۱۳۹۹ مرداد ۱, چهارشنبه

نقد نظرات آواکیانیست ها در مورد نیروی محرک عمده سرمایه داری(8)


نقد نظرات آواکیانیست ها در مورد نیروی محرک عمده سرمایه داری(8)

تا اینجا ما نظرات مارکس را درباره برخی جنبه ها که نشانگر گسترش و رشد و تکامل سرمایه داری است، مرور کردیم. این جنبه ها عبارت بودند از ارزش اضافی نسبی و فوق العاده( که موجب تکامل جوانب گوناگون و به ویژه ابزارتولید می شوند) و انباشت سرمایه. با انباشت سرمایه، ترکیب ارگانیک سرمایه نیز افزایش می یابد. و این به معنای رشد سرمایه ثابت و وجود حی و حاضر ثروت، ثروت در شکل وسائل تولید و به معنای عام این مفهوم، نسبت به سرمایه ی متغیر است. به این ترتیب رشد سرمایه ثابت که یکی از تجلیات رشد و تکامل نیروهای مولد و وفور یافتن ثروت است نیز به تحولات ذاتی سرمایه ارتباط دارد.(1)
پیش از آنکه نظر مارکس را در مورد اشکال معین رقابت، یعنی آنچه در واقعیت پیش روی و قابل رؤیت و در عرصه ی عملی مشاهده می گردد، مرور کنیم، اشاره ای به نظرات وی در مورد رقابت در کتاب مبانی نقد اقتصاد سیاسی(گروندریسه) جلد های اول و دوم می کنیم.(2)
رقابت آزاد و توسعه سرمایه
« رقابت آزاد، توسعه واقعی سرمایه است، از طریق رقابت،[در واقع]چیزی که از ضروریات طبیعی ماهیت سرمایه است، در حکم ضروت خارجی سرمایه انفرادی تلقی می شود. چیزی که منطبق با مفهوم سرمایه است چنان مطرح می شود که گویی از ضرورت های خارجی شیوه تولید سرمایه داری است. اجبار متقابلی که فشار سرمایه ها در قالب  آن بر یکدیگر و بر نیروی کار و غیره اعمال می شود... توسعه آزادنه ، و در ضمن توسعه واقعی ثروت [و در آمدن آن] به صورت سرمایه است. این حقیقت آن چنان بارز است که ژرف اندیش ترین متفکران اقتصادی مانند ریکاردو، سیطره مطلق رقابت آزاد را مقدمه لازمی( ص 204) برای بررسی و بیان قانومندی های سرمایه می دانند که به صورت گرایش های حیاتی بر حرکت سرمایه حاکمند»(گروند ریسه، پیشین، جلد دوم، ص 205- 204، تاکیدها همه جا از متن است)
و
 «درباره ریکاردو،«نخستین فرض او« رقابت نامحدود» و افزایش بلامانع فرآورده ها از طریق صنعت است. معنای این حرف جز این نیست که قوانین سرمایه به صورت تمام و کمال تنها در چارجوب رقابت نامحدود و تولید صنعتی تحقق می یابد. توسعه سرمایه به نحو موثری بر پایه تولید صنعتی با توجه به امر رقابت امکان پذیر است؛ یعنی قوانین ذاتی آن[فقط به این شرط] کاملا تحقق پیدا می کنند.» (جلد دوم، ص 88)
در اینجا ما با همان احکامی روبرو هستیم که در دو بخش پیشین هنگامی که ما نظرات مارکس را در مورد تغییرات ماهوی سرمایه مرور می کردیم، آوردیم.
آنچه که ضرورت ماهیت سرمایه است، یعنی ذاتی هر تک سرمایه در تکامل آن است، در رابطه یک سرمایه به سرمایه دیگر یا رقابت همچون امری که از بیرون به هر تک سرمایه تحمیل می شود، دیده می شود. بنابراین رقابت نیست که تکامل ذات سرمایه را موجب می گردد، بلکه بر عکس ضرورت این تحول و تکامل در ذات سرمایه است که با واسطه یک رابطه خارجی یعنی رقابت یک سرمایه با سرمایه دیگر خود را متحقق می کند.(3)
اهمیت رقابت
 مارکس در بخش از گروندریسه جلد دوم که به رقابت توجه می کند پس از بررسی آن وجهی  در رقابت آزاد که در تقابل و مبارزه با انحصار وامتیازات «صنفی، حقوقی و اداری»( گروندریسه جلد یک، ص 401) و نیز همین بخش رقابت در جلد دوم ص 213 - 202)فئودالی قرار می گیرد، یعنی وجهی که نفی کننده روابط کهنه ی موجود پیش از خود است، به وجه ایجابی آن می پردازد و می نویسد:
« اما اهمیت رقابت، تنها در همین بعد تاریخی، یا در همین نیروی نفی کننده اش نیست. رقابت آزاد رابطه سرمایه است با خود سرمایه،[گیرم] به عنوان سرمایه ای دیگر؛ یعنی رقابت روش واقعی سرمایه به عنوان سرمایه است. قانون مندی های ذاتی سرمایه- که در مراحل نخست توسعه تاریخی آن حالت گرایش های صرف را دارند- برای نخستین بار به صورت قانون در می آیند؛ تولید بر پایه سرمایه تنها بر اساس رقابت آزاد و به موازات توسعه آن برای نخستین بار شکل مناسب خود را پیدا می کند، چرا که این تولید، نوعی توسعه آزادانه شرایط [فعالیت] آن، و نیز توسعه آزادنه خود آن به عنوان فرایندی است که مدام شرایط مذکور را باز تولید می کند.این افراد نیستند که در پی رقابت از قید و بند آزاد می شوند، سرمایه است که از طریق رقابت از قید و بند آزاد می شود.»( جلد دوم، ص 204)
 چنانکه می بینیم اینجا نیز آنچه که در رقابت آزاد و در وجه مثبت آن بروز می کند و یا تحقق می یابد همان قانون مندی هایی است که ذاتی سرمایه هستند. به بیانی دیگر رقابت آزاد «شکل مناسب»ی است که «تولید بر پایه سرمایه»،« توسعه آزادانه شرایط آن و نیز توسعه آزادانه خود آن» در آن تکامل خود را تحقق می بخشند. به این ترتیب آنچه در رقابت متجلی می شود، از رقابت به عنوان یک امر مستقل خارجی بر نمی خیزد، بلکه از درون خود سرمایه بر می خیزد.
سیطره سرمایه مقدمه رقابت آزاد
«سیطره سرمایه مقدمه و پیش درآمد رقابت آزاد است درست همان گونه که خودکامگی سزار روم مقدمه« حقوق خصوصی» روم آزاد بود.»( جلد دوم، ص 205)
قانون بنیادی رقابت
« قانون بنیادی در رقابت - به صورتی متمایز از قانون بیان شده در مورد ارزش و ارزش اضافی- این است که ارزش تابع کار موجود در آن و یا زمان کاری که برای تولید آن صرف شده، نیست، بلکه تابع زمان کاری است که در خلال آن می تواند تولید شود، یا تابع زمان کاری است که برای بازتولید آن لازم است. از این رو، سرمایه انفرادی در واقع تنها در داخل شرایط سرمایه به معنای عام کلمه قادر به فعالیت است هر چند به نظر رسد که قانون اصلی وارونه شده است. ولی [ایرادی ندارد، چرا که] زمان کار لازم، که ناشی از ماهیت حرکت خود سرمایه است، تنها از این طریق ایجاد می شود. این است قانون بینادی رقابت. عرضه، تقاضا، قیمت( هزینه های تولید) همه شکل های خاص بعدی اند؛ قیمت به عنوان قیمت بازار؛ یا قیمت کلی. [بعد می رسیم به] لزوم نرخ عمومی بهره، و توزیع سرمایه ها در شاخه های گوناگون به تبع نتایج حاصله از قیمت بازار، [و سرانجام]، کاهش هزینه های تولید و غیره. خلاصه، همه ی این عوامل تعیین کننده در موضعی ظاهر می شوند که عکس موضع آنها در سرمایه به معنای عام است. آنجا کار، قیمت ها را تعیین می کند، اینجا خود کار به به وسیله ی قیمت ها و غیره و غیره تعیین می شود. تاثیر سرمایه های انفرادی بر یکدیگر دقیقا این نتیجه را دارد که آنها ناچارند خودشان را به عنوان سرمایه اداره کنند. تاثیر به ظاهر مستقل تک تک سرمایه ها و برخورد هرج و مرج وارشان دقیقا [ بیانگر] اثبات قانون عام آنهاست. اینجا بازار اهمیت دیگری دیگری هم کسب می کند. با این حساب تأثیر سرمایه ها به عنوان سرمایه انفرادی بر هم دقیقا وجهی از موجودیت عام آنهاست که از استقلال ظاهری و بقای مستقل تک تک آنها در می گذرد.»( جلد دوم، ص 212 )
در این جا مارکس به روشن ترین شکل ممکن تغییر موقعیت و جایگاه قوانین مربوط به ارزش و ارزش اضافی را بیان می کند. آنچه که قانون تعیین ارزش یک کالا است، یعنی کار صرف شده در تولید آن، به واسطه ی رقابت تبدیل به آن کاری می شود که بر مبنای شرایط متوسط تولید برای تولید آن کالا لازم است. بنابراین تولید کننده ای ارزشی بیشتر از کار صرف شده در کالای خود دریافت می کند و تولید کننده ای دیگر کمتر.  اشارات مارکس به وارونه شدن و یا برعکس شدن قوانین( تاکید روی برعکس و یا وارونه) در رابطه یک سرمایه با سرمایه دیگر و در پدیده هایی همچون عرضه، تقاضا، قیمت و ... این نکته را آشکار می کند که آنچه در رقابت سرمایه ها با یکدیگر و در رابطه بیرونی آنها با یکدیگر دیده می شود، در واقع همان قوانین ذاتی هر تک سرمایه یا همان سرمایه عام است.
رقابت و وارونه کردن قوانین ذاتی
و همین وارونه شدن قوانین چنان که گویی از خود رقابت برمی خیزند می باشد که مورد اشارات متعدد مارکس قرار می گیرد:
« بعد از این خواهیم دید که قیمت، به عکس، عامل تعیین کننده سود است. و، هم چنان که اینجا تمامی هزینه های تولید واقعی، عامل تعیین کننده قیمت می نمایند، قیمت هم بعدا عامل تعین کننده  هزینه های تولیدی خواهد شد. رقابت، به منظور تحمیل قوانین ذاتی سرمایه  به صورت ضرورتی خارجی بر آن ظاهرا هم آنها را به هم می ریزد، واژگونشان می کند.»(جلد دوم، ص337)
 ضمنا همین اشارات به وارونه شدن قوانین در جا به جای جلد سوم سرمایه و زمانی که ارزش اضافی به شکل سود و نرخ ارزش اضافی به شکل نرخ سود در می آید و نیز خود سود به شکل سود متوسط و ارزش کالا به شکل قیمت تولید در می آید، تکرار می شود.
سرشت سرمایه و شکل بروز آن رقابت
«... ولی ذات سرمایه تابع قید و بند و حد و مرز نیست، چون عطش سیری ناپذیری به کار اضافی دارد که نتیجه اش افزایش نامحدود قدرت تولیدی، مصرف بی حد و حساب و غیره است.( این گرایش عمومی که در سرشت سرمایه است از نظر سرمایه خاص و معین در مساله رقابت به صورت اجباری دیده می شود که از سوی سرمایه های دیگر بر وی اعمال می شود و آزارش می کند تا دامنه ی فعالیت خود را وسیع تر کند: بجنب! بجنب!»)( جلد اول، ص 400)
هم چنان که می بینیم ذات سیری ناپذیر سرمایه مکیدن کاراضافی از گرده کارگر است. این خصلت ذاتی سرمایه و اساسا خود سرمایه است. یعنی کاراضافی یا ارزش اضافی که سرمایه از آن تشکیل شده است؛ و همین «عطش سیری ناپذیر» و مَکش کار اضافی است که نتیجه اش چنان که مارکس شرح می دهد، «افزایش نامحدود قدرت تولیدی» یا تکامل نیروهای مولد است. این جا مارکس ضمن نام بردن از آن به عنوان «گرایش عمومی ای که در سرشت سرمایه است» به شکل تجلی و بروز آن در رابطه یک سرمایه با سرمایه دیگر یعنی رقابت توجه کرده و این نکته را بازگو می کند که این امر یعنی گرایش ذاتی سرمایه به مکیدن کار اضافی و افزایش و گسترش خود، به شکل « اجباری» دیده می شود که سرمایه های دیگر به وی تحمیل می کنند و مجبورش می کنند که بجنبد و باز هم قدرت تولیدی خود را گسترش دهد. 
به این ترتیب مارکس بین امر ذاتی تحرک سرمایه و تمایل آن برای گسترش و تکامل نیروهای مولد، و شکلی که این امر در رقابت یک سرمایه با سرمایه دیگر به خود می گیرد، تفاوت می گذارد. نخستین اساسی است و از تمایل ذاتی سرمایه ناشی می گردد، دومی غیر اساسی و تجلی تمایل ذاتی به شکل یک اجبار خارجی است.
رقابت همچون ضرورت خارجی
« رقابت صرفا بیانگر یک واقعیت است، به عنوان یک ضرورت خارجی به وجود می آید ضرورتی که جزیی از طبیعت سرمایه است؛  رقابت فقط راهی است که از طریق آن، سرمایه های بسیار، [فشار ناشی از] تعین های ذاتی سرمایه را بر خود و بر سرمایه های دیگر تحمیل می کنند. از همین رو است که هیچ یک از مقولات  اقتصاد بورژوایی، حتی اساسی ترین آنها- که همان تعین ارزش باشد- را سراغ نداریم که از طریق رقابت آزاد، یعنی از طریق فراگرد واقعی سرمایه  که در حکم کنش متقابل سرمایه ها و همه مناسبات تولیدی و مبادلاتی دیگری است که سرمایه بر آنها حاکم است، صورت واقعیت به خود بگیرد.»( جلد دوم، ص 205)
در اینجا مارکس رقابت را یک «راه» می نامد. راهی که ضرورت و یا جبری که جزو طبیعت سرمایه است و موجب پیش راندن آن می شود، در آن به شکل ضرورت و اجباری خارجی در می آید. راهی که در آن آنچه در ذات سرمایه نهفته است، به شکل اجبار و فشاری وارد بر سرمایه از بیرون و از جانب سرمایه ای دیگر بروز پیدا می کند. آنچه از طریق این راه یعنی رقابت و از جانب یک سرمایه به سرمایه ی دیگرتحمیل می شود، قوانین خود سرمایه است. (4)
اشاراتی به رابطه رقابت با ارزش اضافی و سود
مارکس در کتاب گروند ریسه نکاتی نیز در مورد رابطه رقابت و ارزش اضافی و نیز سود ذکر می کند که بازگو کردن آنها می تواند مکمل مباحث ارائه شده در بالا باشد. مرور نظرات مارکس در مورد این مسائل، در بخش بعدی این نوشته صورت می گیرد. 
رقابت و ارزش اضافی
« این مساله که چگونه رابطه سرمایه با سرمایه غیر، یعنی رقابت سرمایه ها، در توزیع ارزش اضافی مابین آن ها موثر است، ابدا ربطی به مقدار مطلق ارزش اضافی ندارد.» (جلد دوم، ص 73-72)
رقابت و سود
« رقابت[ سرمایه داران] البته امکان دارد سودها را هم سطح کند و برابر سازد، اما به هیچ روی عامل ایجاد کننده معیار این هم سطحی نیست.»( جلد دوم، ص 78)
«رقابت سرمایه داران با هم تنها می تواند نسبت سهم هر یک از انها را در جمع سود تغییر بدهد اما نمی تواندنسبت مجموع سود به مجموع مزدها را را دگرگون سازد. معیار کلی سود، همین نسبت مجموع سود به جمع مزدهاست، و این هم با رقابت تغییری نمی کند.»( جلد دوم، ص86 )
« نابرابری سود در شاخه های متفاوت صنعت در صورت برابری سرمایه ها شرط و مقدمه برابری آنها از راه رقابت است.» (جلد دوم، ص 337)
«آدام اسمیت کاهش نرخ سود به موازات رشد سرمایه ها را از طریق رقابت سرمایه ها توضیح داد. ریکاردو در پاسخ اسمیت می گوید رقابت قطعا می تواند سود را در شاخه های گوناگون فعالیت اقتصادی به سطح میانگین کاهش دهد، رقابت می تواند نرخ [سود] را یکنواخت و هم سطح سازد؛ اما نمی تواند این حد میانگین را از بین ببرد. حرف اسمیت در این حد درست است که قانونمندی های ذاتی سرمایه، [یعنی] گرایش های آن فقط در مورد رقابت- یعنی تأثیر سرمایه ها بر یکدیگر - بروز می کند. اما حرف مذکور از زاویه ای که وی در نظر می گیرد، نادرست است، چرا که خیال می کند که رقابت، گویی قوانینی را از خارج بر سرمایه ها تحمیل می کند، قوانینی که از خود سرمایه ناشی نمی شوند. رقابت فقط در صورتی می تواند نرخ سود، یعنی میانگین نرخ سود، را دائما در تمامی شاخه های صنعت پایین بیاورد که کاهش دائمی و عام نرخ سود، به صورت قانون حاکم، مقدم بر رقابت بدون توجه به آن، متصور باشد. رقابت مجری قانونمندی های درونی سرمایه است؛ اما ابداع کننده آن قوانین نیست، تحقق بخش آنهاست  پس، تلاش در این که آن قانون ها را نتایج صرف رقابت بدانیم، در حکم پذیرفتن این نکته است که انسان قادر به درک آنها نیست.»( جلد دوم، ص325، تاکید از متن است)
 به این ترتیب رقابت قوانینی را که از خود سرمایه نشات نگیرند و از خارج به سرمایه ها تحمیل نمی کند، بلکه برعکس آن قوانینی را به اجرا در آورده و تحمیل می کند که قوانین وقانومندی های درونی خود سرمایه هستند. به بیان روشن مارکس، «رقابت ابداع کننده آن قوانین نیست، بلکه مجری آنهاست». عبارت اخیر به قدر کافی گویاست.
اشاره ای به دیگر نظرات مارکس
جز آنچه تا کنون آمد، مارکس برخی نظرات دیگر در مورد رقابت ارائه کرده که در آنها برخی عبارات وی مورد استفاده کسانی است( و از جمله ریموند لوتا) که می خواهند رقابت را به ذات سرمایه نسبت دهند و به عنوان نیروی محرک اصلی و یا عموما عمده ی تولید سرمایه داری به شمار آورند. مروری می کنیم بر این نظرات:   
«رقابت علی الاصول در سرشت سرمایه است. خصلت اساسی رقابت همان تاثیر متقابل تمامی سرمایه هاست. یعنی گرایش ذاتی که گویی از بیرون تحمیل می شود.)( سرمایه یکی نیست و تنها به صورت سرمایه های بسیار می تواند وجود داشته باشد و به این دلیل تحت تأثیر کنش و واکنش تمامی این سرمایه هاست.)( جلد اول ص401 )
عبارت «رقابت علی الصول در سرشت سرمایه است» ظاهرا با عباراتی که ما تاکنون و به طور مبسوط از مارکس خواه از جلد نخست سرمایه و خواه تا همین جا از دو جلد گروند ریسه نقل کرده ایم، در تضاد قرار می گیرد. از دیدگاه ما و بر مبنای این عبارات مارکس « سرمایه یکی نیست و تنها به صورت سرمایه های بسیار می تواند وجود داشته باشد. و چون سرمایه به صورت سرمایه های بسیار وجود دارد، تحت تاثیر کنش و واکنش تمامی این سرمایه هاست.» عبارت مذکور نمی تواند درست باشد و باید آن را یا امری اصلاح نشده( زیرا گروند ریسه یادداشت های مارکس برای خودش است)(5) و خطایی سهوی دید و یا تضادی(و البته جهتی ضعیف در این تضاد) در نظرات مارکس( در هنگام نگارش گروند ریسه) در مورد ماهیت رقابت به شمار آورد. در مورد دوم می توانیم این نکات را بیان کنیم:
رابطه یک سرمایه با سرمایه دیگرهم جنبه ی درونی دارد، یعنی آنچه که ما در مورد یک سرمایه به صورتی مجرد مورد بحث قرار می دهیم، در مورد تمامی سرمایه های دیگر نیز صادق است، و هم جنبه ی خارجی.
آنچه که اساس تحول و تکامل سرمایه است، تضاد درونی خود سرمایه همچون یک امر عام است و نه رابطه ی خارجی سرمایه ها با یکدیگر. گرچه سرمایه به شکل یک تک سرمایه ممکن نیست و تکوین سرمایه، وجود دیگر سرمایه ها را مفروض می دارد، اما استنتاج نفس مشترک از تک سرمایه ها(آنچه مارکس زیر نام«سرمایه عام»، و یا «سرمایه انفرادی» به عنوان نمونه ای از سرمایه ها، مورد تحلیل قرار می دهد) ممکن است و همین نفس مشترک سرمایه ها است که حاوی وحدت و تضاد ذاتی سرمایه است. این نفس مشترک در تحلیل  مجرد سرمایه، مقدم بر وجود سرمایه ها در عرصه واقعی و همچون اجزایی جداگانه در برابر یکدیگر است که در آن سرمایه ها به «تاثیر متقابل» بر یکدیگر و «کنش و واکنش» مشغولند. «کنش و واکنش» یک سرمایه با سرمایه دیگر و یا «تاثیر متقابل» سرمایه ها بروی دیگر، نسبت به وحدت و تضاد درونی سرمایه، یعنی آنچه ما به عنوان وحدت سرمایه و امر مشترک تمامی سرمایه ها به شمار می آوریم و تضاد ذاتی را در این وحدت و اشتراک مشاهده می کنیم، رابطه ای خارجی به شمار می آید، و چون رابطه ای خارجی است، نقش شرایط خارجی یا ثانوی را نسبت به تحول درونی سرمایه، یعنی سرمایه به عنوان یک کل ایفا می کند. بنابراین رقابت نمی تواند سرشت درونی سرمایه تلقی شود، زیرا رقابت، تضاد سرمایه ها با یکدیگر در عرصه ی مشخص است و بنابراین نافی وحدت و تضاد  درونی سرمایه به عنوان یک امر عام و یا یک سرمایه عنوان نمونه ای از تمامی سرمایه ها به شمار می آید.(5)
اشاراتی که در بخش زیرین از مارکس می آوریم خود گویای نظر وی است که با این دیدگاه در تضاد قرار می گیرد.
رقابت و قوانین ذاتی
«رقابت عام، این ماشین محرک اقتصاد بورژوایی، خود قوانین خویش را ایجاد نمی‌کند، بلکه بیشتر مجری آن‌هاست. از این‌رو، رقابت نامحدود مقدمه درستی و حقانیت قوانین اقتصادی نیست، بلکه بیشتر نتیجه آن‌ها، یا شکل بروز ضرورتِ تحقق آن‌هاست»( جلد دوم، ص 79)
«پس رقابت، توضیح دهنده ی قوانین نیست، بلکه بیشتر امکان می دهد تا [نحوه ی عمل] قوانین [موجود] را ببینیم. رقابت، قوانین را ایجاد نمی کند.( جلد دوم، ص 80، تاکید از متن است) 
نخست این جا به روشنی مارکس به این مساله که رقابت خود قوانین خویش را ایجاد نمی کند، بلکه مجری قوانین سرمایه داری است، اشاره می کند. دوم این که  می گوید رقابت نتیجه و یا شکل بروز ضرورت تحقق قوانین است. به این ترتیب مارکس به قوانینی اشاره می کند که رقابت آنها را تحقق می بخشد.
 و اما در مورد عبارت  نیرو یا«ماشین محرک اقتصاد بورژوایی» که باز از جمله عباراتی است که مورد استفاده امثال لوتا که قصد بی اهمیت کردن تضاد کار و سرمایه و عمده کردن تضاد میان سرمایه داران را دارند، قرار می گیرد، در بخشی که به نظرات لوتا باز می گردیم برروی آن تأمل خواهیم کرد. اکنون تنها به این نکته اشاره کنیم که در واقع هر تضادی درهر پدیده ی مرکبی نیروی محرک به شمار می آید و بسته به جایگاه و اهمیت تضاد، نیروی محرک آن می تواند قوی و یا ضعیف باشد. بنابراین آنچه برای ما دارای اهمیت اساسی است این است که آیا تضاد میان سرمایه داران دارای نیروی محرک بیشتری است یا تضاد میان کار و سرمایه.   
انگلس درباره رقابت
همین نظرات و اشارات مارکس است که به وسیله ی انگلس در آنتی دورینگ و یا تکامل سوسیالیسم از تخیل به علم تکرار می شود:
«ولی تولید کالایی مانند هر شکل تولیدی دیگر دارای قوانین ذاتی و ویژه ای است که از آن جدا ناپذیرند. و این قوانین علیرغم هرج و مرج، در درون هرج و مرج و به وسیله آن به اجر در می آیند. آنها در تنها شکل دائمی رابطه اجتماعی، یعنی در مبادله ظاهر می شوند و به مثابه قوانین اجباری رقابت، نفوذ خود را به یکایک تولید کنندگان اعمال می کنند. این قوانین در ابتدا برای خود تولید کنندگان نیز ناشناخته هستند و باید به تدریج و در نتیجه تجربیات طولانی شناخته شوند.بنابراین آنها خود را به مثابه قوانین طبیعی کور این شکل تولید، بدون توجه به تولید کنندگان و علیه آنها، اعمال می کنند.(  تکامل سوسیالیسم از تخیل به علم، ص 61 و 62، تاکیدها از ماست)
« دیدیم که چگونه قابلیت تکامل متعالی سیستم ماشینی مدرن به وسیله هرج و مرج تولید در جامعه به قانونی اجباری برای هر یک از سرمایه داران صنعتی تبدیل می شود تا سیستم ماشینی خود را همواره تکمیل تر کنند و قدرت تولیدش را دائما افزایش دهد. در یک چنین وضعیت اجباری است که عملا این امکان برای سرمایه دار بدست می آید تا قلمرو تولیدش را توسعه بخشد.»( آنتی دورینگ، ص 232، تاکیدها از ماست)
و بالاخره:
« این نیروی محرکه هرج و مرج تولید اجتماعی است که قابلیت تکامل نامتناهی ماشین آلات صنعت بزرگ را به یک قانون اجباری برای هر سرمایه دار تبدیل می کند تا ماشین آلاتش  را برای جلوگیری از زوال خود، هرچه بیشتر تکمیل نماید.»( همان، ص231 ، تاکیدها از ماست)
ادامه دارد.
هرمز دامان
 نیمه دوم تیرماه 99
یادداشت ها
1-     انباشت سرمایه به دو شکل تکامل می یابد: تراکم یا« افزایش یک سرمایه واحد » همان انباشت است و تمرکز که تحلیل رفتن سرمایه های کوچک در سرمایه های بزرگ است. در مورد تراکم یا همان انباشت در بخش پیش صحبت کردیم، اما در مورد تمرکز نیز که عمدتا به رقابت ربط می یابد، نظرات مارکس نشان می دهد که تمرکز نیز به یک معنا در ذات سرمایه موجود است:[[...«این را هم قبول داریم که سرمایه از همان آغاز در برابر کثرت کارگران قطعا در حکم یک یا وحدت است، یعنی که به عنوان وحدتی متمایز از کارگران، یعنی که- به یک معنا- تمرکز در مفهوم سرمایه نهفته است، تمرکز تعداد زیادی از توان های زنده برای هدفی واحد؛ تمرکزی که در هر حال، از اصل نیازی به ایجاد آن نیست و خودبه خودجا می افتد. این در واقع اثر تمرکز بخش سرمایه بر توان های کاری است، یعنی وجود سرمایه ایجاب می کند که کثرت موجود در هستی بسیاری از کارگران آماده به کار وحدت خود را در عنصری مستقل و خارج از خویش [که همان سرمایه است] باز یابد.]]( گروند ریسه، جلد دوم، ص128)
2-    شرح مبسوطی از تکامل نظرات مارکس در مورد رقابت و نیز مباحث و جدل های رایج در بین اکادمیسین های غربی درباره آن در این مقاله آمده است: جایگاه رقابت در شیوه‌ی تولید سرمایه‌داری، حسن آزاد، سهراب سپیدرودی.(سایت بیدار و نقد اقتصاد سیاسی)  
3-    در همین جا مارکس از ریکاردو انتقاد می کند که رقابت آزاد را مقدم بر توسعه واقعی سرمایه دیده است و نه نتیجه ی توسعه:(...«[ریکاردو] رقابت آزاد و موجودیت تولیدی سرمایه را خودسرانه و فارغ از ماهیت خود مساله در حکم رابطه سرمایه با خود سرمایه به خودی خود می داند، یعنی نه در حکم نتیجه از توسعه [واقعی] سرمایه، بل در حکم مفروضات ذهنی سرمایه،[فقط] برای آنکه همه چیز ظاهر ناب داشته باشد»)(جلد دوم، ص 88، تاکید از ماست)
4-    متن مزبور در مقاله جایگاه رقابت ... به این شکل ترجمه شده است:«رقابت صرفاً آن چه را که در سرشت سرمایه نهان است جلوه‌گر و هم‌چون ضرورتی خارجی اعمال می‌کند. رقابت چیزی نیست جز راهی که از طریق آن، سرمایه‌های متعدد، تعین‌های ذاتی سرمایه را هر یک بر خود و بر یکدیگر تحمیل می‌کنند. از این‌رو، هیچ یک از مقوله‌های اقتصاد بورژوایی حتا اساسی‌ترین آن‌ها را – که همان تعین ارزش باشد – سراغ نداریم که جز از طریق رقابت آزاد صورت واقعیت به خود بگیرد؛ یعنی از طریق فراگرد واقعی سرمایه، که همچون کنش متقابل سرمایه‌ها و دیگر مناسبات تولید و مبادله - که سرمایه بر آنها حاکم است- نمایان می‌شود.»( بخش دوره‌ی پژوهش و آزمون (سال‌های ۱۸۴۹ تا ۱۸۵۹) و یادداشت شماره 18.
5-    در مقاله جایگاه رقابت...آمده است:« ما با توجه به عبارت‌های مشابه که مارکس بارها در گروندریسه و کاپیتال آن را تکرار می‌کند، و همه جا بین «قوانین ذاتی» و شکل «ظهور و تحقق» آن تمایز قایل می‌شود؛ با توجه به این که گروندریسه متنی نبود که برای چاپ آماده شده باشد، ترجمه زیر را پیشنهاد می‌کنیم:«رقابت از حیث مفهومی چیزی نیست جز ظهور و تحقق سرشت درونی و تعین ذاتی سرمایه از طریق تاثیر متقابل سرمایه‌های متعدد بر یک دیگر، گرایشِ درونی که هم‌چون ضرورت خارجی جلوه‌گر می‌شود. (سرمایه صرفا هم‌چون سرمایه‌های بسیار وجود دارد و می‌تواند وجود داشته باشد. و از این رو، خودتعینی آن به صورت تاثیر متقابل سرمایه‌های متعدد بر یک دیگر ظاهر می‌شود)».( یادداشت شماره 51)




هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر