۱۳۹۶ بهمن ۶, جمعه

درباره ی«حکومت آخوندی»


درباره ی«حکومت آخوندی»

حکومت آخوندها
در اینکه حکومت کنونی یک حکومت استبدادی مذهبی است شکی نیست.(1) در اینکه  در میان وجوهی که  روساخت نظام کنونی را تشکیل میدهند، مذهب نقش عمده و تعیین کننده را دارد و ظاهرا همه چیز نخست بوسیله مذهب و یا برخی تفاسیر ویژه از آن مورد سنجش قرار گرفته، مورد پذیرش و یا رد میشود، نیز تردیدی نیست؛ و باز در این که که در این استبداد مذهبی، روحانیون( آخوندها و ملاها) دست بالا را داشته و اداره کننده امور اصلی جامعه هستند، تردیدی نیست.
 در مورد این اشاره پایانی باید بگوییم که در دوره کنونی، مسئولین اصلی ترین ارگانهای مملکت آخوندها هستند:
ولی فقیه، رئیس دستگاه قضایی، رئیس جمهور، رئیس شورای تشخیص مصلحت، رئیس شورای نگهبان، رئیس مجلس خبرگان( رئیس مجلس شورای اسلامی نیز عموما آخوند بوده است و تنها این دو دوره است که یک مکلا رئیس مجلس است) همه آخوند هستند؛ و اینها تازه اصلی ترین ارگانها این حکومت میباشند. جدای از اینها، در بیشتر موسسات حکومتی نیز عموما یا یک آخوند در راس قرار دارد و یا یک آخوند به عنوان نماینده ولی فقیه و یا مشاور اصلی حضور دارد و بسیاری از کارها در دست وی متمرکز است. و نیز همانگونه که میدانیم بسیاری از شبه احزاب مذهبی همچون ستادهای نماز جمعه، جامعه مدرسین قم و جامعه روحانیت مبارز(و یا در گذشته و تا حدودی درحال، جامعه روحانیون مبارز) و یا باندهای معینی در حوزه های علمیه و موسساتی مانند آن و غیره ... بخش مهمی از حکمرانان واقعی مملکت هستند.
 روشن است که بر مبنای اصول و قوانین مذهبی (در اینجا درست یا نادرست بودنشان مورد بحث ما نیست)حکومت استبدادی کنونی، در برخی از این ارگانها(همچون خود ولی فقیه و یا شورای نگهبان و یا مجلس خبرگان) علی القاعده باید یک آخوند در راس باشد، اما این هم روشن است که بر بسیاری از این ارگانها، جاهایی که لازم نیست حتما یک آخوند در راس باشد، باز این آخوندها هستند که در راس امور قرار دارند. مانند دستگاههای اجرایی. بنابراین  روحانیون(آخوندها یا ملاها) عمده افرادی هستند که نقش اصلی را در حکومت استبدادی کنونی به عهده دارند.
 اما در کنار این آخوندها و ملاها و روحانیون، یک قشر ضخیم از مکلاهای مذهبی(2) یا شبه مذهبی، که بسیاری از آنها اگر از آخوندها بدتر نباشند، بهتر نیستند، در برقراری این حکومت آخوندی نقش داشته و بسیاری از امور اداری و نظامی این حکومت استبدادی را آنها انجام میدهند. این دسته حتی ممکن است که بسیاری از راه و چاه ها را برای حکومت کنونی، بهتر بشناسند و در پس پرده برخی از آنها نقش های موثرتری از آخوندها داشته باشند(بسیاری از این اداری ها و نظامی ها، فرزندان، برادران، خواهران، فامیل و اقوام آخوندهای حاکم هستند).
 بنابراین ملا و مکلا هر دو در اداره این حکومت نقش دارند؛ اما به این علت که  از یک سو وجه مذهب، حاکم بر روساخت سیاسی استبدادی کنونی است و از سوی دیگر نقش آخوندها در اداره امور عمده است، اصطلاح حکومت روحانیون(«حکومت آخوندی» یا «حکومت ملایان») توصیف کننده این حکومت گشته است.
تحقیر حکومت با نام های حکومت آخوندها و ملایان
باید اشاره کرد که واژه های «آخوند» و «ملا» بخودی خود معانی تحقیر آمیزی، نسبت به واژه «روحانی» ندارند، اما«حکومت آخوندها» یا «حکومت ملایان» وجوهی به نسبت تحقیر آمیز نسبت به «حکومت روحانیون» دارند و عموما قصد از کاربرد آنها بجای «حکومت روحانیون» همین تحقیر حکومت کنندگان است.(3)
گذشته از این، واژه ها و یا اصطلاحات بالا معانی یکسانی نزد گروههایی که آنها را بکار میبرند، ندارند. برای نمونه از سوی سلطنت طلبان این اصطلاحات صرفا در تحقیر حکومت کنونی و حکومت کنندگان  بکار میرود؛ با این وصف، اگر همین سلطنت طلبان به قدرت برسند باز امتیازات ویژه ای برای لایه های بالایی«آخوند ها» و «ملایان» بر قرار خواهند کرد و ارگانهای مذهبی و مساجد و تکایا را  وابسته به حکومت ساخته و امتیازات ویژه ای به آنها خواهند داد تا نقش اساسی خود را که حفاظت ایدئولوژیک از نظام حاکم است، انجام دهند. مگر شیخ فضا لله نوری وابسته به سلطنت و روسها نبود؟ مگر آیت الله کاشانی ملا نبود و مگر وی بهترین خدمت را به سلطنت طلبان و امپریالیستها نکرد؛ و یا مگر خود آیت الله بروجردی و یا شریعتمداری آخوند نبودند و جز در خدمت سلطنت شاه، کار دیگری انجام دادند.
همچنین برخی گروههای سیاسی که کمابیش مانند سلطنت طلبان میاندیشند(همچون گروههای کمونیسم کارگری و حکمتی) و یا به اشکالی دیگر به امپریالیستها وابستگی پیدا کرده اند(مانند مجاهدین) همین اصطلاحات و یا مانند آنها را بکار میبرند. این گروهها نیز کوچکترین تحلیل طبقاتی  و همه جانبه از پدیده مذهب و روحانیت ارائه نداده و نمیدهند. 
برخی از مردمان عادی نیز صرفا بواسطه استثمار وستمی که بر آنها از سوی آخوندها روا میشود و از سر نفرت از آخوندها این اصطلاحات را بکار میبرند.
همانطور که گفتیم آخوندها بر حکومت کنونی تسلط دارند و در عین حال از کمک و بعضا رهبری برخی از مکلاها نیز برخوردارند.  بنابراین تا آنجا که اصطلاح «حکومت آخوندی» بخشی از وجوه عمده حکومت کنونی را توصیف میکند میشود با آن موافق بود.
روحانیون به قشر و لایه های متفاوت با منافع متضاد تقسیم میشوند
اما آخوند و ملا و روحانی نیز دستجات، لایه بندی ها و قشرهای خود را دارند. این لایه ها و قشرها از پر قدرت ترین و ثروتمندترین، جاه طلب ترین، متظاهرترین و فریبکارترین آخوندها آغاز میشود و به لایه زیرین آن که فقیرترین و بی چیزترین آخوندهاست، کشیده میشود. گرچه بطور کلی، لایه آخوندها  در حکومت کنونی از امتیازات ویژه ای برخوردارند، اما نمیتوان گفت که همه ی اقشار و لایه های آن از این امتیاز ات بگونه ای یکسان برخوردارهستند. لذا باید تضاد مهم بین آخوندهای حکومتی صاحب ثروت و امتیازات اقتصادی و موقعیت های سیاسی و آخوندهایی غیر حکومتی ساده ای که  از این امور بی بهره اند و یا بهره های ناچیزی دارند، مشاهده کرد و همه را با یک چوب نراند.
 از سوی دیگر، بسیاری از آخوندهایی که در حال حاضر در برخی از ارگانهای حکومتی و غیر حکومتی، مدارس مذهبی، موسسات و سازمانهای مذهبی(حسینیه ها، مساجد) در حال کار یا تدریس اند، از نظر افکار و اعتقادات ایدئولوژیک- فرهنگی( تفاسیر از کتاب ها، آیات و احادیث مذهبی و غیره) و نوع نگاه به نظام اقتصادی و سازمان حکومتی، تفاوت بارزی با حکومتگران مستبد داشته و به هیچوجه موافق حکومت آخوندها و ملاها و دیدگاههای حاکمان نیستند و خود به درجات متفاوت در مقابل آن میایستند.
از سوی سوم، در مرحله کنونی انقلاب دموکراتیک، شکاف و تقابل بزرگی میان حکومت مذهبی (حکومت روحانیون) و طبقات مختلف مردم زحمتکش و طبقات متوسط و ملی بوجود آمده و همین امر موجب این گشته که شعارهای مذهبی در تقابل با حکومت، عموما مورد استفاده قرار نگیرد. عمق یافتن و گسترش بازهم بیشتر تضاد و تقابل مزبور، در عین حال میتواند موجب این گردد که در میان نمایندگان سیاسی طبقات خلقی، گرایش به پاک سازی و نوسازی ایدئولوژی خود بوجود آید و این نمایندگان به  تصفیه تفکرات و جهان بینی خود از ایدئولوژی مذهبی اقدام کنند و به ایدئولوژی های کمتر مذهبی و یا بکلی غیر مذهبی روی آورند. بنابراین، به احتمال قوی، در آینده ما در ایدئولوژیهای طبقات خلقی، کمتر رنگ مذهب را خواهیم دید.
با این همه، هنوز بسیاری از امیال و آرزوهای طبقات خلقی از جمله برخی قشرها عقب مانده در طبقه کارگر، برخی لایه های سنتی خرده بورژوازی( تولید کنندگان کوچک، کسبه جزء، برخی حقوق بگیران ادارات دولتی )، دهقانان و کشاورزان و غیره در چارچوب و قالب افکار مذهبی و یا آغشته به این نوع افکار بیان میشود؛ و بسیاری از آخوندها(و یا مکلاهای مذهبی) نماینده ی ایدئولوژیک طبقات و لایه ها مزبور بوده افکار این طبقات را بیان میکنند. بنابراین باید بین آخوندهایی(و مکلاهایی) که نمایندگان سیاسی طبقات خلقی هستند، با آخوندهای حکومتی و یا نماینده طبقات غیر خلقی در شرایط کنونی فرق گذاشت و به همه ی آخوندها برخوردهای یکسانی نداشت.
در مجموع نباید این گونه تصور کرد که حال که شکاف بین طبقات خلقی و حکومت مذهبی و آخوندها شدت یافته و مردم کمتر به سوی شعارهای مذهبی میروند، پس مذهب از میان مردم رخت بر بسته و به تاریخ پیوسته است.
 خیر! این گونه نیست.
البته، این حکومت نقش بارزی در فهم و درک تجربی توده های وسیع از مذهب و گریز، طرد و یا نفی آن از جانب مردم داشته و دارد؛ و به هر حال، طی مبارزه طبقاتی جاری و طی یک  جنبش انقلابی دموکراتیک علیه حکومت استبداد مذهبی  که روحانیت بطور عمده بر آن تسلط دارد، یک خانه تکانی«مذهبی»، یک «رنسانس» قرن بیست و یکمی که خواه از نظر شکل و خواه از نظر محتوی متفاوت با رنسانس اروپایی قرون جدید علیه حکومت کلیسا و کشیشان خواهد بود، صورت خواهد گرفت، و بر این مبنا پایین گذاشتن بارهای مذهبی ای که سالها و قرن ها بر ذهن و جان طبقات ستمدیده سنگینی کرده و میکند، انجام شده و بخشهایی از طبقات ستمدیده از مردم از مذهب خواهند برید و یا نقش افکار و خرافات مذهبی در زندگی آنها کم رنگ خواهد شد؛ به همراه چنین گرایشی در تقابل با و نفی اعتقادات خرافی و مذهبی، طبعا تا حدود زیادی گرایش خودبخودی به ماتریالیسم و نگاه ماتریالیستی (با وجود و همچنین بواسطه بستن تمامی راهها برای تبلیغ و ترویج آگاهانه ماتریالیسم بوسیله حکومت کنونی )به مسائل بیشتر خواهدشد؛
در اینها شکی نیست، اما این نادرست خواهد بود که ما گمان کنیم  در این مرحله از مبارزه طبقاتی و علیرغم جایگاه ویژه این مبارزه آن در تاریخ مبارزه طبقاتی در ایران وبه همراه پایین گذاشتن این بارهای ذهنی مذهبی ، دین و مذهب بطور کلی از میان خواهد رفت. بین جدایی دین از حکومت (و یا دولت) و تبدیل دین و مذهب به امر شخصی افراد، که  خواسته کنونی تمامی طبقات خلقی ایران است و امری است که  زود یا دیر قابل دستیابی است، با از بین رفتن نهایی مذهب که نیاز به تداوم و عمق یافتن مبارزه طبقاتی و بویژه برپایی نظام سوسیالیستی و کمونیستی و فراهم آمدن شرایط مطلوب اقتصادی، سیاسی و فرهنگی دارد، تفاوت زیادی موجود است. باید توجه داشت که این گونه نخواهد بود که با رفتن این حکومت، مذهب نیز رخت بربندد و برود. بخشهای زیادی از طبقات استثمار شده و ستمدیده ایران مذهبی بوده و کماکان مذهبی خواهند بود.(4) شعار «اسلام را پله کردند، مردم و ذله کردند» اشاره به  جدا کردن اسلام از حکومت کنونی و محفوظ بودن جایگاه دین اسلام در نظر شعار دهندگان و علیرغم جنبش مبارزاتی علیه حکومت مذهبی و خواست مردم برای پایان یافتن این استبداد مذهبی و برچیدن حکومت آخوندها است.    
 سخنان یزدی خطاب به مدرسین
 نگاهی کوتاه به گفتگوی اخیر محمد یزدی با یکی از نشریات حوزه علمیه  و نکاتی که وی در مورد اختلاف میان حکومت و برخی مدرسین گفته است گویای بسیاری تضادهای جاری بین لایه های متفاوت روحانیون بویژه میان روحانیون غیر حکومتی و طرفدار جدایی مذهب از حکومت و روحانیون حکومتی که طرفدار حکومت مذهبی هستند، میباشد، که در حکومت مذهبی عموما سعی در پنهان نگه داشتن آنها میکنند.
ما برخی از گفته های وی را نقل میکنیم:
«برخی از آقایان که به اعتقاد خودشان بهترین درس ها را دارند چند بار در اول یا آخر درس درباره نظام صحبت کرده اند تا طلبه تکلیفش را بداند؟ باید با نظام همراهی کرد یا نه؟! با استقلال موافق است یا مخالف؟! حتی یکبار هم نگفته اند، البته شاید در دیدارهای خصوصی خود، مطالبی را به افراد معدودی گفته باشند. من این گلایه را از آن آقایان دارم شما که معتقدید درستان بهترین درس حوزه است، باید نقش بیشتری در تربیت طلبه داشته باشید تا تکلیفش را بفهمد. آیا استقلال طلبه در این است که کاری به کار کسی نداشته باشد و فقط سرگرم درس و مباحثه و نماز شب و دعا و زیارت و بدبختی های زندگی خودش باشد و تمام، یا این که باید طلبه را در فرصت های مقتضی راهنمایی و ذهن او را روشن کنیم؟! من باید از تعدادی از بزرگان حوزه گلایه و عرض کنم که شما نسبت به معین کردن وظیفه جوانان تکلیف دارید! اگر بنده حرفی بزنم میگویند: او دولتی است، چرا که در شورای نگهبان حضور دارد، بنده در شورای نگهبان راجع به اسلامیت و عدم اسلامیت یک طرح و لایحه صحبت میکنم، اگر با رفقا بحث میکنم، از همین بحث های طلبگی حوزه استفاده میکنیم که آیا این طرح و لایحه با اسلام موافق است یا مخالف است؟ وقتی یک طلبه چنین دیدی نسبت به من پیدا کند چه تقصیری دارد؟ او گمان میکند معنای استقلال این است که نسبت به حکومت فاصله داشته باشد. خطاب به کسانی که از بزرگان حوزه هستند و این گونه می اندیشند عرض میکنم: ای حضرات اساتید و ای بزرگان! شما باید تکلیف این طلابی را که سرمایه اصلی ما هستند و چندین سال نزد شما شاگردی میکنند، روشن کنید که معنای استقلال چیست؟ بعد از گذشت هزاروچندین ساله زحمات ائمه معصومین و زندان رفتن و شهادتشان و زحمات علمای بزرگ ما در تاریخ هزار ساله غیبت و زندان و تبعید و شهادت آن ها که برای حاکمیت اسلام بوده است، حالا بعد از این همه زحمات گذشتگان، امروز نظام ما که مولود حوزه است و از نظر بنده معجزه قرن است، آیا درست است که این گونه مورد بی مهری و بی توجهی قرار بگیرد؟!
من به جوانان حوزه میگویم که آینده برای شماست، سالهای آینده مرجعیت حوزه برای شماست، حکومت برای شماست، شورای نگهبان و قوه قضائیه در اختیار شماست، اما آن را با چه چیزی میخواهید اداره کنید؟ شما الان که جوان هستید موظف هستید ارتباط خود را با نظام و مقامات حفظ کنید و این ارتباط منافاتی با استقلال شما ندارد. حکومت به شما کمک کند، شما باید با نمایندگان مجلس و وزرای محترم رفت و آمد داشته باشید و حرفتان را هم بزنید.(روزنامه ها و سایتها، تمامی تاکیدات از ماست).
میتوان مهمترین تضادها را که در این گفته های یزدی به آنها اشاره شده این گونه خلاصه کرد:
بسیاری از مدرسین در درسهای خود درباره حکومت و اینکه باید با آن همراهی کرد و یا خیر، باید از آن استقلال داشت، صحبت نمیکنند. آنها با سکوت از کنار مسئله میگذرند. صحبت نکردن  و یا سکوت  درباره همراهی با، و یا استقلال از حکومت، بخشا از جو پلیسی و امنیتی شدید حاکم بر حوزه های علمیه بر میخیزد.
از اشاره یزدی بر میاید که عده ای از مدرسین و طلبه ها- که کم نیستند- خواهان همراهی با نظام نیستند و خواهان استقلال حوزه های علمیه از حکومت هستند. از نظر این مدرسین و طلبه ها مذهب و حکومت باید از یکدیگر جدا باشند.
بنا به نظر یزدی از نظر برخی از این مدرسین «استقلال طلبه در این است که کاری به کار کسی نداشته باشد و فقط سرگرم درس و مباحثه و نماز شب و دعا و زیارت و بدبختی های زندگی خودش باشد». به گفته وی:
«اگر بنده حرفی بزنم میگویند: او دولتی است، چرا که در شورای نگهبان حضور دارد...»
بنابراین از نظر مدرسین و طلبه ها، بین روحانیون حکومتی یا دولتی و روحانیون غیر حکومتی تمایزی وجود دارد. و اشاره به «دولتی بودن» اشاره به داشتن امتیازات بی شمار آخوندهای حکومتی است».
باز به گفته یزدی:«وقتی یک طلبه چنین دیدی نسبت به من پیدا بکند چه تقصیری دارد؟ او گمان میکند معنای استقلال این است که نسبت به حکومت فاصله داشته باشد». بنابراین در میان مدرسین و طلبه ها تفکر استقلال از حکومت رواج بیشتری یافته و این به این معناست که آنها حکومت را از آن خود نمیدانند.
«بعد از گذشت هزارو چند سال زحمات ائمه معصومین و زندان رفتن و شهادتشان و زحمات علمای بزرگ ما در تاریخ هزار ساله غیبت و زندان و تبعید و شهادت آن ها که برای حاکمیت اسلام بوده است، حالا بعد از این همه زحمات گذشتگان، امروز نظام ما مولود حوزه است و از نظر بنده معجزه قرن است، آیا درست است که این گونه مورد بی مهری و بی توجهی قرار بگیرد!؟».
بر این مبنا، از دید یزدی نظام مذهبی که وجود دارد و آخوندها در راس آن هستند از جانب مدرسین طلاب مورد «بی مهری» قرار گرفته است.
«و شما الان که جوان هستید مؤظف هستید ارتباط خود را با نظام و مقامات حفظ کنید و این ارتباط منافاتی با استقلال شما ندارد.»
پس از نظر مدرسین و طلاب جوان، ارتباط  با حکومت مذهبی کنونی و روحانیون حکومتی به معنای از دست رفتن استقلال حوزه های مذهبی است.
میتوان از مجادلات یزدی با مدرسین و طلبه های این نتیجه را گرفت که بسیاری از مدرسین و طلاب جوان مخالف حکومت مذهبی  و روحانیون هستند و مذهب را مستقل از حکومت میخواهند.

هرمز دامان
دی ماه 96
یادداشتها:
1-    نام این نظام «جمهوری اسلامی» است اما با توجه به این  که رئیس جمهور عموما کوچکترین نقشی در پس و پیش کردن این نظام ندارد و ولایت فقیه همه کاره است، نام واقعی نظام «حکومت استبداد مذهبی اسلامی ولایت فقیهی» است . ضمنا این حکومت صرفا دیکتاتوری نبوده بلکه استبدادی است. هر نظام استبدادی، دیکتاتوری است، اما هر نظام دیکتاتوری لزوما استبدادی نیست. رکن اساسی استبدادها، عموما  فرد، یک یا چند فامیل است که دارای اختیارات اصلی میباشد یا هستند، در حالی که رکن اساسی دیکتاتوری های غیر استبدادی بویژه دیکتاتوری های بورژوازی، خواه شکل دمکراسی بورژوازی و خواه دیکتاتوری فاشیستی آن، عموما طبقه است. در استبداد حتی دمکراسی میان طبقه حاکم وجود ندارد. اما در دیکتاتوری ها، عموما در میان طبقه حاکم دمکراسی برقرار است.
2-     واژه «مکلا» یا کلاه به سر در مقابل واژه «معمم» یا عمامه به سر است. میتوان به جای آن اصطلاحات دیگری مانند «کت و شلواری ها» را در مقابل لباس های خاص  آنها بکار برد. بطور کلی اصطلاحاتی مانند «مکلا» یا «کت و شلواری» اشاره به اشخاصی دارد که  آخوند و روحانی نیستند و بنابراین مکلاهای خوب یا بد هر دو را شامل میشود.
3-     بار«معنوی» واژه روحانی بیشتر از دو واژه دیگر است. واژه «ملا» بار علمی دارد و در گذشته آدم باسواد ملا خوانده میشد. آخوند نیز همین معانی را دارد. در دوران اخیر دو واژه پایانی تماما با بار منفی و تحقیر آمیز بکار گرفته شده و معانی ای کاملا ضد معنای خود یافته اند.
4-    برای همین هم هست که آزادی افراد در انتخاب نوع دین و مذهب و یا بی دینی یکی از شعارهای مهم حزب انقلابی و مرحله دموکراتیک انقلاب بوده و خواهد بود. این شعار در مقابل حکومت کنونی است که دین را به اسلام، و مذهب را به شیعه خلاصه کرده و به تمامی ادیان و مذاهب غیر ستم میکند.  








    


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر