۱۳۹۷ مرداد ۸, دوشنبه

درباره رجزخوانی های حکام اسلامی مقابل آمریکا


 درباره رجزخوانی های حکام اسلامی مقابل آمریکا

در هفته های اخیر دو موضع گیری از جانب حکام کنونی تا حدودی برجسته تر از مسائل دیگر شده است. یکی نظرات روحانی در مورد صدور نفت از منطقه و دیگری حرف های قاسم سلیمانی فرمانده سپاه قدس در مقابل سخنان ترامپ. گرچه این هر دو در ظاهر در راستای رجز خوانی در مقابل آمریکا  قرار دارند، اما تفاوت های ویژه ای میانشان وجود دارد.
موضع گیری روحانی در هفته های نخست تیرماه بگونه ای غیر مستقیم اشاره به بستن تنگه هرمز از جانب حکومت ایران داشت و از نظر شکل مهمترین موضع گیری وی پس از موضعی بود که خطاب به نیروهای عموما راست داخلی گرفت و لُب کلامش این بود که هر چقدر هم فشار بیاورید، دولت استعفا نمیدهد.
 به نظر میرسد که این پافشاری روحانی بروی ندادن استعفا، در پی فشارهای بی امانی بوده است که از جانب جناح خامنه ای به وی وارد میشد تا استعفا بدهد. کمابیش تهدید هایی هم صورت گرفت که بوی کودتا از آن به مشام میرسید و یا حداقل آنها یا جریانی که این تهدیدها را میکرد میخواست برای ترساندن وی( و یا مردم) و یا زیر فشار قرار دادنش، چنین بویی از آن به مشام رسد.
 تا آنجا به جناح خامنه ای مربوط است این جناح درگیر تضادهای درونی شدیدی است و بویژه در مورد ادامه دولت روحانی. ظاهرا دو جریان در این جناح در حال حاضر وجود دارد. یکی جریانی که میخواهد روحانی همچنان سکان دولت را در دست داشته باشد و بماند و از وی به مانند یک حلقه واسط در حل و فصل مسائل کنونی، خواه میان مردم و حکومت و خواه میان حکومت کنونی و آمریکا استفاده کند.(1) اگر بُردی بود آنها باز فرصت برکناری وی را، خواه از راه انتخاباتهای دروغین و خواه به زور مجبور کردن وی به استعفا و یا حداکثر کودتا، خواهند داشت؛ همان گونه که براحتی پس از انتخابات ریاست جمهوری با چند مانور و دستگیری و توپ و تشر، دست و پای وی را بستند(گرچه خودش هم دست و پای آنچنانی نداشته و ندارد و بنا به مصلحت، های وهویش زیاد میشود) اما اگر باختی بود تمامی تقصیرها میتواند به گردن وی و دولتش افتد. مواضع روزنامه کیهان خامنه ای را در مورد بهتر بودن تداوم دولت روحانی باید از این دیدگاه دید.
در مقابل جریانی وجود دارد که وجود روحانی را بویژه از جنبه مقابله با جنبش توده ها و همچنین برخی ماجراجویی ها مقابل برنامه های نوین آمریکا زیانبار میبیند. به هرحال  وجود روحانی و دولتش تا حدودی به یکدستی هیئت حاکم بویژه در تدوین سیاستهای مشخص در سرکوب جنبش توده ای و یا بازیهای اقتصادی و سیاسی با آن، صدمه میزند. وجود این دولت و همچنین اصلاح طلبان موجب آن میگردد که جناح های مختلف دائما به جان یکدیگر بیفتند و پته یکدیگر بویژه جناح راستیها را بروی آب بریزند و گند فسادها و دزدی ها و غارت مردم در بیاید.
 به نظر میرسد که موضع روحانی در مورد اینکه دولتش استعفا میدهد و تا پای جان میایستد(از آن «خالی بندی» ها، اگر راست میگوید همان بعد از انتخابات «تا پای جان» می ایستاد و این جور زوار دررفته با فشارهایی که به وی وارد شد از پا در نمیآمد و میدان را خالی نمیکرد) بویژه در زمانی گرفته شد که جنبش و خیزش توده ای اوج تازه ای را تجربه میکرد و بنابراین فشارهایی که از جانب بخشهایی از جناح خامنه ای  که در این دوران بُل گرفته بودند، بیشتر رشد یافته بود. نهایتا موضع روحانی که حاضر به استعفا نیست و نیز خود تضاد درونی جناح راست که بخشهایی از آنها مایل به ادامه کار دولت روحانی بودند و همچنین فروکش نسبی جنبش توده ای دی ماه وضع را تا حدودی به نفع روحانی برگرداند. کار نهایتا به فشار به دولت روحانی برای برخی تغییرات در دولت و بویژه در تیم اقتصادی آن برای حل و فصل مسائل جاری به نقطه پایانی موقتی رسید.
اما این موضع اخیر روحانی دو سو دارد. یک سوی آن – خواه آنرا عمدی فرض کنیم و خواه به عنوان نتیجه آن- همانا تا حدودی قرار گرفتن در جناح خامنه ای و بیمه کردن دولت خود در مقابل جریانی است که مخالف ادامه دولت وی است و مدام وی را تهدید به برکناری و بویژه از راه کودتا میکند و سرنخ آن در سپاه پاسداران است.
سوی دیگر که ظاهرا سوی اصلی آن است، خطاب به آمریکا است. روحانی در حالیکه  امید به امپریالیستهای اروپایی بسته است و بویژه با دولتهای فرانسه و آلمان مشغول چک و چانه زنی است و آنها نیز کج دار و مریز با دولت وی رفتار میکنند، این موضع را گرفت. و این امری غریب است. روشن است که نه روحانی مال این حرفهاست و نه اساسا در خط فکری باصطلاح «اعتدالی» وی میگنجد که بخواهد مثلا تنگه هرمز (و یا تنگه دیگر و یا مسیری) را ببندد و رو در روی نه تنها امپریالیسم آمریکا بلکه اروپایی ها(و یکباره تمامی جهان) نیز بایستد.
 از این دیدگاه، این یک توپ توخالی در کردن، یک تهدید بی پشتوانه و پرت و پلا گفتن است. با توجه به این نکته که  این موضع از جانب روحانی هنگام دیدار اروپایی ها گرفته شد، باید آنرا بیشتر نوعی«لجبازی» صوری با آمریکا دانست تا تهدید واقعی آمریکا. در این موضع گیری تنها آمریکا نمیتواند خطاب باشد بلکه امپریالیستهای اروپایی که ظاهر همه امید دولت روحانی به آنهاست که وی را مورد پشتیبانی قرار دهند نیز مورد خطاب خواهند بود و این اساسا با افکار روحانی و مسیری که در اتکا به  امپریالیستهای اروپایی ها دنبال میکند، در تضاد کاملی قرار دارد.
اما «لجبازی» صوری. در حقیقت روحانی به امپریالیستها امید بسته بود که دولت وی را در مقابل جناح خامنه ای تقویت کنند و با تقویت وی کار حکومت را به نفع وی بسامان برسانند. بویژه که وی خواه در انتخابات ریاست جمهوری ای 92 که برای نخستین بار انتخاب شد و خواه  در سال 96 که برای بار دوم انتخاب شد، رای اکثریت مردم ایران را گرفته بود. امپریالیستها نیز تمایل به این کار داشتند و پس از برجام، گروه گروه راه ایران را پیش گرفتند و قرار دادهایی که اینک یکی پس از دیگری فسخ میشوند، بستند.
 آنچه این میان رخ داد دو مسئله بود. یکی تغییر دولت آمریکا از جریان دموکرات ها به جریان جمهوری خواهان و بروی کار آمدن ترامپ و برخی تغییرات در سیاستهای دولت آمریکا. و دو دیگر های و هوی ها و ماجراجویی های پایان نیافتنی جریان خامنه ای و سپاه پاسدارنش و پروژه های این جریان که دنبال این بود که سرنخ کارها در دست خود وی قرار گیرد.
به این ترتیب روند رو به شکل گیری برجام از دو سو تخریب شد. یکی از سوی جریانی از درون جناح راست که در این روند تنها رشد جریان روحانی را میدید و بنابراین با برخی تحرکات و اعمال همچون تجهیز حوثی های یمن و تقابل با عربستان سعودی، تداوم دخالت در سوریه و تا حدودی در جبهه امپریالیسم روس قرار گرفتن، بازی با تضادهای بین امپریالیستها و بالاخره رجز خوانی برای اسرائیل و موشک هوا کردن، به تخریب آن دست زد و یا  میخواست نشان دهد که آنها هستند که تعیین کننده وضع هستند و نه روحانی.
و دیگری از سوی آمریکا که  هم دنبال منافع بیشتری از برجام بود و هم سوی گیری های دولت ایران را در منطقه به نفع خود نمیدید. افزون براینها رشد جنبش توده ای طی دو سه سال اخیر بر علیه کل حاکمیت، به عنوان یک حلقه اصلی به آمریکا و اروپاییان فهمانده بود که شاید خیلی به پایان این حکومت نمانده باشد وهنوز وضع حکومت پس از آن روشنی نگرفته است؛ بنابراین  سرمایه گذاری در ایران حتی روی روحانی که بسرعت  مردمی را که بوی رای داده بودند ناامید کرد، خیلی ایمن نیست.
در مقابل، روحانی از این که آمریکایی ها این چنین به سادگی وی را رها کردند و آنچه با سختی های فراوان و با درگیری های فراوان با جناح های مخالف داخلی به پایش رفته بود، یعنی برجام را زیر پا گذاشتند، سرخورده و مایوس شد. به این ترتیب تهدید آمریکا و غرب برای بستن تنگه هرمز و جلوگیری از صدور نفت دیگر کشورها، بیشتر هواری از سرنومیدی و گلایه ایست از غرب که چرا وی را تنها گذاشته است.
اما در تقابل با غرب، باید قضیه را در همین حدود دید. هم اینک تمامی جریانهای پشتیبان وی او را مذمت میکنند که چرا چنین موضعی گرفته و دیگر از این مواضع نگیرد و خلاصه در دام «لفاظی»های غیر دیپلماتیک و یا در«دامی که آمریکا پهن کرده است» و به به و چهچه جریان خامنه ای و سپاه پاسداران که با سخنان وی همراهی نشان میدهند، نیفتد.
 بد نیست اشاره کنیم که رانده شدن به این رجزخوانی های توخالی از قضا ممکن است وضع را برای روحانی بدتر کند. زیرا این نوع هارت و پورت ها در صورت تداوم میتواند از اشکال تهی که برای خالی نبودن عریضه گفته میشود، به اشکالی با معنی، البته نه از جانب ایران بلکه از جانب امپریالیستها، بویژه امپریالیسم آمریکا تعبیر شود و اینها به مرور حکام ایران را به این نوع «لفاظی ها» برانند و فضای بین المللی را آماده برای  مداخله و درگیری کنند. این چیزی است که اکنون در حال رشد است و دیر نیست که در صورت تداوم این گونه درگیری های کلامی، تغییراتی کیفی در این رجز خوانی ها  صورت گیرد و اینها وارد فاز تازه ای شوند.
اما قاسم سلیمانیٍ: ما کاری به هوارهای توخالی وی نداریم. مقایسه ساده ای میان سپاه قدس که کوچکترین پشتوانه مردمی ای هم ندارد و ارتش غدر آمریکا نشان میدهد که اینها صرفا مشتی  های و هوی پوچ است و بس. اینجا تنها به چند نکته از گفته های وی اشاره میکنیم:
وی خطاب به ترامپ میگوید:
«ما ملت، حوادث سختی را پشت سر گذاشته ایم... جنگ را شما شروع می کنید اما ما به پایان می رسانیم، بروید از پیشینیان خود بپرسید. پس ما را تهدید به کشتن نکنید. ما آماده هستیم در مقابلت بایستیم»(به نقل از سایت های داخلی)
این شخص از کدام «ملت» (و ظاهر بجای «اُمت»  سابق – شما که ملی نبودید!؟) حرف میزند؟ و میخواهد احساسات ملی کدام ملت را تحریک کند؟ ملت ایران؟ ملتی که خود آنها به مدت چهل سال است که با استبدادی ترین نوع حکومت، به اسیری گرفته و جان و مالش را به باد داده اند تا جایی کارد به استخوانش رسیده است و غریو و فریادش اکنون بیش از هر زمان دیگر بلند شده است؟
آیا ملتی که این فرد از آن حرف میزند همان ملتی نیست که در سال 67 دیگر تمایلی به ادامه جنگ با عراق نداشت و گروه گروه جوانانش، یا از جبهه ها فرار میکردند و یا اساسا به خدمت سربازی نمیرفتند و پاسداران و کمیته چی ها در ایست بازرسی های داخل و بیرون شهرها  سواری ها و اتوبوس ها را متوقف میکردند و از مسافرین  شناسنامه میخواستند تا اگر سربازند آنها را بزور به خدمت بفرستند؟
و تازه اینها کسانی بودند از میان نسلی که تا حدودی جوانهایش فریب امثال وی را خوردند و به امید دین و بهشت، جان خود را فدای حکومت کریه و ریاکار حاضر کردند. اینجا از نسل کنونی صحبت نمیکنیم که اینها مشکل که حتی 5 درصد آنرا نیز بتوانند مجبور به همراهی با خود کنند. نسلی که صبح تا شب و شب تا صبح از خیابان گرفته تا خانه و دانشگاه و محل کار و تفریح از دست عمال اینها روز و شب راحتی نداشته است. گروه گروه به بازداشت و زندان میرود و در بازداشتگاهها و زندان ها  به وی تجاوز میکنند و میکشند و میگویند خودکشی کرده است.
 آیا از«ملت معلولان» صحبت میکند که در برخی از شهرها بویژه در سالهای هفتاد به بعد از روی نارضایتی دست به شورش زدند و بعدها آنها باضافه بسیاری از پاسداران و بسیجی های از جنگ برگشته نا امید از حکومت به اصلاح طلبان پیوستند؟
آیا از کارگران و کشاورزان و فرزندان آنها صحبت میکند که دسته دسته، داوطلب یا به اجبار، به جنگ فرستادنشان، اما اکنون حتی حقوق خود را نمیتوانند بگیرند و گروه پاسداران و چماق بدستان سلیمانی به آنها با چوب و چماق حمله میکنند و آنها را ضرب و جرح کرده، بازداشت و زندان میکنند؟
 آیا این شخص از ملتی حرف میزند که  دو سال پیش به روحانی رای داد، به این امید که کاندیدای سلیمانی ها  یعنی رئیسی جلاد انتخاب نشود و شاید راهی گشوده شود تا از این بلا و بدبختی نجات یابد؟
آیا این شخص از ملتی که در دی ماه به مدت 10 روز در بسیاری شهرها به خیابان ریخت و گفت که این حکومت را نمیخواهد صحبت میکند؟ ملتی که پاسدارهایی همچون وی به کشتار آنها دست زدند؟
باری ملتی که این شخص از آن صحبت میکند در درجه نخست میخواهد که امثال وی در صدر این مملکت نباشند. حکومتشان سرنگون و نیست و نابود گردد. آنان شعار مرگ بر دیکتاتور سر دادند. آیا خطابشان خامنه ای و ور دستی هایش مانند این سلیمانی نبود؟
اشخاصی مانند وی بهتر است از زبان خودشان حرف بزند و نه از زبان ملت. زیرا آنها نه تنها نماینده ملت نیستند، بلکه برعکس دشمنان حال حاضر ملتند. مردم ایران نخست خود این حکومت را نمیخواهند و حتی اگر جنگی در بگیرد، تلاش خواهند کرد که رهبری چنین جنگی را خود در دست گیرند.
در جای دیگری این شخص میگوید:
« آقای ترامپ مرد این میدان ما هستیم برای شما. شما می‌دانید این جنگ یعنی نابودی همه امکانات شما. این جنگ را شما شروع می‌کنید اما پایان جنگ با ماست.»
اینها نیز مشتی  گنده گویی هایی زیاده از حد است. مگر اینها در جنگ با عراق چه کردند؟ مگر نه اینکه زمانی که آمریکا به این حکومت  گفت تمامش کنید و اینها لفتش میدادند هواپیمایی را سرنگون کرد وبه سکوهای نفتی ایران در خلیج فارس حمله کرد واینها جام زهر را نوشیدند و صلح کردند؟(جام هایی که یکی پس از دیگری مجبور شدند بنوشند و ظاهر هم پایانی بر آنها نبود) آیا «پایان» آن جنگ با آنها شد؟ خیر آنها ترسوتر از آن بودند که بخواهند جنگ را ادامه دهند.
 مگر این حضرات در هشت سال جنگ با عراق که تازه پشتیبانی مردم را داشتند چه کردند؟ آیا تمامی امکانات عراق را نابود کردند، که حالا میخواهند تمام امکانات آمریکا را نابود کنند؟ پس این ارتشی که به کویت حمله کرد از کجا آمد؟ پس از هشت سال اینها حتی نتوانستند قدمی پیش روند. آن زمان هم  البته های و هوی زیادی داشتند و میگفتند راه قدس از کربلا میگذرد. ظاهرا اکنون نظر عوض کرده و شاید باورشان شده باشد که «راه قدس از سوریه میگذرد».
 اما آیا در سوریه این حضرات  جنگ را پایان دادند؟ نخست دست در دست امپریالیستها و از جمله همین امپریالیسم آمریکا و اسرائیل- خواه مستقیم  گیریم و خواه غیر مستقیم- ، طبقات مردمی سوریه و بویژه طبقه کارگر و دیگر زحمتکشان آن را که دست به انقلاب علیه حکومت منفور بشار اسد زده بودند، سرکوب کردند. اما کار که تداوم یافت و به جنگ با گروههای منازع کشید، اینها بدون ورود روسیه به جنگ نمیتوانستند کار جنگ را تمام کنند. به این ترتیب حضرات پاسداران قدسی نقش عمال آمریکا و روسیه را در سرکوبی انقلاب مردمی  سوریه و نقش عمال روسیه را در نگه داشتن بشار اسد، کسی که از نظر رهبران اسرائیل بهترین فردی است که آنها میتوانند با وی کنار بیایند، بازی کردند. و اکنون هم که وظایفشان به عنوان گوشت دم توپ به پایان رسیده، امپریالیستها و اسرائیل  و حتی روسها در حال جارو کردنشان از سوریه هستند.
میبینم که هیچکدام از این پایانها دست این ها نبوده و نیست.
اما این های هوی ها خواه روحانی را در نظر گیریم و خواه سلیمانی، گاه رویه ای پنهانی دارند. میگویند «سنگ بزرگ برداشتن، علامت نزدن است». چه بسا در زیر این های هوی ها اقدامات پنهانی ای برای مذاکره یا در شرف اجرا است، یا آغاز شده است و یا دارد پیش میرود!؟
 با توجه به مواضع بسیار متضادی که از جانب روحانی و وزرا و سخنگویان دولتش گرفته میشود و رفوگری هایی که درمواضع  وی انجام شده است و نیز چنانچه خبرهایی که در یادداشت نخست به آنها اشاره کردهایم درست باشد و عملی شود، آنگاه میتوان نتیجه گرفت که هدف اساسی حکومتیان جدای از این های و هوی ها، همان مذاکره و جام زهر دیگری را خوردن است. با توجه به اینکه سران کنونی آمریکا خواستهای دوازده گانه خود را ارائه داده و مدام میگویند که خواهان بر انداختن حکومت کنونی ایران نیستند و با توجه به مشکلات این حکومت و تمایل آن برای ماندن، ظاهرا این امر مذاکره بیش از هر امر دیگری محتمل است.           
مردم ایران جنگ نمیخواهند.  آنها اکنون خود برخاسته و جنبش خود را علیه حکام مرتجع کنونی پیش میبرند.  تحرکات امپریالیسم آمریکا اگر چنانچه به جنگ کشیده شود، به ضرر هیچ نیرویی بیشتر از جنبش مردم ایران نیست.   
هرمز دامان
نیمه نخست مرداد97    
    
یادداشت
1-   خبرهایی در مورد ملاقاتهایی با خاتمی و حتی برداشته شدن حصر نیز پخش شده است. اگر چنین خبرهایی درست باشد و یا به عمل در آید نشاندهنده این است که میخواهند از اینها به مانند «سپر بلا» مقابل جنبش رو به گسترش توده ای و نیز مذاکره با آمریکا استفاده کنند.
    
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر