۱۳۹۸ آبان ۱۴, سه‌شنبه

«عمو سام! کام این پلیز»!؟(2)


«عمو سام! کام این پلیز»!؟(2)

 حکایت « موجودی که بزرگی آسمان را از ته چاه قضاوت می کند و می اندیشد که به اندازه گردی سر چاه است»!

بزرگ کردن جمهوری اسلامی و بی اهمیت کردن نقش امپریالیست ها
«امروز، جمهوری اسلامی ایران یک بازیگر موثر منطقه‌ای در حیطه‌های نظامی و امنیتی (نه اقتصادی و فرهنگی و اجتماعی) است.» و
«تمرکز جمهوری اسلامی ایران بر مداخلات نظامی و«از آنِ خودسازی» نیروهای سیاسی در احزاب و دولت و مجلس بوده است ...» و
«جمهوری اسلامی ایران برای حمله به همپیمانان خود در بحرین و عربستان سعودی و یمن سروصدا راه می‌اندازد، اما صدها کشته در عراق و صدها هزار کشته در سوریه، از نظر مقامات نظام «خاموش کردن فتنه» است.»( «از «یانکی گو هوم» تا «ایران برو بیرون» مجید محمدی( 5 آبان 98، 27 اکتبر 2019) سایت ایندیپندنت فارسی)
 آیا این سخنان در مورد جمهوری اسلامی و باند خامنه ای و شرکا درست هستند؟ البته و تا حدود زیادی درست هستند.
اما چه چیز می تواند آنها را به تنهایی نادرست کند؟ همانا ندیدن و بی اهمیت کردن نقش امپریالیست ها که جمهوری اسلامی در مقابل آنها عددی به شمار نمی یاید.
 بندرت و به گونه استثنایی امکان داشته و دارد که جمهوری اسلامی و سپاه پاسدارانش به سرکوب خلق ها و مبارزات و انقلابات آنها پرداخته و بپردازند و در این راه پشتیبانی امپریالیست های غربی و شرقی را به همراه نداشته باشند.
 سرکوب انقلاب سوریه تنها به وسیله جمهوری اسلامی صورت نگرفت، بلکه امپریالیسم روس، امپریالیسم آمریکا و غرب نیز در آن نقش داشتند. نقش امپریالیسم روس در سرکوب انقلاب سوریه بسیار بیشتر از سپاه پاسداران بود. سپاه پاسداران تا حدودی نقش پیاده نظام امپریالیسم روس را بازی کرد. از سوی دیگر امپریالیسم آمریکا و غرب نیز در به شکست کشاندن انقلاب سوریه نقش بزرگی داشتند. نمی توان فکر کرد که بین آنها و امپریالیسم روس و نیز سپاه پاسداران سازش های معینی بر سر سرکوب انقلاب در سوریه صورت نگرفته باشد.
 تنها دیدن جمهوری اسلامی و سپاه قدس و ندیدن امپریالیسم روس و آمریکا، تحلیل درست و علمی نیست. این دیدن یک جهت و ندیدن جهت دیگر است. این برجسته کردن یک بخش و حذف بخش دیگر و اتفاقا مهم تر و اساسی تر قضیه است. حکومت اسلامی در سرکوب انقلابات منطقه، انگشت کوچک امپریالیست های غربی و شرقی نیز نمی شود
  سرآمد امپریالیسم پرستان
«مهم‌ترین پیامد گسترش‌طلبی و جاه‌طلبی‌های اسلامگرایان شیعه، نه فقط اتلاف منابع ایران در جنگ‌های بی‌حاصل، بلکه بی‌اعتبار شدن ایده‌های مرتبط با«حکومت عدل الهی» و ایده‌های تهیِ عدالت‌طلبانه و معنویت‌گسترانه آن است.»
 آیا این سخنان درست هستند؟ بدون تردید تا حدودی درست هستند. باری حکام جمهوری اسلامی هرگز در پی اندیشه های «عدالت طلبانه» و «معنویت گسترانه» نبوده اند، بلکه تنها تبلیغ و ترویج آن را برای فریب توده های ستمکش پیشه کرده بودند. اکنون حتی چنین تبلیغاتی  از جانب آنها نیز نیرو و بُرد خود را از دست داده است.
 اما « حکومت عدل الهی»: این نیز اندیشه ای اساسا غیر واقعی، ایده آلیستی و متافیزیکی بود و حکام جمهوری اسلامی به آن نیز اعتقادی نداشتند. حکام اصلی و تعیین کننده در جمهوری اسلامی از همان آغاز دست به ریاکاری، فریبکاری، مال اندوزی و جنایت زدند. به این ترتیب، می توان با این عبارات محمدی با جرح و تعدیل آنها و دقیق کردن آنها موافق بود.
 اما آنچه «دم خروس» را نشان می دهد عباراتی است که در پی این مباحث در مورد« عدالت» و «معنویت» و «حکومت عدل الهی » می آید:
«اکنون مردم عادی و بدون قدرت (شیعیان) که از توهم عدالت و معنویت اسلامگرایی بیدار شده‌اند، به جای حمله به سفارت آمریکا، به مقرهای حشد الشعبی (مزدوران سپاه قدس در عراق) و دفاتر حزب‌الله لبنان حمله می‌کنند.»
و اینجاست که جناب محمدی به آرایش امپریالیست ها و دفاع از آنها بر می خیزد!
 البته مردم عادی و بدون قدرت شیعیان به مقرهای حشدالشعبی و دفاتر حزب الله لبنان حمله می کنند، اما این به معنای آن نیست که دیگر در آینده نزدیک و یا دور به نیروهای آمریکا – و نه لزوما سفارت آمریکا- حمله نکنند. اگر در دوره کنونی، تضاد عمده در عراق به گونه ای است که نقش امپریالیسم آمریکا و غرب، که دولت عراق نه مستقل بلکه دست نشانده آنها و مدافع منافع  آنهاست، در درجه دوم اهمیت قرار گرفته است، این به این معنا نیست که دولت امپریالیستی آمریکا و متحدین آن، اولا مخالف سرکوب  جنبش و انقلاب در عراق و از جمله به وسیله حشدالشعبی یعنی مزدوران سپاه قدس در عراق باشند، و دوما خود در آینده نزدیک یا دور، دوباره مورد حمله  توده های زحمتکش خلق های عراق و یا لبنان قرار نگیرند.( اخباری مبنی بر به آتش کشیدن پرچم های آمریکا در عراق به وسیله مردم در دست است)
نکته مهم دیگر در این بخش این است که این عبارات در عدم حمله به سفارت آمریکا، درست پس از آن  اشارات به «عدالت طلبی» و« معنویت» و «حکومت عدل الهی» می آید چندان که این گمان پرورده می شود که نکند امپریالیسم آمریکا اینک نیرویی گشته که هوادار واقعی« عدالت طلبی»،«معنویت» و احتمالا« حکومت عدل الهی »( از نوع مسیحی آن) گشته است. عباراتی که پس از این می آید، راه را باز می کند تا این گمان تقویت  شود:     
«شعار «آمریکایی به خانه‌ات برگرد»، امروز در هیچ نقطه‌ای از خاورمیانه شنیده نمی‌شود؛» چه عالی! اگر اکنون و در برهه کنونی شعار «آمریکایی به خانه ات برگرد» در هیچ نقطه ای از خاورمیانه شنیده نمی شود، این نه به این دلیل است که آمریکا پس از گماردن دولت های دست نشانده در افغانستان و عراق، بساطش را کم و بیش جمع کرده و بنابراین تضاد عمده بیشتر خود حکومت های محلی و نیز نیروهایی که آشکارا از این حکومت های محلی آمریکایی دفاع می کنند، شده باشد، بلکه شاید به این دلیل باشد که توده های زحمتکش گمان کرده اند که حتی اگر زمانی گفته اند« آمریکایی به خانه ات برگرد» اشتباه کرده اند!
اینک محمدی به مرور به «شاه بیت» غزل خود در مدح امپریالیست ها می رسد:
« بلکه بسیاری خواهان تداوم حضور نیروهای آمریکایی در عراق و افغانستان برای مقابله با حملات طالبان و داعش و کمک به کُردها در برابر حملات اردوغان هستند.»
 چقدر عالی! این فوق العاده است! چشم تمام بدطینتان کور که نمی توانند ببینند یک مبلغ اندیشه های اصلاح طلبان در گذشته و یک استاد دانشگاههای غربی، و نون خود را در خدمت به امپریالیست ها بدست آوردن، چه  تحلیل های نغزی می کند!
خیر! توده های زحمتکش نه تنها به سفارت خانه های آمریکا حمله نمی کنند، نه تنها شعار «آمریکایی به خانه ات برگرد» را نمی دهند، بلکه مقدم امپریالیسم آمریکا را به کشورهای خویش  گرامی هم می دارند!و بجای آن می گویند یا باید بگویند: «کام این پلیز عمو جان»!
و چرا که نه!
آخر مگر نمی بینید که چگونه آمریکا از منافع خلق زحمتکش افغانستان و عراق دفاع کرده و می کند؟ آخر مگر متوجه نیستید که  توده افغانستان، عراق و سوریه ناتوان از مبارزه با طالبان و داعش بوده و هستند و برای همین از آمریکا، که خود در پرورده کردن این نیروها نقش داشته است و مدت ها هم است که در حال مذاکره یکی از این نیرو ها یعنی طالبان می باشد، خواهش می کنند که به خاطر توده های خلق افغانستان، با طالبان بجنگد؟ و یا به خاطر خلق های عراق و سوریه با داعش بجنگد؟
 مگر نمی بینید که آمریکا از منافع کردهای سوریه (و چرا سوریه و نه عراق هم، که آمریکا دست دولت عراق و حشدالشعبی را برای سرکوب بخشی از توده ها در کردستان عراق باز گذاشت) دفاع کرد و اکنون چون کار داشت و می خواست به کارهای دیگرش برسد!؟ مجبور شد منطقه را«با بغض و غم و اندوه و اشک ریزان» ترک کند، و توده های زحمتکش روژوا مصرانه از  وی خواهش می کردند- و چقدر بد برای یک خلق و نیروهای رهبری کننده آن که تکیه گاه اصلی شان یک امپریالیسم باشد- که بماند و آمریکای «دوست داشتنی و حافظ منافع خلق ها» نمی توانست بماند.
 باری اکنون خلق های افغانستان، عراق، سوریه، لبنان و تمامی خلق هایی که گمان می کردند «عدالت طلبی و معنویت و حکومت عدل الهی» به وسیله اسلامی ها تحقق می بابد، به اشتباه خود پی برده و متوجه شده اند که این امور به وسیله  دولت آمریکاست که تحقق خواهد یافت!؟
براستی که آیا از این لجن تر و کثیف تر می توان مبارزات و تمایلات انقلابی توده های زحمتکش را تحریف کرد؟ آیا از این مکارانه تر، ریاکارانه تر و فریبکارانه تر می توان از امپریالیست ها دفاع کرد؟ حقا که مجید محمدی، آخوندی که ریاکاری را در مکتب آخوندها و حوزه های فیضیه ای خوانده، اکنون آن را با درس هایی که در دانشگاههای غربی و در مکتب پروفسورهای دغل و ایدئولوگ امپریالیسم خوانده، تکمیل کرده است. نتیجه این « میکس یا درهم آمیزی» نمی تواند بدیع نباشد!  
دولت افغانستان وابسته به آمریکا و امپریالیست های غربی است
دولت عراق وابسته به امپریالیسم آمریکا و غرب است
 آمریکا در لبنان دهها سازش با حزب الله و جهاد اسلامی داشته و خواهد داشت
دولت لبنان وابسته به امپریالیسم آمریکا و غرب است
آمریکا به سرکوب انقلاب در مصر و لیبی دست زده،(1) در سرکوب انقلاب در سوریه نقش داشته، به جهت شدت مبارزات در عراق علیه اش و پس از اشغال عراق و با دادن کشته های زیاد مجبور به عقب نشینی و ترک این کشور شده، عملا و در سازش با جمهوری اسلامی، اجازه داده که سپاه قدس در این کشور نیروهای وابسته به خود را سازمان دهد و جنبش عراق را شقه شقه کند، در حمله به کردستان عراق به همین نیروهای حشدالشعبی و در سوریه به ترکیه که خود تسلیحش می کند برای حمله به کردستان سوریه چراغ سبز نشان داده و هزار و یک جنایت دیگر در منطقه انجام داده و می دهد و آنگاه یک استاد دانشگاه پر مدعا می آید و می نویسد که«بلکه بسیاری خواهان تداوم حضور نیروهای آمریکایی در عراق و افغانستان برای مقابله با حملات طالبان و داعش و کمک به کُردها در برابر حملات اردوغان هستند.»
و آن را به نیرویی خیرخواه تبدیل می کند.
باری این «میکس»، این «قاضی ته چاهی» یعنی محمدی به آرایشگری امپریالیست ها ادامه می دهد:
«جمهوری اسلامی ایران در دوران پس از حمله آمریکا به عراق، در بسط امپراطوری و استکبار شیعی موفق بوده است و مقامات سیاسی در بیروت، صنعا، بغداد و دمشق، از آنها حرف شنوی دارند، یا حداقل مستقیما در برابر آنها نمی‌ایستند، »
 شکی نیست که دارودسته خامنه ای در راس حکومت اسلامی آرزو و آمال زیادی برای گسترش نفوذ خود در منطقه دارند، اما اگر تحلیل گری گمان کند که آنها سودای برپایی یک «امپراطوری»(جدا که دست مریزاد!؟) مستقل را در سر می پرورانند، و تا کنون هم در« بسط» آن موفق بوده و دنبال گسترش بیشتر آن هستند، بدون تردید خطا کرده است.(2)
باند خامنه ای و پاسدارانش تنها خواهان آنند که به وسیله امپریالیست ها به رسمیت شناخته شوند. آنها پنهانی هزارو یک زدوبند اقتصادی، سیاسی و امنیتی با امپریالیست های آمریکایی و اروپایی داشته و دارند. امپریالیست در سرکوب خلق ایران هزار و یک نوع کمک به اینان کرده اند، بسیاری از نیروهای امنیتی و سیاسی آنها جاسوس این کشورها از آب درآمده اند، چندین بار جام زهر نوشیدند،آخرین بار آن در برجام، در و پیکر ایران را باز کرده و به تمامی امپریالیست های آمریکایی و اروپایی خوشامد گفتند، با امپریالیسم روس همکاری ها کرده، کفش هایش را لیسیده و بخش هایی از منافع خود در دریای خزر را به آنها بخشیدند، آنگاه آیا چنین نیرویی که در برابر امپریالیست ها«آب دماغش را هم نمی تواند جمع کند» می تواند در فکر«امپراطوری » باشد!
به تمسخر گرفتن شعارهای ضد امپریالیستی خلق ها
محمدی ادامه می دهد:
 «اما توده‌های مردم از فساد و ناکارآمدی و قساوت این مقامات «دست نشانده» و «عروسک گردانان» آنها (تعبیر همیشگی در شعارهای «ضد امپریالیستی» اسلامگرایان) به فغان آمده‌اند و به خیابان‌ها ریخته‌اند. مردمانی که یک روز پایگاه اجتماعی قدرت منطقه‌ای جمهوری اسلامی ایران به حساب می‌آمدند، متوجه شده‌اند که ایجاد و تقویت حزب‌الله و حشد الشعبی، برای آنها آب و نان نمی‌شود.»
آیا این تحلیل مضحک و مسخره نیست؟ آیا مقامات عراق و لبنان دست نشانده خامنه ای و سپاه هستند؟ آیا جمهوری اسلامی ایران «امپراطوری» است و این کشورها وابسته به ایران؟
براستی انسان مغز چه موجودی را باید بخورد تا مغزش بتواند این گونه تراوشات فکری داشته باشد؟!
 شکی نیست که خامنه ای و باندش در میان بخشی از مقامات حاکم بر عراق و لبنان نفوذ دارند، اما حکومت و طبقات حاکم این کشورها مطیع ایران نیستند، بلکه دست نشانده امپریالیست های آمریکایی و غربی هستند.
صد البته که توده های زحمتکش و خرده بورژوازی عراق و لبنان مخالف مقامات فاسد این کشورها هستند، صد البته که در کنار آن با جریان هایی در این کشورها که زیر نفوذ و یا وابسته و جیره خوار جمهوری اسلامی و باند خامنه ای و شرکاء هستند، به مبارزه برخاسته اند و از جمهوری اسلامی و باند خامنه ای و پاسدارانش می خواهند که بساطشان را جمع کنند و بیرون بروند، و به همراه آنها این نیز درست است که از درون نیز طبقه کارگر و زحمتکشان شهر و روستای ایران از خامنه ای و پاسدارانش خواستند که از این کشورها بیرون بیایند؛ این ها کاملا درست و بجاست.
اما چنانچه از این موارد، یعنی مخالفت و مبارزه مردم کشورهای عراق و لبنان با طبقات حاکم بر این کشورها و نیز با جریان های زیر نفوذ حکومت ایران در این کشورها نمدی دوخته شود، برای اینکه  آب پاکی بر سر امپریالیست های غربی و شرقی ریخته شود و چنان نمود شود که رابطه با این کشورها و خواست ماندن آنها و کمک به مردم این کشورها« آب و نان» می شود، جز نشان مزدوری برای امپریالیست ها، از چیز دیگری خبر نمی دهد.
 این مزدوری است که به بهانه دروغین بودن شعار مبارزه علیه امپریالیست ها به وسیله جریان ریاکار و فریبکار خامنه ای و پاسدارانش و کلا جمهوری اسلامی، به نفی این شعار که شعار به حق میلیون های توده ها زحمتکش در کشورهای مستعمره و نیمه مستعمره است، برخیزیم و آن را به تمسخر گیریم. این تنها نشان آنست که دادن مدارک دانشگاهی و شغل های نان آبدار کار خودش را کرده است و برای امپریالیست ها مزدور تربیت کرده است.
عامل بدبختی خلق های منطقه نه آمریکا و اسرائیل، بلکه جمهوری اسلامی است!
 درست برای همین است که محمدی چنین مزدور صفتانه سخن می گوید و آب پاکی به سر امپریالیسم آمریکا و اسرائیل در کنار آن می ریزد:
 «مردم کوچه و بازار، به تدریج متوجه شده‌اند که عامل بدبختی آنها نه آمریکا و اسرائیل، بلکه دولت‌های خود آن‌هاست که جمهوری اسلامی ایران به تدریج آن‌ها را وامدار خود ساخته و آنان نیز، به همان فساد و ناکارآمدی مقامات در «رژیم مادر» آلوده هستند.»
خیر! محمدی دست بردار نیست! او براستی که یک جیره خوار درجه یک امپریالیست ها شده است و تا مغز استخوان به  جرگه نوکران فکری آنها در آمده است!
 تردیدی نیست که یکی از عوامل بدبختی کشورهایی از منطقه که برخی از جریان های داخل آنها با حکومت اسلامی در پیوند هستند و یا زیر نفوذ آن قرار دارند یعنی عراق، لبنان، سوریه و یمن، خود دولت های دست نشانده این کشورها هستند، شکی نیست که خشم و نفرت توده های زحمتکش از حکومت اسلامی که به نوبه خود به تقویت جریان های زیر نفوذ یا وابسته به خود در این کشورها می پردازد و سر بزنگاه با در دست گرفتن برخی از بخش های سرکوب، به کشتار خونین خلق های این کشورها دست می زند، برحق است، و هر کس که این امر را منکر شود، بی تردید آب به آسیاب این طبقات فاسد و باندهای جنایتکار در جمهوری اسلامی خواهد ریخت.
 اما برجسته و مطلق کردن نقش کریه خامنه ای و پاسدارانش و کلا جمهوری اسلامی در این کشورها و تحت شعاع آن قرار دادن نقش بسیار کریه تر امپریالیسم آمریکا و مهمترین ژاندارمش در منطقه یعنی اسرائیل، که نقشی بس بزرگتر از جمهوری اسلامی و منافع اقتصادی و سیاسی بسیار گسترده تر از این کشور در منطقه دارند، جز چاپلوسی در نزد امپریالیست ها و اسرائیل معنای دیگری ندارد و هر کس که چنین کاری کند، جز ابلهی نادان و یا مزدوری زیرک چیز دیگری نخواهد بود.
باری از دیدگاه محمدی دشمن اصلی و مهم طبقه کارگر و توده های زحمتکش امپریالیسم جهانخوار آمریکا و در منطقه ژاندارمش یعنی حکومت صهیونیستی اسرائیل نیست:
«تبلیغات ضد آمریکایی و ضد اسرائیلی، به بوق‌های حکومت‌ها و گروه‌های فاسدی محدود شده است که از آن طریق، منابع عمومی را غارت می‌کنند.»
 البته تبلیغات ضد آمریکایی و ضد اسرائیلی جمهوری اسلامی به ویژه باند خامنه ای دروغین است. این تبلیغات برای پیش برد تضاد ارتجاعی آنها با آمریکا و کشورهای غربی و برای بقا است و به هیچوجه از موضع منافع طبقه کارگر و خلق زحمتکش ایران نیست.
 اما اینکه ما پشت دروغین بودن تبلیغات باند خامنه ای و شرکا علیه آمریکا و غربی ها پنهان شویم و نفس مبارزه با امپریالیسم غرب( و شرق نیز) را در منطقه( و براین سیاق در جهان) که تاریخی دراز دارد، منکر شویم، جز مزدوری برای این امپریالیست ها معنای دیگری ندارد.
باری، در چند کشور خاورمیانه، جریان هایی زیر نفوذ جمهوری اسلامی هستند و در همین کشورها نیز دولت ها یا دست نشانده و وابسته به امپریالیست های آمریکا و غربی و یا روسیه هستند. این را می پذیریم.
 اما می پرسیم که بقیه کشورهای خاورمیانه چطور؟ آیا در لیبی، مصر، اردن، عربستان سعودی  بحرین و... هم جریان های حاکم در این کشورها زیر نفوذ جمهوری اسلامی هستند؟ آیا دیگر کشورهای آسیا که دولت های اکثریت به اتفاق آنها دست نشانده و زیر نفوذ امپریالیست های آمریکایی و غربی هستند چطور؟ دولت های کشورهای آفریقایی چطور؟ و دولت های کشورهای آمریکای مرکزی و جنوبی یعنی حیاط خلوت آمریکا چطور؟ آیا در این کشورها هم تبلیغات ضد آمریکایی به «بوق حکومت ها و گروه ها فاسد» محدود است و یا طبقه کارگر و توده های زحمتکش این کشورها نظری دیگر دارند؟
آیا «مردم کوچه و بازار» آنها نیز« به تدریج متوجه شده‌اند که عامل بدبختی آنها نه آمریکا ...»بلکه تنها دولت‌های خود آن‌هاست که جمهوری اسلامی ایران به تدریج آن‌ها را وامدار خود ساخته و آنان نیز، به همان فساد و ناکارآمدی مقامات در «رژیم مادر» آلوده هستند؟
البته دولت های این کشورها فاسد و ناکارآمد هستند، اما نه به این دلیل که وابسته یا «وامدار»
جمهوری اسلامی هستند، بلکه به این دلیل که «وامدار»( و نه تنها وامدار بلکه از آن مهم تر «وام ده») امپریالیسم آمریکا و دیگر امپریالیست های غربی و ژاپن هستند؛ چرا که این امپریالیست ها به جای اینکه چون جمهوری اسلامی وام دهند، خرج کنند و پول بی زبان مردم زحمتکش و فلک زده این مرز و بوم را به زیر پای گروه هایی هم کیش و یا نزدیک به خود و برای گسترش نفوذ خود بریزند، برعکس می چاپند، غارت می کنند و می برند.
آیا زمانی که محمدی این عبارات را می نویسد، خودش را به «کوچه علی چپ» نمی زند که در مورد جنبش طبقه کارگر و توده های زحمتکش شیلی که میلیون ها از آنها به خیابان ها ریختند، دولت آمریکا به روسیه این اتهام را زده که موجب این جنبش ها گردیده است؟  قطعا آمریکا برای سرکوب جنبش و انقلاب در آمریکای لاتین همه کاری کرده و خواهد کرد. زمانی نیاز به پینوشه داشت و زمانی نیاز به احزاب سوسیال دموکرات شبه چپ. در صورتی که جنبش ها در کشورهای آمریکای لاتین گسترده تر شود، شاید به دنبال یک السیسی (و یا پینوشه اگر بتواند) بگردد و شاید هم اگر این جنبش را نتوان به چنان سبکی سرکوب کرد، دنبال احزاب شبه چپ دیگر.
  می بینیم که محمدی بزرگی آسمان از ته چاه قضاوت می کند. محمدی چشمان خود را بسته و  منطقه کوچکی از خاورمیانه را بهانه کرده تا نقش غارتگر امپریالیسم آمریکا و غرب و ژاپن را در سراسر دنیا انکار کند. وضع از دیدگاه محمدی چنین در می آید:
جمهوری اسلامی برود، خاورمیانه و دنیا  در دست امپریالیست ها غربی و اسرائیل بهشت می شود!؟
ادامه دارد.
 هرمز دامان
 نیمه نخست آبان 97
یادداشت ها
1-   ما به عربستان، اردن و بسیاری از کشورهایی که «بهار عربی» آنها را در بر گرفت، اما حکومت های وابسته به امپریالیسم آمریکا و غرب و به دستور مستقیم آنها، جنبش های «مردم کوچه و بازار» را به شدت سرکوب کردند، اشاره ای نکردیم.
2-   چنین رویاهایی اگر هم موجود باشد محدود به اقلیتی ناچیز است و قطعا غیر واقع بینانه بودن آن در عصر امپریالیسم و قدرت های برتر جهانی موجب گشته و می گردد که به هیچوجه از حد اقلیتی ناچیز فراتر نرود.  به راستی که اینهایی که مهر و عمامه و عباشان را امپریالیست ها برایشان می سازند، چه به امپراطوری!

۱۳۹۸ آبان ۱۱, شنبه

«عمو سام! کام این پلیز»!؟(1) حکایت « موجودی که بزرگی آسمان را از ته چاه قضاوت می کند و می اندیشد که به اندازه گردی سر چاه است»!


«عمو سام! کام این پلیز»!؟(1)

 حکایت « موجودی که بزرگی آسمان را از ته چاه قضاوت می کند و می اندیشد که به اندازه گردی سر چاه است»!

در سال های پس از انتخابات 88، خامنه ای و پاسدارانش به نیروهای اصلاح طلب حکومتی یورش آوردند و تقریبا اکثریت رهبران این نیروها را از سازمان های مجاهدین انقلاب اسلامی، جبهه مشارکت و دفتر تحکیم وحدت بازداشت و زندانی کردند. از سوی دیگر، برخی از رهبران این سازمان ها و یا نیروهای هوادار و یا متمایل به آنها که تا آن زمان در ارگانهای نظامی، امنیتی و نیز سازمان های تبلیغاتی و یا موسسات ترویجی مذهبی کار و فعالیت می کردند، طی دوران مذکور کشور را ترک کرده و یا به بیرون گریختند.
پس از این بازداشت ها و زندان ها به طور کلی چرخشی اساسی به طرف همسو شدن با جناح «اصولگرا» و تلاش در حل مسائل مورد اختلاف با آنها در مواضع این نیروها پدید آمد. تجلی نهایی این هم سو شدن ها با جناح  اصولگرای خامنه ای در بافت لیست امید برای مجلس هشتم خود را نشان داد. ما درباره روندهای تجزیه و گرایش های درون« اصلاح طلبان» به دفعات نوشته ایم و نیازی به شرح وضعیت نیروهای غالب کنونی آنها در مجلس و در ارکان نظام نیست. روشن است که اکثریت به اتفاق آنها نان به نرخ روز خور شده و در رقابت با جناح اصولگرا در گرفتن پست و مقام و استفاده از رانت ها هستند.
 چرخش به سوی راست ترین نیروها تنها شامل نیروهای داخل این جریان نشد. این امر در مورد نیروهایی از اصلاح طلبان و یا نیروهای همسو یا متمایل به آنها که به بیرون رفته یا گریخته بودند، نیز صدق می کرد. تفاوت مهم میان این دو  دسته در گردش به سوی راست ترین نیروها این بود که نیروهای داخل به سوی جناح  خامنه ای یعنی اصول گراها و نیروهای در قدرت چرخش کردند، و بیشتر نیروهای اینان در بیرون کشور و در مخالفت با خامنه ای و  دارودسته  ارتجاعی اش به سوی امپریالیست ها  به ویژه امپریالیسم آمریکا. نکته مهم این است که در حالیکه باند ارتجاعی خامنه و پاسداران خبیثش اکنون و بیش و از پیش افشاء شده اند، چندان که پیوستن به آنها کریه است و قبح دارد، اما رفتن به صف امپریالیست ها و مشاطه گری آنها برعکس، گویا نه تنها کراهت و قبح گذشته خویش را از دست داده است، بلکه مایه افتخار حضرات نیز گردیده است.(1)
  بخشی از دسته های مورد ذکر در بیرون که مدارج بالای دانشگاههای خارجی را طی کردند، اکنون تحلیل گر و همکار رادیو و تلویزیون های کشورهای امپریالیستی و سایت های آنها شده اند.  جهت گیری سیاسی بیشتر این تحلیلگران سیاسی به سوی تقابلی کمکاکان اصلاح طلبانه با باند خامنه ای است. بخش هایی از آنها هنوز هم در داخل نیروهایی آشنا در موسسات گوناگونی که در بالا نام بردیم دارند که برای آنها اطلاعات می فرستند و برخی از تحلیل ها و نظرات آنها از همین اطلاعات ها مایه می گیرد.
 نکته مهم و اساسی این است که این تحلیل ها عموما یک طرفه و صرفا در تقابل با باند خامنه ای آن هم عموما از دیدگاه رفرمیستی است. آنچه در آنها غایب است، همانا نقش نیروهای امپریالیستی به ویژه امپریالیسم آمریکا در قبال تحولات منطقه و به نوعی بزک کردن این نیروها است. مثالی از این درجه یک جانبه گی را به گونه ای نمونه ای در مقاله ای با نام «از «یانکی گو هوم» تا «ایران برو بیرون» از مجید محمدی در سایت ایندیپندنت فارسی( 5 آبان 98، 27 اکتبر 2019) می بینیم و ما اکنون این مقاله را مورد بررسی قرار خواهیم داد.
محمدی در آغاز مقاله خود چنین می نویسد:
«اگر فردی در سال ۱۳۵۸ به خواب رفته و چهل سال بعد در سال ۱۳۹۸ از خواب بیدار شده باشد، نخواهد توانست شگفتی خود را از آنچه در خاورمیانه رخ داده است، پنهان کند. نه تنها رژیم‌های سیاسی و سیاست‌های آنها، بلکه جوامع و فرهنگ‌ها نیز تغییرات بنیادی داشته‌اند.آنچه نقشه‌ گفتمانی، ایدئولوژیک و سیاسی خاورمیانه را عمدتا تغییر داده است، نه دخالت ابرقدر‌ت‌ها (که همیشه کم و بیش جریان داشته است)، پایان جنگ سرد(که دوباره در حال بازگشت است)، تمرکز بر توسعه‌ اقتصادی و اجتماعی (که فراموش شده) و شکل‌گیری ائتلاف‌های بین‌المللی تازه (که مدام شکل می‌گیرند و از هم می‌پاشند)، بلکه ظهور اسلامگرایی شیعه و سنی در قالب جنبش‌های اجتماعی، اعتراضات عمومی تحت تاثیر شبکه‌های اجتماعی و شکل‌گیری دولت‌های اسلامی و تحولات ناشی از آن‌هاست.»
  ما پایین تر به«دخالت ابرقدرت ها» یعنی دخالت امپریالیست های غربی شامل امپریالیسم آمریکا، اروپای غربی و ژاپن از یک سو و امپریالیسم روس از سوی دیگر در منطقه اشاره خواهیم کرد. از دیدگاه محمدی این دخالت به این شکل آمده که«همیشه کم و بیش جریان داشته است». اما نکته این است که «این همیشه جریان داشتن» که مجیدی تلاش دارد با این واژه ها، از اهمیت آن بکاهد و آن را نه تنها ناچیز و هیچ، بلکه برعکس- چنانکه خواهیم دید- دخالتی مثبت جلوه دهد، اتفاقا طی این چهل سال« عادی و معمولی» نبوده است، بلکه فراز هایی مهم و برجسته و برای منطقه خاورمیانه نقش اساسی و تعیین کننده داشته است.
این آدرس عوضی دادن است که چنان نموده کنیم که امپریالیست ها در این منطقه حیاتی نقش تعیین کننده مسلط خود را در تامین منافع اساسی اقتصادی و سیاسی خود، غارت کشورهای منطقه، جلوگیری از روندهایی خلاف منافع خود و یا جهت دادن به روندها همسو با منافع خود از دست داده اند. در واقع حتی پشت برخی از این به اصطلاح «جنبش های اجتماعی» اسلامی از جمله القاعده، طالبان و داعش، نخست خود این قدرت های امپریالیستی غربی پنهان بودند. آنها این جریان ها را که به همه چیز شبیه هستند الی جنبش اجتماعی، علم کردند تا به تناوب منافع و مقاصد خود را در منطقه، خواه در تضاد با امپریالیسم شوروی و بعدها روس، و خواه  در مبارزه با جنبش های توده ای انقلابی- دموکراتیک سکولار پیش ببرند.(2)
کدام تغییرات بنیادی!؟
باری مجیدی از همان آغاز مقاله اش، نظرات خود را مورد قضیه «شگفتی» از تغییرات شامل کل کشورهای خاورمیانه می کند. وی می گوید:
« نه تنها رژیم‌های سیاسی و سیاست‌های آنها، بلکه جوامع و فرهنگ‌ها نیز تغییرات بنیادی داشته‌اند.»
حال اگر از این حضرت تحلیل گر پرسیده شود که مثلا «رژیم سیاسی و سیاست» و یا « فرهنگ ها»ی کشورهایی مانند عربستان سعودی،(3) کویت، امارات، قطر، عمان، اردن، مصر و یا اسرائیل  چه تغییر بنیادی ای  داشته اند( و منظور از «تغییرات بینادی» یا در جهت چپ و یا در جهت ظهور اسلام گرایی شیعه و سنی است)، گمان نمی کنیم که بتواند پاسخی در خور بدهد. در واقع حتی رژیم سیاسی و فرهنگی سوریه نیز دستخوش تحولی اساسی نشده است و یکی از دلایل اصلی دخالت رژیم ایران و امپریالیسم روس جلوگیری از همین تغییر اساسی به نفع نیروهای دموکراتیک بوده است.
 وی سپس می نویسد که« آنچه که نقشه‌ گفتمانی، ایدئولوژیک و سیاسی خاورمیانه را عمدتا تغییر داده است... ظهور اسلامگرایی شیعه و سنی در قالب جنبش‌های اجتماعی، اعتراضات عمومی تحت تاثیر شبکه‌های اجتماعی، و شکل‌گیری دولت‌های اسلامی و تحولات ناشی از آن‌هاست».
روشن است که یکی مهمترین تحولات در خاورمیانه در دوران چهل ساله اخیر بروز اسلام گرایی شیعه و سنی در منطقه است. اما اینکه این را آن چیزی بدانیم که « نقشه گفتمانی، ایدئولوژیک و سیاسی خاورمیانه را تغییر داده باشد» از قلم انداختن آگاهانه تمامی تغییرات و تحولاتی است که در این منطقه به وقوع پیوسته است. این نگاه مانند نگاه کردن« موجودی که بزرگی آسمان را از ته چاه قضاوت می کند و فکر می کند بزرگی آسمان به اندازه گردی سر چاه است»!(یک مثل چینی به نقل از مائو تسه دون و با کمی تغییرات)
 اولا که ظهور اسلام گرایی شیعه و سنی خاص اکثریت باتفاق کشورهای خاورمیانه نبوده، بلکه خاص اقلیتی ناچیز از آنهاست. این در نهایت همانگونه که از اشارات محمدی پیداست مربوط است به کشورهای ایران، لبنان(بروز حزب الله و جهاد اسلامی - فراموش نکنیم که پیش از این ها جریان شیعی امل هم بود که نفوذش کم نبود) و نیز تا حدودی عراق و البته از دیدگاه وی سوریه و یمن. البته داستان سوریه به کلی متفاوت است و در یمن نیز این نیروها بخشی از جریان های موجود در این کشور هستند.
 چنانچه ما فریب تبلیغات  حکومت اسلامی در داخل ایران را نخوریم، آنگاه می بینیم که وضع آن چنان که این حکومت و نیز برخی نیروها به پیروی از آن تصویر می کند، نیست.
 دوما، صحبت کردن از «تغییر نقشه گفتمانی، ایدئولوژیک و سیاسی خاورمیانه» نیز گنده کردن بیش از حد تحولاتی است که در جهت مزبور رخ داده است. خود محمدی پایین تر اشاره می کند که«جمهوری اسلامی ایران یک بازیگر موثر منطقه‌ای در حیطه‌های نظامی و امنیتی (نه اقتصادی و فرهنگی و اجتماعی) است» و این تا حدودی- به ویژه تا جایی  که نقش ایران به عنوان «ام القراء» بروز این جریان طرح است-  نشان می دهد که تغییر نقشه آن چنان هم«گفتمانی و ایدئولوژیک» نیست.
 اکنون به مواردی که تا حدود زیادی مغایر احکام این تحلیلگر هستند، اشاره می کنیم:
جنبش دموکراتیک در کشورهای عربی مشهور به«بهار عربی»
مهمترین جنبش رخ داده در خاورمیانه طی چهل سال اخیر به جز انقلاب ایران که ماهیت اسلامی نداشت و شعارهای اصلی اش «استقلال» و «آزادی» بود، طی دوره ای که به «بهار عربی» شهرت پیدا کرد، صورت گرفت. کل «بهار عربی» به ویژه و تا آنجا که صحبت بر سر مسائل ایدئولوژیک- سیاسی است، در جهات عمده اش، به هیچوجه سنخیتی با ظهور اسلام گرایی شیعه و سنی نداشت. وجه بارز و عمده این انقلابات، سکولا بودن آنها و در عین حال ضد امپریالیسم بودن آنها بود(در کشور مصر حسنی مبارک، در تونس بن علی و در بحرین نوکران امپریالیسم آمریکا و غرب حاکم بودند و در سوریه و لیبی نیز نوکران  امپریالیسم روس).همانقدر که انقلاب علیه شاه سابق در ایران خصلت دموکراتیک و ضد امپریالیستی نداشت، این جنبش ها و انقلابات نیز خصلت ضد دموکراتیک و ضد امپریالیسم غربی و شرقی نداشتند!؟
 در مصر این جنبش و انقلاب هیچ هم کیشی اساسی با جنبش اسلامگرایی شیعه و سنی نداشت. بلکه یک انقلاب در مجموع سکولار بود. اخوان المسلمین هم که ربطی اساسی با ظهور اسلام گرایی شیعه و سنی نداشت، برای دورانی کوتاه  و به زور به مردم  تحمیل شد در همان اوان روی کار آمدنش شکست خورد و کنار رفت. جریان مذکور تنها بیان تمایلات بخشی ناچیز از برخی طبقات و لایه های سنتی از جامعه مصر بود و نه بر آمد ماهیت انقلاب مصر.
در سوریه انقلابی رخ داد که نه تنها هیچ  پیوندی با جنبش اسلام گرایی شیعه و سنی نداشت، بلکه ماهیتا سکولار بود. در واقع، در این کشور و پس از جنگ داخلی، حتی تحولی چشمگیری به نفع جریان اسلامی شیعی و سنی، و علیرغم نقش ایران دنبال انجام نیافته و نمی شود. اتفاقا اسلامگرایی شیعه و سنی نه بیان ماهیت آن، بلکه در خفه کردن آن انقلاب نقش داشت. خود محمدی می نویسد: «امروز، جمهوری اسلامی ایران یک بازیگر موثر منطقه‌ای در حیطه‌های نظامی و امنیتی (نه اقتصادی و فرهنگی و اجتماعی) است». به عبارت دیگر این جنبش اسلامی شیعی تا حدود زیادی جز مشتی مزدور نظامی و امنیتی صادر نکرد.
در این کشور ما امری به نام«ظهور اسلامگرایی شیعه و سنی در قالب جنبش‌های اجتماعی، اعتراضات عمومی تحت تاثیر شبکه‌های اجتماعی، و شکل‌گیری دولت‌های اسلامی» به جز داعش ندیدیم. داعش نیز بیان ماهیت و اشکال ایدئولوژیک  انقلاب سوریه نبوده، بلکه امری جانبی در آن بوده است. (4)
به این ترتیب «ظهور اسلامی گرایی شیعه و سنی در قالب جنبش های اجتماعی، اعتراضات عمومی در بهترین حالت مربوط میشود به ایران، لبنان، عراق و نیز یمن.
در لبنان نیروهای اسلام گرای شیعه و سنی بروز بخشی از هویت سیاسی- فرهنگی این کشور هستند و نه تمام هویت آن؛ در عراق نیز قضیه به همین ترتیب است و در یمن از این دو کشور هم کمتر.
 نقش امپریالیست ها
 اکنون و پس از نگاهی گذرا ببینیم که نقش امپریالیست ها به ویژه امپریالیسم آمریکا و روس در منطقه چگونه بوده است.
 نخست اینکه امپریالیسم آمریکا نیرویی بود که در کنفرانس گوادلوپ بر سر روی کار آمدن خمینی با این نیروها توافق کرد. به این ترتیب این امپریالیسم نقش معینی در« ظهور دادن اسلام گرای شیعه » در ایران داشت. این نقشی ساده و معمولی نبود.
 دوم: امپریالیسم آمریکا به همراه امپریالیست های اروپایی به افغانستان و عراق لشکرکشی  کرد و دولت های این دو کشور را وابسته به خود نمود. این تجاوز امپریالیستی بخشی مهم از تغییرات سیاسی منطقه را موجب گشت.
 محمدی مهمترین تحولات منطقه را این گونه بر می شمارد:
«مهم‌ترین تحولات در این دوران، عبارتند از حملات القاعده در ۹/۱۱ و حمله آمریکا به افغانستان و عراق، شکل‌گیری داعش، بسط نفوذ جمهوری اسلامی در عراق در خلاء قدرت ناشی از خروج نیروهای آمریکایی از عراق در دوران اوباما، جنبش بهار عربی و سقوط چندین دیکتاتور در شمال آفریقا، و بسط نفوذ جمهوری اسلامی در منطقه به واسطه جنگ‌های داخلی در سوریه و یمن. »
 حملات القاعده
 القاعده مبین جنبش اسلامی نبود. سازمانی بود که خود امپریالیسم آمریکا در ساختنش نقش داشت. این سازمان به همراه طالبان که آن هم عمدتا به وسیله امپریالیست های غربی ساخته و یا حداقل آنها در پرورده کردن نخستین آن نقش داشتند، قرار بود که به نفع امپریالیسم غرب و علیه امپریالیسم روس نقش ایفا کنند. این که این جریانات پس از اینکه خرشان از پل گذشت و صاحب نیرو و انواع و اقسام سلاح ها و مهمات رسیده از امپریالیست های غربی شدند، چرخش کردند و تا حدودی و از موضعی به غایت ارتجاعی در تضاد با نیروهای امپریالیستی  قرار گرفتند، ذره ای از نقش امپریالیست ها در ساخت و ساز و یا پرورده کردن آن ها کم نمی کند.
 حمله امپریالیسم آمریکا به افغانستان و عراق
 و نه تنها به این دو کشور، بلکه دخالت نظامی ناتو در لیبی و انقلاب را در راه های انحرافی و بیغوله ها انداختن، دخالت موثر آمریکا در تحولات مصر، سرکوب انقلاب مصر و روی کار آوردن ژنرال دست نشانده و نوکر السیسی. دخالت فعال در سوریه برای به شکست کشاندن انقلاب این کشور. تقویت برخی از گروه های دست نشانده و دامن زدن به تضاد بین نیروهای رهبری کننده انقلاب در سوریه،  تقویت گروه داعش از نظر نظامی خواه مستقل و خواه از طریق ترکیه. سرکوب انقلاب به شکل خشونت بار در بحرین.
 آیا نقش امپریالیسم آمریکا، انگلیس و دیگر متحدان اروپایی به اضافه ژاپن باید بیشتر از این می بود.
 نقش امپریالیسم روس نیز حداقل در سرکوب انقلاب سوریه کاملا روشن و در پیش چشم همه است.
 می بینیم که نقش امپریالیست ها در جهت دادن به تغییرات و تحولات خاورمیانه اساسی بوده است.
 اما نقش ایران: یعنی  «ام القراء» یا مادر«ظهور اسلامگرایی شیعه و سنی در قالب جنبش‌های اجتماعی». ما این نقش را تا حدودی چنان می بینیم که محمدی دیده است:
«امروز، جمهوری اسلامی ایران یک بازیگر موثر منطقه‌ای در حیطه‌های نظامی و امنیتی (نه اقتصادی و فرهنگی و اجتماعی) است»
توجه کنیم که  اگر جمهوری اسلامی توانست به«بسط نفوذ... در عراق» و« در خلاء قدرت ناشی از خروج نیروهای آمریکایی از عراق در دوران اوباما» دست زند، این اساسا بدون توافق پنهانی با امپریالیسم آمریکا و گرفتن نقش در خاموش کردن مقاومت ضد آمریکایی در عراق نبوده است. همین مسئله در« بسط نفوذ جمهوری اسلامی... در سوریه» و سرکوب انقلاب در این کشور صدق می کند.
 به این ترتیب ایران یک بازیگر موثر منطقه ای(و البته در برخی کشورها) در حیطه های نظامی و امنیتی و نیز تا حدودی ایدئولوژیک - مذهبی است. اما نکته  این است که ایران در این نقش ویژه و «موثر» خود و تا جایی که این نقش در سرکوب انقلابات است( تا حال سوریه و  اکنون عراق و لبنان) کاملا در خفا مورد پشتیبانی امپریالیسم آمریکا و غرب، روس و نیز اسرائیل است. آیا ممکن است که پاسداران خبیث، نقش مهم نظامی و امنیتی در سرکوب انقلاباتی که ماهیتا دموکراتیک و ضد امپریالیستی هستند، به عهده بگیرند و امپریالیست ها مخالف آن باشند!؟(5)
 شکی نیست که امپریالیسم آمریکا - و دونالد ترامپ در راس آن- بدش نمی آید که اگر بشود جنبش در عراق و لبنان- هم چنانکه در شیلی یا اکوادور- سرکوب شود، و اگر سرکوب در این دو کشور با یاری فکری و یا نقش به عهده گرفتن نیروهای منسوب به ایران(حشد الشعبی در عراق و حزب الله در لبنان) ممکن گردد، چرا باید بد باشد!  
اینکه حکومت ارتجاعی ایران و سران پاسدارانش نتوانند چنین نقشی را ایفاء کنند، از یک سو به  توش و توان جنبش های مذکور در مقاومت و پیشروی بر می گردد و از سوی دیگر به طبقه کارگر و توده های زحمتکش و ستمدیده ایران که بتوانند از مبارزات مردم این کشورها پشتیبانی کنند.
 بهر صورت، چنانچه ما به تحولات و تغییرات خاورمیانه  در مجموع خود، و نه اینجا و آنجا، توجه کنیم می بینیم که این منطقه ای استراتژیک برای امپریالیست هاست و این آنها هستند که طی چهل سال اخیر و در مجموع نقشی تعیین کننده در جهت دادن به تغییرات و تحولات و پیگیری منافع اقتصادی و سیاسی خود داشته اند و نه حکومت اسلامی که امپریالیسم نیست و اینجا و آنجا و آن هم تا حدودی نقشی در تضادی ارتجاعی با این امپریالیست ها داشته است. نقش امپریالیست ها کلی و تعیین کننده و استراتژیک است. نقش حکومت اسلامی جزیی و محدود به دورانی کوتاه است و تعیین کننده روندهای اساسی و استراتژیک نیست.
 برای ما در ایران عجالتا مبارزه با این حکومت ارتجاعی و نقش کریهش در سرکوب جنبش های خلق های منطقه عمده است، اما عمده بودن این مسئله به هیچوجه نباید مانع شود که نقش ایضا کریه امپریالیست ها و نوکران  سلطنت طلب آنها را از یاد ببریم و از مبارزه با آنها غفلت کنیم. 
ادامه دارد.
 هرمز دامان
نیمه نخست آبان
 یادداشت ها
1-   البته نکته تاسف بار عدم وجود یک آلترناتیو انقلابی یا مترقی در اپوزیسیون چپ و دموکرات ایران است. چنین نیرویی می توانست بخشی از نیروهایی را که به بیرون کشور گریختند مورد پشتیبانی قرار داده و جذب کند.  فقدان چنین نیرویی، موجب  به هرز رفتن بسیاری از این نیروها گردید.
2-    ریشه های جریان طالبان به دوران پیش از بروز جریان اسلامی در ایران باز می گردد. مدت زمان موجودیت «دولت» داعش چندان زیاد نبود و این جریان و یا القاعده نمی توانند شاخص های تعیین کننده برای خاورمیانه باشند. در واقع جریان حاکم در ایران و جریانی در لبنان دارای بیشتر اهمیت در امر مزبور هستند.
3-    دست زدن به تغییرات فرهنگی در عربستان نیز در یکی دو سال اخیر صورت گرفته است. تازه این تغییرات در زمره تغییراتی که مورد نظر محمدی است جای نمی گیرد.
4-   ما در مورد کشورهایی مانند تونس صحبت نمی کنیم، زیرا این کشورها به خاورمیانه مربوط نمی شوند.
5-    البته ممکن است که در دوران کنونی و در صورتی که در ایران جنبش انقلابی شدت گیرد، امپریالیسم آمریکا به عنوان «ناجی» جنبش وارد شده و در سرنگونی دولت حاکم نقش ایفا کند. اما جدای از تضاد های امپریالیسم آمریکا و غرب با جمهوری اسلامی، این اولا به دلیل جلوگیری از رشد یک انقلاب و گسترش آن به منطقه است، و دوما جهت روی کار آوردن نیروهای سلطنت  طلب وابسته به خود که عجالتا در آب نمک خوابانده شده اند.


۱۳۹۸ آبان ۸, چهارشنبه

روز کورش، حاکمان و پاسداران جمهوری استبداد و اختناق، کنار گذاشتن خرد تاریخی از سوی بخش هایی از مردم و جوانان و شبه چپ های مفلوک پهلوی پرست


روز کورش، حاکمان و پاسداران جمهوری استبداد و اختناق،
 کنار گذاشتن خرد تاریخی از سوی بخش هایی از مردم و جوانان
و شبه چپ های مفلوک پهلوی پرست

روز کورش
روز 7 آبان را روز کورش نامگذاری کرده اند. کورش یکی از پادشاهان هخامنشی بود. وی به تسخیر سرزمینهای زیادی اقدام کرد و مردمان بسیاری را زیر تسلط  خود گرفت و از اسارت، کار، زحمت و استثمار آنان کاخ ها بپا کرد و ثروت ها اندوخت. کورش امپراطوری هخامنشی را به اوج خود رسانید. تسخیر بابل هم این میانه رخ داد. کورش در بابل یهودیان را آزاد کرد و نخستین منشور حقوق بشر(حقوق بشر برده داری) را بینان نهاد.
برای برخی در ایران، اسارت قوم ها و کشورها، به یغما بردن کار و زحمت آنان و بنا نهادن کاخ هایی از دردها و رنج های این مردمان به همراه مردم زحمتکش پارس همگی فراموش شده، و این منشور حقوق بشر شده پرچمی که آن را علیه حکومت جبار آخوندها و پاسدارانشان علم کنند. جمهوری خواهان و سلطنت طلبان امپریالیست پرست پشت این علم پنهان می شوند و گویی خود در حکومت پنجاه ساله ننگین رضا شاه و محمدرضا شاه پشیزی حتی برای چنین حقوق بشرهای برده داری ای ارزش قائل بوده اند، ندای «حقوق بشر» را علیه حکومت اسلامی سر می دهند.
«حقوق بشر» در استان فارس و در آرامگاه کورش تبدیل به «جاوید شاه» و «درود بر رضا پهلوی» می گردد. دم خروس پیدا می شود.
آشکار است که همچنانکه شاه سابق در ایران و دوستان عزیزش ملک حسین اردنی و انور سادات مصری و سلطان قابوس عمانی و دیگر مستبدین و دیکتاتورها به حقوق بشر احترام می گذاشتند، حضرت رضا پهلوی و سلطنت طلبان هم چنین خواهند کرد.

حاکمان و پاسداران جمهوری استبداد و اختناق اسلامی
اما حاکمان اسلامی ایران یعنی آخوندهای مرتجع، کت شلواری های اختلاس گر و دزد و پاسدارانی به همین میزان مرتجع ، دزد، اختلاس گر و همچنین جانی و آدمکش که از سایه خود می ترسند و در صورت دیدنش به آن شلیک می کنند، چنان لشکرکشی ای برای جلوگیری از برگزاری این روز به راه می اندازند، که انسان گمان می کند که حضرات نیرو و لشکر برای فتح قدس فرستاده اند. چنین درجه از اختناق و استبدادی برای جلوگیری از برقرار یک مراسم در تاریخ بشر کم نظیر است.
 و همین هم نه تنها به نفع سلطنت طلبان و هواداران رضا پهلوی و امپریالیسم غدار آمریکا تمام می شود، بلکه این گونه شبه میان توده ها به وجود می آید که گویا این دارو دسته ها نیروی زیادی میان مردم دارند، تنها آلترناتیو حکومت کنونی هستند و توان پیروز شدن و بنا گذاشتن جامعه ای بر مبنای حقوق بشر و غیره را دارند.

کنار گذاشتن خرد و راه اشتباه را دگر باره آزمودن
این میان، بخش هایی از طبقه خرده بورژوازی به ویژه لایه های مرفه آن  که گمان می کنند زمان شاه جنایتکار، ایران «بهشت برین» بوده، به دنبال سلطنت طلبان راه افتاده و می خواهند این روز را گرامی داشته و به پرچمی علیه حکومت اسلامی تبدیل کنند. این ها بخش هایی از جوانان را که عده نه چندان کمی از آنان، چیزی از تاریخ مردم ایران نمی دانند( احتمالا جز همین  حقوق بشر کورش و چند مورد دیگر) به دنبال خود می کشانند و قضیه را شلوغ می کنند.
 لایه هایی از توده های زحمتکش مردم نیز در این مراسم شرکت می کنند. دسته هایی از آنها به دلایلی مانند مقایسه دوران کنونی با دوران شاه سابق، می اندیشند که در زمان شاه سابق، مجموعا وضع بهتری داشتند، و به همین دلیل هم در این مراسم شرکت می کنند.( و ننگ بر حکومت اسلامی که موجب چنین قیاس ها و پندارهایی بعضا واقعی شده است!). دسته ای دیگر صرفا به دلیل برجسته کردن حقوق بشر کورشی همچون پرچمی بر علیه استبداد جمهوری اسلامی، به این مراسم ها کشیده شده و عموما و عملا به دنباله رو سلطنت طلبان تبدیل می شوند.
سخن ما با جوانان عزیز و این لایه هاست.
 خرد تاریخی ملت ایران می گوید که آزموده را آزمودن خطاست. و دوبار آزموده را، سه باره آزمودن، صد بار بیشتر خطاست.
آیا ملت ما هر زمان که از تجارب تاریخی خود و خرد تاریخی خود دوری گزیده، به بدترین بلایای تاریخی گرفتار نیامده است؟
 آیا ما هرگز از خود پرسیده ایم که چرا توده های مردم در زمان مشروطیت  مخالف آخوندهایی از قماش شیخ فضل الله نوری بودند و از اعدام خود شیخ فضل الله نوری پشتیبانی کردند؟ آیا آن توده کم سواد دوران مشروطیت، از برخی جهات بیشتر از پروفسورها و تحصیل کرده های سال های پس از خرداد42 که با هزار تفسیر و توجیه به دنبال آخوندهایی از قماش خمینی راه افتادند، دانا نبودند؟
 آیا ما به گونه ای دست به  آزموده را آزمودن، نزدیم و مزه آن را چهل سال است که نمی چشیم؟
 آیا بازگشت به سلطنت پهلوی ها و یا حتی جمهوری ای که پیروان امپریالیسم در ایران می خواهند بنیان گذاری کنند، دوباره را آزمودن و از آن بدتر «دو بار اشتباه را سه باره آزمودن» نیست؟
 ما جدا از جوانان می خواهیم بیشتر بخوانند، بیشتر بشنوند، احساساتی نباشند، بیشتر بیندیشند و همواره خرد خود را راهنما قرار دهند.

شبه چپ های مفلوک پهلوی پرست
آنچه که کریه تر از علم کردن روز کورش به وسیله سلطنت طلبان به عنوان منادیان حقوق بشر  در مقابل استبداد حکومت اسلامی است، آنچه که مهلک تر است از اشتباهات توده های دنبال رو سلطنت طلبان، همانا پشتیبانی آشکار شبه چپ های حکمتی، از دارودسته کمونیسم کارگری گرفته تا حکمتیست های رنگارنگ، از جریان های سلطنت طلب و مرتجعین امپریالیسم پرست است. اکنون این پشتیبانی و دنباله روی شکل های علنی تر و تهوع آورتری به خود گرفته و این دارودسته های مزدور، آب از لب و لوچه شان راه افتاده، به امید جاه و مقامی به دنبال ولی نعمتمان خویش رهسپارند و از دیگران هم می خواهند به صف آنان بپیوندند.
 به دنبال این مرتجعین تروتسکیست، بخش های از لایه های دیگر جریان های سابقا چپ، به ویژه آنها که به  کشورهای امپریالیستی مهاجرت کرده اند، اکنون بیش از پیش به مریدان نظام سرمایه داری و امپریالیستی و بلندگوی سلطنت طلبان و رضا پهلوی تبدیل گشته اند. آنچه مسئله را دردناک تر و رنج آورتر می کند این است که در میان این نوع شبه چپ ها، زندانیانی با هفت- هشت سال بودن در زندان های جمهوری اسلامی یافت می شود.
حضرات بریده ها و پیرو ارتجاع و امپریالیست شده ها، دریدگی و قباحت را به آنجا رسانده اند که بر روی رژیم پنجاه ساله نکبت بار پهلوی  آب پاکی ریخته و حاضرند از یک یک موارد کریهی که سلطنت پهلوی به آن شهره است، اعاده حیثیت بکنند. از استبداد رضا شاه و محمد رضا شاه گرفته تا سرکوب خونین جنبش های مردمی و از جمله مبارزات کارگران، دهقانان و دیگر زحمتکشان و تا سازمان مخوف ساواک و سران کثیفی چون پرویز ثابتی و شکنجه و کشتار مبارزین تا وابستگی تا مغز استخوان اقتصادی به سرمایه های امپریالیستی و نوکری رضا شاه و محمد رضا شاه برای امپریالیست ها.
خلاصه محال است که در نزد این شبه چپ های بریده و منفعل در امر چپ، و فعال در امر تبلیغ و ترویج نظران سلطنت طلبان و امپریالیست ها، صفتی منفی برای آن نظام یافت.  حیرت انگیز است که یکی از ارتجاعی ترین، وابسته ترین، جنایتکارترین و متعفن ترین نظام ها نزد این شبه چپ های واداده و بریده تبدیل به نظامی مترقی، مستقل، طرفدار آبادانی و پیشرفت و حقوق مردم می شود!؟
نباید خطر را دست کم گرفت
 جنبش انقلابی کمونیستی به ویژه مائوئیست ها باید به مبارزه ای همه جانبه علیه تمامی موارد ذکر شده در بالا دست زنند. شکی نیست که مبارزه با حکومت  مستبد جمهوری اسلامی که مانع برگزاری چنین مراسمی می شود در صدر قرار دارد. به دنبال آن مبارزه با جریان های سلطنت طلب و افشای چگونگی دوران زمان شاه سابق از مهمترین مسائل است. مبارزه و افشای کمونیسم کارگری  و تروتسکیست های حکمتی، یعنی ستون پنجم و مزدوران امپریالیسم در درجه سوم اهمیت قرار دارد و به دنبال آن مبارزه با تمامی واداده ها و بریده هایی است که به جای اینکه حتی به دنبال زندگی معمولی خود بروند و حداقل زبان در کام کشند، چنان جان نثارانه و فعال در تبلیغ و ترویج کریه ترین اندیشه ها در مورد بدی کمونیسم و خوب بودن دوران سلطنت پهلوی به اضافه ساواک و ثابتی هستند.
 و اما مهمترین بخش این مبارزه که بر خلاف موارد دیگر شکل اقناعی دارد، مبارزه نظری با توده های زحمتکش به ویژه لایه های جوان آنهاست. ضروری ترین بخش آن، کار توضیحی و آگاه گرانه در مورد دوران پهلوی دوم است.
 باید توضیح داد که آنچه «بهشت برین» دوران شاه سابق تصور می شود، خود نیز جهنمی بوده است. باید به آنها گفت که این پیوستن به توده های مبارز کارگر فولاد اهواز، نیشکر هفت تپه، هپکو و آذرآب و جنبش کارگران زحمتکش و نیز دیگر جنبش های طبقات و لایه های مردمی و آنها را گسترده تر و قدرتمندتر کردن است که به نفع آنهاست و نه جانبداری از حکومت مستبد، نوکر صفت، ضد استقلال و آزادی و ضد کارگر و زحمتکش پهلوی ها.
 نه جمهوری اسلامی ولایت فقیه و حکومت آخوندها و پاسداران مرتجع  و نه حکومت سلطنتی ( و یا جمهوری) ایضا مرتجع و وابسته ای مانند شاه سابق، بلکه یک حکومت جمهوری مردمی متکی به طبقه کارگر و تمامی زحمتکشان و طبقات مردمی ایران.
این است خواستی که باید پیش گذاشت و برای آن مبارزه کرد. 
 هرمز دامان
9 آبان 98


۱۳۹۸ آبان ۵, یکشنبه

مبارزه و شورش توده ها در کشورهای زیر سلطه بر ضد طبقات ارتجاعی حاکم و امپریالیسم


مبارزه و شورش توده ها در کشورهای زیر سلطه بر ضد طبقات ارتجاعی حاکم و امپریالیسم

طی هفته گذشته در شهرهای چند کشور زیر سلطه امپریالیست ها که هر کدام در گوشه ای از دنیا واقع شده اند  به یکباره مبارزه و شورش بر علیه طبقات حاکم درگرفت.
نخست هنگ کنگ به مبارزه علیه طبقه بورژوازی بوروکرات نیمه کمپرادور حاکم چین رویزیونیستی، که وجود حقیر و نفرت انگیز خود را هنوز که هنوز است زیر نام کمونیسم پنهان کرده است، دست زد. دلایل اساسی این مبارزه، سیاسی و به ویژه علیه حکومت شبه استبدادی چین( نخست علیه استرداد مجرمین) و برای  دموکراسی و آزادی بوده و هست. سپس عراق و لبنان و نیز مصر در خاورمیانه و در پی آنها، اکوادور، شیلی و بولیوی در آمریکا لاتین بنا به دلایلی که اقتصادی و سیاسی هستند،علیه طبقات بورژوازی بوروکرات- کمپرادور حاکم بر این کشورها دست به گردهمایی، تظاهرات و شورش زدند و صحنه سیاسی جهان را زیر شعاع خود قرار دادند.
آنچه در مورد این مبارزات جلب توجه می نماید:
 یکم: توام شدن این مبارزات با یکدیگر و در زمانی تقریبا یگانه است. در حالیکه روشن است که این با هم شدن جنبش ها و مبارزات اخیر به هیچوجه طبق برنامه پیشینی و بر مبنای مثلا توافقی بین پیشروان توده ها و یا احزاب سیاسی نبوده است.
 این باهم شدن جنبش ها در کشورهای زیر سلطه و  در دوران امپریالیسم بی سابقه نبوده و نیست. در طی دوران پس از جنگ جهانی دوم، جنبش های زیادی  به گونه ای همزمان در کشورهای زیر سلطه در سه قاره آسیا، آفریقا و آمریکای مرکزی و جنوبی به وجود آمد. اما این جنبش ها عموما زیر رهبری  احزاب کمونیستی طبقه کارگر و یا احزاب بورژوازی ملی بودند و به هر حال تا حدودی هماهنگی هایی با یکدیگر داشتند و مبارزات یکدیگر را در حد وحدودهایی پشتیبانی می کردند.
 در پی دوران مورد ذکر و طی چهل سال اخیر، طبقه کارگر و توده های زحمتکش مبارزات زیادی را در بسیاری از کشورهای زیر سلطه پیش بردند که بزرگترین آنها در آسیا، در کشورهای معروف به «ببرهای آسیا» به ویژه در کشورهای اندونزی و تایلند و پس از آن در خاورمیانه و به ویژه در کشورهای تونس، مصر و سوریه بود که به «بهارعربی» معروف شد. 
دومین نکته، همانا خودبخودی بودن این جنبش هاست. این جنبش ها بر خلاف جنبش های مابین سالهای پس از جنگ جهانی دوم و سال 1976 که سال شکست انقلاب در چین سوسیالیستی است، تماما بدون رهبری انقلابی و کمونیستی و حتی احزاب خرده بورژوایی و بورژوازی ملی  هستند. و این نکته اساسی،مهم و استراتژیک است. در حالیکه مثلا در عراق شورش ها تداوم داشته و قربانیان زیادی داده است، و یا در شیلی جمعیتی معادل یک میلیون به گردهمایی و تظاهرات دست زده اند، اما اینکه این مبارزات با وضع کنونی خود، یعنی بدون رهبری انقلابی و کمونیستی اصیل، به پیروزی نهایی برسند، امری بعید است. این درست برخلاف مبارزات انقلابی دموکراتیک و جنگ های آزادیبخش در دوره پس از جنگ جهانی دوم است. آن جنبش ها عموما به واسطه داشتن رهبری به پیروزی رسیدند. گفتنی است که در این جا تنها نفس رهبری داشتن و یه وسیله احزاب و سازمان ها رهبری شدن مطرح است و درست بودن کامل نظرات تئوریک- سیاسی و برنامه های آن احزاب رهبری کننده مد نظر نیست.
سومین نکته همانا پراکندگی این جنبش هاست. جنبه مسلط  در تاریخ جنبش های توده ای در کشورهای زیر سلطه این گونه بوده که هر چند تایی از این جنبش ها در مناطقی واحد و میان مردمی با نسبت های معین زبانی و فرهنگی به وجود آمده است( برای نمونه جنبش در کشورهای «ببرهای آسیا» و یا «بهار عربی»). اما جنبش های اخیر به یکباره و در کشورهایی پدید آمده است که نه نزدیک به هم هستند و نه از وحدت زبانی و فرهنگی برخوردارند(هنگ کنگ در شرق آسیا، عراق و لبنان و مصر در غرب  آسیا، اکوادور، شیلی و بولیوی  در آمریکای جنوبی ). این پراکندگی جنبش ها را، نظام های اقتصادی- سیاسی زیر سلطه و طبقات حاکم بورژوای بوروکرات - کمپرادوری که  دارای اشتراک های دور و نزدیک هستند، به هم پیوند می دهد. نظام ها و طبقات حاکم تقریبا نزدیک به هم و پشتیبان یکدیگر و جنبش های توده ای پراکنده و بدون پشتیبانی استراتژِیک از یکدیگر هستند.
 چهارمین نکته این است که  خواست اساسی این جنبش ها پیرامون مسائل اقتصادی، تورم، گرانی،  فقر، بیکاری، انداختن بار بحران اقتصادی به دوش طبقات زحمتکش، فساد، دزدی و اختلاس در دستگاه دولتی و در طبقات حاکم و نهایتا استبداد و دیکتاتوری دور می زند.
بدینسان، در کشورهای زیر سلطه امپریالیسم و در دورانی که اقتصاد به اصطلاح نئولیبرالی برقرار گشته، طبقه کارگر، زحمتکشان شهر و روستا و نیز طبقه خرده بورژوازی از یکسو روز به روز فقیرتر و سیه روزتر شده است و از سوی دیگر زیر دیکتاتوری های جانفرساتری قرار گرفته است، چنندان که تفنگ های نیروهای نظامی این کشورها همه آماده شلیک به توده ها و عموما در همان مراحل نخستین جنبش های توده ای هستند. بیهوده نیست که از سازمان ملل این نصیحت به  امپریالیست ها و بورژوا- کمپرادور ها می شود که مواظب عواقب سیاست های نئولیبرالی باشند و تلاش کنند که مشکلات مردم را با سیاست مدارا و پیش از اینکه انقلابات بزرگ یکی پس از دیگری فرا رسد، حل و فصل کنند.
پنجمین نکته در مورد این جنبش ها این است که این جنبش ها عموما شهری هستند. در واقع یکی از خصال مبارزات دوران پس از جنگ جهانی دوم در کشورهای آسیا، آفریقا و نیز آمریکای مرکزی و جنوبی وجه قوی روستایی بودن آنها بود. در کشورهای مانند ویتنام، لائوس و کامبوج  و یا در کشورهای آفریقایی و یا آمریکای لاتین این روستاها بودند که یا مرکز اصلی مبارزه را تشکیل می دادند و یا نقشی کمابیش همپای شهرها و پابه پای آنها داشتند.
اما مبارزه و انقلابات کنونی  به ویژه در کشورهای خاورمیانه و آمریکای جنوبی و مرکزی بیشتر شهری هستند. البته ما کشوری مانند پرو را داریم که حزب کمونیست این کشور مبارزه را از  روستا آغاز کرد. اما این حزب مبارزه در شهرها را دارای اهمیت می دانست و به آن توجهی ویژه داشت. همین مسئله در مورد نپال و مبارزات حزب کمونیست این کشور طی پانزده سال صادق است که عموما روستایی بود.
 نکته قابل اشاره این است که هر چند این جنبش ها عموما شهری هستند، اما تجارب پنجاه سال اخیر نشان داده که به محض این که تکامل این جنبش ها به جنگ داخلی انجامیده، جنگ از شهرها به روستا ها و مناطق دور افتاده کشیده شده است. مورد های عراق و سوریه از مهمترین موارد است. ضمنا در کشورهای آفریقایی هرگاه جنبشی توده ای به وجود آمده،همین روند طی شده و جنگ داخلی به روستاها کشیده است. ظاهر قضیه این گونه می شود که گرچه جنبش از شهرها آغاز و یا در اوائل در آنها متمرکز است، اما تسخیر یک باره قدرت سیاسی به سادگی و از طریق تصرف سر ضرب شهرها مقدور نیست، بلکه جنگ طولانی شده و تسخیر روستاها و شهرهای کوچک در مرحله نخستین و شهرهای بزرگ در مرحله پایانی خواهد بود.
 به این ترتیب، با تفاوت هایی در برخی ویژگی ها از نقطه نظر ساخت اقتصادی( و به همراه آن روساخت سیاسی- فرهنگی) در کشورهای زیر سلطه و نیز اشکال بروز جنبش های توده ای و نیز مکان آنها نسبت به گذشته( در حدود پنجاه شصت سال پیش) در این کشورها، تئوری های مائوئیستی در مورد جنگ طولانی و محاصره شهرها از طریق روستاها، کماکان شکل تصرف قدرت سیاسی به وسیله طبقه کارگر خواهد بود. 
 و بالاخره جنبش هایی توده ای در برخی از کشورهای امپریالیستی، خواه پیش از این و به ویژه در کشور فرانسه( جنبش مشهور به جلیقه زردها) و خواه همزمان با جنبش اخیر در کشور اسپانیا، به وجود آمده است. در حالیکه همزمان بودن این جنبش ها می تواند نکته قوتی را برای پیشرفت آنها به وجود آورد، اما همان فقدان رهبری انقلابی و هماهنگی با یکدیگر، نقطه ضعف و چشم اسفندیار این جنبش هاست که برای بورژوازی کشورهای امپریالیستی و بورژوازی بوروکرات- کمپرادور در کشورهای زیر سلطه، سرکوب آنهارا ساده کرده، و نیز شرایط پیروزی استراتژیک این جنبش ها را غیر ممکن می کند.
اما این جنبش ها در دوران پس از این، همچنانکه نگارنده در مقاله دیگری به نام  دو دوره متفاوت تاریخی به آن پرداخته ام، بدون تردید بر کمبودها، ایرادات و ضعف های خود غلبه کرده و در ابعادی بسیار گسترده تر و جهانی تر و با رهبری های انقلابی و کمونیستی به وجود خواهند آمد و طومار دوران تاریخی امپریالیسم فرتوت، گندیده و متعفن و نیز تمامی نوکران، جیره خواران و کاسه لیسان آن را در هم خواهند پیچید.
  هرمز دامان
5 آبان 98