۱۳۹۷ آذر ۱۷, شنبه

اعتصاب کسبه و بازاریان و فرصت طلبی های«سوسیالیسم ترتسکیستی»(4) بخش دوم یک سیرک ترتسکیستی!


اعتصاب کسبه و بازاریان و فرصت طلبی های«سوسیالیسم ترتسکیستی»(4)

بخش دوم
یک سیرک ترتسکیستی!

یکی دیگر از ترتسکیستهایی که به موضع گیری در مورد اعتصاب بازاریان پرداخته فرشید شکری است. وی میخواهد بر خلاف آسنگران که پا توی یک کفش کرده و روی یک صندلی نشسته بود، روی دو صندلی یا دقیقتر بین دو صندلی بنشیند. این حضرت والا از قول کارگرانش میگوید که « نه در برابر اعتراض طبقات دیگر به وضع موجود می ایستند، و نه با آن همراه میشوند». اینکه این جناب در یک مقاله کوتاه چه صورتکها به خود میزند، چه ادا و اطوارهایی در میآورد، چه پشتک وارویی میزند و بالاخره چه بندبازیها میکند تا این موضع  را در سیرک سیاسی اش بگیرد، خود حکایتی است.
با این همه، باید دید که آیا وی به مبانی ترتسکیستی خویش وفادار است، زمانی که به این موضع  میرسد و یا خیر، مانند آسنگران، انواع و اقسام توجیهاتی که از نقطه نظر ترتسکیستی «کفر» به شمار میاید، سرهم میکند.
طبقات در «اقتصاد کاپیتالیستی»
«از خیزش دیماه سال ١٣٩٦ خورشیدی بدین سو، شاهد استمرار مبارزات کارگران و توده های تهیدست و زحمتکش جامعه در ابعاد وسیع بوده ایم.»(مقاله اعتصاب بازاریان و " سوسیالیسم خلقی " سایت ترتسکیستی آزادی بیان)
 خوب تا اینجا ما به همراه کارگران، «توده های تهیدست و زحمتکش»  را نیز صاحب شدیم. اینکه این توده های تهیدست و زحمتکش که کارگر نیستند، در قاموس این ترتسکیست  در کدام طبقه، طبقات یا گروهها هستند، هنوز بر ما روشن نیست.
ضمنا این را هم اشاره کنیم که این واژه ها سرخود انتخاب نمیشوند، بلکه عموما نقش آماده کردن ذهن خواننده را برای انتقال به موضع تازه بازی میکنند.
« در ماه های اخیر خرده مالکان روستایی و شهری( طبقه ی متوسط ) اعتراضاتی نسبت به کمبود آب در برخی از مناطق کشور، و صعود نرخ ارز و بی رونق شدن " کسب و کار " راه اندازی کرده اند که آخرین نمونه ی آن اعتصاب بازاریان در شانزدهم مهر ماه سال جاری بود.»
خوب! به به. حال جامعه سرمایه داری ما، دارای «خرده مالکان روستایی و شهری» نیز شد. فراموشمان نشده که ترتسکیستها، تجزیه طبقاتی را پس از«انقلاب سفید» به نفع  کارگر شدن دهقانان (1) و بورژوا شدن فئودال میدیدند. در این جا روشن میشود( و باید این موضع را برگشت از مواضع پیشین حکمتی دانست) که این تجزیه طبقاتی که به نفع سرمایه داری بوده، نتوانسته خرده مالک روستایی، یعنی دهقان خرده مالک را از بین ببرد. 
اما «طبقه متوسط» واژه مهمتری است. این جالب است که بخشی از ترتسکیستها تا کنون منکر این طبقه بوده اند و  آسمان و ریسمان را به هم بافته اند که این «طبقه متوسط » نیز «اسطوره» است و اساسا همان طبقه کارگر است که به آن طبقه متوسط میگویند.(2)  حالا این طبقه متوسط نیز پا به وجود گذاشته و نه به عنوان طبقه کارگر، بلکه با نام طبقه متوسط. و باز نه حتی به عنوان طبقه خرده بورژوا، بلکه طبقه ای که هم خرده بورژوا(«خرده مالکین روستایی و شهری») و هم بازاریان(که قطعا بخشهایی از آنها سرمایه دار تجاری و بورژوا هستند) را نیز در بر گرفته است. و تازه اعتصابات این طبقه متوسط نیز در کشوری که سرمایه داری از حدود 50 سال پیش از در و دیوارش بالا میرفته و تمام سوراخ و سنبه هایش را پر کرده و منجر به این شده که تنها کارگر و سرمایه دار در آن وجود داشته باشد، در«ابعاد وسیع»(ای بابا! تجدید نظر در افکار حکمتی هم حدی دارد!) صورت گرفته است.
شکری که  سرش را زیر برف کرده و همچین پاورچین پاورچین از نظرات تئوریک - سیاسی ترتسکیستی  خویش دور میشود، ادامه میدهد:
«بر پایه ی اخبار و تصاویر منتشر شده در شبکه های اجتماعی، کسبه و مغازه داران در شهرهای کوچک و بزرگ کشور از جمله تهران، تبریز، کرمانشاه، رفسنجان، سنندج، بانه، میاندوآب، چابهار، و... دست به اعتصابی گسترده زدند. کسبه و بازاریان در آن تاریخ به نوسانات بازار ارز که مُبین آشفتگی بیش از پیش اقتصادِ سرمایه داری ایران است، اعتراض داشتند. این اعتصاب در شرایطی برگزار گردید که بازار ارز برای چند ماه متوالی در حال نوسان بوده است. پیش از این هم بازاریان در چهارم تیر ماه امسال در اعتراض به همین نابسامانی بازار ارز، و ایضاً گرانی و تورم، دست به اعتصاب و تجمعات اعتراضی زده بودند.»
 «کسبه ومغازه داران» یعنی خرده بورژوازی، میتواند بخشهای خرده بورژوازی فقیر، میانه و مرفه را در خود داشته باشد و بازاریان نیز که مفهومی کلی تر است، شامل این گروههای خرده بورژوازی باضافه بورژوازی بازار میشود.
همچنانکه می بینیم شکری بر «گستردگی» این اعتصابات در شهرهای کوچک و بزرگ اشاره میکند. این میان، وی طبق نظرات حکمتی خود بروی «اقتصاد سرمایه داری ایران» نیز انگشت میگذارد، البته بی آنکه روشن سازد که این چه نوع سرمایه داری است که در آن اعتصاب مغازه داران و کسبه و بازاریان( یعنی بورژوازی بازار)میتواند در «ابعاد وسیع» و «گسترده» صورت گیرد. آیا در کشورهای سرمایه داری غربی یا امپریالیستی نیز چنین اعتصاباتی، آن هم  از سوی چنین طبقاتی و با چنین گستردگی ای ممکن است؟
در بخش بعدی افاضاتش، وی به اینکه ایران«آبستن تغییر و تحولات اساسی» است می پردازد و اینکه از این به بعد، نه حاکمان میتوانند حکومت کنند و نه توده ها ستمگری را تحمل میکنند. سپس مینویسد:
« این حقیقت را در شعارها و مطالبات کارگران و توده های میلیونی به جان آمده در این دوره دیده ایم. و اما، مضاف بر مواجه شدن رژیم سرمایه داری جمهوری اسلامی با « بحران مشروعیت » ، از سوی دیگر، رسیدنِ اقتصادِ کاپیتالیستی ایران به مرز فروپاشی به خاطر دلایل متعددی از جمله خروج امپریالیسم آمریکا از برجام و شروع تحریم ها از جانب این کشور که به بالا رفتن نرخ ارز منجر گردیده، نزاع جناح های بورژوازی حاکم با همدیگر علی رغم یکدست ظاهر شدنشان در مقابل فشارهای داخلی و خارجی تشدید شده که اعتصاب بازاریان گواه بر شدت یابی درگیری های جناحی و ورودشان به فاز جدیدی است. »
اینجا شکری به همراه سخن راندن از کارگران، از توده های میلیونی به جان آمده صحبت میکند. این «توده میلیونی بجان آمده» اگر کارگرند که فبها، دیگر نیازی به آمدن نامشان پس از کارگران نیست، اما اگر کارگر نیستند، کدام طبقات و یا گروههای اجتماعی هستند؟ آیا همان طبقات اجتماعی مورد اشاره در بالا نیستند؟
دوما، شکری برخلاف آسنگران، کماکان به ماهیت روابط تولیدی در جمهوری اسلامی با قید «رژیم سرمایه داری» و «اقتصاد کاپیتالیستی» اشاره میکند و بنابراین گویا میخواهد بروی موضع ظاهرا حکمتی خویش تاکید ورزد. بنابراین باید به وی گفت که اقتصادکاپیتالیستی اش تا حالا فرق زیادی با «اقتصاد کاپیتالیستی» حکمت و ترتسکیستها داشته است.
سوما، وی از «نزاع جناح های بورژوازی حاکم» صحبت میکند. در عین حال، از «اعتصاب بازاریان» به عنوان«گواه بر شدت یابی درگیری های جناحی و ورودشان به فاز جدیدی» صحبت میکند.
 در این مورد باید گفت که از دو حال بیرون نیست: یا شکری، بازاریان را تنها بخشی از بورژوازی میداند که جزو جناح های حاکم است و اعتصاب آنها نشانگر این است که «نزاع» بین دو جناح بورژوازی که بخشی از آنها بازاریان هستند، وارد «فاز جدیدی» شده است و یا اینکه بازاریان، هم بورژوازی و هم خرده بورژوازی (به نوشته وی خرده مالکین روستایی و شهری یا همان «طبقه متوسط») هستند و در این صورت این پرسش مطرح است که آیا این «طبقه متوسط» هم جزیی از جناح های حاکم است و یا خیر!  
و بالاخره به این«امپریالیسم آمریکا» هم توجه کنیم: این ترتسکیستها چنان بی پرنسیب و حزب بادی هستند که برای پیشبرد اهداف خود دست به هر مانور فرصت طلبانه و حقیری میزنند و هرچه الان بگویند چند لحظه بعد انکارش میکنند. وی گویا فراموش کرده که تمامی تلاش حکمت و دوربری هایش این بود که این واژه را از ادبیات چپ مبارز و انقلابی(یا عمدتا همان چپی که آنها «سوسیالیسم خلقی» می نامیدندش) حذف کند! حال چگونه میشود که این مفهوم از درون نوشته های این ابن الوقت های حکمتی سر در میاورد، باید رازی در آن باشد و از جمله اینکه حضرات  نان را به نرخ روز میخورند و حال که نتوانستند این مفهوم را از ادبیات چپ مبارز حذف کنند و ضمنا وضع و شرایط سیاسی، آنرا با جدیت و شدت بیشتری طرح کرده، نمیخواهند از اوضاع پس بمانند و از این گذشته هوادار و مرید امپریالیسم(که ترتسکیسم همواره از سوی چپ راستین و انقلابی به آن متهم شده است) شناخته شده و ایزوله و منفرد شوند.   
از وی میپرسیم که جناب شکری! شما چقدر آمریکا را به عنوان امپریالیسم میشناسی؟ و این امپریالیسم شما، فرقش با «رژیم سرمایه داری جمهوری اسلامی»چیست؟
آنگاه و پس از این مقدمات، وی این نکات را طرح میکند:
«آنچه در این اوضاع ( اوجگیری جنبش های اعتراضی و وضعیت نامناسب رژیم ) جای بحث و اظهار نظر دارد، و به احتمال زیاد مشغولیت فکری برای بسیاری از کارگران کمونیست و فعالین سیاسی متشکل در سازمان ها و احزاب چپِ کمونیست و رادیکال ایجاد کرده، اینست که، آیا به میدان آمدن دیگر لایه های معترض جامعه می تواند با پشتیبانی و دفاع طبقه ی کارگر و پیشگامانِ طبقه ( کمونیست ها ) از مخالفت های آن طبقات همراه باشد؟»
اینجا از عبارت «لایه های معترض جامعه» صحبت شده است. اکنون ما میدانیم که این لایه های معترض از توده های ستمدیده و زحمتکش  تا خرده مالکین روستایی و شهری (طبقه متوسط) و از اینها تا بورژوازی بازار را شامل میشوند.
 بنابراین، پرسش از شکری این است که آیا طبقه کارگر وی و پیشگامان ترتسکیست آن، باید به پشتیبانی از«مخالفت های آن طبقات» که اکنون روشن است دیگر صرفا «طبقه متوسط» و یکی و دو تا نیستند، دست زنند یا خیر؟
اکنون وی میخواهد به «تاویل» مطالبی دست زند و«موضوع را ضمن آنها وارسی» کرده و در ضمن «تدقیق» آن به این پرسش پاسخ دهد. آنچه باید بدان توجه کنیم این است که این «تاویل» و «وارسی» و «تدقیق» بسی مهمتر از موضع نهایی وی است و برای همین هم ما با وارسی آن میتوانیم به موضع وی دست بیابیم.
مقدمه چینی برای توجیه در آینده
«برآمدهای اعتراضی مستمر در هر جامعه ایی در واقع « واکنش هایی » طبیعی و قابل پیش بینی در برابر « کنش های » طبقات حاکمه اند.»
اکنون شکری بالای منبر رفته و مشتی عبارات صد من یک قاز سرهم میکند.
 ای جناب ! ما داریم درباره جامعه خودمان و جوامع کنونی جهان که همه بدون استثناء از نقطه نظر ترتسکیستی شما «کاپیتالیستی» هستند صحبت میکنیم، نه درباره «هر جامعه ای». در چنین جامعه ای از نقطه نظر گروه شما،«کنش» طبقات حاکمه که بورژوازی است «استثمار» اقتصادی و ستمگری سیاسی است و «واکنش» طبقه کارگر یعنی «برآمد اعتراضی مستمر» وی نیز مبارزه علیه استثمار و ستمگری سیاسی است. در چنین جامعه ای «برآمدهای اعتراضی مستمری» غیر از طبقه کارگر- اگر وجود داشته باشد - تابع تجزیه طبقاتی بین کارگر و سرمایه دار خواهد بود. 
وی به موعظه خسته کننده و کسالت آور خودادامه میدهد: 
«پایمال شدن حقوق حقه ی ساکنین یک سرزمین توسط هیأت حاکمه ی آن، بدون چون و چرا واخواهی هایی را در پی دارند. این اعتراض ها به شکل جنبش های رادیکال اجتماعی تبلور می یابند. جنبش هایی از قبیل جنبش کارگری، جنبش زنان، جنبش دانشجویان، جنبش محیط زیست، جنبش ملل تحت ستم در ممالکی که در آنها ستم ملی هست، و غیره.»
میبینیم که فرصت طلبی و ابن الوقتی شخص را مجبور به چه قر و قمیش دادنی با عبارات میکند!
یکم: در اینجا ترتسکیست ما از«حقوق حقه ی ساکنین یک سرزمین» صحبت میکند.  از دیدگاه ترتسکیستی ما«سرزمین» نداریم و ساخت اقتصادی در سرزمین داریم که از نظر اینان «کاپیتالیستی» است.
 دوم:«ساکنین» نداریم، بلکه دو طبقه که در این اقتصاد کاپیتالیستی موجودند، داریم که میشوند «ساکنین» .
 سوم:«حقوق حقه» نداریم و مبارزه علیه استثمار و ستم کاپیتالیستی داریم و رفع آن است که حقوق حقه طبقه کارگر است.
اینک ببینم که چه گروهها و طبقاتی«ساکنین»  این «سرزمین»  هستند و برای کدام «حقوق حقه» مبارزه میکنند: 
جنبش کارگری
جنبش زنان
جنبش دانشجویان
جنبش محیط زیست
جنبش ملل تحت ستم در ممالکی که در آنها ستم ملی هست
به این ترتیب  بجز جنبش کارگری که از سوی طبقه کارگر است و نیز «ملل تحت ستم» که منسوب به«ملت ها»است، فعلا بجای طبقاتی که جناب شکری در بالا از آنها نام برده بود یعنی دهقانان خرده مالک، خرده بورژوازی شهری و بورژوازی بازار و طبقه متوسط، از گروههای اجتماعی(3) نیز نام برده میشود. ملل زیر ستم نیز در هر اقتصاد مشخصی، به طبقات تقسیم میشوند و اگر اقتصاد این ملتها «کاپیتالیستی »باشد که از دید ترتسکیستها  هست، دو طبقه بیشتر نباید در این «ملت ها» وجود داشته باشد: طبقه کارگر و بورژوازی.(گرچه این تحلیل طبقاتی تازه ترتسکیست ما قاعدتا شامل آنها نیز خواهد شد) بنابراین جنبش ملل زیر ستم نیز باید جنبش کارگری باشد علیه استثمار سرمایه داری.(4) گیریم علیه ستم ملی نیز متوجه باشد.
شکری به مقدمه چینی های خود ادامه میدهد:
« خود این جنبش ها به محل دخالت و نقش آفرینی در سیاست، و البته تلاقی گرایشات سیاسی متفاوت مُبدل می شوند. رد پای این گرایشات که سازمان ها، احزاب، و جریان های متنوعی را به دور خود گِرد آورده اند، در این جنبش ها به عینه قابل رؤیت است.»
گویا حالا یک کمی پیش میرویم و داریم به یک نتایجی میرسیم:
پرسش این است که این «گرایشات سیاسی»، کدام گرایشات هستند و این «سازمانها، احزاب و جریان های متنوع» کدامها هستند؟ توجه کنیم که در اینجا از جنبش هایی که «در پی حقوق حقه ساکنین یک سرزمین» هستند ومصداق آنها جنبش کارگری، زنان، دانشجویان، محیط زیست میباشد(جناب شکری عجالتا کسبه و مغازه داران را درز میگیرد) صحبت میشود.
 اما در مورد گرایشات سیاسی متفاوت: اینها یا باید تجلی گروههای زیر ستم یعنی تجلی گروههای وابسته به طبقه کارگر باشند و بدنبال همان حقوق حقه، و یا خیر گرایشات ضد انقلابی و ارتجاعی هستند و بدنبال به کجراه بردن این جنبش ها میباشند و یا هر دو این جریانها در آن وجود دارند. در ضمن، به یادمان باشد که در نظام کاپیتالیستی شکری، دو گرایش موجود است: گرایش کارگری و گرایش بورژوایی. بنابراین این گرایشات یا باید کارگری باشند و یا بورژوایی. اگر کارگری باشند که فبها، اما اگر بورژوایی باشند، قطعا ضد انقلابی و ارتجاعی اند و باید افشاء و طرد شوند.
اکنون شکری به توضیح همین نکته میپردازد. ببینم که او این قدر شجاعت دارد که مسئله را درست و رودرو بررسی کند: 
«هر چند کنشگران و فعالین وابسته به گرایش سوسیالیستی در این جنبش ها حضور دارند و به فعالیت برای غالب شدن چشم انداز و افق سوسیالیستی در آنها می پردازند.»
به عبارت دیگر، در این جنبش ها، چشم انداز و افق سوسیالیستی (همان کارگری مورد اشاره ما)غالب نیست و چشم انداز و افق های دیگری(اگر سوسیالیستی نیست باید بورژوایی و طرفدار سرمایه داری باشد) غالب است.
«با این تفاصیل، به غیر از جنبش کارگری یعنی جنبش طبقه ایی که در پروسه ی تولید شرکت دارد و دارای جایگاه ویژه ایی در سازمان تولید جامعه می باشد و مستقیماً در نبرد و کشمکش با سرمایه است، مابقی جنبش های رادیکال اجتماعی در اصل جنبش اقشاری هستند که تحت ستم واقع گردیده اند.»
پیش از انکه به مباحث مورد توجه خود ادامه دهیم، به تجزیه  احکام بالا و استنتاج از آنها بپردازیم:
یکم: طبقه کارگر در پروسه تولید شرکت دارد.
 بنابراین بقیه طبقات(خرده مالکین و خرده بورژوازی شهری) در پروسه تولید شرکت ندارند.
روشن نیست که مثلا خرده مالکین چه میکنند و یا تکلیف لایه هایی از «طبقه متوسط» یا خرده بورژوازی که نقشهای معینی (نه به عنوان کارگر و یا سرمایه دار) در تولید دارند، چه میشود. اگر بحث را به همین گروههای بالا هم محدود بکنیم می بینیم که بسیاری از زنان با موقعیت های مختلف در تولید شرکت دارند؛ در ملل زیر ستم نیز با توجه به اینکه طبقات گوناگون وجود دارند، بخشهایی به هر حال در تولید هستند.
دوم: طبقه کارگر مستقیما در نبرد و کشمکش است.
بنابراین بقیه مستقیما در نبرد و کشمکش نیستند. از این قرار باید یا غیر مستقیم در نبرد و کشمکش باشند و یا اصلا در نبرد و کشمکش نباشند.
سوم: جنبش کارگری مستقیما با سرمایه در نبرد و کشمکش است.
 بنابراین «بقیه جنبش های اجتماعی رادیکال» با سرمایه در نبرد و کشمکش نیستند. نتیجتا، یا غیر مستقیم با سرمایه در نبرد هستند و یا اصلا نیستند و  در این صورت، پس با چه در نبرد و کشمکش هستند!
چهارم: «جنبش های اجتماعی رادیکال در اصل جنبش اقشاری هستند که تحت ستم واقع گردیده اند». 
بنابراین میتوان نتیجه گرفت که طبقه کارگر(و ما خود میگوییم استثمار میشود اما) تحت ستم واقع نمیشود. از سوی دیگر، این چگونه جنبش رادیکال اجتماعی است که تحت ستم واقع میشود اما نمیداند کدام طبقه به وی ستم کرده است و آنجا هم که مبارزه میکند یا غیر مستقیم علیه ستم مبارزه میکند و یا اصلا علیه سرمایه مبارزه نمیکند.
 میتوان حدس زد که شکری به زبان و عبارات موهوم و گنگی میخواهد از تضاد کار و سرمایه برگشت کند و تضاد بین طبقه کارگر و طبقات و اقشار زیر ستم را در مقابل سرمایه داران (و لابد در آینده امپریالیستها) بگذارد.
  به بحث خود بازگردیم:
 می بینیم که این ترتسکیست دارای شجاعت نیست واز بررسی واقعی مسئله طفره میرود. توجه کنیم که صحبت بر سر گرایشاتی بود که غالب هستند و حضرات سوسیالیستهایی مانند فرشید و شرکا به عنوان «گرایش سوسیالیستی»(یعنی همان ترتسکیستی) در حال تلاش برای غالب شدن بر این جنبش ها بودند، اما در حالیکه ما منتظر بودیم که وی بگوید بالاخره این گرایشات غالب، کدامها هستند و چه اندیشه ها و جهان بینی هایی دارند، شکری به یکباره میگوید «بقیه جنبش های رادیکال اجتماعی در اصل جنبش اقشاری هستند که تحت ستم واقع گردیده اند».
 با این همه، شکری باید پاسخ دهد که این «جنبش های رادیکال  اجتماعی» غیر کارگری، آیا همانهاست که در بالا نام برد، یعنی جنبش زنان، دانشجویی و ملتهای زیر ستم، و همین ها هستند که «اقشار زیر ستم» هستند و یا خیر ما جنبش های رادیکال دیگر و اقشار زیرستم دیگری هم داریم؟( برای نمونه همانها که پیش از این از آنها نام برده بود یعنی خرده مالکین و طبقه متوسط و...) و اگر چنین جنبش های رادیکال اجتماعی ای وجود دارند، از جانب کدام اقشار هستند و این اقشار تحت ستم کدام طبقات واقع شده اند؟  
« واقعیت غیر قابل انکار دیگر تمایزات واقعی مابین جنبش کارگری با جنبش های طبقات بالا دست برای مثال جنبش اصلاحات بورژوایی، جنبش ملی، و... است. التفات و بازنگریستن ما کارگران بدین مطلب اساسی بسی ضرورت دارد.»
 بالاخره شکری از«جنبش اصلاحات بورژوایی» نام میبرد، بی آنکه به آن جنبش هایی اشاره کند که در بالا (و بالاتر نیز) صحبشان را کرده بود. به عبارت دیگر تا آنجا که در مورد آن جنبش ها بود، وی به گرایشات غالب و احزاب و سازمانهای غالب اشاره نکرده و بعد هم که میخواست اسمی ببرد به یکباره خود را از موضوع جدا کرد. اما اکنون بدون ربط به موضوع پیشین، از جنبش های دیگری صحبت میکند؛ از«جنبش های طبقات بالا»(کدام طبقات بالا) و«جنبش اصلاحات بورژوایی، جنبش ملی». 
وی به کارگران میگوید که جنبش آنها با «جنبش طبقات بالا» تمایز دارد.
اولا، این طبقات بالا کدام طبقات هستند که «جنبشی » دارند؟
دوما، مگر تلاش برای «اصلاحات بورژوایی» در جامعه ای که بقول شما «سرمایه داری» از در و دیوارش میبارد، ارتجاعی نیست؟
 سوما، اینکه شکری و کارگرانش باید متوجه تمایز بین جنبش خودشان و جنبش های بورژوایی باشند و به این تمایزات«التفات» داشته باشند، یک مسئله است و اینکه چه موضعی باید در قبال این جنبش ها بگیرند، مسئله ای دیگر.
ادامه دارد.
 نیمه دوم آذرماه 97
هرمز دامان
یادداشتها
1-   و اساسا ارتجاعی بودن دهقانان و جنبش آنها از نظر حکمت. نگاه کنید به نوشته نگارنده با نام نگاهی به نظرات اسطوره شناسان اقتصاد ایران، بخش اول، قسمت اول و بویژه قسمت نهم، درباره اقشار خرده بورژوازی)
2-    برای نمونه نگاه کنید به مقاله فرهاد بشارت- یک ترتسکیست دیگر - با نام طبقه کارگر و اسطوره طبقه متوسط  در تحولات جاری ایران، نگاه، دفتر بیست و چهارم
3-   روشن است که اگر در اقتصاد کاپیتالیستی، تنها دو طبقه وجود داشته باشد، این جنبشها را نیز باید جنبش زنان کارگر و دانشجویانی که فرزندان کارگرانند و کارگران محیط زیستی، علیه نظام استثماری و ستمگرانه سرمایه داران دانست!
4-   به واقع از یادمان نرفته که  از دید اینان، تضاد در کردستان نیز تضاد کار و سرمایه بود و جنگی که بین کومله و دموکرات راه انداختند از دیدشان نمودی از تضاد کار و سرمایه و طبقه کارگر و سرمایه داران  بود.










هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر