۱۳۹۷ تیر ۱۴, پنجشنبه

نکاتی در مورد آتش زدن غرفه های کسبه در گلشهر



 نکاتی در مورد آتش زدن غرفه های کسبه در گلشهر

بازاری در گلشهر کرج که غرفه داران آن از کاسبکاران عمدتا کوچک(دست فروشان سابق)تشکیل شده بود، آتش زده شد. کاسبان به خوبی پی بردند که این امری عامدانه بوده است. دو موتور سوار دیده شده است که بنزین ریخته و آتش زده اند و لودرهایی که از پیش در آنجا آماده بوده اند و بسرعت به تخریب محل دست زده اند. انگشت اتهام کاسبان گلشهر کرج بدرستی حکومت (با گمانه های مختلف نسبت به شهرداری، سپاه و غیره) را نشانه گرفته است.
در این که این حادثه یک عمل از پیش برنامه ریزی شده بوده است، تردید نمیتوان داشت. از سوی دیگر شهرداری و ماموران آن هر کاری میکنند، اما آتش زدن غرفه هفتصد و شصت کاسب جزء- اگر کار آنها بوده باشد- بدون تایید مقامات خاص و بویژه اطلاعات (در حال حاضر باید بیشتر گفت اطلاعات سپاه) که قطعا در جریان هشدارهای پیشین شهرداری به کاسبان بوده اند و نیز پشتیبانی حداقل جناح هایی از حکومت نمیتواند انجام شود. بنابراین اتهام به سپاه برای آتش زدن، و یا اینکه اگر بوسیله ماموران شهرداری صورت گرفته از سوی مامورانی بوده که ماموران اطلاعات سپاه بوده اند و یا از سوی آنها اجیر شده اند، امری است که بیشتر با واقعیت جور در میاید.
 و اما اینکه چنین امری بویژه اکنون که بازاریان جسته و گریخته در اعتصاب و اعتراض بوده اند رخ میدهد، ذهن را بسوی ارتباط آن با این اعتراضات میبرد. زیرا اگر کار حکومت باشد که هست، دلیل آن نمیتواند اختلاف شهرداری با این کاسبان برای تخلیه محل باشد. دلیل آن از سوی عوامل آن یعنی جناح و باندهایی در حکومت، میتواند بسیار ساده باشد:
 «چرا بازار تهران اعتصاب و تظاهرات کرد؟ و حال که بازاریان اعتصاب و تظاهرات میکنند، باید در جایی کاری کرد که آنها حساب کار دستشان بیاید و بدانند که اگر در رفتار خود در تقابل و مبارزه با حکومتگران انحصار طلب، فاسد و دزد ادامه دهند، آینده ای این چنین در انتظار آنان است».
بازار تهران و دیگر شهرهای ایران اعتصاب و تظاهرات کردند چرا که به واسطه بالا رفتن قیمت ارز و رکود بیش از پیش در بازار یا به عبارت دیگر پایین آمدن قدرت خرید مردم، نمیتوانستند چرخه پولی خود را که سود آنها در آن نهفته است انجام دهند.(1) اما حکومت میتواند با چنین اعمالی به آنها هشدار دهد که به هر قیمت باید حجره خود را باز نگاه دارید و دست به بستن اعتصاب و تظاهرات علیه «حکومت مقدس» ما نزنید و اگر چنین کنید با واکنشی این چنین از جانب ما روبرو خواهید شد.
باید اشاره کرد که انجام چنین واکنش هایی نسبت به مبارزات مردم از جانب حکومت و بویژه جناح خامنه ای و اتاق فکر امنیتی حکومت تنها یک ظن و گمانه نیست و به عنوان یک روش همواره وجود داشته است. اتاق فکر امنیتی از نمایندگانی از جانب سران تشکلات سازمان ها و یا گروههای زیر تشکیل شده است: دفتر رهبری، سازمان اطلاعات سپاه، نیروهای انتظامی، ارتش، برخی از سران سازمان اطلاعات کشور که وابسته به جناح خامنه ای هستند، سران دستگاه قضائی و شورای نگهبان، برخی از وزیران در دولت روحانی، تعدادی از نمایندگان مجلس، گروه هیئت موتلفه و مصباح و غیره تشکیل شده است.
روش بالا نیز عموما بدین گونه بوده و هست که هر طبقه ای و هر دسته و صنفی که دست به مبارزه علیه حکومت  زده و میزند باید با واکنش حکومت روبرو شود و جایی به آنها  ضربه شصت نشان داده شود تا آنها قدر عافیت بفهمند. اگر روشنفکران دست به اعتراض و مبارزه میزنند باید با سلسله ای از قتل های برنامه ریزی شده آنها، ساکتشان کرد؛ اگر  زنان دست به مبارزه و تظاهرات میزنند باید به صورت آنان اسید پاشیده شودتا بدانند که نمیتوانند مبارزه اجتماعی و سیاسی خود را علیه حکومت پیش برند و روشن شوند که چه حوادثی در انتظار آنان است (باید تن فروش کُشی در مشهد و کرمان را که در گذشته از جانب سپاه و بسیج صورت گرفت و نیز تجاوز گروهی اخیر به دختران و زنان را در ایرانشهر که باز به همین باندها منسوب است، به این پروژه اضافه کرد)؛ اگر کارگران دست به اعتراض، اعتصاب و تظاهرات میزنند، باید طی حوادثی که بوی نقش عمد در آن میرود(مانند حادثه معدن زمستان یورت که سال گذشته و دو سه روز پس از روز نخست ماه مه روز جهانی کارگر بوقوع پیوست و بیش از چهل کارگر در زیر زمین مدفون شدند)آنها را سر جای خود نشاند، و اگر اکنون بازاریان دست به اعتصاب و مبارزه میزنند باید ضربه شصتی(پروژه آتش زدن غرفه کاسبان کوچک گلشهر) به آنها نشان داده شود تا بدانند که این امر ممکن است در آینده برای آنها پیش بیاید و بازار تهران در آتش بسوزد و اموال آنها طعمه حریق شود.(2)
این پروژه ها روی دیگری نیز دارد که همان«خود زنی» است و ما در مقاله «خودزنی و تهاجم به خلق»(تیرماه 97) به آن اشاره کردیم. به عبارت دیگر«مردم زنی»(یا انتقام گیری از مردم پس از هر اعتراض و جنبش) و «خود زنی» دو شکل اساسی تقابل غیر مستقیم و پنهانی حکومت و جناح مسلط آن یعنی خامنه ای با جنبش توده ها و طبقات و گروه های درگیر در آن بوده است. اینها به اضافه اشکال آشکار سرکوب، شیوه های اصلی کنونی مبارزه حکومت با جنبش توده ها و طبقات خلقی ست.
وظیفه پروژه های «مردم زنی» نشان دادن«ضربه شصت» به مردمی است که بواسطه حق و حقوق خود دست به اعتراض میزنند. این پروژه ها در حالیکه جنبش اصلی را که در شهرهای بزرگ و کلیدی رخ میدهد، نشانه گرفته است، اما عموما در مکان هایی رخ میدهد که دور از این مراکز هستند(محلهای کمتر در معرض جنبش و تظاهرات) و نیز عموما میان مردمی که مهجور تر و زیر ستم تر هستند( خلقهای زیر ستم مضاعف مانند  خلقهای کرد، عرب و بلوچ ، جریان مذهبی زیر ستم مانند سنی ها و دراویش) و اینجا در این مورد خاص کسبه بسیار جزء که حتی بیمه نیز نبوده اند. اینکه چرا این نوع مکانها و این مردم، محل و مورد این اقدامات قرار میگیرد به این علت است که اگر این پروژه ها واکنشی از جانب مردم برانگیخت، این واکنش ها در شهرها و یا مراکز اصلی و یا از سوی طبقات و یا لایه های قدرتمند نباشد و یا تاثیر قابل ملاحظه ای بر سیر عادی امور نداشته باشد تا بتوان آن را کنترل کرد و حتی با شیوه های ددمنشانه تری سرکوب کرد.
وظیفه «خود زنی» برعکس آماده کردن شرایط برای گرفتن زهر چشم از جنبشهای توده ای و طبقات خلقی درگیر در آن است و پس از آن است که سرکوب صورت خواهد گرفت. احتمال اینکه پروژه هایی این چنینی در آینده در ابعاد بزرگتری انجام شود بسیار زیاد است.
اما نتایج این پروژه ها که از سالهای پیش از 1376  آغاز شد و تا کنون ادامه یافته است بکلی برعکس بوده است و نه تنها کوچکترین تاثیر بازادارنده ای در جنبش مردم نگذاشته بلکه این جنبش را گسترده تر و شدیدتر کرده است. برای نمونه  میتوان به نتیجه  اسید پاشی به زنان در اصفهان نگاه کرد که موجب انزجار و نفرت بحق مردم اصفهان و تمامی ایران از حکومت شد. میتوان تصور کرد که  پروژه کنونی در گلشهر نیز نمیتواند تاثیری در اعتراض و جنبش بازاریان ایجاد کند و برعکس آنرا شدت خواهد بخشید. در حقیقت علل اصلی جنبش طبقات توده ای جامعه و گروههای زیر ستم، خود حکومت اسلامی و اکنون تجربه ای تقریبا 40 ساله داشتن مردم از آن، بحران اقتصادی، سیاسی و فرهنگی است. نمیتوان آتش را خاموش کرد بی آنکه علل آنرا از بین برد.
 زمانی ذهن این حضرات حکام بهتر و روشنتر از مخالفین طبقاتی خود کار میکرد که انگار «خِنگ» شده بودند. آنان جنبش طبقات مخالف از طبقه کارگر گرفته تا بورژوازی ملی و از انقلابی تا اپورتونیست راست و رویزیونیست (پس از استفاده بهینه از کمک های آن)را تجزیه و قطعه قطعه کرده و یک به یک آنها را به  زیر ضربات خود گرفته و ناتوان کرده و به محاق بردند. این از مقطع سال 57 آغاز شد و در طی سالهای جنگ و نیز اندکی پس از آن تداوم یافت.
پس از آن وضع به مرور برعکس شد. این بار حرکات و پروژه های جناح حکومت، از سرکوب مستقیم و آشکار گرفته تا اشکال سرکوب غیر مستقیم و پنهان، گرچه توانست حکومت را تا حدودی دیرپاتر کند اما هرگز نتوانست مبارزات رو به تکامل جنبش توده ها را متوقف سازد. این جنبش راه خود را از میان پیچ و خم ها باز کرد و به مرور نضج و استحکام بیشتری یافت.
اکنون میتوان گفت که مغز و ذهن آنها بشدت بد کار میکند و به مرور نیز بدتر شده و نهایتا از کار خواهد افتاد. آنان به بن بست رسیده و تقریبا دارند احمق و بی شعور میشوند.
این سیر تاریخ است. مبارزه «برگشت» در تاریخ علیه پیشرفت، نامحدود نیست. تاریخ اگر چه چند صباحی با عقب گرد راه میاید و بازگشت را جزیی از فرایند رو به تکامل خود میکند، همچنانکه هر پرش و خیزش عادی، حرکت رو به پسی را نیز دارد و از آن رو به پس رفتن، برای انباشت نیرو و جهت پرش بلندتر استفاده میکند، هم چنان هر بازگشتی در تاریخ، همین روند را دنبال میکند. این تنها لحظه ای است در سیر پیشرفت  و تکامل تاریخ. برگشتی است برای به اوج رساندن و بگونه ای همه جانبه تر و قوی تر در معرض دید قرار دادن امور کهنه  و گندیده ای که هنوز در  ژرفای جامعه وجود دارند،  آماده شدن برای تسویه حسابی عمیقتر با چیزهایی که وبال گردن پیشرفت هستند، عقب رفتن برای خیز برداشتن و پرشی بلندتر؛ تاریخ را نه میتوان متوقف کرد و نه میتوان برای همیشه به عقب برگرداند. بازگشت تاریخی، نسبی است در حالیکه پیشرفت و تکامل تاریخی مطلق است.
نیروی ارتجاعی و واپسگرایی که در شرایط خاص و معین درونی در ایران و نیز اوضاع جهانی( و البته با کمک امپریالیستها که خود جزیی از وجوه بیرونی این شرایط معین تاریخی هستند) امکان گرفتن حکومت را در سیر پیشرفت تاریخ یافته بود، با فعالیت شگرفی که از خود بروز داد، توانست نیروهای مخالف را غافلگیر کند. اینجا روشنی دید اینان نسبت به منافعشان و نسبت به اشکال تکامل رویدادها، کاملا نسبت به مخالفینشان که گویی مسخ و ابله شده بودند، چربید.(3) اینکه چرا مغز و ذهن یک نیروی ارتجاعی باید بهتر از نیروهایی کار کند که نماینده توسعه و تکامل تاریخ یک جامعه هستند، امر غریبی است. اما اگر ما بازگشت تاریخی را دارای نیروی زنده و توان معینی در مجموعه رو به رشد و تکامل تاریخ بدانیم و پی ببریم که نیروهای هر بازگشتی برای بازگشت به قدرت و حفظ موقعیت و بقای خود چه «روشن بینی»ای  نسبت به مخالفین خود می یابند- زیرا برای دوره ای کوتاه تاریخ و مجموع شرایط مشخص عینی و ذهنی با آنها خواهد بود به نفع آنها رقم خورده و خواهد خورد- و از سوی دیگر مخالفین آنها دچار چه «حماقتی» خواهند شد، آنگاه ما دلایل آن را خواهیم یافت و ایجاب و ضرورت وقوع یک رویداد و یا حادثه تاریخی و اتفاقات و شرایطی که این ضرورت از میان آنها رخ مینماید را بهتر درک خواهیم کرد.              
اکنون حوادث و رویدادها در ایران سرعت بیشتری نسبت به گذشته گرفته است. این رویدادها از یکسو بوسیله اعتراضات و مبارزات مردم شکل میگیرد و از سوی دیگر به وسیله حکومت و اتاق فکر امنیتی رژیم که احمقتر از گذشته شده است، به آن دامن زده میشود. اگر طبقات حاکم بورژوا- ملاکان کمپرادور زمان شاه دچار اشتباهات و حماقتهایی یکی پس از دیگری شدند، چرا حکام جمهوری اسلامی نباید دچار این اشتباهات و حماقتها شده و بدتر از آن  بورژوا- ملاکان کمپرادور بکلی احمق شوند؟
هرمز دامان
نیمه نخست تیرماه 97
یادداشتها
1-   در اینجا نیازی نیست وارد این بحث ها شویم که این «سود» خود شکل تغییر یافته ارزش اضافی است و نمیتواند از حوزه گردش- گردش پولی یا گردش کالایی صرف و بیرون از تولید - بیرون بیاید. در عین حال شرایط خاص اقتصاد حال حاضر ایران و اشکال چاپیدن مردم و از جمله رانت خواری، تقلبات و فساد موجود، اشکالی افزون بر اشکال ساده تولید ارزش اضافی و مسئله تبدیل آن به سود در شرایط عادی دارد و نیازمند تحلیل ویژه است.
2-   باید به این لیست آتش زدن ساختمان پلاسکو و برخی ترورهای حکومتی  را نیز اضافه کرد. آتش زدن مزبور اقدامی بود که برای لاپوشانی قتل رفسنجانی بوسیله جناح خامنه ای و منحرف کردن مباحثات میان مردم در مورد آن و فضای سیاسی بوجود آمده که بشدت علیه خامنه ای و جناحش بود، صورت گرفت. در مورد ترورها باید گفت که اینها صرفا در مورد سران حکومت و یا روشنفکران نیست بلکه میتواند در مورد برخی افراد از میان ملیتها و گروههای اقلیت مذهبی همچون سنی ها و غیره  نیز باشد.
3-   بهتر است ما تنها بروی این دلیل که اینان خدعه و فریب دادن مردم تا حدودی مذهبی ایران، و توطئه و سرکوب و کشتار شخصیت ها و طبقات مخالف را پیشه کردند و از این رو توانستند حکومت را غصب کنند و تداوم بخشند، پافشاری نکنیم. این دلیل وجود داشت و یکی از دلایل مهم بود، اما در عین حال باید درباره شرایطی که از جانب حکومت شاه ایجاد شد، شرایطی در میان مردم که مورد پشتیبانی از خمینی گردید و شرایط نیروهای  پیشرو بحث کرد که چنین شیوه هایی توانست در آنها موثر واقع شود. در مورد وضع نیروهای پیشرو باید گفت  که در بسیاری از جنبش های دیگر این امور از سوی نیروهای ارتجاعی انجام شد، اما جنبش های انقلابی و مترقی در فرایند بسیار کوتاه مدتی خود را بازسازی کردند و تواستند نبرد و جنگ با ارتجاع را تداوم بخشند.. برای نمونه بنگریم به انقلاب بزرگ 1905 روسیه که چگونه نیروهای انقلابی بلشویک توانستند در مقابل یورش ارتجاع به عقب نشینی دست زنند و پس از یکی دو سال، ضربات وارده از سوی ارتجاع را ترمیم کنند و پس از 12 سال انقلابات دیگری را پیش برند. و یا  به جنبش بزرگ خلق چین که در سال 1927 سرکوب شد و سپس خود را بازسازی کرد و به مبارزه از طریق روستاها از همان سال روی آورد؛ و یا باز از نیروهای بزرگ 300 هزار نفری حزب کمونیست که پس راهپمایی طولانی سال 1937  و در نتیجه سرکوب ارتجاع تنها بیش از 30 هزار نفر باقی نمانده بود و همین 30 هزار نفر انقلاب راپیش بردند و توانستند خود را توسعه و جنبش طبقه کارگر و خلق چین را تکامل بخشند. ممکن است که گفته شود شرایط متفاوتی بر جهات مختلف این جنبش ها و اوضاع جهانی حاکم بوده است و غرض نیز همین شرایط متفاوت است.

۱۳۹۷ تیر ۱۰, یکشنبه

شورش برای آب شیرین در خرمشهر


شورش برای آب شیرین در خرمشهر

هنوز خون مردم کازرون خشک نشده، هنوز غم و غصه و رنج هولناک و عمیق مردم زحمتکش ایرانشهر بواسطه زنان و دخترانشان که قربانی توطئه های کثیف حکومتیان در میان مردمان بلوچ شده اند تازه است، هنوز بازداشتی های تظاهرات تهران در روزهای نخست تیرماه در حال شکنجه شدن هستند که یک جای دیگر مملکت شورشی دیگر و این بار برای آب بوقوع میپیوندد و رژیم تا مغز استخوان فاسد، دزد، جانی و کثیفی که با نام مذهب مدت چهل سال خون مردم را در شیشه کرده، مردم را به رگبار میبندند تا اگر بتواند بقای حکومت ننگین خود را چند روزی بیشتر ادامه دهد.
مردم خرمشهر آب شیرین نداشتند؛ همچون مردم آبادان حدود 20 سال پیش؛ و در جمهوری اسلامی که «همه مسلمان و برادرند»بخشی از مردم برای اینکه «برادران مسلمان»شان آب شیرین را به کشور همسایه فرستاده اند، باید بوسیله این «برادران» کشته شوند تا بالاخره این برادران اخیر رضایت دهند و آب شیرین را به آنها باز گردانند. بدست آورن چیزهایی بسیار ساده بوسیله مردم چه هزینه های گزافی دارد، آنهم زمانی که دزدی های میلیاردی حضرات از واردات موبایل و ماشین  با ارز دولتی و یا خرید سکه و دلار کلان چنان گنداب و تعفنی بیار آورده که تحمل آن از قدرت مشام خارج شده است.
فاجعه کم نیست در جمهوری اسلامی، و کشتن مردم خرمشهر که بخش مهمی از آنان را برادران و خواهران عرب ما تشکیل میدهند، نیز بخشی از فجایعی است که در حکومت آخوندها و برادران و خواهران مکلایشان باید اتفاق افتد و یکی پس از دیگری اتفاق میافتد.
و بازهمچنانکه اغلب دیده ایم حکومت آخوندها و پاسدارانشان دست بزن و بُکش بیشتری در مناطقی دارند که مردمان آنها در شرایط محرومیت بیشتری قرار دارند همانند عربها، بلوچ ها، کردها، آذری ها و یا  در مورد گروههایی که اقلیت هستند مانند دراویش.
درود بر مردم خرمشهر
درود بر مردم خرمشهر که دیگر همچون گذشته به تحمل آنچه بر آنان رفته دست نزدند، بلکه به مبارزه ای جانانه برای گرفتن آن برخاستند. مردم خرمشهر کاملا آگاه بودند که چگونه آب شرب در منطقه به عراق فرستاده میشود و این آگاهی به آنان یاری کرد تا در خواستشان متحد تر ،محکمتر، قوی تر و پیگیرتر باشند و هیچ تشبث و دروغی از جانب حکومتیان و از جمله فرماندار این شهر آنان را نفریبد. آنان پیش از شورش خود هم سراغ نماز جمعه رفتند و آن را به هم زدند و هم نگذاشتند فرماندار با دروغهای خود آنان را بفریبد و فریاد «دروغه، دروغه» سر دادند.
آنچه خرمشهر( و کازرون پیشتر) نشان داد و نشان میدهد این است که اینک دیگر میرود تا هر مسئله ای در جمهوری اسلامی از بزرگ گرفته تا کوچک، به شورش و زد و خورد میان «سپاه» حکومتیان و مردم کشیده شود.
 اعتراض، اعتصاب، تظاهرات، شورش و زد وخورد؛ این است آینده رشد و تکامل جنبش کنونی خلق ایران. خلقی که اکنون حکومت را بیشتر و عمیق تر از پیش شناخته و به فساد و چم و خم شگردها، دروغها، فریبهای آن بیش از گذشته پی برده است.  
گروهی از مائوئیستهای ایران
نهم تیرماه نود وهفت



درباره اعتصاب بازاریان


درباره اعتصاب بازاریان

اعتصاب بازار
از روزهای نخستین تیرماه جاری بخش هایی از بازار تهران  به پای بستن مغازه های خویش رفتند و سپس گروه های بیشتری از بازاریان به آنها پیوستند و پس از آن بستن بازارها واعتصاب بازاریان، به شهرهای دیگری از جمله اراک، کرمانشاه، اصفهان، تبریز، شیراز، شهرهای کردستان و غیره گسترش یافت.
 بازاریان بویژه در تهران تنها اقدام به بستن بازار و اعتصاب نکرده، بلکه دست به گردهمایی و تظاهرات خیابانی زدند و بخشهایی از مردم نیز از موقعیت استفاده کرده و به جمع آنها پیوستند و با پیوستن آنها این تظاهراتها و راهپیمایی ها گستره و شدت بیشتری یافت و حکومت اسلامی نیز با عنوان کردن اینکه بازاریان اصیل در این بستن و اعتصاب و راهیپمایی ها دست ندارند، اقدام به سرکوب تظاهرات و اعتصاب نمود و بسیاری از بازاریان را دستگیر و زندانی کرد.
علل اعتصاب بازاریان
اعتصاب بازاریان  با انگیزه اقتصادی صورت گرفته و به طور عمده در نتیجه نوسانات نرخ ارز و افزایش قیمت دلار در بازار به وقوع پیوست. قیمت بالای ارز جاری یعنی دلار آمریکا معاملات بازاریان را مسدود کرد و اینان نه بطور کلی نه میتوانستند بخرند و نه بفروشند.(1) این وضع را باید به رکود نسبی در بازار ایران اضافه کرد که شرایط را به گونه رقم زده که توده های کارگر و زحمتکش مردم که بخش بزرگ مصرف کنندگان هستند حتی نمیتوانند از عهده خورد و خوراک و نیازهای اساسی خود بر آیند.
 بازار مرکز مبادله و تبادلات جنسی و پولی و مرکز بورژوازی تجاری(خواه کمپرادور و خواه ملی) و از مراکز خرده بورژوازی مرفه و میانی ایران است. ورود این لایه های و طبقات به مبارزه جاری، قطعا این مبارزه را گسترده تر و جاندارتر از پیش می نماید و به نوبه خود بر لایه های و طبقات دیگر از جمله طبقه کارگر تاثیر میگذارد.
نسبت دادن مبارزه بازاریان به گروهی مجهول
البته گروهی و از جمله روحانی و  دولتش تلاش دارند این حرکات بازاریان را به جناح های مخالف خود نسبت دهند و آنرا توطئه ای از جانب آنها قلمداد کنند. این امری عادی شده است که هر حرکت و مبارزه ای که در مملکت از جانب طبقات و لایه های مختلف خلقی- و این حرکت و مبارزه میتواند در زمینه های گوناگون فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و اینک اقتصادی باشد -  بوقوع بپیوندد، باید بوسیله بدخواهان دولت صورت گرفته باشد. جناح خامنه ای، جناح روحانی و جناح روحانی، جناح خامنه را  مسبب آن به شمار میآورد.
حتی اگر چنین باشد- که در برخی موارد این چنین هم است- این امری جانبی و غیرعمده نسبت به هسته اصلی و کل اعتراض است و عموما این گونه حرکات در این موارد نقش اساسی ندارند. در این مورد ویژه یعنی اعتصاب بازاریان، گویا میل و خواست روحانی رئیس جمهور این است که هزار و یک مشکل اقتصادی بوجود آید، اما آب از آب تکان نخورد. از نظر روحانی ارزش برابری ریال نسبت به ارزهای خارجی میتواند تا حد غیر قابل تحمل مثلا یک دلار 10000 توامان پایین بیاید(که ما «دلار 10 تومانی نمیخوایم، نمیخوایم!» از شعارهای بازاریان بود) اما هیچکس هیچ اعتراضی نکند. از جمله یک تاجر یا معامله گر کوچک بازار که اگر امروز جنسی را که دیروز خریده، بفروشد، فردا نمیتواند با پول آن حتی نصف آن را خریداری کند و این جدای از این است که این امر پایین آمدن ارزش ریال و گران شدن کالاهاو بطورکلی رکود و تورم به نوبه خود و از مدتها پیش خرید و فروش را تا حد زیادی قفل کرده و به کسادی بازار و در نتیجه سود و درآمد این طبقه  دامن زده است.  
در مرحله کنونی انقلاب، خرده بورژوازی میانی، مرفه و بورژوازی تجاری ملی جزیی از خلق هستند
با توجه به اینکه ما در مرحله دموکراتیک انقلاب بسر میبریم خرده بورژوازی میانه، مرفه و بورژوازی تجاری ملی جزیی از نیروهای خلق به شمار میایند. باید حساب این لایه ها و طبقات را از دلالها، احتکار گران، رانت خواران و غیره جدا کرد.
تمامی طبقات فعال در بازار رانت خوار، دلال، محتکر، دزد و فاسد نیستند و هیئت موتلفه نماینده بازاریان، نیست
 این امری بسیار مهم است، زیرا عموما، اکنون و به تمامی نام «بازار» معادل نام نیروهای طبقاتی ای قرار گرفته که این حکومت جمهوری اسلامی نماینده آنهاست و اساسا یا بخشا با پشتوانه اجتماعی - اقتصادی آنها بسر کار آمد و توانست با واسطه این«پایگاه سنتی» خود تداوم یابد. اغلب این گونه گفته میشود که اینان با حکومت اسلامی پیوندهای عمیق دارند، در 40 سال حکومت اسلامی حتی یکبار دست به اعتصاب نزده اند و دزد ها اقتصادی، دلالان، احتکار گران، رانت خواران همواره یا از میان آنها برخاسته و یا با آنان پیوندهایی داشته اند.
 اما این امر که از میان این طبقات و لایه های طبقاتی، عده ای از مزایای رانتهای حکومتی و یا در دورانی از کوپنی شدن کالاها استفاده کرده اند، دست به احتکار زده اند، دلالی کرده  و دزدی و فساد داشته اند و احزابی همانند هیئت موتلف اسلامی خود را نماینده بازاریان دانسته اند، نباید با این نکته درهم و مشتبه شود که این طبقات از نظر استراتژی انقلاب دموکراتیک نوین ایران به طبقات خلقی تعلق دارند،هر چند که ممکن است در شرایط و مراحل معینی از صف خلق جدا شده و جزیی از ضد خلق گردند و در مقابل کل مردم بایستند.
این نکته درست است که سازمان سیاسی ای همچون هیئت موتلفه در گذشته نماینده بخشهایی از بورژوازی تجاری بوده است، اما این جریان پس از گرفتن قدرت سیاسی و بدست آوردن تسلط اقتصادی و بویژه در اختیار گرفتن اتاق بازرگانی و بخش مهمی از تجارت خارجی و داخلی، استفاده از منابع  و رانتهای حکومتی  و تصرف برخی از مهمترین کارخانجات به ثمن بخس و به قیمتهای نازل و مفت، به یک سازمان انحصار طلب و بورژوا- کمپرادوری تام و تمام تغییر یافته است که منافعش از طریق روابط  تجاری با امپریالیستها(یا دلالان واسطه) و نیز انحصار داخلی تجارت برخی از رشته های اصلی اقتصادی تامین میشود. اقدام اخیر بازاریان نشان داد که بخش بزرگ بازاریان در تهران و شهرستانها از این جریان پشتیبانی نمیکنند و یا بر مبنای مثلا مشورت با این جریان دست به کاری نمیزنند.  در واقع، اکثریت بازاریان از سالهای منتهی به دوم خرداد و بویژه از آن پس به بعد هیچگاه  از کاندیدهای مورد پشتیبانی خامنه ای که مورد پشتیبانی هیئت موتلفه بوده است و از این حزب حمایت نکردند و اکنون که خود مستقیما دست به اعتصاب میزنند، بروشنی نشان میدهند که وابستگی های خود را به حکومت که بهر حال همواره داشته اند و آنان هرگز مانند توده های زحمتکش کارگر و دهقان و لایه های پایین خرده بورژوازی زیر فشارهای اقتصادی نبوده اند، به مرور از حکومت می بُرند و  صف خود را از طبقات منتفع در حاکمیت، به تدریج بیشتر جدا کرده و در صف خلق جای خود را بیشتر قوام میبخشند. این یک گسیختگی عینی اقتصادی و در عین حال گسیختگی ذهنی یعنی سیاسی و  فرهنگی است در وابستگی های نسبی بازاریان و بورژوازی تجاری و نیز قشرهایی از میان لایه میانی و بالای خرده بورژوازی سنتی به حکومت مذهبی اسلامی و به عنوان پایگاه سنتی این حکومت و پیروی آنها از حکومت کنونی.  
تاثیر مبارزات بازار بروی طبقه کارگر
با این تفاصیل، وظیفه طبقه کارگر در درجه نخست پشتیبانی از خواستها، اعتراضات و مبارزات  این طبقه و تنظیم خواستهای اساسی آنها در چارچوب برنامه حداقل دموکراتیک انقلاب و تیز کردن و جهت دادن آنها و دفاع از یکپارچگی و اتحاد طبقات خلقی است. امری که برای تکامل انقلاب دموکراتیک نوین ایران و وظایف سنگینی که این انقلاب در مقابل ارتجاع کمپرادوری مذهبی (و غیر مذهبی) و امپریالیستها به عهده دارد، و اقداماتی که از جانب این نیروها برای تلاشی خلق  و شکست خلق صورت خواهد گرفت و رویدادها و حوادثی که این انقلاب بناچار در آینده با آنها روبرو خواهد شد، امری کلیدی و حیاتی است. تردیدی نیست که حرکات اخیر بازار به نوبه خود روی طبقه کارگر تاثیر خواهد داشت و موجب برانگیختن تمایل در این طبقه برای برپایی اعتصابات اقتصادی و سیاسی خواهد شد. جدای از پیوندهای اقتصادی بخش های مبادله و تولید و تاثیر متقابل اخلال در هرکدام از این بخش ها بروی یکدیگر، این فکر بسیار ساده وجود خواهد داشت که زمانی که بازاریان که به هر حال از نظر شرایط اقتصادی و رفاه  در وضع تقریبا غیر قابل قیاسی با طبقه کارگر قرار دارند، به اعتصاب بر میخیزند و از وضع نابسامان اقتصادی خود مینالند، آنگاه طبقه کارگر که بی چیزترین و زیر فشارترین طبقه اجتماعی کنونی ایران است، چگونه میتواند شرایط اسفناک اقتصادی را تحمل کند و به گونه ای همگانی دست به اعتصاب اقتصادی- سیاسی نزند.     
طبقه کارگر با این لایه های و طبقات ضمن پشتیبانی از خواستها آنها و تنظیم آنها در چارچوب برنامه حداقل دموکراتیک انقلاب یعنی ضمن اتحاد، که امری بسیار مهم در ایجاد اتحاد خلق در مرحله کنونی انقلاب است، دو مبارزه مهم خواهد داشت:
 یکی از این دو مبارزه بر سر رهبری جنبش خلق است. این طبقات  به همراه بورژوازی تولیدی  ملی ایران از قدرت مالی و فرهنگی بیشتری نسبت به طبقه کارگر برخوردارند و امکانات روبراه تری برای تشکیل حزب و سازمان دادن خویش دارند و زودتر میتوانند برای رهبری جنبش اقدام کنند و تلاش کنند که مبارزات طبقه کارگر و زحمتکشان را در خدمت خود و در چارچوب منافع خود در بیاورند و همین امر مبارزه ای سخت را برای نرفتن طبقه کارگر زیر بال و پر اینان و رهبری شان، و از سوی دیگر گرفتن رهبری جنبش خلق و انقلاب از اینان ایجاب میکند.
 دو دیگر، مسئله مبارزه با رویه های مماشات جویانه و سازشگرانه آنها خواهد بود. بورژوازی تجاری ملی(و همچنین بورژوازی تولیدی ملی که سازمان های سیاسی خود را داشته و دارد)(2) و یا خرده بورژوازی مرفه و میانی، نماینده رادیکالیسم انقلاب دموکراتیک نوین ایران نبوده و نیستند. این طبقات در کنار روحیه ی خواست مبارزه با ستم بورژوا- کمپرادورهای مذهبی و امپریالیستها، مملو از مماشات و سازشند و به محض این که دری به تخته بخورد و منافع اینان برآورده شود، سعی خواهند کرد جنبش طبقه کارگر و خلق را به سازش بکشانند. بنابراین وظیفه طبقه کارگر و پیشروان این طبقه کنترل نوسانات این طبقات و مبارزه با روحیات سازشکارانه آنهاست.  
تاثیر مبارزات کارگران بروی بازار
این امربا گسترش اعتصاب همگانی و سراسری از بازاریان به دیگر طبقات و بویژه به طبقه کارگر، در آینده و با توجه به تداوم کنونی شرایط اقتصادی رکود، تورم و بحران اقتصادی و نیز سیاستهای اقتصادی ای که  جناح خامنه ای از یکسو و دولت روحانی از سوی دیگر در پیش گرفته اند، بوجود خواهد آمد. همچنانکه ما شاهد آن بودیم در انقلاب 57  ورود همگانی طبقه کارگر با اعتصابات اقتصادی- سیاسی به انقلاب، تاثیر بسیاری از جهت های گوناگون گسترش، عمق و رادیکالیسم در انقلاب داشت و محرک نیرومندی در پیش برد آن بود. بنابراین در آینده نیز ورود این طبقه، خواستهای و اعتراضات تمامی طبقات از جمله بورژوازی تجاری و تولیدی را رادیکالتر و در براندازی حکومت اسلامی کنونی مصمم تر خواهد کرد و تمامی اشکال مبارزه را به سطحی بالاتر خواهد برد.
 مشکل اساسی همچنانکه در بالا به آن اشاره کردیم این است که طبقه کارگر بسادگی و در شرایط فقدان سازمان های سیاسی رزمنده و رهبری کننده آن بزیر رهبری این طبقات رود؛ و این امری است که باید طبقه کارگر و پیشروان صادق آن با ایجاد سازمان طبقه کارگر یعنی حزب کمونیست نوین ایران و آوردن تمامی مبارزات این طبقه بزیر رهبری این حزب با آن به مبارزه برخیزند.   
چپ دروغین،«چپ رو» ها و مبارزات دموکراتیک در ایران
چند کلمه ای هم در شرح «بور» شدن های پی در پی این «چپ» سخن بگوییم.
