۱۳۹۷ آذر ۴, یکشنبه

نقطه عطف نوین در تکامل جنبش دموکراتیک(3) تحلیلی از اعتصاب کارگران نیشکر هفت تپه و گروه ملی فولاد اهواز و نقش آن در تکامل جنبش دموکراتیک تمامی طبقات مردمی ایران




نقطه عطف  نوین در تکامل جنبش دموکراتیک(3)
تحلیلی از اعتصاب کارگران نیشکر هفت تپه و گروه ملی فولاد اهواز و نقش آن در تکامل جنبش دموکراتیک تمامی طبقات مردمی ایران

بررسی خواستها و شعارهای کارگران و تضادهای موجود در آنها

سپردن اداره کارخانه به شورای کارگران
 یکی از خواستهای کلیدی کارگران نیشکر هفت تپه و فولاد اهواز گرفتن کارخانه ها از بخش خصوصی و سپردن آن به دولت است.
نکته مهم این است که خواست اداره شرکت به وسیله شورای کارگری که در حال حاضر از جانب کارگران ارائه شده است، با خواست انقلابی ای مانند گرفتن قدرت سیاسی بوسیله شوراهای کارگری از دو جنس مختلف بوده و دو کیفیت کاملا متمایز دارند.
 شوراهای انقلابی کارگری، ارگان حاکمیت طبقه کارگر بر کشور هستند. این گونه شوراها، عموما زمان انقلاب بوجود میایند و گرفتن قدرت از جانب آنها، به هیچوجه با درخواست از دولت و نظام حاکم و بر مبنای قانون نبوده، بلکه کاملا انقلابی و متکی به قهر انقلابی است و با برکنار کردن مالکین کارخانه ها و کلا دستگاه حاکم دولتی صورت میگیرد. این شوراها توانایی خود را بر مبنای تکیه به توده های کارگران مسلح بدست میاورند، قدرت را بزور میگیرند، از مالکین سلب مالکیت میکنند و خود همه کاره کارخانه میشوند.
اما شورای مورد درخواست کارگران، خواستی از دولت است و کارگران خواهان آنند که در چارچوب قانونی صورت گیرد. یعنی دولت بپذیرد که پس از انتقال مالکیت کارخانه به دولت، اداره امور کارخانه را به شورایی از کارگران بسپارد تا کارگران خود اداره امور تولید را به عهده گیرند. آنچه که ظاهرا کارگران دنبال آنند، این است که با کنترل و اداره کارخانه بوسیله کارگران، میزان تولید بالا رفته و بر خلاف نظر دولت، که دولتی بودن را منجر به افت تولید و رقابت و رشد فساد میداند، کارخانه به سود دهی خواهد رسید.
 افزون براین، کارگران براین نظرند که با رشد کمی و کیفی تولید و رشد بازدهی کارخانه و سود دهی آن، آنان میتوانند از مزایای این سود دهی بهره مند شده و بخشی از این سود به خود کارگران اختصاص یافته و آنان وضع رفاهی خود را بهبود بخشند.
 نکته کلیدی در این امر، همانا مالکیت کارخانه است که با گرفتن آن از بخش خصوصی و سپردن آن به دولت، این بار مالکیت در اختیار دولت خواهد بود و دولت کارگران را استثمار خواهد کرد. تنها نقشی که کارگران در کارخانه خواهند داشت، این است که به امید بالا بردن دستمزد و مزایای خویش و نیز بهروری از سود کارخانه، بیشتر و سخت تر کار کنند- که این امر شدت کار و درجه استثمار خود کارگران را بالا خواهد برد و به جیب دولت که در این جا سرمایه دار و مالک اصلی است، خواهد ریخت - و بجای آن و در صورتی که همه شرایط بر وفق مراد باشد و دولت «بازی» و یا «کاغذ بازی» در نیاورد، سهمی هم از سود(یا در حقیقت از ارزش اضافی تولید شده بوسیله کارگران) به خود آنان برخواهد گشت.  چیزی- و البته با تفاوتهایی - مانند سهیم شدن کارگران در سود کارخانه ها در زمان شاه سابق.
گفتی است که آنچه ما در بررسی این خواست بیان کردیم، همانگونه که دربالا هم اشاره شد، مربوط به حال حاضر است. این که در شرایط رشد و تکامل مبارزه طبقاتی و وقوع انقلاب، خواست اداره شورایی کارخانه بوسیله کارگران به خواست سلب مالکیت از دولت بینجامد و این شورا با شرایط دیگری تبدیل به ارگان قدرت کارگران شود، مسئله دیگری است.
شعارهای کارگران
 برای اینکه ما تضادهای موجود در خواستهای کارگران را دربیابیم، باید به  پلاکاردها که با خود حمل میگردند و شعارهای آنها توجه کنیم:
خواه کارگران نیشکر هفت تپه و خواه کارگران فولاد اهواز پلاکارهایی با خود حمل میکردند که روی آن نوشته شده بود که «کارگر بیدار است، از استثمار بیزار هستد»( و یا مانند آن)(1) و نیز شعار«نان، کار، آزادی، اداره شورایی».
 نخست به «بیزاری از استثمار» توجه میکنیم. این در واقع خواست نیست، بلکه شعاری است کلی. اما روشن نیست که چه کسانی استثمار میکنند و چگونه این «بیزاری از استثمار» باید به رفع و نابودی آن بینجامد؛ یعنی شعار خرد نشده و تبدیل به جزئیات نگردیده است. ظاهرا خطاب اصلی کارگران دولت «مردم فریب» روحانی بوده است که کارگران شعار مرگ بر آن را نیز داده اند. درحالیکه دولت روحانی بخش ناچیزی از حاکمیت کنونی است.(2)
اگر ما آن را یک دیدگاه عام و استراتژیک بگیریم ، آنگاه این شعار با اهداف اعتصاب که اساسا خاص و صنفی است، یعنی برای خواستهایی اقتصادی ای همچون عقب افتادن حقوق ها، ترمیم و بهبود شرایط کار کارگران، برگشت مالکیت کارخانه به دولت، شناختن حق اعتراض و اعتصاب کارگران و  امنیتی نخواندن آن، آزاد گذاشتن  نمایندگان کارگران و در نهایت آزادی داشتن سندیکا و اتحادیه صنفی، صورت میگیرد، تناسبی ندارد.
 از سوی دیگر چنین شعارهایی به همراه شعارهایی علیه ظلم و ستم (مگر اینکه ظلم و ستم را  تنها ندادن حقوق کارگران و یا خصوصی کردن و عدم رعایت شرایط ایمنی کارگران این کارخانه ها بدانیم) که در این هر دو اعتصاب کارگری داده شده است، با اصرار کارگران که اعتراض و اعتصاب آنها کاملا صنفی و مسالمت آمیز(چنین خواستی نه صنفی است و نه میتوان  با تظاهراتهای مسالمت آمیز به آن دست یافت) است و هیچ هدف سیاسی ندارند، در تضاد قرار میگیرد.
روشن است که استثمار بوسیله سرمایه داران و در حال حاضر سرمایه داران بوروکرات - وابسته حاکم که تمامی  مالکیت سرمایه های تولیدی، تجاری و بانکی را در اختیار دارند، صورت میگیرد. کل نظام حاکم، یعنی بخشی که زیر نظر خامنه ای  و دم و دستگاه فرعونی اش است و همچنین بخشهایی که زیر نظر دولت هستند، نمایندگان بخشهای گوناگون این سرمایه داران( تجاران، دلالان واسط، رانت خواران، زمینخواران، بوروکرات ها و تکنوکرات ها) هستند و همین ها هم هستند که بر تمامی زندگی مردم تسلط دارند. اگر کارگران از استثمار بی زارند(و همچنین از ظالم و ستمگر)، و از این رو در پی برداشتن آن، آنگاه آنها در درجه نخست و پیش از هر چیز دیگری با این سرمایه داران و این دم و دستگاه عریض حکومتی روبرو هستند.
 همچنین شعار «نان، کار، آزادی، اداره شورایی» شعاری است استراتژیک. اداره شورایی اگر آن را به همراه «نان، کار و آزادی» در نظر گیریم، یعنی  جمع کردن بساط سرمایه داران بزرگ، برقراری حاکمیت شوراهای واقعی و انقلابی طبقه کارگر و دیگر زحمتکشان و نیز شورای کارکنان موسسات اقتصادی تولیدی، تجاری، آموزشی، بهداشتی، نظامی بر آنها. ایجاد کار برای همه و نیز آزادی یعنی برچیدن تمامی بسط ظلم و ستم و برقراری آزادی بیان، اجتماعات، احزاب سیاسی و تشکلهای صنفی و غیره.
زمانی که ما این شعارهای را با خواستهای در حال حاضر کارگران در نظر گیریم، می بینیم که اینها با هم جور در نمیآید و در تضاد قرار میگیرند. نمیتوان از یک سو خواست که مالکیت از بخش خصوصی به بخش دولتی منتقل گردد و از سوی دیگر استثمار از بین برود. با «اداره شورایی» زیر مالکیت دولت بر کارخانه یا موسسه (با چنین چیزهایی هیچ سرمایه داری، خواه خصوصی و خواه دولتی، موافقت نمیکند. شوراهای اسلامی نیز کاریکاتوری از شورا و تشکل کارگری هستند و در واقع همدست سرمایه داران بوده و هستند) نمیتوان استثمار را از بین برد. یا این شوراها چیزی میشوند از قبیل همین شوراهای اسلامی و مرید اوامر کارفرما، و یا اینکه افراد اصلی آن خریداری میشوند، و یا در صورت اصالت این شورا و کارگری بودن واقعی آن، درخواست سلب مالکیت از دولت و در اختیار گرفتن مالکیت بوسیله شوراها و بوسیله  دولتی که نماینده طبقه کارگر است، میکند و این نیز بدون یک جنگ داخلی با استثمار گران  و ستمگران بزرگ امکان ناپذیر است.
تضادها نشانگر چه هستند؟
 بخشی از این تضادها نشانگر وجود استبداد سیاسی و عدم آزادی سندیکاهای کارگری برای درچیده نمودن و نظم دادن به خواستهای خویش در فضایی آرام و بدون تنش هستند.
باید توجه داشت که در کشور ما که استبداد مذهبی حاکم است، چون به مدت چهل سال است که به مردم اجازه داده نمیشود که از راههای باصطلاح قانونی حرف های خود را بزنند و هر صنف و طبقه، خواستهای خود را در برهه زمانی مطلوب، طرح کند، این خواستها بروی هم تلنبار شده و در شرایط فشارهای غیر قابل تحمل و یا برخی شرایط ویژه که پیش میاید( به مانند اکنون که اختلاس و دزدی حکام مذهبی و آخوندها و آخوند زاده ها و نورچشمی ها و پاسداران آشکار شده است و خشم و غضب مردم را برانگیخته) بگونه ای جهش وار بیرون میزند. در شرایطی که این امر غلیان میکند، دیگر خواستها نظم و ترتیبی نداشته و همه یکباره با هم طرح میشوند؛ به مانند انسانی که سالهای  زیر فشار حرف نزده و اکنون که شرایط، کارد به استخوانش رسانده و صدای او را درآورده، نمیداند از کجا آغاز کند.
 از سوی دیگر چهل سال سرکوب همه جریانهای سیاسی و بویژه گروههای چپ و به کما رفتن این سازمانها و گروهها، بار سیاست را بر دوش تشکلات ساده و صنفی کارگری و از جمله سندیکاها گذاشته است.  اکنون در خارج از کشور، دهها سازمان سیاسی داریم که تبدیل به سازمان های صنفی روشنفکری( و در مورد بسیاریشان تاریک فکر) و یا در واقع سندیکاهای صنفی «روشنفکران» شده اند. اما از دیگر سو در ایران،  سندیکا های معدود کارگری تبدیل به احزاب سیاسی شده و خواست لغو استثمار را طرح میکنند. ظاهر قضیه به این گونه است که حکومت کنونی با فشار روی یک بخش( بخش سازمانهای روشنفکری) خود طبقه کارگر را مجبور کرده که بدون این روشنفکران، تشکلاتی  بسازد که نه تنها وظایف  دفاع از منافع صنفی این طبقه را دارند، بلکه  اهداف سیاسی نیز طرح میکنند.
و بالاخره در استبدادها، و آن زمان که نیروی توده ها رو به افزایش نهد و خواستها موج وار بیرون ریزد، همه چیزها قرو قاطی، درهم و به هم ریخته طرح و به وسط ریخته میشود؛ اما طرح و پیش گذاشتن قر و قاطی و بهم ریخته خواستها یک امر است و نظم عملی کردن آنها در واقع، امری دیگر.
به عبارت دیگر، انسان نمیتواند همه آنچه را که میخواهد و یا آرزو میکند، در آن آنی که فرصت آن را شرایط در اختیار او قرار داده، با هم عملی کند. لذا به اجبار، باید مراتب را دسته بندی کرده و بر مبنای عمده و غیر عمده بودن و مراتب اهمیتشان- اگر چه نه لزوما به ترتیبی خشک و یا حسابی ساده 1-2-3 زیرا ممکن است مثلا 3-1- 2  شود- جامه عمل پوشاند. طبقه کارگر هم بی تردید مجبور خواهد بود در عمل، نظم و ترتیب مراتب و عمده و غیر عمده  را رعایت کند و یا بزبان دیگر، این مراتب، شرایط تغییر واقعی خود را به طبقه کارگر دیکته خواهند کرد.
ریشه های تضادها
 چنانکه از زاویه ای دیگر به قضیه بنگریم، آنگاه این تضادها تنها به آنچه گفتیم محدود نشده و ریشه های ژرفتری را نیز نشان میدهد. در حقیقت، این شعارها بیانگر  محتوی و مضامین متضاد خود جنبش کارگری و طبقه کارگر است. طبقه کارگر، و کارگران نیشکر و فولاد به عنوان نمودی از کل این طبقه.
در مقالاتی که در گذشته نگاشته ایم همواره بر وجود تضاد در مبارزات علیه سرمایه داران حاکم و دم و دستگاههای پشتیبان آنها اشاره کرده ایم. این تضاد نشانگر دو جنبه مبارزه جاری است. از یک سو ما یک مبارزه عمومی سیاسی داریم؛ مبارزه ای که در 10 روز نخست دی ماه 96 به اوج رسید و تمامی ارکان حکومت را لرزاند. و از سوی دیگر مبارزه ای داریم مربوط به  طبقات و گروههای خاصی که عموما برای خواستهای اقتصادی و یا ویژه گروه و دسته خود مبارزه میکنند. این دو مبارزه هم از یکدیگر جدا هستند و هم در پیوند و در یکدیگر نافذ و جاری.
اکنون در مبارزات کارگران این دو کارخانه ما همین دو نوع تضاد را می بینیم که در یکدیگر نافذ شده اند. یک سو خواستهایی طرح میشود که اساسا صنفی، اقتصادی و عموما محدود به همان کارخانه و کارگاه است و سوی دیگر خواستهایی که مربوط به کل طبقه کارگر و در ابعادی گسترده تر کل مردم ایران است؛ خواستهایی که کاملا سیاسی است. باید توجه داشت که لغو استثمار و ستم، مسئله ای صنفی و صرفا اقتصادی نیست، بلکه با اساس روابط تولیدی حاکم که بر اساس مالکیت خصوصی- و یا حتی دولتی - سرمایه داری استوار است، و بنابراین با نظام حاکمی که این روابط تولیدی، منافع طبقاتی وی را تامین میکند و کل دستگاه بوروکراسی و نظامی حاکم- که در ایران اختاپوسی هزار پا است- را برای پشتیبانی از آن بوجود آورده است، طرف است.
به این ترتیب جنبش کارگری و مبارزات کارگران نیز به سهم خود و به گونه ای خاص، تجلی گاه همین تضاد عمومی میگردد که در بالا درباره آن صحبت کردیم.
 تردیدی نیست که در مبارزات جاری، جنبه اقتصادی مبارزه و خواستهای فوری کارگران  بر جنبه سیاسی تسلط دارد. اما مبارزه طبقاتی در ایران استبدادی، اشکال رشد ساده ای( منظم، یک پله پس از دیگری، تدریج وار) ندارد، بلکه درهم و بغرنج است. به گونه ای دیگر میتوان گفت که حرکتی موج وار، جهش وار و پیچیده دارد و مضامین و اشکال مبارزه بسرعت، گاه بدون درنگی آنچنانی، یکی جای خود را به دیگری میدهد. بنابراین هیچ  بعید نیست که یک مبارزه اقتصادی- سیاسی ساده پس از یک موج و جهش که همواره ممکن است در رشد و تکامل مبارزه طبقاتی جاری  بوجود آید(و اشتباهات و حماقت های کنونی دستگاه حاکم نیز این امر را تشدید میکنند) وجوه اقتصادی را غیر عمده کرده و وجوه سیاسی را عمده کند و نیز شکلهای مسالمت آمیز مبارزه به شکلهای قهر آمیز تبدیل شود.
 و همین است که موجب شده که آنها که در تظاهراتهای دی ماه 96 به خیابانها آمدند، اکنون پشت و پناه و ماوای خود را در طبقه کارگر و مبارزات آن بیابند. و همین است که اینها به تظاهراتهای توده ای طبقه کارگر پیوسته و به همراه طبقه کارگر فریاد زده اند.
روشن است که از این پس  در دیگر شهرها و شهرک ها مردم  این قدر منتظر نمی مانند و به محض آغاز حرکت اعتراضی یا اعتصابی از جانب کارگران به آن خواهند پیوست.(3)  دسته ها، گروهها و دیگر طبقات مردمی به هیچوجه صرفا در پی رسیدن کارگران به خواستهای صنفی و اقتصادی خود نبوده، بلکه از این طبقه انتظار دارند که خواستهای سیاسی عموم را طرح کند و این اجتماعات و تظاهراتها نیز به مرور و در تکامل خود، شکل همان تظاهراتهای دی ماه 96 را بیابند، این بار اما، نه محدود به جوانها.
کارگران شرکت ملی فولاد اهواز در خیابانهای اهواز شعاری  به زبان عربی داده اند که در خور توجه است:
« مالک هیبه/ یلمالک شر» که معنای آن به فارسی میشود اگر هیبت یا قدرتی نداشته باشی، ارج و جایگاهی نداری!
 اما  آن چگونه قدرتی است که به تو هیبت و قدرت و جایگاه میدهد؟ این پرسشی است بزرگ در برابر طبقه کارگر ایران. چگونه میتوان قدرت داشت و چگونه قدرتی؟
هرمز دامان
نیمه نخست آذر 97
یادداشتها
1-   کارگران فولاد اهواز این پلاکارد ضد استثماری را در کنار سخنرانان کارگر قرار داده بودند،
2-   البته میتوان گفت که زمانی که کارگران  علیه دولت روحانی، که در آخرین انتخابات ریاست جمهوری با رای بالای بسیاری از مردم، و چه بسا بخش زیادی از کارگران، انتخاب شد، چنین شعارهایی میدهند، آنگاه تکلیف خامنه ای و دم و دستگاههای زیر رهبری وی و سپاه پاسدارنش که مردم در مخالفت با آنها روحانی را انتخاب کردند،کاملا روشن است. به نظر میرسد که  جدای از نفرت کارگران از دولت روحانی و برنامه های ضد کارگری آن، به خوبی از تضادهای میان خامنه ای و روحانی و مخالفت خامنه ای و سپاه با روحانی آگاهند و این شعارها را - جدای از آن نفرت و نشانه گرفتن دولت -  به گونه ای تاکتیکی میدهند تا سپاه و نیروهای انتظامی و دادگاهها را در موقعیت منفعل قرار دهند. در ضمن در شعارهای عمومی کارگران علیه ظلم و ستم و یا علیه استثمار، تفاوتهای میان روحانی و خامنه ای ناپدید شده و هر دو با یک چوب رانده میشوند. 
3-   این پیوستن به دیگر گروهها و طبقات درمورد اعتصاب بازاریان نیز وجود داشت. اما اینجا و با جمعیت زیادی کارگران، وجوهی تازه را تجربه کرد.   


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر