارند فعالیتی داشته اند این فعالیت در تکامل اوضاع کنونی ثمری آنچنانی نداشته و ندارد؛ به این معنا که نه توانسته منافع استراتژیک آنها را تامین کند و نه توانسته اثری آنچنانی در توده های مردم بگذارد. بخش مهمی از این جناح ها بهتر این دیدند که به جای اینکه برای تصرف قدرت تلاش کنند، با قاطی شدن با جناح خامنه ای از خوان یغما بهره برند. بخش دیگر کاملا حاشیه نشین شده و برخی از اظهارات و یادداشت های آنها حتی «مو از خرس کندن» هم نبوده و از نظر خامنه ای و شرکا همچون نق نقی عموما بی حاصل بیشتر به شمار نیامده و بهتر آن بوده و هست که به هیچ گرفته شوند.      
اما چرا دیگر جناح ها با افرادی مانند روحانی، احمدی نژاد با آن همه کبکبه و دبدبه اش، رفسنجانی( و افراد خانواده اش که پست و مقام های مهمی هم داشتند)، خاتمی و به همراه اینها احمد خمینی و نیز اکنون حسن خمینی نه تنها موفق به حذف خامنه ای نشدند بلکه حتی تلفات سنگینی همچون احمد خمینی،(1) حجاریان، منتظری و رفسنجانی و ... نیز داده اند؟
اصلاح طلبان و در تداوم آنها جریان موسوی و کروبی، رفسنجانی و کارگزاران، احمدی نژاد، روحانی و حزب اعتدال اش و سپس لاریجانی ها با آن همه خدمت به طبقه ی حاکم و باند خامنه ای شکست خوردند و خامنه ای پیروز میدان شد و تمامی ارکان قدرت را یک به یک از دست شان بیرون کشید و تصاحب کرد. آیا این نتایج عملی از این برمی خیزند که  زیرکی و فهم خامنه ای و افراد پیرامون اش از افراد این جناح ها و گروه ها بیشتر بوده است؟
مقایسه ای میان جناح های حذف شده و جناح خامنه ای نشان می دهد که جناح های حذف شده از نظر داشتن سران و افرادی با توانایی های ذهنی و شم سیاسی بالا( رفسنجانی، روحانی، خاتمی و احمدی نژاد)، داشتن کادرهای سیاسی و تشکیلاتی( استراتژیست ها، کادرهای سیاسی و امنیتی در وزارت اطلاعات) و نظامی(به ویژه در میان پاسداران و بسیجی ها)، تجربه ی عملی( بسیاری از رهبران سازمان های این جناح ها نه تنها خود جزو پایه گذاران اطلاعات و پاسداران بوده اند بلکه تجارب فراوان در سرکوب توده ها و جناح های دیگر در دهه ی شصت نیز داشته اند)، پایه های اجتماعی در طبقات میانی( لایه های مرفه خرده بورژوازی) و نیز توانایی کشاندن توده ها به زیر پرچم خود، در قیاس با عناصر و افرادی که در جناح خامنه ای قرار داشتند، خیلی سرتر بوده اند.
با این وصف،علل شکست اینها و پیروزی خامنه ای چه بوده است؟
ولی فقیه و اختیارات قانونی و فراقانونی
نخستین علت موفقیت خامنه ای در شکست دادن مخالفین اش همانا موقعیت وی به عنوان ولی فقیه بوده است. این مقام و موقعیت، بر مبنای قانون اساسی اختیارات قانونی فزون از حدی به خامنه ای می دهد. مثلا در اختیار داشتن رهبری دستگاه قضایی به سبب انتخاب رئیس این دستگاه، به دست گرفتن نهادهایی مانند شورای نگهبان و مجلس خبره گان و... نیز در دست داشتن نیروهای نظامی و اطلاعاتی.
افزون بر این اختیارات که حد و حدودی نمی شناسد و همواره متعرض  به حدود دیگر دستگاه ها نیز هست، ولی فقیه می تواند «حکم حکومتی» صادر کند و روندهای جاری قانونی را نفی کرده و به سوی امیال و برنامه های خود و جناح خود سمت و سو دهد.(یکی از مهم ترین این احکام، حذف فله ای مطبوعات در 1378 است).
نتایج این موقعیت در موفقیت  خامنه ای کاملا روشن بوده است. خامنه ای از اختیارات قانونی خود و نیز دستگاه هایی که مطلقا تابع وی و باند و جناح وی بوده اند تا آنجا که توانسته استفاده کرده و نیروهای مخالف خویش را در ارگان هایی که به دست گرفته اند محدود و یا حذف کرده است.
به این ترتیب خامنه ای موقعیتی را تصاحب کرده بود که هیچ موقعیت و مقام دیگری در قانون اساسی نمی تواند همپایه ی آن به شمار آید. خامنه ای از طریق ابزارهایی که در اختیار داشت می توانست هر مقامی را محدود کند، اما هیچ مقامی نمی توانست خامنه ای را محدود کند و حتی اگرمی توانستند به عناوین گوناگون این کار را کنند، بخشی به سبب وابستگی های ایدئولوژیک به اصل ولایت فقیه ( و در بهترین حالت جایگزینی «شورای رهبری» به جای یک فرد) و ترس از اینکه با تضعیف این اصل، ارکان نظام از هم بپاشد و بخشی هم به این دلیل که ترس و واهمه از عواقب چنین کاری داشتند، از این کار خود داری کردند و جز گاه  گاهی برخی از نقدهای غیر مستقیم  در مطبوعات کار دیگری از پیش نبردند. 
مجلس خبره گان  
با این تفاصیل، تنها راه محدود کردن قانونی خامنه ای به عهده ی مجلس خبره گان بود که آن هم در مجموع به اشکال گوناگون از جمله در جناح وی بودن اکثریت رهبری و بدنه ی خبرگان و نیز خریدن و یا تهدید افرادی که به جناح های مخالف تعلق داشتند، در کنترل وی و باند و جناح اش قرار داشت و می توان گفت تحرکات جناح های مخالف( اصلاح طلبان طرفدار خاتمی و کارگزاران طرفدار رفسنجانی) در مورد خبره گان جدا از تلاش برای وارد کردن عوامل خود در این ارگان مهم که عموما چندان در آن موفق نبودند، در حد یادآوری و تکرار هر از گاهی وظایف خبره گان که نظارت بر رهبری و بازخواست وی است، خلاصه می شد و هیچ گاه به نتیجه ای عملی نمی انجامید. خبره گان زرنگ تر از این بودند که با این تبلیغات، موقعیت فوق العاده ی خود را رها کنند و دنبال اصلاح طلبان و یا کارگزاران بیفتند.
این را هم باید بیفزاییم که بیشتر مردم در انتخابات مجلس خبره گان نسبت به مجلس شورا عموما بی تفاوت و غیر فعال بودند گاه انگار که مجلسی به نام خبره گان وجود ندارد و این البته به نفع جناح های مخالف خامنه ای نبود. به نظر می رسد که سران حکومت نیز از این موضع مردم در مورد خبره گان ناراضی نبودند زیرا به آنها اجازه می داد که هر لاشخور و دگوری ای را وارد این مجلس کنند.
دستگاه سرکوب
دیگر از مهم ترین موقعیت های قانونی خامنه ای به عنوان ولی فقیه فرمانده کل قوا بودن است. این امر به وی اجازه می دهد که دستگاه سرکوب را در اختیار داشته باشد. جدا از ارتش، عناصر این سازمان سرکوب، وزارت اطلاعات، حفاظت اطلاعات سپاه، دستگاه قضایی و مهم تر از همه  سپاه و بسیج و نیروهای انتظامی و به همراه آنها حزب اللهی ها و لباس شخصی ها بوده اند.
این دستگاه ها نه تنها در برخورد با مردم و سرکوب پیشروان و توده ها بالاترین میزان فعالیت را در این چهل سال اخیر داشته اند بلکه در عین حال در کنترل و مراقبت از فعالیت های ضد خامنه ای در دفتر خمینی، جناح اصلاح طلبان و کارگزاران و بعدها احمدی نژاد فعال بوده و به اصطلاح خودشان با شنودهایی که یکی پس از دیگری افشا می شدند، فعالیت های آنها را «رصد» کرده است. شکی نیست که این ها هر کدام از این سران جناح های مخالف را که بخواهند بکشند می توانند به راحتی بکشند.
عکس این مساله اگر نگوییم به هیچ وجه صادق نبوده، اما بسیار کمتر صورت گرفته است. به هر حال جناح های مقابل خامنه ای در همه ی دستگاه های سرکوب و حتی در خود دفتر خامنه ای عواملی داشته اند. حتی در زمان خاتمی با افشای قتل های زنجیره ای به وسیله وزارت اطلاعات ضربه ی سختی به این وزارت خانه وارد شد و تا حدودی از زیر دست خامنه ای بیرون آمد و در دست نیروهای مخالف وی قرار گرفت و همین امر هم موجب شد که سرمایه گذاری روی حفاظت اطلاعات سپاه صورت گیرد و این بخش تبدیل به یک سازمان اطلاعات موازی شود و به مرور و در مواردی قدرت بیشتری از سازمان اطلاعات بیابد. اما جریان های مخالف خامنه ای از نفوذ خود در این گونه دستگاه ها، بیشتر برای اطلاع از نقشه های جناح خامنه ای و یا افشاگری در مورد فعالیت های جناح وی استفاده کردند نه برای اینکه ضربات سختی به بدنه و سر جناح مقابل بزنند و آن را از کار بیندازند. سیاست مورد بحث از جانب مخالفین توانست برای مدتی تداوم داشته باشد اما چنانکه اشاره شد، خامنه ای با فعال کردن حفاظت اطلاعات سپاه به سرعت واکنش نشان داد و ضمنا پس از مدتی و در زمان احمدی نژاد وزرات اطلاعات را نیز دوباره مال خود کرد، گرچه  به سبب تضادهای باندها و جناح های درون خود اصول گرایان و تقسیم دستگاه ها میان آنها تا کنون نتوانسته تضادهای میان وزارت اطلاعات و حفاظت اطلاعات سپاه را از میان بردارد.    
دردست داشتن ارگان های تبلیغاتی
خامنه ای رادیو و تلویزیون و بخش مهمی از مطبوعات کشور و سپس فضای مجازی را در اختیار داشته است. در مورد رادیو و تلویزیون که مهم ترین ارگان تبلیغاتی کشور بوده است نمی توان چیز زیادی به نفع گروه های مخالف گفت. به جز زمان انتخابات ریاست جمهوری و تبلیغات کاندیداها که به عنوان تریبونی می توانست تا حدودی و در زمان کوتاهی مورد استفاده این جناح ها قرار گیرد، این سازمان کاملا در اختیار خامنه ای بوده است و از آن تا جایی که توانسته در زدن مخالفین از آن استفاده کرده است( و جالب است که برای دورانی طولانی لاریجانی این مطرود کنونی، سرپرست این سازمان بود).
 اما در مورد مطبوعات نمی توان همه چیز را به نفع خامنه ای دانست.  وی و باندش دو روزنامه اصلی کشور یعنی کیهان و اطلاعات را در مجموع  در اختیار داشته است. کیهان با کفتاری همچون شریعتمداری  در راس اش، بوق تبلیغاتی وی بوده است و روزنامه ی اطلاعات را - با آن سرپرست «سیب زمینی» اش جناب دعایی - نیز کمابیش با خنثی نگه داشتن اش اجازه نداده که دربست در اختیار جریان های مخالف قرار گیرد. در دوران انتخاب خاتمی و به ویژه پس از آن، بخش مهمی از مطبوعات در اختیار اصلاح طلبان بود و در شمار بالا منتشر می شدند و خواننده هم بسیار داشتند( در واقع دوره ی74 تا 78 یکی از بهترین دوره های مطبوعات در دوران استبداد جمهوری اسلامی است که نه پیش از آن وجود داشت و نه دیگر تکرار شد و همین دوره ی چهار ساله ضربات سختی به ارکان ایدئولوژیک نظام ارتجاع مذهبی زد). اما کاری که خامنه ای کرد این بود که به یاری گروه های فشار و شکایت های بی پایان و عملکرد دستگاه قضایی اش دایره تبلیغ  و ترویج آنها را بسیار محدود کرد و به خودسانسوری وادارشان نمود. نهایتا هم  در یک روز با حکم حکومتی 16عدد از آنها را تعطیل کرد.
آنچه که توجه را جلب می کند واکنش در مجموع منفعل جریان های مخالف به ویژه اصلاح طلبان مجلسی از جمله کروبی بود که گمان می کردند پیروز شده اند و دنیا را کوچک و در حد همان مجلس و پست ریاست جمهوری می دیدند به این حکم حکومتی بود. البته اکنون بُرد این ارگان های تبلیغی در میان مردم بسیار کاهش یافته و در واقع بیشترشان و در راس شان کیهان و نیز رادیو تلویزیون رسوا شده اند.
دستگاه قضایی
این دستگاه نیز کاملا در اختیار خامنه ای بوده است. شاید در 40 ساله اخیر در دنیا نتوان دستگاه قضایی را پیدا کرد که به اندازه این دستگاه خواه در سرکوب جناح های مخالف جناح اصلی حاکم و خواه در سرکوب توده ها و پیشروان آنها نقش داشته باشد. جدا از علاقه ی ویژه ی آخوند ها به مسائل حقوقی و قضایی از دیدگاه مذهب و اینکه این دستگاه را ملک طلق خود می دانند و همچنین موقعیت پولسازی که این گونه کارها برای آنها دارد، باید از دانستن اهمیت آن در سرکوب مخالفین و توده ها یاد کرد. خامنه ای از آغاز گزیده شده به  عنوان ولی فقیه به این دستگاه اهمیت زیادی داد. قانون، انتخاب راس آن را در اختیار وی قرار داده بود و او توانست با انتخاب راس و کادرهای اصلی رهبری کننده، سیاست های خود را در سرکوب جناح های مخالف به این دستگاه دیکته کند و پیش ببرد. پنج موجود خبیث و نفرت انگیز در دوران سی ساله ی اخیر سران این دستگاه بوده اند. یزدی، شاهرودی، لاریجانی، رئیسی و اکنون نیز اژه ای. کارنامه ی اینان تماما از یک سو تقابل با جناح های مخالف خامنه ای و سرکوب آنها و از سوی دیگر سرکوب و کشتار توده ها بوده است. جالب این که جریان های مخالف حتی با وجود شکایات فراوان از افراد وابسته به جناح خامنه ای هرگز نتوانستند از این دستگاه قضا به نفع خود استفاده کنند. شکایات  آنها بی حاصل می شد و در بهترین حالت که رای به نفع شان صادر می گردید مجازات ها بسیار کوچک و بی فایده بود.( برای نمونه شکایت از روزنامه کیهان)
هرمز دامان
نیمه ی نخست دی ماه 1400
یادداشت ها
1-     این که آیا باند خامنه ای و باند اصلی جنایتکاران یعنی فلاحیان و اژه ای و حسینیان و ... در وزارت اطلاعات به تنهایی وی را حذف کرده و یا باند رفسنجانی نیز همکاری داشته است چندان روشن نیست. البته میان رفسنجانی با فلاحیان در عین بسیاری یگانگی ها، تضادهایی نیز وجود داشته است اما اینکه در آن مقطع رفسنجانی و خامنه ای در یک جناح بودند کمتر می تواند مورد تردید واقع شود. به هر حال در صورت حذف احمد خمینی به وسیله ی این دو یعنی خامنه ای و رفسنجانی باید اینجا از« رفسنجانی- خامنه ای» نام ببریم.
 

 

 

 

 

 

 

 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر