۱۳۹۹ تیر ۱۱, چهارشنبه

درباره اوضاع سیاسی کنونی ایران


درباره اوضاع سیاسی کنونی ایران

دو مشخصه ی انتخابات مجلس یازدهم
نخستین مشخصه ی انتخابات مجلس یازدهم در سال 1398، شرکت نکردن اکثریت باتفاق طبقات خلقی ایران در آن بود. وضع چنان بود که خود جناح های حاکم مجبور به این اعتراف شدند که شرکت کنندگان در این انتخابات مجموعا 42 درصد بودند. در حالی که دروغ می گفتند و رقم شرکت کنندگان چیزی در حدود 20 درصد بود.
مشخصه ی دوم آن، به زیر تسلط در آوردن مجلس به وسیله باندهای ظاهرا وفادار به خامنه ای به ویژه فرماندهان و عناصر سپاه پاسداران بود. در واقع شرکت نکردن مردم به باندهای  اختلاس گر، مخوف و دزد حاکم و در راس آنها بخش های حاکم بر سپاه پاسداران امکان داد که تقریبا بخش اعظم مجلس را قرق کنند و گامی دوباره به سوی در انحصار خود درآوردن تمامی بخش های قدرت حاکم بر دارند.
از نظر آنان مانده است پست رئیس جمهوری و وزیران که آن هم ظاهرا قرار است در سال 1400 به انجام رسانند. سخنان مستبد کنونی خامنه ای جنایتکار در مورد «جوان گرایی» نیز معنایی جز راندن بقیه جناح ها به بیرون از قدرت حاکم ندارد و این که باید قدرت حاکم و دولت در راس آن، پوست بیندازد و بخش های جوان به روی کار بیایند. این احتمال که این «جوان گرایی» یعنی در انحصار جناح خود در آوردن کامل قدرت سیاسی، در عین حال متوجه پست ولی فقیه نیز باشد- با وجود رئیسی و به ویژه مجتبی خامنه ای-  چندان دور از انتظار نیست.
تکامل اوضاع به سوی دوقطبی شدن هر چه بیشتر
روشن است که نباید از این که مردم در انتخابات مجلس شرکت نکردند، این درک را گرفت که اگر شرکت می کردند، جناح راست نمی توانست مجلس را به کنترل خود در آورد. جناح راست قدرت را نمی گرفت، باید اصلاح طلبان می گرفتند، که البته با قلع و قمع آنها به وسیله شورای نگهبان حتی این امر هم نمی توانست رخ دهد. قضیه اما یک سره نبود.
در حقیقت، وضع به سوی دو قطبی شدن در حرکت بود. برای مردم روشن بود رفتن طرف اصلاح طلبان بی فایده است. وقتی روحانی چهار روز پس از انتخابش چنان ضد مردم می شود که انگار نه انگار دیروزی داشته است، و حضرات «امیدیان» در مجلس چنان امید مردم را به خودشان به باد می دهند که نگو و نپرس، روشن است که مردم از آنها قطع امید می کنند و برای آنان بی تفاوت می شود که شورای نگهبان چه بلایی بر سر آنها بیاورد. رأی دادن به اصلاح طلبان آب در هاون کوبیدن بود و مردم پس از بیست سال به آن درجه از آگاهی رسیدند که این رای دادن ها را بی حاصل بدانند.
بنابراین برای مردم هیچ اهمیتی نداشت که شورای نگهبان چگونه آنها را قلع و قمع می کند و اکثریت مجلس که سهل است، تمامی مجلس و ریاست و تمامی دنگ و فنگ آن در اختیار راست ها در بیاید. آنچه آنها می خواستند انجام دهند و باید انجام می دادند، پس از آن سرکوب خونین شورش آبان ماه و سرنگونی هواپیمای مسافربری و دیگر اتفاقات این چند سال اخیر- صرف نظر از هر نتیجه ای- تحریم انتخابات مجلس بود، که انجام دادند.
 از آن سوی، برای حضرات خامنه ای و جناح اش و شرکای دزد پاسداراش نیز اهمیتی اساسی نداشت که مردم شرکت کنند یا نکنند. آنها می دانستند با این بلایی که سر مجلس آخر در آوردند و آن را هیچ کاره کردند و نیز پس از حوادث دی ماه 96، گرانی بنزین و کشتار آبان 98 و نیز این همه اعتراض و اعتصاب و غیره، مردم دیگر پای انتخابات نخواهند آمد. این است که گرچه نه با خیال راحت، اما نه چندان هم با تشویش و اضطراب، اصلاح طلبان را دود کردند و انتخاباتی «خودمانی» برپا کردند و تمامی مجلس را خودشان تصرف کردند.
به این ترتیب اوضاع به سوی یک دو قطبی اساسی هر چه بیشتر تکامل یافت. یک سو آن تمامی طبقات خلقی ایران و عمدتا طبقات زحمتکش یعنی طبقه کارگر،  دهقانان و کشاورزان، طبقه خرده بورژوازی به ویژه لایه های تهیدست آن قرار گرفته اند و سوی دیگر طبقه حاکم بر جمهوری اسلامی به ویژه جناح خامنه ای و سپاه پاسداران اش.    
تلاش خامنه ای برای ایجاد یگانگی در حکومت
آمدیم سر یگانه کردن دستگاه:
 تلاش خامنه ای و شرکا برای این یگانه کردن چه می تواند باشد؟ و آیا مقدور است؟  
هدف اساسی این یگانه کردن، تسلط بی چون و چرا بر اوضاع  سیاسی جامعه، تثبیت وضع و ثبات بخشیدن به وضع متزلزل کنونی است. وضعی که در آن هر جناحی سازی می زند و هر گونه تعرضی از جانب جناح دیگر، تعرضی به منافع اقتصادی - سیاسی یا در واقع و در عمل به اختلاس ها و دزدی های بی پایان آن است. و این هدف البته بدون رفع تمامی تضادهای بین باندهای حاکم ممکن نیست.
در وضع موجود که هر کی به هر کی است، از یک سو، هر کس و هر باند و جناحی می خواهد تا دیر نشده از این خوان یغمایی که پهن است سهم خود را بردارد و از سوی دیگر، هیچ فرد و جناح و باندی ایمن نیست و هر آن ممکن است که اوضاع به ضد او برگردد. از این رو،  وی به ناچار باید به اندازه کافی برای روز مبادا اسناد و مدارک فراوان از دزدی های باندهای مقابل جمع کند تا اگر تعرضی بر علیه وی صورت گرفت، بتواند خود را از زندان و حذف شدن فیزیکی ایمن بدارد. البته این باند بازی ها واختلاس ها و دزدی ها هم پایانی ندارد و هر روز بوی تعفن و گندش در جایی در می آید. و حتی از این امر که گفته شود فساد «نهادینه» است گذشته است و حکومتی به وجود آمده سر تا پا دزد و«مفسد»!
همچنین اگر دیروز و پریروز برای مردم اهمیت داشت که دزدی و اختلاسی و پستی و رذالتی رو شود و مردم از نظر روانی و روحی بر حکام تسلط پیدا کنند و از یک سو «تقدس»دروغین و  آزار دهنده ی آن را نزد خودشان در هم شکنند، و از سوی دیگر دورویی، ریاکاری و دروغگویی و در پس پرده دین پنهان شدن آن را پس بزنند، و بی نقاب آشکارش کنند، امروز و پس از رو شدن این میزان از اختلاس و دزدی و رذالت و ریاکاری و فریب ، این امر تقریبا به پایان رسیده، و با خلاص شدن مردم از آن هاله ی تقدس دروغینی که حکومت به گرد خویش به وجود آورده بود، و به وجود آمدن تسلط نسبی روانی و روحی مردم بر حکومت، تا حدود زیادی اهمیت پیشین خود را از دست داده است.  آنچه اکنون برای مردم مهم است آن نیست که بفهمند  فلانی و بهمانی دزدی و اختلاس کرده اند، بلکه این است که چگونه می توانند از شر این حکومت،از شر این بختک ناخواسته که بر سرشان نازل شده، رها گردند. و این البته نکته ای است که خامنه ای و تمامی جناح های حاکم و از جمله اصلاح طلبان نیز به خوبی به آن پی برده اند.
الزام به حل تضادها با امپریالیست ها
 بدون شک چنانچه این حکومت بخواهد ثبات پیدا کند باید نه تنها تمامی جناح را به تمکین مطلق از جناح خامنه ای وادار کند، که اگر نگوییم کاری است غیر ممکن، اما شاق است و به سادگی دست یافتنی نیست، بلکه همچنین باید یا مسائل و تضادهای خود را با امپریالیست های غربی و در راس شان آمریکا حل و فصل کند و به طور کامل مطیع اوامر آنها گردد و یا به طور کامل به روسیه( و ظاهرا چین) پناه برد و همچون بشار اسد نوکر جیره خوار حکومت روسیه و بلوک وی شود. نشستن بین دو صندلی، پرسه زدن بین دو قدرت و بازی کردن با بندهای آنها، نه در توان تولید صنعتی حکومت کنونی است و نه در توان نظامی وسیاسی و یا توانایی های بین المللی و یا دیپلماتیک آن. و نه آنها این اجازه را به جناح های حاکم و ازجمله جانشینان خامنه ای می دهند که بخواهند میان آنها بندبازی کنند. یا بنده و نوکر غرب و یا بنده و نوکر شرق. راه سومی وجود ندارد. اینجا نیز همه چیز ساده و آسان نیست و تضادهای بسیاری وجود دارد که در مقالات پیشین به آنها اشاره کرده ایم.
پاشیدگی درونی جناح راست اصول گرا
 اما مقدرو بودن این امر:
 به نظر، این امر، صرفا به مدد نیروی درونی حکومت و جناح خامنه ای ممکن نیست یا حداقل امر ساده ای نیست. یعنی وضع درونی این حکومت چنان پاشیده و ویران است که جمع و جور کردن آن کار هر کسی نیست و تا کنون هم از عهده جناح  خامنه ای نیز بر نیامده است و این درحالی است که این جناح تمامی بندهای اصلی قدرت به ویژه نیروهای سپاه و ارتش را در کنترل  خود دارد.
همین اواخر که سر جنایتکار دستگاه قضایی یعنی رئیسی مشغول تصفیه حساب با باند لاریجانی و در راس آنها معاون این دستگاه یکی از مال ملت خوران و دزدان کل گنده بود، خامنه ای از این که لاریجانی رئیس پیشین دستگاه قضایی نیز در حال مبارزه با فساد بود، صحبت کرد. به عبارت دیگر او را در پناه خود گرفت. شکی نیست که این امر تا حدودی به واسطه نفوذ لاریجانی ها در کل حکومت و« پر بودن سینه هاشان از اسرار» مخوف این حکومت و تهدید به افشای آنها نشأت می گیرد. گرچه خامنه ای نباید بدش بیاید که اگر آنها به وی- و البته جانشین اش- تمکین کردند، آنها را زیر بال و پر خود نگاه دارد.
همین امر در مورد باند احمدی نژاد نیز صادق است. وی نیز همچون کنه به قدرت چسبیده و از حق و حقوق جناح و باند دزد خود دفاع می کند. او که به هیچ وجه تنها نیست نیز هر از چندگاهی تیری رها می کند، و حضور خود رادر صحنه سیاسی ایران به رخ خامنه ای می کشد. باندهای دیگری در جناح به اصطلاح اصول گرا وجود دارند که به همین میزان پر قدرت هستند. مثلا ناطق نوری و یا برخی دیگر که هر از چند گاهی صدایی از افراد آنها و یا تشکلات جانبی ای که ساخته اند و اعلامیه ای در مذمت فساد می دهند، به گوش می رسد.
 رشد و آشکار شدن تضادهای ارتش با سپاه
این شکاف ها چندان پیش رفته که اکنون وجود آنها میان ارتش و سپاه نیز بیشتر آشکار شده است. البته شکی نیست که این تضادها پیش از این وجود داشته است، و هر از گاهی یکی بلند می شد، به ویژه در این دوران های اخیر از میان فرماندهان و مسئولان ارتش، و اعتراضی می کرد - به نظر سال پیش بود که چنین امری رخ داد- اما علنی شدن آن به این درجه را نداشتیم که یکی از فرماندهان ارتش بیاید و در مصاحبه ای بگوید که بین ارتش و سپاه اختلاف وجود دارد و چنین و چنان است و پشت آن هم سرو صدای عناصر اصلی جناح خامنه ای و به ویژه فرماندهان سپاه در آید و خلاصه بلبشویی پیرامون آن بر پا شود. این امر نشانگر آشکار شدن هر چه بیشتر اختلافات بین این دو نیروی مسلح است و یکی از عوامل اساسی ترس جناح خامنه ای از دوام و آینده حکومت اش.
اختلافات با اصلاح طلبان
و این ها تازه در حالی است که ما از باندهای اصلاح طلبی که با جناح راست همکاری های خود را از مدت ها پیش – از پیش از انتخابات مجلس پیشین- آغاز کرده بودند، صحبتی به میان نیاوریم. می دانیم که اصلاح طلبان مدام در حال تجزبه  بوده اند و همواره جناح هایی از آنها به بخش حاکم پیوسته است. بخش هایی نیز بوده اند که به قدرت حاکم نپیوسته اند و به نق نق خود ادامه داده اند. و به راستی که حرف ها و اعمال این ها در این بحبوحه و با توجه به از دست پایه های شان، جز نق نق هایی عموما بی حاصل نیست. همین چند روز پیش آقای خوئینی ها نیز که در راس مجمع روحانیون مبارز است و خاموشی و سکوتی به مدتی بیش از دو دهه داشته، به طور مستقیم خامنه ای را خطاب قرار داد و وی را مقصر در اوضاع فعلی دانست. امری که یک سوی آن ترسی است که از شورش های مردم- و از دست رفتن موقعیت ممتاز روحانیون و کلا این حکومت- می رود و و روحانیون مبارز و اصلاح طلبان هم در گذشته دیده اند و هم اکنون می توانند با مشام قوی خود، بوی آن حس کنند، و سوی دیگر آن رها کردن تیری، تا پایه های خامنه ای را به ویژه در میان بسیج و سپاه، متزلزل کند و ریزش های آن را بیشتر از پیش نماید. ظاهرا اصلاح طلبان با تمامی کارت های خود بازی کرده اند و مجبورند بار دیگر به کارت های پیشین خود بازگردند. این میان کروبی و موسوی نیزهستند که گاه اعلامیه می دهند و به ویژه کروبی هر از چندگاهی به خامنه ای می تُوپد.
انباشت خشم و نفرت مردم و امکان بروز طغیان ها
 تورم و گرانی، بیکاری، عقب افتادن مداوم حقوق ها، سرکوب هر گونه اعتراض، اعتصاب و تظاهرات و جلوگیری از نفس کشیدن مردم امری بوده است که به ویژه در این بیست سال اخیر بیش از پیش جریان داشته است. با افزوده شدن بیماری کرونا فشار وارد شده به مردم باز هم بیشتر شد.
پنهان کاری حکومت در پیش از انتخابات مجلس و دروغگویی های وی، دروغگویی هایی که یکی از دو شاخص اساسی حکومت کنونی در آمده است( شاخص دیگر اتکاء مطلق به نیروهای نظامی و سرکوب عریان و خشن است) و در رأس شان دادن آمار غیر واقعی، ناتوانایی اش در کنترل شیوع بیماری و دادن خدمات بهداشتی و درمانی به مردم، صدمات وحشتناکی به طبقات تهیدست از جمله  کارگران و زحمتکشان زده است. امری که در استان هایی مانند کردستان و بلوچستان که مردم آنها بار ستم سنگینی را به دوش می کشند صد ها بار بدتر بوده است. پس آن شکافی که بین مردم و حکومت پیش از انتخابات مجلس گسترش یافته و به اوج خود رسیده بود، با  بروز و شیوع کرونا و مشاهدات مردم از عدم خواست و اراده حکومت برای خدمت به مردم برای بیرون آمدن از این اوضاع اسف بار، بارها  و بارها بیشتر شد.
اینک خشم و نفرت مردم افزون تر و جدایی آنها و گسیختن یک به یک وابستگی هاشان به این نظام بیشتر از پیش شد. آتشی زیر خاکستر! آتشی که هر بار زبانه می کشد و بیرون می آید و با زور سلاح  و کشتار توده ها خاموش شده و به درون بازگشت می کند تا پس از مدتی دوباره بیرون زند.
یأس و ناامیدی در توده هایی که رهبری انقلابی ندارند
البته  این خشم و نفرت و این جدایی طبقات مردم به ویژه کارگران و زحمتکشان و نیز طبقات میانی از حکومت، متأسفانه به دلیل عدم تبدیل مستمر آن به اعتراض ها و اعتصابات و تظاهرات و غیره و ایجاد شور و نشاط در پیش بردن و تکامل آنها، جنبه هایی از ناامیدی از زندگی و بی تفاوتی نسبت به زنده ماندن و یا مردن را در میان بخشی از توده ها دامن زده است. خودکشی ها، روی آوردن به اعتیاد و بروز خشم و نفرت و عصبیت به یکدیگر به جای بروز آن نسبت به حکومت، بیشتر شده است. یک علت بی تفاوتی مردم نسبت به هشدارها نسبت به ویروس کرونا، همین بی تفاوتی نسبت به بودو نبودشان و بی اهمیت شدن زندگی در نزدشان است. برخی می گویند« مُردیم که مُردیم!» و«مرگ یک بار شیون یک بار!» و این به هیچ وجه خوب نیست.
احکام اعدام برای شرکت کنندگان در شورش های آبان ماه گذشته
از سوی دیگر با توجه به بالا رفتن فشارهای اقتصادی و به همراه آن اختناق و سرکوب گسترده و هر روزه ای که با انتخاب رئیسی به ریاست دستگاه قضایی بسیار بیش از پیش شده است، شرایط برای مبارزات خیابانی، اعتصابات، گردهم همایی ها، راهپیمایی ها، شورش ها و  در یک کلام طغیان توده ها بیش از پیش می گردد. این امری است که حتی  از مدت ها پیش به وسیله عناصر حکومتی در مورد آن هشدار داده شده و مداوما هشدار داده می شود.
آنهایی که هشدارها می دهند فکرشان این است که خامنه ای و دم و دستگاهش راهی برای نجات طبقه حاکم پیدا کند و دست به یک سری اصلاحات بزند. اما خامنه ای و دفتر و دستک اش و دم و دستگاه اش، سپاه پاسداران اش و رئیسی جلاد این هشدارها را به آن معنا می گیرند که باید بیشتر بازداشت کنند، بیشتر شکنجه کنند، بیشتر به زندان بیفکنند و بیشتر بکشند.
این است که این بگیر و ببندها آن چنان زیاد شده است که می توان گفت حتی از نظر حکومت های رایج استبدادی نیز به شدت افسارگسیخته است. دادن حکم اعدام در تهران برای سه جوان شرکت کننده در راهپیمایی های آبان 98 و نیز  محکوم کردن هشت شرکت در مبارزات چند سال اخیر اصفهان به «مفسد فی الارض» نشانگر ترس و وحشت حکومت است و در عین حال برای انتقال این ترس و وحشت به مردم تا که از خانه خود بیرون نیایند و دست به شورش نزنند. 
اعتصاب کارگران نیشکر هفت تپه
همچنان که تصور آن می رفت، کارگران پیشرو نیشکر هفت تپه، به علت عقب افتادن حقوق های خود به مدت چهار ماه و رد نکردن بیمه های درمانی به وسیله کارفرما و نیز خواست گرفتن کارخانه از مالک کنونی آن یعنی اسد بیگی اختلاس گر، دست به اعتصاب زدند. اعتصابی که هنگام نگارش این مقاله، هفدهمین روز خود را پشت سر می گذارد. نکته ای که باید به آن اشاره کرد این است که در حال حاضر به سبب برخی شرایط  ویژه حاکم، کارگران نیشکر هفت تپه به همراه کارگران فولاد اهواز، هپکو و آذر آب اراک پیشروترین کارگران ایران می باشند و علیرغم اعتراضات و اعتصابات کارگری تقریبا در تمامی نقاط ایران، مبارزات در هیچ کارخانه و مؤسسه ای در حد مبارزات کارگران این چند کارخانه نبوده است و یا به حد آنها نرسیده است. و در حالی که مبارزات کارگران این کارخانه ها برای رسیدن به اهداف خود، نیاز به پشتیبانی از سوی کارگران کارخانه های دیگر را دارند، اما چنین وضعی رخ نداده و اگر هم رخ داده بیشتر در حد چند اعلامیه و یا یک پشتیبانی غیر عملی بوده است. نبود اتحاد و سازماندهی و تشکیلات های کارگری از جمله سندیکاها و اتحادیه های سراسری یکی از بزرگترین خلاء های جنبش کنونی کارگری است و این امری است که کارگران مدام از جانب آن ضربه می خورند. 
 در حال حاضر کارگران هفت تپه اعتصاب خود را تبدیل به گردهمایی در جلوی فرمانداری و راهپیمایی در سطح شهر کرده اند و با اعلامیه هایی از مردم درخواست کرده اند که از مبارزه و اعتصاب آنها پشتیبانی کنند.
روشن است که این مسأله که کارگران مبارزه کنونی خود را چگونه پیش خواهند برد، چه برنامه ای را در دستور کار خواهند داشت، چه شعارهایی خواهند داد و چگونه عمل خواهند کرد، برای جنبش کارگری ایران دارای اهمیت فراوان است.
سرکوب سریع و خشونت بار اعتراضات و شورش ها
سیاست اصلی حکومت در مقابل جنبش های توده ای، از پس از شورش های سال 88، سرکوب سریع و خشونت بار آنها بوده است. دامنه این سرکوب و شدت این خشونت نیز هر بار بیشتر از پیش شده است. سرکوب سریع راهپیمایی ها و شورش ها، در همان زمان رخداد آنها و به اصطلاح طی چند روز و به خشونت بارترین شکل ممکن، دلایل گوناگونی داشته است.
 نخستین دلیل آن، ترس از گسترش، تداوم و همه گیر شدن و تکامل این مبارزات و رسیدن آنها به سطحی غیر قابل کنترل بوده است. روشن است که از دید جناح خامنه ای و سپاه پاسداران اش، چنانچه آن ها در همان آغاز کار، جنبش را با سرکوب خشن و سریع و کشتارهایی هر بار فزون تر از پیش، روبرو نسازند و از کار نیندازند، جنبش پیشروی می کند و دامنه آن گسترده تر و ژرفای آن بیشتر می شود.  از نظر آنها کشتار امروز 1500 نفر بهتر از کشتار 15000 نفر در فردا است. این سیاست سعید امامی بود که در کشتار مخالفان و « دگر اندیشان» می گفت «اگر امروز سیصد نفر را نکشی فردا مجبوری 3000 نفر را بکشی!» و ظاهرا این سیاست، با وجود آمدن فردا و فرداها،  همواره تکرار و لذا سیاست همیشگی حکومت گران کنونی شده است! حکومتگرانی که گمان می کنند می توانند جنبش خلق را با کشتار متوقف کنند.
 دومین علت آن، ترس هولناک نظام حاکم از گسترش جنبش توده ای به درون نیروهای نظامی به ویژه و در درجه نخست سربازان و نیروهای ساده ارتش و بسیج  و بروز تمرد و شورش در میان آنهاست. همچنین، تداوم مبارزه توده ای می تواند به شکاف هایی نه تنها درون فرماندهان و سران سپاه و ارتش کشیده شود، بلکه میان این دستگاه ها نیز بروز کند و یکی را در مقابل دیگری قرار دهد. در واقع خامنه ای و دستگاه اطلاعاتی وی از گسیختگی درونی نیروهای ارتشی، پاسدار و بسیج  و امکان پیوستن آنها به مردم در صورت تداوم مبارزات، کاملا اطلاع دارند و از این رو سرکوب سریع و با منتهای خشونت- نسبت به کمیت و کیفیت و درجه رشد مبارزه موجود-  را در دستور کار خود قرار داده اند. یکی از دلایل سخنرانی خامنه ای پس از سرکوب مبارزات آبان 98 در مورد این که منظور از «مستضعفین» توده های تهیدست و رنج دیده نیست، بلکه پیامبران و خانواده آنها بوده است، همین رسوخ جنبش توده ای درون پایه های بسیج و بروز پرسش های فراوان میان افراد ساده آنها بود.
 دلیل سوم آن، حفظ یکدستی در میان خود حکومتگران و به ویژه میان جناح ها و باندهای مجافظه کار است. از دیدگاه خامنه ای و باندش، هر چه سرکوب جنبش توده ای به درازا کشد و جنبش بتواند تداوم یابد، این امکان که بین جناح سیاسی موجود شکاف های بازهم بیشتری بروز کند، و آنها به جان یکدیگر بیفتند، و هر یک دیگری را مقصر اوضاع قلمداد کند، وجود دارد. و از نظر آنها، این شکاف و این صف آرایی ها در مقابل یکدیگر در عرصه سیاسی و در چنان اوضاعی، جدا از این که به خودی خود خطرناک است و می تواند به تلاشی و اضمحلال درونی حکومت بینجامد، می تواند از بالا هم، به درون نیروهای پاسدار و ارتش سرایت و نفوذ کرده و یک دستی نسبی این نیروها را فروپاشیده و متلاشی کند.
 و بالاخره دلیل چهارم اتخاذ این سیاست این است که در صورت تداوم این جنبش، گسترش دامنه آن و کاربرد قهر ضد انقلابی در حد اعلای آن از جانب سپاه و ارتش یعنی کشتارهای گسترده، و یا دست بردن توده ها به سلاح و  تبدیل شورش ها و مبارزات به یک جنگ داخلی، امکان دخالت نظامی امپریالیست ها که اکنون در نزدیکی ایران هستند، بیشتر می شود. امری که می تواند به سرنگونی حکومت حاضر و برقراری حکومتی وابسته به امپریالیست های غربی بینجامد. و این نیز اتفاقی است که خامنه ای و رهبری سپاه پاسداران نمی خواهند بیفتد.

 هرمز دامان
دهم تیرماه 99
  
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر