۱۳۹۷ دی ۷, جمعه

اعتصاب کسبه و بازاریان و فرصت طلبی های «سوسیالیسم ترتسکیستی» (6 بخش پایانی) بخش دوم یک سیرک ترتسکیستی



اعتصاب کسبه و بازاریان و فرصت طلبی های «سوسیالیسم ترتسکیستی»
(6 بخش پایانی)

بخش دوم
یک سیرک ترتسکیستی
مانورهای تازه شکری
شکری اینک به روشن کردن موضع خود می پردازد:
«بعد از تذکار و یادآوری نکات فوق، به مسأله ی موضع گیری کارگران و پیشروان آنان در قبالِ اعتصابات و اعتراضات بازاریان برمیگردیم.» ( مقاله اعتصاب بازاریان و" سوسیالیسم خلقی ")
 و ما بی صبرانه منتظر نظر شکری هستیم. امیدواریم  که وی بدون صغری و کبری چیدن، سرراست موضعش را بگوید!
اما گویا وی نمیخواهد رضایت دهد:
« می دانیم، توده های کارگر و زحمتکش چه در جوامع بورژوایی استبداد زده و چه باصطلاح دموکراتیک مشمول اشکال متعدد ستمگری بوده اند و به غیر از ستم طبقاتی از همه ی آن تبعیضات و بی حقوقی ها رنج می برند.»
 ای جناب! از اینها که در موعظه های پیشین خود سخن به میان آوردی و ما همه را از بریم.
 بسیار خوب! برای اینکه نشان دهیم «شیر فهم» شده ایم، تکرار میکنیم:
 طبقه کارگر خواه در جوامع بورژوایی استبداد زده و خواه دموکراتیک، مشمول  اشکال متعدد ستمگری است و به غیر از ستم طبقاتی(منظور استثمار است) از تبعیضات و بی حقوقی ها رنج می برد.
ضمنا این «تبعیضات» و «بی حقوقی ها» ی طبقه کارگر را هم داریم! و در عین حال خواننده را به این نکته توجه میدهیم که شکری تا اینجا از ستمهای گوناگونی سخن رانده که بر طبقه کارگر و نه دیگر طبقات میرود.
وی ادامه میدهد:
«در نتیجه طبقه ی کارگر سوای مبارزه با ستم طبقاتی، ناگزیر از بلند کردن صدای اعتراض خود علیه تمامی بیدادگری ها و مظالم مربوط به جوامع سرمایه داری است.»
 جناب شکری! قطعا منظور شما بلند کردن صدای اعتراض علیه «تمامی بیدادگری ها و مظالمی است» که جامعه سرمایه داری علیه خود طبقه کارگر روا میدارد، چنانکه در بالا اشاره فرمودید. خدای ناکرده، زبانمان لال منظورتان بلند کردن صدای اعتراضش علیه «تمامی» بیدادگری ها و مظالمی نیست که نسبت به طبقات «دیگری» در جوامع سرمایه داری صورت میگیرد؛ مثلا احیانا منظورتان  بلند کردن صدای اعتراضش علیه بیدادگری هایی و مظالمی که علیه«طبقه متوسط مرفه و یا بازاریان» صورت میگیرد که نیست؟
نه مطمئنیم که نیست!؟ زیرا جز طبقه کارگر و «توده های ستمدیده» شکری، که آنها هم کارگرند، در نظام سرمایه داری، طبقه ای، که کارگران بخواهند صدای اعتراضشان را علیه بیدادگری و مظالمی که علیه آن میرود، بلند کنند، وجود ندارد.
«پشتیبانی» از «جنبشهای رادیکال اجتماعی» و «تامین رهبری اعتصابات عمومی»
 شکری ادامه میدهد: 
«قدر مسلم، پشتیبانی طبقه ی کارگر و پیشروان سوسیالیست این طبقه از جنبشهای رادیکال اجتماعی به گسترش فضای اعتراضی کشور منجر می شود که این از هر حیث به سود جنبشِ کارگری و کمونیستی ایران است.»
 این نشد جناب شکری! قرارمان این نبود! داشتید درباره ستم طبقاتی و ... به خود طبقه کارگر صحبت میکردید، یک دفع پریدید به مسئله «پشتیبانی» و «پشتیبانی طبقه کارگر و پیشروان سوسیالیست»( قطعا منظورتان «مارکسیست های انقلابی» یعنی خود شما ترتسکیستهاست) از«جنبشهای رادیکال اجتماعی» و این که چنین پشتیبانی ای «از هر حیث به سود جنبش طبقه کارگر» است و «به گسترش فضای اعتراضی کشور منجر میشود»!
روشن نیست که منظورتان از «پشتیبانی» چیست و «جنبشهای رادیکال اجتماعی» در این اکواریوم شما دیگر چه صیغه ای است و درباره کدام «فضای اعتراضی» صحبت میکنید؟ نگویید که منظورتان جنبش دانشجویی و یا جنبش  زنان است که بحث درباره آنها نبود، و درباره اعتصاب بازاریان بود. در ضمن تصدیق میفرمایید که شما در آن خصوص، از شجاعت بیشتری برای حرف زدن برخوردار بوده و هستید تا در مورد بازاریان!
شکری بدون مکث و بدون توجه به پرسش ما، ادامه میدهد: 
«تأمین رهبری « اعتصابات عمومی » هم نه فقط عمل به وظایف انقلابی و پیشبرد تاکتیک های صحیح و اصولی در صحن و ساحت مبارزه، بلکه یاری رساندن به آلترناتیو سوسیالیستی و تقویت آن در مقابل بدیل های بورژوایی است.»
 خیر!  شکری اسبی را سوار شده و حاضر نیست به این سادگی ها از آن پایین بیاید! وی اینک در فکر تامین رهبری ترتسکیستها بر اعتصابات است، آن هم نه صرفا اعتصابات طبقه کارگر، بلکه «اعتصابات عمومی»!
 اکنون میتوانیم بپرسیم که این «اعتصابات عمومی» اعتصابات کدام گروهها و طبقات است که باید بوسیله ترتسکیستها و طبقه کارگرشان رهبری شود؟
تفاوت «پراکسیس» شکری  با بقیه پراکسیس ها
 وی ادامه میدهد:
«اما، چنین پراکسیسی تماماً با رهنمودها و توصیه هایی که حمایت از اعتصابات و اعتراضات سایر طبقات را لازم می داند و به کارگران و فرودستان جامعه فراخوان همراهی با آن طبقات ناخشنود را می دهد، مغایرت دارد.»
ما واقعا متوجه نمیشویم!
منظور شکری از« چنین پراکسیسی» کدام «پراکسیس» است؟ همان «پشتیبانی از جنبش های رادیکال اجتماعی... و رهبری اعتصابات عمومی»؟
 اکنون شکری میگوید منظورش از پراکسیس«پشتیبانی از جنبشهای اجتماعی رادیکال» و«تامین رهبری اعتصابات عمومی»، پشتیبانی از جنبشهای اجتماعی «سایر طبقات ناخشنود»- که ما تلاش کردیم با حدس آنها را بیرون بکشیم - و رهبری اعتصابات عمومی «سایر طبقات» نیست.
او میخواهد ترتسکیست ها رهبری «اعتصابات عمومی» را تامین کنند، اما این اعتصابات «عمومی» را اعتصاباتی غیر از طبقه کارگر به شمار نمی آورد. از این رو و بر مبنای گفته های وی، آنها را باید  تنها اعتصابات عمومی طبقه کارگر دانسته  که میخواهد آن را، و تنها و تنها آن را«تامین رهبری» کند. در نتیجه، منظورش از این پراکسیس،«پشتیبانی از جنبش های اجتماعی رادیکال» خود طبقه کارگر و «تامین رهبری اعتصاب عمومی» خود طبقه کارگر است.
حال دوباره شکری  پس از این موضع گیری بسیار« شسته ورفته»، به ادامه موعظه های بی پایان خود مشغول میشود: 
«تجربیات تاریخی به ما آموخته که، هر طبقه ایی از « تاکتیک اعتصاب » برای دستیابی به مطالبات خود بهره می گیرد. بازاری ها در ایران نیز از این شیوه ی اعلام نارضایتی به منظور تحقق بخشیدن به خواسته هایشان، بارها استفاده برده اند.»
اینکه هر طبقه ای از «تاکتیک اعتصاب» استفاده میکند امری است که «تجربیات تاریخی» به شکری آموخته است. بازاری ها نیز از این تاکتیک برای «اعلام نارضایتی» خود استفاده میکنند.
 وی ادامه میدهد:
«روشن است، اعتصاب اخیر بازاریان که بخاطر به هم ریختن و بی نظمی بازار ارز، کسادی بازار و... صورت پذیرفت از جنس اعتصابات سراسری بزرگ و شکوهمند رانندگان کامیون، معلمان، و اعتصاب عمومی مردم کردستان در بیست و یکم شهریور ماه نیست و هیچ ربطی به خواست ها و مطالبات توده های کارگر و تهیدست، و جبهه ی آزادیخواهی جامعه ندارد.»
 اولا که رانندگان کامیون که قطعا منظور از آن رانندگانی که صاحب کامیون هستند، نبوده، بلکه صرفا رانندگانی است که کامیون می رانند، خود کارگرند. معلمان نیز از دید ترتسکیستها کارگرند. بنابراین گفته هایی این چنین را میتوان این گونه برگرداند که اعتصاب بازاریان از جنس اعتصاب کارگران نیست.
 میرسیم به «اعتصاب عمومی مردم کردستان»: این اعتصاب نیز باید اعتصاب عمومی کارگران یعنی همان مردم کردستان باشد. زیرا از دیدگاه ترتسکیستها در کردستان، تنها دو طبقه وجود دارد: کارگر و سرمایه دار. و چون منظور شکری از اعتصاب کردستان، اعتصاب عمومی سرمایه داران کردستان نیست، بنابراین باید اعتصاب عمومی کارگران کردستان باشد! و چون سرمایه داران کردستان با سرمایه داران کل جمهوری اسلامی تفاوتی ندارند، بنابراین این اعتصاب کارگران کردستان باید جزیی از تضاد کار و سرمایه، و مبارزه ای باشد علیه شیوه تولید سرمایه داری!
باید به این شکری بگوییم که ای جناب! زیادی تند میروی! بخشی مهمی از اعتصاب کنندگان در کردستان بازاریان و کسبه بودند، یعنی بورژوازی و خرده بورژوازی. تکرار میکنیم خرده بورژوازی و بورژوازی، که شما زیر نام «اعتصاب عمومی مردم»(یا خلق) آن را پنهان میکنید. این طبقات عموما طرفدارحزب دموکرات کردستان هستند که از نظر شما نماینده بورژوازی ارتجاعی کردستان است.
 شما نمیتوانید بگویید که این اعتصاب بورژوازی و خرده بورژوازی در کردستان نسبت به همین نوع اعتصابات در بقیه ایران از «جنس دیگری» است. زیرا اولا که بورژوازی و خرده بورژوازی، طبقاتی با منافع مشخصی هستند که در تمام مناطق و کشورهای جهان خصوصیات عامی دارند و تنها تفاوت های فرهنگی یا برخی ویژگی ها(ملی یا امپریالیستی و...) آنها را در مناطق یا کشورهای گوناگون از یکدیگر جدا میکند. دوما اعتصاب بازاریان و کسبه در کردستان همچون همین اعتصابات در  بقیه ایران علیه سیاستهای حکومت اسلامی است. و سوما از نظر شما- چنانچه مردم را طبقه کارگر فرض کنیم -  تضاد درون کردستان یا بین  طبقه کارگر کردستان و استبداد و خفقان حاکم بر سراسر ایران، با تضاد درون بقیه ایران، هیچ تفاوتی نداشته و ندارد.
 افزون بر اینها شما نمیتواندی روی مسئله ملیت ها و ستم بر خلق کرد نیز مانور دهید، زیرا از نظر شما، هر گونه  تفاوت گذاری و تحرکی در این مورد، «ناسیونالیستی» و متعلق به «بورژوازی ناسیونالیست» است و نه طبقه کارگر.
اما در مورد« جبهه آزادیخواهی جامعه»:
 اگر ما آنرا از جنس مفاهیمی مانند «جنبش های رادیکال اجتماعی» و «اعتصابات عمومی» در نظر نگیریم ، باید بگوییم که منظور از آنرا متوجه نمی شویم. زیرا تا آنجا که ما میدانیم از نظر ترتسکیستها در جامعه سرمایه داری ایران تنها دو طبقه و دو جبهه  وجود دارد: طبقه کارگر و بورژوازی و جبهه ضد آزادی بورژوازی و جبهه آزادیخواهی کارگری. از دید ترتسکیستها ما چیزی به نام «جبهه آزادیخواهی جامعه» جدا از طبقه کارگر نداریم.
بعلاوه این «آزادیخواهی» چه صیغه ای است. مگر نه اینکه طبقه کارگر نه صرفا برای آزادی، بلکه برای سوسیالیسم مبارزه میکند. چرا باید اسم آنرا «جبهه آزایخواهی» گذاشت و نه جبهه سوسیالیستی آزادیخواه و یا آزادیخواه سوسیالیست؟!
ماهیت اعتصاب بازاریان از نظر شکری
اکنون و پس از این نوسان ها و بازیهای کلامی و بالا و پایین پریدن ها، وی به نظر قطعی خویش در مورد بازار میرسد. باید توجه داشت که آنچه وی در مورد بازاریان میگوید، باید در مورد تمامی بازاریان ایران و ازجمله بازاریان کردستان راست در بیاید.
وی مینویسد:      
 «تاریخاً بازار منبع تغذیه و حامی درجه یک جریانات مرتجع مذهبی و ملی – مذهبی بوده است. بازار در طول این چهار دهه نقش مهمی در بقاء و ماندگاری رژیم جنایتکار بورژوا – اسلامی بر عهده داشته است. در شانزدهم مهر ماه این نمایندگان سیاسی بورژوازی و خرده بورژوازی مخالف حکومت، و پوزیسیون رژیم بودند که از اعتصاب بازاریان پشتیبانی کردند. نیروهایی که سال هاست برای بردن سهمی بیشتر از استثمار طبقه ی کارگر، و چپاول به جیب زدن ثروت و سامان جامعه خود را به در و دیوار می کوبند.»
به این ترتیب و بنا بر نظر شکری، سرمایه دار بازاری «مرتجع مذهبی» و سرمایه دار ایضا مرتجع«ملی- مذهبی» اعتصاب کرده است. این دسته ها و طبقات «منبع تغذیه و حامی درجه یک جریانهای مرتجع مذهبی و ملی مذهبی بوده است» و «نقش مهمی در بقاء و ماندگاری رژیم جنایتکار بورژوا- اسلامی داشته اند» بنابراین اعتصاب آنها نیز باید ماهیتا ارتجاعی باشد. «نمایندگان سیاسی بورژوازی( کدام جریانها؟) و خرده بورژوازی(کدامها؟) از این اعتصاب پشتیبانی کردند». اینها نیروهایی هستند که «سالهاست برای بردن سهمی بیشتر از استثمار طبقه ی کارگر، و چپاول به جیب زدن ثروت و سامان جامعه خود را به در و دیوار می کوبند».
حال با این تفاصیل، موضع یک نیرویی که خود را چپ و طرفدار طبقه کارگر میداند باید چه موضعی باشد:
 بی تردید، وی نه تنها نباید هیچگونه پشتیبانی ای از چنین اعتصاباتی بکند، بلکه باید به افشاگری تمامی جریانها و جنبشهای نیروها و طبقات ارتجاعی بپردازد که« مانع گسترش نبردهای کارگران و توده های بی چیز علیه مناسبات و شیوه ی تولید سرمایه داری» هستند و یا« آنان را صرفاً به سوی مبارزه علیه رژیم» می کشانند و بطور کلی در مقابل تحرکاتی از این نوع با تمام قدرت بایستد.
پایان سیرک ترتسکیستی
اما شکری که این قدر تند و تیز بساط مرتجع و ارتجاعی راه میاندازد، موقع موضع گیری نهایی وا میرود و شل میشود:
 «بر اساس این واقعیات، کارگران کمونیست نه در برابر اعتراض طبقات دیگر به وضع موجود می ایستند، و نه با آن همراه می شوند.»
باری چنین است این موضع بسیار «فکورانه» جناب شکری! یک موضع منفی (یا سلبی) و منفعل!
بخش نخست این موضع این است که ترتسکیستها نباید در برابر اعتراض طبقات دیگر به وضع موجود بایستند. و این به این معناست که آنها (اینجا شکری بجای خودش از کارگران کمونیست مایه میگذارد)مقابل اعتصاب «ارتجاعی» بازاریان «مرتجع»  نمی ایستند. این اعتراضی است از جانب «طبقات دیگر» به وضع موجود! و چون از نظر وی میتواند به «گسترش فضای اعتراضی» کشور بیانجامد، پس دلیلی هم ندارد که در برابر آن بایستد.
 براین مبنا، باید به یاد آوریم سخنانی از این دودوزه باز را، آنجا که از نقش «اعتصابات عمومی» و نیاز به «تامین رهبری» آنها سخن گفته بود و اکنون مشخص میشود که  منظورش کدام بخش از اعتصابات «عمومی» بوده است؛ و باز به یاد آوریم سخنان کشدار و خسته کننده وی را که ما در بخش نخست زیرا نام «مقدمه چینی برای تغییر در مواضع آینده» آوردیم.
 اما اگر در مقابل یک اعتصاب که از نظر وی به دلایلی کاملا ارتجاعی و از سوی طبقه ای  ارتجاعی  صورت گرفته است، ایستاده نشود، به این معناست که در مورد آن موضعی منفعل گرفته شده و اجازه داده شود که اعتصاب پیش رود و نتایج خود را ببار آورد. این البته پشتیبانی مثبت نیست. اما چون نایستادن،یا سلب ایستادن از خود، مانعی برای پیشروی آن اعتصاب ایجاد نمیکند، میتواند در انفعال خود و در عمل، معنای پشتیبانی شرمگنانه را داشته باشد.
اما نایستادن برابر اعتصاب یک «طبقه مرتجع»، بر طبق نظرات وی میتواند این نقش را بخود بگیرد که« اختلافات ایدئولوژیک و مصالح طبقاتی گوناگون و مجزای کارگران صنعتی ( مولد ) و خدماتی ( غیر مولد ) با طبقه ی متوسطِ مرفه و طبقه ی سرمایه دار را»، صرف نظر از اینکه چه موضع نظری گرفته شود، در عمل «مستور» کند و«آنان را صرفاً به سوی مبارزه علیه رژیم» بکشاند. یعنی درست همان نتیجه ای که گویا وی نمیخواست ببار آید!
همچنین میتواند به شکل خاموش و پنهانی ، به همان «برجسته ساختن اشتراک منافع همگان (رهایی از شر استبداد و خفقانِ حاکم)» منجر شود که از دیدی شکری «مانع گسترش نبردهای کارگران و توده های بی چیز علیه مناسبات و شیوه ی تولید سرمایه داری»میشد.
در مورد ببار آمدن چنین نتیجه ای، تنها به این نکته بسنده میکنیم که زمانی که «نایستادن» مقابل اعتصاب یک طبقه معین، به عنوان سیاست طبقه کارگر پیش گذاشته شود، این امر به آن منجر میشود که این اعتصاب بتواند در کنار اعتصابات دیگر و از جمله اعتصاب طبقه کارگر، بدون هیچگونه مبارزه و مانعیتی از سوی طبقه کارگر، ادامه و رشد یابد. اجازه دادن به این  تداوم و رشد، به این معناست که  بین این اعتصاب و دیگر اعتصابات، نوعی وجه مشترک یا منافع مشترک عملی کوتاه مدت یا دراز مدت وجود داشته است و به این دلیل بوده که طبقه کارگر حاضر نبوده مقابل آن بایستد. روشن است که در صورت نفی هر گونه نفع نسبی برای طبقه کارگرو مشترک میان طبقات، این مانع نشدن و نایستادن، هر گونه دلیل و معنایی را از دست میدهد. طبقه کارگر در صورتی مانع یک اعتصاب نخواهد شد که آن اعتصاب یا به وی یاری رساند و یا ضرری متوجه وی نکند که خود به گونه ای موجد نفع است. 
و بخش دوم آن:«و نه با آن همراه می شوند». به عبارت دیگر از آن پشتیبانی نیز نمی کنند. اما «همراه نشدن»  و پشتیبانی نکردن نیز در عمل، گرچه نه به گونه ای مثبت، اما به معنای منفی، به معنای ایستادن است. زیرا کاستن از نیرو و قدرت یک اعتصاب، حرکت یا جنبش است و این بنوبه خود معنایی جز ایستادن درمقابل گسترش بیشتر آن اعتصاب، نمیدهد. این جا نیز بجای موضع پشتیبانی فعال، باسلب فعالیت از خود، موضعی منفی گرفته شده است.  
 و بالاخره در مبارزات سیاسی، همراه نشدن با یک مبارزه ارتجاعی، اهمیتی به مراتب کمتر از نایستادن مقابل آن مبارزه و یا جنبش ارتجاعی دارد. همراه نشدن با یک مبارزه میتواند آن مبارزه را در جای خود بایستاند و نگذارد که موقعیت قوی تری که آن مبارزه میتواند با یک پشتیبانی بدست آورد، بدست آورد. اما نایستادن در مقابل یک جنبش ارتجاعی میتواند موجب پخش سموم آن در میان طبقه کارگر گردد و نتایجی را ببار آورد که گویا جناب شکری نمیخواست نصیب جریانهای ترتسکیستی اش کند.
در کل و از نظر اصول تاکتیک مارکسیستی، میان دو بخش روشن کردن اختلافات طبقه کارگر با دیگر طبقات خلقی (و یا درون حزبی و یا بین احزابی که میخواهند وحدت کنند) و اتحاد داشتن وی با آنها، روشن کردن اختلافات و خط و مرز مشخص کشیدن، بخش مهمتر قضیه است(گرچه به هیچ عنوان به معنای کم اهمیت بودن بخش اتحاد نیست). برای همین هم لنین گفت که «پیش از آنکه متحد شویم و برای اینکه متحد شویم، نخست باید اختلافات و خط و مرزهای خود را بدقت ترسیم کنیم»(نقل به معنا از چه باید کرد).
تبیین یک موضع منفی و منفعل
اما این وضع دوگانه، همانگونه که در آغاز بخش دوم (قسمت چهارم) گفتیم نشستن بین دو صندلی است و در حقیقت، برگردان منفی و منفعلانه ، موضع مثبت (یا ایجابی) و فعال تاکتیک  پرولتاریایی در قبال مبارزات است که بر سیاق ترتسکیستها، کاملا فرصت طلبانه اتخاذ شده است ونشان از ماهیت دمدمی مزاجی و پر نوسان ارتجاعی این جریانهای ترتسکیستی دارد.(1)همان گونه که حکمت  به نوعی و به زبان بی زبانی گفت «ما مواضع روشن و بی پرده نمیگیریم، زیرا این امر موجب میشود که ما  خودمان را دست آنها که ضد رویزیونیست هستند، یعنی مارکسیستها بدهیم، بلکه  تلاش میکنیم به دست نیاییم». یعنی همان گونه که گفته شده است همچون ماهی لیز و سُرخوردنی باشند.
 اما موضع مثبت و فعال در قبال اعتصاب بازاریان و اساسا طبقات غیر کارگر کدام است؟  همان موضعی که جریانهای مارکسیست- لنینست اصیل و نیز مائوئیست ها میگیرند و ما نیز به سهم خود چنین مواضعی را گرفتیم. یعنی نخست ما باید بین طبقه کارگر و دیگر طبقات خط و مرز بکشیم و تمامی اختلاف منافع اقتصادی و تمامی اختلاف ایدئولوژیک ( نظرات تئوریک- سیاسی و تجلی و بروز اینها در زمینه های دیگر از جمله فرهنگی و نظامی) میان طبقه کارگر و دیگر طبقات، از نزدیک ترین به وی یعنی دهقانان تهیدست و خرده بورژوازی فقیر شهری تا دورترین طبقات به وی که در شرایط خاص ایران، طبقات مرفه خرده بورژوازی و نهایتا بورژوازی ملی است را به روشن ترین، آشکارترین و صریح ترین شکل خود طرح کنیم و با نمایندگان سیاسی آنها دست به یک مبارزه ایدئولوژیک که  مضمون و شکل آن را، درجه نزدیکی و دوری طبقه کارگر و درجه اشتراک منافع، تعیین میکند، بزنیم.
این موضع مثبت و فعال و انقلابی، در برگردان منفی و منفعل ترتسکیستی آن به این شکل درآمده که ما «با این جنبش همراه نمیشویم». از دیدگاه مارکسیستی، ایستادن در مقابل آنها(به معنی روشن کردن اختلافات و خط و مرزها و مانعیت برای اینکه طبقه کارگر بزیر بال و پر طبقات دیگر نرود) به دلیل تضادهای طبقه کارگر با این جریانها، جنبشها و طبقات است.
  و دوم، در عین حال از تمامی مبارزات مثبت هر طبقه و دسته و گروهی که دشمن عمده در مرحله کنونی را تضعیف کرده و به جنبش طبقه کارگر و تمامی طبقات خلقی برای سرنگونی این دشمن عمده یاری میرساند، دفاع و پشتیبانی کرده و بکوشیم تا رهبری طبقه کارگر را بر این جنبشها  برقرار سازیم.«طبقه متوسط مرفه» و «بورژوازی بازار» نیز از زمره طبقاتی هستند که ما باید همین تاکتیک را در مورد آنها به اجرا درآوریم. عمده شدن هر کدام از این دو وجه سیاست پرولتری، بستگی تام به شرایط عینی دارد.
 این موضع مثبت و فعال نیز در برگردان  منفعل و منفی ترتسکیستی خود به این صورت درآمده که« ما در مقابل این جنبشها نمیایستیم».
وحدت سیاست پرولتری در فعال بودن هر دو بخش  آن است. وحدت سیاست ترتسکیستی در منفعل بودن هر دو بخش آن است.
 به این ترتیب، بیخود و بی دلیل نبود که این جناب شکری  برای برائت خود، راه خود را کج کرد و سری هم به سوسیالیست های به قول خودش«خلقی» زد. اینجا و ما در موضع منفی و منفعل یعنی «نایستادن»، شدیدتری نوع پوپولیسم، یعنی راست ترین موضع «خلقی» رامشاهده میکنیم که با موضع به ظاهر ترتسکیستی«چپ روانه» ای که میگیرد، یعنی «همراه نشدن» کامل شده است.   
 نکاتی در مورد ترتسکیسم ایران
 ترتسکیستها در چپ ایران، از یک سو و اساسا به پشتیبانی سرمایه داران بوروکرات- کمپرادور سابق و امپریالیستهای غربی تکیه دارند، و از سوی دیگر دستخوش بازی های جمهوری اسلامی و سازمان های اطلاعات کشور و اطلاعات سپاه و بسان بازیچه و عروسک دست گردان آنها هستند.
  پایه های اصلی مادی ترتسکیسم، جدا از خود تاریک فکران بورژوازی وابسته و کمپرادور، وجود جریانهای خرده بورژوازی مرفه و میانه است که بخشهایی از باصطلاح روشنفکران آن، خود را به این طبقات و نیروها آگاهانه میفروشند و یا ناآگاهانه در خدمت آنها در میایند. اگرچه کمابیش میتوان برخی از هواداران و اعضای ساده این گروهها را مستثنی کرد، اما میتوان  اطمینان هم داشت که سرنخ بسیاری از سران و کادرهای اصلی این جریانها در دست بورژوا- بوروکرات های کمپرادور سابق و امپریالیستها قرار دارد و از آنها کمک های مالی فراوان میگیرند.
 حزب کمونیست کارگری تقوایی و شرکا، احزاب حکمتیست،  دارودسته های گوناگون آلترناتیوی، پراکسیسی، کمیته اقدامی بلشویک - لنینیستی دروغین( این نامهای اخیر، نشان از نخ نما شدن نام های کهنه حکمتی - ترتسکیستی و نیاز آنها به تغییر نام و اتیکت دارد) و حتی برخی اتحادیه های دروغین کارگری از جمله اتحادیه آزاد کارگران ایران که اتحادیه ای است هوچی و پرسرو صدا اما پوچ، و از چند نفری که بخشا وابسته به حزب کمونیست کارگری هستند، تشکیل شده و اینها نیز یا وابسته به سازمان های اطلاعاتی شده اند - اگر نبوده باشند-  و یا در دست آنها به بازیچه ای برای تخریب در جنبش کارگری و اعتصاب شکنی و... تبدیل گردیده اند؛ اینها هستند نامهای این گروهها.
نقش آنهاهم، درهم و مغشوش کردن، تجزیه و تخریب است. درهم و مغشوش کردن اصول، مواضع و تاکتیک های مارکسیستی،  تجزیه سازمان ها و تخریب اعتصابات و جنبشهای کارگری و غیره.
هرمز دامان
نیمه نخست دی ماه 97
یادداشت  
1-    شکری از اعضای حزب کمونیست ایران است. اما این اهمیت ندارد، زیرا مواضع وی در چارچوب همان کمونیسم کارگری و دارودسته های حکمتی قرار میگیرد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر