۱۳۹۸ فروردین ۸, پنجشنبه

نگاهی به نظرات «اسطوره شناسان» اقتصاد ایران(22) (بخش دوم - قسمت هفتم) درباره «اسطوره» خرده بورژوازی


نگاهی به نظرات «اسطوره شناسان» اقتصاد ایران(22)
(بخش دوم - قسمت هفتم)
درباره «اسطوره» خرده بورژوازی
اتهامات ناروا و فریبکارانه
«اما در جنبش کارگری ایران هنوز هم هستند کسانی و جریاناتی که از مزد بگیر و کارگر تعریف و استنباطی «فعله» وار دارند. و کارگران بدون دست های پینه زده را کارگر و «خودی » به حساب نمی آورند. اینان با کارگر تحصیل کرده و دانشگاه دیده خصومت دارند و در بهترین حالت معلم و اقشار را «دیگر اقشار تحت ستم» و یا طبقه متوسط به حساب می آورند.»(فرهاد بشارت، نگاه، دفتر بیست و دوم، مقاله  درباره «ترکیب طبقه ی کارگر در مرحله ی کنونی رشد سرمایه داری»، ص 60-61)
1-    این چرندی کهنه شده و نخ نما، و فرار از پاسخ معقول و درست است که بگوییم چون برخی از مارکسیست- لنینیست ها و مائوئیست ها، تضاد بین کار یدی و کار فکری را موجب برخی جدایی های طبقاتی می دانند، پس تنها کسانی را که «فعله» هستند و یا« دستهای پینه زده» دارند، کارگر به شمار می آورند و بقیه کارگران یدی را کارگر به شمار نمی آورند. این نسبت ناروا دادن به نظریه مخالف است و ژرفای فریبکاری این دسته های رفرمیست را نشان میدهد.
2-    در طبقه کارگر، اکنون بسیاری هستند که در کارخانه ها و موسسات و کارگاه های صنعتی بزرگ کار می کنند- به ویژه و اتفاقا در پیشروترین بخش آن- که تحصیلات دارند(به طور میانگین دیپلم) و بخش هایی از آنها هم دست شان پینه بسته نیست.
3-    همین که نظراتی که بر مبنای تحلیل طبقاتی، بین کار یدی و کار فکری تفاوت می گذارند، این لایه های نزدیک به طبقه کارگر را« اقشار تحت ستم» می خوانند، نشان میدهد که مانع اتحاد طبقه کارگر به عنوان یک طبقه با این اقشار زحمتکش نیستند. اما لزوم این اتحاد مانع آن نیست که از تحلیل طبقاتی درست و اصولی طفره روند و زیر نام مزد بگیر طبقه کارگر را با کل طبقه خرده بورژوازی و حتی بورژوازی درهم کنند.
دانشجویان
وی ضمن اشاره به مبارزه آموزگاران و اینکه برخی از گروه ها با مبارزه آنها همراهی نکردند، می نویسد:
« برای اینان هنوز هم مبارزات آزادی خواهانه و دلاورانه اخیر دانشجویان، «جنبشی» متفاوت از جنبش و مطالبات سراسری کارگران قلمداد میشود.»(همانجا)
1-   راستش ما نمیدانیم که خطاب این بخش چه کسانی هستند، اما اگر کسانی یافت شوند که  مشکل آنها جدایی کار فکری کنندگان از کار یدی کنندگان در تحلیل طبقاتی نباشد و اساسا تمامی مبارزات طبقه کارگر را قبول نداشته و تنها مبارزات دانشجویان را مبارزاتی منطبق میل خود بشمار آورند، باید بگوییم که چنین نظراتی به هیچ وجه  درست نیست و باید با آنها مبارزه کرد.
2-   از سوی دیگر اگر کسی تحلیل طبقاتی ارائه داد و کار فکری کنندگان را به عنوان لایه هایی از طبقه خرده بورژوازی به شمار آورد و لایه های زیرین آن یعنی آموزگاران، پرستاران، هنرمندان بی چیز، روزنامه نگاران را جزو اقشار زیر ستم قرار داد و جزو متحدین طبقه کارگر دانست و در عین حال، به مبارزات دانشجویان هم ارزش گذاشت و از آنها پشتیبانی کرد،  گمان نمی کنیم که ایرادی بر وی وارد باشد.
3-   همچنین اگر جریان هایی یافت شوند که به دلیل اینکه  انقلاب را سوسیالیستی میدانند، مبارزه دانشجویان را تخطئه کنند، آنها نیز کمابیش مانند دسته نخست هستند.
4-   با توجه به نظر گروه های ترتسکیستی  به «کمونیسم کارگری» خالص و تقسیم بندی هایی که این حضرات از پس انقلاب 57 میکردند و فرق هایی که بین جنبش خالص کارگری و جنبش های طبقات دیگر و از جمله جنبش دانشجویی می گذاشتند تا هر گونه تصور و امکان دموکراتیک بودن انقلاب را نفی کنند، بعید نمیدانیم که عمده جریانهایی که مبارزه آموزگاران را در مراحلی- و نه اکنون- تخطئه کردند، از درون خود همین ترتسکیست ها و کمونیسم کارگری بر می خاستند.
کارمندانی که خود را کارگر نمیدانند!
وی ضمن اشاره به اینکه بخشهایی از آموزگاران و یا کارکنان دولتی خود را کارمند دانسته و کارگر نمی دانند، مینویسد:
«دیدن مضرات این بینش و برخورد به بخش های مختلف طبقه کارگر درایت چندانی نمی خواهد. مطالبات و مبارزاتی که در جوهر و اساس شان همگی سراسری و طبقاتی هستند در نبردهایی پراکنده و جدا از هم به پیش برده شده و اغلب به شکست میانجامند. تشکل هایی که برای مطالبات و مبارزاتی بسیار مشابه در بخش ها و حرفه های گوناگون مزدبگیران به وجود می آیند، جدا از هم و در پراکندگی به مقابله ای کاملا نابرابر با کارفرما و دولت و کل بورژوازی کشانده شده و بهبود محسوس و ماندگاری در وضعیت کار و زندگی کارگران ایجاد نمی کنند. وضعیت  کل مزد بگیران، اعم از کارگر ساختمانی یا پرستار، هم وضعیت غیر قابل تحملی است که همگی شاهدش هستیم.»(همانجا)
1-    این مسئله که اتحادی بین بخشهایی از مزد بگیران وجود ندارد، ربطی به تحلیل طبقاتی و تقسیم طبقاتی ندارد. تا هم اکنون، یعنی زمان نگارش این مقاله، خود طبقه کارگر یعنی بطور عمده کار یدی کنندگان هم اتحادی درخوری نداشته اند، چه برسد به اتحاد بین این طبقه و لایه های پایین خرده بورژوازی.
2-    در زمان انقلاب 57 چنین اتحادی هم درون طبقه کارگر- عمده بخشهای آن- بوجود آمد و هم بین طبقه کارگر و لایه های پایین خرده بورژوازی مزد بگیر. گاه اینها اساسا با هم دست به مبارزه زدند. در حالیکه کسی پیدا نمیشد که بگوید کارمند هم همان کارگر است. نگاهی به تاریخ اعتصابات کارگری و تضادهایی که مداوما بین کارگران و کسانی که کار فکری می کنند و از جمله کارمندان پدید آمده و در کوران انقلاب به واسطه اهداف مشترک غیرعمده میشدند، ما را به مسائل زیادی نزدیک و آگاه می کند.
مطالبات طبقه کارگر از نظر یک ترتسکیست
«امروز، مطالبات فوری اعلام شده تمام بخش های طبقه کارگر یکسان است. دریافت مزدی مکفی و شایسته زندگی متمدنانه و راحت، تامین شغلی، و در صورت بیکار شدن برخورداری از بیمه بیکاری مکفی، اهم مطالبات فوری تمام بخشهای طبقه کارگر است(منظور جناب بشارت خواستهای اقتصادی طبقه کارگر است). این مطالبات سراسری و سیاسی هستند(راستی!؟ منظور بشارت این است که خواستهای اقتصادی همان خواستهای سیاسی هستند!). معلم و کارگر نیشکر هفت تپه به تنهایی و جدا از یک دیگر نخواهند توانست مبارزه ای نتیجه بخش با دستاوردی ماندگار را در جهت کسب این مطالبات پیش ببرند. تشکلهای رسته ای و جدا از هم، ظرفیت پیش برد چنین مبارزاتی را ندارند.»(همانجا
1-    اینجا هم( این مقاله در سال 1389 نوشته شده است) همان مسئله است. ممکن است در شرایطی کارگران خواستهای اقتصادی را طرح کنند و آموزگاران، پرستاران، روزنامه نگاران و... نیز خواستهای اقتصادی خودرا. ممکن است که برخی از این خواستها( برای نمونه اضافه کردن حقوق ها) همانند باشد. این امری است درست و قطعی که اگر این مبارزات با هم  و در اتحاد با یکدیگر به پیش برده شوند، خواه ناخواه نتیجه بخش تر است تا هر لایه و قشر و گروهی بخواهد به تنهایی مبارزه کند.
2-   این امر تنها برای این لایه ها و صرفا در مبارزات اقتصادی که جناب بشارت آنها را سیاسی می خواند، صدق نمی کنند، بلکه مهمتر از آن در مبارزات سیاسی انقلابی صادق است.
مزد گرفتن و کارگر بودن
 بشارت پس از آوردن آمارهای دولتی مربوط به سال 1385 مینویسد:
«ادعای ما این است، که حدود 53 میلیون نفر از 70 میلیون نفر جمعیت جامعه را طبقه کارگر و مزد بگیر تشکیل میدهند. این اکثریت مطلقا تعیین کننده جامعه، حق و امکان و وظیفه ی برانداختن نظام سرمایه داری را در آن جامعه دارند.» (نگاه، دفتر بیست و چهارم، طبقه کارگر و اسطوره طبقه متوسط در تحولات جاری ایران، ص 20)
1-   ایراد اساسی این نوع استنتاج ها از آمارهای دولتی این است که تمامی مزد بگیران به استثنای «قانونگذاران، مقامات عالی رتبه و مدیران» جزو طبقه کارگر به شمار می آیند.
2-   در نتیجه گیری از این آمارها، لایه های زیر دست مدیران در ادارات دولتی و خصوصی، متخصصان، تکنسین ها و دستیاران، کارمندان امور اداری و دفتری، کارکنان خدماتی فروشندگان فروشگاهها و بازارها و کل بخش خدمات به شکل یک کل یکپارچه در می آیند که گویی هیچ تمایز طبقاتی و تضاد طبقاتی  را درون خود ندارند.
3-    تمامی این گروههای شغلی صرفا به واسطه مزد بگیر بودن جزو طبقه کارگر به شمار می یابند. به عبارت دیگر، تنها یک ملاک برای کارگر بودن دارند و آن هم مزد بگیر بودن است. در حالیکه مزد گرفتن تنها یکی از وجوهی است که برای تعلق به طبقه کارگر میتواند بکار رود.
4-    این نوع تحلیل ها میزان مزد را هم در نظر نمی گیرند. در حالی که بین آنها که  کار فکری می کنند مزد از مبلغی دور و بر 3 میلیون دستمزد تا 30 میلیون و گاه بسیار بالاتر در نوسان است. به این شکل اینها طبقه کارگر را با لایه های  خرده بورژوازی پایینی، میانه و مرفه و حتی لایه هایی از بورژوازی درهم می کنند.
5-    تردیدی نیست که در کل بخش خدمات، بخش هایی از طبقه کارگر وجود دارند، اما نظراتی که طبقه کارگر را 40  میلیون و بالاتر محاسبه میکنند، عموما تمامی کسانی را که شاغلند و مزد بگیر، بجز بخش ارتش و سپاه جزو طبقه کارگر به شمار میاورند و این سطحی نگری، یک جانبه نگری و نهایتا ذهنی نگری و ندیدن تضادهای واقعی در این نوع تحلیل ها است.
مسئله اختلاف و وحدت درون طبقه کارگر
«بورژوازی و اقشار عقب افتاده کارگران با قلمداد کردن تقریبا 29 میلیون نفر از این طبقه به عنوان طبقه متوسط، یا«سایر اقشار زحمت کش جامعه»، کل طبقه کارگر ایران را به طور آماری و عددی تقلیل میدهند، در صفوف آن تفرقه ایجاد می کنند، بردگان مزدی را از دانش آگاه ترین و تحصیل کرده ترین و مبارزترین آحادشان محروم می کنند، و دقیقا مانع بر افتادن نظام بردگی مزدی میشوند.»(همانجا)
1-   تردیدی نیست که بورژوازی بوروکرات - کمپرادور و فئودال- مذهبی مسلک ایران تمایل دارد که بین تمامی طبقات خلقی - و نه تنها  بین طبقه کارگر و خرده بورژوازی - و همچنین درون طبقه کارگر اختلاف بیندازد. اما شکل اختلاف انداختن بورژوازی با شکل مورد نظر بشارت بکلی متفاوت است.
2-   اختلاف انداختن این نیست که تمایز و اختلاف واقعی و عینی ای که بین کار فکری و کار یدی وجود دارد، ببینیم و صف بندی واقعی را که بواسطه تعلق گروههای شغلی به طبقات گوناگون پدید می آید، تحلیل کنیم. اختلاف انداختن میتواند با یگانگی های ناراستین ایجاد کردن بین گروههایی که کار فکری میکنند و طبقه کارگر نیز بوجود آید.
3-   تحلیل هایی که زیر نام ایجاد «وحدت» در صفوف طبقه کارگر، کار فکری و کاری یدی و به این ترتیب دو طبقه و همچنین لایه های مرفه را با لایه های بی چیز و فقیر درهم میکنند، ایجاد کنندگان واقعی اختلاف در صف طبقه کارگر هستند. طبقه کارگری با این بافتی که این نوع تحلیل گران به آن تحمیل میکنند، هرگز نمیتواند از جای خود تکان بخورد، چه برسد به اینکه بتواند انقلاب کند و قدرت سیاسی را بدست آورد و نظام سوسیالیستی بسازد.
4-   با چنین بافتی، طبقه کارگر به جای آن یگانگی پیدا کند، بواسطه ناسره گی زیاد، دچار اختلاف و تفرقه شدید درونی شده و استحکام درونی خود را و در نتیجه استقلال طبقاتی خود را از دست خواهد داد و زائده خرده بورژوازی و نهایتا بورژوازی خواهد شد. 
5-   آمیختن رادیکالیسم کمونیستی طبقه کارگر با دموکراتیسم لایه های از خرده بورژوازی و یا لیبرالیسم بورژوازی، رادیکالیسم طبقه کارگر را در بهترین حالت به نفع دموکراتیسم  خرده بورژوایی و در بدترین حالت به نفع  لیبرالیسم بورژوایی تضعیف می کند و به این ترتیب بدترین نوع ایجاد اختلاف میان کارگرانی است که مایلند با استقلال صف خود از صف نزدیک ترین طبقات به خود، رادیکالیسم خود را به طبقات دیگر بدمند و انقلاب را به پیش رانند.
6-   ممکن است عده ای در صف طبقه کارگر، تنها کارگران مولد را کارگر به شمار آورده و کارگرانی را که در بخش خدمات کار میکنند، در صف طبقه کارگر به شمار نیاورند. همان گونه که تحلیل هایی که کار فکری و کار یدی را درهم می کنند، نادرستند، و به جریانهای گوناگون راست تعلق دارند، کسانی که به بهانه کار مولد و غیر مولد، کارگرانی را که در بخش خدمات کار می کنند، جزء طبقه کارگر به شمار نمی آورند، نیز نادرستند و شکلی از «چپ روی» به شمار میروند.
7-   در مقابل بخش ناچیزی از افراد تحصیل کرده و کار فکری کنندگان، که به جهان بینی طبقه کارگر و یا دموکراتیسم خرده بورژوایی (بخشهایی از اینها هم زیر نام جهان بینی طبقه کارگر فعالیت میکنند) باور دارند، بخش بسیار بزرگی از افراد تحصیل کرده و کار فکری کنندگان زیر پوشش مارکسیسم (توده ای- اکثریتی ها، جریانهای خروشچفیستی همانند راه کارگری ها، اتحاد فدائیان و اقلیتی ها، جریانهای ترتسکیستی حزب های حکمتیست و کمونیسم کارگری و گرایش سوسیالیستی و ...) به جهان بینی های غیر کارگری لیبرالی و رفرمیستی بورژوایی و حتی نظرات ضد دموکراتیک و ضد لیبرالی بورژوا- کمپرادوریسم سلطنت طلب یا جمهوری خواه وابسته به امپریالیسم معتقدند. تسلط این اقشار بر جنبش کارگری فاجعه آفرین است و به ایجاد بدترین اختلافات در میان طبقه کارگر و حتی اتحاد این طبقه با طبقات دیگر می انجامد، چنانچه تا کنون انجامیده است.
8-   در بخش سوم همین نوشته که به خواست هایی که جناب بشارت برای طبقه کارگر پیش میگذارد، و نتیجه گیری های سیاسی وی میپردازد،  نفس مسموم یک به اصطلاح تحصیل کرده و«آگاه» و عمق فریبکاری یک ترتسکیست مزور هوادار امپریالیسم را مشاهده خواهیم کرد. 
بازهم مارکس!
«بیش از چهل و چهار درصد مزد بگیران آن جامعه به عنوان شاغلان بخش خدمات- یا به بیان دقیق مارکس، کارگرانی که تولیدات غیر مادی تولید میکنند- به حساب می آیند»( همانجا )
1-   آنچه مارکس در درجه نخست درباره آن بحث میکند کارگران غیرمولد که در بخش خدمات کار میکنند، میباشد. بدون تردید تمامی کارگرانی که در بخش خدمات و به گونه ای غیر مولد کار میکنند، به طبقه کارگر تعلق دارند. این اختلاف بین بخش مولد و بخش غیر مولد جدا از اختلاف بین کار یدی و کار فکری است و درهم کردن این دو یکی از شگردهای جریانهای ترتسکیستی  و امثال کمیته هماهنگی است.( نگاه کنید به مقاله نگارنده به نام طبقه کارگر و جنبش دموکراتیک، بخش پنجم، قسمت دوم، نقد نظرات کمیته هماهنگی)
2-   مارکس تنها از یک نظر کار فکری کنندگان را کارگر به شمار می آورد؛ یعنی صرفا از این نظر که آنها نیروی کار فکری خود را می فروشند و برای سرمایه دار ارزش افزوده ایجاد میکنند. برای اینکه فردی جزو طبقه کارگر به شمار آید جنبه های چندگانه ای وجود دارند و صرفا با وجود یک جنبه، کسی نمیتواند جزو طبقه کارگر به شمار آید.
3-   بسیاری از افرادی که کار فکری میکنند، در حالیکه از یک جنبه- صرفا مزد گرفتن- با طبقه کارگر وجه اشتراک دارند، از جنبه های دیگر ندارند. این گروهها  با گروههایی از طبقات خرده بورژوا و یا حتی گاه بورژوا نیز وجوه اشتراک دارند. وجوه اشتراکشان با این طبقات اخیر، از یک سو بیشتر از وجود اشتراکشان با طبقه کارگر است و از سوی دیگر تضادشان با این ها کمتر از تضادشان با طبقه کارگر.
4-   این نظرات مارکس، یکی از معدود نکاتی است که از مارکس در این حضرات رفرمیستها و ترتسکیستها و شبه مارکسیستها باقی مانده است. تمامی نظر اساسی مارکس و آنچه جوهر مارکسیسم است را به سادگی به دور می اندازند و تنها چند نکته نه چندان با اهمیت را نگه داشته و چنان پیرامونش مانور میدهند که آدم فکر میکند از اینها وفادارتر به مارکس پیدا نمیشود!   
 تحلیل طبقاتی و برانداختن سرمایه داری
«یکبار دیگر در این کیک آماری دقت کنید! اگر آن چهل و چهار درصد را جزو طبقه کارگر به حساب نیاورید، امکانات و چشم اندازهای تغییرات سیاسی و اجتماعی برایتان چیزی میشود. اما این «چیز» قطعا برانداختن نظام سرمایه داری و بردگی مزدی به نفع اکثریت جامعه نخواهد بود.» (همانجا)
1-   مارکسیستها تحلیل طبقاتی خود را نخست بر مبنای معیارهای واقعی عینی و سپس معیارهای ذهنی ای بنا میکنند که طبقات بواقع بر اساس آنها تقسیم میشوند، نه بر مبنای اینکه  تحلیل ماتریالیستی آنها چه نتایج سیاسی ممکن است ببار آورد.
2-    روشن است که در جامعه ای که طبقه کارگر آن در بخشهای مولد و خدمات با افراد خانواده و بیکار و بازنشسته کمابیش چیزی در حدود 25 میلیون است، نمی توان بزور این میزان را به 40 میلیون(بر مبنای آمار سال 90) که برخی از گروهها می رسانند، و یا بدتر از آن 54 میلیون از هفتاد میلیون(آن هم بر مبنای آمار سال 85 یعنی 5 سال زودتر که جناب بشارت می رساند)، رساند، برای اینکه مثلا انقلاب سوسیالیستی تقلبی( و در واقع و عمدتا ضد انقلاب سوسیال- رفرمیستی) این حضرات ثابت شود.
3-   در روسیه و چین و دیگر کشورهایی که طبقه کارگر با سرنگونی قدرت های ارتجاعی بورژوایی و بورژوا - بوروکرات و وابسته به امپریالیسم قدرت سیاسی را بدست آورد و حکومت خود را بنیان نهاد، کمونیستها هرگز برآوردهای غیر واقعی از کمیت طبقه کارگر به عمل نیاوردند و بویژه و اتفاقا صف کار یدی و کار فکری و یا به عبارت دیگر صف طبقه کارگر و صف بخشهایی از خرده بورژوازی را در هم نیامیختند.
4-   در کشور روسیه، طبقه کارگر از نظر کمی بسیار کمتر از دهقانان بود. طبق برآورد لنین در سالهای پیرامون انقلاب اکتبر 1917، خرده بورژوازی شهری و روستایی اکثریت اهالی روسیه را تشکیل میداد. بلشویکها در چنین کشوری، توانستند با جمعیت کم طبقه کارگر، حکومت بورژوازی را سرنگون کنند و شیوه تولید سرمایه داری را براندازند و انقلاب سوسیالیستی را به انجام رسانده و دیکتاتوری پرولتاریا را برپا کنند.
5-   در کشور چین با جمعیت 300 میلیونی، طبقه کارگر بخش مولد دومیلیون و همراه با بخش خدمات به همراه  افراد خانواده و بیکاران و ...  چیزی حدود ده میلیون برآورد شد. با این همه، همین طبقه کارگر ده میلیونی توانست دهقانان و خرده بورژوازی را رهبری کند و قدرت سرخ و دیکتاتوری طبقه کارگر را برپا سازد.
6-   همواره مسئله اساسی و در درجه نخست، کیفیت طبقه کارگر است و نه کمیت این طبقه.
7-   اگر تمامی جمعیت ایران بجز 5 درصد آن را کارگر به شمار آوریم و این همه را به مارکسیستهای تقلبی و دروغین بدهیم، باز هم برای آنها کافی نخواهد بود و آنها ناتوان خواهند بود که انقلابی کنند. زیرا مشکل اینان کمیت طبقه کارگر نیست، بلکه مضمون و محتوی اندیشه های رفرمیستی و نیز گاه افکار بورژوا- کمپرادوری و متمایل به امپریالیسم آنهاست.
جریانهای ترتسکیستی و رویزیونیستی تنها مروج ضدانقلاب و رفرمیسم هستند  
«اگر مثل من، و برخی دیگر از فعالان کارگری، این مزدبگیران تولید کننده غیر مادی را بخشی از طبقه کارگر و آن هم بخش عمدتا پیشرو آن به حساب بیاورید، آنوقت امکانات و و چشم اندازهای کاملا متفاوت، امکان و چشم انداز برانداختن  موفق نظام بردگی سرمایه و سامان دادن جامعه و تولید برای آسایش و زندگی انسان در مقابل تان قرار خواهد گرفت.»(همانجا)
1-   از قضا و درست برای این حضراتی مانند شما و دیگر هم کیشان، طبقه کارگر را چنین با صف خرده بورژوازی( و حتی بورژوازی) درهم می کنید که  نه تنها نمی خواهید طبقه کارگر انقلاب کند، بلکه میخواهید با رسوخ بخش هایی از خرده بورژوازی که افکارشان بطور عمده اصلاح طلبانه است، تمامی جنبش و جوش انقلابی طبقه کارگر را تضعیف کنید.
2-   بسیاری از این سازمانهای شبه کارگری که دسته هایی از کار فکری کنندگان را در خود جای داده اند و بویژه سازمان های ترتسکیستی (دارودسته های حکمتی) و خروشچفیستی - رویزیونیستی ( توده ای ها، اکثریتی ها و راه کارگری ها و...) در واقع نه تنها نماینده طبقه کارگر نیستند، بلکه حتی نماینده خرده بورژوازی دموکرات نیز نیستند. اینها در بهترین حالت نمایندگی لایه های مرفه خرده بورژوازی و بورژوازی و در بدترین حالت که در مورد بسی از آنها و بویژه ترتسکیستها صادق است، نماینده بورژوا- کمپرادورهای سلطنت طلب و یا جمهوریخواه طرفدار امپریالیسم هستند.
3-   موافقت این دسته ها با به شمار آوردن کار فکری کنندگان به عنوان بخشی از طبقه کارگر یعنی در واقع تحلیل طبقاتی اینان، با ضدیت تام و تمام اینان با مارکسیسم- لنینیسم و مارکسیسم- لنینیسم- مائوئیسم توام است.
4-    در صورت برقراری تسلط سیاسی این بخش ها بر طبقه کارگر، حتی سخنی از انقلاب دموکراتیک بورژوایی نمیتواند در میان باشد، چه برسد به انقلاب دموکراتیک نوین و یا انقلاب سوسیالیستی .
ادامه دارد.
هرمز دامان
نیمه  نخست فروردین 98


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر