۱۳۹۸ آبان ۵, یکشنبه

مبارزه و شورش توده ها در کشورهای زیر سلطه بر ضد طبقات ارتجاعی حاکم و امپریالیسم


مبارزه و شورش توده ها در کشورهای زیر سلطه بر ضد طبقات ارتجاعی حاکم و امپریالیسم

طی هفته گذشته در شهرهای چند کشور زیر سلطه امپریالیست ها که هر کدام در گوشه ای از دنیا واقع شده اند  به یکباره مبارزه و شورش بر علیه طبقات حاکم درگرفت.
نخست هنگ کنگ به مبارزه علیه طبقه بورژوازی بوروکرات نیمه کمپرادور حاکم چین رویزیونیستی، که وجود حقیر و نفرت انگیز خود را هنوز که هنوز است زیر نام کمونیسم پنهان کرده است، دست زد. دلایل اساسی این مبارزه، سیاسی و به ویژه علیه حکومت شبه استبدادی چین( نخست علیه استرداد مجرمین) و برای  دموکراسی و آزادی بوده و هست. سپس عراق و لبنان و نیز مصر در خاورمیانه و در پی آنها، اکوادور، شیلی و بولیوی در آمریکا لاتین بنا به دلایلی که اقتصادی و سیاسی هستند،علیه طبقات بورژوازی بوروکرات- کمپرادور حاکم بر این کشورها دست به گردهمایی، تظاهرات و شورش زدند و صحنه سیاسی جهان را زیر شعاع خود قرار دادند.
آنچه در مورد این مبارزات جلب توجه می نماید:
 یکم: توام شدن این مبارزات با یکدیگر و در زمانی تقریبا یگانه است. در حالیکه روشن است که این با هم شدن جنبش ها و مبارزات اخیر به هیچوجه طبق برنامه پیشینی و بر مبنای مثلا توافقی بین پیشروان توده ها و یا احزاب سیاسی نبوده است.
 این باهم شدن جنبش ها در کشورهای زیر سلطه و  در دوران امپریالیسم بی سابقه نبوده و نیست. در طی دوران پس از جنگ جهانی دوم، جنبش های زیادی  به گونه ای همزمان در کشورهای زیر سلطه در سه قاره آسیا، آفریقا و آمریکای مرکزی و جنوبی به وجود آمد. اما این جنبش ها عموما زیر رهبری  احزاب کمونیستی طبقه کارگر و یا احزاب بورژوازی ملی بودند و به هر حال تا حدودی هماهنگی هایی با یکدیگر داشتند و مبارزات یکدیگر را در حد وحدودهایی پشتیبانی می کردند.
 در پی دوران مورد ذکر و طی چهل سال اخیر، طبقه کارگر و توده های زحمتکش مبارزات زیادی را در بسیاری از کشورهای زیر سلطه پیش بردند که بزرگترین آنها در آسیا، در کشورهای معروف به «ببرهای آسیا» به ویژه در کشورهای اندونزی و تایلند و پس از آن در خاورمیانه و به ویژه در کشورهای تونس، مصر و سوریه بود که به «بهارعربی» معروف شد. 
دومین نکته، همانا خودبخودی بودن این جنبش هاست. این جنبش ها بر خلاف جنبش های مابین سالهای پس از جنگ جهانی دوم و سال 1976 که سال شکست انقلاب در چین سوسیالیستی است، تماما بدون رهبری انقلابی و کمونیستی و حتی احزاب خرده بورژوایی و بورژوازی ملی  هستند. و این نکته اساسی،مهم و استراتژیک است. در حالیکه مثلا در عراق شورش ها تداوم داشته و قربانیان زیادی داده است، و یا در شیلی جمعیتی معادل یک میلیون به گردهمایی و تظاهرات دست زده اند، اما اینکه این مبارزات با وضع کنونی خود، یعنی بدون رهبری انقلابی و کمونیستی اصیل، به پیروزی نهایی برسند، امری بعید است. این درست برخلاف مبارزات انقلابی دموکراتیک و جنگ های آزادیبخش در دوره پس از جنگ جهانی دوم است. آن جنبش ها عموما به واسطه داشتن رهبری به پیروزی رسیدند. گفتنی است که در این جا تنها نفس رهبری داشتن و یه وسیله احزاب و سازمان ها رهبری شدن مطرح است و درست بودن کامل نظرات تئوریک- سیاسی و برنامه های آن احزاب رهبری کننده مد نظر نیست.
سومین نکته همانا پراکندگی این جنبش هاست. جنبه مسلط  در تاریخ جنبش های توده ای در کشورهای زیر سلطه این گونه بوده که هر چند تایی از این جنبش ها در مناطقی واحد و میان مردمی با نسبت های معین زبانی و فرهنگی به وجود آمده است( برای نمونه جنبش در کشورهای «ببرهای آسیا» و یا «بهار عربی»). اما جنبش های اخیر به یکباره و در کشورهایی پدید آمده است که نه نزدیک به هم هستند و نه از وحدت زبانی و فرهنگی برخوردارند(هنگ کنگ در شرق آسیا، عراق و لبنان و مصر در غرب  آسیا، اکوادور، شیلی و بولیوی  در آمریکای جنوبی ). این پراکندگی جنبش ها را، نظام های اقتصادی- سیاسی زیر سلطه و طبقات حاکم بورژوای بوروکرات - کمپرادوری که  دارای اشتراک های دور و نزدیک هستند، به هم پیوند می دهد. نظام ها و طبقات حاکم تقریبا نزدیک به هم و پشتیبان یکدیگر و جنبش های توده ای پراکنده و بدون پشتیبانی استراتژِیک از یکدیگر هستند.
 چهارمین نکته این است که  خواست اساسی این جنبش ها پیرامون مسائل اقتصادی، تورم، گرانی،  فقر، بیکاری، انداختن بار بحران اقتصادی به دوش طبقات زحمتکش، فساد، دزدی و اختلاس در دستگاه دولتی و در طبقات حاکم و نهایتا استبداد و دیکتاتوری دور می زند.
بدینسان، در کشورهای زیر سلطه امپریالیسم و در دورانی که اقتصاد به اصطلاح نئولیبرالی برقرار گشته، طبقه کارگر، زحمتکشان شهر و روستا و نیز طبقه خرده بورژوازی از یکسو روز به روز فقیرتر و سیه روزتر شده است و از سوی دیگر زیر دیکتاتوری های جانفرساتری قرار گرفته است، چنندان که تفنگ های نیروهای نظامی این کشورها همه آماده شلیک به توده ها و عموما در همان مراحل نخستین جنبش های توده ای هستند. بیهوده نیست که از سازمان ملل این نصیحت به  امپریالیست ها و بورژوا- کمپرادور ها می شود که مواظب عواقب سیاست های نئولیبرالی باشند و تلاش کنند که مشکلات مردم را با سیاست مدارا و پیش از اینکه انقلابات بزرگ یکی پس از دیگری فرا رسد، حل و فصل کنند.
پنجمین نکته در مورد این جنبش ها این است که این جنبش ها عموما شهری هستند. در واقع یکی از خصال مبارزات دوران پس از جنگ جهانی دوم در کشورهای آسیا، آفریقا و نیز آمریکای مرکزی و جنوبی وجه قوی روستایی بودن آنها بود. در کشورهای مانند ویتنام، لائوس و کامبوج  و یا در کشورهای آفریقایی و یا آمریکای لاتین این روستاها بودند که یا مرکز اصلی مبارزه را تشکیل می دادند و یا نقشی کمابیش همپای شهرها و پابه پای آنها داشتند.
اما مبارزه و انقلابات کنونی  به ویژه در کشورهای خاورمیانه و آمریکای جنوبی و مرکزی بیشتر شهری هستند. البته ما کشوری مانند پرو را داریم که حزب کمونیست این کشور مبارزه را از  روستا آغاز کرد. اما این حزب مبارزه در شهرها را دارای اهمیت می دانست و به آن توجهی ویژه داشت. همین مسئله در مورد نپال و مبارزات حزب کمونیست این کشور طی پانزده سال صادق است که عموما روستایی بود.
 نکته قابل اشاره این است که هر چند این جنبش ها عموما شهری هستند، اما تجارب پنجاه سال اخیر نشان داده که به محض این که تکامل این جنبش ها به جنگ داخلی انجامیده، جنگ از شهرها به روستا ها و مناطق دور افتاده کشیده شده است. مورد های عراق و سوریه از مهمترین موارد است. ضمنا در کشورهای آفریقایی هرگاه جنبشی توده ای به وجود آمده،همین روند طی شده و جنگ داخلی به روستاها کشیده است. ظاهر قضیه این گونه می شود که گرچه جنبش از شهرها آغاز و یا در اوائل در آنها متمرکز است، اما تسخیر یک باره قدرت سیاسی به سادگی و از طریق تصرف سر ضرب شهرها مقدور نیست، بلکه جنگ طولانی شده و تسخیر روستاها و شهرهای کوچک در مرحله نخستین و شهرهای بزرگ در مرحله پایانی خواهد بود.
 به این ترتیب، با تفاوت هایی در برخی ویژگی ها از نقطه نظر ساخت اقتصادی( و به همراه آن روساخت سیاسی- فرهنگی) در کشورهای زیر سلطه و نیز اشکال بروز جنبش های توده ای و نیز مکان آنها نسبت به گذشته( در حدود پنجاه شصت سال پیش) در این کشورها، تئوری های مائوئیستی در مورد جنگ طولانی و محاصره شهرها از طریق روستاها، کماکان شکل تصرف قدرت سیاسی به وسیله طبقه کارگر خواهد بود. 
 و بالاخره جنبش هایی توده ای در برخی از کشورهای امپریالیستی، خواه پیش از این و به ویژه در کشور فرانسه( جنبش مشهور به جلیقه زردها) و خواه همزمان با جنبش اخیر در کشور اسپانیا، به وجود آمده است. در حالیکه همزمان بودن این جنبش ها می تواند نکته قوتی را برای پیشرفت آنها به وجود آورد، اما همان فقدان رهبری انقلابی و هماهنگی با یکدیگر، نقطه ضعف و چشم اسفندیار این جنبش هاست که برای بورژوازی کشورهای امپریالیستی و بورژوازی بوروکرات- کمپرادور در کشورهای زیر سلطه، سرکوب آنهارا ساده کرده، و نیز شرایط پیروزی استراتژیک این جنبش ها را غیر ممکن می کند.
اما این جنبش ها در دوران پس از این، همچنانکه نگارنده در مقاله دیگری به نام  دو دوره متفاوت تاریخی به آن پرداخته ام، بدون تردید بر کمبودها، ایرادات و ضعف های خود غلبه کرده و در ابعادی بسیار گسترده تر و جهانی تر و با رهبری های انقلابی و کمونیستی به وجود خواهند آمد و طومار دوران تاریخی امپریالیسم فرتوت، گندیده و متعفن و نیز تمامی نوکران، جیره خواران و کاسه لیسان آن را در هم خواهند پیچید.
  هرمز دامان
5 آبان 98  


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر