۱۴۰۲ فروردین ۱۶, چهارشنبه

خیزش و جنبش هر روزه


 
 
 خیزش و جنبش هر روزه
 
امروز 16 فروردین روز تولد حمیدرضا روحی(1382) جانباخته ی مبارزات 7 ماه اخیر بود. حمید رضا در 27 آبان 1401 در شهر زیبای تهران به وسیله اوباش خامنه ای کشته شد. او جوانی محبوب در میان جوانان بود و توده های شهر زیبا و تهران طبق فراخوان، جشن تولدی توده ای برای وی و پیرامون خانه اش برگزار کردند. جشن تولدی که همراه بود با گردهمایی گسترده و راهپیمایی و مبارزه ی خیابانی و شعار دادن علیه خامنه ای و سران پاسداراش قاتلین حمیدرضا.
 این حرکت نشان می دهد که توده ها جنبش را ادامه داده و می دهند و هیچ نوعی از سرکوب جنبش مانع تداوم آن نیست. پیش از سال نو وجود داشت، در تمامی روزهای نخستین سال نو به شکلی و در 13 فروردین به شکلی دیگر ادامه یافت و اکنون سه روز بعد در جایی دیگر و به ویژه به شکل گردهمایی و مبارزه ی خیابانی ادامه یافته است. و این تازه تنها در مورد برخی از اشکال مبارزه است. در روزهای اخیر مبارزات اقتصادی نیز دوباره روندی رو به اوج به خود گرفته و گردهمایی هایی به وسیله ی کارگران و پرستاران و فرهنگیان و بازنشسته گان برگزار شده است و شعارهایی علیه مسئولین دولتی و شخص رئیسی داده شده است. این ها همه نشانگر این است که جنبش با افت و خیزهایش نه تنها ادامه خواهد یافت و متوقف نخواهد شد، بلکه گسترش بیشتری خواهد یافت و شکل های بیشتر و متنوع تری برای مبارزه و به ستوه درآوردن دشمن در پیش خواهد گرفت
آغاز دوباره ی حمله ی شیمیایی به مدارس
 با باز شدن مدارس دوباره و در شهرهای گوناگون حملات پلید و کثیف شیمیایی ولی فقیه و دارودسته ی اطلاعاتی هایش به مدارس دخترانه و همچنین پسرانه آغاز شده است. این امر نشان می دهد که آنچه خامنه ای پیش از عید در مورد لزوم پایان دادن به این حملات گفت یا به این دلیل بود که فکر می کرد به جنبش پایان داده اند و شاید دیگر نیازی به این حملات نداشته باشند و بنابراین می خواست پیش از سال نو مثلا خود را «صلحجو» و اهل« آشتی» با مردم نشان دهد؛ و یا با توجه به این بود که به زودی تعطیلات مدارس آغاز خواهد شد و خواه ناخواه حملات شیمیایی متوقف خواهد شد و بنابراین به این دلیل نبود که خودش و سازمان های اطلاعاتی اش این حملات کثیف را تکرار نخواهند کرد.
به نظر می رسد که این حملات جدا از هدف« تنبیه» دختران و متوقف کردن مبارزه ی ضد حکومتی در مدارس به وسیله ی دختران جوان و همچنین برداشتن روسری ها در مدرسه، اکنون در دستان خامنه ای و سپاه به ابزاری تبدیل شده است برای انتقام جویی از توده ها که در هفته های پیش از سال نو و پس از آن به شکل های گوناگون مبارزه خود را پیش بردند. همچنین آنها شکلی هستند از حملات خامنه ای به توده ها برای متوقف کردن جنبش آنها که علیرغم میل وی به شکل های گوناگون ادامه یافته و برای وی ترسناک تر از پیش شده است. از سوی دیگر این احتمال نیز هست که برنامه هایی دارند که مایلند ذهن توده ها متوجه آنها نباشد و از جمله گرانی های روز به روز اوج گیرنده و به ویژه این شایعه که قرار است بنزین گران شود.
با این همه این شکل حمله ی آنها به دختران و پسران نوجوان مردم نتیجه ی مثبتی برای آنها به بار نخواهد آورد. همچنان که اسیدپاشی های پیش از این به بار نیاورد و همان گونه که گشت کشتارشان و هزار و یک طرح و برنامه ی دیگرشان نتیجه ای به بار نیاورد. این حملات تنها بر خشم و نفرت و کینه ی مردم افزوده و خواهد افزود و آنها را به یکدیگر نزدیک تر و با یکدیگر متحدتر کرده، عزم آنها را برای براندازی این حکومت پلید و جنایتکار بیش از پیش خواهد کرد.
تداوم مبارزه ی دختران و زنان بر سر حجاب اختیاری و مضحکه ی« قانون کشور اسلامی»
 نبرد دختران و زنان بر سر آزادی حجاب در کوچه و خیابان و اتوبوس و مترو و ... ادامه دارد. آنها زیر بار ستم حکام نمی روند و می خواهند آن گونه که خود می خواهند در مورد پوشش خود تصمیم بگیرند. زورزدن های خامنه ای هم که «حجاب تکلیف شرعی و سیاسی است» نه تنها مانعی در راه آنها نخواهد بود بلکه موجب تمسخر و مضحکه آنان و همه ی مردم شده و می شود.
آنچه در مورد اجبار به حجاب نفرت انگیزتر است سخنان مردان و زنان حزب اللهی و بسیجی و پاسداری است که با دختران و زنان به کریه ترین اشکال درگیر می شوند. آنها می گویند که این «قانون کشوراسلامی» است و باید رعایت شود. و جوری هم این را می گویند که انگار واقعا کسی از خودشان بر طبق «قوانین کشور اسلامی» شان رفتار می کند و قانون را رعایت می کند!
آیا خود خامنه ای طبق قانون اساسی رفتار می کند؟ آیا این همه تقلب در انتخابات ها از 88 گرفته تا همین انتخابات مجلس و ریاست جمهوری قانونی بوده است؟ آیا وجود این «لباس شخصی» هایی که برای سرکوب توده ها به خیابان می فرستد قانونی است؟ آیا راه انداختن دارودسته های« آتش به اختیار» قانونی است؟  آیا همین که مشتی بسیجی دستور گرفته از روسای پلید و جنایتکار خود می گویند «اگر دولت و مقامات نمی توانند جلوگیری کنند ما خودمان سرخود وارد می شویم» به معنای این نیست که «قانون کشور اسلامی» و آنها که باید آن را اجرا کنند، برایشان ارزش و اهمیتی ندارد و حاضرند آن را زیر پا گذارند؟
اگرخامنه ای و آنها می توانند قانون خودنوشته شان را زیر پا گذارند چرا دختران و زنان آزاده ی ایران نتوانند؟ زنان آزادیخواه نه تنها این قانون را به هیچ گرفته و زیر پا می گذارند بلکه آن را در زباله دان در کنار دیگر قوانین ارتجاعی می اندازند.
اختیاری بودن حجاب و آزادی پوشش جزو نخستین خواست های زنان است و آنها و مردان در کنارشان برای به دست آوردن چنین آزادی ای و نه تنها چنین آزادی بلکه برای برابری حقوق برابر با مردان و نیز تمامی آزادی ها اجتماعی و سیاسی و فرهنگی تا پای جان نبرد خواهند کرد.
زنده باد جنبش و انقلاب
مرگ بر جمهوری اسلامی
برقرار باد جمهوری دموکراتیک خلق به رهبری طبقه ی کارگر
 گروه مائوئیستی راه سرخ
ایران
16فروردین 1402
 
 

 

نگاهی به وجوه ضد سرمایه داری در منشور بیست تشکل

 
 
نگاهی به وجوه ضد سرمایه داری در منشور بیست تشکل
 
برخی«شبه چپ» ها که یا از حکمتیست های ترتسکیست هستند و یا به سوسیال دموکرات های طوایف تک نفره ی راه کارگری تعلق دارند و یا از زمره ی «کارمزدیان ضدسرمایه داری» اند، جارو جنجال به راه انداخته اند که منشور 20 تشکل وجوه ضد سرمایه داری ندارد و یا در این خصوص آن گونه که آنها می خواهند نیست.
بخش هایی از این دارودسته ها که از یک سو هیچ وجهی از وجوه انقلابی تئوری مارکسیسم در نظرات شان نیست و از سوی دیگر«ضد سرمایه داری» بودن کذایی از دهان شان نمی افتد، برنامه ی منشور را منسوب به «چپ سنتی»( بخوانید چپ انقلابی و مبارز دهه ی چهل و پنجاه و به ویژه پنجاه هفتی ها) و مطالبات حداقلی را همچون برنامه ی مرحله انقلاب دموکراتیک خوانده اند و گویا بیشتر هم برای همین آن را منشوری «راست» و «رفرمیستی» دانسته و عموما از این دیدگاه به آن تاخته اند.
 از سوی دیگر بیشتر همین گروه ها زبان به شکوه و شکایت گشوده اند که اگر بنا به برنامه دادن بود احزاب و سازمان های بیرون کشور برنامه های دقیق داده بودند چرا داخلی ها همان ها را رونویسی نکردند و خودشان برنامه ی دیگری داده اند.
گرچه ما در دو مقاله ی خود در مورد منشور مطالبات حداقلی و نیز در نقد دوستان کارگر در سندیکای شرکت اتوبوسرانی تهران و حومه به برخی از نکات منشور در این خصوص پرداخته ایم اما بهتر دیدیم که در مقاله ای مستقل به وجوه اساسی ضد سرمایه داری و نیز سوسیالیستی ای که در منشور وجود دارد بپردازیم.
پیش از آن بد نیست اشاره کنیم که اگر قرار بود برنامه های این سازمان ها و احزاب که بیشترشان روی کاغذ هستند قبول می شد که آنها  سال ها و دهه هاست این برنامه ها را داده اند. و جالب این که نه کسی یا جریانی حتی همان خارج برای برنامه های آنها تره خرد کرده است و نه خودشان برنامه های خود را جدی گرفته و گامی در راه  تحقق شرایطی که عملی کردن آنها را ممکن می کند برداشته اند. اما تفاوت این مطالبات حداقلی با آن برنامه های احزاب و سازمان های ترتسکیستی و سوسیال دموکرات و هوچی های«ضدسرمایه داری» در این است که پای این مطالبات جدا از امضای دیگر تشکل هایی که در داخل هستند، امضای سندیکای کارگران هفت تپه و شورای پیمانی کارگران نفت و شورای همکاری تشکل های صنفی فرهنگیان وجود دارد؛ یعنی گروه ها و سازمان هایی که متکی به توده ی کارگر- گرچه نه هنوز زیاد - و فرهنگی بوده و مبارزات دو دهه ی اخیر این طبقات و لایه های اجتماعی را پیش برده اند.  
 اکنون به آن وجوه ضد سرمایه داری که در منشور وجود دارد می پردازیم. گفتنی است که ما بیشتر به نکاتی توجه می کنیم که به رابطه ی کار و سرمایه توجه می کند.
برانداختن سرمایه داران(بوروکرات- کمپرادور استبداد دینی) و گرفتن قدرت سیاسی به وسیله ی کارگران
الف - «در چهل و چهارمین سالروز انقلاب پنجاه و هفت، شیرازه اقتصادی و سیاسی و اجتماعی کشور به چنان گردابی از بحران و از هم گسیختگی فرو رفته است که هیچ چشم‌انداز روشن و قابل حصولی را نمی‌توان برای پایان دادن به آن در چهارچوب روبنای سیاسی موجود متصور بود.»( منشور مطالبات حداقلی بیست تشکل)
الف - انقلاب های توده ای- کارگری که در جهت براندازی هر نوع سرمایه داری اند( خواه سرمایه داری امپریالیستی و خواه سرمایه داری زیرسلطه ی امپریالیسم)، نخست روساخت سیاسی یا قدرت سیاسی یعنی دولت حاکم بوروکراتیک - نظامی را که از دو دستگاه اداری و نظامی تشکیل شده است خرد و ویران می کنند. سپس انقلاب در زیرساخت اقتصادی صورت می گیرد. در کنار آن در دیگر بخش مهم روساخت یعنی فرهنگ، انقلاب و تغییرات پی در پی صورت می گیرد.
 در ایران روساخت سیاسی حاکم روساخت یک نظام سرمایه داری بوروکراتیک - کمپرادوری است. یعنی روساخت نظامی سرمایه داری که مستقل نیست بلکه وابسته به امپریالیست هاست و مشتی سرمایه دار مزدور و نوکر کمپانی ها و تراست های بزرگ امپریالیستی  بر آن تسلط دارند. برانداختن این روساخت یعنی نخستین گام برای برانداختن سرمایه داری بوروکرات - کمپرادور که نوع مشخص سرمایه داری در کشور ماست. بنابراین برانداختن این روساخت یا «روبنای سیاسی» برانداختن حاکمیت سرمایه داران عمده در کشور ماست که در پوشش دین و مذهب در کشور استبداد دینی برپا کرده اند و طبقه کارگر و دیگر طبقات زحمتکش را مورد استثمار و ستم قرار می دهند.
 
رهایی نیروی کار از بردگی و ستم طبقاتی
ب- «پرچم اعتراضات بنیادینی که امروز به‌ دست زنان، دانشجویان، دانش آموزان، معلمان، کارگران و دادخواهان و هنرمندان، کوئیرها، نویسندگان و عموم مردم ستمدیده ایران در جای جای کشور از کردستان تا سیستان و بلوچستان برافراشته شده و کم سابقه ‌ترین حمایت‌های بین‌المللی را به خود جلب کرده، اعتراضی است علیه زن ستیزی و تبعیض جنسیتی، ناامنی پایان ناپذیر اقتصادی، بردگی نیروی کار، فقرو فلاکت و ستم طبقاتی، ستم ملی و مذهبی، و انقلابی است علیه هر شکلی از استبداد مذهبی و غیرمذهبی که در طول بیش از یک قرن گذشته، بر ما – عموم مردم ایران – تحمیل شده است.»
ب- پس مطالبه ای که قرار است صورت عملی به خود بگیرد، رهایی نیروی کار از بردگی( بردگی مزدی) فقرو فلاکت و ستم طبقاتی است. این ها مطالباتی علیه سرمایه داری است و بدون از بین بردن سرمایه داری بوروکرات- کمپرادور حاکم بر ایران صورت نخواهند گرفت.
 
انقلابی برای رهایی از استثمار
پ- «از همین رو، این جنبش برآن است تا برای همیشه به شکل‌ گیری هرگونه قدرت از بالا پایان دهد و سر آغاز انقلابی اجتماعی ... برای رهائی مردم از همه اشکال ستم و تبعیض و استثمار و استبداد و دیکتاتوری باشد.»
پ- دو نکته ی بسیار مهم در این بخش از دید این مقاله عبارت از«برای همیشه پایان دادن به شکل گیری هر گونه قدرت از بالا» و «سرآغاز انقلابی اجتماعی ... برای رهایی مردم از همه ی اشکال ستم و تبعیض و استثمار و استبداد و دیکتاتوری» می باشند. این ها تنها با از بین بردن نظام اقتصادی حاکم که سرمایه داری بوروکرات- کمپرادور و یک سرمایه داری زیرسلطه ی امپریالیست ها صورت خواهد گرفت.
دیگر نکته ی مهم در این بند عنوان کردن«سرآغاز انقلاب» است. به عبارت دیگر از دیدگاه منشور مطالبات، انقلاب اجتماعی ایران که با توجه به طرح نکاتی مانند رهایی مردم از همه ی اشکال ستم ...و استثمار باید انقلاب اجتماعی سوسیالیستی باشد یک فرایند است که عملی کردن خواست های مندرج در آن تنها عملی کردن حداقل وجوهی است که در آغاز این فرایند باید انجام شوند.    
 
جامعه ی نوین
ت- «ما تشکل ها و نهادهای صنفی و مدنی امضا کننده این منشور با تمرکز بر اتحاد و به هم پیوستگی جنبش‌های اجتماعی و مطالباتی و تمرکز بر مبارزه برای پایان دادن به وضعیت ضدانسانی و ویرانگر موجود، تحقق خواست‌های حداقلی زیر را به مثابه اولین فرامین و نتیجه‌ ی اعتراضات بنیادین مردم ایران، یگانه راه پی افکنی ساختمان جامعه‌ای نوین و مدرن و انسانی در کشور می‌ دانیم...»
ت- در این جا ما با مفهوم جامعه ی نوین روبرو هستیم . نظر به این که منشور می خواهد ستم طبقاتی و استثمار را از میان بردارد ماهیت این جامعه ی نوین ضداستثماری یعنی ضدسرمایه داری خواهد بود. با توجه به «آغاز انقلاب اجتماعی» که چنان که گفتیم باید سوسیالیستی باشد، انقلاب در جهت تحقق جامعه ای که در آن استثمار نباشد ادامه خواهد یافت. به بیان دیگر با توجه به این که این مطالبات حداقلی است می توان گفت تحقق آنها هنوز این جامعه را نوین (و یا سوسیالیستی) نمی کند اما چنین جامعه ای را«پی افکنی» می کند.
 
دخالت مستقیم و دائمی مردم در اداره ی امور کشور از طریق شوراها
منشور مطالبات حداقلی پس از طرح برانداختن این روبنای سیاسی و در پی هدف رفع ستم طبقاتی و استثمار خواست شماره ی 8 را طرح می کند:
شماره «8. بر چیده شدن ارگان‌های سرکوب، محدود کردن اختیارات دولت و دخالت مستقیم و دائمی مردم در اداره امور کشور از طریق شوراهای محلی و سراسری. عزل هر مقام دولتی و غیر دولتی توسط انتخاب کنندگان در هر زمانی باید جزو حقوق بنیادین انتخاب کنندگان باشد‌.»
 
درباره ی شماره ی 8: آنچه در این خواست از دیدگاه این مقاله مهم است« دخالت مستقیم و دائمی مردم در اداره امور کشور از طریق شوراهای محلی و سراسری و عزل هر مقام دولتی و غیر دولتی توسط انتخاب کنندگان در هر زمانی است.»
 این خواست به معنای سازمانیابی توده ها در شوراهای محلی و سراسری برای دخالت مستقیم آنها در اداره ی امور کشور و برقراری دموکراسی توده ای است. از سوی دیگر عزل هر مقام دولتی و غیر دولتی به وسیله ی انتخاب کننده گان در هر زمانی نشانگر خواست جایگزینی پارلمان به وسیله ی تشکلی همچون شورا است و این  نیز خواستی ضدسرمایه داری و در ماهیت خود سوسیالیستی است.
اینکه برخی از این نکات آن گونه که باید و شاید صریح و روشن و کامل بیان نشده اند یک چیز است و اینکه این ها ضدسرمایه داری نیستند چیزی دیگر.
 
مصادره ی اموال سرمایه داران
در بند 9 آمده است:
«مصادره اموال همه اشخاص حقیقی و حقوقی و نهادهای دولتی و شبه دولتی و خصوصی که با غارت مستقیم و یا رانت حکومتی، اموال و ثروت‌های اجتماعی مردم ایران را به یغما برده‌اند. ثروت حاصل از این مصادره‌ها، باید به فوریت صرف مدرن سازی و بازسازی آموزش و پرورش، صندوق‌های بازنشستگی، محیط زیست و نیازهای مناطق و اقشاری از مردم ایران شود که در دو حکومت جمهوری اسلامی و رژیم سلطنتی، محروم و از امکانات کم ‌تری برخوردار بوده‌اند.»
ما در بخش دوم مقاله ی بررسی و نقد گرایش های متضاد در منشور 12 ماده ای در مورد این بند چنین نوشتیم:
«خواست مصادره ی همه ی افراد حقیقی و حقوقی و نهادهای دولتی و شبه دولتی (و به همراه آن تمامی نهادهای مذهبی که بودجه از دولت می گیرند )خواستی است انقلابی. از نظر ما این یکی از اساسی ترین بندهای برنامه ی حداقل و خواست های مرحله ی دموکراتیک انقلاب طبقه ی کارگر و تمامی طبقات زحمتکش و مردمی است.»
سپس درهمان مقاله اشاره شد که:
«اما مساله این است که این اشخاص حقیقی و حقوقی و نهادهای دولتی و شبه دولتی رانت خوار و غارتگر اساسا وابسته به کشورهای امپریالیستی غربی و شرقی هستند و این ها سرمایه داران بوروکرات- کمپرادور ایران می باشند.»
به این ترتیب منشور خواست سلب مالکیت خصوصی از بزرگترین سرمایه داران حاکم را که از نظر ما سرمایه داران بوروکرات - کمپرادور وابسته به امپریالیست های غربی و شرقی و عموما رانت خوار هستند طرح می کند.
چنانکه دیده می شود منشور بیست تشکل مصادره ی اموال سرمایه داران بزرگ را در خواست های خود منظور کرده است؛ یعنی سرمایه دارانی که حکومت کنونی را در دستان خود دارند و  استثمار کارگران و دیگر طبقات زحمتکش به وسیله ی آنها صورت می گیرد. و این معنایی جز ضد سرمایه داری بودن ندارد.(1)
منشور البته در مورد این که کنترل تولید و توزیع اموال مصادره شده ی این سرمایه داران در اختیار کدام طبقه و گروه و یا سازمان قرار خواهد گرفت چیزی نمی گوید، اما می توان به راحتی خواست دخالت شوراهای محلی و سراسری در اداره ی امور کشور را به موسسات، کارخانه ها و کارگاه های صنعتی و خدماتی تعمیم داد و حکم کرد که نظر منشور این است که همچنان که اداره ی امور کشور در اختیار شورای های محلی و سراسری خواهد بود، کنترل تولید و توزیع در موسسات و کارخانه ها و کارگاه ها در دستان شوراهای آن موسسه، کارخانه و یا کارگاه خواهد بود. به عبارت دیگر در دست شورای کارگران، شورای فرهنگیان، شورای شورای کشاورزان، شورای دانشجویان و استادان و...
 تا اینجا ما تنها به نکاتی پرداختیم که در منشور علیه سرمایه داری است. چنانچه خواست های منشور به طور کامل بررسی شود خواهیم دید که تحقق بخشی از دیگر خواست ها نیز در یک نظام سرمایه داری ممکن نیست و بخش هایی از آنها  نیز عمیقا ضد سرمایه داری اند. برای نمونه« برابری کامل حقوق زنان با مردان در تمامی عرصه های سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی و خانوادگی و...» اساسا در نظام سرمایه داری امکان پذیر نیست.
آن چه گذشت نشان می دهد که این داد و قال ها و هوچی گری ها که منشور ضد سرمایه داری نیست پوچ است و این افراد و گروه ها اساسا نقش تخریبی دارند و هدف شان تجزیه و تخریب هر گونه وحدت و همفکری و سازمان یافتن است که در میان توده های کارگر و زحمتکش به وجود می آید.
 
هرمز دامان
نیمه ی نخست فروردین 1401
یادداشت
1-    چنانکه در مقاله درباره ی منشور گفته ایم ما این خواست را تا جایی که سرمایه داران بزرگ بوروکرات- کمپرادور رانت خوار را هدف بگیرد درست می دانیم اما تعیمم آن را به سرمایه داران متوسط و کوچک درست نمی دانیم. از دیدگاه ما سیاست طبقه ی کارگر در مورد سرمایه های متوسط و کوچک باید محدود کردن دایره ی عملکرد آنها باشد و نه مصادره ی اموال.

۱۴۰۲ فروردین ۱۴, دوشنبه

یادداشت های کوتاه پیرامون مسائل جاری(9) درباره ی آیین های جشن و شادی

 
یادداشت های کوتاه پیرامون مسائل جاری(9(
 
درباره ی آیین ها و مراسم ها جشن و شادی
و آفریدن فرهنگ نوین
 
در مرحله ی کنونی جنبش انقلابی دموکراتیک، مبارزات فرهنگی علیه استبداد و ارتجاع فرهنگی فئودالی و سرمایه داری بوروکراتیک تا حدودی عمده شده است. از این رو و در مبارزه با  فرهنگ مستبد و مرتجع تلاش برای بنا کردن فرهنگ دموکراتیک نوین که نیازهای جنبش و انقلاب دموکراتیک نوین خلق ایران را پاسخ دهد و به پیشرفت آن در جبهه های دیگر یاری رساند بیش از پیش در دستور روز قرار گرفته است.
روشن است که ما در اساس متکی به فرهنگ پیشین خود و عالی ترین فرازهای آن که علیه بیدادگری و ستم و استثمار و پلیدی و پستی و سالوسی و ریا و ستایش تمامی امور نیک و زیبایی است که توده های تولید کننده بر مبنای آنها زندگی اجتماعی و سیاسی خود را سامان داده اند می باشیم و اندیشه و روان ما متکی به فرهنگی است که توده های تولید کننده (یا عوام) آفریده اند. طبقه ی کارگر و خلق ما به خود می بالد که در کل فرهنگی از جانب نیاکان زحمتکش و مبارز و پیشروان جامعه به وی رسیده غنی و سرشار از اندیشه های بکر و عالی ترین احساسات انسانی.
از این دیدگاه سیاست اساسی برپایی فرهنگ نوین این نیست که تمامی عناصر فرهنگ و یا فرهنگ های پیشین را دود کرده و به آسمان فرستد و بخواهد از صفر آغاز کند.
نو از دل کهنه بیرون می آید. این قانون طبیعت و اجتماع و اندیشه است. در حالی که عناصر بسیاری در فرهنگ گذشته ی خلق های ما است که باید به کلی دور ریخته شوند( خواه پیش از اسلام و آنچه «ایرانیت» و یا «فرهنگ ملی ایرانی» خوانده شده است و خواه فرهنگ دوران اسلام)اما در عین حال عناصری است- و منظور ما عناصری است که در دوران خود انقلابی و مترقی بوده اند - که باید در حالی که مضمون آنها حفظ و غنای بیشتری یابد شکل آنها تغییر کند؛ و نیز برعکس عناصری هست که باید در عین این که شکل شان پابرجا می ماند، مضمون شان تغییر کند. در کنار اینها باید مضامین و اشکال نوینی نیز منطبق با شرایط روز جنبش دموکراتیک نوین ایران و دیگر کشورهای جهان و نظام و جامعه ی دموکراتیک نوینی که باید در ایران برقرار شود، ایجاد گردد.
اکنون و با نگاهی به برگزاری مراسم و آیین های نوروزی می بینیم که امر تغییر آنچه از پیشینیان به طبقه ی کارگر و خلق زحمتکش ما رسیده در جریان است و بسی از این مراسم و آیین ها خواه در شکل و خواه در مضمون به وسیله ی توده های خلاق و آفرینشگر دچار تغییرات کیفی چشمگیری شده اند و تبدیل به ابزارهای تند و تیزتری در مبارزه علیه فرهنگ ارتجاعی طبقات حاکم گردیده اند.
 این تغییرات را باید دنباله ی آن تغییراتی دانست که توده ها در مراسم و آیین های گوناگون سوگ جانباخته گان که عموما مذهبی و اسلامی بوده اند، در خانه و بر سر خاک شان به وجود آوردند و خواه در مضمون و خواه در شکل آنها تغییرات معینی را صورت دادند و ما نیز در ماه های گذشته به سهم خود درباره ی آنها مقاله نوشتیم.
 در مورد آیین های نوروزی می توان اشاره کرد که مثلا برگزاری آیین چهارشنبه سوری در تقابل با تحجر و خفقان نظام حاکم، تبدیل به یک جشن بزرگ و شادی و سرور و آتش بازی و رقص های گروهی در استقبال از رفتن زمستان و آمدن بهار و نوروز شده است و همچون یک نیروی فرهنگی در مقابل فرهنگ حقیر و زبون حاکم سربلند کرده است. این جشن در عین حال از بسیاری باور های خرافی تهی گردیده است و اگر هم برخی از این باورها همچون «زردی من از تو، سرخی تو از من» به زبان آورده می شوند در بیشتر موارد و به ویژه در میان نسل های جوانتر بر مبنای باوری و یا حداقل باوری عمیق به آنها نیست.   
همین مساله در مورد سیزده بدر نیز وجود دارد. سیزده بدر نیز در تقابل با فرهنگ مرتجع حاکم اکنون بیشتر به روزی تبدیل شده است که باید برای سرور و شادی و جشن های گروهی و ارج گزاری طبیعت و لذت بردن از زیبایی های آن بیرون از خانه رفت و روز را در میان سبزه ها و مزارع و درختان و جنگل ها گذراند و شادی و بازی و پایکوبی کرد( جالب این که هم روزهای سال نو و هم سیزده بدر امسال به دلیل تلاقی با ماه رمضان تا حدودی علیه سنت مذهبی روزه گرفتن نیز شده است). اینجا نیز در حالی که شکل و بخش هایی از مضامین با برخی تغییرات کماکان پابرجا مانده اما برخی باورها و مضامین آن مانند این که روز سیزدهم فرودین«نحس» است و مردم برای این بیرون می روند که«نحسی» آن را بدر کنند به وسیله ی بسیاری از توده ها کنار گذاشته شده است؛ و یا دیگر بسیاری دختران جوان خرافه ی«گره زدن سبزه ها» برای «باز شدن بخت شان» را دنبال نمی کنند. آیینی که نگاه از پایین دختران به خودشان و قبول نقش جنس ضعیف و دوم را رواج می داد و از دیدگاه فرهنگ دموکراتیک نوین و به ویژه مبارزات زنان در این دوره، ضد زن و توانایی هایش برای رقم زدن سرنوشت خویش و ضد اندیشه ی برابری زن و مرد بوده است.
این ها نشانگر تجدید بنا و نوسازی فرهنگ های پیشین برای تداوم مبارزه و بُراتر کردن شان در مبارزه با فرهنگ فئودالی و سرمایه داری بوروکراتیک مرتجع حاکم است. این جا برخی اشکال و برخی مضامین حفظ می شوند و در عین حال با اشکال و مضامین و باورهای تازه ای غنی تر می گردند و تا در مجموع ابزار فرهنگی در مبارزه با فرهنگ متحجر حاکم قوی تر و کاراتر  شود و از عهده ی مبارزه ی بزرگ خلق بر علیه مرتجعین حاکم و برقراری نظام دموکراتیک نوین برآید. 
می دانیم که از برخی از  باورهای کهنه مندرج در آیین های باستانی ایرانیان، آخوندهای جمهوری اسلامی هم انتقاد می کند. اما این آخوندهای متحجر و حکومت مرتجع شان، تمایلی به حفظ هیچ کدام از این آیین ها ندارند و انتقادهای آنها از این مراسم برای این بوده است که فرهنگ خرافی و متحجر و کهنه  ی دیگری را جایگزین آن فرهنگ سازند و به تسلط شان دوام بیشتری دهند.
به نظر ما در دوره ی جنبش دموکراتیک کنونی که حزب کمونیست انقلابی طبقه ی کارگر وجود ندارد این بیشتر وظیفه ی کارگران و دانشجویان کمونیست و دموکرات انقلابی است که تمامی آداب و سنن و آیین های باستانی و مذهبی اسلامی(همچون اسطوره های مذهبی، آیین های ماه های محرم و صفر و رمضان و کلا عزاداری ها و جشن های مذهبی به ویژه مذهب شیعه را)و نیز تمامی فرهنگ محلی قوم ها و خلق های ایران را زیر ذره بین نقد بگذارند و ضمن دور ریختن اشکال کهنه و مضامین بدرد نخور آنها، تمامی اشکال و مضامین ارزشمند و قابل دوام آنها را حفظ کنند و به اصطلاح آنها را پاکسازی و نو سازی و تجدید بنا کنند و با افزودن مضامین نو در اشکال نو، فرهنگ گذشته را غنی و فرهنگ دموکراتیک نوین را برپا سازند.    
 
مساله خصوصی بودن مذهب برای دولت
یکی از خواست های دموکراتیک توده ها در ایران جدا کردن دین و مذهب از دولت و اعلام کردن مذهب به عنوان امر خصوصی از جانب دولت است. از این دیدگاه دولت به هیچ وجه حق دخالت در امور مذهبی مردم را ندارد و نباید هیچ گونه تبعیضی را بین پیروان ادیان گوناگون به هر نسبتی که وجود دارند روا دارد. از سوی دیگر هیچ گونه اجباری در دین داری نباید وجود داشته باشد و بنابراین حقوق افراد بر مبنای این که پیرو کدام دین و مذهبی هستند و یا دیندار و بی دین تعیین نشود.
 باید توجه داشت که این امر خصوصی اعلام کردن دین و مذهب تنها باید از جانب دولت باشد و نه از جانب احزاب مبارز و انقلابی. چرا که از دیدگاه این بخش ها، دین و مذهب امری خصوصی نیست که نباید کسی کاری با آن داشته باشد، بلکه جهان بینی و دیدگاه ها و اندیشه هایی است در مورد مسائل گوناگون جهان و جامعه و انسان و همچنان که خود دین و مذهب همچون یک جهان بینی و دیدگاه در مورد این گونه مسائل در مقابل جهان بینی و دیدگاه های دیگر و از جمله ماتریالیست ها می ایستد و با آنها مقابله می کند می توان و باید در مقابل آن ایستاد و با آن مبارزه ی نظری کرد.
 هرمز دامان
14 فروردین 1401
 
 

۱۴۰۲ فروردین ۱۳, یکشنبه

یادداشت های کوتاه پیرامون مسائل جاری(8)درباره 12 فرودین 58 روز همه پرسی برای انتخاب حکومت

 
یادداشت های کوتاه پیرامون مسائل جاری(8(
درباره 12 فرودین 58 روز همه پرسی برای انتخاب حکومت
 
 در مورد  انقلاب 57 و چگونگی شکل گیری جمهوری اسلامی بسیار صحبت شده و ما نیز کمابیش در این مورد نوشته ایم. یکی از روزهای مهم در این گذشته 12 فروردین 1358 است. روز برگزاری همه پرسی انتخاب حکومت. روزی که خمینی گفت:«جمهوری اسلامی نه یک کلمه کم و نه یک کلمه زیاد»؛ و بر سر این رای گیری کنید:«جمهوری اسلامی: آری یا نه؟»
بدون شک انتخاب جمهوری اسلامی درآن همه پرسی به وسیله ی اکثریت مردم ایران و در اینجا کاری نداریم به تقلباتی که کردند و گفتند 98 درصد مردم به جمهوری اسلامی رای دادند، بدون اینکه بدانند قرار است چه محتوایی داشته باشد اشتباه بوده است.
اما اولا تکرار این که این انتخابی اشتباه بوده است هرگز به این معنا نیست که کل فرایند انقلاب علیه نظام سلطنتی و مستبدی به نام محمدرضا شاه و حکومتی وابسته به امپریالیست ها اشتباه بوده است؛ آن انقلاب امری بجا و درست و این یک امری نابجا و اشتباه بوده است.
در عین حال این هم درست نیست که بگوییم روشنفکران - و اینجا به ویژه کاسه و کوزه را بر سر سازمان ها چپ انقلابی ایران در آن زمان بشکنیم-  فریب شعارهای ضد امپریالیستی خمینی را خورده و دنبال او راه افتادند و این بلا را به سر مردم ایران آوردند. این گونه تبلیغات را  دارودسته های سلطنت طلب راه انداخته اند که حرص و جوش می زنند دوباره همان حکومت مستبد سلطنتی را برگردانند.
در واقع روشنفکران مبارز و چپ های انقلابی آن زمان تنها تا جایی که خمینی با شاه و سلطنت مخالف بود از وی پشتیبانی می کردند و نه اینکه که از هر گونه برنامه و سیاستی از جانب وی- حتی از همان دوران پیش از انقلاب - پشتیبانی کنند. بسیاری از این سازمان های انقلابی در روزهای 11 و 12 فروردین که همه پرسی برقرار شد شرکت نکردند و آن را تحریم کردند و همچنین با سیاست های انحصارطلبانه و ضد دموکراتیک و ارتجاعی وی در برگزاری انتخابات ها و تدوین قانون اساسی به مبارزه برخاستند. همچنین طی سه ساله 58 تا 60 نیز که سال های تحکیم جمهوری اسلامی بود سازمان های چپ انقلابی وارد مبارزه ای تاریخی با حکومت مرتجع مذهبی شدند و در مبارزات کارگران، دهقانان مناطق گوناگون ایران، خلق های زیرستم کرد، عرب و آذری و ترکمن و همچنین دانشجویان و دیگر لایه های جامعه شرکت و بسیاری از این مبارزات را رهبری کرده و بسیاری شان طی آن جان باختند. این علیرغم این است که برخی از سازمان های انقلابی و مبارز هم در دوره ی اشغال سفارت آمریکا و هم جنگ با عراق، برای دوره ای کوتاه از برخی از سیاست های خمینی پشتیبانی کردند.
و دوما تاکید بر این که رای مردم اشتباه بوده است به خودی خود مساله ای را حل نمی کند. در واقع، اکنون و برای نسل جوان ما به ویژه این باید مهم باشد که تحلیل کند کدامین شرایط بوده است که به این اشتباه پا داده و آن را به وجود آورده است.
 چنان که بخواهیم از میان شرایط گوناگون و بسیاری که به این گزینش تاریخی پا داد تنها از یکی سخن به میان آوریم، باید از استبدادی یاد کنیم که محمدرضا شاه پهلوی و سرمایه داران بوروکرات - کمپرادور ایران برقرار کرده بودند و اجازه ای به آزادی بیان و آزادی احزاب و اجتماعات و انتخابات ها نمی دادند. در نتیجه ی استبداد، امکان برخورداری طبقات گوناگون از احزاب سیاسی خود و بیان اندیشه ها و سیاست ها و برنامه ها برای پایگاه اجتماعی خود و جامعه وجود نداشت. اگر آزادی های دموکراتیک که شرط  پیشرفت هر جامعه ای است وجود می داشت خمینی و کسانی همچون او مجبور می شدند برنامه ها و سیاست های خود را برای اداره ی امور، نه پای منبر و در مساجد و حسینه ها و با روضه خوانی یعنی امکانات سنتی ای که برایشان جور بود و راه هایی که حکومت شاه برایشان باز گذاشته بود، بلکه از طریق احزاب و گروه های سیاسی شان و آن گونه که باید و شاید آشکار کنند و احزاب طبقات انقلابی و مترقی می توانستند به گونه ای توده ای این برنامه ها و سیاست ها را به نقد کشیده و افشا کنند. در حالی که برعکس، استبداد همچنان که تسلط باند محمدرضا را بر سر قدرت حفظ می کرد در عین حال موجب می شد که چنین جریان های طبقاتی برنامه ها و سیاست های واقعی خود را پشت تبلیغ دین و مذهب پنهان کنند و مانع پی بردن مردم به برنامه های خود و نقد گسترده و توده ای شان شوند.
کوتاه آن که، در مورد این اشتباه باید آن شرایطی را محکوم کرد که امکان برخورد آرا و اندیشه ها و سیاست ها و برنامه ها را نداد. یعنی شرایط استبداد سلطنتی و حکومت شاه سابق را.
سلطنت طلبان کنونی از یک سو دم از اشتباه مردم و یا گروه های سیاسی می زنند اما از سوی دیگر بر تمامی شرایطی که منجر به این اشتباه شد و از جمله برقراری استبداد سیاسی و بستن فضای سیاسی و فرهنگی کشور برای احزاب و سازمان های سیاسی طبقات گوناگون کشور سرپوش می گذارند.
 هرمز دامان
12 فروردین 1402
     

یادداشت های کوتاه ...(7) بلوچستان و کردستان و یاد مبارزه ی توده ای در امیرخیز تبریز

 
یادداشت های کوتاه پیرامون مسائل جاری(7(
 
بلوچستان و کردستان و یاد مبارزه ی توده ای در امیرخیز تبریز
 ممکن است این مقایسه خیلی درست نباشد خواه تاحدودی از نظر مضمون مبارزه و  خواه از نظر وضعیت واقعی، اما به عنوان مقایسه بد نیست. منظور ما مقایسه ی نقش مردم بلوچ و بلوچستان و نیز توده ی کرد و کردستان با نقش توده های محله ی امیرخیز و ستارخان و در وجهی گسترده تر مردم آذربایجان در انقلاب مشروطه است.
در آن زمان نیز انقلاب ناموزون پیش می رفت و پس از کودتای محمدعلی شاه و به توپ بستن مجلس( می توان آن را با سرکوب های شدید پنج ماه اخیر انقلاب مقایسه کرد) تا حدودی مبارزات انقلابی در بخش های مرکزی ایران دچار افت نسبی شد. این امر تا آنجا پیش رفت که حتی آذربایجان سراپا نشاط و مبارزه و به ویژه شهر تبریز را که یکی از سه شهری بود( به همراه رشت و تهران) که انقلاب مشروطه به روی آنها استوار بود سکوت و افت در برگرفت. اما این افت و سکوت توده های ایران و آذری، در محله ی امیرخیز شهر تبریز و به رهبری ستارخان سردار ملی به مقاومت در مقابل نیروهای استبداد و سپس جنبش و شورش در سراسر تبریز و آذربایجان تبدیل شد و ایستاده گی و مقاومت این منطقه در مقابل تهاجم ارتجاع محمدعلی شاهی به تهاجم مشروطه به ارتجاع تبدیل گردید. بنا به گفته ی کسروی، مشروطیت در محله ی امیرخیز زنده شد و مقاومت و مبارزه در این محل آن را به تمامی ایران بازگردانید.
هدف از این مقایسه این است که این گونه وضعیت ها در انقلاب ها و جنبش های ایران وجود داشته که جنبش در مناطقی دچار افت نسبی شود و در مناطقی دیگر تداوم یافته و رشد کند. اکنون نیز بلوچستان و کردستان کمابیش و با تفاوت هایی در مضمون و وضعیت واقعی که حتما در یک مقایسه ی دقیق باید لحاظ شوند( برای نمونه نمی توان وضع مبارزه در بقیه ایران را با وضعیتی که محمدعلی شاهی در تمامی مناطق ایران و از جمله خود آذربایجان و دیگر محلات تبریز به وجود آورده بود یکی دانست) کمابیش همان نقشی را بازی می کنند که محله ی امیرخیز در تبریز ایفا کرد. 
باید  مردم بلوچ و کرد را ستایش کرد که اکنون هادی جنبش و انقلاب شده اند و آن را با مبارزات پرشکوه خود پیش می برند.
هرمز دامان
نیمه ی نخست فروردین 1402
 

  

جنبش خلق و نبرد در اشکال و جبهه ها گوناگون

 
جنبش خلق و نبرد در اشکال و جبهه ها گوناگون
 
جنبش دموکراتیک انقلابی خلق ایران همواره در جبهه های سیاسی، اقتصادی، فرهنگی جریان داشته و تنها جبهه ی نظامی بوده که تا کنون در جنبش دموکراتیک تنها به شکل جنینی و در برخی اشکال ریز موجود بوده و شکل اصلی یا مهمی در مبارزه توده ها نشده است. 
از دیگر سو، حکومت استبدادی متحجرین مذهبی در تمامی اشکال سیاسی و اقتصادی و فرهنگی و نظامی به مردم حمله کرده و مانع تحرک و شکل گیری و اجرای خواست های آنها شده است.
پس از افت نسبی شکل مبارزه ی خیابانی، اکنون توده ها مبارزات خود را در اشکال دیگری فعال کرده و پیش می برند.
این مبارزه در جبهه ی سیاسی در شعار دادن های شبانه، دیوارنویسی ها و پلاکارد نصب کردن ها، آتش زدن بنرهای حکومت به ویژه بنرهای خامنه ای و خمینی و مردک جانی قاسم سلیمانی و نیز حمله به برخی مراکز حکومتی ادامه دارد. این ها جدا از برخی دیگر از اشکال مبارزه در بلوچستان و کردستان است که از جهات معینی پیشروان مبارزه ی دموکراتیک کنونی ایران بوده و هستند.
 در جبهه ی اقتصادی جدا از اعتصاب هایی که برای عقب افتادن حقوق ها صورت می گیرد که آخرین آن مبارزه ی فرهنگیان پیش از سال نو بود، مبارزه در حال حاضر بیشتر در شکل بیانیه دادن تشکل های صنفی کارگری علیه افزایش 27 درصدی حقوق و دعوت از کارگران برای اعتصاب علیه این افزایش ناچیز در مقابل تورمی چندین برابری و نیز علیه فقر و گرانی جریان دارد. فقر و فلاکتی که سرمایه دارانی که خامنه و سرداران سپاه و آخوندها مال پرست و سالوس در صدر آنها نشسته اند برای آن ها رقم زده اند..
 در جبهه ی فرهنگی مبارزه دامنه دارتر و در عین حال تداوم یافته تر از مبارزه ی سیاسی بوده است. این مبارزه از همان سال های استقرار جمهوری اسلامی آغاز شده و تا کنون در زمینه های متفاوت مذهبی، هنری، حقوقی، فلسفی و نیز آیین ها و آداب و سنن به اشکال گوناگون جریان داشته است.
در آغاز سال نو و روزهای نو این مبارزه در جبهه ی فرهنگی است که جایگاه نخست را در میان مبارزات خلق ما اشغال کرده و عمده شده است. توده ها به شکل های گوناگون دست به مبارزه در این چارچوب می زنند و علیه حکومت متحجر، شکل های نوین سبک و سیاق زیستن و زندگی کردن را ایجاد می کنند.
در حقیفت به دلیل این که در این حکومت، مذهب بر فرهنگ، حاکم است، مساله ی مبارزه ی فرهنگی با مذهبی که باید از نظر دولت امر خصوصی اعلام شود جایگاه مهمی را اشغال می کند. این مبارزه از مبارزات نظری در عرصه ی دین و مذهب و فقه آغاز شده و به مبارزه با دخالت در شیوه های زندگی مردم گسترش می یابد. برپاکردن مجالس شادی و رقص و آواز در هر کوی و برزن یکی از شکل های مبارزه کنونی است که بسیار گسترش یافته و حکومت آخوندها را مورد تمسخر قرار داده و به شدت مچل کرده است.
مبارزات شگفت انگیز خلق- همدلی و همدردی و نمایش پرشکوه وحدت خلق
شگفتی هایی که مبارزات کنونی خلق بزرگ ایران در حال آفریدن آن است بی پایان است و تاریخ کمتر به خود دیده است. این شگفتی ها اکنون به ویژه در پیشرفت اتحاد خلق خود را نشان می دهد.
تجلی های این وحدت را در حضور جمعی بسیاری مسافران نوروزی بر سر مزار جانباخته گان این سال ها و این شش ماه اخیر می بینیم. در رفتن کارگران پیشرو کارخانه ی هفت تپه بر سر مزار کیان پیرفلک و همدردی با خانواده ی کیان و توده های بختیاری می بینیم. در رفتن پدر محمد مهدی کرمی مبارز اعدام شده به وسیله ی سفاکان دستگاه قضایی از ورامین به سقز کردستان و همدلی و همدردی با خانواده ی مهسا امینی و دست دادن وی و پدر مهسا برسر خاک مهسا می بینیم. در همدلی مردم مشهد با یک کاسب که نوار کوبیدن سطل ماست به سر یک دو زن را منتشر کرد و تشویق وی و امثال وی را با خرید کردن از مغازه وی می بینیم.
در کنار این ها همه نبرد با حجاب اجباری و تلاش برای جایگزین کردن آزادی حجاب است که در جامعه جریان دارد. زنان( و بسیاری مردان در کنارشان) در نبرد بزرگ خویش علیه ستم حاکمان و برای احقاق حقوق برابر با مردان، یکی از نخستین خواست های خود را آزادی حجاب عنوان کرده اند و برای آن با چنگ و دندان می جنگند و هر مانعی را در هم می شکنند.  
 به این ترتیب،  توده های اشکال مبارزه ی نو را می آفرینند و با این اشکال و مبارزه در جبهه های گوناگون با حکومت مستبد و متحجر می ستیزند. پیشبرد هر نوع از اشکال مبارزه و در هر جبهه ای بی گمان جنبش را زنده نگاه خواهد داشت و موجب ارتقاء و گسترش مبارزه در دیگر جبهه های مبارزه و دیگر اشکال مبارزه خواهد شد. دیر نیست روزهایی که مبارزه در تمامی جبهه ها با یکدیگر تراز و متعادل شوند و خلق ایران بتواند در زمینه های گوناگون مبارزه ی واحدی را سازمان داده و پیش ببرد.   
سیاست های ابلهانه ی جمهوری اسلامی 
آنچه این میان حیرت انگیز است حماقت بی پایان حکومتیان است. در مقابل یورش های اینچنینی توده ها به حکومت و تداوم نبرد بزرگ خویش، این سفیهان جز این که درب مغازه ها را پلمپ کنند و کسبه ای را که برای برخی آنها روزهای پیش و پس از سال نو، روزهای فروش شان است بیش از پیش ناراضی کنند و شاخ و شانه برای زنان و خلق بکشند چیز دیگری در چنته ندارند. آنان گمان کردند که با عقب راندن توده ها از مبارزات خیابانی نبرد را برده اند اما دریغ از خوش خیالی ابلهانه شان! توده ها به سرعت نشان دادند که اگر در شکلی از مبارزه و در امری عقب نشستند در شکل دیگری از مبارزه و امور دیگری پیش می آیند. و این پایانی ندارد جز سرنگونی حکومت این مفتخوران، متحجران و سفاکان. 
 
زنده و پردوام باد مبارزات انقلابی توده ها
مرگ بر جمهوری اسلامی
برقرار باد جمهوری دموکراتیک خلق به رهبری طبقه ی کارگر
گروه مائوئیستی راه سرخ
ایران
دوازدهم فرودین 1401
 
 

۱۴۰۲ فروردین ۱۲, شنبه

بخش هایی از مقاله ی« عقل سرد» جنبش انقلابی را«بیرحمانه» نقد می کند!

 
بخش هایی از مقاله ی« عقل سرد» جنبش انقلابی را«بیرحمانه» نقد می کند!*
با برخی تغییرات و افزوده ها
 
وضعیت جنبش انقلابی دموکراتیک
در مورد خود جنبش انقلابی دموکراتیکی که در مرحله ی کنونی و به گونه ای بخشی- یعنی نه تمامی مردم - با شعار زن زندگی آزادی حرکت کرد باید گفت که زنده و سُرومُر و گنده است گر چه نه در تمامی اشکالی که جریان داشت. ضرباتی زد و ضرباتی خورد. ضرباتی که زد بیش از ضرباتی بود که خورد. ضربات وارد شده به نظام تمامی ارکان این حکومت جنایتکار را که تا حلقوم اش اسلحه قورت داده است و از کثیف ترین و پلیدترین شیوه ها برای سرکوب خلق استفاده می کند به لرزه در آورد و آن هم حداقل برای سه ماه و آن را به فروپاشی نزدیک تر کرد. تازه این در صورتی است که ما تنها برخی از اشکال مبارزه و دورانی کوتاه از اوج جنبش را در نظر گیریم؛ در حالی که از نظر ما جنبش شش ماه است ادامه داشته و دارد و به همان سه ماه نخست اوج  و برخی از اشکال مبارزه ی خود محدود نشده و نمی شود. این در حالی است که ضربات وارد شده به جنبش خلق که در صورتی که برخی عوامل جور بود می توانست کمتر باشد، توده ها را به چاره اندیشی در مورد ضعف ها و کمبودها و چگونگی پیشبرد اشکال مبارزه برانگیخته است و نه به این که پی مبارزات خویش را رها کرده و به ستم حکومت جنایتکار تمکین کرده باشند. جنبش اکنون پیش از هر چیز در حال آبدیده شدن هر چه بیشتر، شخم زدن و رشد کردن در سلول های تک تک افراد جامعه است و ادامه دارد!
کافی است به سخنان مبارزین زن و مرد جوانی که در مبارزه آسیب دیدند و یا مادران و بستگان آنها و یاران شان از زن و مرد و نیز دیگر مبارزین پیشرو طبقات گوش کنیم. صاف و ساده جنبش در آنها زنده است و از سوی آنها پیگیری و پخش و تکثیر می شود و در تمامی اتم های جامعه رسوخ می کند.
***
در مورد نخست مشکل بتوان گفت که اکثریت مردم در آگاهی خویش با این مبارزات و خواست سرنگونی همراهی نمی کردند. شواهد بسیاری دال بر این است که اکثریت جامعه ی ایران این حکومت را نمی خواهند و حداقل در فکرشان خواهان سرنگونی آن هستند( انتخابات مجلس و ریاست جمهوری تنها یک گواه است). در مورد دوم یعنی پیوستن عملی باید گفت به طور نسبی - کم یا زیاد - پیوستند. مثلا در کردستان و بلوچستان و آذربایجان غربی و استان کرمانشاه و ایلام و نیز بسیاری از شهرهای ایران - و نه تنها شهرها بلکه روستاها نیز- مانند برخی شهرهای لرستان، ایذه و سمیرم و ...( مناطق و شهرهایی که قوم هایی مانند لرها و بختیاری ها و قشقایی ها و بویراحمدی ها... هستند) جنبش بسیار توده ای تر از نقاط دیگر بوده و هست.
نکته ی دوم: این برای نخستین بار نبود که شعار سرنگون باد در مبارزه ای در ایران سر داده می شد. در دی 96 و آبان 98 نیز که توده ها به شکل گسترده در آنها شرکت داشتند، چنین خواست و شعارهایی بود و حتی در مبارزات سال 88 نیز. از این گذشته، اکثریت مردم ایران این حکومت را نمی خواهند و مایل به سرنگونی آن هستند و بارها نیز از راه های مستقیم و غیر مستقیم( چنانکه گفتیم شرکت نکردن در انتخابات های اخیر) گفته اند که این حکومت را نمی خواهند. از این دیدگاه سرعت تبدیل شعار زن زندگی آزادی به خواست سرنگونی رژیم برای مردم خیلی عجیب نبود.
***
اولا که جنبش به طور بخشی اکثریت و یا بخش های بزرگی از مردم را به میدان کشید. مثلا در بسیاری از دانشگاه ها و مدارس اکثریت دانشجویان و دانش آموزان و معلمان به میدان آمدند. همچنین است در مناطقی مانند کردستان و بلوچستان که اکثریت توده ها و یا بخش های زیادی از مردم به میدان مبارزه کشیده شدند. و نیز روزهایی بود که اکثریت و یا بخش های بزرگی از کسبه و بازاریان به جنبش پیوستند.
 دوما، آیا قرار است که هر نوع جنبشی که آغاز می شود به سرعت و در چند ماه اکثریت جامعه را به درون خود و به میدان نبرد خود بکشاند؟ مگر در انقلاب های مشروطه و یا انقلاب 57 چنین بوده است؟ از سوی دیگر برخی جنبش ها به دلایل گوناگون و از جمله بافت طبقاتی و نیز به دلیل فقدان شرایطی که در بالا آمد، تنها می توانند نقش یک شریان گرچه شریانی مهم را بازی کنند و به طور بخشی جامعه را به حرکت در آورند و نقش شان هم همین است. چنانکه برخی از شرایطی را که در بالا برشمردیم وجود داشت، این امکان بود که بین این جنبش و جنبش های موجود دیگر پلی زده شود و همه یا تعداد بیشتری شریان به حرکت افتد.
عقب نشینی در برخی از اشکال مبارزه
نخستین نبردها صورت گرفت و در برخی از شکل های نبرد، توده ها تا حدودی شکست خوردند و دست به عقب نشینی هایی موقتی در برخی از شکل های مبارزه زدند! توده ها در همان زمان اوج جنبش هم متوجه شدند که برای از پا درآوردن دشمن پلیدشان، نیاز به وارد کردن نیروهای بیشتری به میدان چنان مبارزه ای و بالا بردن کیفیت مبارزه ی خویش دارند و...
***
در واقع جنبش تنها در یکی از شکل های مهم مبارزه موجود، یعنی شکل مبارزه ی خیابانی عقب نشینی ای موقتی کرده است. روشن است که مردمی که چنین شکلی از مبارزه  را پیش می بردند، با توجه به ناتوانی نیروهایشان به ویژه دست خالی بودن آنها مقابل مزدوران حکومتی ددمنش که تا دندان مسلح و از اسلحه جنگی در تقابل با جنبش استفاده می کند و می کُشد طبعا و علیرغم ضربات شدیدی که می زنند، به طور موقت شکست می خورند و در آن شکل های مبارزه که توش و توان کافی برای تداوم آنها در اختیار ندارند موقتا و تا حدودی عقب نشینی می کنند و شکل های دیگر را فعال کرده و به پیش می برند. اکنون بیشتر شکل های مبارزه تداوم دارد و شکل های تازه ای از مبارزه نیز به کار گرفته شده است.
دستاوردهای جنبش دموکراتیک در مبارزات اخیر
مگر همین دگرگونی چشمگیری که در روحیه ی مردم ایران به وجود آورد یک دستاورد بزرگ نیست؟ و تازه مگر تنها در روحیه ی مردم دگرگونی به وجود آورد و مثلا هیچ درسی برای چگونگی تداوم مبارزه و زدن ضربات دیگر به رژیم برای توده ها نداشت و از جمله درس استقامت و پایداری در مبارزه؟ دستاوردهایی این چنین بود که جنبش 88 را به جنبش 96 و آن را به جنبش 98 و این یک را به جنبش 401 تبدیل کرد.
جدا از این ها هنوز ثباتی در رابطه ی توده ها و حکومت شکل نگرفته که ما از نرسیدن به دستاوردهای با ثبات صحبت کنیم. در حقیقت پس و پیش شدن ها و نبرد و جنگ برای استقرار نیروها در مواضع جدید و ایجاد تعادل نوین ادامه دارد. حکومت تلاش می کند مردم را از آنچه به دست آورده اند به پس و به مواضع پیشین براند و اما توده ها در صدد دفاع با چنگ و دندان از مواضع به دست آمده ی خود و مستحکم کردن آنها هستند. روشن است که تثبیت مواضع تازه ی توده ها و تکامل تضادها بین توده ها مردم و حکومت، مبارزات 1401 را به جنبش های و مبارزات بزرگ تر و گسترده تری تبدیل خواهد کرد.
ایرادها و کمبودهای جنبش
از سوی دیگر، با پذیرش استمرار جنبش چه چیزی را قرار است «تطهیر» کنیم؟  نواقص، ضعف ها و کمبودهای جنبش انقلابی را؟ ولی بیشتر این نواقص و ضعف ها و کمبودها بسیار روشن و آشکارتر از آن است که بتوان آنها را نادیده گرفت؛ و حتی پیش از این که این جنبش به این شکل بروز کند همواره مورد بررسی و بحث بوده است. مثلا نبود طبقه ی کارگرهمچون طبقه ای متحد با جهان بینی پیشرو و انقلابی- و منظور ما جهان بینی مارکسیستی - لنینیستی- مائوئیستی است - در رهبری جنبش، نبود برنامه ی منظم و داشتن دورنما و استراتژی و تاکتیک های انقلابی برای جنبش- امری که مطالبه حداقلی تنها پاسخی ناکافی به آن است- ، نبود حزب انقلابی و تشکیلات منضبط  در راس جنبش که بتواند در مسیر جنبش مجرب و کارکشته شود، نبود یک اتحاد مستحکم سراسری بین هر بخش و طبقه، نداشتن سلاح و نبود تشکیلات مسلح، نبود یک جبهه ی متحد از طبقات خلقی به رهبری طبقه ی انقلابی و غیره.  پیشروان جنبش های طبقات که جای خود دارد حتی توده های میانی طبقات نیز به بسیاری از این نواقص و کمبودها پی برده اند.
تفاوت دو جنبش اقتصادی و سیاسی و شرایط تبدیل جنبش اقتصادی به جنبش سیاسی
این کشف بزرگی نیست که بین وضع زندگی روزمره ی مردم( ما آن را خواست و جنبش توده های محروم و زحمتکش برای بهبود شرایط اقتصادی و تداوم زندگی روزمره شان در نظر می گیریم) و جنبش دموکراتیک انقلابی در این مرحله با نام زن زندگی آزادی، درعین وحدت و هماهنگی ها، تضادها و ناهماهنگی هایی وجود داشته و دارد و با هم همنوا نیستند. این ها هر کدام دارای ویژگی هایی است که آن را از دیگری متمایز می کند. جنبش صنفی- اقتصادی- طبقاتی( طبقه ی کارگر، فرهنگیان، بازنشسته ها و دیگران...) با خواست هایی برای بهبود شرایط اقتصادی زندگی، در شکل و تا حدودی در مضمون آشکار خود، در چارچوب خود نظام حرکت می کند - و این در حالی است که توده هایی که برای بهبود وضعیت اقتصادی خود با حکومت درگیر می شوند نفرت عمیقی از این حکومت به دل دارند - ، در حالی که جنبش انقلابی در خیابان ها که تکامل جنبش هایی از همین نوع در دی ماه 96 و آبان 98 است برای تغییر اساسی و خواست های انقلابی لایه ها و بخش ها و طبقات زحمتکش و میانی حرکت می کند. ضمن این که مثلا مبارزات آبان 98 که در اعتراض به افزایش قیمت بنزین صورت گرفت- افرایشی که تاثیری فوری به روی شرایط اقتصادی توده ها می گذاشت - در خود، شکل تغییر یافته ی همان مبارزات صنفی- اقتصادی را اما نه دیگر در شکل خواست صنفی کارگران و توده های زحمتکش و به طور جداگانه، بلکه در شکل عام آن و از جانب این طبقات به گونه ای کلی و در سطحی براندازانه دارد؛ یا به بیان دیگر تغییر شکل و مضمون جنبش صنفی- اقتصادی است به شکل سیاسی با شعار سرنگونی.
این دو جنبش هر کدام جداگانه دارای تکاملی خود ویژه هستند و قواعد خاصی بر تکامل آن ها حاکم است. برای این که جنبش صنفی- اقتصادی که مبارزه ی مسالمت آمیز و برای خواست های اقتصادی در چارچوب حکومت کنونی است به جنبش سیاسی با خواست سرنگونی تبدیل شود و این دو جنبش به نوعی و در فرازهای معینی یکی شوند، شرایط معینی نیاز است. برخی از شرایطی که برای این تبدیل نیاز است، وجود احزاب سیاسی در راس این جنبش ها، برای نمونه وجود حزب کمونیست طبقه ی کارگر در راس جنبش طبقه ی کارگر و نیز داشتن جهان بینی انقلابی و برنامه های استراتژیک و تاکتیکی برای تغییر و تحول درهر مرحله است. حزبی که بتواند در میان توده های گسترده و میلیونی طبقه دارای نفوذ باشد و در هر گام برنامه و سیاست اش را برای توده ها توضیح دهد و آنها آن بفهمند و از آن خود کرده عملی سازند. این تازه ابتدایی ترین نیازها است. روشن است که حزب بدون وجود یک جبهه ی متحد با دیگر طبقات انقلابی و مترقی خلق نمی تواند بین جنبش طبقه ی کارگر و جنبش طبقات دیگر رابطه ای اصولی و درست برقرار کند و این طبقات را به زیر رهبری طبقه ی کارگر بکشاند و در نهایت وحدت تمامی خلق را سامان دهد؛ و نیز بدون داشتن گردان های مسلح برای قیام یا ارتش مسلح کارگران و دهقانان برای جنگ نمی تواند مبارزه ای براندازانه را تا نتایج نهایی آن پیش برد و اهداف طبقه ی کارگر و خلق را تحقق بخشد.
بنابراین بدون چنین شرایطی امکان تبدیل فوری جنبش صنفی- اقتصادی در چارچوب نظام به جنبش طبقاتی - سیاسی برای سرنگونی نظام و برقراری نظام نوین وجود ندارد.
با توجه به فقدان شرایط لازم برای تشکیل حزب انقلابی در ایران، تنها به دو شکل امکان تبدیل مبارزات صنفی - اقتصادی به سیاسی – انقلابی وجود دارد. شکل نخست تبدیل تشکلات موجود کارگری به تشکلات صنفی- اقتصادی و سیاسی است. یعنی قبول نقشی که مثلا اتحادیه ی همبستگی کارگران لهستان در این کشور اجرا کرد. چنین امری نه کاملا بلکه تا حدود کمی صورت گرفته است و سندیکاها و شوراهای موجود کارگری در ایران که دارای نفوذ در صنف خویش هستند کمابیش چنین نقشی را در صنف خویش و تا حدودی در عرصه ی عمومی اجرا می کنند. این امر در صورت تشکیل این نوع سندیکاها و شوراهای مستقل در میان بخش بزرگی از طبقه ی کارگر می تواند شرایط تبدیل مبارزاتی را که برای خواست های صنفی و اقتصادی صورت می گیرد به مبارزات سیاسی، گرچه به سختی اما تا حدودی، امکان پذیر سازد. شکل دوم فشارهای بی حد و حصر حکومت به طبقه ی کارگر و دیگر بخش ها و لایه های مزد بگیر است. مانند وضع کنونی که افزایش حداقل حقوق به میزان 27 درصد خشم کارگران بسیاری را برانگیخته است. چنین وضعی می تواند موجب شورش های کارگری و شورش های گرسنگان شود- مانند آبان 98-  و شرایط را برای تبدیل این جنبش های صنفی- اقتصادی به جنبش های سیاسی آماده کند. وضعی که می تواند شکل نخست مورد بررسی را هم رو آورد. یعنی سندیکاها و شوراهای صنفی کارگری را تبدیل به سازمان های نیمه سیاسی کند. چنین وضعی همچنین می تواند شرایطی را به وجود آورد که تشکیل سازمان های اصیل انقلابی کمونیستی طبقه ی کارگر را آماده سازد. روشن است که بدون تشکیل چنین حزبی و با جهان بینی مارکسیستی- لنینیستی- مائوئیستی و تشکیل ارتش مسلح و نیز جبهه ی متحد طبقات حتی اگر بنا به دلایل گوناگون پیروزی ای نصیب جنبش توده ها شود اما امکان پیروزی نهایی و ساختن جامعه ای دموکراتیک و آزاد و مستقل و از آن بیشتر سوسیالیسم ممکن نیست.
 بنابراین اشاره به این که این دو جنبش ساز جداگانه ی خویش را می زدند بدون این که دلایل اساسی آن را- یعنی دلایل وجودی هر کدام از این دو جنبش و نیز تاریخچه و سیر تحول و تکامل شان-  شرح داده شود، تنها محکوم کردن کلی توده هاست به این که نمی دانند چه می کنند و چرا می کنند! از این دیدگاه، یک عده می روند خیابان برای براندازی و یک عده هم می روند خیابان برای بهبود شرایط اقتصادی و این یعنی دو سازی که با هم هماهنگ نیست!
***
شکی نیست که بین مبارزات صنفی - اقتصادی و مبارزات خیابانی براندازانه هماهنگی ایجاد نشد و این اساسا به سبب دلایل وجودی هر کدام از این دو نوع مبارزه و بسترهایی است که آنها در میان شان رشد کرده اند. تنها اشاره به این که این دو مبارزه با هم سمفونی هماهنگی نمی نواختند کافی نیست. باید تحلیل کرد و علل آن را آشکار کرد و در صدد رفع آنها بر آمد و نه این که این سازمان ها را«کهنه» و «ناکارآمد» خواند. یکی از مشکلات جنبش طبقه ی کارگر که بخشی از آن محصول استبداد است این است که این طبقه به اندازه ی کافی از این سازمان های با«دستگاه های کهنه» و « ناکارآمد» ندارد.
آیا جنبش انقلابی تنها جنبشی خیابانی بود؟
اولا که جنبش زن زندگی آزادی تنها جنبشی خیابانی نبود مگر آنکه بخواهیم چشمان مان بر این همه مبارزات دانشجویان و دانش آموزان در تمامی دانشگاه ها و مدارس کشور و وکلا و پزشکان از جان گذشته و کسبه و بازاریان و هنرمندان و ورزشکاران و توده های مردم از زن و مرد در محلات و گذشته از این ها به ویژه و مهم تر از همه مبارزات توده ای در بلوچستان و کردستان و کلا استان های کردنشین که از نظر توده ای ای بودن، گسترده ترین مبارزات در آنها صورت گرفت ببندیم. جنبشی بوده و هست بزرگ که مبارزه خیابانی یکی از شکل های مبارزه ی آن و خیابان مرکز اصلی درگیری آن بود و نه تنها محل درگیری آن و یا تنها شکل مبارزه ی آن.
روشن است که چنین جنبشی، نفسا خیابانی نبوده و خیابانی نیز باقی نمی ماند بلکه برعکس از درون خانه و محل درس و کار به خیابان سرازیر شده و از خیابان نیز به محل های درس و کار سرازیر می شود و همین گونه ادامه می یابد...
از سوی دیگر اگر صحبت را بر سر تاثیرات روانی و فرهنگی این جنبش ببریم اتفاقا این جنبشی بود فراگیر که در تک تک سلول های جامعه از خانه تا مدرسه و دانشگاه و محل کار و ... رسوخ کرد و در دیدگاه های سنتی و بخشا متحجر مردم به ویژه مردان در مورد بسیاری مسائل به ویژه مساله ی ستم برزنان تغییرات جدی و انقلابی به وجود آورد. تاثیراتی که بروز آن در شکل های عملی در آینده آشکار خواهد شد.
***
جنبش توده ها به محلات «پناه نبرد تا از سرکوب  فرار کند»...بلکه تلاش داشت ضمن تغییر میدان مبارزه به جایی که دشمن نتواند برتری عددی چشمگیری نسبت به وی سازمان دهد، اشکال و شیوه ها مبارزه را چنان انعطاف پذیر سازد تا بتواند هم ضربه وارد کند و هم ضربه نخورد و یا کمتر بخورد و در عین حال از ماندن و تداوم خود دفاع کند.
باید ستایش کرد جنبشی را که با وجود دادن قربانی دادن ها و به گروگان گرفتن بسیاری از رزم آوران بیباک دختر و پسر جوان اش و بدون داشتن سلاح در مقابل دشمنی که مهم ترین و یا یگانه نیروی قوت اش همین داشتن نیروهای مسلح است و بدون تجربه ی کافی  در مبارزه ای با جنگ و گریزهای زیاد، با میزان فراوانی از نرمش و انعطاف در نوع حرکت و پس و پیش شدن ها و نیز فراخوان دادن و در عین حال بررسی توانایی خود در گردآوری نیرو، چنین به نبرد بزرگ خویش ادامه می دهد و با چنگ و دندان از بقا و تداوم خویش دفاع می کند. تردیدی نیست که تمامی این تجارب گرانبها و چنین درجه ای از فداکاری و ایثار در جنبش پس از این بیش از پیش شکوفا خواهد شد و جوانانی که این مبارزات را پیش می بردند گردان های رزمنده ی آینده را شکل خواهند داد.
سازماندهی در جنبش توده ها
نخست این در این جنبش تنها شجاعت و دلاوری نبود بلکه همچنین تلاشی حیرت انگیز برای سازماندهی جنبش توده های شرکت کننده بود و آن هم در شرایط استبدادی سنگین و دهشتناک که سازمان های اطلاعاتی کشور و سپاه با پیشرفته ترین دستگاه ها دنبال هر تشکل و هر فرد سازماندهی هستند. این سازماندهی نسبی و خلاقیت جوانان ما بود که توانست جنبش را در کل به اوج رساند و در بسیاری از اشکال خود به گونه قابل تحسین جنبش را در اوج نگه دارد و اینک نیز با این که در برخی از اشکال مبارزه ی خود عقب نشینی کرده است اما توانسته تداوم بسی از شکل های مبارزه جنبش را پی گیری کند.
دوم این که مشکل تنها با سازماندهی حل نمی شود، بلکه سازماندهی یکی از مشکلات و کمبودهای جنبش انقلابی دموکراتیک است. در حقیقت، سازماندهی بدون جهان بینی که سازمان باید در پرتو آن شکل گیرد به وجود نمی آید. سازماندهی می تواند به وسیله ی جهان بینی و سیاست های ارتجاعی، مترقی و یا انقلابی شکل گیرد. روشن است که هر کدام از این نوع سازماندهی ها را طبقاتی با منافع متضاد و بعضا آنتاگونیستی و در نتیجه اهدافی مخالف یکدیگر می توانند پیش برند. طبقه ی کارگر انقلابی سازماندهی خاص خود و با اهداف و مقاصد خاص خود را دارد و طبقات میانی نیز همچنین. افزون بر این تنها جهان بینی و سازمان کافی نیست و چنانکه گفتیم وجوه دیگری مانند داشتن نیروی مسلح و جبهه ی متحد نیز لازم است.
وانگهی این که جنبش نیاز به سازماندهی دارد یک چیز است و این که ما وضع موجود را چنان نقد کنیم که انگار تماما ایراد و اشکال بوده است و گامی از جنبش سبز -  و از نظر ما جنبش های دی ماه 96 و 98 و نیز جنبش های استانی و منطقه ای در ایران طی فواصل این سال ها - فراتر نرفته چیز دیگر.
تفاوت های مرحله ی کنونی انقلاب دموکراتیک ایران با مرحله ی جنبش سبز- به دست آوردن و از دست دادن
اولا که این جنبش خودش به خودی خود ...جهشی عملی از جنبش سبز به جنبشی کیفیتا متکامل تر است. جدا از مضمون  که تفاوت های کیفی بین این جنبش و جنبش سبز روشن است تا جایی  که صحبت از اشکال مبارزه عملی است این جنبش خلاقانه تنوع بسیار آفریده و در این زمینه بسیار فراتر از جنبش سبز رفته است. تا آنجا که صحبت بر سر رهبری عملی است جنبش سبز در چارچوب حکومت بود و تا آنجا که صحبت بر سر توده های درگیر است تا حدودی در چارچوب حکومت و تا حدودی فراتر از چارچوب حکومت بود. اما در این جنبش هم رهبری پنهان و آشکار و هم توده بیرون از چارچوب حکومت و علیه آن بودند. جنبش سبز گرچه جنبش غیردینی اما در چارچوب موازین دین حاکم بود، در حالی که جنبش کنونی در بیشتر مناطق ایران از جهت کنش عملی آن به کلی غیردینی و سکولار و در تمامی ایران بیرون از چارچوب جهان بینی حکومت بود و این ها همه گام های عملی این جنبش و دستاوردهای آن در قیاس با جنبش سبز است.
دوما در بالا به مساله ی عدم شکل گیری تعادل نهایی در این مرحله ی مبارزه و تداوم مبارزه بر سر آن و شکل دادن دستاوردهای باثبات پرداختیم. اینک باید بیفزاییم که در فرایندی فرسایشی مانند انقلاب ایران در مراحلی، جنبش انقلابی عموما دستاوردهای باثبات چندانی به دست نمی آورد بلکه آن چه در آن وجه حاکم است به دست آوردن و از دست دادن های مکرر است. تداوم جنبش، پیشروی و عقب نشینی آن و تکرار و تناوب این به دست آوردن ها و از دست دادن ها با سرعت ها و درجات و مضامین متفاوت است که به مرور شرایط را برای ثبات نخستین دستاوردهای جدی و چشمگیر آماده و جنبش را در مواضع نوینی مستحکم کرده و سپس سنگر به سنگر پیش برده و به مرحله ی تعادل عینی نیروها با قدرت حاکم و در نهایت گذشتن از تعادل و برتری عملی می رساند. (به ویژه این که با توجه به این که دشمن کنونی توده ها نیرویی متحجر است که می داند اگر سرنگون شود برگشت اش قدرت در این شکل تقریبا محال است، این به دست آوردن و از دست دادن ناگزیر است)
آنچه که ویژگی اساسی حکومت مرتجع حاکم است این است که حاضر نیست بپذیرد که شکست خورده و باید عقب برود. این حکومت خود را به در و دیوار می زند تا نشان دهد شکستی نخورده و هیچ موضعی را از دست نداده و جنبش هیچ پیروزی ای به دست نیاورده و به مواضع تازه ای دست نیافته است. این ماهیت قضیه را تغییر نمی دهد بلکه توپ مردم را پُرتر و اندازه و درجه و شدت و گستره ی مبارزه را در دورهای پیش رو شدیدتر و سنگین تر می کند. دشمنی که حاضر نیست بپذیرد مواضع پیشین خود را عملا از دست داده و به زور تلاش کند نشان دهد تغییری رخ نداده است، در دور بعدی اوج گیری مبارزه با ضربات محکم تر روبرو شده و به زور مجبور خواهد شد که نه تنها به عقب نشینی هایی که باید می کرد تن دهد بلکه صد پله بیشتر عقب نشینی کند. به این ترتیب آن تغییر مواضعی که باید در هر گام صورت می گرفت و نسبت به شرایط واقعی نیروهای درگیر تغییر می یافت و حکومت مرتجع به صورت تصنعی مانع شکل گیری آن شده بود در آینده در نتیجه این تغییرات و عقب نشینی های مجتمع شده ای که باید صورت می گرفت، در زمان واحدی صورت خواهد گرفت.
از سوی دیگر اشکال مبارزه ای که جنبش کنونی ایجاد کرد و از جمله مبارزه ی خیابانی، وضع و شرایطی به وجود آورده است که در جنبش سبز به این شکل به وجود نیامده بود. در نتیجه این اشکال گوناگون مبارزه و پیشرفت های قابل تحسین در آنها و تداوم شان، وجوه و عناصر واقعیتی عینی از مبارزات دختران و پسران و زنان و مردان و دانشجویان و دانش آموزان و نیز کارگران و فرهنگیان و لایه های میانی و از جمله وکلا و پزشکان و راننده گان و کسبه و بازاریان و... شکل گرفت و استقرار یافت که کیفیتا متفاوت از وجوه و عناصر واقعیت شکل گرفته و به طور نسبی استقرار یافته در جنبش سبز بود. و همین واقعیت که نه تنها سه ماه بلکه اکنون حدود شش ماه است که تداوم دارد با وجود انقطاع و گسست نسبی در برخی از اشکال مبارزه ی آن و افت و خیزهایش، در آینده و در مبارزاتی که در آینده شکل خواهند گرفت به گونه ای متکامل تر ظاهر و شکوفا خواهد شد. به عبارت دیگر اگر جنبش سبز و دی ماه 96 و آبان 98 و بسیاری از جنبش دیگر در شهرها و استان ها و مناطق گوناگون ایران به این جنبش انجامید، این جنبش نیز به جنبشی متکامل تر از خود خواهد انجامید و یا عناصر آن در جنبشی متکامل تر از این جنبش شکوفایی بیشتری خواهند یافت. این جنبش نه تنها از نظر مضمون بلکه همچنین از نظر عملی تکامل یافته تر از تمامی جنبش های پیشین بود و همین تکامل یافته گی مهم ترین گام ها و دستاوردهای تثبیت شده ی آن است...
نبرد بر سر تثبیت عملی حجاب اختیاری
در این خصوص می توان به مسائلی مانند حجاب اشاره کرد که مبارزه پیرامون آن کماکان ادامه دارد و حتی اگر رژیم موفق شود برنامه های خود را در برگرداندن مردم به خاکریزهای پیشین تحقق بخشد و دستاوردهای آنها را پس بگیرد، شکل های بازگشایی و راه افتادن مبارزه در آینده خواه مبارزه از بستر همین تضاد برخیزد و خواه بسترهای دیگری موجب خروش و جنبش گردد از مسائلی مانند حجاب با سرعت بیشتری عبور کرده و زنان و مردان وارد مبارزاتی با دامنه ای بسیار گسترده تر از حجاب خواهند شد.
 هرمز دامان
نیمه ی نخست فروردین 1402
*این مقاله در نقد نوشته ای از حسن مرتضوی با نام پس از توفان است.