۱۴۰۲ مهر ۹, یکشنبه

یادداشت های کوتاه پیرامون مسائل جاری(14)اشاره ای به رهبری کنونی خلق بلوچ و ...

یادداشت های کوتاه پیرامون مسائل جاری(14(
 
اشاره ای به رهبری کنونی خلق بلوچ
و اتحاد نسبی جهان بینی های متضاد درون صف طبقات خلق
 
تجربه ی تلخ انقلاب دموکراتیک سال 57-56 از ریاکاری و تقیه و خدعه ی رهبری مذهبی شرایطی را به وجود آورده تا توده ها در بیشتر نقاط ایران نه تنها دل خوشی از رهبری دوباره ی مذهبی بر هیچ جنبشی را نداشته باشند بلکه عموما آن را طرد و علیه آن مبارزه کنند. و این به دلیل نقش خمینی و رهبری متحجر مذهبی در زیر پا گذاشتن شعارها و خواست های اساسی انقلاب 57 یعنی استقلال و آزادی و نیز کودتای خمینی و حزب جمهوری اسلام علیه انقلاب در خرداد 60 می باشد. امری که در نهایت به برقراری یک حکومت ارتجاعی استبدادی مذهبی انجامید که تا مغز استخوان وابسته به امپریالیست های غربی و شرقی است و چهل سال است خون مردم ایران را مکیده است.
در واقع این رهبری فریبکار ارتجاعی آمال ها و آرزوهای توده هایی را که نظام استبداد سلطنتی روی دوش و فداکاری آنها و جانباختن هزاران نفر از میان آنها سرنگون شد پایمال کرد و با سرکوب طبقات خلق یعنی کارگران و دهقانان و طبقات میانی و پیشروان انقلابی و مترقی آنها به روی دریایی از خون بنا شد. اکنون نیز حدود سی سال است که توده ها برای سرنگونی این ارتجاع متحجر که در پس دین خود را پنهان کرده و جز به قدرت و ثروت نمی اندیشد می رزمند تا آن را سرنگون کنند.
بر مبنای این چنین رویارویی طبقات مردمی ایران با یک حکومت مرتجع استبدادی مذهبی و دینی که اکنون حاکم است و جان و مال مردم را به گروگان گرفته و تلاش برای مبارزه با حکومت به وسیله ی یک رهبری غیرمذهبی انقلابی و مترقی ممکن است رهبری سران مذهبی بر جنبش توده های بلوچ-  و یا ترکمن صحرا و حتی مبارزه ی برخی از اقلیت های مذهبی مانند دراویش- برای برخی به ویژه مبارزان جوان تر، چندان کششی ایجاد نکند و به آن با شک و شبهه نگاه کنند و این امر نیز در پشتیبانی آنها از جنبش خلق بلوچ تاثیر گذارد.
***
مساله ی رهبری مذهبی و بنابراین جهان بینی مذهبی بر جنبش یک طبقه و لایه ای از یک طبقه و یا یک خلق دربند را نه تنها از دیدگاه محدودیت های آن رهبری و جهان بینی مذهبی حاکم بر آن و نقد آن بلکه باید از دیدگاه گستره و بافت طبقات خلقی در انقلاب دموکراتیک ایران و بنابراین روابط میان شان در جبهه ی متحد آنها، جهان بینی های گوناگون حاکم بر آنها و چگونگی روابط میان جهان بینی های متضاد حاکم بر آنها نگریست.
نخست این که که اکثریت بلوچ ها سنی مذهب هستند و با توجه به این که سنی مذهبان زیر ستم طبقات حاکم بر جمهوری اسلامی به ویژه باند خامنه ای و سران همسو با وی در سپاه پاسداران هستند، طبعا حق آزادی از ستم مذهبی شیعه مذهبان حاکم را دارند. روشن است که پشتیبانی از حق اقلیت مذهبی زیر ستم و در اینجا حق آزادی سنی مذهبان و احترام به حقوق آنها در یک دموکراسی انقلابی توده ای جزو وظایف طبقه ی کارگر و کمونیست ها به عنوان نماینده گان این طبقه خواه در انقلاب دموکراتیک و خواه در انقلاب سوسیالیستی است.  
دوم این که جنبه ی مذهبی مقابله ی مردم بلوچ و پیشوایان آنها جنبه ی مسلط بر مبارزات آنها نیست؛ یعنی رهبران و توده های بلوچ ها از این دیدگاه که سنی مذهب چه می گوید و شیعه مذهب چه می گوید با حکومت در تقابل نیستند( به عبارت دیگر اینجا جنگ بین مذاهب نیست و ماهیت مذهبی ندارد) بلکه از دیدگاه حق آزادی مذهبی خود و بسیار مهم تر حق آزادی ملی خود و بیرون آوردن خود از ستم مذهبی و ملی یعنی اساسا آزادیخواهی با حکومت در ستیز اند. بنابراین جنبه ی سیاسی مبارزات خلق بلوچ یعنی خواست رهایی از استبداد مذهبی و خواست حق تعیین سرنوشت خلق بلوچ بر جنبه ی کشاکش بین دو مذهب - سنی مذهبی اکثریت بلوچ ها و شیعه مذهبی حکومتیان- تقریبا به طور کامل مسلط است.
از این دیدگاه می توان گفت که رهبران مذهبی - سیاسی بلوچ تا کنون مبارزه را با حکومت مستبد و آزادی ستیز خامنه ای و پاسداران اش اساسا پیرامون خواست های سیاسی آزادیخواهانه ی خلق بلوچ و در راه مجموعا درستی ادامه داده و در حالی که خطرات گوناگون زندگی آنها را تهدید کرده از سازش و مماشات با پلیدانی همچون خامنه ای و سران سپاه خودداری کرده، در راستای انقلاب دموکراتیک ایران پیشروی کرده اند و جنبش بلوچ و خیزش انقلابی-  دموکراتیک کنونی را زنده و پایدار نگه داشته اند، آن هم در شرایطی که برخی از اشکال جنبش در دیگر نقاط ایران دچار افت گردیده است.
و سوم، این رهبری نشانگر سطح کنونی آگاهی توده های بلوچ با توجه به نقش قبایل و سنت های قبیله ای و مذهبی در میان بخش عمده ای از مردم بلوچ و درجه ی توازن طبقات مردمی در بافت طبقاتی این سرزمین محروم و عقب نگاه داشته شده است. بر این مبنا رهبری کنونی را باید تلفیقی از رهبری بخش هایی میانی و بالایی خرده بورژوازی سنتی و مدرن و بورژوازی کوچک سنتی و مدرن بر جنبش بلوچ دانست.
این لایه های طبقاتی در شرایط کنونی نه تنها در بلوچستان بلکه در سراسر ایران بخشی از خلق به شمار می آیند و متحد طبقه ی کارگر هستند. بنابراین وظیفه ی ماست که با جنبش بلوچ متحد باشیم و از رهبری آن تا جایی که این رهبری مبارزه با حکومت را در راستای پیشرفت خیزش انقلابی و برقراری یک جمهوری دموکراتیک سکولار هدایت می کند و از مماشات و سازشکاری و معامله بر سر حقوق خلق بلوچ خوداری کرده و از آن دفاع می کند پشتیبانی کنیم.  
***
نکته ی اساسی این است که در انقلاب دموکراتیک ایران طبقات کارگر و کشاورز و خرده بورژوازی جزو خلق قرار می گیرند و اکثریت این طبقات هم به زمره ی طبقات زحمتکش تعلق دارند. در میان این طبقات و لایه های گوناگون آنها جهان بینی های گوناگونی رواج دارد که برخی از آنها جهان بینی دینی و مذهبی است. همچنان که بین منافع اقتصادی و سیاسی طبقات خلق وحدت و تضاد وجود دارد میان جهان بینی های حاکم بر آنها نیز وحدت و تضاد وجود دارد.
ما بر این باوریم که در کل کشور و نه تنها در میان خلق فارس بلکه در میان خلق های زیر ستم کرد و ترک و ترکمن و حتی بلوچ گرایش به آتئیسم بیش از پیش شده و طبعا یک وجه سیاست ما تبلیغ و ترویج این گرایش ماتریالیستی و تقویت آن است، اما ما نمی توانیم و نباید به این دلیل که در انقلاب دموکراتیک 57 رهبری مذهبی موجب بازگرداندن یک ارتجاع مذهبی به ایران شد هر گونه جهان بینی مذهبی و یا رهبری مذهبی مخالف ارتجاع و استبداد مذهبی حاکم را در میان طبقات خلق تخطئه و ممنوع کنیم و بگوییم چون انقلاب 57 چنین شد پس هر گونه جهان بینی و رهبری مذهبی درمیان هر طبقه و هر جایی میان خلق ممنوع است و ما پشتیبانی نمی کنیم. نه چنین رویکردی درست است و نه کسی به حرف ما گوش خواهد داد.
شکی نیست که در میان جهان بینی های حاکم بر جنبش طبقات خلقی و در چارچوب تضادهای درون طبقات خلق یعنی تضادهای میان طبقه ی کارگر و کشاورزان و لایه های گوناگون خرده بورژوازی و حتی درون یک طبقه و از جمله طبقه ی کارگر ما باید با تمامی جهان بینی های دیگر به ویژه با جهان بینی های لیبرالی در زیرهر نام و هر پوشش به ویژه زیرنام و پوشش مارکسیستی و جهان بینی های نماینده ی دموکراسی خرده بورژوایی زیرهرنام و هر شکل به ویژه زیر نام مارکسیستی و همچنین جهان بینی های حامل دیدگاه های متعصب مذهبی و ضد کمونیستی و واپسگرا و ارتجاعی( هر چند ممکن است برخی از حاملین این دیدگاه ها با نظام حاکم مبارزه ی مسلحانه نیز بکنند و ما با آنها در اموری اتحاد داشته باشیم) مبارزه کنیم و از جهان بینی انقلابی پیشرفته ی کمونیستی دفاع کرده و آن را مسلط بر انقلاب و قطب نمای آن کنیم -  امری که با رهبری طبقه ی کارگر بر جنبش طبقات خلق و انقلاب ممکن می گردد - اما نمی توانیم و نباید از تمامی لایه های طبقه ی کارگر و یا طبقات خلق بخواهیم که تمامی جهان بینی های خود را کنار گذارند و جهان بینی کمونیستی ما را بپذیرند؛ امری که در شرایط کنونی تکامل شرایط اقتصادی و سیاسی و فرهنگی طبقه ی کارگر و خلق نه تنها مطلقا امکان ندارد بلکه جز به هم ریختن و از هم پاشیدن اتحاد طبقه ی کارگر و خلق و ایجاد ضعف در صفوف طبقه ی کارگر و خلق در مقابله اش با ارتجاع حاکم و امپریالیست ها نتیجه ی دیگری به بار نمی آورد.
از این رو ما نه تنها باید با تمامی جهان بینی های غیر پرولتری و ضد مارکسیستی- لنینیستی- مائوئیستی درون صفوف خلق و درون طبقه ی کارگر بستیزیم( و درون طبقه ی کارگر به ویژه با دیدگاه های رویزیونیستی و ترتسکیستی که تلاش می کنند طبقه ی کارگر را دنباله رو و زائده ی طبقات بورژا و یا امپریالیست ها کنند) بلکه در عین حال باید در امر وحدت درون صفوف طبقه ی کارگر و طبقات خلق بکوشیم و این جز با اتحاد نسبی با عناصر مثبت و مبارزه جو و یا ترقیخواه جهان بینی های گوناگون غیر پرولتری موجود در میان طبقات خلقی و یا عناصری از این جهانبینی ها که حاملین آنها را در مقابل طبقات ارتجاعی حاکم قرار می دهد ممکن نمی گردد.
ما بر آنیم که سیاست طرد مطلق تنها باید در مورد جهان بینی هایی درون صفوف خلق به کار رود که به طور کامل و عملا نقش نفوذی طبقات مرتجع حاکم را اجرا می کنند و جز به طبقات حاکم خدمت نمی کنند.
از سوی دیگر مبنای اتحاد نسبی میان ما کمونیست ها به عنوان نماینده گان سیاسی طبقه ی کارگر و جهان بینی هایی که هم در میان خلق وهم در میان طبقات حاکم وجود دارد(مثلا جهان بینی دینی) تا آنجاست که تفسیر طبقات ستمدیده و استثمارشده از این گونه جهان بینی های رایج و مضمونی که در مبارزه با ستمگران به آن می بخشند با تفاسیر ستمگران و استثمارگران از آنها تفاوت کیفی اساسی داشته باشد. خطوط اساسی چنین تفاوتی که مبنای آن منافع متضاد طبقاتی و بنابراین مبارزه طبقاتی برای پیشبرد این منافع است می تواند مبنای برخی اتحادهای نسبی میان کمونیست ها و حاملین چنین جهان بینی هایی در میان خلق باشد.
 هرمز دامان
نیمه ی نخست مهر 1402 

۱۴۰۲ مهر ۸, شنبه

برگزاری سالگرد جمعه ی خونین زاهدان و به خون کشیدن مردم بلوچ

 
 
برگزاری سالگرد جمعه ی خونین زاهدان و به خون کشیدن مردم بلوچ
 به وسیله ی خامنه ای خبیث و پاسداران اش
 
با وجود کینه ی خامنه ای و پاسداران اش نسبت به مردم بلوچ و لشکرکشی به شهرهای بلوچستان و تلاش برای جلوگیری از برگزاری مراسم سالگرد، توده های بلوچ در سراسر استان به گونه ای متحد سالگرد جانباخته گان خود در جمعه ی خونین زاهدان را برگزار کردند.
در شهرهای گوناگون بلوچستان کسبه به روال معمول شان دست به اعتصاب عمومی زده و مغازه های خود را بستند و تهدیدهای مشتی پاسدار و بسیجی نیز نتوانست آنها را مرعوب کند و عقب براند. مردم بلوچ هم جدا از این که در مساجد به اعتراض پرداختند بیرون از مساجد نیز به گردهمایی و راهپیمایی های کوچک و بزرگ دست زدند و شعارهای«مرگ بر خامنه ای» و «پاسدار و بسیجی داعش ما شمایی» و« مرگ بر ستمگر چه شاه باشه چه رهبر» سردادند. این گردهمایی ها و درگیری ها کماکان ادامه دارد.
سیاست اصلی سران پاسدارخامنه ای این بود که اجتماعات تنها به مساجد محدود باشد و به بیرون کشیده نشود و در مساجد نیز هم چیز کنترل شده و به فرمان آنها باشد؛ اما به دلیل مقاومت و مبارزه ی توده های بلوچ و راهپیمایی آنها بیرون مسجد، برنامه هاشان عملا خنثی و بی حاصل شد. این است که پلیدان پاسدار تاب نیاوردند و به گردهمایی های مردم بی دفاع بلوچ شلیک کردند و دوباره خون به راه انداخته عده ی زیادی را( از سی تا پنجاه نفر) از کودک و نوجوان زخمی کرده و بسیاری را نیز بازداشت کردند. خون هایی که برخلاف تصور حکومت موجب ترس و وحشت مردم بلوچ نشده بلکه خشم آنها را برانگیخته و هر خون که به زمین ریخته شود کنار خود عده ی بیشتری از توده ها را به حرکت درخواهد آورد و به جنبش بلوچ عمق و غنا خواهد داد.
تفاوت اصلی برگزاری مراسم سالگرد جانباخته گان بلوچستان با مراسم سالگرد قتل مهسا در این بود که در شهرهای بلوچستان مبارزات توده ها تا حدودی با برگزاری نمازهای جمعه در مساجد و خطبه های رهبران مذهبی که در عین حال رهبران سیاسی کنونی مبارزات خلق بلوچ هستند گره خورده و همین تا حد زیادی دست حکومت را در لشکرکشی و برقراری حکومت نظامی وسرکوب گسترده تر بسته بود.
از سوی دیگر در بلوچستان بیش از یک صد نفر را در یک روز در زاهدان و حدود بیست نفر را نیز در جمعه ی خاش کشتند و حدود سیصد نفر را زخمی و مجروح کردند. در نتیجه در این منطقه  برآمد جنبش عمومی تر و متحدتر بوده و هست. به ویژه این که سیاست های حکومت تماما ماست مالی کردن قضایا و سردواندن و یا تحقیر مردم به وسیله ی فرستاده گان پست و پلید خامنه ای بوده و به هیچ وجه توجهی به خواست اساسی توده ها مبنی بر محاکمه مسئولین اصلی کشتار جمعه خونین نداشته اند. آخرین تیر حکومت که حاضر است دیه ی جانباخته گان را بپردازد نیز با مخالفت و خشم خانواده های جانباخته گان و توده های بلوچ مواجه شده و به سنگ خورد.
 آنچه مهم است و حکومت خبیثانه چشم خود را به روی آن بسته است این است که مبارزه در بلوچستان محروم و ستمدیده همچون کردستان محروم و زیرستم، برای خواست آزادی و حق خلق بلوچ برای تعیین سرنوشت خویش است. رویدادها و حوادثی که در بلوچستان رخ داده و از جمله خواست محاکمه ی یک فرمانده انتظامی که به یک دختر 15 ساله تجاوز کرده بود و گردهمایی برای این خواست تا مبارزات خونین در زاهدان و خاش و... همه و همه در گیرودار مبارزات توده ها برای این خواست اساسی یعنی خواست حق تعیین سرنوشت مردم بلوچ است که روی می دهد. به همین دلیل این مبارزه نه تنها دهه های اخیر و به ویژه یک سال اخیر تداوم داشته بلکه در آینده نیز ادامه خواهد یافت.
نکته ی مهم دیگری که در مبارزه ی توده های بلوچ دارای اهمیت است گره خوردن مبارزات این خلق با مبارزات سراسری است که در پی قتل حکومتی مهسا امینی رخ داد. این گره خوردگی، مبارزات خلق بلوچ را از درخودبودن و انزوا درآورده و به آن گستره داده به جزیی مستحکم و پایدار از مبارزه ی تمامی خلق ایران برای آزادی و دموکراسی توده ای تبدیل کرده است.
از این دیدگاه توده های بلوچ جزیی از این مبارزه ی عمومی آزادیخواهانه و دموکراتیک سراسری هستند و خواهند بود و نیز رهبران آنها تا زمانی که در پیگیری خواست های خلق بلوچ و دیگر توده ها در ایران پیگیر و استوار باشند بخشی از رهبران مبارزات دموکراتیک و آزادیخواهانه ی خلق ایران خواهند بود.
درود به توده های مبارز بلوچ
مر گ بر جمهوری اسلامی
برقرار باد جمهوری دموکراتیک خلق به رهبری طبقه ی کارگر
 گروه مائوئیستی راه سرخ
ایران
9 مهر 1402

۱۴۰۲ مهر ۶, پنجشنبه

جمعه ی خونین زاهدان و شکفتن مبارزات خلق بلوچ

 به مناسبت سالگرد جانباخته گان بلوچ در جمعه ی سیاه 


جمعه ی خونین زاهدان
 و شکفتن مبارزات خلق بلوچ
 
از فراخوان سران بلوچ برای برگزاری مراسم سالگرد جانباخته گان جمعه ی خونین زاهدان پشتیبانی کنیم و همراه با آنها در همه جای ایران آن را برگزار کنیم.
 
خلق بلوچ در پیش از قتل مهسا به دست حکومت با شکلی دیگر از ستم روبرو گردیده بود. یک فرمانده نیروهای انتظامی خامنه ای به خود اجازه داده بود که ضمن بازجویی از یک دختر 15ساله ی روستایی بلوچ به وی دست درازی و تجاوز کند. این امر به مدد افشاگری دخترشجاع و خانواده اش و آشکار کردن در پیشگاه عموم به وسیله ی عبدالغفار نقشبندی امام جمعه موقت راسک پنهان نمی ماند و تجلی فشرده ی ستم درازمدت خامنه ای و سران سپاه مال پرست و جنایتکار حاکم که خود را«مسلمان» و «شیعه» می خوانند به خلق بلوچ و توده ی سنی مذهب آن می گردد.
این زمان خلق خشمگین که تلنباری از درد و رنج از ستم ملی و مذهبی و طبقاتی است و نخست در شهر چابهار به حرکت در می آید و خواهان محاکمه ی فرد خاطی می شود. حکومت جانیان متجاوز را پشتیبانی می کند و خلق را سر می دواند. و از اینجاست که مردم بلوچ دوری نوین از مبارزات را برای خواست های آزادیخواهانه و دموکراتیک خود آغاز می کنند. این مبارزه بر بستر مبارزه ی دیگر خلق ها و توده های زحمتکش و ستمدیده ی ایران که خیزش نوین خود را با قتل مهسا آغاز کرده اند جاری شده، با آن تلاقی  کرده و گره می خورد. توفان بلوچ و خیزش زاهدان و برخاستن بلوچستان محروم و ستمدیده آغاز می گردد.
اینک خلق بلوچ تنها نیست و تمامی خلق ایران پشتیبان اوست. حکومت که همواره دیواری کوتاه تر از مردم ستمدیده و رنج کشیده و کم توقع بلوچ نیافته است، مردمی که محرومیت آنها و رنج های بی پایان شان ننگی برای هر انسان شریف ایرانی است و با دیدن اش عرق شرم بر پیشانی وی می نشیند، به خود حق می دهد که مردم بی دفاع و ستمدیده ی این سرزمین را برای خاموش کردن شان و نه تنها برای خاموش کردن آنها بلکه برای خاموش کردن تمامی خلق ایران که پس از قتل مهسا در 25 شهریور اینک خیزشی تازه را آغاز کرده اند در جمعه 8 مهر 1401 به گلوله ببندد و بیش از یک صد نفر از آنان را یک جا قتل عام کند. قتل عامی که مرگبارترین سرکوب سال نام اش نهادند.
تاریخ تازه ای از مبارزات توده ای در بلوچستان
برخلاف تصور خامنه ای جنایتکار و سران پلید سپاه کشتار خلق بلوچ منجر به عقب نشینی مردم بلوچ نمی شود بلکه موجب شوریدن هر چه بیشتر آن ها می گردد. مبارزات خلق شکوفا می شود و گسترده تر و عمیق تر می گردد. نسل جوان بلوچ، رنجور از این هم ستم همچون تفتان به غرش در می آید و به زودی دختران و زنان بلوچ برای نخستین بار به شکلی گسترده تر به جنبش جاری می پیوندد و همه در کنار یکدیگر مبارزه را پیش می برند. مبارزات و خواست های خلق محروم بلوچ با خواست های سراسری توده ها در همه ی ایران همراه می شود. اینک و بر بستر همراهی و همیاری یک خلق متحد، کرد و ترک و فارس و عرب و ترکمن پشتیبان بلوچ و بلوچ پشتیبان کرد و ترک و فارس و عرب و ترکمن است. برای باری دیگر هر خلق احترام به حقوق دیگر خلق ها گزارده و وجوه یک دموکراسی توده ای در بطن جنبش توده ای رو می آید و شکوفا می گردد. 
نقش رهبران بلوچ در پیشبرد مبارزات توده های بلوچ
سیاست های کریه و مزورانه ی خامنه ای و سران سپاه جنبش خلق را به سوی رادیکالیسم می راند. رهبرانی که حکومت همه نوع انگی به آنها می زند، بر سر خواست های مردم بلوچ می ایستند و نه تنها اتحاد این خلق را پایدارتر و محکم تر می کنند بلکه با تداوم مبارزات خود با خامنه ای و سران سپاه و افشای سیاست های کثیف آنها در منطقه و همچنین پشتیباتی از مبارزات دموکراتیک توده ها در جای جای ایران، هر چه بیشتر به مبارزات بلوچ و دیگر مناطق ایران می دمند و آن را پیش می برند.
خدا نور جوان قهرمان خلق بلوچ و ایران
بر زمینه ی این مبارزه ی سترگ است که قتل خدانورلجه ای جوان و هنرمند 27 ساله در 10 مهر 1401 به وسیله ی کفتاران حکومت از او یک قهرمان می سازد. قهرمانی که نشانگر تداوم مبارزه ی سرزمین محرومیت و خشم و استواری و ایستاده گی است. خدانور پیش از آن به گفته ی حکومتیان بازداشت شده بود و در یک بازداشت که گویا به دلیل درگیر شدن با یک بسیجی صورت گرفته بود او را که مجروح بود به میله ای بستند و آبی را در نزدیکی وی گزاردند و ساعت ها به همان حال نگاه داشتند. ستمی که به وی شد او را تبدیل به جلوه ای از ستمدیده گی خلق اش و نیز خونخواری حکومت کرد و نمادی گردید برای هنر رزمجو و ستیزه گر توده ها. خدانور قهرمان نه بلوچ بلکه خلق ایران شد و در کنار بزرگ قهرمانان جوان و مبارز این سرزمین که در خیزش بزرگ 1401 جان باختند قرار گرفت. شعار«کشته شده خدانور به دست چندتا مزدور» نمایش پشتیبانی خلق ایران از خدانور و مردم بلوچ بود.  
تداوم سیاست های کثیف حکومت در سرکوب مبارزات مردم بلوچ
 سیاست خامنه ای و شرکای پلیدش برای ماست مالی کردن کشتارشان در بلوچستان که در همه جای جهان به وسیله ی پیشروان محکوم گردید فرستادن هیئتی به ریاست فردی کریه سیرت و زبان دراز به بلوچستان و تغییر استاندار بود. رویه ای که به وسیله ی پیشروان بلوچ افشا گردید. اما سیاست اصلی حکومت عقب نشینی نبود بلکه تغییر شکل سرکوب بود.
جانی پلید و خونخوار را کشتار حدود یک صد انسان محروم و ستمدیده در یک روز بس نبود به اشکال گوناگون از خلق دربند بازداشت کرد و به زندان افکند و کشت. هر زمان پس از نمازجمعه ی بلوچ ها، خفاشان اش گوشه ای کمین کرده و بخشی از جوانان را که شور و شوق و مبارزه جویی شان را پیشتر دیده بودند بازداشت کردند. در خاش یک جمعه ی خونین دیگر به راه انداخت و بسیاری را کشت. در زندان اعدام کرد بلوچ ها را؛ گاه ماهانه و گاه هفتگی و گاه روزانه. در جاده ها سوختبران رنجبر را همچون کولبران در کردستان به گلوله بست( و کشتار سوختبران و کولبران در این دو منطقه  نه مبارزه با «قاچاقچیان» بلکه همواره جزیی مهم از برنامه ی سرکوب خلق و مجبور کردن آن به سکوت و تمکین به ستم حکومتیان بوده است) و دست به آدم ربایی و آدم کشی پنهان و آشکار زد تا مگر خلق بلوچ دست از تداوم مبارزه اش بردارد و تسلیم این دیوسیرتان پلید شود.
مبارزات مسلحانه در بلوچستان
اما مبارزان بلوچ نیز پاسخ سلاح و قهر را با سلاح و قهر دادند و می دهند. آنها نیز چنانکه سنت های پیشین شان بود به مبارزات مسلحانه ی خود با حکومت کفتاران تداوم بخشیدند و هر جا که زورشان رسید و توانستند از خونخواران وحشی کشتند.
و این البته برحق است. شورش خلق همواره بر حق است. سلاح در دست خلق و برای مبارزه با مال پرستان و جانیان حاکم و رفع ستم و استثمار برحق است. اگر خلق زیر ستم سر فرود آورد و تمکین کند شایسته اش نیست و ناحق و غریب است. تردیدی نیست خلق بلوچ در کنار مبارزات مسالمت آمیز خود مبارزات قهرآمیز خود را نیز ادامه خواهد داد.
تداوم مبارزات و تاثیر آن بر خلق ایران
اکنون یک سال است که مبارزات خلق بلوچ تداوم دارد. این خلق نماد دورافتاده گی و مهجور بودن و رنج و محرومیت و ستمدیده گی بود و اکنون سرافراز و استوار نماد پایداری و ایستاده گی بر سر خواست های آزادیخواهانه و دموکراتیک خود شده است. شکفتگی مبارزات بلوچ و تداوم آن در تلاقی با جنبش توفنده ی سراسری ایران جنبش بلوچ را بخش نیرومندی از جنبش دموکراتیک ایران کرد. این جنبش اکنون نه تنها از جنبش سراسری تاثیر گرفته و از آن پشتیبانی می کند بلکه به دلیل افت نسبی جنبش در برخی از اشکال آن در مناطق مرکزی و حتی تا حدودی کردستان به بخش پایدار و پیشرو جنبش تبدیل گردیده و توانسته به روی تمامی خلق در حال رزم تاثیر گذارد و درس مقاومت و پایداری دهد.
آینده از آن خلق بلوچ و ایران است
تردیدی نیست که در آینده و بر بستر جنبش دموکراتیک کنونی مردم بلوچ نیروهای نوین با آمال های نوینی بر خواهند خواست و جنبش بلوچ رادیکال تر خواهد شد. وظیفه طبقه ی کارگر و ما کمونیست ها است که در این برخاستن به نیروهای نوین بلوچ یاری دهیم تا بتوانیم یک بلوچستان انقلابی و پیشرو در اندیشه ها و آمال و عمل انقلابی برای برپایی جامعه ی نوین کمونیستی داشته باشیم.
زنده باد مبارزات توده های بلوچ
پایدار باد وحدت خلق بلوچ با توده های سراسر ایران
برقرار باد جمهوری دموکراتیک خلق به رهبری طبقه ی کارگر
گروه مائوئیستی راه سرخ
ایران
پنجم مهر 1402  

  

۱۴۰۲ مهر ۵, چهارشنبه

در تفاوت میان جنبش خود به خودی و جنبش آگاهانه و نقش رهبری

 
 
 در تفاوت میان جنبش خود به خودی و جنبش آگاهانه
 و نقشی که رهبری انقلابی یک طبقه می تواند در پیشرفت مبارزه به وجود آورد
 
1
جنبش و انقلاب در ایران باید به وسیله ی یک طبقه ی انقلابی رهبری شود. طبقه ی انقلابی نیز باید به وسیله ی یک تشکیلات انقلابی که پیشروترین و فداکارترین عناصر طبقه در آن گرد آمده اند رهبری شود. این یک مساله ی اساسی برای پیروزی این جنبش است. وجود حزب سیاسی رهبری کننده، نه تنها برای تدوین برنامه ی کوتاه مدت و درازمدت برای انقلاب بر مبنای وضعیت ساخت اقتصادی دارای اهمیت است بلکه برای تدوین استراتژی و تاکتیک های مبارزه یعنی داشتن دورنما و در عین حال پیشبرد مبارزه ی روزمره و در آنجا که باید زمان و مکان مبارزه مشخص گردد و اشکال مبارزه گوناگون درارتباط با شرایط خاص هر منطقه و استان و شهر و روستا تعیین گردند مهم است. حرکت نیروهای انقلاب در تمامی اشکال آن باید دارای انعطاف باشد و رهبری باید بتواند نیروهای توده ها را در تقابل و مبارزه با حکومت به درستی در زمان ها و مکان های مناسب و در اشکال مناسب سازماندهی و رهبری کند. این که نیروهای انقلاب در چه اشکالی و چه هنگام و کجا باید ضربات خود را وارد سازند و پیشروی کنند و در چه اشکالی و چه موقع و کجا عقب نشینی کنند بستگی به رهبری انقلابی طبقه ی انقلابی و تحلیل دقیق وی از شرایط عینی و ذهنی خود و دشمن و شیوه هایی که باید برای مبارزه پی گیرد دارد.
2
برخلاف تصورات «شبه چپ» ضد مارکسیسم- لنینیسم - مائوئیسم آنچه از یک حزب انقلابی طبقه کارگر که دارای رهبری انقلابی حرفه ای است بر می آید از شورا و یا تشکل های صنفی و سندیکایی توده ای طبقه ی کارگر ساخته نیست و بنابراین نمی توان نقش و جایگاه و وظایف این نهادها را با یکدیگر درهم و یکی کرد.
بر این مبنا این شعار«شبه چپ» که مثلا ما نمی خواهیم مانند شوروی و چین حکومت حزبی ایجاد کنیم و می خواهیم تنها حکومت «شورا»ها را برقرار کنیم و به این ترتیب یک دوگانه نادرست بین حزب و شورا به وجود می آورند که انتخاب یکی به منزله ی نفی دیگری است پوچ و توخالی است.
باید افزود که منظور حضرات از«حکومت حزب» عمدتا شوروی لنینی و استالینی و یا چین مائوئی است زیرا یک هزارم آن چه که صرف نقد دیکتاتوری پرولتاریا در شوروی در زمان لنین و استالین و یا چین در زمان مائو کرده اند صرف برقراری دیکتاتوری بورژوازی به مدد رویزیونیست های خروشچفی و تنگ سیائوپینگی بر شوروی و چین نکرده اند و اگر هم کرده اند آنها را عموما با دوره های لنین و استالین و یا مائو درهم کرده اند و  تلاش کرده اند که کار رویزیونیست های خروشچفی و تنگ سیائوپینگی را به پای رهبران انقلابی کمونیسم بنویسند.
 بر این مبنا مساله ی این «شبه چپ» به هیچ وجه مبارزه با تسلط حزب بر شوروی و چین نیست بلکه تقابل با دیکتاتوری پرولتاریا و آن نظام سوسیالیستی انقلابی ای است که در زمان لنین و استالین در شوروی و مائوتسه دون در چین برقرار شد و جایگزینی آن با سوسیال دموکراسی غربی و لیبرالیسم بورژوایی یعنی در واقع سرمایه داری.
3
یکی از تفاوت های تحرکات جنبش توده ها با جنبش آگاهانه در این است که جنبش آگاهانه در تمامی اشکال خود با برنامه حرکت می کند در حالی که جنبش توده ها بدون برنامه و به گونه ی واکنش گون حرکت خود را پیش می برد. راه حل این تضاد تا آنجا که صحبت بر سر وحدت جنبش آگاهانه پیشروان با جنبش توده هاست ارتباط نزدیک با توده هاست و آگاه و سازماندهی کردن مبارزات آنها. این سخن که سازمان انقلابی رهبری کننده ی طبقه ی کارگر باید نبض توده های طبقه را در دست داشته باشد برای همین است. و برای این که این نبض در دست سازمان رهبری کننده باشد باید چنین سازمانی به گسترده ترین و ژرف ترین شکل ممکن با توده ها پیوند یافته باشد. بدون چنین پیوندی امکان در دست داشتن نبض توده ها وجود ندارد.
4
سیر رویدادهای کنونی جنبش، خودبه خودی و بنابراین بدون دخالت رهبری انقلابی توده ای بوده است. اگر چنین رهبری ای یعنی رهبری یک طبقه ی انقلابی بر تمامی طبقات خلقی جنبش وجود داشت می توانست با تحلیل از سیاست های مشخص حکومت در هر برهه و فرازی برنامه ریزی های متفاوتی را پیش ببرد و این سیل خروشان و اشکال مبارزه ی آن را با حکومت تنظیم کند.
برای نمونه با توجه به این که این تحلیل از مدت ها پیش وجود داشت که حکومت از هر راهی مانع برگزاری مراسم سالگرد قتل ژینا و پیشرفت جنبش در اشکال قابل پیش بینی آن و به ویژه مبارزه ی خیابانی می شود، جنبش را به سوی اشکال غیرقابل پیش بینی در لحظات و محل های غیرقابل پیش بینی برای حکومت جهت می داد. به گونه ای ساده هر جا را که حکومت متمرکز می شد و قدرت نمایی می کرد به حکومت و نیروهایش می سپرد و خود در جاهایی رو به پیشروی و ضربه زدن می کرد که حکومت در آن جاها به شدت غیرمتمرکز و پراکنده و ضعیف و ناتوان بود. به عبارت دیگر تمرکز قوای دشمن در شهرهای بزرگ و کلیدی به جنبش این امکان را می داد که در شهرهای متوسط و کوچک و روستاها که بخش مهمی از سرزمین و دارای وسعت بیشتر و نیروهای حکومت کمتر و غیرمتمرکزتر بود پیشروی کند ودر تمامی اشکال ممکن ضربات شدیدی به حکومت زند.( این امر مانع ضربه در اشکال ممکن مبارزه در شهرهای بزرگ نمی شد.)
خیزش های دهه ی اخیر به روشنی نشان داده است که آنها زمانی می توانند پیشروهای ممتدی کنند و ضربات مرگباری به حکومت زنند که حکومت آنها را پیش بینی نکرده و برای تقابل با آنها از آماده گی برخوردار نبوده و بنابراین غافلگیر شده است.
البته از این گونه حرکات جنبش خود به خودی می توان و باید درس گرفت و راه های پیشبرد جنبش و وارد کردن ضربات مرگبار به حکومت را آموخت، اما جنبه دیگر قضیه این است که کنش ها و حرکات خودبه خودی، برنامه ریزی شده و بنابراین پایدار و پیشبرنده ی امر مورد نظر نخواهند بود.  
مانور دادن و غافلگیر کردن دشمن یکی از راه های پیشبرد مبارزه ی توده ای در شرایط کنونی است. امری که اساسا باید به وسیله ی یک تشکیلات و رهبری انقلابی صورت گیرد.
5
آشکار است که در شرایط کنونی جنبش رهبری ندارد و چنین سازمان و سازمان هایی نیز در ایران وجود ندارند. رهبری ای که تا حدودی و در مرزهای معینی بر این جنبش حاکم است یعنی سازمان های دموکراتیک دانشجویی و جوانان محلات و کانون فرهنگیان و چند سندیکای کارگری و تشکل های زنان پیشرو و دیگر جریان های به گونه ای نسبی متشکل، یک رهبری دموکراتیک اما تا حدود زیادی غیرمتمرکز و پراکنده است. این رهبری علیرغم تلاش برای ایجاد برخی هماهنگی ها در اجرای برنامه و حرکات خود و دادن فراخوان برای برخی روزهایی که احتمال اوج گیری جنبش وجود دارد و یا عکس العمل به نسبت هماهنگ در واکنش به برخی رویدادها و حوادث، نه رهبری یک حزب انقلابی است که رهبری یک طبقه ی انقلابی را تامین کند و نه پیوند احزابی انقلابی است که در کنار هم و همچون یک جبهه ی متحد به مبارزه ی سیاسی پرداخته باشند. برای چنین رهبری جسته و گریخته ای هر چند تلاش اش در خور تقدیر و ستایش فراوان باشد اما بسیار سخت است که آن چنان بر سیر رویدادها در آینده کنترل داشته و آن ها را جهت دهد که لازمه ی گسترش و سرعت در رویدادهای مورد نظر و خیزش انقلابی توده ای است. 
این رهبری تنها می تواند بر مبنای آنچه که شرایط عینی زندگی و وضع ذهنی و آگاهی توده هاست و به نسبت نفوذی که در بخش های مربوط به خود دارند و همچنین دیگر شرایط تا حدودی به حدس و گمان دست زده و مبارزه را پیش برد و جنبش را به هر حدی که توان کنونی آن اجازه می دهد از حال خود به خودی به حال نسبتا آگاهانه بکشاند.
با این همه و علیرغم محدودیت های بسیار برای این رهبری امکان پذیر است که تلاش کند تا شرایط اتحاد بیشتر زحمتکشان و طبقات خلق را فراهم کند( همچون پشتیبانی معنوی و عملی از مبارزات کارگران، دانشجویان، زنان، بازنشسته گان، وکلا و پزشکان، زندانیان سیاسی، خلق ها و اقلیت های دینی و مذهبی زیر ستم، مبارزان محیط زیست، مال باخته گان و معلولین و خانواده های معترض شهدای جنگ ایران و عراق، خانواده های زندانیان معمولی زیر حکم اعدام و...) و نیز اشکال مبارزه را با برنامه ریزی تکامل دهد. برای نمونه می توان در صورت تشخیص درست و مفید و امکان پذیر بودن، بازنشسته ها و یا دیگر ناراضیان همراه با شکل گردهمایی و راهپیمایی خیابانی دست به اشکال دیگر مبارزه همچون تحصن در مکان های مشخص زنند و رهبری در عین حال پشتیبانی خواهان پیوستن دیگر گروه ها به آنها بوده و شرایط  آن را فراهم کند.
 البته اموری مانند آنچه در بالا آمد با وضعیت کمی و کیفی مبارزان حداقل در دوران کنونی به کندی پیش خواهد رفت اما در حال حاضر که احزاب و سازمان های انقلابی و مترقی رهبری کننده ی طبقات خلقی وجود ندارند راه دیگری نیز برای انجام آن نیست.
به هر ترتیب، وظایف مهم پیشاروی رهبری پراکنده ی جنبش کنونی در ایران عبارتند از تلاش برای نزدیک شدن و هماهنگی بیشتر با یکدیگر با رعایت تمامی اصول پنهانکاری، پشتیبانی نظری و عملی از مبارزات هر طبقه و هر بخش و لایه و گروه و خلق های دربند، دادن فراخوان در بزنگاه ها و تلاش برای پاتک زدن به برنامه های حکومت برای پیشگیری از مبارزات توده ای و در یک کلام تلاش تا آخرین حد ممکن برای تبدیل جنبش خودبه خودی به جنبش آگاهانه.
هرمز دامان
نیمه ی نخست مهر 1402

 

۱۴۰۲ مهر ۲, یکشنبه

یادداشت های کوتاه پیرامون مسائل جاری(13) تورهای بزرگ سرکوبگران برای شکار ماهیان انقلاب

 
یادداشت های کوتاه پیرامون مسائل جاری(13(
 
تورهای بزرگ سرکوبگران برای شکار ماهیان انقلاب
 
در اطلاعیه ی گروه مائوئیستی راه سرخ ایران با نام گسترش و شدت سرکوب مبارزه ی زنان و توده ها و آشکار شدن بیش از پیش چشم انداز خیزش های بزرگ تر(22 مرداد 1402) در پاره ی مبارزه ی توده ها و دو امکان پیش رو آمده است:
«جدا از این که توده ها به خیابان بیایند و یا نیایند، واقعیات و سنت ها و آیین های توده ها نشان می دهد که مراسم سالگرد برگزار خواهد شد و به ویژه به این دلیل که بخش هایی از توده ها سوگوارعزیزان جان باخته ی خود هستند و می خواهند مراسم سال آنها را برگزار کنند و توده های بسیار و در کنار آنها تشکل های توده ای کارگران و فرهنگیان و دانشجویان و ... نیز آنان را همراهی خواهند کرد و در چنین صورتی هم این احتمال که مبارزات گسترده شوند و تداوم یابند زیاد است.
اما چنانچه اقدامات شبه حکومت نظامی و یا دیگر فشارها و تنگناهایی که حکومت ایجاد می کند و یا اساسا شرایط عینی و ذهنی خود توده ها امکان برآمد عمومی تری را در این روز ندهد و مانع آن شود که این روز به آن شکل که شاید انتظار آن می رود به ویژه در مناطق مرکزی (سقز و کردستان و بلوچستان که بیش از صد نفر را یک جا کشتند حکایت دیگری دارند) برگزار شود آنگاه نیرویی که باید در این روز و روزها بیرون زند با توجه به شرایط عمومی پیش گفته در زمانی دور یا نزدیک، در زمانی که شاید انتظار آن نرود بیرون خواهد زد و جنبش اوج خواهد گرفت.
همان گونه که حکومت برای تقابل با جنبش توده ها آماده می شود مبارزان توده نیز خود را برای هر وضعی آماده می کنند؛ خواه در سالگرد قتل ژینا و خواه پس از آن.»
*** 
آنچه در بالا پیش بینی شده است به احتمال زیاد رخ خواهد داد چرا که سیاست های سرکوب گسترده خامنه ای و سران سپاه، و در کنار آن شرایط عینی فلاکت بار زندگی توده ها و وضع ذهنی و نفرت عمیق آنها از حکومت کنونی توده ها را به سوی تکامل مبارزات و درگیری های گسترده تر و شدیدتر رانده و باز می راند. اما این که چه زمانی این برآمد و موج های تازه ی جنبش خود به خودی برخواهد خاست کاملا قابل پیش بینی نیست. ممکن است با بیشترین فشار در یک نقطه به توده ها برخیزد و یا برعکس با بیشترین فشار در یک نقطه برنخیزد و با کمترین فشار در موردی دیگر برخیزد.
***
سیاست و شیوه های سرکوب حکومت در سال های اخیر نشان داده است که دشمن به طور کلی ضعیف و ناتوان است و ترس و وحشت از انقلاب چنان وجود آن را فرا گرفته است که دیگر حتی از سایه ی خودش هم می ترسد. همین که برای برگزار نشدن مراسم سالگرد به قتل رساندن مهسا، حکومت به این همه سرکوب و بازداشت های خانواده های بازداشت شده گان و موانعی که برای برگزاری مراسم ایجاد کرد بسنده نکرد بلکه عملا با حضور سنگین نیروهای نظامی خود مانع از برگزاری هر گونه تحرک چشمگیری از جانب توده ها شد نشانگر ترس و وحشت آن از مبارزات می باشد. این ترس و وحشت موجب می شود که در راهی پیش رود و دست به کارهایی زند که بیشتر موجب برآمد جنبش توده ای شود.
***
پیش از این یکی از اصلی ترین سیاست های سرکوب خامنه ای و اوباش اطلاعاتی و سپاهی این بوده که دست به کشت و کشتارهای آشکار و گسترده بزنند. در آبان 98 و نیز در آغاز خیزش بزرگ در زاهدان آنها دست به کشتار آشکار و گسترده زدند اما این کشتارها نه تنها نتایج مورد نظر آنها را به بار نیاورد بلکه کاملا نتیجه ی عکس داد. جنبش توده ها پس از کشتار 98 گسترده تر و هجومی تر شد و مبارزات خلق بلوچ پس از کشتار خونین زاهدان یکسال است که تداوم داشته است.
با توجه به این که کشتارها نتایج مورد نظر را به وجود نیاورد و با وجود این که قرار نیست این کشتارها قطع شوند( به ویژه شکل های پنهان و خاموشی از آن همچون« خوراندن دارو» و یا«خودکشی» به شجاع ترین و مقاوم ترین زندانیان و یا ربودن پیشروترین مبارزان و کشتن آنها در خفا و دیگر اشکال ...) اما ترس و وحشت از تداوم آنها و این که ممکن است موجب وضعی بدتر و غیرقابل برگشت تر برای آینده ی حکومت جانیان شود سبب شد که تا حدودی چرخشی در سیاست سرکوب خامنه ای و سران سپاه به وجود آید و آن به اصطلاح «تور بزرگ انداختن و ماهی فراوان شکار کردن»است. یعنی بازداشت های گسترده و به زندان افکندن بسیاری از کسانی که در یک اجتماع و یا گردهمایی و راهپیمایی و یا اعتصاب شرکت می کنند و امید به این بستن که چنین بازداشت هایی بتواند تمامی رده ی پیشروان را به تور اندازد.
تصور جانیان حاکم این بوده است که درست است که در این تور بزرگی که می اندازند ماهی های کوچکی بسیاری نیز خواهند بود اما به یقین در کنار آنها و در هر تور ماهیان بزرگی نیز شکار خواهند شد و نتیجه ی آن این خواهد بود که جنبش پیشروان اش را از دست بدهد، از تب و تاب بیفتد و به رکود و انفعال گراید.
 اینکه در هنگام خیزش انقلابی به گفته ی حاکمان حدود یک صد هزار نفر بازداشت می شوند و یا در همان آغاز اعتصاب کارگران پیمانی نفت حدود دویست کارگر را بازداشت می کنند و یا در کردستان و بلوچستان دست به بازداشت های گسترده و محاکمه و زندانی بریدن های دراز مدت می زنند حکایت از اجرای این سیاست دارد.
از نظر آنها باید تمامی پیشروان و سازماندهنده گان مبارزات کارگری، دانشجویی، زنان و خلق های کرد و بلوچ و... بازداشت و زندانی شوند تا سر جنبش توده ای قطع شود.
اما همچنان که سیاست کشتار گسترده و شدید نتیجه عکس داد این سیاست در صورتی که بتواند تداوم یابد نیز در درازمدت و در شرایط وجود زمینه های یک جنبش توده ای نتیجه ی عکس خواهد داد.
همچنان که کشتن یک مبارز تعداد بسیاری از افراد پیرامون اش را به ادامه راه وی و مبارزه ای شدیدتر کشانده است، و این را گسترده گی سوگ های خانواده های جان باخته گان و جشن تولد گرفتن برای آنها و نیز جایگزین شدن مبارزان بیشتری به جای یک مبارز که حکومت کشته و یا مجبور به سکوت کرده نشان داده است، همچنان بازداشت های گسترده و زندان بریدن برای افراد پیشرو بسیار نیز موجب خواهد شد که توده های گسترده تری پیرامون آنها به آگاهی رسند و به حرکت در آیند.
خلق اقیانوسی بی پایان است و در هنگامه ی جنبش ها و خیزش ها و انقلاب ها سرعت درس گرفتن و آگاه شدن آن به گونه ای کیفی متفاوت از شرایط عادی است و بنابراین در چنین اوضاع و احوالی از دل آن همواره مبارزان و نیروهای بیشتری بیرون می آیند.
خامنه ای جنایتکار و سران پاسدارش مگر خواب آن ببینند که با سرکوب بتوانند جنبشی چنان بزرگ را شکست دهند و به رکود و سکوت کشانند.      
هرمز دامان
نیمه ی نخست مهر 1402

 

۱۴۰۲ مهر ۱, شنبه

یادداشت های کوتاه پیرامون مسائل جاری(12) تصورات باطل«شبه چپ» پیرو لیبرالیسم پیش از مارکس در مورد شکست استراتژیک خیزش انقلابی

 
یادداشت های کوتاه پیرامون مسائل جاری(12(
 
تصورات باطل«شبه چپ» پیرو لیبرالیسم پیش از مارکس
در مورد شکست استراتژیک خیزش انقلابی
 
اشاره ای به «شبه چپ»ی که خود را«نو» و«مدرن» می خواند!
در یادداشت شماره ی 11 در مورد تصورات خامنه ای متحجر و سران جنایتکار سپاه صحبت کردیم اکنون باید بگوییم که در کنار تصورات این دارودسته ی خرفت، تصورات«شبه چپ» های اجق وجقی که گویا خود را«مدرن»(1) هم می دانند قرار دارد. این «شبه چپ» هم در بوق و کرنا می کند که جنبش شکست استراتژیک خورده است و پی کارش رفته است. شعار «رادیکال» اش این است:«انقلاب مُرد زنده باد انقلاب!»
و آن وقت این «شبه چپ» روی منبر می رود و می گوید که اکنون باید«چپ سنتی»( و عموما منظورشان نه مثلا توده ای- اکثریتی ها و... بل چپ مبارز و انقلابی کمونیستی است) در مبانی مارکسیسم تجدید نظر کند. آنها مداوما از گروه هایی که به مبانی مارکسیسم- لنینیسم و یا مارکسیسم- لنینیسم- مائوئیسم باور دارند می خواهند که مباحث اساسی آن در مورد نقش رهبری طبقه ی کارگر در انقلاب و دیگر اصول انقلابی آن را کنار گذارند(2) و به تئوری های لیبرال های پیش از مارکسیسم برگردند و به نظریات اپورتونیستی و رویزیونیستی« مارکسی» و«چپ نو»یی و چرندیاتی از این دست باور آورند.   
در واقع ته و بن اندیشه ی این«شبه چپ»همانند«شبه چپ» های دیگر مدعی مدرن بودن، اندیشه ی لیبرال های قرن های پیش از مارکسیسم است که با مشتی تزهای نظریه پردازان مارکسیسم غربی و«مارکسی» های دروپیتی و فلاسفه ی پست مدرن دانشگاه های غربی رنگ و لعاب «نو» خورده است. این دسته های پرمدعا و وراج و بی خاصیت ناتوانی حیرت انگیز خود را در تحلیل واقع گرایانه ی رویدادها و شرایط و اوضاع، پشت مشتی گنده گویی و عبارات صد تا یک قاز و بازی با واژه ها و جملات پر زرق و برق  و«رومانتیک» بازی های توخالی پنهان می کنند.
 در مورد این دارودسته ها باید گفت که یکی از نکات مهمی که نمی توانند بفهمند این است که انقلاب دموکراتیک ایران یک فرایند درازمدت است. فرایندی که خود به فرازها و دوره ها و مراحل متفاوت تقسیم می شود. فرازها و دوره ها و مراحلی که در عین وحدت با یکدیگر تضاد دارند.
این انقلاب در هر دوره و مرحله ی خود و بسته به نوع سرکوب حکومت و برنامه های اقتصادی و سیاسی و فرهنگی آن و نیز ناموزونی حرکت طبقات و بخش های گوناگون جامعه  دچار تغییرات می شود؛ یعنی در حالی که ماهیت آن کماکان استقلال و آزادی باقی می ماند اما اشکال بروز و حرکت این محتوی و ماهیت تغییر می کند. در این حرکت و در هر مرحله و دوره تضادهای ریز و درشتی تا حدودی کمرنگ می شوند و تضادهای ریز و درشت تازه ای در نتیجه ی شرایط و اوضاع به وجود می آیند و به ترکیبی شدن و پیچیده گی بیشتری می انجامند.
انقلاب دموکراتیک ایران در سال 57 که در دوره ی سلطنت استبدادی رخ داد با همین انقلاب در هنگامه ی مشروطه خواهی و نیز دوره ی استبداد مذهبی جمهوری اسلامی در حالی که در ماهیت تغییر اساسی نکرده است اما در بسیاری مضامین ریز و درشت تازه و کهنه متفاوت بوده است و در عین این که برخی از اشکال حرکتی آن کمابیش یکسان بوده است اشکال حرکتی متفاوتی نیز به خود گرفته است.
همچنین در سه دهه ی اخیر نیز نه تنها از مراحل گوناگون گذشته بلکه اشکال حرکت آن در هر کدام از این مراحل متفاوت بوده است. شکل حرکت در دهه ی هشتاد با شکل حرکت در دهه ی هفتاد فرق داشت و در دهه ی نود نیز شکل حرکت با دهه هشتاد فرق می کرد. همچنین شکل حرکت آن در یک سال اخیر و در مراحل متفاوت آن یعنی مرحله ی تعرض سه چهارماه نخست جنبش«زن زندگی آزادی» با مرحله ی بعدی آن متفاوت بود.
اگر انقلاب دموکراتیک ایران همچون یک فراشد طولانی که با انقلاب مشروطیت آغاز شده و تا کنون ادامه داشته است و هر فراز نوین آن مثلا انقلاب 57 و یا مبارزات سال های 75 به این سو به دوره ها و مراحل گوناگون تقسیم می شود فهم نشودو اگر تفاوت میان دوره ها و مراحل این انقلاب و ویژگی های حرکت طبقات حاکم و طبقات خلق که بر مبنای تضادهای ماهوی استوار است به درستی درک نشود چیزی از هم از فراز و نشیب ها و افت و خیزهای آن فهمیده نخواهد شد. برای همین به ساده گی افت نسبی یک جنبش و یا عقب نشینی آن را در یکی از اشکال حرکت آن، یک شکست استراتژیک تصور می کنند و مشغول «سوگواری» برای جنبشی می شوند که همچنان در امور دیگر فعال و در اشکال حرکتی دیگری در حال پیشروی است.
تصور این حضرات«شبه چپ» های« مدرن» و در حقیقت پیروان لیبرالیسم پیش از مارکسیسم، از انقلاب دموکراتیک ایران خشک و بسته است. نه تنها نمی توانند آن را به عنوان یک فرایند درازمدت تصور کنند و فرازهای گوناگون آن را ببینند و نه تنها نمی توانند دوره های گوناگون تکامل آن را و بالا و پایین رفتن ها و پسی و پیشی های آن را دریابند بلکه نمی توانند مراحل تکامل آن را در یک دوره ی مشخص و نیز تغییر اشکال عقب نشینی ها و پیشروهای آن را تحلیل کنند.
درست به همین دلیل است که اینان مرحله ای از این انقلاب یعنی جنبش ژینا و یا«جنبش زن زندگی آزادی» را که سه یا چهار ماه در شکل به نسبه تعرضی جریان داشت و مرحله ای از یک فرایند بزرگ تر و دامنه دارتر یعنی فرایند انقلاب دموکراتیک ایران بود به ساده گی با این کل( برخی از آنها ظاهرا انقلاب را سوسیالیستی دانسته اند!) درهم کرده و نخست این مرحله را یک«انقلاب»(مثلا «انقلاب ژینا» و یا «انقلاب زن زندگی آزادی» و یا «انقلاب زنانه») و یا قیام ( مثلا «قیام مهسا» و یا «قیام  زن زندگی آزادی») می خوانند، و سپس از افت نسبی انقلاب در یک مرحله ی آن و یا عقب نشینی در یکی از اشکال حرکت آن، افت و عقب نشینی در تمامی اشکال آن و در نهایت شکست استراتژیک انقلاب را نتیجه می گیرند. یعنی نخست «جنبش مهسا» یا «زن زندگی آزادی» را که می تواند مرحله ای از یک انقلاب شود یک انقلاب توده ای تصور می کنند و سپس افت نسبی آن را در یک مرحله از آن از یک سو مطلق درنظر گرفته و از سوی دیگر آن را به آنچه آن را یک انقلاب تمام عیار تصویر می کنند تعمیم می دهند و شعارهایی بی خاصیت همچون «انقلاب مرد، زنده باد انقلاب» را سر می دهند.
اما نه انقلاب (به مفهوم مورد اشاره ی ما)«مرده» است و نه «مارکسی» ها و «چپ نویی» ها به زمره ی انقلابیون تعلق دارند که های و هوی«زنده باد انقلاب» شان بتواند کسی را فریب دهد.    
 در اطلاعیه ی دیگری از جانب گروه مائوئیستی راه سرخ با نام حکومت پاسداران و آخوندها و سرکوب های شدیدتر توده ها  در آستانه ی برگزاری سالگرد قتل مهس( دوم شهریور 1402) و در بخش آیا حکومت از این سرکوب های گسترده نتیجه ای خواهد گرفت؟ چنین آمده است:     
«این امکان هست که چنین درجه ای از سرکوب و این همه بازداشت و زندانی و کشتن در حرکت جنبش توده ها تاثیر گذارد و مانع از این شود که جنبش حداقل برای مدتی قوی تر از پیش به حرکت خود ادامه دهد. این گرچه سست بنیاد و پوشالی اما به هر حال سدی است که حکومت در مقابل پیشروی توده ها برپا می کند.
اما چنانکه اشاره شد تنها یک امکان است نه امری محتوم و جبری؛ زیرا جنبش خلق، حتی در وضع کنونی که بیشتر جنبشی خود به خودی است امری منفعل نیست بل فعال است و می تواند در شرایط مساعد، که نه تنها ناشی از بالا رفتن سطح آگاهی و خشم و خروش و میل مبارزاتی خود توده هاست بلکه بخشا با فشارهای بی در و پیکری که جمهوری اسلامی در تمامی زمینه های اقتصادی و سیاسی و فرهنگی  وارد می کند، ایجاد می شود، نیروهای تازه نفس در مبارزه وارد کند و نیز اشکال مبارزه ی تازه ای بیافریند و وضع صف آرایی و موازنه ی نیروها را به نفع خود به هم زند. چنین فراشدی در گذشته رخ داده و جنبش توده ها سدهای سرکوب های خشن حکومت را در هم شکسته و پیشروی کرده است و بنابراین در آینده نیز می تواند رخ دهد.
در هر صورت حتی چنانکه این امر به این زودی واقعیت نپذیرد تاثیرات سرکوب حکومت آنی نخواهد بود که حکومت در نظر دارد. یعنی آنچه را که موجد این برآمدها و جنبش ها می شود از بین نخواهد برد. این گونه سرکوب ها در بهترین حالت می توانند سرعت جنبش را کند کنند و نه این که آن را از بین ببرند و یا حتی برای مدتی طولانی خاموش سازند.
خیزش کنونی در راستای جنبش انقلابی - دموکراتیک  سی سال اخیر قرار دارد. برکشیده شدن این جنبش از اقتصاد عقب مانده و وابسته و همچنین تخریب شده و سیاست و فرهنگ استبدادی دینی حاکم است. از این رو شدیدترین سرکوب ها نیز نمی تواند مانع آن شود که جنبش پس از اندکی تجدید قوا و ترمیم زخم ها دوباره سربلند نکند.»
هرمز دامان
نیمه ی نخست مهرماه 1402
یادداشت ها
1-     ما از این واژه استفاده می کنیم زیرا آنها چپ انقلابی پیرو اصول مارکسیسم را«چپ سنتی» می خوانند همان گونه که برنشتینیست های روسی یا همان اکونومیست ها، انقلابیون لنینیست روسیه را« دگماتیک» می خواندند.
2-     به زبان بی زبانی:«طبقه ی کارگر چند منه! ول کنید این حرف ها را! نه تنها این طبقه دیگر آن چنان در اقتصاد وجود ندارد- همه چیز رباتیک شده است- بلکه در نظام سرمایه داری حل گشته و در معادلات سیاسی از رده خارج شده است»! ما در مورد این که چرا طبقه ی کارگر نتوانست آن گونه که باید در مبارزات نقش داشته باشد در مقاله ی وضع کلی طبقه ی کارگر در مرحله ی کنونی انقلاب دموکراتیک نوین ایران( نیمه ی دوم مهر 1401) صحبت کردیم و در بخشی از آن با نام تبدیل جریان های چپ انقلابی به رویزیونیست و ترتسکیست، به سیاست های ضدمارکسیستی گروه های«شبه چپ» در میان طبقه ی کارگر اشاره کردیم. همچنین در مقاله ی جداگانه ای با نام وضعیت کنونی جنبش خودبه خودی طبقه ی کارگر( نیمه ی دوم شهریور 1402) در مورد نقش«شبه چپ» ایران تا آنجا که در مورد چند تشکل موجود سندیکایی نقشی داشته است شرح بیشتری دادیم. حال اگر دقت کنیم می بینیم که «شبه چپ» به جای این که در مورد نقش دیدگاه های اکونومیستی و لیبرالی خود در ایجاد شرایط عدم آماده گی طبقه ی کارگر اشاره کند تقصیر را گردن خود طبقه ی کارگر می اندازد. به ساده گی این گفته لنین که طبقه ی کارگر با نیروی خودش می تواند آگاهی تردیونیونیستی کسب کند از یاد می رود و بنابراین نقشی که انقلابیون مبارز کمونیست می توانند برای آماده کردن طبقه ی کارگر اجرا کنند کاملا نفی می شود.

یادداشت های کوتاه پیرامون مسائل جاری(11) تصورات باطل خامنه ای و سران سپاه در مورد نقش سرکوب در شکست استراتژیک جنبش


یادداشت های کوتاه پیرامون مسائل جاری(11)


تصورات باطل خامنه ای و سران سپاه در مورد نقش سرکوب در شکست استراتژیک جنبش
 
در اطلاعیه ی گروه مائوئیستی راه سرخ با نام گسترش و شدت سرکوب مبارزه ی زنان و توده ها و آشکار شدن بیش از پیش چشم انداز خیزش های بزرگ تر در تاریخ 22 مرداد 1402 آمده است:
«پاسدار جانی حسین سلامی ترسیده و وحشت زده مبارزات توده ای سال گذشته را این گونه می خواند:« قوی ترین، خطرناک ترین، جدی ترین، نابرابرترین و وسیع ترین پیکار جهانی ضد نظام اسلامی». او تلاش می کند نیروهای خود را به حال آماده باش در بیاورد. خطاب به آنها چنین می گوید:
«دشمن قطعا آرزو دارد که بتواند در ماه های آینده در ایام سالگرد اغتشاشات بازهم فتنه کند. ما هر وقت آماده ایم و غافلگیر نمی شویم کاملا مسلط ایم. راز، پیشگیری است. اطلاعات را گسترش بدهید! لیدرهای جریانات را شناسایی کنید! این ها را مهار کنید! قرارگاه های ما فعال باشند. نباید پشیمان شده باشیم از اینکه کاری را نکرده باشیم. نفوذ از یک روزنه ی کوچک صورت می گیرد. گاهی یک سد بزرگ با یک ترک کوچک می شکند. یک جامعه گاهی در یک نقطه ی کوچک آسیب می بیند و این آسیب وسیع می شود. روزنه ها را ببندید!»
به زبان دیگر تا می توانید بگیرید و ببندید و بکشید تا این که روزی پیش نیاید که از این که نگرفتیم و نبستیم و نکشتیم پشیمان شویم!»
در همین اطلاعیه و در بخش مقابله با جنبش توده ها در سالگرد جنبش مهسا چنین آمده است:
«برای حکومت دو راه در مقابله با سالگرد جنبش مهسا وجود دارد: یا حکومت نظامی( مستقیم و یا غیرمستقیم) ایجاد کند و یا با سیاست های پیشگیرانه شرایط و تنگناها و موانعی ایجاد کند که کسی نتواند به خیابان بیاید و بنابراین نیازی به حضور نیروهای زیاد در خیابان ها نباشد.
حکومت ظاهر راه دوم را انتخاب کرده است. از دو ماه ی محرم و صفر و کلا تابستان استفاده کرده و تمامی کانون های مبارزه انقلاب به ویژه دانشجویان و دانشگاه ها و فرهنگیان و مدارس و کارگران و محیط کار و نیز تمامی زنان و جوانان مبارز و نیز خلق های بلوچ و کرد را زیر ضرب گرفته تا فضای رعب و وحشت ایجاد کند و مانع از این گردد که توده ها به خیابان بیایند.» 
***
اکنون می توان گفت که حکومت جانیان هر کاری را که توانست برای سرکوب جنبش پیش از فرارسیدن سالگرد قتل حکومتی مهسا امینی انجام دهد انجام داد و در روز سالگرد هم حکومت نظامی برقرار کرد و مانع حرکت گسترده ای در این روز شد. حکومت به آنچه انجام داده بود بسنده نکرده بلکه در روزهای پس از سالگرد دنباله ی سیاست سرکوب خود را گرفت و به گسترش و شدیدتر کردن آن اقدام کرد. و باز همه ی آنچه هم تا کنون انجام داده راضی اش نکرده و به آدم دزدی و کشتار پخش شده ی خاموش( به جای کشتارهای آشکار و گسترده و متمرکز همچون کشتار مردم بلوچ در جمعه ی خونین زاهدان و وحشت از نتایج آن) و بازداشت و شکنجه و زندان و غیره مشغول است و گویا تنها زمانی احساس رضایت خواهد کرد که خلق ایران به گونه ای مطلق به همه بدبختی و فلاکتی که این حکومت بر سرش می آورد«لبیک» گوید و ستم حکام را بپذیرد و در چنین اوضاع و احوالی مشغول این نازندگی فلاکت باری شود که حکومت آخوندها و پاسداران برایش ساخته اند.
علت این درجه گسترش و شدت سرکوب هم این است که حکومت از یک سو از درون متزلزل و هر دم در حال ترک بیشتر برداشتن و از هم پاشیدن است و از سوی دیگر به شدت ترسو و وحشت زده از جنبش توده ها است و همواره در هراس از این که از جایی ضربه بخورد و دیگر نتواند اوضاع را« جمع» کند و به پیش از آن برگرداند. شیوه های سرکوب و تداوم آن نشان می دهد که حکومت نه احساس شکست نهایی جنبش را کرده است و نه احساس پیروز شدن و تسلط مطلق بر اوضاع را.  
در حقیقت آنچه حکومتگران حریص قدرت و ثروت و جانیان سازمان های اطلاعات و سپاه از پیش از سالگرد قتل حکومتی مهسا انجام دادند تنها برای پیشگیری از بروز جنبش در این روز نبود بلکه برنامه و نقشه ی درازمدت برای سرکوب نهایی جنبش بود. آنچه حکومت می خواهد به آن برسد تسلیم مطلق توده ها به شرایط موجود است. و تنها این تسلیم مطلق است که می تواند وی را امیدوار به بازسازی خود در سطحی گسترده کند. استراتژی آنها در مبارزه با جنبش چنان که در مقاله ای دیگر در مورد آن صحبت کرده ایم سرکوب و خاموش کردن کانون های اصلی جنبش بسته به اهمیت آنها از نظر حکومت است. در این مورد دانشجویان و استادان دانشگاه ها و کانون های فرهنگیان در ردیف نخست قرار داشته و دارند. همراه با این سرکوب و در کامل کردن آن برنامه هایی همچون فرستان ملاها و حشدالشعبی ها به دانشگاه ها و مدارس و مذهبی و امنیتی کردن آنها، اخراج معلمان و کارگران مبارز و ...را دنبال کرده و می کنند.
آنچه آنها تصور می کنند این است که با انجام این گونه گسیل کردن مشتی آدمکش و آخوند مفت خور به دانشگاه ها و مدارس می توانند تمامی کانون هایی را که از آنها بوی مبارزه و انقلاب بر می خیزد خاموش سازند. این برنامه بیشتر به برنامه هایی مانند است که حکومت پس از انقلاب و در طول دهه ی شصت به اجرا درآورد و توانست تا حدودی کانون های مبارزه و انقلاب را خفه کند.
حال می توان پرسید که آیا این تصور که حکومت می تواند با بستن تمامی روزنه هایی که ممکن است جنبش از آن ها بروز کند مانع برخاستن جنبش و اوج گیری نوین آن شود و در کل جنبش و انقلاب را دچار شکست استراتژیک کند درست است؟
خیر! درست نیست. شکست استراتژیک جنبش و انقلاب کار بسیار دشواری است و صرفا با سرکوب های خونین و بگیر و ببند به دست نمی آید.
در واقع جنبش کنونی بر خلاف تصور برخی از ساده لوحان نه پس از فرونشست مبارزه ی خیابانی شکست استراتژیک خورده بود و نه می توان گفت که با شدیدترین برنامه های سرکوب می توان آن را شکست داد.
در مورد نخست می توان به همین برنامه های گسترده ی سرکوب حکومت و برقراری حکومت نظامی برای پیشگیری از مبارزات توده ای اشاره کرد. این امر نشان می دهد که حکومت نتوانسته است آن گونه که خواسته جنبشی را که اکنون یکسال از آن می گذرد خاموش سازد. این کانون ها علیرغم این همه بگیرد و ببند و شکنجه و کشتار به شکل های گوناگون به نقش خود ادامه داده اند.
از سوی دیگر حکومت نمی تواند با سرکوب این کانون ها، هر چند این کانون ها بسیار مهم و کلیدی باشند، و به دست آوردن پیروزی نهایی در آن که بسیار دور از ذهن است، جنبش را شکست دهد.   
نگاهی به مبارزات توده ها از سال های 70 به این سو نشان می دهد که در بسیاری موارد نه مبارزات از جانب دانشجویان و استادان و فرهنگیان بوده است و نه آنها به گونه ای مستقیم دخالتی در آن داشته اند. برای نمونه نخستین مبارزات در اسلام آباد و یا کوی طلاب مشهد کاملا خود به خودی بود و ربطی به این بخش ها نداشت. مبارزات به خون کشیده شده ی کارگران خاتون آباد و نیز مبارزات گسترده ی کشاورزان خوزستان و اصفهان و چهارمحال بختیاری و بسیاری مناطق ریز و دست دیگر ربط مستقیمی به گروه های بالا نداشت. به همین گونه مبارزات کارگران در تهران و خوزستان و اراک که در دوره ای توفانی در این مناطق به راه انداخت نیز ربط مستقیمی به این گروه ها و کانون ها نداشت. و نیز مبارزات سال 96 و 98 بدون آگاهی و یا تاثیر فوری این نیروها صورت گرفت. به این ها باید افزود مبارزات بزرگ خلق کرد و بلوچ و عرب و مبارزات اقلیت های مذهبی و بالاخره دختران و زنان اسیر و دربند سیاست های مستبدانه ی مذهبی حکومت را در تمامی این دهه ها.
تمامی این مبارزات در نتیجه ی وضع اقتصادی و سیاسی و فرهنگی و در نتیجه ی سیاست های فاجعه بار حکومت و فقر و خانه خرابی کارگران و کشاورزان و دیگر توده های زحمتکش و نیز ستمی که بر خلق ها و اقلیت های مذهبی و زنان می رفت، یعنی طبقات خلق و بخش ها و لایه ها که این ستم  مستقیما روی آنها اعمال می شد روی داد.
در مورد سرکوب بخش های پیشرو در جنبش زنان و کارگران مبارز و دو خلق کرد و بلوچ نیز کم یا زیاد همین نکات صدق می کند. مبارزات زنان هیچ گاه یک مرکز واحد رهبری نداشته بلکه رهبری آنها بسیار پراکنده و پخش بوده است و تازه مداوما نیروهای پیشرو تازه از درون شان برخاسته است چندان که اکنون پیشروان زنان خود یک گروه بزرگ و گسترده هستند. کارگران شرکت واحد و یا هفت تپه و نیز کارگران پیمانی نفت نیز در متن مبارزه ی خویش رهبری های خود را شکل دادند و در آینده نیز در هر جا مبارزه ی کارگران شکل گیرد این چنین رهبری هایی می توانند از بطن مبارزات تازه سربرآورند بنابراین سرکوب بخش های پیشرو کنونی مانع از شکل گیری رهبری های تازه در مبارزات کارگران نخواهد شد. در دوره ی اخیر خلق کرد بیشتر متکی به حرکات خود به خودی توده ها بوده است - برای نمونه آغاز مبارزه در سقز و در خاکسپاری مهسا-  تا مبارزاتی زیر رهبری احزاب و سازمان های موجود کُرد. در مورد خلق بلوچ نیز رهبری اکنون و تا حدود زیادی متکی به فرد است. تخریب و یا از میان برداشتن این فرد و یا یک دسته از پیشروان این خلق نیز نتایجی را که خامنه ای و سران سپاه در نظر دارند به بار نخواهد آورد بلکه رهبری نوینی را به وجود خواهد آورد.   
پرسشی که  اینک به میان می آید این است که آیا عللی که موجب مجموعه ی مبارزات شده است از بین رفته است؟ و یا این طبقات، بخش ها و لاهی ها و یا خلق ها در نتیجه ی سرکوب های یکساله به وضع کنونی خود تمکین کرده اند؟
 خیر! نه تنها از بین نرفته بلکه هزار بار بدتر هم شده است. و نه تنها توده های زحمتکش به وضع خود تمکین نکرده اند بلکه با توجه به تداوم وضع کنونی و روز به روز بدتر شدن آن امکان اعتراض و مبارزه ی شدیدتر آنها بیشتر از پیش شده است.
به این ترتیب تصورات متحجرانی مانند خامنه ای و آل و آشغال های دفتر رهبری و نیروهای مسلح سپاه و اطلاعاتی های پیرامون که مشتی تفنگ در دست شان گرفته و مردم بی دفاع را می کشند یعنی این تصور که می توان با سرکوب مطلق اوضاع را زیر کنترل در آورند کاملا باطل است و این را چهار دهه  و به ویژه سه دهه ی اخیر سرکوب نشان داده است.
شاید آرزوی این حضرات دهه ی نخست پس از تسلط بر حکومت یعنی فاصله ی پس از کودتای خونین حزب جمهوری اسلامی در خرداد 60 تا سال های نخستین دهه ی هفتاد یعنی شورش های اسلام آباد و محله ی طلاب مشهد باشد!
شاید آرزوی آنها فاصله ی بین سال های انتخاب احمدی نژاد یعنی سال 1384 تا 1392و یکی دوسال پس از آن باشد!
اما در پاسخ باید گفت در این دوران ها جنبش بنا به دلایل بسیار و نه صرفا سرکوب خونین دچار افت نسبی شد و بنابراین چنین دوران هایی از افت نسبی جنبش به ساده گی امکان پذیر نیست. تحمیل چنین افت هایی به جنبش جدا از سرکوب نیاز به عوامل اقتصادی و سیاسی و فرهنگی ویژه ای دارد که در شرایط کنونی خامنه ای و سپاه پاسداران نه تنها به دلیل عدم وجود وجوهی که چنین شرایطی نیازمند آن است در انجام آن ناتوان هستند، بلکه اساسا در مخیله شان هم نمی گنجد که چنین وجوهی را در اقتصاد و سیاست و فرهنگ فراهم کنند. آنها در تمامی این زمینه ها درست بر عکس حرکت می کنند.
 از سوی دیگر این افت های نسبی کمی طولانی تر به هیچ وجه به معنای پیروزی نهایی و استراتژیک ضدانقلاب حاکم و تمکین خلق نبوده بلکه شرایط برآمد سهمناک تر آن را در دهه ی هفتاد، در سال 88 و سپس در سال 96 فراهم کرده است. 
هرمز دامان
نیمه ی دوم شهریور 1402