۱۳۹۸ مهر ۱۳, شنبه

امپریالیسم آمریکا و فتنه گری تازه در خاورمیانه (8)



امپریالیسم آمریکا و فتنه گری تازه در خاورمیانه (8)

به نظر می رسد که نشست سازمان ملل  تا آنجا که می توانست فرصتی برای مذاکره بین حکومت ایران و دولت آمریکا به وجود آورد، بدون نتیجه ای از این نظر پایان یافت. این فرصت  بیشتر و عملا تبدیل به آن چیزی شد که ما در این مقالات نام آن را «بازی با مذاکره» نامیدیم تا اقدامانی جدی برای مذاکره. یعنی سخنرانی های صورت گرفته از جانب روحانی و ظریف( و ترامپ از آن سو که منتظر این بود که حکومت ایران با توجه به خواسته های وی پای میز مذاکره بنشیند) بیشتر از آن که نشانگر تمایلی جدی برای مذاکره باشد، نشانگر تمایل حکومت ایران برای گرفتن ابتکار عمل در خصوص مذاکره شد؛ و با توجه به روشن بودن عدم موفقیت حکومت ایران در گرفتن دست بالا، عملا به  گذران وقت و زمان که عمدتا بر ضد حکومت ایران جریان دارد، گردید. به این ترتیب، در تکامل مناسبات کنونی حکام ایران با کشور آمریکا، این حلقه، و تلاش های صورت گرفته از جانب آنها، نکته مثبتی به نفع ایران به همراه نداشت و بر عکس تا حدودی بر ضد حکام ایران پیش رفت. 
 مسئله ابتکار عمل
همانگونه که انتظار می رفت هدف گرفتن مناطق نفتی عربستان به تضعیف برجام و نزدیک شدن هر چه بیشتر قطب امپریالیستی اروپا به ویژه آلمان و فرانسه به آمریکا انجامید. دو کشوری که - به ویژه فرانسه - تلاش می کردند راه هایی برای خروج از این وضعیت و به اصطلاح نجات برجام بیابند.  
 به نظر می رسد که این هدف قرار دادن، در شرایط ویژه ای انجام گرفته است. اگر سخن حکومت ایران پذیرفته شود که حمله به وسیله خوثی های یمن انجام یافته است، قطعا آنها بدون در جریان گذاشتن ایران سر خود این کار را نمی کردند و به ویژه در مورد زمان حمله طبق نظر حکومت ایران عمل می کردند. به طور کلی این حمله در زمان نزدیک به  برقراری مجمع عمومی سازمان ملل، نزدیک به سالگرد زمان حمله عراق به ایران، نزدیک به زمان مانور روسیه و چین با ایران و... صورت گرفته است. آنچه که محتمل است این است که تمامی این شرایط و نزدیکی و دوری ها در زمان حمله نقش داشته اند.
 نکته ای که در میان این مجموعه  کلیدی به نظر می رسد، نزدیک بودن نشست سازمان ملل بوده است. گویا آنچه خامنه ای و دارودسته اش می خواسته اند از یکسو بی نتیجه کردن هر گونه اقدام دولت های آمریکا و اروپای غربی برای نزدیک شدن به روحانی و ظریف و تقویت این جناح در حاکمیت ایران بوده است، و از سوی دیگر و در وضعی مخالف - همچنانکه در بخش پیشین همین نوشته به آن اشاره کردیم-  اگر قرار شود پای میز مذاکره بنشینند، از موضع، اگر نگوییم قدرت، حداقل از موضع ضعف نیز نباشد و در وضعیتی مثلا «آبرومندانه» باشد. به اصطلاح حضرات می خواسته اند که ابتکار عمل را در دست خود بگیرند و یا حداقل این ابتکار عمل در دست آمریکا و متحدین آن نباشد.
 روشن است که اگر دولت  آمریکا با روحانی و ظریف پای میز مذاکره می نشست و مذاکرات تا حدودی طبق پیشنهادات ایران پیش می رفت، این موفقیتی برای جناح روحانی و ظریف  به شمار نیامده، بلکه موفقیتی برای جناح خامنه ای و سپاه پاسداران به شمار می رفت و اقدامات ماجراجویانه آنها در طی دوران گذشته همچون زدن کشتی های تجاری، توقیف کشتی انگلیسی و اینک زدن مناطق نفتی عربستان سعودی.
 این توجه به نکته اخیر یعنی تلاش برای ابتکار عمل را در دست خود گرفتن، از چند سو پیش رفت. حوثی ها یمن بلافاصله پس از حملات به عربستان پیشنهاد صلح دادند و باصطلاح در حالی که با یک دست پس زدند، با دست دیگر پیش کشیدند، تا هم آب سردی بر حکام عربستان بریزند و هم خود را از حملات احتمالی که می توانست متوجه آنها شود، مصون دارند. عین همین سیاست منتهی به شکلی دیگر از جانب روحانی و ظریف در سازمان ملل و در دیدار با وزرای کشورهای اروپایی پیش رفت. حضرات پیشنهاد دادند که آمریکا تحریم ها، و یا آن گونه که پس از آن ترامپ گفت، بخشی از تحریم ها را حذف کند و آن ها هم آماده اند پای میز مذاکره بنشینند و از سوی دیگر هم  یک پیمان منطقه ای به نام «پیمان هرمز» را طرح کردند و از کشورهای منطقه خواستند آن را مد نظر قرار داده به آن بپیوندند تا منطقه نیازی حضوری امپریالیست ها نداشته باشد. گویی که کشورهای منطقه که همه وابسته به امپریالیست های غربی هستند، بدون اجازه آنها کاری می کنند و می توانند دست به اقدامی بزنند. 
 درباره روحانی و ظریف باید این نکته را نیز اشاره کنیم که این دو نفر، حالا دیگر بدون اجازه خامنه ای و سپاه پاسدارانش، حتی نفس هم نمی توانند بکشند، چه برسد به این بتوانند طرح هایی را سرخود پیشنهاد کنند. به راستی که چنین درجه ای از تحقیر دولتیان تا کنون در ایران سابق نداشته است.(1)
اما نشست سازمان ملل:
 از همان آغاز هم روشن بود که پیشبرد امر مذاکره، خواه با برنامه های روحانی و ظریف که به وسیله خامنه ای به شکست کشیده شده و می شوند و خواه برنامه تدوین شده به وسیله خامنه ای که از زبان روحانی و ظریف طرح شد و به اصطلاح از موضع قدرت می خواست پای میز مذاکره بنشیند، محکوم به شکست است. در عمل، بیشترین سود اقدامات ماجراجویانه و آخرین آنها حمله به عربستان، و نیز پا پس کشیدن از برجام،  نزدیک کردن امپریالیست های اروپایی به آمریکا بوده است. فرانسه و آلمان در حال حاضر بیشتر به برنامه های آمریکا نزدیک شده اند و امکان اینکه ائتلاف در منطقه علیه حکومت ایران هر چه بیشتر گسترده شود، بسیار زیاد است. از تکامل این وجه و در صورتی که به مانعی جدی برخورد نشود، جز بوی اقدامات نظامی چیز دیگری به مشام نمی رسد. اقدامات نظامی ای که در صورت بروز، دود آن در درجه اول و بیش از همه به چشم ملت ستمدیده و رنج کشیده ایران می رود. 
مسئله ویژه- برخورد ویژه
نکته ای که این میان قابل اشاره است، سرمست شدن حکام ایران از برخی اقدامات خود به واسطه عدم نشان دادن واکنش مستقیم از جانب دولت آمریکا و «در باد آنها خوابیدن» است.
نگاهی به اقدامات بیست ساله اخیر امپریالیسم آمریکا و نیز دولت های امپریالیست اروپایی نشان می دهد که آنجا که پای منافع حیاتی آنها مطرح است از هیچ گونه حمله مستقیم نظامی روی گردان نیستند. از حملات به افغانستان و عراق گرفته تا لیبی و سوریه. این منافع حیاتی می تواند هم از جانب مبارزات ملل زیر سلطه در معرض خطر قرار گیرد و هم از جانب رقیب آنها امپریالیسم روس.
آنجا هم که  مثلا در مقابل  انقلاب ملل زیر سلطه، تهاجم نظامی نکرده اند، دست به انواع گوناگون توطئه ها زدند و تا آنجا پیش رفته اند که این مبارزات را به شکست کشانند. مورد مصر یکی از آخرین آنها و از این نظر بسیار نمونه است.
 مورد حکام ایران برای آنها - حداقل تا کنون- ظاهرا نه موردی از مبارزات ملل زیر سلطه بوده است و نه – حداقل تا کنون- محلی برای رقابتی جدی با امپریالیسم روس. اینجا  آنها- باز تاکنون- در مقابل یک حکومت مرتجع قرار گرفته اند که همچون وصله ای ناسازگار و نچسب به شرایط کنونی بین المللی است و می خواهد این حالت  را با چنگ و دندان حفظ کند و میخ خود را، تا آنجا که  آشکارا از زبان برخی از این حکام بیرون زده، برای پانصد سال بکوبد! حال این تضاد خاص که در شرایط خاصی از اوضاع بین المللی و نیز اوضاع داخلی ایران طرح شده، تا کنون شکل ویژه ای از تکوین را دنبال کرده که تا حدودی هم از اشکال تکوین تقابل امپریالیست ها با انقلابات ملل زیر سلطه در کشورهایی که طی بیست سال اخیر این انقلابات در آنها رخ داده، تفاوت دارد و هم تا از  اشکال رقابت های آنها با امپریالیسم روس. این اشکال در عین حال – به واسطه شرایط ویژه کنونی - با شرایط  زمان حمله به افغانستان و عراق- که حداقل از لحاظ حکومت هایشان مانند دولت ایران، ارتجاعی بودند، فرق دارد.(2)
این اشکال ویژه تکوین تقابل امپریالیست ها با یک دولت ارتجاعی«عهد  دقیانونسی»  و نیز شرایط ویژه بین المللی و داخلی  که این اشکال ویژه تقابل با توجه به آنها و درون آنها جریان دارد، گرچه خواه ناخواه اشکالی مشترک با اشکال پیش گفته خواهد داشت، اما ویژگیهای دارد که آن را از آنها متمایز می کند. همین تمایزات و ویژگی ها است که باعث شده که حکام جمهوری اسلامی را خیال بردارد که گویا  امپریالیسم آمریکا  ضعیف است و یا آنها قدرتشان- با توجه به داشتن نیروهای هوادار و یا عمالی در کشورهای مانند لبنان، سوریه و عراق-  زیاد است.(3)
در این خصوص خامنه ای تا آنجا پیش رفت که سپاه پاسداران را تشویق کرد که در کشورهای دیگر به دنبال برنامه های گسترش انقلاب اسلامی باشد. اگر این سخنان خامنه ای را در چارچوب همان حرکتهای ماجراجویانه و بر مبنای تحلیل پیش گفته پنداریم، و نه مشتی صحبت هایی صرفا تاکتیکی از برای ژست گرفتن مقابل پایه ها و یا حرص و جوش امپریالیست ها را در آوردن و به آنها قدرت پوشالی خود را باوراندن، یعنی در واقع منبعث از شرایط تکامل ویژه تضاد میان امپریالیست ها با حکومت وی، و تصورات نادرستی که این تکامل ویژه پدید می آورد، پنداریم، آنگاه باید بگوییم که گویا حضرات فعلا ترمزشان بریده و گمان می کنند راه باز است. و همین تصور نادرست از باز بودن راه مشوق آنهاست برای این که تا آنجا که می توانند پیش برانند.
 روشن است که چنین تاختن بدون پشتوانه ای اگر صورت عملی به خود گیرد، قطعا برگشت به عقب عملی و واقعی را در خود دارد. برگشتی که در صورت انجام اقدامات تهاجمی نسبی امپریالیست ها می تواند خامنه ای و دارودسته اش را به «لجن خوردن» وادار کند.  
   
ادامه دارد.
هرمز دامان
14 مهر 98
یادداشتها
1-    البته موقعیت رضا شاه و پسرش نسبت به مثلا نخست وزیر و یا سایر وزرای دولت بسیار بالا بود. ولی نخست وزیر در یک انتخابات همگانی و با رای میلیونی بر سرکار نیامده بود. اما وضع تحقیر آمیز روحانی که چنین چار چنگولی به قدرت چسبیده است اساسا با دور بری های رضا شاه و یا با نخست وزیری مانند هویدا قابل مقایسه نیست. به نظر می رسد که  قتل رفسنجانی و تهدید روحانی کار خودش را کرده است.
2-   می دانیم که دولت های افغانستان و عراق و همچنین لیبی عمدتا به بلوک شوروی امپریالیست تعلق داشتند و تهاجم به آنها به معنای تلاش برای تقسیم مجدد جهان بین امپریالیست ها به شمار می رفت. این تهاجمات در شرایط ضعف امپریالیسم شوروی و درگیری های درونی این امپریالیست صورت گرفت.
3-   باید توجه داشت که حکومت ارتجاعی ایران حاضر است تا مغز استخوان از نظر اقتصادی وابسته به فروش نفت و وابسته به کشورهای امپریالیست غربی باشد و به اصطلاح مشکلی از این نظر با امپریالیسم آمریکا و دولتهای اروپای غربی ندارد. تضادهای آنها در مورد این وابستگی از این نظر است که امپریالیست ها کدام جناح را در حاکمیت ایران مورد پذیرش قرار دهند. جناح مرتجع کهنه پرست و یا جناح به اصطلاح «تجدد طلب» را. عدم پذیرش جناح کهنه پرست، یعنی بخشی از تمایلات این جناح و نه حتی تمامی تمایلات آن- است که آنها را وادار می کند تا به ماجراجویی های مانند دست یافتن به بمب اتمی و یا اقداماتی در کشورهای دیگر برای به وجود آوردن گروه ها و دسته ها و یا حکومت هایی مانند خود در آنها دست بزنند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر