۱۳۹۷ آذر ۲۵, یکشنبه

اعتصاب کسبه و بازاریان و فرصت طلبی های «سوسیالیسم ترتسکیستی»(5) بخش دوم یک سیرک ترتسکیستی


اعتصاب کسبه و بازاریان و فرصت طلبی های «سوسیالیسم ترتسکیستی»(5)

بخش دوم
یک سیرک ترتسکیستی

 فرصت طلبی ترتسکیستی دربرابر مارکسیسم - لنینیسم- مائوئیسم
شکری ادامه میدهد:
«با در نظر داشتن این نکته، سراغ موضوع مرتبط بعدی می رویم که تقریر تحرکات طرفدارانِ "سوسیالیسم خلقی" با توجه به برگزار شدن اعتصاب سراسری بازاریان در این هنگامه ی معین است. از دیماه هزار و سیصد و نود و شش خورشیدی به این طرف، به همان نحو که مختصراً در سطور قبلی آمد، جامعه به دوره ایی تازه از تقابل و نبرد کارگران و مردم ستمدیده با بورژوازی حاکم قدم گذاشته که با پیوستنِ بازاریان به صحنه ی این رویارویی، جنبش های طبقاتی متضاد را می بینیم که جهت تغییر در راستای منافع اشان، به تکاپو افتاده اند.»( مقاله اعتصاب بازاریان و " سوسیالیسم خلقی ")
اکنون شکری از آن حال بلغور کردن کلی گویی ها بیرون آمده و به سراغ اعتصاب سراسری بازاریان میرود. او همین جا یادآوری میکند که به این صحنه رویارویی کارگران  و مردم ستمدیده(که باید همان کارگران باشند) با«بورژوازی حاکم» که در حال حاضر جاری است، «جنبش های طبقاتی متضاد» ملحق شده اند. یکی از این «جنبش»ها همین اعتصاب بازاریان است. اینها نیز در پی تغییر هستند و «در راستای منافع خود به تکاپو افتاده اند».
به عبارت دیگر، به رویارویی کارگران با بورژوازی که از دید ترتسکیستها، نه بخشی از یک جنبش عمومی دموکراتیک که طبقات گوناگونی در آن شرکت دارند، بلکه تنها جنبش موجود و تجلی تضاد«کار و سرمایه» است، جنبش هایی می پیوندند که از جنس طبقه کارگر نبوده، بلکه متضاد با آن و دارای منافع متضاد با آن هستند. از جمله این جنبش ها و طبقات، بازاریان هستند.
وی در مورد ماهیت طبقاتی این جنبش صحبتی نمیکند. و ما هم نمیدانیم که باید این جنبش طبقات متضاد با کارگران را«جنبش اصلاحات بورژوایی» نام نهیم و یا «جنبش ملی».  اما اگر به  بازاریان دقت کنیم می بینیم که حداقل بخشهایی از آنها، خود سرمایه دارو بورژوا هستند. از این رو، به گمانمان اولی درستر باشد، یعنی اعتصاب بازاریان را جنبشی بورژوایی بدانیم که برای اصلاحاتی درنظام حاکم است.
 بنابراین میتوان این گونه نتیجه گرفت که به «تضاد کار و سرمایه» یا طبقه کارگر و سرمایه دار، بخشهایی از سرمایه دارها پیوسته و اگر چه نه در جهت کار، اما علیه سرمایه و بورژوا یعنی علیه خودشان موضع میگیرند و به جنبش دست میزنند.
اما این جای پرسش دارد که این نظام حاکم که خودش سرمایه داری است و بورژوازی بر آن حاکم است، پس این بورژوازی که میخواهد درسرمایه داری حاکم اصلاحات به عمل آورد دیگر کیست؟ و این چه نوع سرمایه داری است که در آن بورژوازی که در آن حاکم است بر علیه بورژوازی یا در حقیقت بر علیه خودش که حاکم است، میخواهد «جنبش  اصلاحات بورژوایی» راه اندازد؟ این چیستانی است و حل این چیستان براحتی از کسی بر نمیآید!
 و همین جا و درست در همین نقطه، شکری بجای پاسخ های صریح و روشن به حل این چیستان، به سراغ «سوسیالیسم خلقی» یعنی مارکسیسم - لنینیسم - مائوئیسم( و همچنین برخی جریانهای صرفا مارکسیسم- لنینیسم) میرود.
 باید دید چرا این میان، وی مجبور است که پای مارکسیست- لنینیست - مائوئیست ها را به میان کشد؟
وی می نویسد:
«حضور جنبش های متباین(گویا شکری واژه«متباین» را بهتر از «متضاد» دیده است) در این آوردگاه طبقاتی، به جریانات چپ و راست جامعه علی العموم این فرجه را داده تا مواضع سیاسی منطبق با نیازها و ملزوماتِ طبقات مختلف را پیشه کنند.»
بالاتر ما« تقابل و نبرد کارگران و مردم ستمدیده با بورژوازی» و« صحنه ی رویارویی» را داشتیم و اینک« آوردگاه طبقاتی» را (و پایین تر«خیز توده های ستمدیده») که در آن«جنبش های متباین» و نمایندگان نیازها و منافع«طبقات مختلف» یا چنانکه پایین اشاره میشود«منافع کاملا ناهمگون و متضاد طبقات متخاصم» حضور دارند( ظاهرا تنها طبقه کارگر نیست که با نظام کنونی تضاد دارد، بلکه طبقات دیگری نیز با این نظام در تضاد هستند). 
 این واژه ها و عبارات بجای ترم ماهیت انقلاب  که از نظر «سوسیالیستهای خلقی»(یعنی م- ل - م ها) انقلاب دموکراتیک است، نشسته است. میتوان گمان کرد که نویسنده نمیتواند پیرامون تضاد کار و سرمایه مانور دهد و از بیان ماهیت واقعی انقلاب نیز ترس دارد.
سپس ادامه میدهد:
« در این بین، پیروانِ "سوسیالیسم خلقی"(پس انگار اینا هنوز وجود دارند، اما حالا اینا جزو چپ ها هستند یا جزو راستها و یا میانه اند؟) با سود بردن از خیز دوباره ی توده های ستمدیده،(چقدر فرصت طلبند این سوسیالیستهای خلقی!) فرصت را غنیمت شمرده و با پرده کشیدن روی منافع کاملاً ناهمگون و متضادِ طبقاتِ متخاصم و جنبش های آنان، مترصد جا انداختن تاکتیک " همکاری و اتحاد عمل " پایه های اجتماعی گرایشات لیبرالیستی و سوسیالیستی در این برهه اند.»
بنابراین مشکل جناب شکری ترتسکیست با مارکسیست- لنینیست- مائوئیست ها در این است که آنها در این جنبش، مواضعی نه منطبق با نیازهای طبقه کارگر، بلکه منطبق با نیازها و ملزومات طبقات دیگری( مواضعی «لیبرالیستی» و همراه با«جنبش اصلاحات بورژوایی») پیشه میکنند. اما چگونه؟
 شکری پاسخ میدهد: آنها روی منافع کاملا ناهمگون و متضاد طبقات متخاصم و جنبش های آنان  که اینجا انگار از درون«خیز دوباره توده های ستمدیده» بیرون آمده، پرده میکشند. حالا این «توده های ستمدیده»(پایین تر گروههای اجتماعی ای ردیف میشود که از دید ترتسکیستها همه به طبقه کارگر تعلق دارند و بنابراین «توده ستمدیده» معنای غیر کارگری خود را از دست میدهد) که «سوسیالیستهای خلقی» از آن سود میبرند، چه ربطی به «بورژوازی بازار و طبقه متوسط مرفه» دارد، خود حکایتی است. زیرا آنچه از این عبارات برمیاید این است که این«منافع ناهمگون و متضاد طبقات متخاصم»، درون این توده ستمدیده نیست، بلکه بیرون از آن است!
اکنون می پرسیم ای جناب! آنها چگونه این کار را انجام میدهند؟
 و شکری شاخ و شمشاد جواب میدهد که آنها مترصد جا انداختن تاکتیک «همکاری و اتحاد عمل» پایه های اجتماعی لیبرالیستی و سوسیالیستی در این برهه هستند.
 بنابراین تا اینجا شکری مخالف همکاری و اتحاد عمل بین منافع ناهمگون و متضاد طبقات متخاصم است؛ و لابد درست به همین دلیل است که وی این سوسیالیستها را «خلقی» میداند؛ زیرا از دیدگاه وی این «سوسیالیست خلقی»ها تنها منافع عموم طبقاتی که آنها را در کنار طبقه کارگر در یک صف یعنی صف خلق میدانند، با هم ملاک قرار میدهند و طرفدار پرده کشیدن روی منافع متضاد طبقات متخاصم یعنی طبقه کارگر از یک سو و طبقات غیر کارگر از سوی دیگر هستند. او روی این منافع متضاد خط نمیکشد، به مبارزه و و افشاگری اش علیه هر جریان غیر کارگری ادامه میدهد و بنابراین هیچگونه «همکاری و اتحاد عملی» را نمیپذیرد. از دید او طبقه کارگر یک طرف و بورژوازی حاکم مستبد  و نیز تمامی جنبش های اصلاحات بورژوایی و ملی و احتمالا طبقات دیگر در توده ستمدیده اش طرف دیگر.
در این میان پرسش هایی نیز مطرح است:
اولا: این لیبرالیسم که اکنون یک باره ظاهر شد، خط مشی سیاسی- ایدئولوژیک کدام طبقه است؟  و مگر خود بورژوازی ایران که قدرت سیاسی را در اختیار دارد، لیبرال نیست؟ اگر لیبرال است، آنگاه اختلاف این دو لیبرال بر سر چیست؟ و اگر لیبرال  نیست، پس پیرو کدام مرام سیاسی است؟ و چرا باید بین این بورژوازی لیبرال مورد نظر شکری  و بورژوازی حاکم اختلافی پدید آید و بورژوازی «لیبرال» از بورژوازی حاکم، جدا و مخالف آن شود؟
دوما: معنای این «پرده نکشیدن» چیست؟
آیا  به این معناست که ترتسکیسم هیچ پرده ای بین«منافع ناهمگون و متضاد» طبقات متخاصم نمیکشد و بنابراین این تضاد برایش همانند تضاد بین طبقه کارگر و طبقه حاکم و صاحب قدرت است؟ و خوب در این صورت طبقه کارگر یک طرف و«طبقات بورژوا و متوسط مرفه» در کنار بورژوازی حاکم هم طرف دیگر و وظیفه صرفا افشاگری و مبارزه است. یعنی درست همان مبارزه ای که با بورژوازی حاکم میشود، باید با این بورژوازی (و طبقه متوسط مرفه هم) هم بشود. آنگاه پرسش این است که این همه صغری و کبری چیدن ها برای چیست؟
  آیا به این معناست که شما ترتسکیست ها مجازید که در صورتی که بروی این تضادهای پرده نکشید و بر این منافع کاملا ناهمگون و متضاد طبقات متخاصم انگشت گذارید، همکاری و اتحاد عملی را صورت دهید یا خیر؟
 توجه کنیم که اگر شما با پرده نکشیدن روی تضادها و منافع ناهمگون و متضاد، در عین حال هر گونه همکاری و اتحاد عملی را منکر شوید، که طبق خط خود باید این کار را بکنید، آنگاه شما باید تنها و تنها علیه اعتصاب بازاریان و جریان های لیبرالیستی بورژوایی و بقیه طبقات غیر کارگر مبارزه کنید و هیچگونه اتحادی را(که پشتیبانی از اعتصاب آنها به همین معناست) مجاز نیستید با آنها داشته باشید. همانگونه که خط فکری شما گفته و میگوید.
ببینیم که شکری چگونه این تضادها را حل وفصل میکند:
«برجسته کردن» یک تضادیعنی چه؟
شکری ادامه میدهد:
 «به سخن بهتر، پیکارهای جاری کارگران، معلمان، رانندگان کامیون، بیکاران، و حاشیه نشینان و توده های تهیدست، و مابقی طبقات ناراضی کشور، مجدداً به این چپ های بورژوا و خرده بورژوا ( روشن شد که اینها بورژوا و خرده بورژوا هستند! خیر! این شکری یک قدم از اینکه خودش کارگر است، پایین نمیآید)مجالی بخشیده تا در رقابت و ضدیت با « مارکسیسم انقلابی وکمونیسم طبقه ی کارگر»(منظور ترتسکیست اعظم ما از«مارکسیسم انقلابی» همان ترتسکیسم است) ، اختلافات ایدئولوژیک و مصالح طبقاتی گوناگون و مجزای کارگران صنعتی ( مولد ) و خدماتی ( غیر مولد ) با طبقه ی متوسطِ مرفه و طبقه ی سرمایه دار را مستور کرده و با برجسته ساختن اشتراک منافع همگان (رهایی از شر استبداد و خفقانِ حاکم) مانع گسترش نبردهای کارگران و توده های بی چیز علیه مناسبات و شیوه ی تولید سرمایه داری شوند و آنان را صرفاً به سوی مبارزه علیه رژیم بکشانند.»
بین این بند و بند پیشین تفاوتی موجود است. زیرا اینجا موضع دیگری گرفته شده است. پیش از این که به این تغییر موضع که ترتسکیست ما میخواهد بروزش ندهد و یواشکی از زیرش در برود، بپردازیم، چند پرسش را طرح میکنیم:
یکم: این «مابقی طبقات ناراضی کشور» آیا همان طبقه متوسط مرفه و طبقه سرمایه دار هستند و یا خیر منظور طبقات دیگری است، که در این صورت اینها کدام طبقات هستند و چرا ناراضی اند؟
دوم: تا کنون از استبداد و خفقان حاکم صحبتی نشده بود. حال روشن میشود که بورژوازی حاکم جمهوری اسلامی«استبداد و خفقان» ایجاد کرده است و این استبداد و خفقان شامل حال طبقه سرمایه دار یعنی بورژوازی (یعنی خودش یا بخشهایی از بورژوازی) و «طبقه متوسط مرفه»  شده است. میتوان تضاد  بازاریان و طبقه متوسط مرفه با بورژوازی حاکم را تضادی بین جناح های مختلف رژیم ارزیابی کرد. و اگر چنین باشد آنگاه هر کس از اعتصاب بازاریان و یا اعتراضات طبقه متوسط مرفه پشتیبانی کند و یا نسبت به آن موضع بی تفاوت بگیرد، در عمل  از یک جناح بورژوازی حاکم علیه جناح دیگر بورژوازی پشتیبانی کرده است و یا موجب تقویت آن شده است.  
 سوم: این «طبقه متوسط مرفه» کدام گروه ها و دسته ها و اساسا کدام طبقه است که میخواهد از شر استبداد و خفقان بورژوازی حاکم رها شود؟
و باز این طبقه سرمایه دار کدام بخش است که میخواهد از شر استبداد طبقه سرمایه دار حاکم رها شود؟ آیا تنها سرمایه داران بازار هستند؟
چهارم: آیا اگر این اختلافات ایدئولوژیک و مصالح طبقاتی گوناگون کارگران صنعتی (مولد) و خدماتی(غیر مولد) با طبقات دیگر «مستور» نشود، چگونه وضعی پیش میاید؟
پنجم: معنای این «اشتراک منافع همگان» در اینجا چیست و فرق آن با «منافع کاملاً ناهمگون و متضادِ طبقات متخاصم» چیست. چگونه میشود که «طبقات متخاصمی» که منافعی «کاملا ناهمگون» یعنی مطلقا ناهمگون دارند به یکباره «اشتراک منافع» کسب کنند؟
و آیا کارگران و گروهها مجازند در حالی که بر اختلافات و تضادها خود با این طبقات متخاصم با آنها انگشت میگذارند و بر سر آنها روشنگری و مبارزه میکنند، به دلیل « اشتراک منافع  همگانی» یعنی اشتراک منافع با آنها علیه استبداد بورژوازی حاکم با این جنبش ها وارد همکاری و اتحاد عمل شوند؟
 اما تفاوت مورد اشاره:
 منظور شکری از «برجسته کردن» «اشتراک منافع همگان» برای رهایی از شر استبداد و خفقان حاکم که شکری آنرا نظریه «سوسیالیست های خلقی» میداند، حاکم چیست؟  
معنای دقیق«برجسته کردن» یعنی امری را نسبت به امر دیگر مهمتر یا عمده تر نشان دادن. و در اینجا یعنی امر«برجسته کردن»اتحاد را بر امر برجسته کردن تضاد منافع ترجیح دادن.  در برجسته کردن نمیتواند تنها یک گزینه وجود داشته باشد، بلکه باید دو گزینه موجود باشد که یکی نسبت به دیگری برجسته شود.
 بنابراین معنای برجسته نکردن اشتراک منافع همگانی(که دیدگاه ترتسکیست ما است) نمیتواند مثلا این باشدکه به این اشتراک منافع همگان  که «رهایی از شر استبداد و خفقانِ حاکم»است، کلا بی تفاوت باشیم، و یا اینکه نه تنها بی تفاوت نباشیم، بلکه علیه آن به مبارزه هم برخیزیم و اجازه ندهیم که  سرپوشی بر تضادها قرار گیرد، خیر اینها هیچکدام این ها نمیتواند باشد، بلکه تنها میتواند این باشد که آنرا «برجسته» نکنیم.
 اکنون باید بپرسیم که آیا شما که آنرا برجسته نمیکنید، امر تضاد طبقه کارگر با بورژوازی را برجسته کرده و در نتیجه امر اتحاد و همکاری با این طبقات را در درجه دوم اهمیت قرار میدهید؟
و یا خیر! منظور از«برجسته کردن» همان چیزی است که نمیتواند باشد؛ یعنی «سوسیالیستهای خلقی» تنها همین اتحاد را می بینند و ترتسکیستها که این اتحاد را«برجسته» نمیکنند، تنها تضاد بین طبقه کارگر و تمامی این طبقات را دیده و بنابراین خواهان مبارزه طبقه کارگر با اعتصاب بازاریان نیز هستند.
  شکری میگوید که چون کارگران  و توده های بی چیز میخواهند علیه مناسبات و شیوه تولید سرمایه داری حاکم مبارزه کنند  پس هر گونه همکاری و اتحاد عملی مجاز نیست. و گویا ظاهرا معنی برجسته نکردن نیز از نظر وی همین است. به این ترتیب به همان پرسش بالا بر میگردیم که پس این قصه ها و این بندبازی ها برای چیست؟
 اگر در این مرحله، طبقه کارگر و توده های بی چیز باید علیه مناسبات و شیوه  تولید مناسبات سرمایه داری مبارزه و از آن رها شوند، آنگاه این کاملا درست است که آنها باید نه تنها علیه استبداد بورژوازی حاکم، بلکه علیه تمامی بورژوازی، علیه تمامی جناح های حاکم و غیر حاکم آن، و ایضا علیه جنبش بازاریان و جنبش طبقه متوسط مرفه مبارزه ای بی امان بکنند. آنها نیز باید همچون سرمایه داران حاکم و مطلقا بدون هیچگونه تفاوتی باید زیر پیکان حمله باشند.  
 آیا شکری چنین تزی را میدهد؟ خیر! او هرگز به فکر چنین تزی نیست. او علیه سوسیالیسم خلقی یا م- ل- م موضع میگیرد تا تغییر مواضعش به چشم نیاید. او با وارد کردن واژه «برجسته کردن» از موضع صریح در قبال این قضیه جا خالی میدهد و جا رابرای این باز میگذارد که بعدا بگوید که ما  آن را برجسته نکرده و بطور «غیر برجسته» به آن پایبندیم. یعنی در هر صورت اتحاد را مجاز میدانیم.
 به واژه ای دیگر توجه کنیم که از نوع همین واژه برجسته کردن است. وی میگوید که  سوسیالیستهای خلقی میخواهند از این اشتراک منافع استقاده کرده «و آنان را صرفاً به سوی مبارزه علیه رژیم بکشانند.».
بنابراین میتوان فکر کرد که این شکری هم حواسش به «اشتراک منافع» است و هم حواسش به تضاد منافع. او نمیخواهد «صرفا» با رژیم مبارزه کند. او ظاهر میخواهد علیه سرمایه داری هم مبارزه کند.
آنچه در این مواضع متفاوت و فرصت طلبانه است، نه مبارزه علیه سرمایه داری که قافیه این حضرات طی این چهل سال بوده است، بلکه همین «اشتراک منافع»، «برجسته کردن» و «صرفا» است. در واقع، همان گونه که در مورد آسنگران دیدیم،مواضع این حضرات فرصت طلبانه در حال تغییر است. برخی روشن و آشکار مانند آسنگران و برخی مانند فرشید شکری با درهم کردن بحث، بازی با عبارات و نوسان بین نظرات .   
جناب فرشید شکری در این بخش سراغ «سوسیالیسم خلقی» میرود. او میخواهد به خواننده اش بگوید که اگر ما بروی امر «اشتراک منافع همگانی» و یا اتحاد تمام طبقات انگشت گذاشتیم، مبادا فکر کنید که ما مواضع خود را تغییر داده و مواضع کسانی را که «سوسیالیسم خلقی» نامیده ایم و مدت چهل سال پشت مباحث ضد مردمی و ضد انقلابی علیه این گروه ها پنهان شدیم را اتخاذ کرده ایم.
اینها خود را «مارکسیست انقلابی» مینامد وما میدانیم که در قاموس این حضرات «مارکسیسم انقلابی» یعنی ترتسکیسم که نه مارکسیسم است و نه انقلابی، بلکه یک جریان راست وابسته به امپریالیستها و نماینده اصلی بورژوازی داخلی و بین المللی در جنبش چپ است. نوسان بین نظرات گوناگون و تغییر فرصت طلبانه مواضع، یکی از خصال اساسی این جریان است.
 پیش از آنکه بررسی بازی های این هنرمند سیرک ترتسکیستی  و رنگ عوض کردن هاش را ادامه دهیم، به نکات دیگری از وی در مورد سوسیالیست های خلقی توجه میکنیم.
«کوشش های مدافعانِ " سوسیالیسم خلقی " برای پوشانیدن مصالح متباین طبقاتی و مخدوش کردن مرزبندی های ایدئولوژیک در این مقطع مهم از تاریخ ایران، به واقع تداوم پیمودن همان مسیری است که پیش و پس از قیام هزار و سیصد و پنجاه و هفت به سمت دگرگونی در " ساختارهای روبنایی " جامعه و سرکار آمدن یک نظام بورژوا - دموکراتیک، آغاز کردند. بی گمان، چنانچه این تحرکات با مقابله ی کمونیست های انقلابی روبرو نشوند و سیاست ها و اهداف تبلیغی تعیین شده ی هوادارانِ "سوسیالیسم خلقی" رو به توده های کارگر و فرودستان جامعه برملاء نگردند، تحولات آتی در جامعه به نفع طیف های ملونِ اپوزیسیون بورژوا – لیبرال و ناسیونالیست خواهند بود. نمایندگان سیاسی طبقات بالایی و میانی ناراضی همین سیاست تشویق مبارزه ی مشترک علیه رژیم بورژوا - اسلامی را البته با ادبیات و فرهنگِ سیاسی مختص به خود، در پیش گرفته اند. اعتناء به این موضوع مهم در موقعیت ملتهب و حساس کنونی، و به چالش کشیدن " سوسیالیسم خلقی " توأم با تدوین یک سیاست رادیکال و انقلابی سبب خواهد شد تا توده های کارگر کشور بدانند واقعاً « چه چیز می خواهند و دنبال چه چیز » بایستی بروند.
اینجا نیز ما با واژه هایی روبروییم که درستی گمان پیشین را تقویت میکنند. واژه هایی مانند «مصالح متباین طبقاتی» و یا «مخدوش کردن مرزبندی های ایدئولوژیک» مفاهیم یا واژه هایی هستند که درچارچوب بحث فعلی، بیشتر میتوان از آنها برای روشن کردن اختلافات در چارچوب همان جنبش عمومی و« اشتراک منافع» طبقات استفاده کرد تا در تضاد با سرمایه داران حاکم. در مورد سرمایه داران حاکم آن هم پس از چهل سال حکومت آنها، میتوان گفت«چیزی را که عیان است چه حاجت به بیان است!».
 خط جریان ترتسکیستی تا کنون این گونه بوده که  یک طبقه سرمایه دار حاکم است(هر که میخواهد باشد مستبد، ایجاد کننده خفقان و یا  طبقه متوسط مرفه و یا بورژوازی بازار) که همه در یک عرض و ارتجاعی اند. تضاد هم کار و سرمایه است. گمان نمیکنیم که نیازی باشد که  در این بحث، با این بورژوازی و سرمایه داران حاکم یعنی کسانی از زمره خامنه ای و سپاه پاسدارانش و یا روحانی، لاریجانی و غیره «مرزبندی ایدئولوژیک» داشت و یا  بروی «مصالح متباین طبقاتی» انگشت گذاشت.
بنابراین و برای اینکه این ترتسکیست آنچه را که این «سوسیالیست های خلقی» انجام میدهند، انجام ندهد و از«اپوزیسیون بورژوا- لیبرال و ناسیونالیست» پشتیبانی ای نکند و «مصالح طبقاتی متباین» را نپوشاند، باید تضاد طبقه کارگر با طبقه متوسط مرفه و طبقه سرمایه دار یا بازاریان را برجسته کرده، همچنانکه علیه بورژوازی مستبد حاکم مبارزه میکند، علیه اینها نیز مبارزه کند.
نتیجه این مباحث این است که فرشید شکری برای  پیشگیری از محدود شدن مبارزه به «دگرگونی در" ساختارهای روبنایی " جامعه و سرکار آمدن یک نظام بورژوا – دموکراتیک»  از یکسو و گسترش نبردهای کارگران و توده های بی چیز علیه «مناسبات سرمایه داری و شیوه تولید سرمایه داری» از سوی دیگر، علیه هر جریانی که بخواهد مبارزه را صرفا به مبارزه علیه رژیم حاکم محدود کند، مبارزه خواهد کرد.
اکنون زمان این است که شکری موضع عملی خود را روشن کند و بگوید که وی در قبال اعتصاب بازاریان و طبقه متوسط مرفه چه دستورالعملی به طبقه کارگرش میدهد. وی چاره ای ندارد جز اینکه یا بگوید آنرا برجسته نمیکند، به آن معنایی که ما در بالا شرح دادیم و یا بگوید آنرا در کنار سرمایه داران حاکم قرار داده با آن همان مبارزه ای را میکند که با سرمایه داران حاکم میکند.
هرمز دامان
نیمه دوم آذرماه 97





هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر