۱۳۹۷ تیر ۲۱, پنجشنبه

امپریالیسم آمریکا و موافقتنامه برجام نیروهای جایگزین(ادامه) بخش چهار


امپریالیسم آمریکا و موافقتنامه برجام
نیروهای جایگزین(ادامه)
بخش چهار

در بخش سوم این مقاله از دو امکان و دو راه صحبت کردیم و نوشتیم که:
«بدین ترتیب چنانچه ما وضعیت را سبک و سنگین کنیم و عجالتا از پیچیدگی هایی که ممکن است پیش آید صرف نظر کنیم امکان بوجود آمدن دو راه اساسی که دو راه متقابل و متضاد یکدیگرند در مقابل خلق ایران وجود دارد. راه برگشت به گذشته و وابسته شدن همه جانبه به امپریالیستها و راه استقلال و آزادی خلق و گذار به نظامی دموکراتیک و سوسیالیستی.»
و نیز در همان مقال اشاره کردیم:
«اما همچنانکه نمیتوان بوضوح و بواسطه شرایط پیچیده تکامل جنبش، این امکان  را دید که این جنبش در مسیر درستی به پیش رود، در عین حال برعکس آن نیز حدس زدنی است. یعنی اینکه این جنبش به سویی پیش رود که امپریالیسم آمریکا میخواهد. به عبارت دیگر چون طبقات اصلی جنبش کنونی ایران طبقه کارگر، خرده بورژوازی  شهر و روستا و دهقانان ایران هستند، این مسئله که این طبقات براحتی به سوی تمایلاتی که آمریکا مایل است به وجود بیاورد، گرایش یابند امر صددرصدی نیست؛ و درمجموع به همین سان که این جنبش تا برقرار نشدن رهبری های مبارز و انقلابی بر راس آن، از رهبری بی بهره خواهد بود، به همان سان برای امپریالیستها نیز کنترل آن و تحمیل حکومت دلخواه خود به مردم ایران دشوار خواهد بود.»
در آن بخش ما درباره راه نخست صحبت کردیم. اینک به راه دوم می پردازیم.
راه دوم- راه برقراری جمهوری دموکراتیک نوین به رهبری طبقه کارگر
 راه دوم راهی است که در جهت تکامل انقلاب دموکراتیک نوین ایران می باشد و در صورت وجود شرایط لازم میتواند  به یک جمهوری واقعا مردمی یعنی جمهوری دموکراتیک خلق ایران بینجامد. گرچه امکان این راه به هیچوجه منتفی نیست، زیرا تنها این راه در جهت تکامل جامعه ایران است، اما وضع کنوی جنبش تصویر و چشم انداز روشنی از آن بدست نمیدهد.
دو سوی جنبش دموکراتیک کنونی
چنانچه ما به وضعیت جنبش دموکراتیک کنونی بنگریم در دو سوی آن دو جریان کاملا متفاوت و عمدتا بیگانه نسبت به یکدیگر می یابیم. یک سو جنبش طبقات مختلف مردم یعنی طبقه کارگر، دهقانان، خرده بورژوازی شهر و روستا و لایه های از بورژوازی ملی را می بینم و سوی دیگر خیل عظیم سازمان ها و جریان های چپ، دموکرات و لیبرال  عموما کوچکی که داعیه رهبری جنبش خلق را دارند.
قوت و ضعف های جنبش طبقات حاضر در جنبش دموکراتیک
خصلت اساسی سوی نخست یعنی جنبش خلق، نبود وحدت واتحاد است. این نبودن وحدت هم در میان یک طبقه و هم در میان طبقات بروشنی به چشم میخورد. چنانچه به طبقه کارگر یعنی طبقه ای که میتواند انقلاب ما را رهبری کند بنگریم می بینیم که در حالیکه اعتراضات و اعتصابات این طبقه کمیت و گستردگی قابل ملاحظه ای یافته است، اما این اعتراضات و اعتصابات بجز موارد اندکی، هنوز بوسیله هیچ سازمان منظم و منسجمی صنفی ای رهبری نمیشوند و خصلت خودبخودی و پراکنده دارند؛ اینجا و آنجا و در واکنش به عقب افتادن حقوقها و یا خصوصی سازی ها و برخی از ابتدایی ترین خواستهای کارگری دور میزنند؛ بجز مواردی چند، تشکلهای وسیع و پایدار صنفی ای در میان کارگران معترض و اعتصابی بوجود نیامده است؛ عموما کارگران هیچ کارگاه و کارخانه ای از مبارزه و اعتصاب کارگران دیگر کارگاهها و کارخانه ها پشتیبانی نمیکنند؛ عمدتا در کارخانجات و کارگاههای کوچک و در بهترین حالت متوسط است و به هیچوجه رشته های حیاتی را در بر نگرفته است و بویژه اثری از کارخانه ها و کارگاههای اصلی کشور که بار اساسی مبارزات کارگری را در انقلاب 57 به عهده داشتند در این  مبارزات نه تنها به چشم نمیخورد، بلکه اینها عموما حتی پشتیبانی ساده ای نیز از اعتصابهای بوجود آمده به عمل نمیاورند.
همین وضعی که در مورد طبقه کارگر برشمردیم در مورد دیگر طبقات به چشم میخورد. برای نمونه کشاورزانی که در یکی دو منطقه اعتراض و تظاهرات داشته اند، درعین حال خود با کشاورزان مناطق مختلف دیگر در تضاد بسر میبرند.
جنبش طبقه خرده بورژوازی بجز بستن اخیر بازار، اشکال اعتراضی و اعتصابی محسوسی نیز نیافته است. مثلا نه از اعتراض عمومی کسبه و یا کارگاه های کوچک سنتی  و بطوری کلی خرده بورژوازی سنتی اثر محسوسی است و نه از اعتراض کارمندان ادارات دولتی و خصوصی و کلا خرده بورژوازی مدرن.
بروز این خصلت ها نشان از شرایط ویژه ای است که جنبش ما در آن بسر میبرد. زمانی که ما به عموم طبقات مردم نگاه میکنیم و یا به شعارهایی که در اعتراضات عمومی داده میشود توجه میکنیم، از نظر فکری،مخالفت با حکومت اسلامی را خصلت ویژه این جنبش مییابیم، اما زمانی که ما به خصال عملی این جنبش مینگریم، آنرا جنبشی نمی بینم که برای سرنگونی حکومت اسلامی ضرورتا باید باشد. درحقیقت، این جنبشی است که در صورت رفع برخی مشکلات اقتصادی و برخی اصلاحات سیاسی و فرهنگی میتواند دچار عقب نشینی شده و یا حتی خاموش شود.
به این ترتیب، ما از یک سو با پیشرفتهای قابل ملاحظه ای نسبت به گذشته روبروییم، خواه زمانی که این جنبش در این گستره وجود نداشت و خواه زمانی که از نظر فکری  و عملی دنباله رو اصلاح طلبان حکومتی بود(اعتراضات دی ماه و همن گونه گسترش مبارزات پس از آن و در مورد مسائل مختلف، خط فاصلی بین این دو دوره کشیده است) و از سوی دیگر با عقب ماندگی های قابل ملاحظه و تعیین کننده ای در آن. چنانچه این عقب ماندگی ها رفع نشود این جنبش با توان  کنونی خود نمیتواند حکومت اسلامی آخوندها و مکلاهای  دزد و فاسد را سرنگون کند.
چگونه جنبش میتواند تغییر کند؟
این وضع جنبش البته میتواند تغییر کند. و زمانی که ما از راه دوم سخن میگوییم این راه ناظر به این تغییر است. این تغییر تنها در صورتی میتواند رخ دهد که مبارزات هر طبقه ابعاد وسیعتر و همه جانبه تری یابد و در عین حال ژرف تر شود. مبارزه طبقه کارگر، کارگاه ها و کارخانه های متوسط و بویژه  اساسی و بزرگ را در بر گیرد، از اعتراضات و اعتصابات اقتصادی صرف به اعتراضات  و اعتصابات سیاسی قدرتمند تکامل یابد، تشکلات و سازمان های توده ای خواه صنفی مانند سندیکا و خواه  در گستره ای پیشرفته تر و تکامل یافته تر تشکلات سیاسی مانند شوراهای کارگری، که کارگران هر کارگاه و کارخانه  را به  وحدت رسانده و در عین حال کل طبقه را در کل کشور متحد گردانند، بوجود آیند و در عین حال رابطه و اتحادی معقول میان طبقات مردمی در سطح کشور شکل گیرد.
این اوج تکامل جنبش خودبخودی علیه حکومت اسلامی است. اما حتی اگر این جنبش به این نقطه اوج برسد، باز در این اوج تکامل خود، کمبودی اساسی را حمل میکند، یعنی فقدان رهبری سیاسی بر این جنبش که یک خلاء بنیادی است. بدون یک رهبری انقلابی بر جنبش و به بیانی صریحتر بدون رهبری طبقه کارگری که بوسیله حزب کمونیست واقعا انقلابی رهبری شود بر جنبش خلق این جنبش امکان تداوم و پیروزی ندارد. باید توجه داشت که اوج جنبش علیه حکومت اسلامی و حتی سرنگون کردن این حکومت، به هیچوجه پایان ماجرا نبوده بلکه تازه آغاز ماجرا و آغاز تحولات پر فراز و نشیب انقلاب دموکراتیک نوین ایران خواهد بود. در این مورد در بخش بعدی بیشتر صحبت خواهیم کرد. 
سوی دوم: جریانهای سیاسی
 سوی دوم این قضیه سازمان های سیاسی موجود است. در واقع این سازمان ها(و منظور ما سازمانهای انقلابی و مترقی است) از همان کمبود و ضعف جنبش مردم برخوردارند. یعنی از نبود وحدت حتی در میان نمایندگان سیاسی یک طبقه. برای نمونه در حالیکه سازمانهایی که واقعا نمایندگان طبقه کارگر(با اماها و اگر های بسیار) در ایران باشند بکلی ناچیزند، اما همین ها نیز فاقد وحدت هستند، هر کدام ساز خود را میزنند و منتظر فرصتی برای اینکه خود را گسترش دهند.
 جریانهای سوسیال دمکرات و رفرمیست میان چپ (جریانهایی مانندحزب کمونیست ایران- کومله) و برخی جریانها که بین سوسیال دمکراتیسم و رویزیونیسم دست و پا میزنند(مانند راه کارگر) که بیشتر آنها را باید نمایندگان ضعیف خرده بورژوازی مدرن ایران( در مورد برخی در سطح منطقه و یا ملیتهای دربند و در مورد برخی در سطح کشور) دانست نیز روی کاغذ کم نیستند، اما همین ها نیز فاقد وحدت میان خودند. در مورد جریانهای ترتسکیستی نیز همان گونه که در بخش سوم اشاره کردیم، نماینده جریان های بورژوا – کمپرادور سلطنت طلب و یا جمهوری خواه طرفدار امپریالیسم آمریکا هستند و همه ی آنها منتظر اقدامات آمریکا علیه دولت ایران تا بُل بگیرند و روی واقعی خود را نشان دهند.
وضع کنونی این جنبش به گونه ای نیست که بتوان در کوتاه مدت امیدی داشت به اینکه این جنبش بتواند رهبری جنبش طبقه کارگر و خلق را به عهده گیرد و آن را به سرمنزل پیروزی رهبری کند. آنچه میتوان به آن امید بست، تنها تداوم و رشد جنبش خودبخودی است و شرایطی که این جنبش میتواند برای بازسازی زندگی چپ انقلابی و مبارز فراهم سازد.
بر مبنای این نواقص و ضعف های کنونی جنبش در هر دو سوی آن است که ما میگوییم که چشم انداز روشنی را نمیتوان تصویر کرد. این چشم انداز در عین حال تاریک نیز نیست؛ زیرا عواملی وجود دارند که آنرا از شرایطی که این جنبش اصلا وجود نداشت و یا در ابعاد کوچکتر، بسته تر و ضعیف تری جریان داشت، جدا میکند و به آن هویت و ویژگی می بخشد.
راه آسان و راه سخت
گرایشهایی درون برخی طبقات مردمی ایران بویژه خرده بورژوازی میانی و مرفه وجود دارد که تمایل به حل ساده و بدون دردسر مسائل دارد. این گرایش به حل ساده مسائل و گریز از مشکلات و سختیها در راه استقلال و آزادی خلق ایران، بخشا چشم امید به کشورهای خارجی و بویژه امپریالیسم آمریکا و سلطنت طلبان و یا جمهوریخواهان وابسته به آنها دوخته است. آنچه از نظر اینان خوب و ایده آل میباشد، این است که جمهوری اسلامی بدون تحمل هر گونه سختی و هزینه ای از جانب مردم برود، و هر که میخواهد بیاید و حکومت کند - حتی اگر امپریالیستی همچون آمریکا باشد و هدفش وابسته کردن ایران  به امپریالیستها- مهم نیست. بخشی از آنها با ضعف و ناتوانی تام و تمامی معتقد هستند که زیر سلطه و بال و پر آمریکا و سلطنت طلبان بودن عیب و عار نیست و یا اینکه باز هم بهتر از حکومت اسلامی، و یا تجزیه شدن کشور است که لولوی سر خرمنی برای تکامل جنبش کنونی شده است.
این جریان اصولا در تردید بسر میبرد. در شرایط کنونی که جنبش طبقه کارگر هنوز قوی نیست و در عین حال جنبش  با توجه به نبود رهبری طبقه انقلابی کارگر بر آن، چشم انداز روشنی را پیش رو نمیگذارد، این تردید و نوسان با شدت بیشتری در جریان است. اینها در شرایط کنونی  میلی به مبارزه جدی و طولانی ندارند و بعضا حاضر به هر گونه سلطه پذیری امپریالیسم و انقیاد ملی هستند، اما مایل نیستند که زندگی خودشان دستخوش تغییر و دگونی اساسی شود. این یکی از خطرناکترین گرایشهایی است که اکنون تکامل جنبش طبقات خلق ایران را تهدید میکند و مبارزه ای گسترده و همه جانبه را نیاز دارد تا بتوان بر آن پیروز شد.
در بخش بعدی این مسئله را بیشتر بررسی خواهیم کرد.
هرمز دامان
نیمه دوم تیرماه97



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر