۱۳۹۷ آبان ۱۵, سه‌شنبه

اعتصاب کسبه و بازاریان و فرصت طلبی های «سوسیالیسم ترتسکیستی» بخش نخست «اسطوره ها» باز می گردند!


اعتصاب کسبه و بازاریان و فرصت طلبی های «سوسیالیسم ترتسکیستی»

بخش نخست
«اسطوره ها» باز می گردند!

همچنانکه میدانیم  دارودسته های وحدت کمونیستی، اتحاد مبارزان کمونیست( یا سهندی ها)، حزب کمونیست کارگری و گروه های رنگارنگ حکمتی- ترتسکیستی، بیش از 40  سال است که  نظرات خود دائر بر سرمایه داری بودن جامعه و تقسیم طبقات جامعه ایران بدو طبقه کارگر و بورژوازی را در بوق و کرنا کرده، بورژوازی را یکدست و کاملا ارتجاعی ارزیابی نموده، و تضاد جامعه را «کار و سرمایه» و انقلاب ایران را نه دموکراتیک، بلکه سوسیالیستی (در واقع  باید بگوییم «انقلاب» اکونومیستی و نه حتی سوسیالیستی. براستی که ترتسکیستها را چه به انقلاب!) دانسته اند. به این ترتیب، در قاموس این جریانات کوچکترین پشتیبانی ای از هر گونه اعتراضی از جانب لایه ها بورژوا و خرده بورژوا جامعه جایز نبوده است.
 نگارنده از مدتها پیش به چرخش های فرصت طلبانه این جریان درمورد این خط فکری بویژه پس از خیزش های سال 88، خواه در نظریات تقوایی ترتسکیست «صغیر» که در ادبیات وی، طبقه کارگر به تدریج جای خود را به «مردم»( که با واژه های«خلق» یا توده تفاوتی ندارد)میداد(نگاه کنید به تضادهای کنونی جهان و نظرات ترتسکیستی، پاره سوم پوپولیسم کمونیسم کارگری، طبقه کارگر یا مردم) و خواه در نظریات دیگر افراد این حزب که نوسانانی را در مسئله بورژوازی ملی نشان میدادند، اشاره کرده ام.
اکنون این چرخش ها و فرصت طلبی ها به یک نقطه تغییر کیفی رسیده و حضرات تمامی مباحث گذشته خود را پاک به فراموشی سپرده، داستان« کی بود، کی بود، من نبودم» راه انداخته اند و یا دست بالا را گرفته اند و تغییر 180 درجه ای مواضع خود را در پس مبارزه با «سوسیالیسم خلقی» پنهان کرده اند که زمین نخورند.   
 نمونه های ما حال حاضر ما افرادی است مانند محمد آسنگران و فرشید شکری از میان دارودسته ترتسکیستهای کمونیسم کارگری یا حکمتی که بی مایه ترین و سست عنصر ترین تاریک فکران شبه چپ را پیرامون خود گرد آورده اند. این دارودسته با پیش گرفتن سیاست پشتیبانی از اعتصاب بازاریان(خواه عمده فروشان و خواه کسبه جزء که در واقع بورژوازی تجاری و خرده بورژوازی سنتی میباشند) گونه ای رفتار میکنند که انگار نه انگار این آنهاهستند که در حدود چهل سال است های و هوی راه انداخته اند، که هیچ پشتیبانی ای از هیچ نوع بورژوازی ای مجاز نیست ؛ و کسی نیست به این فرد و افرادی مضحک مانند آنها بگوید که ای بابا، شرم هم خوب چیزی است! 
بر مبنای نظراتی که برخی از آنها را در زیر بررسی خواهیم کرد، یک چرخش تقریبا کیفی، بسوی نفی تمامی یا اغلب نظریات ترتسکیستی پیشین دیده میشود؛ یک بی پرنسیپی و فرصت طلبی آشکارا تهوع آور ترتسکیستی. بی گمان، دیر یا زود ترتسکیستهای دیگر نیز برای اینکه از این قافله عقب نمانند، بدنبال این حضرات «لیدرها» راه خواهند افتاد. گفتنی ات که این تغییر مواضع در نظرات حزب کمونیست ایران نیز دیده میشود).
 در این مقاله که در چند بخش عرضه میشود، نخست به مقاله آسنگران می پردازیم و سپس نوشته  فرشید شکری را بررسی خواهیم کرد.
فرصت طلبی مشمئز کننده
محمد آسنگران مقاله خود را با نام «چرا باید از اعتصاب سراسری کسبه و بازاریان در ایران دفاع کرد؟» با این جمله آغاز میکند:
«حتما خود این تیتر در میان بخشی از چپ به اندازه کافی حساسیت برانگیز هست.»
 و ما میپرسیم منظور کدام چپ است و چرا باید این امر «حساسیت برانگیز» باشد؟ آیا منظور، «برانگیخته شدن حساسیت» کسانی است که به مدت چهل سال مزخرفاتی مانند وجود دو طبقه تحویل چپ ایران داده اند؟ بنابراین و در درجه  اول، منظور باید دیگر پیروان اسلاف خود شما یعنی دارودسته های حکمتی باشد. زیرا این حکمت و دارودسته خود شما، یعنی پیروان کمونیسم ترتسکیستی است که کل بورژوازی و خرده بورژوازی ایران را ارتجاعی دانسته و نه تنها هر گونه پشتیبانی از مخالفت های آنها را با نظام استبدادی محکوم کرده، بلکه از آن بدتر با در شیپور کردن تضاد کار و سرمایه که به آن هم اعتقادی نداشت،  طبقه کارگر را در برابر آنها قرارداده اند؟
اما عبارات نخستین آسنگران چیزی جز«سیاه کردن» دیگران نیست. زیرا این جناب آسنگران قرار است پیشقراول فرصت طلبی ترتسکیستها بوده و زمینه را برای برخی دیگر که هنوز توجیه نشده اند، فراهم کند!
شوالیه دروغین
«اما از همین اول میگویم من میخواهم از این اعتصاب سراسری دفاع کنم.»
  لیوه بازی آسنگران با این عبارت آغاز میشود. او اکنون شوالیه تنهای پیش افتاده ای است که قصد دارد برخی از «حساسیت»های «چپ» ایران را درمورد پشتیبانی از اعتصاب بازاریان«دلیرانه» درهم شکند!؟
جناب آسنگران! قطعا شما آزادید که هر گونه موضعی را در قبال اعتصاب سراسری اتخاذ کنید. اما بد نیست پیش از آن توضیحی دهید که از نظر چه کسانی، چنین موضعی باید «نادرست» قلمداد گردد؟
بوی تعفن یک توجیه
 «میدانم در مکتب فرقه های ایدئولوژیک نفرین میشوم...»
  فرقه های ایدئولوژیک؟ منظورشما کدام «فرقه های ایدئولوژیک» است؟ قطعا منظور شما فرقه های حکمتی- ترتسکیستی «غیرایدئولوژیک» نیست؟!  آیا این واژه برای شما دستاویزی نیست که پشت آن چرخش فرصت طلبانه خود را پنهان کنید؟  
 و اما در مورد «نفرین شدن»! به شما قول میدهیم  نه تنها نفرین نشوید، بلکه مورد «تمجید» و «تفقد» نیز قرار بگیرید و حداقل از سوی دارودسته های حکمتی، «دعا»ی خیر ترتسکیستی نیز همراهتان شود و برای شما«عاقبت» خوش آرزو گردد. زیرا شما درست بیانگر چرخش های فرصت طلبانه، آن هم از بدترین نوع آن در این دارودسته هستید که از سالها پیش و به وسیله خود حکمت آغاز شد؛ زیرا موضعی که شما میگیرید، در قاموس فرصت طلبی های همیشگی نوع حکمتی، اساسا جرمی و گناهی  به شمار نمیآید که بدلیل آن «نفرین» شوید؛ زیرا از مدتها، پیش آنها این اندیشه را که جامعه را به دو بخش طبقه کارگر و بورژوازی تقسیم کنند، کنار گذاشته اند.
«و این سیاست کفر گفتن محسوب میشود.»
 «کفر گفتن» در مقابل کدام باورها؟ در مقابل آت و آشغالهایی  که خودتان چهل سال بلغور کرده اید و بخورد چپ ایران دادید؟ اکنون شما باید هم تمامی فرصت طلبی های حکمتی  خود را« کفر» گفتن به شمار آورید.
 «چون به زعم آنها»
منظور از این «آنها» کیست؟
 شارلاتانیسم سیاسی
«"کمونیستها" طبق تعریف فقط از اعتصاب و اعتراض کارگران و انقلاب کارگران باید دفاع کنند.»
اکنون روشن  میشود که منظور از «آنها» چه کسانی است! و اگر جناب آسنگران نمیخواهد نام این «آنها» را ببرد، ما برای وی نام میبریم.
منظور شوالیه ما آسنگران،  دارودسته های حکمتی - ترتسکیستی است؛ یعنی گروه هایی که خود وی یکی از آنها بوده و هست. زیرا از حدود 40 سال پیش تا کنون این بطور عمده دارودسته حکمت و حکمتی ها بوده اند که «کمونیسم کارگری» را برای چپ ایران به ارمغان آورده اند و از آنها خواسته اند که به عنوان «کمونیست»  بین جنبش کارگران و جنبش «طبقات دیگر» مرزی مطلق گذاشته و تنها از اعتصاب و اعتراض کارگران دفاع کنند. این آنها بوده اند که همواره از جنبش «ما»(طبقه کارگر» و جنبش «آنها»(طبقات دیگر) حرف زده اند و هر گونه رابطه ای را بین جنبش طبقه کارگر و دیگر طبقات، منکر شده اند.
« این جماعت ایدئولوژیک(قطعا منظور شما دارودسته های «غیرایدئولوژیک» حکمتی نیست!)
حتی اگر انقلابی در جامعه رخ بدهد از آن دفاع نمیکند. مگر به نظر آنها(منظور از آنها کیست؟) انقلاب "کارگری" باشد.»
مگر در ایران «سرمایه داری»، انقلابی غیر از«انقلاب کارگری» هم قرار است پدید آید که جناب عالی میخواهید از آن دفاع کنید؟ «خدای ناکرده» نکند منظور شما انقلاب غیر کارگری و «خلقی» باشد؟  
 آخه... مگر در درجه اول جز حکمت و دارودسته شارلان و حقه بازش، کسانی دیگر هم این نظریات را داشتند؟ چه کسانی هر جنبشی غیر از جنبش طبقه کارگر را جنبش های بورژوایی و بورژوازی را نیز آماج اصلی انقلاب دروغین خود میدیدند؟
«انگار انقلابات از همان روز اول کارگری یا بورژوایی بودنشان محرز است.»
 یعنی «محرز» نیست که انقلاب ایران«کارگری» باشد؟ یعنی ممکن است ماهیت انقلاب کنونی در ایران «کارگری» نباشد و «خدای ناکرده» زبانم لال،«بورژوایی» باشد. آسنگران نمیتواند چند جمله بگوید که یکی از میان آنها راست و درست باشد.
کارگری یا دقیقتر سوسیالیستی بودن و بورژوایی بودن یا دموکراتیک بودن انقلابات را میتوان با تحلیل ساخت اقتصادی، سیاسی و فرهنگی و شرایط ویژه مبارزه طبقاتی و درجه تکامل آن تعیین کرد؛ برای آن برنامه داد و اهداف و شعارهای آنرا مشخص نمود؛ وگرنه کمونیستها  این میان چکاره اند؟
 «گویا میتوان انتخاب کرد و یا اتیکت روی آنها چسباند.!»
پس نمیتوان «انتخاب» کردکه انقلاب کارگری یا بورژوایی باشد! یعنی اینکه چه نوع انقلابی باید باشد، دست جناب آسنگران نبوده و نیست. و اگر حضرات حکمت و تقوایی و دارودسته آسنگران تا کنون میگفتند انقلاب ایران کارگری است یا به عبارت دیگر«اتیکت» کارگری بروی انقلاب ایران میچسباندند، اشتباه کرده اند. زیرا این امر بر مبنای تحلیل عینی واقعیات اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی و برآمد تضادها در عرصه مبارزه طبقاتی صورت میگیرد و کسی نمیتواند تصور، درک و خواست خود را به ماهیت آن دیکته کند.
 اما مگرخود شما هزار و یک تحلیل ندادید که انقلاب ایران «انقلاب کارگری» است؟
مشتی آت و آشغال در مورد انقلاب اکتبر
 «با این متد من متوجه نمیشوم که انقلاب اکتبر ١٩١٧ را اینها از چه مقطعی انقلاب کارگری میدانند. زیرا نیروی محرکه اصلی آن انقلاب ابتدا سربازان و دهقانان و کارگران بودند. تعداد کارگران بسیار کمتر از بقیه بود. تنها یک امکان برای چنین برداشتی هست و آن اینکه در پایان انقلاب وارد بشوند و بگویند این کارگری بود یا نبود. چون انقلاب اکتبر روسیه سال ١٩١٧ هم از روز اول معلوم نبود چقدر کارگری یا بورژوایی خواهد شد. زیرا نه پیروزی سیاسی لنین و بلشویکها قطعی بود و نه شکست تزار و طبقه بورژوا ـ ملاک حاکم آن دوره روسیه حتمی بود. »
 آسنگران، با فرصت طلبی هر چه تمامتر میخواهد بگوید انقلاب ایران سوسیالیستی نیست، یا حداقل الان سوسیالیستی نیست، یا شاید بیشتر مانند انقلاب فوریه روسیه است و دموکراتیک است، اما برای بیان آن به لکنت میافتد و آسمان و ریسمان را به هم میبافد و حتی امور درست را نیز نفی میکند. او در این میان سراغ انقلاب اکتبر میرود که در سوسیالیستی بودن آن کسی شکی روا نمیدارد. 
انقلاب اکتبر از همان پگاه نخستینش سوسیالیستی بود. یعنی وجه عمده آن سوسیالیستی بود و همین وجه عمده، کیفیت آن را تعیین میکرد. این انقلاب نه تنها بوسیله طبقه کارگر رهبری شد و به پیش رفت، بلکه  بر برنامه این طبقه برای انقلاب سوسیالیستی متمرکز بود و در درجه نخست خواستهای سوسیالیستی این طبقه را طرح میکرد. وجود سربازان که فرزندان کارگران و بویژه با توجه به جمعیت تقریبا 70 درصدی روستایی روسیه، فرزندان دهقانان بودند، تغییری در ماهیت این انقلاب پدید نمیآورد. دهقانانی که طبقه کارگر در آن مقطع با آنها متحد شد، بیشتر دهقانان تهیدست بودند نه حتی دهقانان میانه حال (که مردد بودند) یا دهقانان مرفه. و اما اتحاد طبقه کارگر با دهقانان تهیدست، نه تنها ماهیت انقلاب  سوسیالیستی را تغییر نمیدهد، بلکه برعکس  خود دلیلی است بر این ماهیت. اینکه تعداد دهقانان تهیدست و حتی در کنار آنان میانه حال های مردد، بیشتر از کارگران باشد، تغییری در ماهیت انقلاب پدید نمیآورد. تعداد بیشتر دهقانان تهیدست نسبت به کارگران، نقش اساسی و تعیین کننده در نوع انقلاب ندارد. اگر طبقه کارگر بتواند قدرت سیاسی را بگیرد و سوسیالیسم را بر پا دارد، دیکتاتوری انقلابی خود را در اتحاد با این طبقه ایجاد میکند.
و بالاخره اینکه انقلابی پیروز شود یا شکست بخورد، تغییری در ماهیت آن بوجود نمیآورد. ویژگی کشور روسیه در این بود که انقلاب دموکراتیک آن در فوریه 1917، تنها از نظر سیاسی پیروز شده بود و بورژوازی، بجای  اشراف و تزاریسم نشسته بود؛ اما از نظر اجتماعی، سیاسی و فرهنگی هنوز چیزهای زیادی از انقلاب دموکراتیک باقی مانده بود که باید حل و فصل میشدند.
 اگر انقلاب اکتبر روسیه شکست میخورد، از دو حال خارج نبود یا بورژوازی لیبرال روسیه بطور کامل بساط فئودالیسم و تزاریسم را جمع میکرد که در این صورت انقلاب بعدی نیز سوسیالیستی میبود، یا اینکه با آن سازش کرده و تزاریسم  و اشراف به قدرت باز میگشتند، که  در این صورت انقلاب بعدی از نظر سیاسی نیز به عقب بر میگشت و دوباره انقلاب دموکراتیک ضروری میشد.
ترتسکیستها و ناراحتی از نظاره گری و انفعال
«بنابر این کسی که خودش را برای چسباندن اتیکت خاصی آماده کرده که به اجناس بچسباند، قاعدتا کاری نمیکند تا روزی که نتیجه و ماهیت انقلاب معلوم بشود. این متد بخواهد یا نخواهد پاسیفیسم و نظاره گر بودن در ماهیتش نهفته است. ادعاهای دیگرشان ربطی به واقعیت جامعه و سیاست پیدا نمیکند.»
این تمامی آن چیزی است که ترتسکیستهای حکمتی از آن پاک ناراحت هستند. آخه آنها نمیخواهند دچار«پاسیسفیسم و نظاره گری» باشند. اگر تا سال 88  در مورد تمامی تحولات جامعه منفعل و نظاره گر بودند، این ابدا مشکلی نبود(گویا تا آنسال آنچنان خبرهایی هم در جامعه نبود)؛ اما بعد از سال 88  دیگر تمایلی به منفعل بودن نداشتند.(1)
اما جنبش 88 که جنبش خالص کارگری نبود. پس چه باید میکردند تا از این حالت «نظاره گری» بیرون بیایند. باید یواش یواش تمامی آنچه این همه سال با آن قیافه  «چپ نوین» ایران را گرفته بودند، کنار میگذاشتند؛ یعنی همه آن ادعاهایی که به آن «نوآوری» نام میدادند. ادعاهایی مبنی بر اینکه کل تاریخ جنبش چپ ایران«غیر کارگری» و از رو«غیر کمونیستی»  بوده و اکنون این حضرات و حکمت در راس آنها، «کارگری» آن را«کمونیسمی»، و «کمونیسم» آنرا «کارگری» کرده اند.
اعتصاب رانندگان کامیون و کامیون داران
«همین چپ ابتدا پاورچین پاورچین به دفاع از اعتصاب رانندگان کامیون و کامیونداران متمایل شد. اما معلوم نیست تفاوت اعتصاب کامیونداران با کسبه و بازاریان در کدام وجه سیاسی و مطالباتی خود را نشان داده است که اکنون مخالف این دومی است».
آسنگران  از جهاتی راست میگوید. زیرا بین آنها که کامیون دارند، که لایه های متفاوتی از بورژوازی(ملی) و خرده بورژوازی را تشکیل میدهند و عمده فروشان و خرده فروشان یگانگی هایی وجود دارد. یعنی میتوانیم یک کامیون دار بزرگ را با یک تاجرعمده فروش در یک گروه قرار دهیم(البته با تفاوتهایی در نقش اقتصادی آنها) و یک کامیون دار کوچک و یک  خرده فروش را در یک صف. در مورد رانندگان بدون مال و منال، نیز آنها خواه ناخواه کارگران بخش حمل و نقل هستند، همانگونه که کارگر یک تجارتخانه(باز با تفاوتهایی) کارگر بخش تجاری است.اما نخست این عبارات، در مورد خودش و گروهش راست در میاید.
آسنگران از همه قوم و خویشان خویش فاصله گرفته و رفته گوشه ای ایستاده و چنان سخن میگوید که انگار نه انگار خودش نیز جزیی از قوم«کمونیسم کارگری» بوده است؛ و آنگاه آنها را متهم میکند که «پاورچین پاورچین» به دفاع  از اعتصاب رانندگان و کامیون داران برخاسته اند.  
«متاسفانه این تفکر و این برداشت از سیاست به نوعی در میان چپ ریشه ای عمیق دارد. حتی بخشی از چپ که به ناچار مدافع این اعتصاب سراسری بنظر میرسد، با دلی ناراضی و بی اشتها خود را موافق آن نشان میدهد...»
 البته به نظر ما این تفکر و برداشت چندان «ریشه عمیق» در چپ ایران نداشته است (2)و بیشترین دوران پاگیری و رشد نسبی آن مربوط است به چهل سال اخیر. یعنی از همان زمانها که دارو دسته حکمت  با «کمونیسم کارگری» خودشان آغاز به بافتن اباطیلی درمورد تضاد کار وسرمایه در ایران کردند.   
 سپس آسنگران به تحلیل «ماهیت و ترکیب طبقاتی اعتصاب کامیونداران» میپردازد:
«چرا این چپ از اعتصاب رانندگان و کامیونداران دفاع میکند اما مخالف اعتصاب کسبه و بازاریان است؟ اولین تاکتیک این چپ این است که نگوید اعتصاب "کامیونداران" و به جای آن از اصطلاح اعتصاب "رانندگان کامیون" استفاده کند. گویا کلمه دلبخواهی رانندگان، آنها را به کارگر تبدیل میکند و کلمه کارگر نقش سحر و جادوی ایدئولوژیکش را تکمیل میکند. این چپ متوجه نیست که بیش از هشتاد درصد رانندگان کامیون صاحبان کامیونها هستند. حتی رانندگانی که دستمزد میگیرند با توافق کارفرمای خود وارد این اعتصاب شده اند. در حقیقت اعتصاب رانندگان و کامیونداران به خواست بخشی از بورژوازی و خرده بورژوازی ایران اتفاق افتاده است. خود این کامیونها هم ارزش مالی و پولی شان کمتر از مغازه مغازه داران نیست. علاوه بر این یکی از مطالبات اعتصاب کامیونداران گران کردن کرایه حمل بار است و هر کسی میداند معنی این چیست و چه عواقبی بر گران شدن کالا خواهد داشت. با این حال به درست همه چپها اگر چه ابتدا با کمی اکراه، اما از اعتصاب کامیونداران دفاع کردند.»
براستی روشن نیست که خطاب آسنگران کدام «چپ»ها و چه کسانی است؟ آن کسانی که نام کارگر از دهانشان نمیافتاد و تنها دو طبقه را در ایران و در حال تقابل میدیدند، غیر از گروههای حکمتی، کدام بخش ها هستند؟
 راه کارگری ها، گروههای  گوناگون فدائیان خلقی؟
 اما اینها بیشتر خط رویزونیستی حزب توده را دنبال میکنند، نه خط ترتسکیستی  حکمتی ها را. از این رو، آنها خیلی در قید دفاع نکردن از کامیون داران و بازاریان نیستند و نخواهند بود. آنها پایش بیفتد، که به احتمال خواهد افتاد، آشکارا دنباله رو و عقبه دار هر نوع بورژوازی و از جمله بورژوازی ملی هم میشوند.  تنها و تنها و یا حداقل بطورعمده، یک خط است که میتواند مورد خطاب آسنگران قرار گیرد، و آن هم خط «شبه چپ» ترتسکیستی است که خود آسنگران هم به آن تعلق دارد. یعنی چپ حکمتی و «کمونیسم کارگری» اش. چپی که  دنباله رو بورژوازی کمپرادور سلطنتی است، اما آنرا در عبارت پردازی و قافیه پردازی شبه چپ میپوشاند.
 نکته ای که در عبارات بالا جالب است، اعتراف آشکار و روشن آسنگران به این مسئله است که اعتصاب رانندگان کامیون و کامیون داران اعتصاب بخشهایی از «بورژوازی و خرده بورژوازی» ایران است.(3) و چنانچه چپ از این اعتصاب پشتیبانی کند، به این معناست که از  خرده بورژوازی و بورژوازی پشتیبانی کرده است. و این هم البته فرقی ماهوی با پشتیبانی از اعتصاب بازاریان بزرگ و کوچک ندارد.
 اما نکته ناروشن این است که این بورژوازی که باید از آن پشتیبانی کرد، کدام بورژوازی است؟ آیا همان بورژوازی حاکم است؟ آیا بخشی از بورژوازی حاکم است؟ آیا بورژوازی کمپرادورمتعلق به زمان شاه سابق، و سلطنت طلب یا جمهوری خواه است؟ بورژوازی ملی است؟ بزودی حضرات در مورد ماهیت این بورژوازی مجبور به «قلم چرانی» میشوند؟
چرا پشتیبانی از اعتصاب کسبه و بازاریان کردستان جایز بود؟
«اکنون که نوبت به کسبه و بازاریان کل مراکز خرید و فروش شهرها رسیده است ظاهرا اعتصاب آنها در کردستان قابل دفاع است اما در خارج کردستان قابل دفاع نیست و میشود مرکز ارتجاع!؟ معلوم نیست کردستان چه اکسیری به بازاریان تزریق میکند که قابل دفاع میشود. همگان میدانند که چند مورد اعتصاب عمومی که در کردستان اتفاق افتاده است به عنوان اقدامی سیاسی، انقلابی و مهم علیه جمهوری اسلامی قلمداد شده است. نود درصد اعتصابات عمومی کردستان هم همین کسبه و بازاریان بوده اند.»
 بالاخره حضرات مجبور به اعتراف شدند! و خود به تقابل با خود افتادند.
دفاع و پشتیبانی از خرده بورژوازی و بورژوازی در کردستان آری، اما در بقیه ایران چرا نه؟! در کردستان ما میتوانیم از خرده بورژوازی  و بورژوازی  کردستان بخواهیم که بدلیل کشتار جوانان خلق کرد و  همچنین تهاجم موشکی به مقر حزب دموکرات(جریانی که از نظر حکمتی ها بورژوازی ارتجاعی بود) اعتصاب کند، و آنرا «اقدامی سیاسی و انقلابی و مهم» ارزیابی میکنیم، اما اعتصاب بازاریان و کسبه جزء در شهرهای و روستاهای ایران ارتجاعی است و پشتیبانی از بورژوازی و خرده بورژوازی زیر ستم ایران مجاز نیست؟ (4)
«مخالفین اعتصاب سراسری روز دوشنبه ١٦ مهر ١٣٩٧ اکنون برای فرار از این تناقض نوشته اند بازاریان کردستان حامی حزب دمکرات کردستان هستند. اولا این امتیاز دادن به حزب دمکرات بی پایه است. دوما اگر اینطور بود چرا شما از آن اعتصابات دفاع کردید؟ چرا امروز یادتان آمده است به عقب برگردید و آن اعتصابات را به جیب مبارک حزب دمکرات کردستان بریزید. چرا وقتیکه از اقدام مهم و سیاسی مردم کردستان مینوشتید یادتان نبود که بازاریان مدافع حزب دمکرات چنین اقدامی کرده اند. اینها سوالات بی جوابی نزد این چپ است.»
این اعترافات در مورد جهت گیری سیاسی بورژوازی و خرده بورژوای کردستان  به نفع حزب دموکرات نیز اعترافات جالبی است. و به نوبه خود حقیقتی است که حزب دموکرات در کردستان پایه اجتماعی دارد. این پایه بورژوازی زیر ستم خلق کرد و خرده بورژوازی زیر ستم این خلق است. آنچه در ایران به عنوان احکام کلی انقلاب دموکراتیک نوین ایران راست است، در اشکال ویژه اش در کردستان راست در میاید. حزب دموکرات همواره پیوندهایی با احزاب جبهه ملی داشته که احزاب بورژوازی ملی ایران هستند.
ادامه دارد.
هرمز دامان
نیمه دوم آبان 97
یادداشتها
1-   در بخش های آتی درباره اینکه دلایل این چرخش چیست و چه عوامل و وظایفی پشت آن هست، صحبت خواهیم کرد. این مسئله که چرا زمانی برای حضرات تضاد کار و سرمایه آنچنان اساسی است که کومله و دمکرات را به جان یکدیگر میاندازند و سپس جنبش کردستان را به انفعال میکشانند، و اکنون برعکس این تضاد اهمیت خود را برای آنها از دست داده است.
2-   مگر بخواهیم به سراغ سلطانزاده برویم که نه پیرو بورژوازی کمپرادور و امپریالیسم بود و نه جنسش از نوع جنس این ترتسکیستها،  و یا شعاعیان و... که اینها هم به هیچوجه جریانی مهم در چپ ایران نبودند. بطور کلی در چپ ایران، ترتسکیسم جریانی مطرود و منزوی بود و بیشتر سردمدارنشان تنها در برخی مجلات، کارهای آکادمیک میکردند. علت این بود که تقریبا سه جریان مسلکی که مهمترین جریانات چپ را در ایران تشکیل میدادند، یعنی جریان توده ای ها(بعد از روی آمدن رویزیونیستها در شوروی نوکران سوسیال امپریالیسم شوروی شدند)، چریکهای فدایی خلق که نمونه ای از جریان مسلکی جهانی آن زمان بود و خط سه یعنی مارکسیست- لنینیستها و مائوئیستها(جریانهایی که به اندیشه مائوتسه دون باور اصیل داشتند و نه سه جهانی ها که خود لنگه ترتسکیستها بوده وهستند و آبشان در یک جوی میرود) همگی مقابل ترتسکیسم موضع داشتند و این جریان را پشتیبانی شده از سوی امپریالیستها میدانستند. یکی از مهمترین علل رشد نسبی جریان ترتسکیسم بعد از انقلاب، پشتیبانی وسیع امپریالیستها و بورژوازی کمپرادور شاهی از آن بوده تا از یکسو جایگزین  توده ای های وابسته به شوروی- که نفوذ پیشین خود را از دست داده بودند - و از سوی دیگر چریکهای انقلابی و مائوئیستها شوند.
3-   آسنگران بنادرست نقش رانندگان کامیون(کارگران حمل و نقل) را که برای افزایش مزد خود اعتصاب میکنند، حال میخواهد به میل خود و خواه به میل دارنده کامیون اعتصاب کنند، کم رنگ میکند. در هر دو صورت(گرچه در یکی روشن تر) پیروزی این اعتصابات، منافع ویژه آنها برای افزایش دستمزد را نیز دربر دارد. بسیاری از این رانندگان ماشین دار، نیز تا مغز استخوان بدهکار پول ماشین هاشان هستند.  نگاه کنید به تحلیل طبقاتی گروهی از مائوئیستهای ایران از لایه ها مختلف رانندگان کامیون و کامیون داران در «رانندگان کامیون طلایه داران اعتصاب سراسری در ایران هستند» 15 خرداد 97
4-   در مقاله ای با نام درباره اعتصاب بازاریان در تیرماه 97 و زیر نان چپ دروغین و چپ رو ها و مبارزات دموکراتیک در ایران چنین نوشتیم:«چند کلمه ای هم در شرح «بور» شدن های پی در پی این «چپ» سخن بگوییم.  این چپ بر دو بخش است. یک از این دو، «چپ رو» های دروغین یعنی ترتسکیستها و گروههای رنگارنگشان(گروههای کمونیسم  کارگری  یا در واقع کمونیسم امپریالیستی، حکمتیستی  و وحدت کمونیستی و دارودسته های بین الملل چهارمی) هستند که شعار انقلاب سوسیالیستی را در مرحله کنونی انقلاب علم کرده اند(که البته به پیروی از اربابان بورژوا- کمپرادور سلطنت طلب خود، ظاهرا بیشتر آنها آن را کنار گذاشته اند)، درحالیکه خود کوچکترین باور تئوریک و عملی ای به آن نداشته و ندارند. تمامی اقدامات آنها نه در چارچوب «چپ روی» ای واقعی و عملی، بلکه در چارچوب مشتی توصیه های اقتصادی بسته و محدود به طبقه کارگر خلاصه گشته و میگردد. اینان در آینده همچنان مجبور خواهند بود که مبارزات  طبقات غیر کارگر را «درز» بگیرند(همچنانکه اکنون در مورد مبارزات جاری بازاریان سکوت کرده اند، انگار نه انگار وجود دارد!) و یا مانع  پشتیبانی طبقه کارگر از مبارزات دیگر طبقات اجتماعی منجمله لایه های خرده بورژوازی و بورژوازی ملی گردند. این گروهها یا سیاستهای خود را یواشکی تغییر میدهند و آنچه چهل سال بلغور کرده اند، یک شبه به باد فراموشی میسپارند و یا در انزوای بیشتری نسبت به وضع کنونی خود قرار گرفته و کاملا منفرد میشوند.» (برجسته کردن عبارت ویژه همین مقاله است)


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر