۱۳۹۷ آذر ۳, شنبه

نقطه عطف نوین در تکامل جنبش دموکراتیک(2) تحلیلی از اعتصاب کارگران نیشکر هفت تپه و گروه ملی فولاد اهواز و نقش آن در تکامل جنبش دموکراتیک تمامی طبقات مردمی ایران


نقطه عطف  نوین در تکامل جنبش دموکراتیک(2)

تحلیلی از اعتصاب کارگران نیشکر هفت تپه و گروه ملی فولاد اهواز و نقش آن در تکامل جنبش دموکراتیک تمامی طبقات مردمی ایران

خواستهای کارگران و واکنش حکومت
اشاره ای به خواستهای کارگران
همچون گذشته، یعنی از سالهای 1384 به بعد که کارگران کارخانه نیشکر هفت تپه میباید هر ازگاهی (بر اساس گفته نمایندگان کارگران از سال 1394 هر ماه) برای گرفتن حقوق ماهانه خود که گاه تا سه ماه عقب میافتاد اعتراض و اعتصاب کنند، این بار نیز پرداخت چهار ماه حقوق عقب افتاده، ابتدایی ترین خواست کارگران در این اعتصاب بود. و بیشتر ایرانی ها بویژه کارگران و زحمتکشان بخوبی میدانند که در این اوضاع و احوال اقتصادی و تورم، و هر روز شاهد بالا رفتن اجناس مورد نیاز بودن، با حقوق کارگری نیز زندگی کردن بی نهایت سخت است چه برسد که حقوق نگیری آن هم برای چهار ماه. و زمانی که ما ندادن حقوق های ماهانه و  به عقب افتادن آنها را که اکنون تقریبا در بیشترکارخانه ها، کارگاهها و موسسات رایج است را، با این اختلاس ها و دزدی ها میلیاردی که هر روز بوی گند و تعفن یکی از آنها در میاید، قیاس کنیم به ابعاد این ستم به کارگران و زحمتکشان بیشتر پی میبریم. 
 خواست مهم دیگر کارگران شرکت لغو  قرارداد خصوصی‌سازی این شرکت بوده است. دلیل اساسی کارگران برای این امر این بوده که از زمان سپردن این شرکت به بخش خصوصی( به  دو جوان که اساسا بازرگان بوده و از شرکت برای امور بازرگانی و اختلاس ها و دزدی های خود استفاده میکردند) که  شکل آن برای کارگران روشن نیست و باصطلاح بوسیله دولت روحانی از آنها مخفی نگاه داشته شده است(اینکه این افراد چگونه توانسته اند این شرکت را در اختیار بگیرند و پس پرده این قرارداد منافع چه کسانی پنهان است، خود مسئله مهمی است)، وضع تولید این شرکت نه تنها بهبود نیافته، بلکه بدتر نیز شده است؛ در نتیجه و با چنین وضع  تولیدی، نه تنها هیچگونه بهبودی ای در وضع رفاهی کارگران شرکت بوجود نیامده است، بلکه وضع، بویژه با توجه به تورم بالای هر روزه، بسیار بدتر از پیش شده است. اکنون خواست کارگران  این است که مالکیت کارخانه به بخش دولتی بازگردد و بوسیله شورای کارگران اداره شود.
برخورد دولت
نخستین واکنش از جانب دستگاههای دولتی که مورد خطاب کارگران بودند، بی واکنشی یا دقیقتر بی توجهی به خواستهای کارگران و از سرخود باز کردن آنها بود.
 آنچه ظاهر مقامات دولتی میگفتند این بود که این شرکت به بخش خصوصی واگذار شده و از نظر حقوقی، آنها حق هیچ دخالتی را ندارند. از سوی دیگر، آنگونه که از اطلاعاتی که نمایندگان کارگران میدهند بر میآید، سهامداران این شرکت یا نامشان میان اختلاس گران بوده و عجالتا متواری هستند و یا از بستگان خود روحانی رئیس جمهور و معاون وی جهانگیری هستند. از این رو، دلایل دولت روحانی برای این بی توجهی، برای کارگران چندان پنهان نیست.  
بی توجهی مقامات دولتی بویژه ارگانهای دولتی محلی(استانداری و فرمانداری که همواره  طرف خصوصی سازی و کارفرما را میگرفتند) کارگران را بشدت عصبی و ناراحت کرده بود. اعتصاب مدت دو هفته ادامه یافت، اما کوچکترین واکنشی مشاهد نشد. به این ترتیب کارگران به جان آمده، مجبور به تظاهرات ها و راهپیمایی های شهری شدند وهمین امر و افزون بر آن پیوستن  دیگر گروهها و طبقات درهفت تپه و سپس در جای جای ایران، موجب توجه به این اعتصاب از جانب مقامات دولتی شد. ظاهرا قرار شده در حال حاضر یک ماه از چهار ماه حقوق عقب افتاده را بدهند تا بعد ببینند چه میشود.
برخورد دستگاه قضایی و نیروهای انتظامی
مسئله دیگر تهدیدهای دادستان شوش و مشتی آخوند دستگاه قضائی است که تا کارگری میجنبد گوشهاشان تیز میشود، شش دانگ میشوند، میدوند وسط و سریعا شمشیر قضایشان را بر سرکارگران فرود میاورند. این داورهای مشمئز کننده، همواره آماده بوده اند تا هر گونه انگ و اتهامی به کارگران بچسبانند.
یکی از مهمترین اتهاماتی که  دادستانها، دادسراها، دادگاهها و دیگر ارگانهای دستگاه قضائی  اغلب به کارگران اعتصابی( در همه جای ایران) زده است این است که کارگران « اخلال در نظم عمومی» کرده اند.(1)
و این نظم عمومی چیست؟  ظاهرا بستن راهها بوسیله کارگران و مانع  آمد و شد ماشین ها و غیره آن هم برای اینکه  بالاخره کسی پیدا شود و پاسخگوی آنها گردد. اگر خواستهای کارگران پاسخ داده نشود، آیا کارگران  که بواسطه نگرفتن حقوق ها و بی توجهی مسئولین دولتی، دچار هزار و یک بیماری عصبی شده اند، راه چاره دیگری دارند؟
 این جالب است که یکی از خواستهای کارگران نیشکر و فولاد برگشت مالکیت کارخانه به دولت حاکم است. و هیچ خواستی بهتر از این نشان نمیدهد که کارگران نه تنها مخل نظم عمومی نیستند، بلکه در حال حاضر خود از این نظم دفاع میکنند. زیرا از نظر کارگران این برگشت مالکیت کارخانه به دولت است که میتواند شرایط را به پیش از این برگرداند و سروسامانی به وضع تولید و بهره دهی و ایجاد نظم در این کارخانه ها بدهد. قطعا برگشت مالکیت به دولت حاکم و برجا ماندن نظم استثماری کنونی، نمیتواند اخلال در نظم عمومی(که اساس آن نظم استثماری  و ستمگرانه کنونی است) به شمار آید. ظاهرا کارگران نظم های کوچکی و کم اهمیتی را به هم میریزند، آن هم برای اینکه از نظم بزرگ و با اهمیتی دفاع کنند!؟
اما درباره اخلال در نظم عمومی:
مگر ندادن حقوق کارگران به هم ریختن نظم زندگی کارگران نیست؟ مگر کارگران اکثریت درخوری را در جامعه تشکیل نمیدهند؟ و مگر بهم ریختن نظم زندگی آنها، بهم ریختن نظم عمومی یا اخلال در نظم عمومی بخش مهمی از اکثریت جامعه نیست؟
مگرشما مدافعان دزدان، اختلاس گران و سرمایه داران نمیگویید که اعتصاب خوب نیست! پس کاری کنید که کار به اعتصاب نکشد. اما چه کسی موجب اعتصاب میشود؟ کارگران یا آنها که حقوق کارگران را نمیدهند؟ آیا آنها که حقوق کارگران را سر وقت نمیدهند، آنهایی نیستند که مخل نظم عمومی میشوند؟
مگر اعتصاب موجب خوابیدن تولید(چه تولیدی؟ تولیدی که با این خصوصی سازی رانتی به گل نشسته است!)نمیشود؟ و مگر خوابیدن تولید در یک بخش، اخلال در نظم تولید عمومی و موثر بر بخشهای دیگر اقتصادی و بنابراین اخلال در نظم عمومی اقتصادی کشور نیست؟ پس آنهایی باید مخل نظم عمومی به شمارآیند که به خواستهای ساده کارگران بی توجهی کرده و موجب اعتراض آنها میگردند.
این دارودسته حاکم تا اعتصابی اتفاق میافتد، زود تفنگها را برداشته به سراغ کارگران میایند. آنان را محصور در محیط کارخانه میکنند و به آنها اجازه نمیدهند که صدای خود را به گوش دیگر همشهریان خود برسانند.
مگر شمشیر بالای سر کارگران نگاه اشتن و تفنگ به  روی کارگران گرفتن که یا کار کنند (و یا مثلا همانجا درون کارخانه بمانند تا روزی روزگاری کسی بیاید و به آنها رسیدگی کند) و یا با دستگاههای قضایی و دادسراها و دادگاهها و دادستانهای چندش آور روبرو هستند، اخلال در وضع عمومی کارگرانی که هیچ راهی برای احقاق حق خود مگر کار نکردن  یا اعتصاب کردن ندارند، نیست؟  چگونه است که اگر این همه را، کارفرما، دست در دست دولت و دستگاههای قضایی و نظامی، انجام دهد، اخلال در نظم عمومی و رسوخ بیگانگان در این دارودسته های حاکم  نیست، اما اگر کارگران دست به اعتصاب بزنند و در صورت بی توجهی مسئولین آنرا به گردهمایی مقابل استانداری و فرمانداری تبدیل کنند و یا دست به تظاهراتهای عمومی بزنند و از گروهها و دسته های دیگر مردم بخواهند به آنها برای بدست آوردن حق خود یاری دهند، اخلال در نظم عمومی است؟
در واقع بزرگترین اخلال گران در نظم عمومی همین  حاکمین جمهوری اسلامی و سرمایه داران و زمینخواران، دستگاههای جورواجور حکومتی، دستگاه قضایی و نیروهای پاسدار و دولت مدافع سرمایه داران هستند.
نکته دیگر این است که دستگاههای دولتی، قضایی و پاسداران چهل سال است که چپ و راست کارگران را در پی هر اعتراض و اعتصابی به این اتهام میبندند که گویا گروههایی که میخواهند از اعتصاب کارگران سوء استفاده کنند در کارگران نفوذ کرده اند. گروههایی که از نظر اینان چهل سال است  قلع و قمع شده اند و وجود خارجی ندارند.
 اما مگر این «گروهها» بوده اند که حقوق کارگران را نداده اند؟ مگر آنها بوده اند که این کارخانه و کارخانه های دیگر را به ثمن بخش به عده ای نورچشمی فروخته اند؟ و مگر آنها هستند که قرار دادهای یک ماهه و سه ماهه و حتی سفید با کارگران امضاء میکنند و برای پیش برد اهداف منفعت طلبانه خود، کارگر را همواره در وضع نابسامان روانی نگاه میدارند و وی را که اگر احساس ایمنی از آینده شغلی خود نکند، شب و روز در فکر فرو میرود و با هزار ویک بیماری جسمی و عصبی روبرو میشود، به چنین حال و روزی انداخته اند؟ 
روشن است که تمامی این بلایا و بدبختیها را این نظام به سرکارگران میاورد. نظامی که تمامی  کارخانه ها و موسسات دولتی و خصوصی آن در دست عده ای سرمایه دار بوروکرات - کمپرادور است و دم و دستگاه خلافت خامنه ای و تمامی دستگاههای زیر نظرش و دستگاه قضائی و سپاه پاسداران و  دولت، همه و همه  نماینده همین  سرمایه داران بوروکرات - کمپرادور میباشد. سرمایه دارانی که هم انحصار تمامی امور را در دست دارند و هم همگی به انحصارات بزرگ امپریالیستی خارجی وابسته اند و بدون آنها نمیتوانند نفس بکشند؛ و برای همین هم هست که تحریم اقتصادی امپریالیسم آمریکا و دیگر انحصارات اروپایی و ژاپنی دست اینها را در پوست گردو میگذارد و مملکتی را که به مردم خود اتکا ندارد، به نیست و نابودی میکشاند.
در بخش بعدی این نوشته خواستها و شعارهای کارگران و تضادهای موجود در آنها  را بررسی خواهیم کرد.
هرمز دامان
نیمه نخست آذرماه 97
یادداشتها
1-   قضات مضحک جمهوری اسلامی برای نمایندگان کارگران هپکو و به جرم« اخلال در نظم عمومی» اراک تا 5 سال زندان و 70 ضربه شلاق بریده اند. گرچه این احکام تعلیقی است، اما همچون طناب داری بالای سر کارگران نگه داشته شده است، تا مبادا دست از پا خطا کنند.





۱۳۹۷ آذر ۱, پنجشنبه

نقطه عطف نوین در تکامل جنبش دموکراتیک(1) تحلیلی از اعتصاب کارگران نیشکر هفت تپه و گروه ملی فولاد اهواز و نقش آن در تکامل جنبش دموکراتیک تمامی طبقات مردمی ایران




 نقطه عطف نوین در تکامل جنبش دموکراتیک(1)

تحلیلی از اعتصاب کارگران نیشکر هفت تپه و گروه ملی فولاد اهواز و نقش آن در تکامل جنبش دموکراتیک تمامی طبقات مردمی ایران

همبستگی، پشتیبانی، پیوستن به یکدیگر و اتحاد
«اینهاست آنچه بیش از هر چیز به آن نیاز داریم!»

نمیتوان کمترین تردیدی داشت که با پایداری کارگران مبارز نیشکر هفت تپه و همچنین کارگران گروه ملی فولاد اهواز در ادامه اعتصاب  اقتصادی- سیاسی خویش و تداوم مبارزه برای رسیدن به خواستها، وبالاخره اعلام همبستگی برخی دیگر از کارگران دیگر کارخانه ها، در درجه نخست سندیکای کارگران شجاع شرکت واحد تهران و کارگران مبارزهپکو اراک و سپس آموزگاران، بازاریان بویژه کسبه جزء، زنان: خواه زنان کارگر یا دیگر طبقات زحمتکش شهر و یا زنان طبقات میانی، دانشجویان برخی دانشگاهها و وکلای دادگستری با آنها، جنبش عمومی دموکراتیک علیه حکومت اسلامی، نقطه عطف تازه و نویی را تجربه کرد و امکانات  نوین و چشم اندازهای روشن تری در تکامل خود گشود؛ خواه جنبش خودبخودی هر طبقه و گروه و دسته برای خواستهای اقتصادی و یا سیاسی ویژه خود را در نظر گیریم و خواه جنبش عمومی ای که سرنگونی دزدان و جانیان حکومت اسلامی را هدف قرار داده است. این نقطه عطف، این  نقطه چرخش، قرار گرفتن واقعی و عملی طبقه کارگر در پیشاپیش زحمتکشان و تمامی طبقات مختلف خلقی برای بدست آوردن حقوق دموکراتیک خود است.
همبستگی ها و پشتیبانی ها در میان کارگران
 نخستین مسئله مهم در این پشتیبانی و همبستگی، پشتیبانی کارگران فولاد اهواز که خود درگیر و پیگیر خواستهای خود هستند از مبارزه کارگران نیشکر هفت تپه و نیز پشتیبانی کارگران هفت تپه از خواستها و اعتصاب برحق کارگران صنایع ملی فولاد اهواز است. این نخستین پشتیبانی جدی کارگران از مبارزه یکدیگر و یگانگی آنها با هم است که طنینی فراگیر داشت و لرزه ای تازه بر اندام حکومت و سپاه منفور دزدان و آدمکشان افکند.
 در تداوم همین امر ما شاهد پشتیبانی کارگران مبارز سندیکای مبارز کارگران شرکت واحد تهران و کارگران جسور هپکو اراک از این اعتصاب هستیم. این نخستین دستاورد بزرگ این مبارزه کارگری است و نشان از آن دارد که طبقه کارگر، این غول خفته، با تکان هایی هرچند هنوز کوچک،(چرا که در صورت تداوم جنبش کنونی، ابعاد مبارزات آینده، بسی بزرگتر از آن چیزی است که در تصور میگنجد) آماده برخاستن از جای خویش  میشود، اهمیت یگانگی خویش در میابد، به خود باور میاورد، و بگونه ای ابتدایی، به درک جایگاه و نقش خویش در مبارزه توده های ستمدیده نائل میگردد.   
در اینجا جزایر پیشرو مبارزه کارگری یعنی خوزستان(در حال حاضر شوش و اهواز در این خطه) یکی مهمترین مراکز پرولتاریای صنعتی ایران، اراک و تهران، در صدر جنبش کارگری ایران، غرش شیرگون طبقه کارگر را در فضای ایران طنین افکندند.
 این اتحادی است کوچک از آن چه در آینده طبقه کارگر ایران از همبستگی و اتحاد بزرگ خود نشان خواهد داد. یگانه  شدن طبقه کارگر برای مبارزه ای بزرگ؛ این نخستین وجه از این نقطه عطف است.
طبقه کارگر مبارزترین و پیگیرترین طبقه در راه آزادی
 دوم: کارگران نشان دادند، هر چند هنوز در ابعادی کوچک و هنوز محدود به مناطقی معین، که آنان رادیکال ترین، پیگیرترین و فداکارترین مبارزان راه احقاق حق خود هستند. نگاهی به پیگیری اعتصاب  دوهفته ای( و اکنون سه هفته ای) از سوی کارگران دو کارخانه نیشکر هفت تپه و شرکت ملی فولاد اهواز، اشکال مبارزه ای که برگزیدند و یا آفریدند، شعارهایی که دادند(«کارگر میمیرد، ذلت نمیپذیرد»، «نه تهدید،  نه زندان دیگر اثر ندارد»، «مرگ بر ستمگر، درود بر کارگر» و دهها شعار دیگر) و نوع برخورد آنان با دستگاههای سیاسی و نظامی حاکم نشان میدهد که اینجا، در کارگران بزرگترین و مبارزترین دشمن نظام پوسیده حاکم کنونی، حکومت متحجران، دزدان و جانیانی که سوار بر تمامی زندگی ملت بزرگ ایران شده اند، نهفته است. برجسته شدن نقش کارگران و طبقه کارگر در مبارزه دموکراتیک کنونی؛ این دومین وجه از این نقطه عطف است.
چرخش در شعارها
سوم: چرخشی که در شعارها دیده میشود چرخشی است به سوی ادای احترام طبقه کارگر به خویش و نیز عصیان و خیزش آن علیه استثمار و زور و ستم. مهمترین نقطه این چرخش، در شعار کارگران کارخانه نیشکر هفت تپه و سپس صنایع ملی فولاد اهواز«درود بر ستمگر، و مرگ بر کارگر» بوجود آمده است.
 این شعار گرچه هزل و تمسخر نظام کنونی بود - نظامی که حزب اللهی ها، پاسداران، کمیته چی ها و بسیجیان و آخوندهایش اوائل انقلاب ریاکارانه چنان شعارهایی در دفاع از مستضعفان میدادند که گوش فلک را کر میکرد، اما اکنون اینها خود، دزدان و ستمگرانند و ارج و قرب در نزد خود بسیار دارند- و نشان دادن مظلومیت کارگران، اما گرایشی محافظه کارانه را با خود حمل میکرد؛ گرایشی که میخواست مانع از تحرکات نیروهای پاسدار و بسیجی رژیم علیه کارگران و نیز اعلام جرم مردگان متحجر دستگاه قضایی اختاپوسی علیه آنها گردد که گویا مثلا شعارهای «ساختار شکن » داده اند؛ و نیز پس از آن بستن چپ و راست انگ های مختلف به آنها- مانند رسوخ «عناصر فرصت طلب» در کارگران و وابستگی به کشورهای  خارجی - که نزدیک به چهل سال است که  طبقه کارگر را با اینگونه انگ ها در جای خود میخکوب کرده اند و هر گونه اجحاف و ستمی که توانسته اند بر وی کرده اند.
 برگشت این شعار به شکل درست خود یعنی« درود بر کارگر، مرگ بر ستمگر» نشانگر چرخشی در برخی از وجوه بالا است.
 «درود بر کارگر» که کار میکند و از دسترنج خود زندگی میکند؛ «درود بر کارگر» که باری بر دیگری نیست و استثمار دیگری را روا نمیدارد و ستم بر دیگری نمیکند؛ «درود بر کارگر» که آگاه است که چه میگوید و چرا میگوید؛ «درود بر کارگر» که میگوید «مرگ بر ستمگر» و مرگ بر شما حکام ستمگر، ریاکار، متقلب و دزد کنونی که جز استثمار و ستم و دزدی و جنایت، کار دیگری نکردید و این همه در لوای مذهب و با دستاویز قرار دادن آن انجام داده و میدهید. «مرگ بر ستمگر» یعنی مرگ بر آنها که تمامی سرمایه های اصلی و مهم کشور در  دست خود گرفته اند، مرگ بر استثمارگران بزرگی که  از دسترنج کارگران و زحمتکشان زندگی میکنند و مملکت به یغما برده اند و خود همه گونه وابستگی به قدرت های امپریالیستی داشته اند، مرگ بر زمینخواران، احتکار گران، اختلاس گران،  دزدان و غارتگران که در پس دین و مذهب پنهان شده، آنرا دستاویز رسیدن خویش به جاه و مال و قدرت قرارداده اند و فرزندان دلاور خلق در خاک کرده اند و خون زحمتکش مکیده اند. مرگ بر آنان که به اسم مبارزه علیه بیداد و ستم،  دین و مذهب پیش آوردند و در پس آن وحشتناک ترین بیداد و ستم بر کارگران و خلق زحمتکش و ستمدیده روا داشتند.
به این ترتیب چرخش در این شعار، در عین حال نشانگر چرخشی در جهت گیری کارگران در مبارزه علیه استثمار و ستم سرمایه داران بزرگ ( در درجه نخست تمامی ارگانهای اقتصادی خامنه ای از بنیاد مستضعفان گرفته تا تشکیلات آستان قدس رضوی که به دست سرمایه داران فئودال مسلک اداره میشود،  ارگانهای نظامی- اقتصادی سپاه و...) میباشد. از این  رو، پس از این مبارزه، به احتمال بسیار قوی، کارگران دیگر به تاکتیک های محتاطانه و بازدارنده روی آور نخواهند شد و یا حداقل در پیشروترین مناطق مبارزه، بدین شیوه توسل نخواهند جست. آنها باکی ندارند که آنگونه بگویند که میاندیشند و آنگونه نشان دهند که هستند و  مبارزه خود را آن گونه پی گیرند که  فکر میکنند باید پی گیرند؛ بدون توجه به  قیودی که هیولای مشمئز کننده حکومت آخوندها و مکلاها بدور گردن و دست و پای آنها  پیچیده است. این سومین وجه از این نقطه عطف است.
پشتیبانی طبقات و گروههای مردمی از مبارزات کارگران
چهارم: پشتیبانی فردی و گروهی زنان، آموزگاران، کسبه و پیشه وران، وکلای دادگستری از مبارزات کارگران است. و این چهارمین وجه از این نقطه عطف است.
در این مبارزه ما آموزگار زنی را دیدیم که به کارگران گفت که مبارزات آنها  را دنبال کرده است. وی به جمع کارگران پیوسته و از آنها پشتیبانی شفاهی و عملی  به عمل آورده بود. این رویه بسیار خوبی است و باید عمومی شود.
دومسئله که در این قضیه وجود دارد یکی آموزگار بودن این فرد و دیگری زن بودن وی است(خبرنگار زنی نیز به کارگران پیوسته و به همراه نمایندگان کارگران بازداشت شده است). و کارگران بدون تردید متوجه این مسئله هستند. به عبارت دیگر، آنها میدانند که آنها هم به نوبه خود باید هم از خواستهای آموزگاران و هم از خواستهای زنان، پشتیبانی به عمل آورند.
 در مورد آموزگاران، آنها نیز در حال حاضر خواستهای اقتصادی و تا حدودی سیاسی دارند و بهتر از طبقه کارگر متشکلند؛ لذا پشتیبانی کارگران از آنها میتواند در اشکال همانندی و از سوی تشکهای کارگری جریان یابد؛ کارگران باید به آنها در راه رسیدن به خواستهای اقتصادی و سیاسی خود، یاری کنند.
 اما پشتیبانی از جنبش زنان: این مبارزه ای است اساسا سیاسی. مبارزه علیه ستم بر زنان و یاری به آنها در راستای رسیدن به خواستهای دموکراتیک خود و در راسشان برابری حقوق با مردان در تمامی زمینه های اقتصادی، اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و نظامی باید به یکی از مهمترین وجوه مبارزه طبقه کارگر و خواستهای این طبقه که بخش بزرگی از آن را زنان کارگر و زحمتکش تشکیل میدهند، تبدیل شود.
 از سوی دیگر پیوست عملی این آموزگار و نیز خبرنگاری زنی که به همراه نمایندگان کارگران اکنون(زمان نگارش این مقاله) در زندان بسر میبرد، نشان میدهند که آنچه مبارزه کنونی نیازمند آن است، نه صرفا پشتیبانی در سایت ها و وبلاگ ها و کلا فضای مجازی( که به جای خود خوب و مورد نیاز است) بلکه پشتیبانی حضوری و عملی است؛ و این دو زن مبارز، جسور و شجاع نشان دادند که چه آمادگی ای برای چنین رویه ای داشته اند. ما باید از این دو زن پیشرو بسیار چیزها یاد بگیریم.  
در مورد کسبه و پیشه وران نیز به همین ترتیب . بدیهی است که بستن بازار به پشتیبانی از مبارزه کارگران و همکاری با آنها برای رسیدن به خواستها امر بسیار خوبی است و باید مورد تقدیر و ستایش قرار گیرد. اما همانگونه که در مورد آموزگاران و زنان گفتیم، در اینجا نیز نیاز است که کسبه و بازاریان، نمایندگان تشکلهای صنفی واقعی خود را(در آینده این تشکلات جای تشکلات حکومت ساخته را خواهد گرفت) به  میان کارگران بفرستند و ابعاد پشتیبانی خود را گسترش و عمق ببخشند. در عین حال وظیفه طبقه کارگر است که به همان سان از مبارزات کسبه جزء و بازاریان پشتیبانی به عمل آورد.
در مورد پشتیبانی وکلای دادگستری  نیز همین امر صدق میکند؛ وکلای مبارز زن و مردی که در انقلاب 57  و همین گونه مبارزات پس از سال 76 نقش مهمی داشتند و فداکاری ها و جانباختگی های بسیار نمودند و بسیاری از میان آنها  بوسیله  نظام دد منش زندانی و یا کشته شدند، و اکنون نیز در پی اعلام پشتیبانی، آمادگی گروهی خود را برای پذیرش وکالت نمایندگان کارگران اعلام نموده اند. کارگران باید اهمیت پشتیبانی خود را از خواستهای طبقات و گروههای اجتماعی دیگر بخوبی دریابند.
 دانشجویان نیز در چندین دانشگاه، جسور و بی باک دست به برپایی گردهمایی زده اند و از کارگران پشتیبانی کرده اند و شعار «کارگر-  دانشجو، پیوندتان مبارک»  داده اند. دانشجویان  بویژه دانشجویان و روشنفکران کمونیست وظیفه سنگین  بالابردن آگاهی سیاسی - تئوریک طبقه کارگر را برای رهبری انقلاب دارند. ابراز تمایل به این اتحاد، در محیط خفقانی دانشگاههای ایران، کاری است بس سترگ از جانب این دانشجویان و خریدن خطر هزار مصیبت و بدبختی از جانب آنها. از محروم شدن از تحصیل تا بازداشت و زندان و غیره. اما این دانشجویان بدون توجه به آینده تحصیلی شان دست به این کار بزرگ زدند و پیشروی دانشجویان دیگر شدند. پشتیبانی طبقات و گروه های مردمی از طبقه کارگر. این چهارمین وجه این نقطه عطف است.(1)
بنابراین نکته اصلی در این نقطه عطف، قرار گرفتن طبقه کارگر در مرکز طبقات و گروههای مردمی است. امری که در درجه نخست بوسیله یگانگی خود طبقه کارگر و در درجه دوم اتحاد این طبقه با دیگر طبقات و گروههای زیر ستم، در ابعادی گرچه هنوز کوچک، اما بوقوع پیوسته است.
در مقاله ای که درنیمه دوم مهرماه  سال جاری در وبلاگ قرار دادیم نوشتیم که« نبود یگانگی، یکی از ضعف های بزرگ کنونی جنبش انقلابی ایران است...همانگونه که[ پس انقلاب 57] سازمانهای سیاسی جدا از یکدیگر بوده و اتحادی نداشتند و نیز هیچگونه پشتیبانی از یکدیگر نمیکردند- و این یکی از اموری بود که سرکوب آنها را ساده تر میکرد- اینک و در ابعادی وسیع همین مشکل در مورد جنبش خودبخودی توده ها بوجود آمده است؛» ( نکاتی درباره جنبش خودبخودی توده ها و برنامه های حکومت برای سرکوب آن)
اینک باید گفت که مبارزه کارگران هفت تپه و پیوست طبقات و گروههای مختلف به آن و پشتیبانی از مبارزه کارگران، نخستین گامها در رفع این کمبود و ضعف بزرگ است.
           هرمز دامان
 نیمه نخست آذر 97

یادداشت
1-   اما در حالیکه میشد انتظار داشت که رانندگان زحمتکش کامیون از اعتصاب کارگران پشتیبانی کنند، اما هنوز چنین چیزی مشاهده نشده است یا نگارنده ندیده است. این مسئله یعنی پشتیبانی از کارگران از جانب رانندگان، بویژه آنان که تنها حقوق رانندگی را میگیرند یا لایه کارگری آنها، امر بسیار مهمی است و میتواند بیانگر یا نمادی از امر اتحاد میان بخش تولید و حمل و نقل گردد. همین مسئله در مورد کشاورزان راست در میاید. اینها خلاء هایی است که نیاز به بررسی دارد و در عمل باید پر گردد.


۱۳۹۷ آبان ۲۸, دوشنبه

جلوه هایی کوچک از اتحادی بزرگ


جلوه هایی کوچک از اتحادی بزرگ

به مناسبت پشتیبانی آموزگاران، دانشجویان، وکلای مبارز دادگستری و کسبه و بازاریان از مبارزه کارگران نیشکر هفت تپه

نظام فاسد و ستمگر جمهوری اسلامی نمیتواند هیچگونه مبارزه برحق، ساده، صنفی و مسالمت آمیزی را تحمل کند. در حکومت آخوندها و مکلاهای مذهبی که ارث آباء و اجدادیشان بوده! نباید اعتراضی از جانب هیچ گروه و دسته و طبقه ای، نسبت به وضع زندگی و معیشت خود وجود داشته باشد. همه یا باید بتمرگند و یا با بازداشت و زندان و اعدام روبرو خواهند شد.
اعتراض و اعتصاب کارگران نیشکر هفت تپه برای خواستهایی بسیار ساده همچون عقب افتادن حقوق ها، گرفتن کارخانه  از بخش خصوصی- که ناتوانی خود را  در اداره آن نشان داده، سقف تولید را بسیار پایین آورده و برخی از مدیران آن خود جزو اختلاس گران و دزدان شده اند - ونهایتا روشن کردن تکلیف آن بوده است.
مبارزه کارگران به شکل اعتراض، اعتصاب، راهپیمایی های مسالمت آمیز در شهر شوش و چیزهایی از این گونه بوده و در شرایط بی توجهی مسئولان، به جمع شدن در مقابل فرمانداری و سازمان های مسئول کشیده شده است و کارگران به تنگ آمده از فشارهای کمر شکن معیشتی،  شعارهایی علیه برخی عملکردهای دولت و حکام کنونی داده اند. 
 اما حکام  اختلاس گر، دزد و جانی جمهوری اسلامی را، با خواستهای بحق و اشکال مبارزه ساده و مسالمت آمیز کنار آمدن، توجه کردن، پاسخ دادن و حل و فصل کردن، میانه ای نیست. آنها تنها زبان تحکم و زور میشناسند و بس:
 «همین است که هست! نمیتوانید زندگی کنید، بروید بمیرید. و اگر اعتراض کردید جایتان زندان و شکنجه و اعدام است».
اینهاست پاسخ حکام ددمنش و پاسداران تا دندان مسلحشان.
 در برخورد به مبارزه برحق کارگران هفت تپه و رهبران شجاع  سندیکای آنها، همین رویه در پیش گرفته شد. آنها نیروهای ضد شورش آورده و تفنگ های خود را به سوی کارگران  نشانه گرفتند تا کارگران را بترسانند و آنان را مجبور کنند به عقب نشینی تن دهند. و هنگامی که جسارت و شجاعت کارگران و پافشاری آنها را در مبارزه برای رسیدن به خواستهای خود دیدند، تمامی رهبران مبارز و از جمله اسماعیل بخشی را که محبوب کارگران و سخنگوی برجسته آنها است، دستگیر کرده و به بند افکندند.
اکنون کارگران جدای از دنبال کردن خواستهای خود- زیرا چاره ای ندارند، سفره ها خالی، فرزندان گرسنه و زندگی پا درهواست - درپی آزادی نمایندگان خود نیز هستند. راهپیمایی میکنند، میگویند که هر کدام آنها یک اسماعیل بخشی خواهند بود، جلوی ارگان های مسئول جمع میشوند و شعارهایی در رسای نمایندگان مبارز خود سر میدهند و آزادی آنها را خواستار میشوند. آنان نمیتوانند جز آنچه میکنند، کار دیگری انجام دهند.
پشتیبانی عمومی از مبارزه کارگران هفت تپه و فولاد اهواز
 اما آنچه در این میان دارد به این اعتراض و اعتصاب و مبارزه ساده صنفی، جلوه ای پر شکوه می بخشد، نخست پشتیبانی کارگران فولاد اهواز از اعتراض و اعتصاب کارگران نیشکرهفت تپه و شعار دادن به نفع دوستان و همرزمان کارگر خود است، و نیز پس از دستگیری رهبران مبارز کارگران، پشتیبانی بخشهایی از دانشجویان مبارز، آموزگاران، وکلای دادگستری، کسبه و بازاریان و دیگر اقشار از مبارزه کارگران و درخواست آزادی رهبران آنهاست.
این رویه باید عمومی شود. نباید گذاشت  اختلاس گران، دزدان و جانیانی که در پس پرده مذهب خود را پنهان کرده اند و اکنون کوس رسوایی شان بر سر هر برزن و محله ای در ایران زده شده است، هر کار که میخواهند بکنند.
هر گونه سکوت در مقابل هر گونه فشار و ستمی به کارگران، کشاورزان، رانندگان زحمتکش کامیون و کامیون داران، زنان، دانشجویان، آموزگاران، کسبه و بازاریان، خلقها و ملیتهای دربند، گروههای مذهبی ای همچون بهائیان و دراویش و خلاصه هر گروه و دسته زیر استثمار و ستمی، مساوی است با فشاری مشابه به خود این اقشارو گروهها و طبقات: «اگر از مبارزه دیگران پشتیبانی نکنم، خود را در مبارزه تنها کرده ام!»
و چنین مباد!
این هاست آنچه که اکنون بیش از هر چیز دیگری نیاز داریم
ورود آموزگاران، دانشجویان و نیز گروهای بزرگی از وکلای شجاع دادگستری، که به تازگی بیش از گذشته فعال شده اند و به گونه گروهی اعلامیه هایی در پشتیبانی از اعتراضات برحق میدهند وهمچنین کسبه و بازاریان را در پشتیبانی از کارگران باید تهنیت گفت، به آن ارج نهاد و ستایش کرد. اینها آن چیزهایست که اکنون بیش از همیشه به آن نیاز است.
 اینها جلوه هایست کوچک از اتحادی بزرگ در میان ملت بزرگ و مبارز ایران. اتحاد و پشتیبانی تمامی طبقات مردمی و گروهها و دسته ها و خلقهای زیر استثمار و ستم از یکدیگر و امان ندادن به حکومت تا مغز استخوان فاسد.
 پیوندهای کوچک را به پیوندها و اتحادهای بزرگ تبدیل کنیم!                                    گروهی از مائوئیستهای ایران
29آبان 97
          

۱۳۹۷ آبان ۲۷, یکشنبه

اعتصاب کسبه و بازاریان و فرصت طلبی های «سوسیالیسم ترتسکیستی»(2) بخش نخست «اسطوره» ها باز می گردند


اعتصاب کسبه و بازاریان و فرصت طلبی های «سوسیالیسم ترتسکیستی»(2)

بخش نخست
«اسطوره» ها باز می گردند

تعلق طبقاتی بازاریان و کسبه به بورژوازی و خرده بورژوازی
نام بخش بعدی مقاله آسنگران «نقش و جایگاه کسبه» یعنی خرده بورژوازی و«بازاریان» یعنی بورژوازی در سیاست ایران است. وی می نویسد:
« این درست است که بازاریان قشر خاصی از جامعه هستند که در کمپ بورژوازی محسوب میشوند. بازاریان از بورژوا تا خورده بورژوای هر جامعه ای را دربر میگیرد. در دوره قیام سال ٥٧ و حتی قبل از آن این قشر پایگاه جریانات مذهبی و بعدا بخش عمده آنها پایگاه جمهوری اسلامی محسوب میشد. تا همین یکی دو سال قبل هم بخش قابل توجهی از بازاریان ایران به عنوان پایگاه مهمی برای جمهوری اسلامی عمل میکرد.»(آسنگران، چرا باید از اعتصاب سراسری کسبه و بازاریان در ایران دفاع کرد؟ سایت آزادی بیان)
 اکنون ما یک تحلیل طبقاتی از بازاریان داریم. بر مبنای این تحلیل، بازاریان«از بورژوا تا خورده بورژوای هر جامعه ای»(هر جامعه ای!؟ راستش ما فکر میکردیم در همه جوامع تنها دو طبقه وجود دارد!؟ حال شد سه طبقه و دیر نیست که بشود چهار طبقه و...!؟) را در بر گرفته و در «کمپ بورژوازی»(حالا چرا «کمپ» بورژوازی و نه خود بورژوازی؟ یا حداقل میگفتی که بقیه این «کمپ» کدام دسته های بورژوازی هستند!)جای میگیرند. سپس به این نکته اشاره میگردد که پیش از سال 57 و«حتی قبل از آن این قشر پایگاه جریانات مذهبی و بعدا بخش عمده آنها پایگاه جمهوری اسلامی »(منظور آسنگران از «جمهوری اسلامی» حکومت بورژوازی است) به شمار آمده است.
آسنگران به مقدمه چینی های خود ادامه میدهد:
«اما بحران سیاسی و اقتصادی جامعه ایران این قشر را ابتدا نگران و بعدا معترض کرد. از مقطع خیزش دی ماه ٩٦ به مرور فضای اعتراضی جامعه ایران همه اقشار و حتی بخشی از نیروهای درون رژیم را از ادامه وضع کنونی ناامید کرد و صدای اعتراض آنها هم بلند شد. در تحلیلی عمومی تر بارزاریان بخش محافظه کار هر جامعه ای را تشکیل میدهند.»
به این ترتیب این قشر از بورژوازی(یعنی بازاریان) که از نظر آسنگران بخش «محافظه کار» هر جامعه ای را تشکیل میدهند، اینک «نگران و بعدا معترض» شده اند. البته این نگرانی به این قشر محدود نمانده و «حتی بخشی از نیروهای درون رژیم» که منظور از آن باید بخشهایی از بورژوازی حاکم باشد در بر گفته و اینها از«ادامه وضع کنونی ناامید» شده اند. اکنون و در ادامه تحلیل طبقاتی اش، آسنگران به ما حالی میکند که نمیخواهد صرفا از بورژوازی پشتیبانی کند، بلکه قصد وی پشتیبانی از خرده بورژوازی است.
 پشتیبانی از خرده بورژواها و نه بورژواها!
« اما کسبه و مراکز خرید و فروش شهرهای ایران د‌ها برابر بازاریان است و اعتصاب سراسری با دخالت این قشر میانی بیشتر تداعی میشود نه بازاریان بطور خاص.»
 پس کسبه جزء یعنی خرده بورژوازی بیشتر از بازاریان یعنی بورژوازی بازار است.
سپس آسنگران به پرسش کلیدی خود میرسد:
«حال سوال این است اگر چنین است چرا کمونیستها باید از این اعتصاب خوشحال باشند و از آن دفاع کنند؟
میبینیم که ترتسکیست ما بالاخره به این نتیجه رسید که باید کمونیستها از این اعتصاب«خوشحال باشند و از آن دفاع کنند».
 بد نیست که به این حضرت والای ترتسکیست گفته شود که بورژوازی یا خرده بورژوازی اعتصاب کرده است،«تو را سنه نه!» چرا شما باید خوشحال باشی و از آن دفاع کنی؟
مگر این جنبش شما «کمونیستهای کارگری» است؟! مگر جنبش طبقه کارگر است؟ این جنبش یا حرکت مربوط به «طبقات دیگری» است. شما را چه به جنبش «طبقات دیگر»! این جنبش گویا طبق اصول «کمونیسم کارگری» و «حکمتی ای» باید «ارتجاعی» خوانده شود، نه جنبشی شایسته پشتیبانی. خواه بورژوازی باشد و خواه خرده بورژوازی، در هر دو صورت متعلق به «طبقات دیگر»ی است. بگذار «سوسیالیسم خلقی ها» از آن پشتیبانی کنند! بگذار «پوپولیستها» یی که  نمیدانند که طبقه کارگر چیست و تضاد کار و سرمایه کدام است، از آن پشتیبانی کنند! بگذار مائوئیستها بگویند باید از آن پشتیبانی شود!؟ شما باید «پاک» و«خالص» و همینطور« کمونیسم کارگری» ای بمانید! 
البته آسنگران آنچنان قصد پشتیبانی از بورژوازی بازار را ندارد. او میخواهد از «خورده بورژوازی» (که یکدست نیست و لایه های گوناگون پایین، میانه و مرفه دارد- امری که آسنگران به آن اشاره نمیکند) پشتیبانی کند! زیرا چنانکه دیدیم وی اشاره کرد که «کسبه و مراکز خرید و فروش شهرهای ایران» (منظور بازارهای خرد است که در آنها دکانداران خرده فروش وجود دارند) دهها برابر بازاریان است(منظور از «بازاریان» در مقابل «کسبه»، در فرهنگ لغت آسنگران، عمده فروشان، بنکداران یا بطور کلی بورژوازی تجاری است) و اگر او از اعتصاب بازاریان پشتیبانی میکند، این پشتیبانی بیشتر از خرده بورژوازی بازار است تا بورژوازی بازار.
 اما مگر خرده بورژوازی که گویا در فرهنگ کمونیسم کارگری«اسطوره» به شمار آمده و اکنون به زندگی بازگشته و حاضر و آماده و شش دونگ و قبراق سرپا ایستاده و دست به اعتصاب میزند، جزو «کمپ بورژوازی» نیست؟
دلایل  یک حکمتی برای پشتیبانی از اعتصاب بازاریان
 آسنگران به بیان دلایل خود میپردازد:
«اولین پاسخ من این است که اگر این قشر ساکت بودند و در مقابل جمهوری اسلامی( همواره توجه داشته باشیم که منظور آسنگران از جمهوری اسلامی، حکومت بورژوازی است که با این نام وجود دارد)  به همان محافظه کاری و همراهی با سیاستهای رژیم ادامه میدادند، آیا نفعی به حال جامعه و جنبشهای اعتراضی رادیکال داشت و آیا موقعیت جمهوری اسلامی قویتر نمیبود.؟ بنابر این سکوت این قشر نه تنها نفعی نداشت بلکه به ضرر هم بود.»
اولا: آسنگران جمهوری اسلامی را حکومت بورژوازی میداند( و خوب نیست یک جوری از آن صحبت کند که انگار حکومت بورژوازی نیست و حکومت از ما بهترون است!) و اعتصابیون بازار را نیز دو طبقه «بورژوازی» و «خرده بورژوازی» به شمار میاورد. از این رو آسنگران باید بگوید به چه دلیل بورژازی که خود حاکم است، با بورژوازی که حاکم است، اختلاف دارد و اعتراض و اعتصاب در مقابل حکومت خودش، یعنی حکومت بورژوازی، را به محافظه کاری و همراهی با سیاستهای بورژوازی ترجیح میدهد؟
دوما: منظور از «جامعه» چیست؟ زیرا ما جامعه کلی نداریم. جامعه به طبقات تقسیم میشود و طبق درک های حکمتی حضرات، جامعه ایران به دو طبقه بورژوازی و طبقه کارگر تقسیم میشود. بنابراین منظور از «نفعی به حال جامعه» داشتن، میتواند نفعی به حال طبقه بورژوازی و یا نفعی به حال طبقه کارگر داشتن باشد.
 سوما: منظور از «جنبشهای اعتراضی» کدام جنبشها است؟ اگر منظور جنبش طبقه کارگر است که «اعتصاب بورژوازی یا خرده بورژوازی» طبق درک های حکمتی، نمیتواند نفعی برای طبقه کارگر داشته باشد. اگر منظور جنبش زنان، دانشجویان و غیره است که این جنبشها کارگری نیست، بلکه عمومی و دموکراتیک است؛ و تازه اگر هم کارگری باشد، اعتصاب نکردن بورژوازی، اگر ضرری برای این جنبشها نداشت، نفعی هم نمیتوانست داشته باشد. در مورد جنبشهای ناسیونالیستی نیز حکمت گفته اینها ارتجاعی اند و بنابراین اگر حتی «اعتصاب بورژوازی» نفعی برای اینها داشته باشد، این نفع به طبقه کارگر آسنگران نمیرسد.
و بالاخره: گویا آسنگران متوجه نیست که دارد درباره اعتصاب کدام طبقات صحبت میکند. اگر او در باره اعتصاب بورژوازی و خرده بورژوازی صحبت میکند، بیاد بیاد بیاورد که طبق درک های حکمتی و ترتسکیستی«تا کنونی» اش، اولا این دو طبقه که خود طبقات حاکمند، به همراه بورژوازی ایضا حاکم، «دشمن طبقه کارگر» بوده اند و اگر چه سکوت این قشرها نفعی برای این طبقه نداشت، اعتراض آنها نیز، برای خاطر طبقه کارگر و آسنگران و کمونیسم کارگری اش نبوده و نفعی هم برای آنها نخواهد داشت.
آسنگران ادامه میدهد:
«حال که تحت تاثیر اعتراضات و اعتصابات چند ماه گذشته کل فضای سیاسی جامعه دستخوش تحول شده است این قشر دست به یک اعتصاب سراسری زده است، چرا باید تعدادی از آن نگران باشند. اتفاق افتادن این اعتصاب سراسری یعنی دوره سراشیبی و سقوط جمهوری اسلامی برای این قشر هم محرز شده است.»
 اینکه از نظر این قشر(کدام قشر؟! یا دقیقتر کدام قشر بورژوازی؟ نمیدانستیم که یک حکمتی، بورژوازی را قشر بندی کرده و نه تنها تضادهایی بین اقشار آن میبند، بلکه میتواند از یک قشر آن در مقابل قشر دیگرش پشتیبانی کند!) حکومت بورژوازی با نام جمهوری اسلامی به دوره سراشیبی افتاده و سقوط خواهد کرد، دلیلی بر آن نیست- طبق درک های« تاکنونی» حکمتی - که از آن دفاع شود. زیرا- بر مبنای این درک ها- این قشر در پی این نیست که بدنبال «کمونیسم کارگری» آسنگران بیفتد و«حکومت کارگری» بر سرکار آورد. این قشر بورژوازی یا خرده بورژوازی دنبال حکومت خودش یعنی حکومت بورژوازی یا نهایتا خرده بورژوازی است. اگر آسنگران از آنها پشتیبانی کند، معنایش این است که بجای حکومت بورژوازی، از برقراری حکومت بورژوازی یا خرده بورژوازی پشتیبانی کرده است.
خوب! حکومت جمهوری اسلامی حکومت بورژوازی است و حکومتی هم که این قشر میخواهد بازهم حکومت بورژوازی است. ممکن است یکی دینی و دیگری مثلا سکولار باشد(که با توجه به گرایش مذهبی این قشر نمیتوان چندان مطمئن بود). اما اینها نیز تفاوتی در نفس حکومت بورژوازی نخواهند داشت.  
اما در مورد نفع: اگر این اعتصاب نفعی  به حال «جامعه»(قطع به یقین باید منظور آسنگران طبقه کارگر باشد، زیرا همچنانکه اشاره کردیم در جامعه وی، تنها دو طبقه وجود داشته است) داشته باشد، این نفع نمیتواند به طبقه کارگر آسنگران برسد! در مورد«جنبش های اعتراضی رادیکال»(اینجا نیز منظور آسنگران جنبش طبقه کارگر است زیرا از نظر یک حکمتی، در جامعه جز جنبش اعتراضی این طبقه، جنبش دیگری نباید وجود داشته باشد) نیز به همین گونه! چرا باید اعتصاب بورژوازی یا خرده بورژوازی جنبش های اعتراضی علیه جمهوری اسلامی را قویتر و خود جمهوری اسلامی را که حکومت بورژوازی است، ضعیفتر کند!؟   
توجیه های صنار سی شاهی برای چرخش در مواضع
آسنگران باید راهی برای توجیه این پشتیبانی پیدا کند:
«جمهوری اسلامی تلاش زیادی کرد که این اعتصاب اتفاق نیفتد.»
خوب به شما چه ربطی دارد! در بهترین حالت تضادی است بین بورژوازی و بورژوازی، بین دو قشر بورژوازی که هر دو از نظر شما ماهیتا ارتجاعی اند.
 «چون میدانست که پایه های جمهوری اسلامی را سست تر و موقعیتش را ضعیف تر خواهد کرد. و این چنین هم شد »
چرا باید حکومت بورژوازی از اعتصاب بورژوازی و یا خرده بورژوازی سست و ضعیفتر شود؟!
« حال کسی که تحت عنوان "چپ" در مقابل این اعتصاب قرار میگیرد معلوم است از چنین حرکتی نگران شده و اگر توان و امکانش را داشت مانع اجرای آن میشد.»
چرا نباید «نگران» بشود؟ آخه جناب حکمتی، مگر قرار بود که چپ حکمتی و ترتسکیستی از اعتصاب بورژوازی یا خرده بورژوازی خوشحال شود!؟
«آیا برای مخالفین این اعتصاب چنین جایگاهی خیلی افتخار آفرین است و مدافعین آن کافر شده اند؟»
قطعا مدافع اعتصاب بورژوازی، در قاموس این تفکر ترتسکیستی که جامعه تنها از دو طبقه کارگر و بورژوا تشکیل شده و تضاد کار و سرمایه است، باید هم از دید مؤمن های حکمتی، یعنی ترتسکیستهای وفادار به خط و مشی حکمت، «کفر» به حساب بیاید.
 «نکته دیگر اینکه اعتصاب فقط در بازار نبود و شامل بسیاری از کسبه و مغازه داران هم بود که وضعیت امروز همه آنها را با یک بن بست و آچمز کامل روبرو کرده است.»
جناب آسنگران اگر میخواهید پافشاری کنید که تنها از بورژوازی پشتیبانی نمیکنید و از خرده بورژوازی هم پشتیبانی میکنید، پافشاری کنید. ولی این تفاوتی در اصل حکمتی قضیه ایجاد نمیکند؛ تنها طبقه کارگر و لاغیر! توجه داشته باشید به این شعار اصیل و بنیادی حکمتی!
«تصور میکنم احتیاج به توضیح زیادی نیست که مخالفین این اعتصاب در جایگاه بسیار بدی قرار میگیرند. آنها بدون اینکه بخواهند و بدون اینکه متوجه بشوند سیاستی را در پیش میگیرند که روند تضعیف جمهوری اسلامی را کند کنند.»
منظور تضعیف حکومت بورژوازی در جمهوری اسلامی است. اما خودمانیم! تا حالا «حکومت بورژوازی» بود، حالا دیگه جدی جدی تنها «جمهوری اسلامی» شده؟ نکنه بورژوازی از آن آمده بیرون و رفته جای دیگری؟
 اما این مخالفین ترتسکیست هم حق دارند. آخه چگونه ممکن است بورژوازی حکومت بورژوازی را تضعیف کند که اینها با عدم پشتیبانی بخواهند آنرا «کند» کنند!
«برای دوری از این جایگاه مخالفین ناچار شده اند بگویند آنها "در مقابل هیچ اعتصاب و اعتراضی علیه حکومت نمی ایستند".»
براستی که مخالفینی که این چنین گفته اند، اگر خط مشی حکمتی - ترتسکیستی داشته اند، بدون شک مرتکب خطا شده اند!  طبق این خط و مشی آنها باید اعتراضات ارتجاعی را افشاء کنند!؟
 «اما در مورد همین اعتصاب نوشته اند این "جبهه ارتجاع سیاسی و پرچم بورژوازی" است.»
شما  جناب آسنگران، مجبور نیستید خودتان را ناراحت کنید! زیاد طول نخواهد کشید که بسیاری از اینها این گونه عبارات را کنار خواهند گذاشت!؟
«معلوم نیست اگر قصد ایستادن در مقابل اعتصاب علیه جمهوری اسلامی را داشتند، چه کار بیشتری از این القاب میتوانستند انجام بدهند
فاکتهای فوق از نوشته رفیق سیاوش دانشور است که در مخالفت با اعتصاب روز ١٦ مهر ١٣٩٧ نوشته شده است.»
راستش نگارنده بیشتر با یار دیرینه آسنگران، جناب سیاوش دانشور موافق است. او میگوید که این «جبهه ارتجاع سیاسی و پرچم بورژوازی» است. هر چه باشد او یک حکمتی پیگیر و ایضا ترتسکیست پیگیری است. از شما چه پنهان، اگر نه تمام، اما بخشی از کسانی مانند وی نیز، دیر یا زود به حکمتی ها تجدید نظر طلب و«رویزیونیست» خواهند پیوست. اول باید یک جوری راهی بیابند که نشان دهند اگر اینکار را کنند «سوسیالیست خلقی» نخواهند شد. مانند یک جناب دیگر(فرشید شکری) که به مقاله وی و شکل دررفتن او از این قضیه خواهیم پرداخت.   
فضای سیاسی در مقابل فضای تئوریک
در بخش بعدی آسنگران به جایگاه این اعتصابات در سیاست ایران میپردازد. وی مینویسد:
«اگر کسی بخواهد جایگاه واقعی این اعتصابات و دیگر اعتصابات و اعتراضات اقشار مختلف جامعه را بررسی کند، باید آنها را ابتدا در فضای سیاسی ایران بررسی کند.»
اول به این «اقشار مختلف» توجه کنیم که ما نمیدانیم که در قاموس حکمتی های بی پرنسیب و «حزب بادی»یعنی کدام اقشار. زیرا تا آنجا که ما میدانیم از نظر اینها، اگر اقشاری در جامعه وجود داشته باشد، تنها اقشار طبقه کارگر است که وجود دارد.
 اما درباره « فضای سیاسی ایران»! این فضای سیاسی ایران را باید در مقابل چه چیزی قرار دهیم؟ در مقابل فضای سیاسی دیگر کشورها؟ اما این خیلی جور نمیشود!  فضای سیاسی ایران در مقابل «فضای تئوریک»؟  این شاید بهترباشد!
 و میتوان این گونه حدس زد که منظور این است که چنانچه «اعتصابات و اعتراضات  اقشار مختلف جامعه» را در«فضای سیاسی» ایران بررسی کنیم، این اعتصابات با تئوری هایی که حضرات بیش از چهل سال به خورد بقیه دادند، قابل توضیح نیست.
اعتصاب مطالباتی و اعتصاب سیاسی!
« باید متوجه شد که هیچ کدام از این اعتصابات محدود به تحقق مطالباتی خاص نیستند.»
 به عبارت دیگر، بدنبال تحقق مطالباتی عام هستند. اما این مطالبات عام کدامین هستند؟
آیا به این معناست که منافع خاص و کوتاه مدت طبقه خود را دنبال نمیکنند؟ و منافع عام و دراز مدت تمامی طبقات را با هم دنبال میکنند؟
«اعتراضات و اعتصابات محلی و سراسری هیچکدام ماهیت جنبش مطالباتی ندارند. زیرا جامعه از این مرحله عبور کرده است. بنابر این همه آنها ماهیتی سیاسی دارند. اهدافی سیاسی دارند و باید با این معیار سنجیده شوند. در جامعه ای مانند ایران که با یک بحران انقلابی مواجه شده است حتی اعتصاب برای اضافه دستمزد هم سیاسی است نه مطالباتی
 آسنگران داره حسابی شلوغش میکنه! «اعتصاب برای اضافه دستمزد هم سیاسی است»! او میخواهد بگوید که اعتصاب بازاریان برای منافع خاص اقتصادی آنها یعنی منافع بورژوازی و یا خرده بورژوازی نیست. و لابد عاشق چشم و ابروی جناب آسنگران و یا طبقه کارگر هستند که دست به اعتصاب زده اند.
گویا منظور آسنگران آن است که اعتصاب «مطالباتی»، خواستهایی از نظام و در چارچوب نظام دارد، اما اعتصاب «سیاسی» دیگر مطالبه از نظام ندارد و خواست  آن سرنگونی نظام است. بر طبق این تحلیل، اکنون بورژوازی و خرده بورژوازی برای مطالبات  زود گذر قشر یا طبقه خود اعتصاب نمیکند، بلکه برای چیزی غیر از آن اعتصاب کرده و میکنند. می بینیم که برای آنکه راهی برای پشتیبانی از اعتصاب بورژوازی و خرده بورژوازی پیدا کند مجبور است که چه توجیه هایی بیاورد.
مطالباتی» در مقابل «سیاسی»!؟ اگر از واژگان نادرستی که این حضرات برای بیان اندیشه های خود بر میگزینند، بگذریم، از این سخنان این گونه میتوان برداشت کرد که اگر جنبشی خواست سیاسی سرنگونی را پیش گذاشت، این خواست، مطالباتی نیست. و اگر خواست مطالباتی گذاشت، آن مطالبه حتما باید اقتصادی و در چارچوب نظام باشد.
 تمامی آنچه طبقات دنبال میکنند، مطالباتی است و یا خواستهایی است منطبق با منافع طبقاتی آنها، و اینها، مطالبات یا خواستهای مشخص اقتصادی، سیاسی، فرهنگی  ... یک طبقه معین هستند، و یا خواستهایی که عموم طبقات بر سر آن- با  سازش هایی معین - یا یکدیگر به توافق میرسند و یا بر سر آن اتحاد یا ائتلاف میکنند. خواست سرنگونی نظام نیز یک مطالبه و یا خواست است که البته ساز و کار رسیدن به آن، با ساز و کار مبارزات درون یک نظام متفاوت است.
منظور از «سازمان» پیدا نکردن اعتصابات چیست؟
«اتفاقا رژیم اینرا میداند و تلاشهای زیادی کرده و میکند که این اعتصابات سازمان پیدا نکنند.»
«سازمان پیدا نکند» یعنی چه؟ ممکن است بورژوازی حاکم تلاش کند که بورژوازی علیه وی سازمان نیابد؟! یا شاید از این ترس دارد که مبادا کمونیسم کارگری ها، با پشتیبانی از بورژوازی و خرده بورژوازی بازار آنها راعلیه بورژوازی «سازمان» دهند؟ و یا شاید منظور آسنگران سازمان یافتن این اعتصابات در یک جبهه (مثلا جبهه متحد، ائتلاف طبقات و چیزهایی از این گونه) باشد!؟
«کارگران و کامیونداران و مغازه داران و بازاریان و... همگی اینرا میدانند.»
اکنون آسنگران کارگران را با کامیون داران(که بخشا خرده بورژوازی و بورژوازی هستند) و مغازه داران(اگر مغازه داران خرده پا منظور باشد خرده بورژوازی هستند) و بازاریان(یعنی بورژوازی بازار یا بورژوازی تجاری) در یک ردیف قرار میدهد. به عبارت دیگر طبقه کارگر و خرده بورژوازی و بورژوازی همه در یک صف( البته حواسمان باشد که این صف طبقات «خلقی» نیست! و این در ردیف قرار دادن هم «اتحاد طبقاتی» نیست!) قرار میگیرند و همه هم این را میدانند که اعتصابات آنها اقتصادی(یا بنا به آسنگران «مطالباتی») و در چارچوب نظام نیست؛ و همه هم میدانند که جمهوری اسلامی  تلاش میکند که اینها«سازمان» نیابند؛ یعنی به یکدیگر ملحق نشده و صف یگانه ای را تشکیل ندهند.
خوب این اعتصاب برای چیست؟
«کل جامعه انتظارش از پیروزی این اعتصابات این نیست که فلان مطالبه عملی بشود یا نشود. به درست همه اقشار و طبقات جامعه منتظر این هستند که نتیجه این اعتصابات سرنگونی جمهوری اسلامی باشد.»
پس آنچه همه این طبقات  با یکدیگر میخواهند، سرنگونی جمهوری اسلامی است(عجالتا از اینکه این گمانه زنی ها درست یا نادرست است، میگذریم و فرض بر این میگذاریم که درست هستند وتمامی این اعتصابات «سیاسی» یعنی بنا به نظر آسنگران «غیر مطالباتی» است و قصد همه  آنها هم سرنگونی جمهوری اسلامی است). بر این مبنا، برای ما روشن است که چرا طبقه کارگر باید سرنگونی جمهوری اسلامی را بخواهد، اما برای ما روشن نیست که چرا خرده بورژوازی (که اسطوره بود) و بورژوازی که خود، حکومتش را با نام جمهوری اسلامی دارد، باید سرنگونی حکومت خودش را بخواهد و از آن بدتر بیاید کنار خرده بورژوازی و احتمالا طبقه کارگر و«سازمان» یابد؟ یعنی اعتراضات و اعتصاباتشان با یکدیگر و در اتحاد با یکدیگر نظم بگیرند.
معنای مبارزات اجتماعی و  نظرات اسلاف آسنگران
 «حال معلوم نیست چپی که خود را برای رهبری مبارزات اجتماعی آماده کرده و میکند»
ماشالا ماشالا چپ آسنگران خودش را برای «رهبری مبارزات  اجتماعی» آماده کرده و میکند!
 اما راستی معنای این «مبارزات اجتماعی» چیست؟ مگر ما چیزی به غیر از مبارزات طبقه کارگر هم باید داشته باشیم. قطعا باید منظور آسنگران مبارزات اجتماعی طبقه کارگر باشد نه مبارزات اجتماعی طبقات مخالف با جمهوری اسلامی!یا خرده بورژوازی و بورژوازی.
 «چرا باید مخالف اعتراض و اعتصاب این یا آن قشر جامعه علیه جمهوری اسلامی باشد؟»
«این یا آن قشر جامعه» نیست و بورژوازی و خرده بورژوازی است. اما شما نمیدانید چرا چپ های کذایی تان یعنی عموما ترتسکیستهای حکمتی، مخالف اعتراض و اعتصاب این یا آن قشر (منظور غیر از طبقه کارگر است) علیه جمهوری اسلامی یعنی حکومت بورژوازی هستند؟ باشد برای شما  قصه آن را بازگو میکنیم!
جونم براتون بگه! خیلی وقت پیشا- چهل سال پیش از این- یک ترتسکیست از انگلستان اومد به ایران و به برخی از چپ ها گفت که در ایران سرمایه  داری حاکم است و سرمایه داری هم یک رابطه اجتماعی است و این رابطه استثمار است. و ما هم دو طبقه در ایران داریم. یکی طبقه کارگر یکی هم بورژوازی . بورژوازی هم طبقه کارگر را استثمار میکند.  تضاد این دو طبقه تضاد کار و سرمایه است و انقلاب هم سوسیالیستی است(خواننده باید ما را ببخشد که نظراتی را به حکمت نسبت میدهیم که اساسا به آن باوری نداشت. وی یک فرصت طلب مشکوک بود و سرش در آخور سلطنت طلبان و امپریالیستها!). این دو طبقه با یکدیگر در مبارزه هستند. وظیفه ما این است که کمونیسم ایران را که تا کنون «غیر کارگری» بوده کارگری کنیم و فقط از مبارزات کارگری پشتیبانی کنیم. بعد از آن، برخی از چپ ها، حرف این ترتسکیست را پذیرفتند و هر جریان و اعتراضی غیر کارگری را ارتجاعی دانستند. برای همین است که الان هم میگویند اعتصاب بازاریان و کسبه ارتجاعی است.
 اما این بواقع قصه نیست، و آسنگران اگر در عقبه خود جستجو کند، پی میبرد که ما داریم از اسلاف و همپالگی های خود وی حرف میزنیم. اسلاف و همپالگی هایی که وی خوب میشناسد!
اکنون آسنگران گریزی میزند و از سربازان ارتش و سپاه و بسیجی سخن میگوید که دست به اعتصاب زنند:
«مثلا اگر فردا بخشی از سربازان ارتش و سپاه و نیروی انتظامی و نیروی هوایی یا زمینی دست به اعتصاب زدند و گفتند فلان مطالبه را درخواست میکنند، باید بگوییم چون آنها بخشی از نیروی سرکوب هستند اعتصابشان قابل دفاع نیست؟»
البته اینها بخشی از نیروی سرکوب هستند، اما آنها بورژوازی نیستند، بلکه  فرزندان کارگران و زحمتکشان هستند. و این فرق میکند با پشتیبانی از یک طبقه استثمارگر. یک سرباز، یک بسیجی یا پاسدار ساده را(که تازه این دو دسته اخیر، بسیاری شان با مذهب شستشوی مغزی میشوند و گرچه تغییر و برگرداندن آنها ممکن  است، اما کار ساده ای نیست) همواره ممکن است از صف دشمن کنده شده و به صف خلق بپیوندند. اما طبقه بورژوازی که کل آن از دید شما تا کنون ارتجاعی بوده است، چگونه میتواند از جایگاه خود کنده شود و وضعیتی شایسته پشتیبانی کسب کند؟
 در بخش بعدی مقاله اش، آسنگران به مسئله«اهمیت گسترش اعتصابات سراسری» میپردازد:
«تا کنون بحث همه جریانات چپ این بوده است که با اعتصابات سراسری و قیام توده ای به رهبری طبقه کارگر و حزبش باید جمهوری اسلامی(میبینم که آسنگران با کلمه بورژوازی قهر کرده و حاضر نیست که جمهوری اسلامی را حکومت بورژوازی بنامد) را انداخت.»
رهبری طبقه کارگر و حزبش بر چه کسانی؟ بر خود طبقه کارگر؟ در این صورت این معنایی ندارد. بر گروهها و طبقات دیگری غیر از طبقه کارگر؟ اینها کدام گروهها و طبقات هستند؟ خرده بورژوازی؟ بورژوازی؟
سپس آسنگران در مورد شکل های مبارزه صحبت میکند و حرفهای گنده گنده میزند:
 «موارد زیادی هم مطرح شده است روزی باید دست به اسلحه برد و بدون اسلحه کار رژیم تمام نمیشود. این فرمول قدیمی و درست یک تصویر معینی را از سرنگونی حکومتها به مخاطب میدهد که در دیگر نقاط جهان هم میشود از این فرمول استفاده کرد. تصویر واحدی از این سیاست وجود دارد با اعتراضات و اعتصابات و قیام توده ای میتوان حکومت را مانند شاه و مبارک و بن علی و ... انداخت. بنابر این جایگاه اعتصابات و تظاهرات و... برای سرنگونی جمهوری اسلامی مورد قبول همه جریانات چپ است و اخیرا راست هم برخلاف تاریخ تاکنونیش که ضد انقلاب بود و انقلاب را خشونت میدانست، به این مهم اعتراف کرده است.»
پیش از اینکه پیش تر برویم باید بپرسیم این «راست» کدام دسته و گروه و طبقه است؟(1) «راست»ی که  بر خلاف تاریخ «تا کنونی» اش «ضد انقلاب» بوده (و لابد از اکنون به بعد دارد از ضد انقلاب خارج میشودو به صف انقلاب میآید) و «انقلاب را خشونت میدانست» ( و لابد الان دیگر نه تنها خشونت نمیداند بلکه خود به آن باور یافته است) است. خوب این راست کدام دسته ها و احزاب هستند؟
 باری جناب آسنگران نمیشود با قیقاچ دادن، رد را گم کرد و دیگران را فریب داد. نظرات را 180 درجه چرخش  دادن در مواضع شما، به این سادگیها قابل پنهان کردن نیست!

ادامه دارد.
هرمز دامان
نیمه دوم آبان 97
  یادداشت
1-    ما در مورد نظرات آسنگران در مورد اسلحه و قیام مسلحانه سکوت میکنیم و چیزی نمیگوییم . زیرا ارج و حرمت این مسائل بیشتر از آن است که با افرادی مانند آسنگران در مورد آنها وارد بحث شد. ته و بن ادبیات این دارودسته این است که «کارگران به بورژوازی میگویند که اگر نمیتواند  مطالبات ما را بدهید، بروید کنار!»(به نقل از طبقه کارگر و اسطور طبقه متوسط در تحولات جاری ایران، فرهاد بشارت، نگاه، دفتر بیست چهارم، ص 26).« بروید کنار»! و خوب است نمیگویند «لطفا و خواهشا جناب  بورژوا بفرمایید کنار و اجازه دهید طبقه کارگر اداره امور را در دست بگیرد»! پس صحبت درباره امور ارجمندی چون دست به اسلحه بردن و قیام مسلحانه کردن با این دارودسته، کراهت بار است.


۱۳۹۷ آبان ۲۶, شنبه

درباره اعتصاب کارگران نیشکر هفت تپه و فولاد اهواز



درباره اعتصاب کارگران نیشکر هفت تپه و فولاد اهواز

اکنون تقریبا دو هفته از دور تازه اعتصاب کارگران نیشکر هفت تپه و فولاد اهواز میگذرد و کارگران این دو کارخانه در پیگیری خواستهای خود وارد مراحل نوینی از مبارزه شده اند؛ مبارزه ای که پشتیبانی آنها از مبارزات یکدیگر یکی از وجوه بارز آن است.
 خواستهای کارگران اساسا صنفی و اقتصادی است و تا آنجا وارد مسائل سیاسی میشود که بدنبال بی توجهی مقامات محلی و کشوری، کارگران بناچار باید گریبان آنها را بگیرند و علیه سیاستها و رفتارهای نظام موضع بگیرند و شعارهای مشخصی که پیرامون مسائل سیاسی و بویژه دولت روحانی است، طرح سازند.
 چرخش های اخیر در شعارهای کارگران بویژه کارگران نیشکر هفت تپه، پیرامون اختلاس و دزدی باندها و مقامات، از یکسو در ارتباط است با رو شدن هر چه بیشتر فساد، دزدی، اختلاس در سطح کشور و انگیخته شدن نفرت عمومی مردم از حکومت دزدان و جانیان و از سوی دیگر با برخی دزدی ها و اختلاس ها در خود شرکت نیشکر هفت تپه و برملا شدن آنها.
 افزون بر این، کارگران از اینکه  اختناق و سرکوبگری رژیم آنها را مجبور میکند به شیوه های برعکس در شعارها توسل جویند و مثلا بگویند «مرگ بر کارگر، درود بر ستم گر» به تنگ آمده و با رشد مبارزه، در اعتصاب اخیر و با شعار «درود بر کارگر، مرگ بر ستمگر» آن را  به شکل معقول خود در آورده و  آگاهانه ارج و شآن زحمتکش بودن طبقه خود و برحق بودن خود را بجای آورده اند.
مبارزه کارگران بویژه  کارگران نیشکر هفت تپه، با ورود خانواده های کارگران و برگزاری تظاهرات شهری در شوش، جنبه عمومی تری یافته است؛ این امر با پیوست  دیگر مردم شهر و بویژه همراهی کسبه و بازار با کارگران و پشتیبانی از اعتصاب و اعتراض آنها، از نظر طبقاتی هم  شکل همگانی تری بخود گرفته و رعشه بر اندام حکام کنونی و دستگاههای سرکوبگر آن همچون سپاه پاسداران انداخته است.
چنین روندی از مبارزه – پشتیبانی طبقات مردمی از مبارزات طبقه کارگر- که تا حدودی تنه به تنه برخی شکلهای کلاسیک مبارزه در تاریخ مبارزات کارگری در دیگر کشورها میزند، نشان از توان کارگران برای پیشبرد مبارزه و در دورنما رهبری مبارزات تمامی طبقات خلقی دارد. در انقلاب 57 همه به گرد بازاریان، و بازاریان به گرد روحانیون حلقه زدند. آنچه اکنون در ابعادی کوچک دیده میشود، این است که میتواند وضع به گونه ای دیگر به پیش رود، کارخانه ها و کارگاهها محل و مرکز ثقل تشکل و پپشروی گردند و تمامی طبقات خلقی به گرد طبقه کارگر حلقه زنند.
 و باید که چنین شود؛ و تنها این طبقه است که در صورت رهبر انقلاب ایران شدن، میتواند آنرا به اهداف خود رسانده و به استقلال و آزادی و برپایی جامعه ای دموکراتیک نائل گرداند.
امر اخیر نمیتواند صورت گیرد، مگر آنکه کارگران در سطح کشوری، به اشکال تشکیلاتی ابتدایی خود یعنی سندیکاها - و در شرایط انقلابی به  شوراهای کارگری خود - و به اشکال عالی خود یعنی حزب سیاسی برای گرفتن قدرت، به حزب کمونیست واقعی طبقه کارگر مسلح شوند.
در دوره حاضر، به واسطه مبارزه کارگران در شوش و اهواز و در پی آن اراک و تهران - بواسطه وجود سندیکای شرکت واحد - این کارگران به پیشروترین  بخش های طبقه کارگر و این مناطق به مناطق اصلی- اما تا حدودی تک افتاده - مبارزات کارگری تبدیل شده اند. چنین امری دیر یا زود و به ویژه به دلیل تداوم بحران جاری و نیز سیاستهای حاکم که بخش های دیگری از طبقه کارگر را به میدان مبارزه خواهد کشاند، پایان یافته و مبارزات کارگری به مناطق دیگر گسترش یافته و جای جای ایران همچون شوش واهواز و اراک و تهران خواهد شد.
تا کنون صف کشی نیروهای سرکوبگر رژیم و دنبال بهانه گشتن برای سرکوب مبارزات کارگران نیز بخوبی با هوشیاری کارگران نقش بر آب شده است. کارگران در حال حاضر در پی خواستهای صنفی و تا حدودی سیاسی خود هستند. آنها به هیچوجه تمایل به درگیر شدن نداشته و همه  مبارزات خود را به گونه ای مسالمت آمیز پیش برده اند. رهبران مبارزه آنها بکرات یاد آوری کرده اند که ما گرسنه ایم، سفره هامان خالی است. حقوق ها عقب افتاده و  وضع کارخانه خوب نیست، و باید نه به بخش خصوصی و نه به دولت، بلکه به شورایی کارگری واگذار گردد(البته شورایی که کارگران برای اداره کارخانه میخواهند، در شرایط معین این شرکت درخواست شده و بکلی با شوراهای انقلابی که ارگان های قدرت سیاسی هستند فرق میکند و بحث و بررسی ویژه ای را طلب میکند). به این ترتیب، خواست کارگران، شعارهای  و اشکال مبارزاتی آنها،  نشان از این دارد که کارگران دنبال خواستهای خود بوده و هستند و تمایلی به درگیر شده با نیروهای سرکوبگر نظام را ندارند.
به این امر باید توجه کرد؛ زیرا برخی جاشان نمی گیرد، اغلب جلو میروند و گمان میکنند که  طبقات مختلف مردم همین الان خواست سرنگونی نظام را پیش گذاشته اند.
در این خصوص، باید میان تمایلات ژرفتر طبقات مختلف خلقی و خواستهای معینی که در یک اعتراض، گردهمایی و یا اعتصاب صنفی پیش میگذارند، فرق گذاشت و این دو را یک کاسه نکرد.
همچنان که در گفتگوهای خصوصی و عمومی مردم بیان میشود، تمامی طبقات خلقی، این نظام را نمیخواهند و چنانچه نظام، رفراندومی برقرار کند و در آن از مردم بخواهد که رای به بودن یا رفتن این نظام دهند، اکثریت باتفاق مردم رای به رفتن آن خواهند داد. اما نظام چنین رفراندومی را برگزار نکرده و نمیکند و برعکس مایل است وانمود سازد که مردم با نظام مشکلی ندارند و صرفا برخی خواستهای صنفی و محدود خود را دنبال میکنند.
و باز روشن است که این نخواستن، آنگاه که مجال بروز به آن داده نشود، در اشکالی ویژه از مبارزه و خیزش - برای نمونه در مبارزات عمومی و کشوری دی ماه 96 - بروز میکند. در چنین مبارزاتی که تا کنون اشکالی غافلگیرانه داشته، مردم، در شعارهای خود، کلیت نظام حاکم را نشانه گرفته و خواست سرنگونی آن را طرح کرده اند. 
 اما از سوی دیگر، ما شاهد مبارزات محدود و بخشی دسته های گوناگون طبقات هستیم که خواستهای صنفی و یا سیاسی محدود و بعضا محلی خود را دنبال میکنند. اینکه  گروهها و طبقاتی که این مبارزات صنفی یا محلی را دنبال میکنند، در دلشان چه میگذرد، عجالتا در محتوی، شعارها و  شکل مبارزه بروز نمیکند و بنابراین نمیتواند ملاک باشد. و گرچه میتوان به آن دامن زد و به آن آگاهی و غنای بیشتری بخشید، اما نمیتوان گفت که اعتصاب برای خواست صنفی نیست و قصد واقعی مردم سرنگونی نظام است. در حقیقت آن محتوی، شعارها و اشکالی میتواند ملاک داوری قرار گیرند که اکنون این گروهها و طبقات به صورت عملی و واقعی دنبال میکنند. تا زمانیکه آن خواستی که در دل و یا در پس ذهن مردم است، رو نیامده و شعارها و اشکال مبارزه  درخور خود را نیافته، آن تنها خواستی است در پس ذهن.  
هر کدام از این دو خواست،هر کدام نیاز به مبارزه ای متفاوت و با محتوی، شعارها و اشکال مبارزه ای متفاوت داشته و قوانینی جداگانه برای تکامل خویش دارند. گرچه این امکان همواره وجود دارد که  بواسطه شرایط معین ایران - در حال حاضر بویژه نوع برخورد نظام به اعتراضات و اعتصابات مسالمت آمیز و در آینده احتمالا به سبب سرخوردگی کارگران از بی نتیجه بودن اعتراضات و اعتصابات اقتصادی - از یکی به دیگری  گذر شده و مبارزات اقتصادی و صنفی و سیاسی محدود به مبارزات دامنه دار سیاسی – انقلابی  و برای سرنگونی کل نظام تبدیل شده، و یا برعکس، در صورت عقب نشینی حکام و یا سرکوب بی امان جنبش و کم شدن نیروی توده ها در مرحله معینی از مبارزه برای پیشبرد خواستهای خود، به اشکال مقدماتی تر، کم خطرتر و خواستهای قابل دسترس تر، مبارزه برگردانده شود.
بنابراین، ما باید همراه با مبارزات جاری حرکت کرده و قوانین رشد و تکامل آنها را بررسی کنیم و در کنار کارگران  به روشنگری بپردازیم، و نه اینکه بخواهیم به مبارزه جاری صنفی و با خواستهای سیاسی محدود، اشکالی را که اکنون نمیتواند وقوع یابد، تحمیل کنیم.
  آنچه اکنون بیش از هر چیز نیاز است، گسترش و عمومی تر شدن مبارزه است. از یک سو باید مبارزات طبقه کارگر بخشهای بیشتر و توده های بزرگ تری از این طبقه را فراگیرد و از سوی دیگر در مبارزات موجود کارگری پیشرفت و تکامل، خواه از جهت خواستها و خواه از جهت سازمان و تشکل پدید آید.

درود به کارگران مبارز نیشکر هفت تپه و فولاد اهواز

تنها رهبری طبقه کارگر میتواند انقلاب ایران را به پیروزی نهایی برساند

گروهی از مائوئیستهای ایران
27 آبان 97