۱۴۰۱ آبان ۱۶, دوشنبه
مریوان در خروش
۱۴۰۱ آبان ۱۵, یکشنبه
در حاشیه ی مبارزات کنونی
۱۴۰۱ آبان ۱۳, جمعه
سرکوب خونین توده های بلوچ
خامنه ای و سران پاسدار جنایتکارش پی درپی دست به کشتار و سرکوب توده های بلوچ می زنند. سرکوب خونین امروز گردهمایی توده های بی سلاح در خاش در پی کشتار توده های بلوچ در زاهدان و همراه با به گلوله بستن و زخمی کردن توده ها در سراوان رخ می دهد.
هدف اساسی خامنه ای از این به خاک و خون کشیدن مردمی که تنها جرم شان این است که این نظام را نمی خواهند این است که توانایی و قدرت خود را به رخ کشند و در عین حال با شدت بخشیدن به سرکوب در یک منطقه، فضای وحشت را بر سراسر ایران حاکم کنند.
از سوی دیگر هر زمان توده ها در دیگر مناطق ایران اوج تازه ای را در مبارزات خود می آفرینند، خامنه ای و سران پاسدارش منتظر جمعه می شوند تا به مردم بی دفاع بلوچ حمله کنند و آنها را به رگبار ببندد. حکومت کثیفی که یکی از ستون های فرهنگی استقرارش نمازهای جمعه بود اینک خود به نمازهای جمعه سنی مذهبان بلوچ حمله می کند و آنها را تنها گناه شان این است که حکومت خامنه ای و پاسداران اش را مسبب عقب ماندگی و فقر و فلاکت و بی حقوقی خود می دانند به خاک و خون می کشد.
طبقه ی کارگر و فرهنگیان و دانشجویان و دیگر طبقات مردمی در سراسر ایران همچون پیش توجه ویژه ای به توده های بلوچ خواهند داشت. آنها از مبارزات توده های بلوچ پشتیبانی کرده و علیه سیاست سرکوب خونین حکومت سخت ترین مواضع را خواهند گرفت.
امروزبزرگداشت( چهلم و هفته و...) یاد جانباخته گان شیرین علیزاده در اصفهان، محمد حسن ترکمان شاهین شهر و کنعان آقایی در کرج برگزار شد. هر جا مردم توانستند گرد آیند آن را به مبارزه علیه حکومت تبدیل کردند و شعارهای خود را علیه آن سر دادند.
آنچه که سیاست حکومت است این است که به هر شکل مانع برگزاری این سوگ های خشم آگین و مبارزه جویانه شود. آنان تصور می کنند با تهدید کردن خانواده ها، با بستن راه های ورود به آرامستان ها و با عربده کشی در محل و شلیک اشک آور و ... می توانند مانع تداوم مبارزات شوند. اما آنچه که آنها نمی توانند بفهمند این است که مبارزات کنونی به یک محل و منطقه، به یک طبقه یا یک بخش، به یک شکل یا رویه ی مبارزه پایبند نیست. حتی اگر بتوانند از مبارزه ای و مبارزاتی جلوگیری کنند، مبارزه در محل و منطقه ای دیگر، به وسیله طبقه و گروهی دیگر و به شکل و شیوه ای دیگر سر برخواهد آورد و گاه درست جایی که حتی گمان اش را هم نمی کنند.
امروز جو بایدن رئیس جمهور امپریالیسم آمریکا در یک سخنرانی گفت: « ما ایران را آزاد می کنیم!». سپس گویا متوجه شد که چه سوتی ای داده و گندی به بار آورده (گرچه اینان عار و درد حالی شان نیست!) در عبارتی دیگر گفت:« مردم ایران به زودی ایران را آزاد می کنند».
از این دو عبارت عبارت نخست مهم تر و اساسی تر است زیرا بیانگر باور واقعی سران آمریکاست و نگاه این امپریالیسم جهانخوار را به ملت های زیر سلطه نشان می دهد. از نگاه اینان ملت های زیرسلطه توان آزادی خود را ندارد بلکه این آنان هستند که باید آنها را«آزاد» کنند!
بایدن گویا تاریخ را از یاد برده است! زیرا در صد سال اخیر و به ویژه پس از جنگ جهانی دوم توده ها در کشورهای زیر سلطه مبارزات بزرگی برای آزادی و استقلال خودشان به پا کردند و حکومت های مرتجع وابسته به امپریالیسم بسیاری را به زیر کشیدند. و اتفاقا در بیشتر کشورها توده ها باید خود را از شر امپریالیست های غرب به رهبری همین آمریکا یعنی این رهبر«جهان آزاد» خود را آزاد می کردند. انقلاب های چین و ویتنام نمونه های مشهوری هستند.
از سوی دیگر، آمریکا تا کنون مردم کدام کشور را «آزاد» کرده است که ملت ایران دومی آن باشند؟
جای دوری نمی رویم و همین بیست سال گذشته را نگاه می کنیم. آیا آمریکا توده های مردم افغانستان و عراق را «آزاد» کرد؟ ظاهرا بایدن روی کار آمدن طالبان را «آزاد» کردن مردم افغانستان می داند! یا شاید عراقی را که از هم پاشانده و ده ها تکه کرده است آن هم پس از این همه کشته، کشوری «آزاد» شده می داند!
شاید منظور بایدن لیبی و مصر و سوریه باشد! مردم کدام یک از این کشورها« آزاد» شده اند؟
آیا این امپریالیسم آمریکا و غرب نبود که با دسیسه های جورواجور انقلاب مصر را به کجراه کشید و انقلاب توده های مصر برای آزادی و استقلال کشورشان را خفه کرد؟ آیا کودتای ارتش و برقراری حکومت السیسی وزیر دفاع مرتجع مصر،«آزاد» شدن مردم مصر بوده است؟
نکته ی دیگر در این عبارت معنای «آزاد» کردن است. آزاد کردن از نظر امپریالیست ها، یعنی آوردن حکومتی باب طبع شان در یک کشور زیر سلطه.
گرچه امپریالیست ها سالوس اند و هم اکنون نیز به شکل های گوناگون و برای از دست ندادن خامنه ای و متحجرین حاکم به همین دارودسته کمک می کنند و تغییرات در سیاست های اینان نسبت به جمهوری اسلامی با وجود این همه موس موس کردن افراد و جریان هایی که چشم شان همواره به امپریالیست هاست چیز دندان گیری نداشته است، اما می دانند اگر این حکومت به وسیله ی توده ها سرنگون شود آنها باید برای خود جای پایی داشته باشند. منظور از «آزاد» کردن در این عبارت، تلاش های گوناگون بایدن و دولت او برای ایجاد یک دولت نوکر آمریکا به جای جمهوری اسلامی است. در صورتی که جنبش و انقلاب اوج بیشتری بگیرد این تلاش ها و اشکال آنها، افزون تر و آشکارتر خواهد شد.
و اما عبارت دوم تا حدودی می تواند درست باشد. توده های مردم ایران با نیروی خویش آزادی واقعی خود را به دست خواهند آورد و حکومت مستقل و دموکراتیک خویش را خواهند ساخت. دیر یا زودش هنوز مشخص نیست.
۱۴۰۱ آبان ۱۲, پنجشنبه
گردباد مبارزات توده ها
در این روز در بسیاری شهرهای بزرگ و کوچک توده ها برای گرامیداشت یاد فرزندان برومند و دلاور خود در چهلمین روز چان باختن شان به میدان آمدند و نه تنها یاد و راه آنها را ارج نهادند بلکه با آنها پیمان بستند که مبارزه ی آنها را برای بنا نهادن ایرانی که در آن این پلیدان نباشند، ایرانی از آن توده ها، ایرانی با حکومتی دموکراتیک ادامه دهند.
ستاره گان درخشان آسمان انقلاب
این ها بودند این قهرمانان جانباخته ی راه خلق و انقلاب که اکنون دیگر ستاره گانی درخشان در آسمان ایران هستند و این ها هستند شهرهایی که این مبارزان را پرورش دادند:
حدیث نجفی و پارسا رضا دوست در کرج،
بهنام لایق پور در رشت
امیر نوروزی در بندرانزلی
غزاله چلاوی در آمل
افشین آشام در پارسان
مهسا موگویی در فولاد شهر
جواد حیدری در قزوین
در این یادبود پدر و مادر نوید افکاری شرکت کردند و توده ها با گفتن نام نوید افکاری یاد پهلوان جوان و مبارز خود را گرامی داشتند و به وی ادای احترام کردند
فرشاد شهید زاده در اراک
و...
تمامی این بزرگداشت ها تبدیل به مبارزه ی جانانه ی توده ها با حکومت خامنه ای شد که مبارزات در کرج به دلیل شرکت جمعیت بیشتر گسترده تر و توفانی تر بود.
جدا از این یادبودها مبارزات همچون هر روز در کردستان ادامه یافت. در مناطق گوناگون تهران و بسیاری شهرستان ها نیز توده ها مبارزات خود را تداوم بخشیدند.
ما را سر ایستادن نیست!
آنچه توده ها در این روز به حکومت خامنه ای و پاسداران و بسیجی هایش نشان دادند این بود که آنها را سر ایستادن نیست و این حرکت و مبارزه و انقلاب را نمی توان سرکوب کرد و توده ها را به تسلیم در مقابل این حکومت کثیف و ننگین وادار کرد.
آنچه که انقلاب تا کنون و پس از دسیسه ی شیراز و شدت بخشیدن به سرکوب ها نشان داده است این است که هر جا خامنه ای و پاسداران اش حمله و سرکوب می کنند جایی دیگر سربلند می کند. جوانان مبارز خیابان را سرکوب می کنند، دانشجویان در دانشگاه مبارزه را به اوج می رسانند. به سرکوب دانشگاه و مدارس دست می زنند، محلات مبارزه را پیش می برند، به غرب لشکری کشی می کنند شرق برمی خیزد. جنوب را سرکوب می کنند شمال پرچم را برمی افرازد. و خلاصه راه های حرکت این همه را می بندند یادبودها و بزرگداشت ها تبدیل به مبارزه توده ای بزرگ می شود. سدی است که ترک های زیادی برداشته و هر ترک آن رو به گسترش است و به زودی این ترک ها به ریزش بزرگ تبدیل شده و سیل توده ها راه خواهد افتاد.
هنوز انقلاب همه ی نیروهای خود را وارد میدان نبرد نکرده است!
به گفته ی یکی از مبارزان جوان مان که پاسخ تهدیدهای پاسدار جنایتکار سلامی در این مورد که سپاه پاسداران وارد می شود را می داد، «این ما هستیم که هنوز همه ی نیروهایمان را وارد میدان نبرد نکرده ایم».
آری! هنوز انقلاب در آغاز راه است. هنوز طبقه ی کارگر خواه در بخش صنعت و خواه در خدمات و به ویژه در حمل و نقل با اعتصابات سراسری خود به طور مستقل و گسترده وارد میدان نشده است. هنوز کشاورزان و زحمتکشان روستا به جز در برخی مناطق مانند کردستان و بلوچستان و برخی از مناطق مرکزی که تا حدودی درگیر شده اند، آنچنان که باید و شاید وارد مبارزه نشده اند. هنوز کسبه و بازاریان وارد یک مبارزه ی سراسری نشده و یک اعتصاب سراسری کامل به راه نینداخته اند..هنوز کارمندان و رده های طبقات متوسط ، وکلا، پزشکان، استادان دانشگاه آن گونه که شایسته است وارد میدان نشده اند و بسیاری دیگر از نیروها همچنین.
این نیروها اگر به طور همه جانبه و سراسری وارد میدان شوند سپاه و ارتش که سهل است اگر تمامی نیروهای کمکی در کشورهای دیگر را نیز که تا توانسته اند از جیب ملت ایران بهشان داده اند خورده اند وارد میدان کنند باز هم کاری ازشان ساخته نیست.
حکومت دروغ و جنایت، خود را بیشتر نشان می دهد!
از سوی دیگر روز 12 آبان نشان داد که توده های مردم در این دو ماه بسیار بیش از پیش این حکومت دروغ و جنایت را شناخته اند. در گذشته باز توده هایی بودند که برخی از شکل ها و شیوه های تقابل حکومت کثیف را با مبارزات مردم نمی شناختند اما اکنون به بسیاری از شیوه های مقابله ی خامنه ای و پاسداران اش با جنبش توده ها و فریبکاری ها وشارلاتان بازی های آن پی برده اند. اکنون توده ها عمق کثافتی به نام جمهوری اسلامی را بیش از پیش می شناسند وهمین نیز خشم و کینه شان را افزون کرده و عزم شان را برای سرنگون کردن این حکومت قوی تر می کند.
محمد قبادلو
حکومت خامنه ای و خونخوارانی که به نام قاضی بر دادگاه هایش حکم می رانند، باید بدانند که اکنون هر کاری کنند به ضدش تبدیل می شود.
آنان باید از اقدامات سازمان های اطلاعاتی شان درس بگیرند. این سازمان ها شروین حاجی پور را مجبور به اعتراف اجباری می کنند، جوانان و مردم وی را همچون پیش هنرمند مبارز خود قلمداد می کنند. آنها توماج صالحی را زیر شکنجه در حال ضعف نشان می دهند، مردم وی را قهرمانی قوی می بینند و...
پس خامنه ای و قاضی هایش باید روشن باشند اگر محمد قبادلو و یا هر کدام از این جوانان مبارز را با این هدف که فضای ترس و خاموشی را بر ایران حاکم کنند، اعدام کنند، توده ها آنان را قهرمانان دلیری همچون گلسرخی ها و کرامت دانشیان ها در نظر خواهند آورد و مبارزاتی شدیدتر را علیه حکومت سازمان خواهند داد.
۱۴۰۱ آبان ۱۱, چهارشنبه
اطـلاعـیه حزب کمونیست( مائوئیست) افغانستان
اطـلاعـیه
با کمال تاسف امروز یکشنبه مورخ اول عقرب ۱۴۰۱ خورشیدی
مطابق با ۲۳ اکتبر ۲۰۲۲ میلادی رفیق سلیم عضو اصلی کمیته مرکزی حزب کمونیست
(مائوئیست) افغانستان درگذشت.
رفیق سلیم
یکی از کهن سال ترین اعضاء جریان دموکراتیک نوین و یکی از بنیانگذاران«سازمان
پیکار برای نجات افغانستان» و یکی از مبارزین فعال بر سر خط اصولی مارکسیسم –
لنینیسم – اندیشه مائوتسه دون و سپس مارکسیسم – لنینیسم - مائوئیسم بود. بعد از
کودتای ۷ ثور ۱۳۵۷ خورشیدی سلیم مبارزه
سرسختانه ای را بر ضد باند خلق و پرچم و حامیان سوسیال امپریالیست شان پیش برد.
رفیق سلیم
در سال ۱۳۵۹ خورشیدی در جریان فعالیت های سیاسی از طرف شبکه استخباراتی«خاد»
بازداشت شد و مدت مدیدی زیر شکنجه قرار گرفت. پس از انواع شکنجه، دشمن
مغلوب شده در دادگاه فرمایشی و نمایشی خود او را به مدت ده سال حبس محکوم
نمود.
رفیق سلیم
در زندان از فعالیت های سیاسی باز نماند و فعالانه رفقای سازمانی خود را متشکل و
در داخل زندان نیز فعالیت سیاسی را شروع نمود. رفیق سلیم بعد از سپری نمودن ده سال
زندان از زندان آزاد گردید. وی بعد از رهایی از زندان با رفقای هم رزم اش مبارزات
اش را ادامه داد.
بعد از
این که افغانستان از طرف امپریالیست ها به رهبری امپریالیسم امریکا در ۷ اکتبر
سال ۲۰۰۱ میلادی اشغال گردید و«حزب کمونیست افغانستان» به رهبری رفیق ضیاء در یک
اعلامیه ای اشغال را محکوم نمود و خواهان وحدت مائوئیستها علیه اشغالگران و
عروسک های خیمه شب بازش گردید، «سازمان پیکار برای نجات افغانستان» با شعار وحدت
طلبانه «حزب کمونیست افغانستان» موافقت کرد. در ماه ژولای ۲۰۰۲ میلادی «حزب
کمونیست افغانستان»،«سازمان پیکار برای نجات افغانستان» و«اتحاد انقلابی کارگران
افغانستان» جلسه مشترکی برای اتحاد میان سه جناح متشکله را برگزار کردند. در این جلسه رفیق سلیم و دو رفیق
دیگر از اعضای سازمان به نمایندگی از سازمان مزبور معرفی گردیده بودند.
رفیق سلیم
در این جلسه نقش موثر وحدت طلبانه را ایفا کرد. بعد از پایان جلسه به پیشنهاد
رفیق ضیاء، پروسه ی وحدت جنبش کمونیستی (م. ل. م) افغانستان شروع گردید و مدت دو سال و نیم ادامه یافت. رفیق سلیم نقش فعالی در این پروسه داشت. در سال ۲۰۰۴ میلادی
کنگره وحدت برگزار شده و «حزب کمونیست (مائوئیست) افغانستان» ایجاد گردید. رفیق
سلیم در کنگره وحدت و بنیانگذاری حزب کمونیست (مائوئیست) افغانستان نقش فعالی را
ایفاء کرد. بعد از تشکیل«حزب کمونیست (مائوئیست) افغانستان» رفیق سلیم نه تنها به
اتفاق آراء به عضویت اصلی کمیته مرکزی حزب در آمد، بلکه به عنوان مشاور دفتر
سیاسی حزب نیز برگزیده شد. رفیق سلیم این مسئولیت را با شور و شوق انقلابی پذیرفت
و به مدت ده سال به نحو بسیار خوبی این وظیفه اش را پیش برد.
رفیق سلیم
در سطح ملی با انواع و اشکال رویزیونیسم، تسلیم طلبی ملی و طبقاتی و در سطح بین
المللی علیه رویزیونیسم «سنتزهای نوین»آواکیان، رویزیونیسم «راه پارچندا» و
انحراف عمیق «اندیشه گونزالو» به عنوان عضو اصلی کمیته مرکزی حزب کمونیست (مائوئیست)
افغانستان مبارزه کرد. با کمال تاسف وی از چند سال پیش به بیماری مزمن و جانکاهی
دچار گردید و از فعالیت سیاسی باز ماند تا این که روز یکشنبه مورخ ۱
عقرب ۱۴۰۱ خورشیدی مطابق ۲۳ اکتبر ۲۰۲۲ میلادی بر
اثر همین بیماری دیده از جهان فرو بست.
رفیق سلیم از زمان ایجاد «حزب کمونیست (مائوئیست) افغانستان» نقش ارزندهای در دفاع از مارکسیسم ـ لنینیسم ـ مائوئیسم در افغانستان ایفاء کرد. از دست دادن رفیق سلیم ضایعه ی بزرگی برای جنبش مائوئیستی افغانستان محسوب میگردد.
یاد و
خاطره رفیق سلیم گرامی باد
حزب کمونیست (مائوئیست) افغانستان
اول عقرب
1401 خورشیدی
23 اکتبر
2022 میلادی
ما درگذشت رفیق سلیم را به حزب کمونیست( مائوئیست) افغانستان و خلق زحمتکش این کشور تسلیت می گوییم و خود را در غم از دست دادن این رفیق مبارز با کارگران و توده های زحمتکش و مائوئیست های افغانستان شریک می دانیم. ما مطمئن ایم که راه مبارزه ای که رفیق سلیم در پیش گرفته بود به وسیله ی حزب کمونیست ( مائوئیست) افغانستان و دیگر مائوئیست های افغانستانی ادامه خواهد یافت.
یادش گرامی و راه اش پر رهرو باد
گروه
مائوئیستی راه سرخ
ایران
دوم نوامبر 2022
یازده آبان
1401
۱۴۰۱ آبان ۱۰, سهشنبه
شکل های تقابل خامنه ای و پاسداران اش با جنبش توده ها
برخی مسائل در خیزش انقلابی...(3) شعار «زن، زندگی، آزادی»
برای کارگران پیشرو و انقلابی مائوئیست روشن است که شعار« زن، زندگی، آزادی» شعار مستقیم طبقه ی کارگر و توده های زحمتکش استثمار شده و ستمدیده نیست، بلکه به دلیل عام بودن و تفسیر پذیری مورد اشاره، هر طبقه ای می تواند پشت آن سنگر بگیرد و آن را به میل خود تفسیر کند.
این شعار به خودی خود نمی گوید که منظور از«زن» چیست و چگون باید آن را تفسیر کرد! روشن نیست«زندگی» را به چه معنا باید گرفت و به همین گونه«آزادی» به معنای آزادی در کدام امور جامعه است.
برای نمونه منظور از« زن» باید رفع ستم بر زنان و برابری واقعی بین زنان با مردان باشد. اما این که چه چیز را«ستم بر زنان» بنامیم و چه چیز را«برابری بین زنان و مردان»، از نظر نیروهای ارتجاعی سلطنت طلب، بورژوازی لیبرال و خرده بورژوازی دموکرات و طبقه ی کارگر کمونیست کاملا مخالف و متضاد است.
برای همین مائوئیست ها با تفسیر رادیکال و انقلابی خود( نه ماندن در حد و حدود مفاهیم عام، نه تفاسیر بورژوایی و خرده بورژوایی و نه تفاسیر فمینیستی از مساله ی ستم بر زنان، بلکه تفسیر پرولتاریایی- کمونیستی) از تک تک مفاهیم به کار رفته در این شعار، آن را به دیدگاه کمونیستی یعنی به زن و زندگی و آزادی آن گونه که در یک جامعه ی دموکراتیک انقلابی و یک جامعه ی سوسیالیستی و کمونیستی می تواند باشد برمی کشند و به شکل نظرات و خواست های معین و مشخص برای رسیدن به چنین حکومت و جامعه ای تدوین می کنند. این به این معناست که این شعار را با خواست های طبقه ی کارگر در مرحله ی انقلاب دموکراتیک و مرحله ی انقلاب سوسیالیستی پیوند می دهند.
و اما در مورد تفسیرهای این شعار:
زن
تفسیر غیر انقلابی و ضد انقلابی در شرایط کنونی ایران یعنی محدود کردن آزادی زنان از ستم مردسالارانه به آزادی حجاب و پوشش و دوچرخه سواری و رفتن استادیوم ورزشی و آواز خواندن و شنا کردن و نهایتا یک سری پست های دولتی...
این آزادی ها در زمان سلطنت استبدادی سابق وجود داشت اما زنان از استثمار دوگانه و ستم های مردسالارانه و پدرسالارانه و ابزار و کالای جنسی بودن(1)آزاد نبودند و برابری واقعی بین آنان با مردان وجود نداشت.
تفسیرهای لیبرالی یعنی پذیرش حقوقی مانند حق برابر در ارث، حق حضانت فرزند و یا حق مستقل داشتن برای خروج از کشور بدون اجازه ی همسر یا بزرگ تر و برخی از حقوق سیاسی و فرهنگی دیگر.
این حقوق و بسیاری دیگر، در نتیجه ی مبارزات گذشته ی زنان و به ویژه 60 سال اخیر( از دهه ی شصت میلادی تا کنون) اکنون در کشورهای امپریالیستی وجود دارد، اما زنان کماکان جنس دوم اند و زیر استثمار سرمایه داران و نیز ستم مردسالاری قرار داشته و به آنها همچون ابزار تبلیغاتی و کالای جنسی نگریسته می شود و همواره مورد انواع خشونت و تبعیض و آزار روانی و جسمی و همچنین تجاوز قرار می گیرند. در نهایت در این کشورها ستم بر زنان رفع نشده و برابری واقعی بین زنان با مردان وجود ندارد.
تنها تفسیر پرولتاریایی- کمونیستی از مساله ی ستم بر زنان و عمل بر مبنای آن است که می تواند تغییراتی انقلابی و به مراتب گسترده تر و عمیق تر از آنچه بورژوازی لیبرال و یا خرده بورژوازی با مبارزات خود در روابط زنان با مردان ایجاد کرده اند، ایجاد کند.
در این دیدگاه،«زن» باید به معنای رفع تمامی ستم های عشیره ای، فئودالی و از همه مهم تر ستم های نظام سرمایه داری باشد و به برابری همه جانبه و واقعی و عملی بین زن و مرد تحقق بخشد!
پایه ی اقتصادی برابری زنان با مردان، امکانات برابر برای شغل و درآمد و همچنین حقوق برابر برای کار برابر و استقلال اقتصادی زنان برابر مردان است. جدا از این باید حقوق برابر در عرصه ی خانواده، اجتماعی، سیاسی( تاسیس تشکیلات سیاسی، رهبری حزبی و سیاسی و انتخاب به عنوان رئیس جمهور و صدر کشور و...) و فرهنگی و حقوقی به شکل قانونی به رسمیت شناخته شود و هر گونه استفاده ی ابزاری و جنسی از زنان و در هر زمینه ای به کلی لغو و هر گونه نگاه و در هر زمینه ای به زنان به مثابه جنس فروتر و دوم به کلی نفی گردد.(2)
زندگی
معنا کردن«زندگی» به یک «زندگی معمولی» یعنی کاری داشته باشی، ماهانه حقوقی بگیری و بخور و نمیری جور کنی و سرت هم به کار خودت باشه، از سوی بسیاری گرایش های ارتجاعی و بورژوا- لیبرالی صورت می گیرد. این نوع زندگی را اگر چه در حکومت استبداد دینی حاکم نمی توان یافت( زیرا حکومت جمهوری اسلامی وحشیانه ترین نوع رفتار با زندگی انسان است و در آن همین زندگی معمولی نیز وجود ندارد) اما هم به این معنا در زمان سلطنت استبدادی ممکن بود و هم می توان در حکومت های دیکتاتوری های بورژوایی لیبرالی و زیر استثمار و ستم داشت. در کشورهای از نظر صنعتی پیشرفته ی غرب که دیکتاتوری بورژوازی امپریالیستی است چنین زندگی های« معمولی» ای در دوره های معینی وجود داشته و دارد.
اما از دیدگاه طبقه ی کارگر«زندگی» امری همه جانبه و پویا است و«زندگی معمولی» خود با تغییر نیازها و استانداردهای زندگی مداوما در حال تغییر و پیشرفت است. صد سال پیش یک جور زندگی، زندگی معمولی بود و اکنون یک جور زندگی دیگر، زندگی معمولی است.
از دیدگاه طبقه ی کارگر، «زندگی» باید به زندگی اقتصادی و اجتماعی و سیاسی و فرهنگی و نیازهای نو در این زمینه ها تفسیر شود.(3)
در اینجا وظیفه ی طبقه ی کارگر نه تنها ترسیم زندگی اقتصادی( شغل تضمین شده و رسمی، 8 ساعت کار در روز و پنج روز در هفته، شرایط کار استاندارد برای هر شغلی، مزد و درآمد مکفی و منطبق با استانداردهای پیشرفته ی زندگی که همواره تکامل می یابند، حق داشتن مسکن، آموزش و بهداشت و درمان رایگان برای همه ی مردم و نیز حق اعتصاب و داشتن تشکل صنفی مستقل از دولت و...) و سیاسی و فرهنگی خود در یک جامعه دموکراتیک انقلابی است که هنوز نابرابری های طبقاتی وجود دارد، بلکه همچنین باید ترسیم تمامی وجوه زندگی اجتماعی در یک جامعه ی کمونیستی که در آن برابری واقعی بین تمامی افراد جامعه وجود دارد باشد.
از این گذشته وظیفه ی طبقه ی کارگر در مرحله ی دموکراتیک انقلاب، ترسیم وضع زندگی اقتصادی، سیاسی و فرهنگی هر طبقه و تعیین مناسبات واقعی اقتصادی و سیاسی و فرهنگی بین طبقات در یک جامعه ی دموکراتیک انقلابی است.
آزادی
تفسیر کردن ضد انقلابی( و از دیدگاه انقلاب دموکراتیک نوین ایران تفسیر ارتجاعی) از آزادی می تواند به برخی از آزادی های اجتماعی همچون آزادی پوشش، آزادی فروش و مصرف مشروبات الکلی و موسیقی و کاباره و ... که در رژیم سلطنتی سابق هم وجود داشت محدود شود. این تفسیر از آزادی و پذیراندن آن به طبقه ی کارگر و توده ها و طبقات خلقی، نه تنها مسخ واژه ی آزادی است بلکه آن را به حداقل ترین و در برخی موارد به بی مایه ترین و حتی ضدآزادی بودن صورت خود در می آورد.
تفسیر لیبرالی و البته ایده آل آزادی به معنای آزادی های اقتصادی(به معنای رقابت آزاد سرمایه داری و در عین حال حق استثمار انسان به وسیله ی انسان و آزادی در انجام آن) و اجتماعی و سیاسی و فرهنگی در دموکراسی بورژوایی است؛ یعنی آنچه در شکل کامل خود حتی در کشورهای امپریالیستی غرب نیز اکنون دیگر وجود ندارد.(4)
«آزادی» از دیدگاه طبقه ی کارگر یعنی آزادی های اجتماعی و سیاسی و فرهنگی برای توده های ستمدیده و استثمار شده، آزادی هر نوع عقیده و بیان و از جمله آزادی دینداری یا بی دین بودن، آزادی مطبوعات، آزادی احزاب سیاسی و سازمان های صنفی و آزادی انتخابات برای انتخاب شدن و انتخاب کردن نماینده گان هر طبقه در سازمان های این طبقات و از جمله در شوراهای انقلابی موسسات و کارخانه ها و...(5)
در همین جا باید اشاره کنیم که آزادی به معنای آزادی در تعیین سرنوشت خود نیز هست. در این جا از یک سو آزادی ملت ایران در تصمیم برای چگونگی حکومت خود در میان است و این امر استقلال کشور و نفی هر گونه دخالت نیروهای خارجی امپریالیستی در کشور ما را به میان می آورد و از سوی دیگر به رسمیت شناختن آزادی در حق تعیین سرنوشت خلق های زیر سلطه در کشور خودمان را پیش می کشد.
1- از جمله در این گونه حکومت های استبدادی و دیکتاتوری تملک زنان بر بدن خود به معنای آزادی تن فروشی است که آن را رواج هم می دهند. این حکومت های کثیف، نام زن تن فروش را که قربانی نظام سرمایه داری است« کارگر جنسی» می گذارند و در پس و پشت چنین آزادی ای، تجارت آن را رواج می دهند.
3- به نظر ما به این واژه ی«معمولی» باید با تردید نگریست. این واژه غلط انداز است و می تواند زندگی«معمولی» از دیدگاه های رایج یعنی سرگرم شدن توده ها به امور خود و عدم دخالت در سیاست و فرهنگ معنا شود. «زندگی معمولی» در جامعه ی دموکراتیک انقلابی و سوسیالیستی و کمونیستی چنین معنایی ندارد. و یا به این معنا، زندگی در جامعه ی دموکراتیک انقلابی و به ویژه سوسیالیستی و کمونیستی نباید یک زندگی«معمولی» باشد، بلکه باید زندگی ای سرشاراز فعالیت و دخالت توده ها در تمامی امور کشورداری از اقتصاد تا سیاست و فرهنگ باشد. در چنین جامعه ای زندگی توده ها، زندگی اقتصادی، زندگی سیاسی و زندگی فرهنگی است؛ هم در سیاست گذاری های نو و هم در فعال بودن در اجرای این سیاست ها.
4- در کشورهای امپریالیستی غرب اکنون بیشتر آزادی های اجتماعی وجود دارد و آزادی های سیاسی نسبت به دموکراسی بورژوایی موجود در قرن نوزدهم و یا حتی پیش از جنگ جهانی دوم، بسیارمحدود و سر و دم بریده شده و در برخی موارد مانند اجازه ی فعالیت دادن به کمونیست های انقلابی( نه رویزیونیست ها، نه ترتسکیست ها) نه تنها وجود ندارد، بلکه اگر در هر مکانی به ویژه دانشگاه ها و کارخانه ها بفهمند طرف کمونیستی انقلابی است بیرون اش می کنند.
5- خواننده قطعا توجه داردکه ما در متن به گونه ای خلاصه و به مهم ترین وجوه در تفسیر طبقه ی کارگر کمونیست از مفاهیم مورد اشاره توجه کرده ایم.