۱۳۹۷ مرداد ۱۲, جمعه

درباره مائوئیسم(5)*



درباره مائوئیسم(5)*

بازنگری و افزوده ها شهریور 97**

درباره عبارت «اضداد مکمل یکدیگرند» و شرایط  آن
عبارات دونایفسکایا  درباره نظرات مائو که در دو بخش پیشین مورد بررسی قرار دادیم با این جملات پایان می پذیرفت: « ...دیگر میان او و یک کنفسیوسی نمیتوان تمایز قائل شد:«ما چینی ها اغلب میگوییم :«چیزهای متضاد با هم یکدیگر را کامل میکنند.»( دونایفسکایا، فلسفه و انقلاب، ص 248)
جمله پایانی از مائو تسه دون و از رساله وی بنام درباره تضاد است. متن عبارات مائو چنین است:
« ما چینی ها اغلب می گوئیم :« پدیده ها در عین اینکه ضد یکدیگرند، وحدت نیز تشکیل میدهند. یعنی میان اضداد همگونی موجود است. این حکمی دیالکتیکی و ضد متافیزیکی است.(منتخب آثار، جلد نخست، درباره تضاد، ص519) (1)
گویا چنین نظریه ای میبایست دونایفسکایا را خوشحال میکرد زیرا وی نیز به وحدت ماتریالیسم و ایده آلیسم باور داشت؛ و وحدت این دو نظریه به این معنا است که این دو یکدیگر را کامل میکنند، پس چرا وی آنرا «کنفسیوسی» میخواند؟ اگر«کنفسیوسی» بودن این نکته که اضداد یکدیگر را کامل میکنند، درست باشد، آنگاه ما میباید موضعی غیر از آن و یا فرضا خلاف آن بگیریم و مثلا بگوییم اضداد جدا از یکدیگر بوده و صرفا میان آنها ضدیت حاکم است. اما این  نمیتواند درست باشد؛ زیرا اضدادی که جدا و بی ارتباط با یکدیگرند و بنابراین نقشی هم در کامل کردن یکدیگر ندارند، یعنی نیازهای متقابل یکدیگر را برآورده نمیکنند، اصلا دیگر چرا باید ضد باشند و با یکدیگر در مبارزه قرار گیرند؟ بنابراین نخست باید تاکید کرد که ارتباطی باید باشد و ارتباط همان همگونی است و اگر نیازی به یکدیگر برای پیشبرد امر خویش و یا کامل کردنی در این خصوص وجود نداشته باشد، هیچ کششی نیز اضداد به یکدیگر نخواهند داشت و هیچ ارتباطی میان آنها شکل نخواهد گرفت و بنابراین هیچ گونه همزیستی ای میان آنها پدید نخواهد آمد.
از سوی دیگر، بر مبنای چنین نظریه ای که «اضداد نیازی به یکدیگر ندارند و یکدیگر را کامل نمیکنند» هر گونه وحدتی بین ماتریالیسم و ایدآلیسم یعنی زیست اینها به مثابه دو گونه اندیشه و جهان بینی در تفکر فلسفی و تاریخ فلسفه نیز باید بی معنا گردد، زیرا وحدت دو ضد یعنی شرایطی که آنها در یکدیگر نافذ میشوند و به یکدیگر وابستگی پیدا میکنند و نقش تکمیل کننده آنها در مورد سوی مقابل.
از سوی سوم، اینجا صحبت از« ضد یکدیگر»است. این کامل کنندگی در خلاء وجود ندارد، بلکه از حرکت دو ضدی بر میخیزد که از آغاز تا پایان فرایند با یکدیگر در مبارزه بوده و یکدیگر را دفع(براندازی) میکنند. در اینجا نقش مکمل آنها در قبال یکدیگر و کمال بخشیدن آنها به یکدیگر با نقش بازدارندگی ومانعیتی که در تکامل و کمال یکدیگر با این دفع کنندگی و نابودکنندگی ایجاد میکنند، تکمیل میشود.
در مورد این دو نقش متفاوت، نیز باید اشاره کنیم که اینها، یعنی کامل کنندگی و براندازی( یا دفع کردن) نیز به نوبه خود یک همگونی اضداد هستند. به عبارت دیگر این گونه نیست که کامل کردن، صرفا از طریق وحدت صورت گیرد، بلکه اضداد در مبارزه با یکدیگر نیز یکدیگر را به اوج رسانده و به یکدیگر کمال میبخشند.  
نظرات مائو در مورد همگونی و مبارزه اضداد
عبارات مائو در همان جا چنین ادامه میابد:
« ...« ضد یکدیگرند » به معنای این است که دو جهت متضاد یکدیگر را دفع می کنند یا با یکدیگر در مبارزه اند. « وحدت نیز تشکیل می دهند » به معنای این است که دو جهت متضاد تحت شرایط معین وحدت می یابند و به همگونی می رسند. ولی مبارزه درست در همگونی موجود است؛ بدون مبارزه همگونی نیست.» (همانجا)
پیش از این عبارات نیز ما این جملات مهم را از مائو در باره همگونی و مبارزه اضداد داریم:
« در پیش گفتیم که میان دو ضد همگونی موجود است و بدین جهت اضداد می توانند در یک وجود واحد همزیستی کنند و به یکدیگر بدل شوند؛ در اینجا منظور ما مشروط بودن است ، بدین معنی که تحت شرایط معینی اضداد می توانند به وحدت رسیده و به یکدیگر بدل شوند، اما بدون وجود این شرایط نمی توانند تشکیل یک تضاد را بدهند و در یک وجود واحد همزیستی کنند و به یکدیگر مبدل شوند. همگونی اضداد فقط در شرایط معینی صورت می گیرد و بدین جهت بود که ما گفتیم:همگونی مشروط  و نسبی است. در اینجا می خواهیم اضافه کنیم که مبارزه اضداد در سراسر پروسه از ابتدا تا انتها جریان دارد و منجر به تبدیل یک پروسه به پروسه دیگر می شود ؛ مبارزه اضداد بدون استثناء در همه جا جریان دارد و از این رو غیرمشروط  و مطلق است.

پیوند همگونی مشروط و نسبی با مبارزه غیرمشروط و مطلق موجب حرکت تضاد کلیه اشیاء و پدیده ها می گردد.(همانجا ص 518)

همچنین مائو همگونی اضداد را چنین تعریف میکند:
«همگونی ، وحدت ، تطابق ، نفوذ متقابل ، دخول متقابل ، وابستگی متقابل ( یا مشروط بودن متقابل )، ارتباط متقابل و یا همکاری متقابل - همه اینها اصطلاحاتی برای یک مفهوم واحد هستند که از آنها دو نکته زیر منظور می شود : ۱- در پروسه تکامل اشیاء و پدیده ها وجود هر یک از دو جهت هر تضاد شرط موجودیت جهت دیگر است و هر دو جهت در یک مجموع واحد همزیستی می کنند ؛ ۲ - تحت شرایط معین هر یک از دو جهت متضاد به ضد خود بدل می گردد. چنین است معنای همگونی.»(همانجا، ص 511- 510)
بدینسان، دو وجه یگانگی اضداد عبارتست نخست همگون شدن آنها، یعنی گرد آمدن آنها در یک پدیده واحد و نقش مشترک آنها در تکامل شیء یا پدیده. این امر نسبی و مشروط یعنی وابسته به شرایط معینی است که باید گرد آید و تداوم یابد. و دوم مبارزه آنها از آغاز تا پایان و بدون قطع شدن. این مطلق و نامشروط است؛ یعنی به هیچ شرایطی وابسته نیست. به این ترتیب نقش مبارزه در همگونی بارز میشود.
معنای همگونی
ساده ترین پرسش در مورد تز نخست این است که اگر اضداد مکمل همدیگر نیستند، چرا به یکدیگر کشش پیدا کرده با یکدیگر ارتباط یافته و با هم  در یک پدیده واحد همگون میشوند؟ چرا همانطور که بودند(یا در واقع نبودند!؟) تک، جدا، یکدست و و در یگانگی و خلوص محض و تفردشان باقی نمیمانند؟ و یا چرا چیزها با موجودیتی فردی و بدون هیچگونه تضادی در درون خود وجود ندارند و همینجور منفردا تکامل پیدا نمیکنند؟
برای نمونه چرا نباید زندگی همان زندگی محض و بدون هیچگونه وجود غیر و متضادی درون آن باشد و مرگ به همین سان. در چنین صورتی ما دو عنصر مجزا از یکدیگر داریم که هیچگونه ارتباطی با یکدیگر ندارند. زندگی به تنهایی زندگی است و مرگ به تنهایی مرگ. زندگی برای خودش و همواره و همیشه و از هر دیدگاهی زندگی  است و مرگ نیز همچنین. از چنین دیدگاهی اینها منفرد و نسبت به هم کاملا و مطلقا بیرونی هستند و هیچگونه کنش و واکنشی بین آنها صورت نمیگیرد و اگر هم بگیرد بیرونی است و کمی.
اما چنین رویه ای یعنی وجود یک شیء و پدیده در خلوص کامل و مطلق این مشکل را ایجاد میکند که اولا آن پدیده چگونه حرکت میکند؟ و دوما چرا همین پدیده در جایگاه و در شرایط معینی، کیفیتا تغییر و تحول پذیرفته وبه ضد خود تبدیل میشود؟ در مورد مثال ما، مرگ اینجا صرفا نقش برانداز زندگی را به مثابه عنصر و شرایطی بیرونی که از خارج آنرا براندازد به عهده ندارد، بلکه زندگی از درون خودش نابودی خود را میپروراند و به مرگ تبدیل میشود.
بنابراین اضداد نسبت به یکدیگر صرفا وجودی بیرونی نبوده، بلکه در عین حال درونی هم هستند. یعنی  به هم چسبیده اند. پدید آمدنی که در عین حال نابود شدن است و نابود شدنی که در عین حال پدید آمدن است. به عبارت دیگر، نه پیدایش به تنهایی و در جدایی محض از نابودی وجود دارد و نه نابودی در جدایی محض از پیدایش. اینها در عین اینکه با یکدیگر در تضاد و تقابل و مبارزه قرار دارند و موجب براندازی یکدیگر میشوند، در عین حال با یکدیگر وحدت دارند و نقش معینی را در حرکت و تکامل یکدیگر بازی میکنند.
پس همگونی اضداد بواسطه  کشش اضداد بسوی یکدیگر یا بنا وابستگی متقابل آنها به یکدیگر بوجود میاید. این کشش، هماهنگی، وابستگی بر مبنای نیاز متقابل بوجود میاید. بدون یکی از اضداد، دیگری نیز وجود نخواهد داشت. و یا چنانکه مائو اشاره میکند، اگر یکی از دو طرف حذف شود. شرایط موجودیت جهت دیگر نیز از بین میرود.
در طبیعت جامدات و مایعات،  گیاهان و جانوران اشکالی از همگونی اضداد هستند که در یکدیگر جاری و نافذند و نقشی تکمیل کننده و در عین حال برانداز و نابود کننده در قبال یکدیگر دارند. در جامعه نیروهای مولد و روابط تولید، در اقتصاد سیاسی زیر ساخت و روساخت، تولید و مصرف، تولید و مبادله، تولید و توزیع، خرید و فروش، در اجتماع مبارزه طبقاتی( مبارزه سیاسی و مبارزه اقتصادی، مبارزه مسالمت آمیز و مبارزه قهر آمیز) در اندیشه انسان ماتریالیسم و ایده آلیسم، دیالکتیک و متافیزیک، فلسفه و علم، علم و سیاست، علم و هنر، هنر و سیاست و اضدادی چون درست و نادرست، خوبی و بدی، زشتی و زیبایی، مکمل یکدیگرند و هیچ کدام بدون وجود ضد مقابل امکان وجود و زندگی ندارند. پدید آمدن و نابود شدن، کهنه و نو، اینها مکمل یکدیگر هستند و یکی بدون دیگری وجود ندارد.
رابطه عام با خاص در همگونی اضداد
تا اینجا ما به بررسی این نکته پرداختیم که اضداد به یکدیگر کشش دارند و یکدیگر را کامل میکنند. در اینجا به نکته می پردازیم که نقش اضداد در وحدت با یکدیگر بودن یا مکمل یکدیگر بودن امری نسبی است و نه مطلق.
معنای این جمله چیست و چه تفاوتی با مسئله مطلق بودن اضداد دارد؟
 معنای این جمله این است که همگونی  مشخص و مشروط است و تاریخی مشخص دارد. از نقطه ای آغاز و در نقطه ای پایان میپذیرد. زمانی که تاریخ یک همگونی تمام شد، همگونی کهنه پایان یافته و همگونی نو آغاز میگردد.
در هر همگونی، اشکال عام آن با اشکال خاص آن وحدت دارند و اشکال عام از طریق اشکال خاص تحقق میبابند.
برای نمونه نیروهای مولد و روابط تولید و یا زیر ساخت و روساخت عناصری عام در جامعه و اقتصادهستند که در حالیکه با یکدیگر تضاد دارند، یکدیگر را کامل نیز میکنند. اما اینها در اشکال خاص و معینی موجودیت داشته و هر کدام از اشکال خاص بروز آنها، تاریخ خاص و معینی دارند. مثلا اشکال وجود آنها در جامعه اشتراکی نخستین، کیفیتا متفاوت است با اشکال وجود آنها در جامعه برده داری و یا در جامعه فئودالی و یا سرمایه داری. و این اشکال خاص هم باز متفاوتند از اشکالی که آنها در جامعه سوسیالیستی و یا کمونیستی به خود میگیرند. اینها همه صورت بندی های اقتصادی- سیاسی مختلفی است که از طریق آنها نیروهای مولد و روابط تولید اشکال خاص خود را میابند و در این اشکال خاص وحدت و مبارزه خویش را آغاز کرده و به پایان میرسانند. با کهنه شدن یک رابطه خاص، آن رابطه از طریق مبارزه ای که در بطن آن از آغاز وجود داشته، از بین رفته و رابطه نوینی بجای آن بوجود میاید.
 به این ترتیب در حالیکه تا جامعه انسانی وجود دارد، اضداد نیروهای مولد و روابط تولید بگونه ای عام وجود دارند و نقش کامل کننده یکدیگر را بگونه ای انتزاعی به عهده دارند، اما اشکال و مضامین خاص آنها، که تجلی بروزعامیت آنها است، و نقش های خاصی که آنها در کامل کردن یکدیگر بخود میگیرند، مشروط به دوره های معینی است و تا شرایط  تداوم و بقای آنها از بین میرود، این نقش ویژه ی کامل کنندگی آنها در آن روابط ویژه نیز از بین میرود.
همگونی های کوتاه مدت و دراز مدت
همگونی ها (طبیعی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی) هم دراز مدت دارند و هم کوتاه مدت. برخی همگونی ها برای دوره ای در طبیعت، جامعه و اندیشه انسان بوجود میاید و سپس با توجه به نابودی شرایط وجودشان، ناپدید میگردد. برخی از همگونی ها در این زمینه ها دیرپاترند و میتوانند زمانهای بیشتری و تا زمانیکه شرایط به آنها اجازه میدهد، زندگی کنند. در مواردی که درمورد اشکال خاص تضاد میان نیروهای مولد و روابط تولید بر شمردیم، در حالیکه شکل عام همگونی تداوم میابد، اما محتوی درونی همگونی خاص، تغییر میکند و اشکال و شیوه هایی که اضداد در همگونی کهنه و پایان یافته یک دیگر را کامل میکردند، با اشکال و شیوه هایی که در همگونی نو یکدیگر را کامل میکنند، جایگزین میگردند. اشکالی که با اشکال پیشینی خود کیفیتا فرق دارند.
به این ترتیب نقش مکمل اضداد و کمال بخشیدن آنها به یکدیگر در حالیکه در شکل عام خود تا زمانیکه  جامعه تداوم میابد وجود دارد، اما در اشکال خاص خود به هیچ وجه امری همیشگی نیست و نسبی و مشروط به شرایط  است. باروری، غنا و تکامل شکل عام وحدت اضداد، از طریق تکامل همین اشکال خاص و جایگزین شدن آنها بجای یکدیگر است که تحقق میباید و به نوبه خود بر آنها اثر میگذارد.
به جامعه طبقاتی نگاه کنیم:
در جامعه برده داری دو طبقه برده دار و برده ها وجود داشتند و روابط تولید برده داری. و این دو نه تنها با یکدیگر در حال مبارزه بودند، بلکه در ارتباطاتی معین و ویژه، یکدیگر را کامل میکردند. بگونه ای بسیار ساده، برده برای برده دار بیگاری میکرد و امر وی را پیش میبرد و منافع وی را تحقق میبخشید و برده دار نیز با تهیه خوراک، پوشاک و مسکن، قوای وی را بازتولید مینمود(این که ما موافق این نوع کامل کنندگی نباشیم، تغییر در وجود و حقیقت تاریخی آن که در نتیجه سطح رشد معینی از نیروهای مولد بوجود آمده بود وهمگونی میان آنها نمیدهد). این دو در شرایط و روابط معینی نقشی در کامل کردن یکدیگر داشتند. اما در نتیجه تضاد و مبارزه مطلقی که بین برده و برده دار وجود داشت، برده و هم برده دار از بین رفتند و جای آنها را مالک و دهقان گرفتند که تاریخ همگونی و مبارزه خود را آغاز کردند. به عبارت دیگر آن زیست مشترک، آن کامل کنندگی دیگر نمیتوانست تداوم یابد؛ زیرا وضع و شرایط به گونه ای تغییر و تکامل یافته بود که این دو نه تنها یکدیگر را کامل نمیکردند، بلکه برده دار مانع مطلقی درراه تکامل روابط تولید و نیروهای مولد بود. در اینجا نقش مانعیت و بازدارندگی بر نقش کامل کنندگی یا پیش بَرندگی و تکامل دهندگی غلبه یافت. و از میان این دو، آن یک نقش تغییر دهنده را داشت که نقش نیروی مولد نوین را بازی میکرد یعنی برده ها.
همین مسئله در مورد طبقه کارگر و سرمایه دار راست در میاید. اینها نیز در شرایط تاریخی معینی نه تنها با یکدیگر در مبارزه هستند، بلکه نقش مکمل یکدیگر را نیز دارند و هم در همگونی و هم در مبارزه، یکدیگر را رشد میدهند. نقش تکمیل کنندگی آنها امری نسبی و مشروط است، در حالیکه مبارزه ای که بین کارگر و سرمایه دار وجود دارد و بازدارندگی که این دو برای یکدیگر ایجاد میکنند، مطلق است. گرچه همچنانکه که گفتیم در هر دو اینها، خواه نقش مکمل را در نظر گیریم و خواه نقش برانداز را، کامل کردن یا تکامل بخشیدن وجود دارد.
 بدین سان به مرور آن نقش مکمل آنها در قبال یکدیگر، در نقش آنها به مثابه مانع بودن برای یکدیگر تحلیل میرود و نابود میشود و تنها بازدارندگی صرف باقی میمانند. اینجا وابستگی این دو به یکدیگر که در چارچوب روابط معینی ممکن و مقدور بود، از بین رفته، این دو از یکدیگر گسست پیدا میکنند. در طی این گسست، مبارزه این دو به اوج خود میرسد و نهایتا طبقه کارگر موقعیت بورژوازی را از وی گرفته و حکومت خود، دیکتاتوری طبقه خود را بر علیه استثمارکنندگان بورژوا پدید خواهد آورد.
این معنا بوسیله مائو چنین بیان میشود:
«منظور از درک دو جهت یک تضاد اینست که دریابیم هر یک از این جهات چه مواضع مخصوصی اشغال میکنند و چه اشکال مشخصی  در وابستگی متقابل به یکدیگر و در تضاد با ضد خود میگیرند و هنگام وابستگی متقابل و ضدیت و همچنین پس از گسستگی این وابستگی  متقابل با کدام اسلوب مشخص علیه ضد خود مبارزه میکنند.»(منتخب آثار، جلد یک، درباره تضاد، ص 490)          
به این ترتیب اضدادی که برای تاریخی مشخص  و زمانی مشخص وابسته به یکدیگر بوده و نقشی مشخص در تکمیل کنندگی یکدیگر داشتند، اینک با پایان این نقش کامل کننده و تکامل بخشنده، وابستگی و ارتباط متقابلشان را از دست داده و به گسست کامل میرسند. همچنانکه در آن وابستگی، مبارزه وجود داشت، در این گسستن از یکدیگر نیز مبارزه وجود دارد. اینجا مبارزه به شدیدترین اشکال خود تکامل میاید. زیرا دیگر آن پدیده جای آن دو ضد نیست، بلکه باید تغییر کند و جای خود را به پدیده دیگری بدهد. با گسست وابستگی و شدت یافتن مبارزه، انقلاب در پدیده به وقوع پیوسته و  پدیده کهنه به پدیده نو تبدیل میشود که حاوی اضداد نوینی است.
تغییر اشکال کیفی روابط در همگونی ها
منظور از گسستگی بین اضداد و نابودی کهنه بوسیله نو، از بین رفتن و نابودی فیزیکی مطلق یکی از اضداد بوسیله ضد دیگر مثلا تمام  نابودی فیزیکی تمام فئودالها بوسیله  بورژوازی( و تبدیل جامعه فئودالی به جامعه سرمایه داری) و یا نابودی فیزیکی تمام بورژواها بوسیله طبقه کارگر (و تبدیل جامعه سرمایه داری به جامعه سوسیالیستی) نیست.
 فرایند ترکیب (یا سنتز)یعنی نابودی کهنه بوسیله نو که در گسستگی اضداد به اوج  خود میرسد و شرایط  را برای تبدیل پدیده کهنه به پدیده ای نو فراهم میکند، فرایند ای مرکب است و شامل موارد زیر است
1-    تجزیه کردن نیروهای کهنه و بخشا متلاشی و یا نابود کردن فیزیکی آنها
2-    - بخشا پیوستن قسمی از نیروهای کهنه به  نیروهای نوین و پذیرش امر نو و کسب هویت نوین از جانب آنها و
3-    بخشا تحلیل رفتن تدریجی قسمی از نیروهای کهنه در روابط نوین و تغییر اشکال موجودیت حضور آنها.
اینها به این معناست که  تمام عناصر کهنه، لزوما بطور فیزیکی از بین نمیروند. در اضدادی که دربالا آوردیم این گسستگی رابطه بین اضداد که شرایط نهایی تجزیه  و ترکیب یکی بوسیله دیگری را آماده میکند، میتواند نهایتا به عنوان حذف رابطه ای که دوران آن به سر رسیده و ایجاد رابطه ای نوین تعیبر شود. به عبارت دیگر همه ی برده داران، فئودالها و یا بورژواها از بین نمیروند، بلکه روابطی که در آن برده دار، فئودال  یا بورژوا وجود دارند یا بوجود میایند، از بین میروند و روابط نوینی میان انسانها بجای آنها برقرار میگردد. این روابط در پی تجزیه نیروهای کهنه بوسیله نیروهای نو و اشکال گوناگون ترکیب کردن آنها بوجود میاید. با تجزیه و ترکیب نیروهای کهنه بوسیله نیروهای نو،  نیروها ی نو بر پدیده مسلط میشوند و آن پدیده را از آن خود میکنند. با تسلط نیروهای نو بر پدیده، آنها خصلت پدیده(جامعه) یا دقیقتر خصلت روابط درون پدیده(جامعه) را تغییر میدهند و بر مبنای ضروریات تکامل روابط دیگری را جایگزین آن مینمایند.
 ایده آلیسم و ماتریالیسم
دراین خصوص به فلسفه و دو جهان بینی فلسفی ماتریالیسم و ایده آلیسم می نگریم. در تاریخ فلسفه اینها یک همگونی اضداد بوده اند. اما آیا رابطه این دو یعنی مضمون همگونی و مبارزه آنها همواره یکسان بوده است و هیچ تغییر و تحول و تکاملی نپذیرفته است؟
 البته برخی خطوط یگانه درمبارزه این دو جهان بینی فلسفی وجود دارند که از زمان شکل گیریشان پدید آمده است(2) اما نه ماتریالیسم و ایده آلیسم کنونی آن هستند که در زمان باستان بودند و نه  آنچه درباره همان مباحث اساسی در حال حاضر میگویند همان چیزهایی است که در زمان باستان گفته میشد.
 از این دیدگاه ما میتوانیم به مبارزه ماتریالیستهای نخستین(فیلسوفان نخستین یونان و در تکاملشان دموکریت) و ایده آلیستهای نخستین(افلاطون و ارسطو) نگاه کنیم و همگونی و مبارزه آنها را با آنچه ماتریالیستهای فرانسه در قرون جدید علیه ایده آلیسم انگلستان بیان کردند و یا ایده آلیسم آلمانی در قرون هجده و نوزده به اندیشه در آورد و با آن علیه ماتریالیستها به مبارزه برخاست، مقایسه کنیم.  در حالیکه برخی امور اساسی پابرجا مانده است، اما استدلال ها و غنای مبارزه رشد یافته و بنابراین آن رابطه ای که این دو در آن، در همگونی مشخصی بسر میبردند، تغییر یافته و به رابطه ای نوین یا همگونی ای نوین تکامل یافته است. همچنین پس از تحول ماتریالیسم به ماتریالیسم دیالکتیکی مارکس و انگلس و تحول ایده آلیسم کانت و هگل به ایده آلیستهای جدید، رابطه و مضمون مبارزه  باز هم تغییر کرده است. بنابراین در حالیکه ماتریالیسم و ایده آلیسم یک وحدت اضداد انتزاعی هستند، اما رشد و تغییر و تکامل این دو از روابط و همگونی هایی مشخص میگذرد که هر کدام مضامین و یا شیوه های متفاوت ارائه خود و تاریخ خاص پیدایش، تکامل و نابودی خود را دارند که مشروط به پیشرفتهای عینی و ذهنی انسانهاست.
خلاصه کنیم:
همگونی، وحدت و یا نقش تکمیل کنندگی اضداد در رابطه ای معین، نسبی و مشروط است. یعنی وابسته به شرایط است. تاریخی دارد و آغازی و پایانی .همگونی ای زندگی خود را آغاز میکند؛ از فراز و نشیب های گوناگونی عبور میکند ، تغییر و گسترش و تکامل میبابد و  در نتیجه مبارزه اضداد که دیگر آن همگونی را برای شرایط نو مفید نمیداند، تغییر میکند و به همگونی نوینی تبدیل میشود. وحدت و همگونی نوین نیز تاریخ خود را با توجه به شرایطی که وجود آن، مشروط به آنهاست، آغاز میکند و تداوم و تکامل میابد و با تغییر شرایط یعنی تغییر وضعیت طرفین آن همگونی پایان میبابد.
اما مبارزه اضداد مطلق است؛ یعنی وابسته به هیچ شرط و شروطی نیست. در حالیکه در همگونی  و فرایندهای نخستین از آغاز تا پایان وجود داشت، در فرایندهای و همگونی دوم و سوم نیز از آغاز تا پایان وجود دارد؛ و اساسا همین مبارزه اضداد  در وحدتشان است که موجب تغییر همگونی های معینی به همگونی های معین دیگر میشود. هیچ شیء و یا پدیده ای در جهان نیست که بتواند از مبارزه اضداد درونی اش بگریزد و یا در مبارزه را «تخته» کند. چنانچه مبارزه اضداد حتی لحظه ای قطع شود، زندگی شیء و پدیده پایان میابد. مبارزه اضداد، ناظر بر وجود اضداد است و اما این مسئله یعنی مبارزه اضداد در همگونی آنها با یکدیگر وجود دارد و نه جدا از همگونی.
این ها پادزهری است علیه هر نوع درک نادرست، انتزاعی و متافیزیکی از وحدت اضداد و نقش کامل کننده آنها در قبال یکدیگر.
اشاره ای به کنفوسیوس
حال این نظرات مائو را با نظرات کنفوسیوس مقایسه کنیم. در اندیشه های کنفوسیوسی اضداد تابع وحدت و سازش هستند. اساسا این وحدت است که همواره و بدون مشروط بودن وجود دارد و نه مبارزه . کافی است که نگاهی به مواضع کنفوسیوس در باره مبارزه بین  برده داران چین در زمان وی  و توده های بزرگ برده بکنیم تا پی ببریم که کنفوسیوس  مدافع نظام بردگی بوده وهمواره بر تبعیت برده ها از برده داران چینی پافشاری میکرده است و حکم  اعدام کسانی  که مخالف  این نظام بوده و خواهان بر اندازی و یا اصلاحی در آن بوده اند، تایید کرده است .(3)
م- دامون
مردادماه 97
*این آخرین بخش از مباحث ما در مورد نظرات رایا دونایفسکایا در مورد مائو است. در بخش های پس از این  نظرات دیگری را در مورد مائوئیسم بررسی میکنیم.
** نگارنده در متن پیشین  درمورد پیوست و گسست اضداد از دیدگاه نقش کامل کننده ی نسبی ای که در مورد یکدیگر دارند و در گسست اضداد از بین میرود، صحبت کرده بود. در این بازنگاری چند بند در بخش  تغییر اشکال کیفی روابط در همگونی ها  در مورد چگونگی تجزیه و ترکیب نیروهای کهنه بوسیله نیروهای نو افزوده شد. این بندها متکی به نظرات پیشرفته تر مائو در گفتگو با صدر مائو در سال 1964 است. ما پیش از این در مقالات خود به دفعات به این نظرات اشاره کرده بودیم و اینجا به این دلیل که تصوراتی مبهم جایگزین تصوراتی روشن تر در مورد چگونگی مبارزه اضداد در گسستگی نشود، آنها را افزودیم.  
1-     در یادداشتهای رساله ی مائو در این مورد چنین آمده است:« این جمله را که « پدیده ها در عین اینکه ضد یکدیگرند، وحدت نیز تشکیل می دهند » ابتدا بانگو( مورخ شهیر چین در قرن یکم ) در اثر خود به نام « چیان حان شو »( تاریخ اوایل سلسله حان )، جلد ۳۰ « ای وین جی » بکار برد و سپس در زبان روزمره مردم معمول گشت. »(همانجا، یادداشتها، یادداشت شماره 23)  ظاهرا این جمله 5 قرن پس از کنفوسیوس ادا شده است. اگر این جمله کنفسیوسی و یا استنتاجی از نظرات وی بود، مورخ به آن اشاره میکرد. افزون بر این مائو و مائوئیستها در دوران انقلاب فرهنگی  مبارزه همه جانبه ای با نظرات کنفوسیوسی پیش بردند.
2-     و برخی نظرات که از گذشته باقی مانده اند. اینها نشانگر اشکال ترکیبی تکامل است؛ یعنی  در ترکیب نو برخی چیزها از دوران گذشته حفظ میشوند و اشکالی هماهنگ با ساخت نوین همگونی میابند.
3-    کتابی با نام کنفوسیوس حکیم طبقات ارتجاعی در سال 1975  بوسیله انتشارت پکن به فارسی ترجمه شده، که نقدی منظم و درچیده از نظرات اساسی وی و بر مبنای نوشته ها و کتابهای وی  در پشتیبانی از سیستم بردگی و برده داران ارائه میدهد. این کتاب  در دفاع از نظرات مائوئیستها و بوسیله یان ژون گوه نگاشته شده است.
پی نوشت
برای تبیین مسئله  تغییرات در همگونی ها و مبارزه اضداد نمونه هایی ساده میآوریم:
 هر شخص معین، رابطه ای با پدر، مادر، خواهر، برادر، همسر،  فرزند، آشنایان، دوستان و همکاران خود دارد. هر کدام از این روابط بدون استثناء، یک تضاد خاص یا دقیقتر یک وحدت اضداد خاص(یک نوع کامل کنندگی ویژه) است که گرچه وجوه مشترکی با دیگر تضادها(و دیگر کامل کنندگی ها) دارد، اما با همه ی آنها فرق دارد؛ و همین فرق یا فرق هاست که به آن رابطه ویژگی میبخشد و تضاد و مبارزه را در آن رابطه و آن همگونی (یا کامل کنندگی) منحصر به فرد میکند و تغییر و تحول خاص آنرا در مسیر معینی که وابسته به تغییر، دگرگونی و تکامل هر کدام از دو سر تضاد است، موجب میگردد.
از سوی دیگر در هر کدام از این تضادهای خاص، دو سر رابطه نیز خاص هستند.  نه پدر در رابطه با فرزندش آن چیزی است که در رابطه با همسر و بقیه هست و نه در هر شخص و در رابطه با پدرش آن  اندیشه، روحیات، منش، رفتار و کرداری رو میآید و یا شکل میگیرد که در رابطه اش با مادر، خواهر، برادر، دوست و یا دیگرآشنایانش رو میآید و یا شکل میگیرد. گرچه میتوان وجوه مشترکی در این مواضع ، منشها و رفتارهای خاص دید که از ماهیت افراد درگیر و اشتراکات میان آنها بر میخیزد، اما این ماهیت، در هر رابطه خاص در اشکال ویژه ای متجلی میشود که با دیگر اشکال آن فرق دارد.
 و باز به یک رابطه معین، مثلا مادر یا پدر با فرزندشان بنگریم . دراین رابطه  فرایندها و در آنها همگونی های متفاوتی  وجود دارد که هر کدام تاریخ خاص خود را دارند. مثلا در دوران کودکی فرزند، بین وی و والدین وی رابطه یا همگونی معینی و یا نوع کامل کنندگی  معینی وجود دارد. اما با تکامل کودک به نوجوان، گسسستی در رابطه پیشین رخ میدهد و تاریخ همگونی پیشین به پایان میرسد و همگونی نوینی آغاز میشود. یعنی دو سر رابطه تغییر میکنند و یا نوع رابطه ، رفتار و مسئولیتهایشان در قبال یکدیگر از اشکال و مضامین نوینی برخوردار میگردد. به همین سان تبدیل کودک به  نوجوان و یا نوجوان به جوان در شکل و مضمون روابط وی با تمامی افراد پیرامون گسستگی و تغییر ایجاد میکند و روابط وی  با دیگران و یا دیگران با وی اشکال نوینی میابد. روابط پیشین دستخوش گسستگی میشود و روابط نوینی آغاز میشود. اشکال مبارزه در این نوع پیوندها، کامل کنندگی ها  و گسستگی ها نیز با یکدیگر فرق میکنند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر