۱۴۰۲ دی ۶, چهارشنبه

بیانیه ی مشترک به مناسبت صدم و سی امین سالگرد تولد آموزگار بزرگ طبقه ی کارگر

 



زنده باد مارکسیسم – لنینیسم – مائوئیسم !
اعلامیه مشترک
به مناسبت صد و سی امین سالگرد تولد معلم بزرگ مارکسیست رفیق مائوتسه دون
 
پرولتاریا و مردم ستمدیده جهان بیایید تا متحد شویم !
 
بیایید به آموزگار بزرگ مارکسیست، رفیق مائوتسه دون به مناسبت یکصد و سی امین سالگرد تولدش ادای احترام کنیم. بیایید به دختران و پسران قهرمان مردم ستمدیده در سراسر جهان که جان‌های خود را در مبارزات انقلابی [ از دست داده ] و برای جامعه‌ای نوین عاری از استثمار و ستم و سوسیالیسم- کمونیسم، قهرمانانه با مرتجعین جنگیده و قربانی داده اند، ادای احترام کنیم.
هدف اعلامیه مشترک، در اهتزاز نگه داشتن شهرت و الزامات مارکسیسم – لنینیسم – مائوئیسم  در پیشبرد جنبش های آزادیبخش ملی، جنبش های گسترده ضد امپریالیستی، انقلاب های سوسیالیستی پرولتری در کشورهای سرمایه داری- امپریالیستی و انقلاب های دموکراتیک نوین است. بدین مناسبت، درک این نکته مهم است که انقلاب و ساختمان سوسیالیسم بدون تکامل و توسعه مارکسیسم – لنینیسم که به وسیله ی آموزگار بزرگ مارکسیست رفیق مائو تکامل و حفظ گردید غیرممکن است. برجسته ترین رهبران پرولتاریای بین المللی، مارکس، انگلس، لنین، استالین و مائوتسه دون مارکسیسم – لنینیسم – مائوئیسم  را چارچوب بندی نمودند. ما مائوئیسم را به عنوان سومین و عالی ترین مرحله کیفی مارکسیسم – لنینیسم تصدیق نمودیم. مارکسیسم – لنینیسم – مائوئیسم  پیشرفته ترین نظریه است.  به مناسبت صد و سی امین سالگرد تولد رفیق مائوتسه دون، بیایید قاطعانه به پرولتاریای بین المللی و مردم ستمدیده وجهان اعلام کنیم که مارکسیسم – لنینیسم – مائوئیسم ایدئولوژی راهنمای ماست.
زنده باد مارکسیسم – لنینیسم – مائوئیسم 
مارکسیسم یک علم فعال است، نه یک دگم بی جان. با پراتیک در ارتباط است و به آن یاری می رساند. در روند تکامل مبارزه طبقاتی، مبارزه برای تولید و آزمون های علمی دائماً تکامل می یابند و غنی می شوند. ایدئولوژی، تئوری یا علم مارکسیسم ( – لنینیسم – مائوئیسم  ) ترکیبی از تجربیات مبارزه طبقاتی همه کشورها و در همه بخش‌ها در نزدیک به ۱۷۵ سال گذشته است. این یک مجموعه جامع از فلسفه، اقتصاد سیاسی و سوسیالیسم علمی یا مبارزات طبقاتی پرولتری است.
مارکس، انگلس، لنین، استالین و مائو این مجموعه را از کوره مبارزات طبقاتی و مبارزاتی تئوریکی علیه ایدئولوژی بورژوائی، رویزیونیسم و بازتاب های آن و دیگر گرایش های بیگانه در طی ۱۷۵ سال گذشته تکامل داده اند. م ل م یک سلاح شکست ناپذیر در دست پرولتاریای بین المللی و مردم استثمار شده می باشد. این سلاحی است که به پرولتاریا یاری می رساند تا جهان را درک کند، انقلاب کند و آن را تغییر دهد. این ایدئولوژی علمی است پر جنب و جوش که به طور مداوم در روند عملکرد انقلابی در جنبش بین المللی کمونیستی تکامل یافته و غنی می شود.
«مارکسیسم – لنینیسم – مائوئیسم سلاح شكست ناپذيري است كه پرولتاريا را قادر به فهم جهان و تغيير آن از طريق انقلاب می كند. مارکسیسم – لنینیسم – مائوئیسم ايدئولوژي علمي و زنده اي است كه پيوسته تكامل مي يابد و كاربردي جهانشمول دارد. كاربست اين ايدئولوژي در انجام انقلاب و نيز پيشرفت عمومي دانش بشر، آن را غني تر مي كند. مارکسیسم – لنینیسم – مائوئیسم دشمن هر شكلي از رويزيونيسم و دگماتيسم است. اين ايدئولوژي قدرتي عظيم دارد زيرا حقيقت است.»  (از سند زنده باد مارکسیسم – لنینیسم – مائوئیسم – کنفرانس ۱۹۹۳ – جنبش انقلابی انترناسیونالیستی)
کارل مارکس – مارکسیسم:
کارل مارکس همراه با همکار نزدیک خود فریدریش انگلس فلسفه ماتریالیسم دیالکتیکی را به عنوان یک متد و دیدگاه تکامل داد. آنها برای شناخت قواعد حرکت تکامل اجتماعی از روش دیالکتیکی استفاده کردند. این ماتریالیسم دیالکتیکی است. مارکس قواعد حرکت سرمایه داری از جمله تضادهای طبقاتی و منشأ استثمار را آشکار کرد، ارزش اضافی را که پایه استثمار است تئوریزه نمود و تئوری اقتصاد سیاسی را تکامل بخشید. او سوسیالیسم علمی را بسته به تئوری مبارزه طبقاتی تکامل داد. او اصولی را تدوین نمود که استراتژی و تاکتیک های مبارزات طبقاتی پرولتری را هدایت می کند. او گفت: «فلاسفه تنها جهان را به طرق گوناگون تفسیر کرده اند. نکته این است که آن را تغییر دهیم.»
مارکس دانشی را که بشر برای سده ها به دست آورده بود ترکیب نمود. مارکس عمدتاً بسته به مسائل عقلانی فلسفه کلاسیک آلمان، اقتصاد سیاسی کلاسیک انگلستان و تئوری مبارزه طبقاتی انقلاب فرانسه و تئوری های سوسیالیستی، مفهوم ماتریالیسم دیالکتیک تاریخی را ابداع کرد. او ذات انسان را نهاد روابط اجتماعی تعریف نمود.
او در سند معروف خود «سرمایه» تئوری ارزش اضافی را توضیح داد. مارکس با اتکاء به نقش تضاد، به تضاد اساسی در سرمایه داری پی برد. مارکس و انگلس دریافتند که پرولتاریا به عنوان انقلابی ترین طبقه اجتماعی و نیروی محرکه تکامل اجتماعی ظهور کرده است. پرولتاریا در روند دستیابی به رهایی از بردگی مزدی، کل جامعه را از انواع استثمار و ستم طبقاتی و پیشروی به سوی جامعه بدون طبقات رها خواهد کرد. آنها متوجه شدند که برای این منظور، باید سازمان مترقی خود یعنی حزب پرولتاریایی را ایجاد کنند و همین کار را هم کردند.
آنها توضیح دادند که تضاد بین نیروهای مولده و مناسبات تولیدی در جامعه طبقاتی بازتاب تضاد طبقاتی است و تاریخ جامعه طبقاتی تاریخ مبارزات طبقاتی است. مارکسیسم در دوران تغییرات بزرگ در تاریخ بشر و زمانی که چند دولت سرمایه داری غربی در حال ایجاد هژمونی بر جهان بودند متولد شد. مارکس و انگلس نقش مهمی در تشکیل احزاب کمونیست و انترناسیونال اول و راهنمایی آن داشتند و شعارشان چنین بود: «کارگران سراسر کشورها متحد شوید!» و چشم انداز بین المللی و همبستگی رفیقانه را برای کارگران کشورهای مختلف فراهم نمودند.
مارکس و انگلس چگونگی تولد، رشد و پژمرده شدن دولت را در پروسه تکامل اجتماعی از جامعه برده داری تا به کمونیسم توضیح دادند. مارکس و انگلس تمام تئوری های سوسیالیستی اتوپیایی خرده بورژوازی را در هم شکسته و اصول سوسیالیسم علمی را شالوده گذاری کردند. متد مارکسیستی برای درک و تکامل تقریبا تمامی علوم از علوم معمولی گرفته تا استراتژی و تاکتیک انقلابی مورد پذیرش قرار گرفت.
دیدگاه انقلابی، تئوری سیاسی و متد دیالکتیکی که به وسیله ی مارکس تکامل داده شد، نخستین قله عظیم در مسیر تکامل ایدئولوژی علمی پرولتاریاست.
ولاديمير ايليچ لنين – لنینیسم :
لنین آموزه های انقلابی مارکس و انگلس را در میان شعله های انقلاب سوسیالیستی در شرایط تاریخی دوران امپریالیسم به ارث برد. آنها آموزه های به ارث رسیده را محکم حفظ نمودند. لنینیسم مارکسیسم مربوط به دوران امپریالیسم و انقلابات پرولتری است. رفیق لنین کمک های بزرگی برای غنای سه مولفه مارکسیسم نمود. او درک حزب پرولتاریا، قهر انقلابی، دولت، دیکتاتوری پرولتاریا، امپریالیسم، مسئله دهقانان، مسئله زنان، مسئله ملیت‌ها، جنگ جهانی و تاکتیک های پرولتری مبارزه طبقاتی را به مرحله بسیار بالاتری ارتقا داد.
تئوری ماتریالیستی که به وسیله ی لنین ایجاد شد و تعریف او از ماده، پایه های ماتریالیسم فلسفی مارکسیستی را بیشتر تقویت کرد. تحلیل باشکوه امپریالیسم لنین افزوده بزرگی به مارکسیسم است. او تبیین علمی تبدیل سرمایه داری به مرحله سرمایه داری پیش از انحصار آن به مرحله انحصار و اینکه چگونه این مرحله عالی سرمایه داری به جنگ و انقلاب می انجامد را روشنی بخشید. وی خاطرنشان کرد: جنگ امپریالیستی ادامه سیاست امپریالیستی، بالاترین و آخرین مرحله سرمایه داری است. که بنا به گفته وی آغاز انقلاب پرولتری است.
افزوده بزرگ دیگر رفیق لنین تاکید وی بر نابود کردن قطعی ماشین دولتی بورژوازی توسط پرولتاریا و برقراری دیکتاتوری پرولتاریا به جای آن می باشد.
از آنجایی که سرمایه داری در کشورهای گوناگون به طور نابرابر گسترش یافته است، سوسیالیسم ابتدا در یک حلقه ضعیف در زنجیره امپریالیستی در یک یا چند کشور برقرار می شود. کشورهای سرمایه داری همچنان وجود خواهند داشت. اینها به امپریالیست ها کمک خواهند کرد تا علیه دولت های سوسیالیستی تازه تکامل یافته عمل کنند. دولت های سوسیالیستی باید حفظ شوند و انقلاب سوسیالیستی جهانی محقق شود. بنابراین، مبارزه طولانی خواهد شد. و این درکی است که توسط رفیق لنین ارائه گردید.
 [لنین] با آمدن به سازمان حزب چنین گفت: حزب باید دارای یک شبکه عضویت بسیار گسترده و هسته ای از انقلابیون حرفه ای باشد. چنین حزب سیاسی قطعاً باید با مردم آمیخته شود و به ابتکار خلاقانه مردم در ساختن تاریخ اهمیت زیادی بدهد.
درک لنینیستی در مورد مسئله ملیت از نظر کیفی مرحله بالاتری است. رفیق لنین توضیح داد که همه ملیت ها حق برابری کامل، حق تعیین سرنوشت از جمله جدایی و در نهایت ایجاد یک فدراسیون از همه ملیت ها را دارا هستند. او توضیح داد که چگونه مسئله ملی و استعماری جزء جدایی ناپذیر مسئله عمومی در انقلاب جهانی پرولتری است. طبق تز ملی و استعماری رفیق لنین، جنبش‌های انقلابی پرولتری و مستعمرات کشورهای کاپیتالیستی باید با جنبش‌های آزادی‌بخش ملی متحد شوند. این اتحاد می تواند مستعمرات و همچنین اتحاد نیروهای ارتجاعی امپریالیست، فئودال و بورژوا- کمپرادور را در کشورهای وابسته از بین ببرد. بنابراین، در نهایت امر ناگزیر به نظام امپریالیستی حاکم در سراسر جهان پایان خواهد داد.
رفیق لنین بلافاصله پس از پایان جنگ، انترناسیونال سوم را تشکیل داد. او آن را به سلاح قدرتمند پرولتاریای بین المللی در مبارزه با امپریالیسم تبدیل کرد.
در حالی که مارکسیسم تئوری دورانی است که سرمایه داری نسبتاً مسالمت آمیز تکامل یافت، لنینیسم تئوری مربوط به دوران امپریالیسم و انقلابات پرولتری است.
همکار نزدیک لنین، رفیق استالین، به مدت سه دهه پس از مرگ رفیق لنین، جنبش بین المللی کمونیستی را رهبری نمود. او نقش باشکوهی در پیروزی بر فاشیسم هیتلر در طول جنگ دوم جهانی ایفاء کرد. رفیق استالین مارکسیسم – لنینیسم را خلاقانه [با شرایط خاص مبارزه ی طبقاتی در شوروی] تطبیق داد، حفظ کرد و آن را [ به عنوان دومین قله عظیم در تکامل ایدئولوژی پرولتری ] گسترش داد.
استالین مارکسیسم – لنینیسم را در مبارزه با دشمنان لنینیسم مانند تروتسکی ها، ژنووی ها، بوخارینی ها و دیگر عوامل بورژوازی و انواع اپورتونیسم حفظ و گسترش داد. او از طریق نوشته‌های تئوریک مختلف خود به جنبش بین‌المللی کمونیستی کمک شایانی نمود.
مائو – مائوئیسم:
رفیق مائو انقلاب چین و انقلاب پرولتاریای بین‌المللی را با حقیقت جهانی مارکسیسم- لنینیسم ترکیب کرد، مارکسیسم- لنینیسم را به ارث برد، حفظ کرد و تکامل داد، او مارکسیسم- لنینیسم را به مرحله‌ای جدید و بالاتری در بخش‌های فلسفه، اقتصاد سیاسی، علوم نظامی و سوسیالیسم علمی ارتقا داد. رفیق مائو تاکتیک های مارکسیستی- لنینیستی را تکامل داد و مفهوم جنگ طولانی مدت خلق را در روند ۲۸ سال مبارزه انقلابی در چین مستعمره – نیمه مستعمره – نیمه فئودالی و با شرایطی کاملا متفاوت از شرایط اروپای کاپیتالیستی در چین گسترش داد. تئوری دموکراسی نوین نیز افزوده ای متمایز به تجهیز بیشتر مارکسیسم – لنینیسم به شمار می رود.
انقلاب چین در سال ۱۹۴۹ موفقیت آمیز بود. بعدا در پروسه مبارزات جهانی علیه رویزیونیسم خروشچف و رویزیونیسم مدرن توانست مارکسیسم را غنای بیشتری دهد و این مبارزات تئوریک به طور برجسته منحیث « بزرگترین مباحث [تئوریک]» در جنبش بین المللی کمونیستی شناخته شد و در تجهیزات مارکسیسم – لنینیسم علاوه گردید. او انقلاب کبیر فرهنگی پرولتاریایی را آغاز نمود و رهبری کرد که جهان را تکان داد. تئوری ادامه انقلاب تحت دیکتاتوری پرولتاریا با هدف جلوگیری از احیای سرمایه داری در یک کشور سوسیالیستی، تقویت سیستم سوسیالیستی و دیکتاتوری پرولتاریا و پیشروی به سوی کمونیسم در سراسر جهان را اشاعه داد. در کل علم مارکسیسم – لنینیسم را به مرحله سوم و عالی ترین مرحله جدیدی از نظر کیفی تکامل داد.
مائو خدمات ارزشمندی را در تکامل ماتریالیسم دیالکتیکی، فلسفه پرولتاریا، از جمله تئوری شناخت، ارائه کرد. او اصول تضادها را تکامل داد و یک جهش مفهومی به ارمغان آورد. او این اصل تضاد را بر پایه وحدت و مبارزه اضداد به عنوان قانون بنیادی ارائه نمود. حرکتی که طبیعت، جامعه و تفکرات انسانی را کنترل می کند. او گفت :« … سوسیالیزم علمی، فلسفه و اقتصاد سیاسی سه مولفه بنیادین مارکسیسم هستند. مبارزه طبقاتی زیربنای علوم اجتماعی است. … »او همچنان درک دیالکتیکی به طرف نیروهای مولده، روابط تولیدی، بین تئوری و عمل، بین زیربنا و روبنای اقتصادی، بین ماده و شعور و سایر پدیده ها تکامل داد. مفاهیم « خدمت به خلق » و «خط توده ای» اجزای اصلی هستند که [ما را ] به درک پراتیک کل آثار مائو  [قادر می سازد]. انقلاب کبیر فرهنگی پرولتری که برای شکل دادن حزب و کل جامعه به منظور مبارزه با ارزش‌های فئودالی و بورژوازی و هدف قرار دادن مراکز بورژوازی در درون حزب انجام یافت،  این روش تحقیقی را ژرفای بیشتری بخشید.
او تحلیل انتقادی عمیقی از اقتصاد شوروی انجام داد، از تجربیات مثبت و منفی ساختمان سوسیالیستی در روسیه شوروی درس گرفت و قواعد خاص حرکت کنترل کننده ساختمان سوسیالیستی را تحلیل کرد. وی گفت: باید با شعار «روی دو پا راه رفتن» تعادل مناسبی بین رشد نیروهای مولده و تغییر مناسبات تولیدی برقرار گردد. او استنباط کرد که  روبنا و آگاهی می‌تواند زیربنا را تغییر دهد و سیاست باید در همه بخش‌ها حاکم باشد تا روابط تولیدی به‌طور مداوم تکامل یابد. یکی دیگر از افزوده های عالی مائو این است که سرمایه بوروکراتیک با امپریالیسم و فئودالیسم در هم آمیخته و دارای خصلت کمپرادوری است.
مائو نه تنها مفهوم لنینیستی «انقلاب در دو مرحله» را در زمینه سوسیالیسم علمی، بلکه اصول دگرگونی سوسیالیستی را نیز تکامل داد. دموکراسی نوین نه تنها نظام فئودالی بلکه امپریالیسم را نیز هدف قرار داد. او تأیید کرد که وظایف بورژوایی دموکراتیک در مرحله کنونی تنها با رهبری پرولتاریا به عنوان بخشی از انقلاب جهانی سوسیالیستی تکمیل خواهد شد. برای اولین بار، مائو مفهوم دولت را با دگرگونی سوسیالیستی که شامل دیکتاتوری دموکراتیک خلق چهار طبقه به عنوان اولین مرحله در تبدیل به دیکتاتوری پرولتری است، پایه گذاری کرد. بعدها مائو همچنین پایه های تئوریکی، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی را برای تبدیل از مرحله انقلاب دموکراتیک به مرحله سوسیالیستی ایجاد کرد. مائو درک انقلابی را در مورد چگونگی توسعه سوسیالیسم از مرحله اولیه تا مرحله عالی آن، کمونیسم، واضح توضیح داد.
او با رسیدن به تاکتیک های پرولتری، «جنگ طولانی مدت خلق» را به تجهیزات انقلاب اضافه کرد. این یک کمک حیاتی به استراتژی- تاکتیک های انقلابی است. این از نظر کیفی نو است. او نه تنها درک لنینیستی از حزب پرولتاریا را تکامل داد و نوع جدیدی از حزب را بر اساس سانترالیسم دموکراتیک شالوده گذاری کرد، بلکه نوع جدیدی از حزبی را بنیان گذاشت که می‌تواند انتقاد- انتقاد از خود، کمپن اصلاح [سبک کار] را در پیش بگیرد و می‌تواند از طریق مبارزه دو خط تکامل یابد. او تئوری جامع جبهه متحد و اصول آن را ایجاد نمود. مائو تئوری نظامی را به پرولتاریای بین المللی تقدیم نمود. او تئوری و پراتیک انقلابی را با مفهوم جنگ خلق به مرحلۀ بالاتر و جدیدی ارتقاء داد. او ثابت نمود که می توانیم با قواعد جنگ چریکی به طور موثر با نیروی قوی نیز مقابله کنیم؛ مانند: «زمانی که دشمن حمله می‌کند، ما عقب‌نشینی می‌کنیم. زمانی که دشمن توقف می‌کند، ما او را خسته می‌کنیم. زمانی که دشمن عقب‌نشینی می‌کند، ما او را تعقیب می‌کنیم».
چه انقلاب مسیر طولانی مبارزه را طی کند و چه قیام عمومی، مفاهیم اساسی جنگ خلق در سراسر جهان اعمال می شود. تصرف قدرت از طریق نیروهای مسلح، نابود کردن دستگاه دولتی موجود، وظیفه اصلی هر انقلاب است. کل تمرین باید در مرکز مبارزه مسلحانه ایجاد شود، در غیر این صورت اقدامات مقدماتی برای شورش عمومی باید تسریع شود. حتی در حال حاضر، جنگ خلق جامع ترین روش برای شکست دشمن است. جنگ خلق از رویه انقلابی ملموس انقلاب چین به یک اصل جهانی برای کشورهای مستعمره – نیمه مستعمره – نیمه فئودالی تبدیل شده است. این اصل جنگ است که از نظر علمی در دست پرولتاریا برای از بین بردن امپریالیسم، فئودالیسم و بورژوازی تکامل یافته است. این یکی از سلاح های اصلی در جنگ علیه امپریالیسم در سراسر جهان است.
تئوری جدید دیگری که مائو مطرح کرد این است که حزب، ارتش و جبهه متحد «سه سلاح معجزه آسا» هستند. وی گفت: تجربه ۱۸ ساله ما نشان می دهد که جبهه متحد و مبارزه مسلحانه دو سلاح اساسی برای شکست دشمن هستند. جبهه متحد باید به مبارزه مسلحانه ادامه دهد. حزب جنگجوی جسوری است که این دو سلاح جبهه متحد و مبارزه مسلحانه را به دست گرفته و پایگاه های دشمن را در هم می پاشد. این راهی است که این سه به یکدیگر مرتبط هستند. سانترالیسم دموکراتیک سهم قابل توجهی در رابطه با تئوری قواعد ایجاد حزب پرولتری است.
مائو درک مسئله زن را درباره هنر و فرهنگ و امپریالیسم و مسئله ملی توضیح داد. مبارزه تئوریک حزب کمونیست چین در رهبری مائو علیه رویزیونیسم مدرن خروشچف که در روسیه مطرح شد به عنوان «بحث بزرگ» شناخته شد. مائو انقلاب کبیر فرهنگی پرولتاریایی را به عنوان یک جهش کیفی در حفظ و اجرای دیکتاتوری پرولتری رهبری کرد. او «مبارزه طبقاتی در روبنا» را با شعار «بمباران ستاد مرکزی» آغاز کرد. بنابراین او این علم را در مرحله ای جدید، کیفی و بالاتری در روند ترکیب حقیقت عام مارکسیسم- لنینیسم با عمل ملموس انقلاب چین تکامل داد.
از دیدگاه امروزی، مائوئیسم به ویژه برای درک «عقب نشینی از سوسیالیزم» ضرورت دارد. برمبنای مارکسیسم – لنینیسم – مائوئیسم است که می‌توانیم عقب‌نشینی‌های جامعه سوسیالیستی را توضیح دهیم و علاوه بر این، می‌توانیم به سلاح ضرورت «انجام هزاران انقلاب فرهنگی» مانند انقلاب کبیر فرهنگی پرولتری به رهبری رفیق مائو علیه خطر عقب نشینی مسلح شویم.
مارکسیسم – لنینیسم – مائوئیسم بعنوان مرحله جديد، سومين و عالي‌ترين مرحله ماركسيسم:
مفهوم « مارکسیسم – لنینیسم – مائوئیسم – عمدتا مائوئیسم » جامع بودن مارکسیسم – لنینیسم – مائوئیسم را درک نمی کند. این برخلاف درک تئوری پرولتار، تفرقه انگیز و پر جنب و جوش است و تمام آنچه را تا کنون به طور جهانی از برخورد انقلابی پرولتاریا به دست آمده را درین امر گنجانده است. همچنین به مفهوم نفی سوسیالیسم علمی نسبت به گذشته و عملکرد آن در مشارکت مائوتسه دون است. این [م – ل – م ] قدرتمندترین سلاح است. با این سلاح می توانیم با انواع رویزیونیسم در پرده مائوئیسم و ایدئولوژی طبقاتی بورژوایی مبارزه نموده و آن را درهم بشکنیم
مارکسیسم همچون علم طبیعت، جامعه و پروسه تفکرات انسانی و به عنوان علم انقلابی ظهور نمود. زمانی که پرولتاریا بعنوان یک طبقه انقلابی که قادر بود آینده جامعه را همراه با آینده خود بسازد، تولد یافت. سپس به مرحله جدید و بالاتری به مارکسیسم – لنینیسم تکامل نمود. بعدها به مراحل عالی تری [گام گذاشت] و به مارکسیسم – لنینیسم – مائوئیسم تکامل کرد. این یک سیستم جامع فلسفی، اقتصاد سیاسی ، سوسیالیسم علمی و استراتژی و تاکتیک برای درک جهان هستی و تغییر آن از طریق انقلاب است.  
نهمین کنگره حزب کمونیست چین که در سال ۱۹۶۹ به رهبری رفیق مائو برگزار شد، تحلیلی تاریخی و جامع در مورد اندیشه مائو (مائوئیسم کنونی) ارائه کرد. بر اساس آن، اندیشه مائو از زمان مناظره بزرگ به رسمیت شناختن مارکسیست- لنینیست های جهان به اهمیت تاریخی دست یافت، و در زمان برگزاری کنگره نهم، به مرحله کیفی، جدید و عالی تری در تکامل ایدئولوژی پرولتری تبدیل شد.
مارکسیسم – لنینیسم – مائوئیسم یک موجودیت جامع و کامل است. مائوئیسم ، مارکسیسم- لنینیسم امروزی است. انکار مائوئیسم انکار مارکسیزم- لنینیسم است. مائوئیسم در زمینه‌های فلسفه، اقتصاد سیاسی، علوم اجتماعی، حزب سازی، انقلاب دموکراتیک نوین از طریق جنگ خلق، انقلاب سوسیالیستی، سازمان و چندین موضوع دیگر مانند انقلاب فرهنگی پرولتاریایی سهم مشخصی داشت.
شکست رویزیونیسم مدرن بخشی از تکامل مارکسیسم – لنینیسم – مائوئیسم است:
از زمانی که سوسیال امپریالیسم شوروی دیگر ابرقدرت نبود، تئوری‌های نئو رویزیونیستی آواکیان مبنی بر این که «ایالات متحده تنها ابرقدرت هژمونیک است» و پراچاندا مبنی بر اینکه «ایالات متحده یک دولت امپریالیستی جهانی شده است» مطرح شد. نظریه «اولترا امپریالیستی» کائوتسکی مبنای همه این نظریه‌های اپورتونیستی «مدرن» است. بر اساس این تئوری، پیروزی بر امپریالیسم غیرممکن است. بر این اساس، حزب مائوئیست نپال دست به دست طبقات حاکم کمپرادور داده و به انقلاب نپال، جنگ خلق، جنبش جهانی کمونیستی، به ویژه جنبش انقلابی جنوب آسیا خیانت کرد. درک تئوری مارکسیسم – لنینیسم – مائوئیسم به عنوان یک موجودیت باید جنبه ای حیاتی برای شکست این گونه تئوری های نادرست رویزیونیسم مدرن باشد.
خط مرز بین مارکسیسم و اپورتونیسم این است که بدانیم در دیکتاتوری پرولتاریا مبارزه طبقاتی گسترش یافته و حتی پیچیده تر می شود.
امروزه، کسانی که آن را گسترش می دهند– برای درک وجود طبقات و تضادهای طبقاتی انتاگونیستی در سراسر دوره سوسیالیسم تا رسیدن به کمونیسم، پی بردن به وجود طبقه بورژوازی در درون حزب، و برای تحقق انقلاب تحت دیکتاتوری پرولتاریا، مارکسیست- لنینیست- مائوئیست‌های واقعی هستند.
بنابراین، می بینیم که ما می توانیم این علم پرولتاریایی مارکسیسم – لنینیسم – مائوئیسم را تنها در پروسۀ کاربرد خلاقانه آن و در پروسۀ سنتز آن از طریق تجربیات انقلابی خود غنی کنیم.
اوضاع بین المللی:
در سطح بین المللی، سه تضاد اساسی روز به روز تشدید می شود. بحران اقتصادی که در سرتاسر جهان گسترش یافته است، مردم تحت ستم را به سمت فقر بیشتر سوق می دهد. ثروت در مقیاس بزرگ با طبقات استثمارگر انباشته می شود. بیکاری، تورم، بیماری ها، بحران های محیط زیستی و غذایی و غیره، مردم ستمدیده ی جهان را در تنگناهای وصف ناپذیری قرار داده است. مشکلات اساسی مردم هر روز در حال افزایش است. این وضعیت را نه تنها در کشورهای زیرستم بلکه در کشورهای سرمایه داری – امپریالیستی نیز مشاهده می کنیم. امپریالیسم در تلاش برای غلبه بر بحران خود، سرکوب بیشتری را بر مردم و ملیت های زیر ستم در سراسر جهان اعمال می کند. بحران اقتصادی جهان همه تضادها را تشدید می کند و شرایط مساعد عینی را برای موج جدیدی از انقلاب ها ایجاد می نماید. آلترناتیو انقلابی به صورت بی سابقه ای به عنوان یک ضرورت فوری مطرح می شود که مسئولیت تحقق آن بر عهده احزاب مارکسیست- لنینیست- مائوئیست است.
مناقشه در میان امپریالیست ها برای بازارها و منابع جهانی در حال افزایش است. نمونه اخیر حمله تجاوزکارانه اسرائیل به فلسطین با حمایت امپریالیسم آمریکاست. حمله حماس، سازمان مبارزات آزادی‌بخش ملی فلسطین به پایگاه‌های نظامی اسرائیل در سرزمین‌های اشغالی فلسطین، چرخش جدیدی در این مبارزات است. اسرائیل مرتجع با بمباران مردم فلسطین به نام «جنگ با تروریسم» مقابله می کند. حمایت از مبارزات عادلانه آزادیبخش ملی فلسطین در حال به دست آوردن حمایت های متعددی است که تاکنون از سوی مردم سراسر جهان از جمله مردم کشورهای امپریالیستی دیده شده است. اعتصاب کارگران موترسازی که از ایالات متحده آغاز شد و به کانادا سرایت کرد، تضاد فزاینده بین پرولتاریا و بورژوازی را در کشورهای سرمایه داری– امپریالیستی آشکار می کند. مبارزات کارگری در کشورهای دیگر مانند آلمان و بریتانیا ادامه دارد. مردم آسیا، آفریقا و آمریکای لاتین به طرق و روش‌های مختلف با امپریالیست‌ها و طبقات حاکم مطیع آنها می‌جنگند. همه این‌ها نشان از مساعد شدن شرایط به نفع انقلاب دارد.
روسیه جنگ تجاوزکارانه به اوکراین را در نتیجه جدال امپریالیستی بین آمریکا و روسیه و هژمونی امپریالیستی آمریکا آغاز کرد. جنگ نیابتی در ۲۰ ماه گذشته ادامه دارد. تنش ها بین آمریکا و چین در مورد تایوان در حال افزایش است. از سوی دیگر، همکاری – نزاع – عمدتا نزاع در میان همه شان در غرب آسیا تشدید می شود. آمادگی کشورهای امپریالیستی برای جنگی بخاطر تقسیم مجدد کشورها، افزایش خطر جنگ جهانی سوم را در پی دارد. ایالات متحده موقعیت خود را به عنوان یک ابرقدرت هژمونیک و ظهور یک جهان چند قطبی در خطر می بیند و با سایر کشورهای رقیب امپریالیستی عمدتا چین و روسیه در تضاد جدی قرار دارد.
در همین حال، چین و روسیه به نام چندجانبه گرایی در حال تثبیت جهان چندقطبی هستند. راهبردهای خطرناک آمریکا – ناتو در حال افزایش تنش در نقاط مختلف جهان است. این وضعیتی را تشدید می کند که منجر به جنگ جهانی سوم می شود.
کاربرد جنگ خلق:
اصل « کسب قدرت از طریق قوای مسلح و حل مسئله از طریق جنگ» در موقعیت‌های مختلف به اشکال مختلف در جهان اعمال می‌شود. بر اساس درک م ل م ، مسیر مردم کشورهای سرمایه داری- امپریالیستی شورش مسلحانه عمومی و مسیر مردم کشورهای نیمه مستعمره – نیمه فئودالی جنگ طولانی مدت خلق است. اصولی که رفیق مائو در درک جنگ خلق توصیف کرد، در هر دو مسیر در سراسر جهان اعمال می شود [ و ] اینها باید اعمال گردد. به دلیل این اهمیت جهانی، مبارزه طبقاتی در کشورهای سرمایه داری- امپریالیستی و جنگ طولانی مدت خلق در کشورهای نیمه مستعمره ، نیمه فئودالی از نظر دیالکتیکی به هم مرتبط هستند.
شاهراه استراتژی جنگ خلق کاملا به انبوهی از مردم وابسته است که اکثریت را در هر کشوری تشکیل می دهند تا بر دشمنان طبقاتی که به وسیله ی اقلیت بسیار کوچکی از نیروهای مسلح مزدور دولت محافظت می شوند، درهم شکنند. صدر مائو بر رهبری حزب و خط توده ای در جنگ خلق با این جمله تاکید ورزید: « تا زمانی که حزب و توده ها وجود دارند، می توان انواع معجزه ها را ایجاد کرد.» حزب کمونیست و توده‌ها مایه حیات جنگ خلق هستند. همان گونه که رفیق لنین در «دولت و انقلاب» گفت:« ضرورت تربيت سيستماتيک توده‌ها به شکلى که با اين نظريه و همانا با اين نظريه انقلاب قهرى مطابقت داشته باشد، همان نکته‌اى است که شالوده ی تمام آموزش مارکس و انگلس را تشکيل مي دهد.» با اتکاء به خلق، مسلح کردن خلق برای مقابله با دشمن، می توانیم دشمن را در چالش قرار دهیم، چنانچه آنها بی وقفه در منطقه خود به کار خود ادامه دهند. اگر قواعد جنگ چریکی که مائو مطرح کرده است به کار بندیم یعنی : « زمانی که دشمن حمله می‌کند، ما عقب‌نشینی می‌کنیم و از او دوری می‌جوییم. زمانی که دشمن توقف می‌کند، ما او را خسته می‌کنیم. زمانی که دشمن عقب‌نشینی می‌کند، ما او را تعقیب می‌کنیم.» می توانیم به طور موثر با یک نیروی قوی مقابله نماییم و قادر خواهیم بود با متمرکز کردن نیروهای بسیار بزرگ در جنگ ضد تاکتیکی و جدا کردن دشمن از توده ها، دشمن را قطعه قطعه و پارچه پارچه نابود کنیم.  
جنگ طولانی مدت خلق که توسط رفیق مائو فرموله شد از سه مرحله استراتژیک عبور می کند: دفاع استراتژیک – تعادل استراتژیک – تعرض استراتژیک. مائو قواعد جنگ چریکی، متحرک و موضعی و رابطه بین آنها را به شیوه ای دقیق تدوین کرد. اگرچه جنگ خلق طولانی است، اما او گفت که اقدامات با تصمیمات فوری باید اصول پایه ای در مبارزات و جنگ ها باشد. او نوع جدیدی از سیستم رهبری را ایجاد کرد که با فرماندهی استراتژیک متمرکز و فرماندهی غیرمتمرکز تشکیل شده بود. مائو به مفاهیم جنگ خلق، تعرض استراتژیک – دفاع شخصی، حذف دشمن، وظایف جنگی، تمرکز و تمرکززدایی نیروها، بسیج سیاسی مردم و مشکلاتی مانند بین افسران و سربازان، ارتش خلق و مردم توجه کرد. شرط اولیه تشکیل ارتش خلق به عنوان شکل اصلی نهادینه خواهد بود. جنگ چریکی برای یک نیروی نسبتا ضعیف در مبارزه با نیروهای مسلح دولت، اصلی است.
جنگ چریکی شهری و روستایی در حال استفاده بود و مقاومت مسلحانه خلق درست در زمان جنگ جهانی دوم و در دوره ابتدایی فاشیسم آغاز شد. در سرتاسر اروپا و به ویژه در ایتالیا، فرانسه و اسپانیا، چریک‌ها با روش‌های چریکی به طور مؤثر با نیروهای فاشیست مبارزه کردند. جدا از کمونیست ها، وطن پرستان نیز در این نوع مبارزه شرکت داشتند. حتی پس از جنگ جهانی دوم، مبارزات آزادی‌بخش ملی می‌توانست با روش‌های چریکی و مبتنی بر استراتژی جنگ خلق به مبارزه خود ادامه دهد. آنها می توانستند از طریق مسلح کردن مردم که تاکتیک های چریکی را اجرا می کردند به مبارزات خود ادامه دهند.
پس از جنگ جهانی دوم، امپریالیست‌ها به‌ویژه امپریالیست‌های آمریکا ضربات سختی را از جنگ‌های خلق در چین، ویتنام، کره شمالی، کوبا و هند و چین خوردند. این جنگ های خلق ترس دائمی [ برایشان ] ایجاد کرد.
اخیراً مردم عراق، افغانستان و سایر کشورها از تاکتیک های چریکی در مبارزه با امپریالیست های آمریکا و انگلیس استفاده کردند. آنها می توانند به طور پیوسته امپریالیست ها را برای چندین دهه مهار کنند.
با افزایش بحران امپریالیسم، فاشیسم بار دیگر در سراسر جهان در حال ظاهر شدن است. این در حالی است که از یک سو دسته ها و احزاب فاشیستی در حال افزایش هستند و از سوی دیگر، ایالات و دولت ها به شخصیت فاشیستی بیشتری دست می یابند. مکانیسم های سرکوبگر، شبکه های اطلاعاتی در روش های فناوری پیشرفته، چندین کشور را به دولت های پلیسی تبدیل می کند. شوونیسم نژادپرستی، هژمونی ناسیونالیستی، کاستیسم، جنون مذهبی و مواردی از این قبیل در حال تبدیل شدن به سکوهایی برای حکومت فاشیستی هستند. در چنین شرایطی، ما می‌توانیم به طور مؤثر تنها از طریق جنگ خلق با حاکمان استثمارگر که از دولت بسیار متمرکز، سلاح‌های فوق مدرن (مانند موشک‌های فناوری پیشرفته، بمباران از طریق هواپیماهای بدون سرنشین)، فناوری اطلاعات (مثل 4G و 5G)، هوش مصنوعی استفاده می‌کنند، مقابله کنیم. جنگ خلق که توسط احزاب مائوئیست در کشورهایی مانند فیلیپین، ترکیه، هند و پرو انجام می‌شود، با یک ماشین دولتی قوی مبارزه می‌کنند و از روش‌های چریکی برای نابودی آن استفاده مینمایند و تجربیات جدیدی در بسیج مردم از طریق جنگ خلق ارائه می‌دهند.
نتیجه:
در چنین شرایطی، پرولتاریا باید متحدانه علیه جنگ های امپریالیستی بجنگد. در شرایطی که پایگاه سوسیالیستی وجود ندارد، اگر جنگ رخ دهد، همانطور که آموزگار مارکسیست بزرگ لنین در انقلاب روسیه نشان داد، ما باید تاکتیک «تبدیل جنگ [امپریالیستی] به جنگ داخلی» را اتخاذ کنیم. راه حل نهایی برای بحران های گوناگونی که جهان با آن مواجه است در جامعه کمونیستی به دست خواهد آمد.
انقلاب‌های دموکراتیک نوین در مسیر جنگ طولانی مدت خلق در کشورهای نیمه مستعمره – نیمه فئودالی در جریان است. جنگ‌های خلق در فیلیپین، ترکیه، هند، پرو و سایر کشورهایی از این قبیل ادامه دارد که با کمپین‌های سرکوبگرانه طبقات حاکم استثمارگر کشور با پشتیبانی اربابان امپریالیست خود مواجه هستند. تدارکات در برخی از کشورهای دیگر در حال انجام است. در شرایط کنونی، پرولتاریای جهان وظیفه دارد مبارزات طبقاتی را در کشورهای نیمه مستعمره – نیمه فئودالی و کشورهای سرمایه داری- امپریالیستی گسترش دهد و احزاب پرولتری را تقویت نماید. امروزه ضرورت است که ما با حملات تئوریک انواع رویزیونیست ها، نئو رویزیونیست ها و مرتجعین،  به کمونیسم، م ل م و جنبش های انقلابی مواجه شویم. ما باید با درک مائوئیستی تئوری‌های اپورتونیستی و انواع تئوری‌های خرده بورژوایی انحلال‌طلبانه انقلابیون قلابی که اذهان مردم را آلوده می‌کنند، با هدف منحرف کردن آنها از جنگ و مسیر انقلاب و انحلال تئوریک سرمایه‌داری – امپریالیستی مقابله نماییم. ما باید احزاب بلشویکی مصمم بسازیم که قادر به ساختن ارتش پرولتری، جنگ طبقاتی، جنگ انقلابی، جنگ طولانی مدت خلق و جبهه متحد انقلابی باشند. ما باید جنبش های انقلابی را با موفقیت پیش ببریم.
برای انجام این وظایف، برای آزادی و رهایی مردم از امپریالیسم، کلیه طبقات مرتجع و کل سیستم ستم و سرکوب، بخاطر تاسیس سوسیالیسم – کمونیسم، بیایید تئوری مائو تسه دون را در مورد جنگ خلق به عنوان سلاح اصلی که برای مدت طولانی ادامه دارد، تکرار کنیم. این ادای احترام واقعی به رفیق مائو خواهد بود.
مائو گفت: «…مردم در کشورهای مختلف پیوسته جنگ‌های انقلابی را برای شکست دادن متجاوزان به راه انداخته‌اند. خطر یک جنگ جهانی جدید هنوز وجود دارد و مردم همه کشورها باید آماده شوند. اما انقلاب جریان اصلی در جهان امروز است – «مردم جهان، متحد شوید و متجاوزان ایالات متحده و همه سگ های زنجیری شان را شکست دهید» (۲۳ می ۱۹۷۰)
زنده باد انترناسیونالیسم پرولتری!
زنده باد انقلاب سوسیالیستی جهانی!
زنده باد اتحاد احزاب و سازمان‌های انقلابی پرولتری کشورهای مختلف!
زنده باد مارکسیسم- لنینیسم- مائوئیسم
 
 26 دسامبر 2023 - 6 دی 1402
امضاء کنندگان:
1.    حزب کمونیست هند (مائوئیست)
2.    حزب کمونیست (مائوئیست) افغانستان
3.    حزب کمونیست ترکیه – مارکسیست – لنینیست  (TKP-ML)
4.    اتحادیه کارگران کمونیست ( مارکسیست – لنینیست – مائوئیست) کلمبیا
5.    کمیته ساختمان حزب کمونیست مائوئیست گالیسیه *
6.    حزب مائوئیست کمونیست – ایتالیا **
7.    حزب پرولتری پوربابنگلا – بنگلادیش ***
8.    حزب کمونیست انقلابی نپال
9.    گروه مائوئیستی راه سرخ ایران
10.                        
پیوست
* کمیته ساختمان حزب کمونیست مائوئیست گالیسیه این اعلامیه را با قبول اکثریت محتوی آن امضا نموده است؛ تنها در قسمت دفاع از جهانی بودن « جنگ طولانی مدت خلق» نظریات شان را داده اند.
** حزب مائوئیست کمونیست – ایتالیا، معتقد است که آموزه های مائوتسه دون در مورد جنگ خلق جهانی است، اگر چه باید به اشکال خاص و متفاوت در کشورهای سرمایه‌داری/ امپریالیستی و کشورهای زیر ستم امپریالیسم اعمال شود.
*** حزب پرولتری پروبابنگلا – بنگلادیش با حفظ بایگانی اعلامیه را امضاء نموده است.
سایر احزاب و سازمان‌های م ل م می توانند این بیانیه مشترک را نیز امضا کنند.

 

 


۱۴۰۲ دی ۴, دوشنبه

اعلامیه حزب کمونیست (مائوئیست) افغانستان در مورد جنایات رژیم اشغالگر اسرائیل در غزه


  در مورد جنایت و نسل کشی مردم فلسطین توسط رژیم اشغالگر اسرائیل

 بیش از یک ماه است که رژیم آپارتاید و فاشیستی اسرائیل مردم فلسطین در نوار عزه را سلاخی و قتل عام می کند. تا کنون بیش از10000 هزار فلسطینی کشته و بیش از 20000 نفر زخمی شده اند. بمب افکن های اسرائیلی از هوا، زمین و دریا در هر ساعت ده ها بمب و موشک بر سر خانه های مسکونی، بیمارستان ها، اردوگاه ها و مدارس در نوار غزه پرتاب می کنند و نیروهای پیاده آن ها در داخل غزه به کشتن مردم بی دفاع فلسطین مشغول اند. بیش از نیمی از منازل در غزه آسیب دیده و هزاران خانه مسکونی تخریب شده اند. اسرائیل آب و برق و هر گونه رابطه با غزه را قطع کرده است. در همین حال در دوماه اخیر در حدود 150 نفر فلسطینی در کرانه باختری به دست سربازان اسراییلی و شهرک نشینان یهودی کشته شده اند.
در مقابل این جنایت و نسل کشی اسرائیل و حامیان امپریالیستی اش و دفاع از خلق فلسطین موجی از خشم و انزجار جهانی از جمله به شکل تظاهرت در شهرهای جهان به راه افتاده است.
رژیم فاشیستی و اشغالگر اسرائیل و حامیان امپریالیستی اش هرگونه صلح را تا آزادسازی گروگان های اسرائیلی و نابودی کامل حماس رد کرده اند. این در حالی است که علاوه برقتل عام هزاران فلسطینی، اکنون این مردم در اسارت نیروهای اسرائیل قرار دارند.
این جنایت هولناک بر خلق فلسطین با پشتیبانی بدون قید و شرط امپریالیسم امریکا، انگلیس، آلمان و فرانسه قرار دارد. دو ناوگان دریایی امریکایی که هر کدام مجهز به سلاح های کشتار جمعی و لشکر ی از نیروهای ویژه جنگی هستند به دفاع از اسرائیل در منطقه مستقر شدند. کمک های نظامی کشورهای اروپا مانند آلمان امسال چندین برابر سال های گذشته به رژیم اسرائیل افزایش یافته است. اسرائیل پایگاه استراتژی امریکا و متحدین اش در یکی از مهم ترین نکته حساس جهان است. به این دلیل است که جنایات و تجاوز اسرائیل نه تنها مورد حمایت بی دریغ و بی پرده امپریالیسم امریکا قرار دارد بلکه این جنگ، بخشی از جنگ تجاوزگرانه امریکا در خدمت حفظ سلطه جهانی اش است.
در طرف دیگر صف بندی های ارتجاعی مانند جمهوری اسلامی ایران و گروه های ارتجاعی اسلامی مانند حزب الله لبنان و حشد شعبی در عراق وحوثی های یمن گویا در ضدیت با اسرائیل قرار دارند. گرچد این گروه ها به شمول جمهوری اسلامی بر طبل جنگ می کوبند، ولی تا کنون عملا کاری از پیش نبرده اند. با وجود این خطر گسترش جنگ در منطقه بسیار زیاد است.
سرگذشت خلق در بند و به خاک و خون کشیده شده فلسطین و جنایات رژیم اسرائیل با حمایت هوادارانش در 75 سال گذشته نمادی از دربدری و فلاکت ملیت های تحت ستم و اسیر جهان از یک طرف و ظلم و تجاوز امپریالیسم و نوکران بومی شان از طرف دیگر است. رشد گروه های بنیادگرایی اسلامی مانند حماس که امروز در جنایت علیه مردم سهیم هستند، رابطه مستقیم به حمایت قدرت های امپریالیستی مانند امریکا در حمایت از بنیادگرایی داشته است.
اوضاع افغانستان نیز از جهت های زیاد در چهل سال گذشته، مشابه وضعیت فلسطین بوده است. کشورهای امپرپالیستی ابتدا گروه های بنیادگرایی اسلامی را پرورش دادند و بعد عملکردهای همین گروه ها را بهانه برای تجاوز و اشغالگر افغانستان قرار دادند. اما اکنون بنیادگرایی اسلامی به مانع و دردسری برای سلطه ی جهانی امپریالیسم تبدیل گشته است. آتشی که امپریالیست وسیله ی  دست پروردگان اسلامی شان در منطقه برافروخته بودند، اکنون دامن خودشان را نیز گرفته است.
این تراژدی بر خلق فلسطین در شرایطی جریان دارد، که جنبش های مردمی، دموکراتیک و کمونیستی در خاورمیانه به شدت ضعیف هستند. رژیم اشغالگر اسرائیل، توجیه تجاوز و نسل کشی شان را به اساس جنایت حماس گذاشته اند و بالعکس . این چرخه ی باطل بر اوضاع به شدت ارتجاعی در منطقه مدد رسانده است.
کمونیست های واقعی و فقط آنها هستند که می توانند این دور باطل را پایان دهند. این وظیفه انترناسیونالیستی هر کمونیست است که از خلق فلسطین در مقابل جنایات و تجاوز اسرائیل دفاع کنند. نیروهای انقلابی و کمونیست باید در سراسر جهان از جمله در خاورمیانه و فلسطین و اسرائیل به میدان آیند و بر ضد ماشین کشتار اسرائیلی در دفاع از خلق فلسطین اِیستادگی کنند. بدون رشد نیروهای اصیل کمونیستی در منطقه و فلسطین اوضاع به نفع توده های تحت ستم و ملیت های تحت ستم تغییر نخواهد کرد و بدون انقلاب کمونیستی و بدون سرنگونی رژیم سرمایه داری اسرائیل و نابودی گروه های ارتجاعی مانند حماس، این فاجعه و جنایت هولناک ادامه خواهد یافت.
 
حزب کمونیست ( مائوئیست )افغانستان
12نوامبر 2023
21  عقرب 1402 

۱۴۰۲ آذر ۳۰, پنجشنبه

نگاهی به بیانیه های دانشجویان در 16 آذر 1402


 
جنبش دانشجویی: دموکراتیک - انقلابی و در پیوند با دیگر جنبش های اجتماعی- طبقاتی
 
آنچه در این بیانیه ها با اهمیت است تحلیل ماهیت انقلابی - دموکراتیک جنبش دانشجویی و خواست های آن و نقش اش در فراز و فرودهای جنبش های توده ای و به ویژه خیزش زن زندگی آزادی، نوع نگاه استبداد دینی حاکم به جنبش دانشجویی و برنامه ها و شیوه های مقابله ی آن با این جنبش، برنامه های دانشجویان و شکل های مبارزه ی آنها با برنامه های استراتژیک و تاکتیکی استبداد دینی برای سرکوب جنبش دانشجویی، برنامه ی جنبش دانشجویی برای اتحاد با دیگر جنبش های اجتماعی طبقه ی کارگر، زنان، خلق های سراسر ایران و ...می باشد. در زیر به مرور مهم ترین فرازهای این بیانیه ها می پردازیم و برخی نکات خود را پایین هر بخش می آوریم. باید اشاره کرد که از بیانیه ها ما تا حدودی و نه به گونه ای کامل به هویت ایدئولوژیک - سیاسی جریان های دانشجویی که بیانیه هاشان در زیر آورده شده است پی می بریم؛ امری که داوری نهایی را در مورد برخی از این بیانیه هامشکل می کند.
 
نقش مبارزات دانشجویان در اوج گیری جنبش دموکراتیک - انقلابی زن زندگی آزادی و ضربات سنگین آنها به حکومت استبداد دینی
در اعلامیه ها و بیانیه ها نقش سترگ و موثر جنبش دانشجویی در رویدادهای چند سال اخیر و به ویژه خیزش انقلابی - دموکراتیک زن زندگی آزادی بررسی و تحلیل شده است.
«از یک سال گذشته یعنی از ۱۶ آذر قبلی که همراه بود با فراخوان سه روزه ۱۴ ۱۵ ۱۶ آذر، تا این روزها و همزمان با نزدیک شدن به ۱۶ آذر امسال، ما دانشجویان در سراسر کشور یکی از موثرترین جنبش‌های مبارزاتی(جنبش دانشجویی) در تعیین سرنوشت‌مان به دست خودمان را به پیش برده‌ایم.
ما دانشجویان مبارز، پیشرو، انقلابی، رادیکال، مدافع برابری، سکولار و آزادی‌خواه، در عملکردمان نشان دادیم که یکی از فعال‌ترین و متشکل‌ترین بخش‌های جامعه برابر جمهوری اسلامی و یکی از سرسخت‌ترین بخش‌های جامعه در مبارزه علیه این رژیم بوده و هستیم.»(از بیانیه ی گروه های دانشجویی به مناسبت 
ما دانشجویان مبارز، پیشرو، انقلابی، رادیکال، مدافع برابری، سکولار و آزادی‌خواه، در عملکردمان نشان دادیم که یکی از فعال‌ترین و متشکل‌ترین بخش‌های جامعه برابر جمهوری اسلامی و یکی از سرسخت‌ترین بخش‌های جامعه در مبارزه علیه این رژیم بوده و هستیم.»(از بیانیه ی گروه های دانشجویی به مناسبت ۱۶ آذر۱۴۰۲ - تمامی تاکیدها در این متن و دیگر متن هایی که در پی خواهد آمد از ماست)
«ما ساختار و روحیه دشمنان انسان و انسانیت را آنچنان در هم شکسته‌ایم که با دیدن لیست بلند بالای موفقیت‌های‌ عظیم‌مان در سطح اجتماع،(حتی فقط در بازه یک سال گذشته) لرزه بر پیکر نیمه جان سیستم دیکتاتوری حاکم و حتی بازمانده‌های دیکتاتورهای سابق انداخته‌ایم.»(از بیانیه ی گروه های دانشجویی به مناسبت ۱۶ آذر ۱۴۰2)
«ما موفق شدیم در جریان انقلاب«زن زندگی آزادی»، تا همین حالا هم ضربه‌‌های مهلکی به جمهوری اسلامی وارد کنیم و به عنوان یکی از ملموس‌ترین پیروزی‌ها، خاکریز حجاب و تفکیک جنسیتی جمهوری اسلامی را مقتدرانه فتح کرده‌ایم.» (از بیانیه ی گروه های دانشجویی به مناسبت  ۱۶ آذر ۱۴۰۲)
در حقیقت باید دانشگاه و جنبش دانشجویی کنونی را با دانشگاه و جنبش دانشجویی در دهه ی شصت، هفتاد( که در نیمه ی دوم آن جنبش دانشجویی یکی از فرازهای رشد خود را سپری کرد)،هشتاد و نود مقایسه کرد تا متوجه جهش کیفی جنبش دانشجویی به پیش به ویژه از جهت رشد جریان های سکولار و دموکرات و آزادیخواه و همچنین انقلابیون کمونیست  و در کنار آن تا حدود زیادی تغییر و تحول جریان های دینی( انجمن های اسلامی و دفتر تحکیم وحدت) به جریان های سکولار و دموکرات و آزادیخواه شد.

اتخاذ شیوه های سرکوب شدیدتر از جانب استبداد دینی حاکم به دلیل نقش جنبش دانشجویی در خیزش دموکراتیک - تبدیل دانشگاه به پادگان نظامی
در پی این جنبش خیره کننده است که حکومت شیوه های سرکوب خود را شدیدتر می کند به این امید که شاید بتواند برای دوره ای سکوت پس از تیر 78 را در دانشگاه ها ایجاد کند. بخش مهمی از بیانیه های دانشجویان به شیوه های سرکوب حکومت در دانشگاه ها اختصاص یافته است.
«و دقیقا به همین دلیل است که جمهوری اسلامی از آغاز سال تحصیلی جاری، سنگین‌ترین و سختگیرانه‌ترین ادوات کنترل خود را روانه دانشگاه‌ها کرده و تمام تلاشش را به کار گرفته تا دانشگاه را تبدیل به پادگان نظامی کند.» (از بیانیه ی گروه های دانشجویی به مناسبت ۱۶ آذر ۱۴۰۲)
«از آن زمان تا اکنون شاهد پیشروی و هجوم مسبوق به سابقه‌ی سرکوب‌گران، بر زندگی روزمره‌ی دانشجویان هستیم. به واسطه‌ی سیاست‌های سرکوب دانشگاهی هر روز لیست‌ کمیته‌‌های انضباطی بلند و بلندتر می‌شود. دانشجویان را به بهانه‌های گوناگون تحت فشار و تهدید قرار داده و با اخذ تعهد، داغ «خرابکار» به پیشانی‌شان می‌زنند. بگذارید به شما بگوییم که امروز داغ‌هاتان به مدال‌های افتخار بدل شده‌ است.» (از بیانیه مشترک دانشجویان دانشگاه‌های تهران، بهشتی (ملی)علامه طباطبایی، فردوسی مشهد، اصفهان و یزد) 
«طی روزهای اخیر هم‌قطارانمان ذیل هشتگ از تعلیق بگو، فضا را با روایت‌هایشان از تعلیق پر کردند.» (از بیانیه مشترک دانشجویان دانشگاه‌های تهران، بهشتی (ملی)علامه طباطبایی، فردوسی مشهد، اصفهان و یزد) 
«اکنون که دستگاه سرکوب با مداخله حداکثری در فضای دانشگاه به دنبال خاموش‌کردن صدای جنبش دانشجویی است؛ مقاومت در برابر این سلطه‌گری بی‌حد و حصر که حذف تشکل‌های دانشجویی و عَلَم‌کردن آیین‌نامه‌های انضباطیِ ضد دانشگاهی فقط جلوه‌هایی از آن است؛ ضروری‌تر از هر زمانی به نظر می‌رسد. تشکل‌های مستقلی که به هر شکل ممکن حذف می‌شوند تا فضا برای جولان گروه‌های هم‌دست سرکوب‌گران مهیا شود و آیین‌نامه‌هایی که با هدف سرکوب مضاعف و جرم‌انگاری فعالیت دانشجویی تصویب و اجرا شده‌اند. روزانه دانشجویان زن با برخوردهای تحقیرآمیز نیروهای حراست و حجاب‌بانان مواجه می‌شوند. سرکوبگر سعی در تحمیل اقتدار خود بر همگان دارد، دریغ از این که امروز جنس پوشالی اقتدارش، آشکار شده‌است. سخت روشن است که آیین‌نامه‌ها و شیوه‌نامه‌هایتان در باب پوشش توسط دانشجو پذیرفته نشده و نمی‌شود.» (از بیانیه مشترک دانشجویان دانشگاه‌های تهران، بهشتی (ملی)علامه طباطبایی، فردوسی مشهد، اصفهان و یزد) 
«بذری که با سرکوب تشکل‌های دانشجویی، اخراج اساتید شایسته و تعلیق دانشجویان کاشتید؛ را روزی در همین دانشگاه‌ها درو خواهید کرد.» (از بیانیه مشترک دانشجویان دانشگاه‌های تهران، بهشتی (ملی)علامه طباطبایی، فردوسی مشهد، اصفهان و یزد) 
«سال‌هاست که دانشگاه را تبدیل به بنگاه اقتصادی کرده‌اید و حقوقی برای دانشجو باقی نگذاشته‌اید. قوانین غیرانسانی‌تان برای ما پشیزی ارزش ندارد. مقاومت ما روزمره است. آلوده کردن فضای دانشگاه به نیروهای نیابتی‌‌ و انقلاب فرهنگی دائمی‌‌تان حتی در ظاهر دانشگاه تغییری ایجاد نخواهد کرد. نمایندگان شما را به رسمیت نمی‌شناسیم و ارزشی برای حضور جلادانی که دستشان آلوده به خون آزادی‌خواهان است؛ قائل نیستیم. آگاه باشید دانشجویانی که تاریخ جنبش دانشجویی را به دوش می‌کشند؛ تا روز رهایی از هر نوع ستم حاکم بر دانشگاه و جامعه هیچ‌گونه سازشی از خود نشان نخواهند داد.» (از بیانیه مشترک دانشجویان دانشگاه‌های تهران، بهشتی (ملی)علامه طباطبایی، فردوسی مشهد، اصفهان و یزد) 
«باری دیگر روز دانشجو فرا رسید. دوباره همان جشن‌های همیشگی و تئاتر تکراری و توخالی که فقط پست بودن شما را نشان می‌دهد. همان نمایش تکراری که به وسیله آن سعی دارید ظلم و ستمی که هر روزه به دانشجویان روا می‌شود را پنهان کنید. گل و شیرینی که امروز به ما هدیه می‌دهید تهدیدها و سرکوب‌های همیشگی شما را جبران نمی‌کند بلکه نمکی است که روی این زخم می‌پاشید و صدای فریاد دردمندمان را نشنیده می‌گیرید. این فریادی است که تا رسیدن به آزادی و برابری ادامه دارد. روز دانشجو نه تنها تبریک ندارد بلکه نشانگر ظلم و ستم بی‌وقفه شما نسبت به ماست. ما دانشجویانی که فریاد آزادی می‌زدیم و می‌خواستید فریادمان را در نطفه خفه کنید.با سنگدلی روزهایی که باید قشنگ ترین روزهای زندگی‌مان باشند را تیره و تار کردید و انتظار دارید در مقابل این همه ظلم و ستم سکوت کنیم و با لبخند روز دانشجو را به یکدیگر تبریک بگوییم.» (بیانیه جمعی از دانشجویان دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران به مناسبت روز دانشجو)
«ما اعلام می‌کنیم که این روند نخ‌نمای سرکوب توسط حکومت در دانشگاه‌ها برای متوقف کردن انقلاب «زن زندگی آزادی» و مهار فعالین دانشجو و حاکم کردن حجاب و تفکیک جنسیتی و نیروهای سرکوب، امنیتی، عقیدتی، نظامی و شبه‌نظامی همچنان که تا الان موفق نبوده، در ادامه هم موفق نخواهد بود و ما دانشجویان آنرا در هم خواهیم کوبید.»( از بیانیه ی گروه های دانشجویی به مناسبت ۱۶ آذر ۱۴۰۲)
«هضم این رخداد و واقعیت برای دانشگاهی که همواره حیات‌خلوت مدیران سیستم بوده و رسالتش را تربیت مدیرانِ تراز نظام اسلامی تعریف کرده است آن‌چنان سنگین بوده که از همان آغاز جنبشْ آرایشی تماماً امنیتی و خصمانه علیه دانشجویان و اساتید معترض اتخاذ کرده است. فرهاد دانشجو به عنوان مدیری امنیتی همراه با یاران خود همچون رسول هوشمند، رئیس بسیج دانشگاه، و مشاور امنیتی‌اش، محمدحسین پرکره، مجموعه اقداماتی را در دستور کار قرار دادند که موبه‌مو در بولتن‌های نهادهای امنیت‌ـ‌ اطلاعاتی برای سرکوب اعتراضات مدنی توصیه شده است. این جریان امنیتی اکنونْ با در اختیار  گرفتن حراست تربیت‌مدرس نه تنها پروژۀ ارعاب و حذف دانشجویان و اساتیدِ منتقد را به شکلی حداکثری دنبال می‌کند بلکه با تعرض بر روان و تنِ دانشجویان و ورود به خصوصی‌ترین حرائم آن‌ها به دنبال آن هستند که دانشگاه را از شور جوانی و حیات پویای دانشجویی‌اش تهی کرده و آن را به سربازخانه‌ای با بوی کافور و مرگ تبدیل کنند. شعبان‌بی‌مخ‌ها که روزی هم‌دست کودتاچیان بودند و روزی دیگر شاعر و روشنفکرْ سلاخی کرده‌اند امروز کت‌وشلوار پوشیده و لقب دکتر گرفته‌اند و مدیر دانشگاهی شده‌اند. شعبان‌های کت‌وشلواری گمان می‌کنند که با بی‌سیم و دوربین و موتور هزار، همان‌طور که سابقاً خیابان می‌بستند، امروز می‌توانند دانشگاه قرق کنند.
دانشگاه امروز در ساحت رسمی‌اش مجموعه‌ای‌ست از مدیران امنیتی، فرصت‌طلب‌های سیاسی، اساتید عقیم و تابع(از استثناها بگذریم) و تشکل‌های وابسته.»(بیانیه جمعی از فعالین دانشجویی دانشگاه تربیت مدرس در آستانه ۱۶ آذر)
بی گمان حکومت استبدادی دانشگاه و دانشجو را یکی از مهم ترین دشمنان خود تصور می کند. آنها بر این هستند که بدون نقش تحرک بخش دانشجویان و استادان به جنبش، این جنبش نمی توانست آنی که شد بشود. از این رو یکی از مراکز ثقل سرکوب خود را دانشگاه و دانشجو گذاشتند. کلیدی ترین اقدامات سرکوب گرانه ی حکومت جدا از زندانی کردن دانشجویان پیشرو، حذف استادان و دانشجویان مبارز و تشکل های دانشجویی و تعلیق دیگر دانشجویان به همراه فشار برای مجبور کردن دختران دانشجو به رعایت حجاب اجباری بوده است.
اما این اقدامات نمی تواند برای حکومت راه ماندگاری ایجاد کند. جامعه خواه درون دانشگاه و خواه بیرون دانشگاه، مبارز آگاه تولید می کند. نتیجه ی چهل سال سرکوب مداوم و تصفیه ی دانشگاه از دانشجویان مبارز خیزش بزرگ دموکراتیک -انقلابی زن زندگی آزادی شد. نتیجه ی این سرکوب ها جز این که جنبش را به پنهان کاری و رادیکالیسم بیشتری براند و در موج بعدی کوبنده تر و توفنده تر ظاهر کند نتیجه ی دیگری برای جانیان مستبد نخواهد داشت.     

چگونگی مواجه با برنامه ها و شیوه های سرکوب استبداد دینی
در حال حاضر وظیفه ی عمده ی جنبش دانشجویی ایستاده گی در مقابل یورش ارتجاع مذهبی حاکم و دفاع از تداوم جنبش دانشجویی است. بیانیه های دانشجویان بر این امر تاکید می کنند.
«امروز بیش از پیش باید با تحلیل فضای اجتماعی ایران در برابر استحاله مفهوم مقاومت و مبارزه توسط حاکمیت ایستاد.
می‌گویند رد خون همیشه باقی‌ست. خونی که با گندآب استبداد شاهنشاهی پاک نشد با توحش مرتجعانه‌ی شما نیز پاک نمی‌شود؛ چه بسا روز به روز رنگ سرخ خود را بیشتر به رخمان می‌کشد.
جنبش دانشجویی بیدار است. امروز به احترام تاریخ و وظیفه‌ی انسانی خود همان‌طور که پیش‌تر فریاد زده‌ایم، ما دانشجویان آتش روشنی‌بخش راه فرداییم و خار چشم استبداد باقی خواهیم ماند.» (از بیانیه مشترک دانشجویان دانشگاه‌های تهران، بهشتی (ملی)علامه طباطبایی، فردوسی مشهد، اصفهان و یزد) 
«جنبش دانشجویی، که در دهۀ 90 پیوندهایش به‌تدریج با این نسخه و فرم از دانشگاه سست شده و با «زن زندگی آزادی» به‌شکلی ریشه‌ای از آن گسسته شد، امروز برای آن که نسبتش را با این دانشگاه تعیین کند در دقیقۀ پرتنشی قرار گرفته است. آیا باید «این دانشگاه» را ترک کرد؟ آیا باید در نهادها و تشکل‌های این دانشگاه مشارکت و فعالیت کرد؟ چگونه باید «زن زندگی آزادی» را در دانشگاه‌ها تداوم بخشید؟ پاسخ به چنین پرسش‌هایی عمدۀ مباحثات دانشجویان در یک سال گذشته را به خود اختصاص داده است.» (بیانیه جمعی از فعالین دانشجویی دانشگاه تربیت مدرس در آستانه ۱۶ آذر)
«ستم قومی، جنسیتی و طبقاتی در دانشگاه هم باز‌تولید شده و می‌شود. تداوم جنبش دانشجویی وابسته به تغییر و پوست‌اندازی متناسب با شرایط کنونی‌ است. فضای بسته دانشگاه نیازمند حرکت از فعالیت علنی به سمت شبکه‌سازی و تشکل‌یابی است. ‌بی‌راه رفتن جنبش دانشجویی به واسطه‌ی درگیر شدن با منفعت شخصی، انحصارطلبی و تمامیت‌خواهی، مسئله‌ای‌ست که باید در حل و فصل آن کوشید. جنبش دانشجویی باید برای ادامه راه از جریانات و گروه‌های غیرمردمی و رسانه‌های مرتبط با این گروه‌ها دوری کند. حتی درون دانشگاه مرزبندی با کنش‌گری خطرناک، پدرسالاری و تک‌روی جریان‌های دانشجویی لازم است.» (از بیانیه مشترک دانشجویان دانشگاه‌های تهران، بهشتی (ملی)علامه طباطبایی، فردوسی مشهد، اصفهان و یزد)
دو مساله ی اساسی عبارتند ترسیم چگونگی اشکال مقاومت و ادامه کاری و نه تنها در مورد جنبش دانشجویی بلکه همچنین در مورد نقش جنبش دانشجویی در قبال دیگر جنبش های اجتماعی و توده ای دموکراتیک و انقلابی و دوم چگونگی مقابله با اشتباهات و یا انحرافاتی که جنبش دانشجویی با آن روبرو است. شکی نیست که برشماری دقیق این اشتباهات و انحرافات و تحلیل دقیق آنها و چگونگی راه های مبارزه با آنها برای تناور شدن جنبش دانشجویی و پیشروی آن دارای اهمیت اساسی است.

اشکال فعالیت و مبارزه در تقابل با شیوه های سرکوب حکومت
«ما معتقدیم جنبش دانشجویی می‌تواند در این برهۀ تاریخی استراتژی «قهر فعالانه» را در پیش بگیرد: ما دانشگاه را به نفع تمامیت‌خواهان ترک نخواهیم کرد، برای تصاحب کوچکترین منافذ و امکانی در هر ساحتی که مجال تنفس و مقاومت برای‌مان فراهم کند مبارزه خواهیم کرد و علیه تمامیت‌خواهانِ اسلام‌گرا و به نفع جامعه‌ای انسانی، آزاد و برابر به‌کار خواهیم بست؛ قهر با ساختارهای رسمیِ موجود و تلاشی فعال برای استفاده از امکان‌هایش به نفع آرمان‌های «زن زندگی آزادی». دانشگاه به عنوان یکی از مدرن‌ترین نهادهای بشری، که آزادی و خردورزی بیش از هر نهادی در آن ریشه دارد، زمین بازی ماست. این تمامیت‌خواهان اسلام‌گرا هستند که در زمین غصبی نماز می‌خوانند. ما دانشگاه را همچون یک «فضا» با امکان‌هایی گشوده می‌نگریم؛ فضایی که سرشارست از منافذی که هیچ‌گاه یک بار برای همیشه تصاحب و مصادره نمی‌شود و تصاحبش مبارزه‌ای نفس‌گیر را طلب می‌کند.» (بیانیه جمعی از فعالین دانشجویی دانشگاه تربیت مدرس در آستانه ۱۶ آذر)
«از این روی، ما معتقدیم باید در دانشگاه و تمامی فضاهای بالقوه‌اش همچون کلاس‌های درس، شوراهای صنفی و انجمن‌های سیاسی و علمی، سلف‌های غذاخوری، خوابگاه‌ها، کتابخانه و... فعالانه حضور داشت و از آنْ سنگرهایی برای مقاومتی همه‌جانبه ساخت.» (بیانیه جمعی از فعالین دانشجویی دانشگاه تربیت مدرس در آستانه 
«از این روی، ما معتقدیم باید در دانشگاه و تمامی فضاهای بالقوه‌اش همچون کلاس‌های درس، شوراهای صنفی و انجمن‌های سیاسی و علمی، سلف‌های غذاخوری، خوابگاه‌ها، کتابخانه و... فعالانه حضور داشت و از آنْ سنگرهایی برای مقاومتی همه‌جانبه ساخت.» (بیانیه جمعی از فعالین دانشجویی دانشگاه تربیت مدرس در آستانه ۱۶ آذر)
«بنابر این استراتژی کلی در برهۀ کنونی، ما مجموعه‌ای از تاکتیک‌ها را به جنبش دانشجویی پیشنهاد می‌دهیم:
• تشکل‌یابی در ساحت‌های رسمی و غیررسمی: مقاومت عملی جمعی‌ست. سرنوشت ما در انزوا و تنهایی در میانۀ ایامِ عسرت و خفقان چیزی از جنس مرگ و نابودی‌ست.
ما امروز بیش‌از‌پیش نیازمندِ تشکل‌هایی جمعی در دانشگاه‌ها هستیم.‌ در این میان‌ باید از هر امکان و روزنه‌ای برای جمع‌شدن استفاده کرد. ما باید بدانیم انجمن‌ها و شوراهای کنونی میراثی‌ست که از گذشته به‌جای مانده‌‌ و تا جای ممکن باید از فرصت‌ها و امکان‌هایش بهره بگیریم. همچنین برگزاری شب شعر و تئاتر دانشجویی در فضاهای عمومی و یا تشکیل شوراهای عمومی در سطوح مختلف و سایر جلوه‌های زندگیِ جمعی می‌تواند ما را در هرچه غنی‌ترساختنِ زیست دانشگاهی‌مان یاری رساند.
• محافظت از آسیب‌دیدگانِ سرکوب و اختناق: به‌دنبال موج سهمگین صدور احکام ناعادلانه و فله‌ای انضباطی‌ و محرومیت از حق تحصیل خیل پرشماری از دانشجویان، جنبش دانشجویی امروز بسیار بیش از گذشته نیاز دارد تا از نیروهایش علیه سرکوب‌گران محافظت کند. سرکوب فرایندی دائمی و روزمره‌ است که تداومِ چرخه‌اش مستلزمِ بی‌تفاوتی به و عادی‌سازی و فردی‌سازی آن است.
سرکوب‌گران روی تنهاییِ آسیب‌دیده‌ها حساب باز می‌کنند. تشکیل کمیته‌هایی درون و بینا‌ـ‌دانشگاهی با هدف دیده‌بانیِ آزار و سرکوب و حمایت از آسیب‌دیدگان از جمله اقداماتی‌ست که بسیار می‌تواند و باید مورد توجه قرار گیرد.
• مبارزه علیه فرم‌های مختلف سلطۀ دانشگاهی: اگرچه حضور تمامیت‌گرایان اسلام‌گرا مهم‌ترین خطری‌ست که حیات دانشگاهی ما را تهدید می‌کند اما غفلت از دیگر اقسامِ روابطِ سلطه به‌روشنی ما را به بیراهه خواهد کشاند.‌ جنبش دانشجوییِ بالغ‌شدۀ امروز به رابطه‌ی نابرابر و بعضاً استثمارگونِ استاد و دانشجو، تبعیض‌های جنسیتی و نابرابری‌های قومی و مذهبی در دانشگاه حساسیت نشان داده و دانشگاهی را در سر می‌پروراند که توزیع فرصت‌ها و منافعش آمیخته با این نوع روابطِ فرادستی‌ـ‌فرودستی نباشد. تشکیل انجمن‌هایی درون و بینا‌ـ دانشگاهی دانشگاه‌ها با هدف شناسایی مصادیق این روابط سلطه‌آمیز شاید‌ شروعی باشد در این مسیر.» (بیانیه جمعی از فعالین دانشجویی دانشگاه تربیت مدرس در آستانه ۱۶ آذر)
...
در ادامه ما برای تداوم فعالیت و حیات، نکات زیر را پیشنهاد می‌داریم:
الف) تمرکز بر فعالیت‌های غیرعلنی
۱. تشکیل شبکه‌های دانشجویی.
۲. انتشار نشریات (با مجوز یا بی‌مجوز) و یادداشت‌های تحلیلی مطابق شرایط.
۳ایجاد فضاهای امن برای روایت و تخیل فردا.
۴. گفتگوی جمعی در دانشکده‌ها و در میان شبکه‌های کوچک امن با محوریت تحلیل وضع موجود، بدیل و خواست‌های امروز دانشجویان.
۵. ایجاد فضاهای فرهنگی و علمی که می‌توانند به بستری برای فعالیت و کنش‌ورزی دانشجویان علی الخصوص دانشجویان جدید، تبدیل شوند.
ب) توسعه‌ی فعالیت‌های بین‌المللی
ب) توسعه‌ی فعالیت‌های بین‌المللی
۱. ایجاد همبستگی عمومی و ارتباط بیشتر جامعه و افکار بین المللی با جنبش دانشجویی با نقل و نقد آیین‌نامه‌‌های انضباطی جدید، سرکوب تشکل‌ها، تجاری‌سازی دانشگاه و...
۲. ارسال بیانیه‌ها و نامه‌ها.
۳. استفاده از رسانه‌های بین‌المللی.
ج) استفاده از ظرفیت‌های فضای مجازی
ج) استفاده از ظرفیت‌های فضای مجازی
۱. انتشار مطالبات و اطلاع‌رسانی
۲. ایجاد شبکه‌های ارتباطی.
۳. برگزاری تجمعات و اعتراضات مجازی.
د) همکاری با سایر گروه‌های اجتماعی»(از بیانیه مشترک دانشجویان دانشگاه‌های تهران، بهشتی (ملی)علامه طباطبایی، فردوسی مشهد، اصفهان و یزد) 
د) همکاری با سایر گروه‌های اجتماعی»(از بیانیه مشترک دانشجویان دانشگاه‌های تهران، بهشتی (ملی)علامه طباطبایی، فردوسی مشهد، اصفهان و یزد) 
به نظر ما کلیدی ترین برنامه ی دانشجویان چپ و دموکرات انقلابی برای حفظ بقای تشکل ها و مبارزه ی خود در دانشگاه ها و حفظ توان خود برای اثر گذاری به روی طبقات انقلابی و مترقی وجنبش های آنها گذار از فعالیت علنی به فعالیت مخفی است. باید پذیرفت که یکی از نقاط ضعف جنبش دانشجویی گرایش آن به فعالیت علنی بوده است. کار علنی در دوره ی زیادی از حکومت استبداد دینی وجه عمده ی نه تنها جنبش دانشجویی بلکه جنبش کارگری و نیز دیگر جنبش های اجتماعی- سیاسی را تشکیل داده است. و این در حالی است که با جمهوری اسلامی و حاکمیت استبداد دینی که دنبال این است که هر جنبده ای را که علیه وی مبارزه می کند شکار کند نمی توان با علنی کاری مبارزه کرد.
این به این معنا نیست که با عمده کردن کار مخفی و تشکل های مخفی همه ی مشکلات حل می شود چرا که سازمان های امنیتی جمهوری اسلامی( اطلاعات و سپاه) به پیشرفته ترین دستگاه هایی که از کشورهای غربی( به ویژه آلمان و انگلیس) و روسیه و چین می گیرند مجهزند و بنابراین در کار مخفی نیزباید بیش از پیش شیوه های مبارزه با دستگاه های اطلاعاتی را یاد گرفت و به کار بست. با این همه چنانچه یگانه جنیه و یا حتی جنبه ی عمده ی کار مبارزه جنبه ی علنی باشد جمهوری اسلامی به راحتی نیروهای مبارز را شناسایی و حذف می کند در حالی که چنانچه کار مخفی جنبه ی عمده و مسلط باشد این امر به ساده گی برای وی مقدور نیست و بنابراین فعالیت های مبارزاتی می تواند از تداوم بیشتری برخوردار شود و به خود گستره و غنا بخشند.   

خواست های جنبش دانشجویی 
«شانزده آذر امسال هم مانند سال گذشته و سال‌های پیشتر، خواسته‌های روشنی را نمایندگی می‌کند؛ شبح برابری و آزادی و سایه عظیم انقلاب «زن زندگی آزادی» را بر فراز سراسر کشور به پرواز درآورده و می‌گوید که ما چه می‌خواهیم و چه نمی‌خواهیم. این خواستن‌ها و نخواستن‌ها، چندین سال است که در دانشگاه‌ها فریاد زده می‌شود؛ این صدا، همان صدایی است که آینده کشورمان را تصویر می‌کند.» (از بیانیه ی گروه های دانشجویی به مناسبت ۱۶ آذر ۱۴۰۲)
جنبش دانشجویی به این دلیل که تمامی طبقات خلقی( کارگران و کشاورزان و لایه های خرده بورژوازی و همچنین سرمایه داران ملی) در آن وجود داشته و نماینده ی ایدئولوژیک دارند، در ماهیت امر یک جنبش دموکراتیک و انقلابی است و نه یک جنبش چپ. روشن است که دانشجویان کمونیست در این جنبش سهم بسزایی در رهبری و تحرک بخشیدن به آن و همچنین رادیکال کردن آن دارند. برمبنای ماهیت جنبش دانشجویی خواست عمومی جنبش دانشجویی خواست آزادی و دموکراسی و استقلال است. سخن راندن از برابری به معنای عام آن ایرادی ندارد اما باید روشن باشیم که شعار برابری به مفهوم سوسیالیستی آن شعار بخشی از دانشجویان است ونه همه ی دانشجویان دانشگاه ها. تاکید براین امر از آن رو اهمیت دارد که موجب درهم کردن وظایف دموکراتیک نیروهای کمونیست که متوجه اکثریت دانشجویان و جنبش دانشجویی است و وظایف سوسیالیستی آن ها که تنها متوجه گردآوری و پیش بردن بخشی از دانشجویان است می شود.
از سوی دیگر وظیفه ی انقلابیون کمونیست در جنبش دانشجویی محدود به پیش بردن جنبش دانشجویی نمی شود بلکه گستره ی وظایف آنها به طبقه ی کارگر و تمامی طبقات استثمار شده و ستمدیده کشیده می شود. در حال حاضر مهم ترین وظایف انقلابیون کمونیست در جنبش دانشجویی پیوند با جنبش طبقه ی کارگر و پیشروان آن و بنا نهادن حزب انقلابی کمونیستی است که بتواند مبارزه ی طبقه ی کارگر و تمامی طبقات خلق را پیش برد.   

سمت گیری جنبش دانشجویی و اتحاد جنبش های دموکراتیک و طبقاتی
«ما دانشجویان در کنار دانش‌آموزان، زنان و جوانان و همراه با خانواده‌های دادخواه و زندانیان سیاسی و در کنار کارگران و معلمان و بازنشستگان، با تکیه به پیروزی‌هایی که برابر دیکتاتورها و زورگویان به دست آورده‌ایم، انقلاب «زن زندگی آزادی» را تا پیروزی کامل به پیش خواهیم برد.»(از بیانیه ی گروه های دانشجویی به مناسبت ۱۶ آذر ۱۴۰۲)
«ما همچنان کنار هم ایستاده‌ایم؛ علیه هرگونه ستم طبقاتی،اختناقی که با ایدئولوژی اسلام‌گرایانه و بازارگرایانه رقم زده‌اید و ستم قومی‌ و جنسیتی‌ای که منجر به انواع مرزکشی و تفرقه فرهنگی در جامعه ایران شده است.» (از بیانیه مشترک دانشجویان دانشگاه‌های تهران، بهشتی (ملی)علامه طباطبایی، فردوسی مشهد، اصفهان و یزد) 
«ما دانشجویان دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران بر همه آن کسانی که فریاد دادخواهی می‌زنند و در مقابل بی‌حرمتی‌هایی که به مقام دانشجو وارد شده ایستادگی می کنند درود می فرستیم و از آنها می آموزیم. باشد که سال‌های آینده در ایرانی بهتر و آزاد، این روز را در کنار هم جشن بگیریم و به شجاعت امروزمان افتخار کنیم. ما تا آن روز برای رسیدن به هدفمان متوقف نخواهیم شد و دست از مبارزه نخواهیم کشید.» (بیانیه جمعی از دانشجویان دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران به مناسبت روز دانشجو)
«گروه‌های صنفی معلمان، کارگران و... سابقه فعالیت و شبکه‌سازی طولانی‌ای در ایران دارند و ارتباط و همکاری با آن‌ها می‌تواند هماهنگی میان دانشگاه، اصناف و خیابان را تقویت کند.»(از بیانیه مشترک دانشجویان دانشگاه‌های تهران، بهشتی (ملی)علامه طباطبایی، فردوسی مشهد، اصفهان و یزد) 
«زنده باد مبارزه زنان، دانشجویان، کارگران، معلمان و تمام گروه‌های ستم‌‌دیده که برای آزادی، مرزهای تعیین شده را به بازی و سخره گرفته‌اند و از میان سنگلاخ‌ها، مقاومت و آزادگی را زیست می‌کنند. چرا که تنها چیزی که از خود آزادی زیباتر است، ایستادن برای آن است. به امید روزی که دانشگاه و دانشجو آزاد باشند.» (بیانیه جمعی از دانشجویان دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران به مناسبت روز دانشجو)
«در پایان مانند گذشته اعلام می‌کنیم‌ که دانشگاه خانۀ ماست، ما آن را به اشغال‌گران واگذار نخواهیم کرد و فضاهایش را، تا رسیدن به روز جشن پیروزی، به انتفاضه‌ای علیه آن‌ها بدل خواهیم کرد (بیانیه جمعی از فعالین دانشجویی دانشگاه تربیت مدرس در آستانه ۱۶ آذر)
از این بخش های بیانیه ها برمی آید که گرایش بیشتر به اتحاد با طبقات استثمارشده و بخش های ستمدیده ی جامعه است که در مجموع گرایشی درست است اما چنانکه در بالا اشاره شد خلق در مرحله ی کنونی به طبقات استثمارشده محدود نمی شود. در اینجا یک تحلیل طبقاتی از جامعه و مشخص کردن طبقات و جبهه ی خلق و ضد خلق ضروری است. خلق در مرحله ی کنونی شامل طبقه ی کارگر، کشاورز، لایه های خرده بورژوازی( تهیدست، میانی و مرفه) و نیز سرمایه داران ملی است. روشن است که این طبقات خلقی هم در میان دانشجویان حضور دارند و هم در میان زنان و ملیت های دربند و اقلیت های مذهبی. 
پیوندی که در اینجا از آن نام برده می شود نشان از تجلی یک جبهه ی متحد از طبقات خلقی دارد اما به این امر به روشنی اشاره نمی شود. به نظر می رسد که این بیشتر زیر تاثیر گرایش های«چپ روانه» باشد که مساله ی تحلیل طبقات خلق را در مرحله ی کنونی تاریخی و مرحله ی انقلاب زیر شعاع جنبش های موجود( جنبش کارگری، جنبش دانشجویی، جنبش زنان، جنبش ملت های دربند و اقلیت های مذهبی) قرار داده یا به کلی نفی می کند و یا به حاشیه می برد. باید توجه داشت که به جز جنبش کارگری که تقسیم لایه های آن به پیشرو، میانی و عقب مانده است( و نه مثلا لایه های مرفه، میانی و فقیر - گرچه عموما در کشورهای امپریالیستی سخن گفتن از «لایه های مرفه کارگری» یا «اشرافیت کارگری» می تواند نکات مهمی را در مورد این طبقه و برخی تقابل های درونی آن و همچنین بروز سیاست رویزیونیستی و لیبرالی روشن کند) و به این لایه ها علیرغم وجود تضاد میان آنها، جنبه و یا خصلت طبقاتی متفاوتی نمی بخشد تقسیم لایه های دیگر جنبش ها صرفا از طریق پیشرو میانی و عقب مانده صورت نمی گیرد بلکه بر مبنای طبقاتی و لایه بندی طبقاتی صورت می گیرد. و تازه چنان که تقسیمی هم بر مبنای پیشرو، میانی و عقب مانده  صورت گیرد این تقسیم، تبعیت این جنبش ها را از مساله ی تقسیم طبقاتی (کدام طبقات) از بین نمی برد. درون چنین جنبش هایی پیشرو، میانی و عقب مانده وجود دارد اما پیشروان تنها نیروهای کمونیست نیستند بلکه ممکن از لایه های دیگر طبقات از جمله طبقات مرفه( مثلا خرده بورژوازی مرفه) باشند. در واقع در اینجا هر طبقه و همچنین لایه های هر طبقه، پیشروان خود را دارد که در جنبش مزبور به عنوان یک کل فعالند. جدا از جنبش دانشجویی، جنبش زنان نیزجنبشی است که تمامی طبقات خلقی در آن نماینده دارند. این امر در مورد ملت های دربند و یا اقلیت های مذهبی نیز راست در می آید. در مورد دهقانان نیز اساسا تعلق طبقاتی است که معین کننده ی لایه بندی مرفه و میانی و تهیدست در میان دهقانان است و پس از آن در این لایه ها پیشرو و میانی و عقب مانده تعیین می گردند.   

آینده جنبش دانشجویی و دانشگاه
«• تخیل دانشگاه آینده پس از آزادی: دانشگاه همانند جامعه، دیر یا زود، آزاد خواهد شد.‌ آن روز که فرا برسد با پرسش‌هایی نفس‌گیر مواجه خواهیم شد. به عنوان مثال، دانشگاه چگونه سازمان‌دهی شود که به نابرابری و تبعیض منجر نشود؟ چگونه می‌توان آزادی آکادمیک را نهادینه کرد؟ نسبت دانش‌های مختلف با ایرانِ آینده چیست؟ بدیل‌های نهادهای دانشگاهی کدامند؟... اندیشیدن به آیندۀ دانشگاه، حتی در خفقان‌‌آلودترین روزها، کنشی تاکتیکی‌ست که برای جنبش‌ دانشجویی امروز هم ممکن ا‌ست و هم ضروری. تدوین منشورهایی درون‌ـ‌دانشکده‌ای، درون‌ـ‌دانشگاهی و میان‌ـ‌ دانشگاهی در سطوح و مقیاس‌هایی مختلف می‌تواند در دستور کارِ مبارزاتی دانشجویان قرار بگیرد.» (بیانیه جمعی از فعالین دانشجویی دانشگاه تربیت مدرس در آستانه ۱۶ آذر)
این ها نکات قابل تاملی است و نیاز دارد که بحث درباره آن با توجه به مراحل انقلاب و چگونگی تحلیل طبقاتی از جبهه ی خلق و ضدخلق در هر مرحله و سیاست های آموزشی طبقه ی رهبری کننده ی انقلاب که تابعی از سیاست های کلی آن در مبارزه طبقاتی در آن مرحله است، صورت گیرد.
گروه مائوئیستی راه سرخ
ایران
آذرماه 1402

۱۴۰۲ آذر ۲۴, جمعه

انقلاب ایران و مساله ی چگونگی تصرف قدرت سیاسی به وسیله ی طبقه ی کارگر(5)

 
    انقلاب ایران و مساله ی چگونگی تصرف قدرت سیاسی به وسیله ی طبقه ی کارگر(5)
بخش نخست: قهر انقلابی و الگوهای تاریخی انقلاب
 
عوامل مثبت به نفع ترویج و تبلیغ و سازماندهی کمونیستی و آماده شدن برای
انقلاب سوسیالیستی
پ- تضاد بین امپریالیست ها و جنگ جهانی
تضاد بین امپریالیست ها یکی از مهم ترین تضادهایی است که بر کشورهای امپریالیستی و نظام سرمایه داری تاثیر می گذارد و از یک سو و علیرغم مثلا تقویت یک بورژوازی امپریالیستی در این یا آن کشور در مقابل امپریالیستی دیگر و یا تضعیف جنبش توده ای در این یا آن کشور اما کل بورژوازی و نظام امپریالیستی را تضعیف می کند و از سوی دیگر شرایط را به گونه ای عام برای رشد جنبش طبقه ی کارگر و دیگر جنبش های توده ای و جهان بینی کمونیستی و احزاب کمونیست انقلابی و برقراری نظام سوسیالیستی فراهم می سازد( و نه به گونه ای خاص، زیرا امر اخیر نیاز به کار فعالانه و مداوم  و درازمدت کمونیست ها دارد). اگر در تضادها میان طبقه ی کارگر و بورژوازی، زندگی طبقه ی کارگر و یا دیگر طبقات زحمتکش عموما از جهت اقتصادی و نیز سیاسی تهدید شده و آنها به شرایطی بدتر از آنچه موجود است رانده می شوند و یا اگر در تضاد میان خلق های کشورهای زیرستم و امپریالیست ها ضربات سنگینی به نیروهای نظامی امپریالیسم وارد می شود و تاثیرات معینی به روی رشد تضادهای داخلی کشورهای امپریالیستی گذاشته می شود و بالاخره اگر تجاوز به کشورهای زیرسلطه و یا دخالت نظامی در این کشورها زندگی و جان افراد متعلق به طبقه ی کارگر و دیگر طبقات زحمتکش در خطر قرار می گیرد، اما در جنگ بین امپریالیست ها، نه تنها زندگی اقتصادی و سیاسی و فرهنگی در خطر نابودی قرار می گیرد، بلکه تمامی زندگی و جان افراد تمامی طبقات زحمتکش و میانی و اکنون با این سلاح هایی که امپریالیست ها انبار کرده اند خود بشر در معرض خطر و نابودی کامل قرار می گیرد. تمامی این ها نیز موجب رشد آگاهی سیاسی توده ها و مبارزات گسترده ای در مقابل جنگ، گرایش عمومی به سوی صلح در میان بشر و در بهترین حالت انقلاب می شود و گزینه نظام سوسیالیستی که یگانه گزینه ای است که در مقابل تمامی طبقه کارگر و طبقات ستمدیده ی کشورهای جهان قرار می گیرد بیش از پیش در ذهن توده ها نافذ می شود.
برای همین هم یکی از مهم ترین تضادهای موثر در تکامل مبارزه ی طبقاتی و برآمدن کشورهای سوسیالیستی همین جنگ ها بوده است. جنگ جهانی نخست به بروز انقلاب در کشورهای اروپایی به ویژه روسیه و انقلاب اکتبر انجامید و در جنگ جهانی دوم نیز نه تنها زمین اقتصادی - سیاسی بیشتر کشورهای امپریالیستی شخم زده شد بلکه انقلاب و مبارزه سیاسی- نظامی در کشورهای اروپای شرقی رشد کرد و به برقراری حکومت های کارگری و بلوک سوسیالیستی انجامید. در عین حال این جنگ ها به روی کشورهای زیرسلطه که به طور مستقیم یا غیرمستقیم درگیر جنگ جهانی بودند تاثیرات فراوان گذاشت و آنها را به سوی انقلاب های رهایی بخش دموکراتیک و سوسیالیستی راند که بیرون آمدن چین کمونیستی یکی از بزرگترین آنهاست.  
پایه و اساس مبارزه طبقاتی در مبارزه ی درون هر کشور مشخص است
با این حال، هرگز نباید از نظر دور داشت که پایه و اساس رشد مبارزه ی طبقاتی در داخل کشورهای امپریالیستی و بروز انقلاب سوسیالیستی در این کشورها، از تضادهای ماهوی و از تضاد بین اجتماعی شدن وسائل تولید و مالکیت خصوصی بر وسائل تولید بر می خیزد و نه از رقابت میان بورژوازی و امپریالیست ها. تضادی که در عرصه ی داخلی و مبارزه طبقاتی به شکل تضاد کار و سرمایه و بین طبقه ی کارگر و سرمایه داران امپریالیست خود را نشان می دهد.
به این نکته از این روی باید تاکید کرد که بدون کار داخلی پیگیر در میان طبقه ی کارگر و دیگر طبقات خلقی و بخش های گوناگون جامعه به وسیله ی پیشتاز این طبقه یعنی حزب کمونیست که چنانکه پیش از این اشاره شد وجه عمده و اساسی آن کار مخفی است و نه کار علنی و قانونی، و همچنین رشد مبارزه طبقاتی داخلی بین طبقه ی کارگر و بورژوازی ( که تلاش ما در این مقال بر شمردن امکانات منفی و مانع و امکانات مثبت و پیش برنده ی آن بوده و هست)، رقابت میان بورژوا- امپریالیست ها و جنگ های منطقه ای یا جهانی گرچه شکاف ها و خلاء های بزرگی در نظام یکپارچه ایجاد می کند و فرصت هایی برای تبلیغ و ترویج و سازماندهی سوسیالیستی می گشاید و آن را پیش می برد اما به هیچ وجه نه خود به خود به انقلاب سوسیالیستی کشیده می شود و نه نقش اساسی را در این خصوص به عهده دارد. مقایسه ای میان کشورهایی که در آنها انقلابات پیروزمند(خواه در پایان جنگ جهانی نخست و خواه جنگ جهانی دوم) روی داد نشان می دهد که چنانچه جنگ امپریالیستی به انقلاب تبدیل شود، انقلاب سوسیالیستی عموما در کشورهایی پیروز خواهد شد که طبقه ی کارگر یک مبارزه ی طبقاتی سنگین را از سرگذرانده و در عین حال به وسیله ی احزاب کمونیست انقلابی رهبری شده باشد. از این رو باید از مجموع شرایط و امکاناتی که در آنها مقدور می گردداستفاده کرد تا بتوان خواه در بحران های اقتصادی و خواه در جنگ های بزرگ منطقه ای یا جهانی توانایی تبدیل موقعیت طبقه ی کارگر را از طبقه ای محکوم به طبقه ای حاکم و برقراری دیکتاتوری پرولتاریا استفاده کرد.
نقش دوگانه ی تضادهای درونی و بیرونی
چنانکه در بالا اشاره کردیم برخی از این تضادها جنبه ی دوگانه دارند. از سویی برخی از امپریالیست ها و مرتجعین را ناتوان و فرسوده کرده اما برخی از امپریالیست ها را که از بحران و یا جنگ خارجی پیروز بیرون آمده اند تقویت کرده برای مدتی به اوج می رسانند. اما این پیروزی ها موقتی و گذرا بوده و در کل و علیرغم برخی از نوسانات در وضع طرفین این تضادها می توان این گونه گفت که آنها با شدت و ضعف زیاد و یا کم در کل نظام امپریالیستی را به سوی نابودی و سقوط سوق می دهند.
ت- وجود پیشینی کشورهای سوسیالیسم به ویژه کشورهایی همچون شوروی لنینی و استالینی و چین مائوئی
تضاد چهارمی که به نفع کمونیست ها در کشورهای امپریالیستی عمل می کند و می تواند شرایط مثبتی به نفع آنها فراهم آورد به وجود آمدن کشورهای سوسیالیستی در یک دوره ی معین تاریخی و تداوم نسبی نظام سوسیالیستی در آنها در یک دوره ی معین است. به وجود آمدنی که می تواند تکرار شود و همین ترس از تکرارشدن است که هوش و حواس امپریالیست ها را علیرغم ضعف کنونی کمونیست ها، پرانده است.
منظور ما به ویژه اتحاد شوروی سوسیالیستی در زمان لنین و استالین( 1918- 1956) و چین مائویی ( 1949- 1976) است. این حکومت ها اکنون دیگر وجود ندارند اما به عنوان شق اساسی و مهم تکامل بشر که جنگ جهانی سوم و نابودی بشر و زیست به روی کره ی زمین شق مقابل آن است و نه تداوم سرمایه داری و اسارت همیشگی بشر در این نظام( زیرا این شق غیرممکن است) و به عنوان گوشه ی چشمی از آینده بشر خود را نمایانده اند. امر نویی که گرچه شکست خورد و فرونشست اما همواره در چشم انداز و افق نظام استثمارگر سرمایه داری دیده می شود و بنابراین امکان عینی برآمدن دوباره و پیروزی نهایی آن بر نظام سرمایه داری وجود دارد.
گسست در پیوست و پیوست در گسست
در اینجا ما با تضادی به نام تضاد بین نظام سرمایه داری و نظام سوسیالیستی روبرو هستیم که یکی حضوری حی و حاضر و عینی دارد و دیگری موقتا شکست خورده و بنابراین حضور عینی اش موقتا پایان یافته و صرفا حضوری ذهنی دارد.
اما نخست این که حضور ذهنی اش با حضور ذهنی آن در پیش از کمون پاریس که تنها در شکل یک تحلیل علمی از اقتصاد سرمایه داری و تاریخ و مبارزه ی طبقاتی جاری ... و کلا یک جهان بینی و دیدگاه  در تمامی جوانب زندگی اجتماعی بروز کرد، و حتی پس از کمون که چندان به درازا نکشید متفاوت است؛
اگر آن زمان تنها یک جهان بینی و یا یک تجربه ی عملی کوتاه مدت بود اما بروز دیکتاتوری پرولتاریا و نظام های سوسیالیستی و تداوم آنها برای مدتی بیش از نیم قرن که نشان از درجه ای از تثبیت آنها داشت وضع تازه ای در مجموع نظام جهانی آفرید.   
و دوم این تجربه، تجربه ای استثنایی از نویی که پدیدار شده و به واسطه ی شرایط نامطلوب برای رشد و شکوفایی اش قدرت گسترش خود را از دست  داده و به اجبار ناپدید گردیده یعنی همچون بسیاری از پدیده های استثنایی که می آیند و می روند و بنابراین تجربه ای وارونده نبوده بلکه مبتنی بر تضاد اساسی و دیگر تضادهای جامعه ی کنونی است و می تواند دوباره به حضوری عینی خود پا دهد؛ گرچه حضورعینی دگر باره ی آن می تواند پیراسته تر و کامل تر از بروز آن در گذشته باشد.
این به این معناست که روند تحولات کنونی که مشخصه ی آن تسلط نظام سرمایه داری امپریالیستی بر سراسر جهان و استمرار پیوسته ی آن است در حرکات زیگزاگی و یا مارپیچی تاریخ منقطع و گسسته می شود و دوباره حرکت تحولاتی که در پیش از این در جهت برآمدن نظام سوسیالیستی صورت گرفته بود و در تداوم آن گسست ایجاد شده بود در کلاسی بالاتر و با کیفیاتی تکامل یافته تر از سر گرفته می شود و استمرار می یابد. امری که می توان این احتمال را داد که به پیروزی قطعی و نهایی نظام سوسیالیستی بینجامد.
مشکلات حضور ذهنی سوسیالیسم به عنوان یگانه جایگزین سرمایه داری
مساله در مورد این تضاد البته به ساده گی تضادهای بازگفته ی پیشین نیست. در اینجا مشکلاتی قد علم می کنند که گرچه استفاده از این تضاد را از بین نمی برند اما سخت می سازند.
نخست این که کشورهای سوسیالیستی از دوره ی معینی به کشورهای سرمایه داری تبدیل شدند و حکومت های رویزیونیستی و سرمایه داری این کشورها خود را«کمونیست» خواندند( همین گونه که اکنون رهبری رویزیونیست و نفرت انگیز حزب متعفن حاکم چین و یا کره شمالی خود را کمونیست می خوانند و به این وسیله هم مردم کشور خود را فریب می دهند و هم کارگران و زحمتکشان جهان را از کمونیسم بیزار می کنند). در این کشورها بدترین نوع حکومت ها حاکم شد و جامعه بسته و خفه گردید. یکی از دشواری های کار این است که بخش هایی از کارگران کشورهای امپریالیست این گونه کشورها را نماینده سوسیالیسم و کمونیسم می دانستند و از آن بیم و نفرت داشتند. همچنین است مهاجرت بسیاری از مردم اروپای شرقی به اروپای غربی که نشانگر آن بود مردمان مزبور از زندگی گذشته در کشورهای خود راضی نیستند. روشن است که اینها از جهاتی افشاگران زندگی فقیرانه و خفقان آور کارگران و زحمتکشان در کشورهای اروپای شرقی و در عین زندگی اشرافی سران و کادرهای اصلی حزب و دولت های رویزیونیست سرمایه داری شرقی بودند.
این بخش به هیچ وجه به نفع کمونیست ها نیست و طبعا مبارزاتی را که تا کنون علیه این گونه تبلیغات صورت گرفته و نقطه ی اوج آن مبارزات مائو و مائوئیست ها در چین با رویزیونیسم خروشچفی و تیتویی و .. بوده و تاثیر بسیاری هم داشته است باید ادامه داد.
مشکل دوم به این بر می گردد که در دوران سوسیالیسم در این کشورها نیز اشتباهاتی صورت گرفت. اشتباهاتی که هم به نبود تجربه ی کلانی از دیکتاتوری پرولتاریا و سوسیالیسم( به جز دوران کوتاه کمون پاریس) و چگونگی حل تضادهای چنین جامعه ای بر می گشت و در نتیجه این جوامع چون کودکی بودند که تازه می خواست راه رفتن یاد بگیرد و زمین خوردن اش بنابراین تا حدودی طبیعی بود و هم به اشتباهات تئوریک - سیاسی رهبران و هم به فشارهای امپریالیست های غربی برای پرس کردن این کشورها زیر مسابقه ی تسلیحاتی.
این امر پرسش ها را متوجه سوسیالیسم واقعی نیز کرده است و کماکان بخش هایی از نسل های تازه ی کارگران در کشورهای غربی خواهان پاسخ های سرراست تری هستند. 
در این مورد و در گذشته مبارزاتی که مائو و مائوئیست ها در چین به راه انداختند در تغییر وضع به نفع ترازبندی از این تجارب نقش داشت و اکنون نیاز است که این امرنیز در سطحی بالاتر ادامه یابد.
به این ترتیب ضمن دفاع از حکومت های دیکتاتوری پرولتاریا در کشورهای سوسیالیستی در دوره ای معین به ویژه دوران استالین در شوروی و برشمردن خدمات وی به طبقه ی کارگر و سوسیالیسم که وجه عمده ی فعالیت و کار انقلابی استالین به عنوان یکی از رهبران پرولتاریا بوده است، در عین حال باید نقادی هایی که از گذشته وجود داشته است پیش برد.   
وجوه مثبت حضورذهنی سوسیالیسم
اما علیرغم این وجوه منفی، وجوه مثبت وجود سوسیالیسم در اتحاد شوروی و چین مائوئی و کلا اردوگاه سوسیالیسم در دوره ای از عمر خود به نفع تبلیغ کمونیستی در کشورهای امپریالیستی است. توده های این کشورها در شرایط وحشتناکی که کشورهای سرمایه داری امپریالیستی غربی و نیز کشورهای امپریالیستی سرمایه داری اروپای شرقی که گوی فاشیست بودن را از غربی ها ربوده اند برای آنها به وجود آورده و به وجود خواهند آورد که بحران های مداوم و جنگ های بی پایان برجسته ترین موارد آن هستند، تاثیر خود را خواه بر توده های کارگر کشورهای اروپای غربی و خواه کارگران کشورهای اروپای شرقی خواهد گذاشت و خواست جهانی بدون جنگ و بدون این نابرابری ها را بیش از پیش در راس خواست ها قرار خواهد داد. در اینجا از یک سو آن موجودیت سوسیالیسم و کشورهای سوسیالیستی و آن حضور ذهنی سوسیالیسم نقش تیز و بُرای خود را ایفا خواهد کرد و از سوی دیگر قدرت این حضور ذهنی را نفس وجود طبقه ی کارگر که ماهیتا  خواهان کمونیسم است افزایش خواهد داد و از سوی سوم مبارزات این طبقه و لایه های تهیدست در کشورهای امپریالیستی و به همراه  آن طبقه ی کارگر و زحمتکشان و طبقات میانی در کشورهای زیرسلطه، آن را رشد داده و تشدید خواهد کرد و به حضوری عینی تبدیل خواهد کرد.
جهان مال طبقه ی کارگر است و طبقه ی کارگر آن را به دست خواهد آورد
خلاصه کنیم: شرایطی متضاد برای فعالیت های کمونیست ها در کشورهای امپریالیستی غربی و شرقی وجود دارد. این شرایط از یک سو فعالیت کمونیست ها را محدود می کند و از سوی دیگر امکاناتی برای گسترش آن فراهم می آورد.
آنچه محدود می کند گرایش بورژوازی امپریالیست به ارتجاع هر چه بیشتر و تبدیل دموکراسی بورژوازی رقابت آزاد به دموکراسی بورژوازی امپریالیستی است که نشانگر این است که بورژوازی نتایج مثبت مبارزات تاریخی گذشته ی کارگران و دهقانان را هر روز بیشتر از چنگ طبقه ی کارگر و دیگر توده ها در می آورد و آنها را در حصارهای نظام کثیف و کریه خود بیشتر به بند می کشد. این امر فعالیت قانونی و علنی کمونیست ها را که در عین حال نسبت به فعالیت مخفی غیر عمده است محدود کرده و به فعالیت مخفی آنها که در هر حال عمده است می افزاید.
آنچه گسترش می دهد از یک سو بحران های اقتصادی مداوم است که قدرت بورژوازی را تضعیف می کند و مبارزه ی طبقاتی داخلی بین طبقه ی کارگر و بورژوازی را رشد می دهد و از سوی دیگر مبارزات خلق های زیر سلطه ی امپریالیسم با امپریالیست ها و همچنین جنگ های تجاوزکارانه ی امپریالیست در مناطق گوناگون و در نهایت جنگ های منطقه ای و جهانی بین امپریالیست هاست.  به نظر می رسد که قدرت گسترش، بیش از محدود شدن باشد و این امر که از شرایط و امکانات این گسترش چگونه می توان استفاده کرد به آن نیروهای کمونیستی ربط می یابد که در این گونه کشورها فعالیت می کنند.
و سخن پایانی، جهان نه مال سرمایه داران و استثمارگران و ستمگران بلکه مال طبقه ی کارگر و استثمار شده ها و ستمدیده هاست و طبقه ی کارگر در راس استثمارشده گان و ستمدیده گان آن را از چنگال بورژوازی بیرون کشیده و دوباره به دست خواهد آورد.  
هرمز دامان
آذر ماه 1402

۱۴۰۲ آذر ۱۹, یکشنبه

انقلاب ایران و مساله ی چگونگی تصرف قدرت سیاسی به وسیله ی طبقه ی کارگر(4)

 
    انقلاب ایران و مساله ی چگونگی تصرف قدرت سیاسی به وسیله ی طبقه ی کارگر(4)
بخش نخست: قهر انقلابی و الگوهای تاریخی انقلاب
 
عوامل مثبت به نفع ترویج و تبلیغ و سازماندهی کمونیستی و آماده شدن برای
انقلاب سوسیالیستی
در بخش پیشین توجه ما عمدتا متوجه کار برای انقلاب سوسیالیستی در شرایط« آرام وتدریجی» و «مسالمت آمیز» تکامل داخلی مبارزه ی طبقاتی در کشورهای امپریالیستی بود. در آنجا ما خود را محدود به این مساله کردیم که به ویژه پس از جنگ جهانی دوم، بورژوازی امپریالیستی کشورهای غربی شرایط فعالیت سیاسی قانونی را برای گروه ها و احزابی غیر گروه و احزاب حاکم بسیار دشوار کرده است و به اصطلاح از راه های گوناگون دست آن ها را در پوست گردو گذاشته است چندان که وضع دموکراسی بورژوایی در دوران امپریالیسم به هیچ وجه با وضع دموکراسی بورژوایی در دوران سرمایه داری رقابت آزاد قابل قیاس نیست و اگر هم از تفاوت کیفی اساسی بین این دو دموکراسی بورژوازی در دو مرحله ی سرمایه داری سخنی به میان نیاوریم و دومی را گرایش به دیکتاتوری بورژوازی آشکار و گسترش آن ندانیم، تفاوت های کمی- کیفی بسیاری به وجود آمده که مشخص کننده مرحله ی دموکراسی بورژوایی امپریالیستی و اختلاف چشمگیر آن با دموکراسی بورژوایی رقابت آزاد است. ما این تغییرات را در وجوهی مانند آزادی فعالیت سیاسی احزاب، امکان ایجاد فراکسیون پارلمانی و شرایط اشرافیت کارگری در رهبری اتحادیه های کارگری و نیز چگونگی سم پاشی ایدئولوژیک بورژوازی امپریالیستی و شست وشوی مغزی توده ها به وسیله ی ایدئولوژی بورژوا - امپریالیستی حاکم را دنبال کردیم. مجموع آنچه بر شمردیم گواه بر وضعی منفی برای فعالیت سیاسی کمونیست ها در کشورهای امپریالیستی داشت.
اکنون بر آنیم که شرایطی را بر شماریم که عکس وضعیت پیشین است و می تواند هم به نفع فعالیت سیاسی قانونی و همچنین غیرقانونی کمونیست ها و احزاب دموکراتیک انقلابی در کشورهای امپریالیستی باشد(که این فعالیت دومی است که بسیار مهم است و جنبه ی عمده دارد) و هم شرایط نابودی نظام سرمایه داری را در این گونه کشورها فراهم کند. این وجوه مثبت هم  از تضادهای درونی برمی خیزند و هم از تضادهای بیرونی. در مجموع چهار تضاد موثر به حال تبلیغ و سازماندهی کمونیستی و ویران کردن نظام سرمایه داری در کشورهای امپریالیستی عمل می کنند که برخی از آنها کماکان در شرایط«تدریجی» و«مسالمت آمیز» پیش می آید و برخی دیگر زمانی است که نظام درگیر بحران های درونی و بیرونی است.  در زیر به خلاصه ترین شکل به آنها اشاره می کنیم.
الف- بحران های اقتصادی و رشد تضاد بین طبقه ی کارگر و خرده بورژوازی تهیدست با سرمایه داران
نخستین و مهم ترین وضعیتی که طبعا وجوه مثبتی برای کار کمونیست ها در کشورهای امپریالیستی فراهم می آورد بحران های اقتصادی است. این بحران ها که پس از جنگ دوم جهانی مداوما و با افت هایی کوتاه همواره ادامه داشته و به شکل های گوناگون گاه این کشور و گاه آن کشور و گاه نیز بیشتر و یا تمامی کشورهای امپریالیستی غربی را در برگرفته است همواره منجر به رشد مبارزه طبقاتی کارگران و لایه های تهیدست و میانی خرده بورژوازی با سرمایه داران گردیده است.
اگر بخواهیم از برخی از مهم ترین فرازهای چنین بحران هایی که تبدیل به بحران های سیاسی شدند سخن به میان آوریم باید به بحران دهه ی شصت در فرانسه، بحران های کشورهای اسپانیا( که خود جنگ داخلی بزرگی را در دوره های پیشین از سر گذرانده بود) و پرتغال در دهه ی هفتاد و رشد مبارزات سیاسی در این کشورها، بحران دهه ی هشتاد در انگلستان و اعتصابات مبارزات کارگران معدن با دولت امپریالیستی این کشور، مبارزات در کشور یونان در دهه نخست 2000 و بحران 2008 در کشورهای امپریالیستی که بیشتر این کشورها را در بر گرفت و منجر به مبارزات کارگران و لایه های زحمتکش در بیشتر کشورها شد، بحران دهه دوم در کشورهای فرانسه و آمریکا که در هر دو کشور منجر به مبارزات طولانی شد( در فرانسه مبارزات کارگران و جلیقه زردها و بازنشسته ها اشکال کامل تری داشت). این بحران های کوچک و بزرگ که دیر و زود داشته اما سوخت و سوز نداشته و هرگز متوقف نشده است همواره خواه در یک کشور خواه در یک گروه کشورها و خواه در تمامی کشورهای امپریالیستی قدرت دولتی را ناتوان و مانورهای طبقه ی حاکم امپریالیست را محدود کرده و میدانی برای گسترش فعالیت های تبلیغی و ترویجی انقلابی کمونیستی و پیشروی آنها فراهم آورده است.
نتایج کوتاه مدت و درازمدت مبارزات طبقاتی در کشورهای امپریالیستی
ممکن است گفته شود که هیچ کدام از این مبارزات به نتایجی به نفع طبقه ی کارگر منجر نشده است و سرمایه داری امپریالیستی خود حلال مشکلات اقتصادی خویش بوده و هست و نیروی تسلط بر بحران ها و حل آنها و نیز خفه کردن و یا به کجراه بردن مبارزات ناشی از آنها را دارد.
اما نخست اینکه بودن این مبارزات بهتر از نبود آنهاست و قطعا نتایجی که روی دادن آن ها به بار می آورد حتی از جنبه ی سیاسی صرف و نه نتایج اقتصادی فوری برای طبقه ی کارگر، نبود آنها به بار نمی آورد و برعکس نبود آنها شرایط را برای فشارهای طاقت فرساتر به طبقه ی کارگر آماده می کند؛ حال که این مبارزات مداوما به وجود می آید بورژوازی چنین فشارهای سنگینی به طبقه ی کارگر و توده ها وارد می کند اگر به وجود نمی آمد بورژوازی چه می کرد!
 دو دیگر، این مبارزات بستری برای گسترش و تکامل آنها در امواج بعدی فراهم می آورد که فقدان آنها طبعا نمی تواند. این نیز مهم نیست که این امواج کی و در چه شرایطی بروز خواهد کرد بلکه مهم این است که به وجود خواهند آمد و گسترش خواهند یافت و این موجب می شود که مبارزات همواره زنده نگاه داشته شود.
سوم، این که اینها بستری برای فعالیت سیاسی کمونیست ها در کشورهای امپریالیستی برای  رشد سیاسی طبقه ی کارگر و بیرون کشیدن بخش های وارفته و نیمه منفعل طبقه ی کارگر از حلقوم بورژوازی خواهد بود و این امکان را که در گیرودار تضادهای دیگر، طبقه ی کارگر و پیشروان این طبقه به ویژه احزاب کمونیست انقلابی بتوانند اثرگذارتر شوند بالاتر خواهد برد.
و چهارم این که این ها به پیروزی نرسیده اند دلیل آن نیست که در دورهای بعدی نیز به پیروزی نخواهند رسید.
شکی نیست که دوره ی پسگرد در رهبری جنبش های انقلابی که موجب روآمدن رهبری ها و جهان بینی های ارتجاعی شده و همچنین عقب نشینی و ناتوانی کنونی کمونیست ها به پایان خواهد رسید؛ ورق برخواهد گشت و طبقه ی کارگر در سطحی گسترده و در جهان دوباره رو خواهد آمد.  
شکل گیری مبارزات پیرامون مسائل نژادی و قومی و زنان و دانشجویان و محیط زیست
در کنار بحران اقتصادی که تمامی طبقات زحمتکش و حقوق بگیر و حتی لایه های زیرین خرده بورژوازی را زیر فشار قرار می دهد تضادهای گوناگون دیگری وجود دارد که رشد و تکامل هر کدام از آنها امکانات تازه ای را برای ترویج و تبلیغ کمونیستی و سازماندهی انقلابی طبقه ی کارگر می گشاید.
مهم ترین این تضادها عبارتند از تضاد توده های سیاه با نژادپرستی که به ویژه در کشور آمریکا نقش بسیار مهمی داشته و دارد و موجب مبارزات فراوانی به ویژه از دهه ی شصت به این سو گردیده که آخرین آنها در سال 2020 و پس از کشتن جرج فلوید به دست پلیس فاشیست آمریکا بود. همچنین نگاه نژادپرستانه و تحقیرآمیز نظام حاکم به مهاجرین و دسته بندی آنها با نام های« آسیایی»،«لاتینی» و... که موجب فشار روانی به مهاجرین و رشد مبارزات انقلابی در میان آنها می شود. مبارزات زنان جهت برابری حقوق با مردان و رهایی از ستم مردسالارانه و سرمایه سالارانه که همواره بخش مهم مبارزات فرهنگی و عملی را تشکیل داده است. و در کنار این جنبش ها مبارزات دانشجویان که گرچه در دهه های اخیر چونان مبارزه ی مستقل دانشجویی افت کرده اما دانشجویان و دانش آموزان پشتیبان و شرکت کننده در جنبش های دیگر از جمله مبارزات علیه تبعیض نژادی و مبارزات زنان و نیز مبارزه در جهت محیط زیست بوده اند. روشن است که تحرک این مبارزات جامعه را درگیر بحران های سیاسی و فرهنگی می کند و به نوبه ی خود قدرت حاکمیت بورژوازی را به طور مستقیم مقابل توده ها قرار داده از بُرد و نفوذ آن می کاهد و آن را ناتوان می گرداند. جدا از این که بخشی از عناصر این مبارزات، کارگران و یا فرزندان آنها بوده اند، این مبارزات همواره تاثیر فراوانی روی مبارزات طبقه ی کارگر داشته و نیز شرایط مساعدی برای تبلیغ و ترویج کمونیستی و سازماندهی انقلابی طبقه ی کارگر و دیگر لایه های زحمتکش و رشد جنبش کمونیستی در میان اقلیت های نژادی، قومی، زنان و دانشجویان و کلا توده ها فراهم کرده است. 
کشورهای امپریالیستی اروپای شرقی
آنچه گفته شد غیر از بحران در کشورهای امپریالیستی بلوک شرق و رشد مبارزه ی طبقاتی در این کشورها است که به یک باره کل دولت های رویزیونیستی این گونه کشورها را به مبارزه طلبید و سرنگون کرد.
البته مبارزه در کشورهای سرمایه داری بلوک شرق به این دلیل که دولت های حاکم و بورژوازی بوروکرات حاکم خود را«کمونیست» می خواند و نیمچه فضای قانونی راهم برای فعالیت کمونیست های انقلابی اجازه نمی داد طبعا در مسیر دلخواه پیش نرفت و شکست دولت های امپریالیستی بلوک شرقی شرایط را برای ایجاد نوعی دولت های امپریالیستی بلوک غربی(نه مانند آنها بلکه همچون بدل فقیر و یا نیمه فقیر آن ها) در بیشتر این کشورها فراهم کرد. اما به این دلیل که وضع چنین شد نمی توان نفس وجود و ماهیت مبارزه ی طبقاتی کارگران علیه بورژوازی را در این کشورها نادیده گرفت و انکار کرد. این مبارزات شکست خورد زیرا نه حزب کمونیست انقلابی ای در این کشورها شکل گرفته بود و نه طبقه ی کارگر خودش توانست در آنجایی که بیشتر از دیگر کشورها متشکل بود و رهبرانی شکل گرفته در طی مبارزات دو دهه داشت و برای منافع خودش مبارزه می کرد( و یا چارچوب های خواست ها و مبارزه چنین نشان می داد و یا حداقل طبقه ی کارگر این گونه فکر می کرد) یعنی در لهستان و در اتحادیه ی همبستگی به پیروزی برسد.
مبارزات در لهستان و به وسیله ی اتحادیه ی همبستگی تجلی واقعی مسیری بود که طبقه ی کارگر و لایه های خرده بورژوازی این گونه کشورها در آن شرایط تاریخی دنبال کردند. اگر فرانسه در میان کشورهای غربی در دوران مارکس و انگلس تجلی آشکارترین شکل مبارزه ی طبقات و رسیدن آن به نتایج قطعی بود بی تردید لهستان نیز در بین کشورهای اروپای شرقی تجلی آشکارترین شکل مبارزه ی طبقات و در عین حال نتایج عملی چنین مبارزاتی گردید. مشکل اساسی آنجا بود که مبارزه ی طبقه ی کارگر با بورژوازی رویزیونیست حاکم علیرغم تفاوت هایی، در ماهیت امر با جهان بینی بورژوازی امپریالیست غرب و در بهترین حالت جهان بینی لیبرالیسم غربی صورت گرفت و در نتیجه برای این طبقه به جای پیروزی در نهایت شکست به همراه آورد و طبقه ی کارگر خود را از دهان یک نوع بورژوازی در آورد و به دهان نوع دیگری از بورژوازی انداخت.
با این همه پایه ی این مبارزات زده شد و بنابراین این مبارزات دور دیگری نیز خواهد داشت و چنانچه شرایط با کمونیست های همراهی کند مشکل که در دور بعدی طبقه ی کارگر در کشورهای اروپای شرقی اشتباهی را انجام دهد که در این دوران انجام داد.      
ب- تضاد بین طبقه ی کارگر و خلق های کشورهای زیرسلطه ی امپریالیستی و نقش آنها در ایجاد شرایط مثبت برای کار کمونیست ها در کشورهای امپریالیستی
در کشورهای زیر سلطه دو گونه وضع می تواند به نفع فعالیت های کمونیست ها در کشورهای امپریالیستی( غربی و شرقی) گردد. این دو وضع می توانند انقلاب در این کشورها باشد و یا تجاوز نظامی کشورهای امپریالیستی به آنها .البته  جنگ بین کشورهای زیرسلطه با یکدیگر( که بخشا ناشی از تضاد نیروها و باندهای امپریالیستی فعال در این کشورها و بخشا نیز از تضادهای داخلی خود آنها آب می خورد) می تواند به گونه هایی دیگر در فعالیت کمونیست کشورهای سرمایه داری غرب موثر واقع شود.
انقلاب در کشورهای زیرسلطه امپریالیسم - انقلاب های پیروز و انقلاب و یا جنبش های شکست خورده
در کشورهای زیرسلطه شرایط انقلابی عموما وجود دارد و این همواره بین این کشورها پخش می شود. دیروز این کشور و این منطقه در آسیا انقلاب بود و امروز کشور و منطقه ای دیگر و فردا نیز به همچنین.  در یک صد و اندی سال اخیر همچون بحران های اقتصادی در کشورهای امپریالیستی، فراشد انقلاب در کشورهای زیرسلطه علیرغم افت های کوتاه مدت هرگز قطع نشده است.
نگاهی به رویدادهای پس از جنگ اول و به ویژه جنگ دوم جهانی نشان می دهد که انقلاب در کشورهای زیرسلطه می تواند به نفع مبارزات کمونیست ها در کشورهای امپریالیستی باشد، به ویژه زمانی که طبقه ی کارگر رهبر انقلاب و یک حزب واقعا کمونیست و انقلابی رهبری طبقه را در دست داشته باشد. در شرایط پیش و پس از جنگ جهانی اول در کشورهای ایران و ترکیه و چین انقلاباتی رخ داد( انقلاب مشروطیت در ایران، انقلاب ترک های جوان در ترکیه و  انقلاب 1911 به رهبری سون یات سن)که همه موجب تضعیف کشورهای امپریالیستی گردیدند و به نفع تبلیغ و ترویج کمونیست ها در این کشورها شدند. برای نمونه بلشویک ها توانستند از این انقلابات نیروی بیشتری کسب کنند و برای گرفتن قدرت آماده گی بیشتری بیابند.( توجه زیاد لنین به این انقلاب ها و طرح  این مساله که کشورهای زیر سلطه مراکز نوین تحرک انقلابی در جهان هستند از همان زمان رخ دادن آنها در دهه ی نخست سده ی بیستم بسیار آشکار است و در عین توجه از داخل به بیرون توجه به تاثیرات بیرون در داخل نیز هست). 
امر تضاد بین خلق های کشورهای زیرسلطه و امپریالیسم پس از جنگ جهانی دوم شدت بیشتری یافت و حتی نسبت به تضاد بین طبقه ی کارگر کشورهای امپریالیستی و بورژوازی امپریالیستی که پیش و در پایان جنگ جهانی نخست نقشی عمده داشت، نقشی عمده تر یافت. نقشی که تا کنون ادامه یافته است.
از میان انقلاب های پس از جنگ جهانی دوم می توانیم به انقلاب های چین و رویدادهای 12 ساله در ایران از شهریور 20 تا 32 و سپس انقلاب دموکراتیک 57 اشاره کنیم. این امری است که با انقلاب و جنبش های دموکراتیک در کشورهای افریقایی به ویژه الجزایر و مصر و کنگو و بعدها افریقای جنوبی و در کشورهای آسیایی با مبارزات در کشورهای اندونزی و سپس جنگ های آزادیبخش در هندوچین و در کشورهای آمریکای مرکزی و جنوبی با انقلاب هایی به طور مداوم در بسیاری از این کشورها به ویژه مکزیک و شیلی و نیکاراگونه ... همواره ادامه یافته است. این انقلاب ها در قرن کنونی نیز رخ داده که مهم ترین آنها انقلاب های همزمان در کشورهای عربی(بهار عربی) بود که در برخی از آنها مانند مصر و سوریه و تونس به مدت زیادی تداوم یافت.
روشن است که انقلابات پیروزمند به ویژه انقلاب هایی با رهبری کمونیستی( مثلا انقلاب چین 1949) و در کنار آنها انقلاب هایی مانند انقلاب شیلی 1974 و یا مبارزات زاپاتیست ها در مکزیک، تاثیرات بیشتری در کشورهای غربی و مساعد کردن شرایط برای تبلیغ و ترویج کمونیسم داشته است و برخی مانند انقلاب چین و رهبری مائو در چارچوب های مشخصی ورق را به نفع کمونیست ها در کشورهای امپریالیستی برگردانده است، اما حتی نقش مثبت انقلاب های شکست خورده در کشورهای زیر سلطه ی امپریالیستی بسیار زیاد بوده و این انقلاب ها توانسته اند شرایط مثبتی به نفع کار کمونیستی در کشورهای غربی به بار آورند و یاری فراوان به شرایط کارانقلابی برای آماده کردن طبقه ی کارگر در این کشورها برای انقلاب سوسیالیستی کنند.   
جنگ های تجاوز کارانه امپریالیست ها علیه کشورهای زیرسلطه
 روی دیگر انقلاب ها و یا مبارزات انقلابی در کشورهای زیرسلطه نقشی است که تجاوز امپریالیست ها به این کشورها داشته است.
در اینجا دو نوع جنگ رخ داده است: جنگ ارتجاعی امپریالیست علیه خلق های کشور زیرسلطه( که نمونه هایی مانند الجزایر و ویتنام می توانند از مهم ترین شواهد آن به شمار آیند) و جنگ های علیه دولت های ارتجاعی مانند تجاوز به کشورهایی مانند افغانستان و عراق و لیبی و سوریه که از یک سو در چارچوب تضاد میان امپریالیست ها و انقلاب در این کشورها و از سوی دیگر در چارچوب تضاد امپریالیست های غربی با امپریالیسم روسیه رخ داده است. تمامی این جنگ ها شرایط را در کشورهای امپریالیستی از حالت«آرام» به بحران می کشانند و مخارج هنگفتی به دوش طبقه ی کارگر و توده های زحمتکش طبقه ی میانی می گذارند و می توانند شرایط مثبتی برای فعالیت احزاب کمونیست در کشورهای امپریالیستی فراهم کنند.
برای نمونه تجاوز امپریالیست ها به افغانستان و به ویژه عراق( و همچنین جنگ اوکراین و اکنون جنگ اسرائیل علیه خلق فلسطین)  موج مبارزات ضد جنگ را در تمامی کشورهای امپریالیستی فراهم کرد. اینجا نیز در حال حاضر و در درجه ی نخست به این دلیل که چپ مبارز و کمونیست در شرایط ضعف به سر می برد، مساله این نیست که آیا این مبارزات به نتایج مهمی دست می یابند و یا به پیروزی می رسند و یا خیر! مهم وجود آنهاست و نقش آنها در تحرک جنبش های توده ای و نیز امکاناتی که برای تبلیغ و سازماندهی انقلابی می گشایند.
در کنار اینها انواع دخالت های امپریالیستی در کشورهای زیرسلطه نیز وجود دارد که می توانند شرایط را برای افشای آنها فراهم سازند. برای نمونه کودتا علیه مصدق و یا سالوادور آلنده و ... در هر صورت سربازکردن و یا رشد تضاد میان کشورهای امپریالیستی و خلق های زیرسلطه یکی از تضادهایی است که جوانب آن هم باید به وسیله ی کمونیست های کشورهای غربی افشا شود و هم باید از تاثیرات آن به روی تضعیف و ناتوان کردن بورژوازی امپریالیستی به شکل شایسته استفاده شود.
 در بخش بعدی به تضادهای دیگری که موجب ناتوانی امپریالیسم شده و شرایط سرنگونی آن را فراهم خواهد ساخت و نیز امکاناتی که برای فعالیت کمونیست ها در کشورهای امپریالیستی به وجود خواهد آورد می پردازیم.
هرمز دامان
آذر ماه 1402