این چپ بر دو بخش است. یک از این دو، «چپ رو» های دروغین یعنی ترتسکیستها و گروههای رنگارنگشان(گروههای کمونیسم  کارگری  یا در واقع کمونیسم امپریالیستی، حکمتیستی  و وحدت کمونیستی و دارودسته های بین الملل چهارمی) هستند که شعار انقلاب سوسیالیستی را در مرحله کنونی انقلاب علم کرده اند(که البته به پیروی از اربابان بورژوا- کمپرادور سلطنت طلب خود، ظاهرا بیشتر آنها آن را کنار گذاشته اند)، درحالیکه خود کوچکترین باور تئوریک و عملی ای به آن نداشته و ندارند. تمامی اقدامات آنها نه در چارچوب «چپ روی» ای واقعی و عملی، بلکه در چارچوب مشتی توصیه های اقتصادی بسته و محدود به طبقه کارگر خلاصه گشته و میگردد. اینان در آینده همچنان مجبور خواهند بود که مبارزات  طبقات غیر کارگر را «درز» بگیرند و در مورد آن سکوت کنند(همچنانکه اکنون در مورد مبارزات جاری بازاریان سکوت کرده اند، انگار نه انگار وجود دارد!)؛ و یا مانع  پشتیبانی طبقه کارگر از مبارزات دیگر طبقات اجتماعی منجمله لایه های خرده بورژوازی و بورژوازی ملی گردند. این گروهها یا سیاستهای خود را یواشکی تغییر میدهند و آنچه چهل سال بلغور کرده اند یک شبه به باد فراموشی میسپارند و یا  در انزوای بیشتری نسبت به وضع کنونی خود قرار گرفته و کاملا منفرد میشوند.
دیگری چپ هایی هستند که ترتسکیست به مفهوم دقیق آن نبوده، بلکه دارای گرایشهای شبه ترتسکیستی هستند. اینان نیز  خواه ناخواه مجبور خواهند بود که در مورد مبارزات  طبقات خرده بورژوازی سکوت پیشه کنند و یا اگر اشاره به آن میکنند خیلی سریع از آن رد شوند و  طبقه کارگر را به سیاست تنگ نظرانه محدود بودن به خود و در بهترین حالت به گروههایی از دیگر لایه های زحمتکش و برخی جنبشهای دمکراتیک همچون زنان، دانشجویان، جوانان، ملیتها و مذاهب غیر حاکم و غیره محکوم نمایند.  تازه در مورد همین جنبشهای دموکراتیک و درون آنها هم، طبقه کارگر به ناچار با سیاستهای طبقات بورژوازی ملی و لایه های خرده بورژوازی مرفه  و میانی روبرو خواهد شد، و باید در مورد سیاستها و  برنامه های این طبقات و لایه ها، شکلهای گوناگون و با مضمون متفاوتی از سیاست وحدت و مبارزه را پیشه کند. بطور کلی اینان از سیاست وحدت - مبارزه به بخش مبارزه آن میچسبند و در نتیجه معنای واقعی مارکسیستی آنرا مسخ نموده و به یک سیاست «چپ روانه» خرده بورژوایی تبدیل مینمایند.
 سیاست های گروههای «چپ رو» در آینده اینان را هر چه بیشتر از وضع و شرایط عینی مبارزه طبقاتی در ایران و نیازهای خلق به وحدت دور خواهد کرد و اینان همواره یا ساز مخالف خواهند زد و یا مواضع خود را تغییر داده و بخشا به راست تبدیل خواهند شد و همچون سازمان های توده ای- اکثریتی  و سوسیال دمکراتهای شبه چپ از قماش راه کارگر و حزب کمونیست ایران خواهند گردید. یعنی سازمان هایی که از سیاست طبقه کارگر در قبال دیگر طبقات تنها به بخش وحدت و اتحاد آن چسبیده( و به این طریق آن را از مضمون انقلابی آن که تنها در چارچوب وحدت - مبارزه معنا پیدا میکند، تهی میکنند و انرا به یک سیاست رفرمیستی تبدیل میکنند) و هر گونه مبارزه درونی در جنبش طبقات خلقی را تخطئه کرده و طبقه کارگر را به دنباله رو کتف بسته طبقات بورژوا و بورژوا تبدیل میکنند.
در این مورد در آینده بیشتر خواهیم نوشت.    
هرمز دامان
نیمه نخست تیرماه 97     
یادداشتها
1-   البته در این میان تفاوت نرخ های دریافت ارز دولتی برای صادرات به قیمت 4200 تومان و سپس دلار دریافت شده را به قیمت بازار آزاد یعنی 8000 تومان فروختن نیز مزید بر علت شده و به تلاطم و بهم ریختگی  بازار کنونی دامن زده است. همچنین است خریدهای یک جای سکه(یا دلار و یا وارد کردن ماشین) فراوان بوسیله برخی اشخاص خاص منسوب به سازمانهای مرتبط با دولت یا سازمان اطلاعات، که سیاستهای دولت کنونی را میدانند و در نتیجه از گران شدن یکباره سکه (و دیگر سیاستهای دولت در مورد واردات ماشین و یا دلار) کاملا اطلاع داشتند و امکانات آنها برای فروش با قیمت بالاتر و«یکشبه میلیاردها تومان» به جیب زدن؛اینها همه با هم یک مرتبه  آشفته «بازار» اقتصادی ایران را آشفته تر و در عین حال مشام سیاسی توده های مردم را که بسیاری از آنها این افشاگری های را دنبال میکنند، تیزتر کرد و در بالا بردن و عمق بخشیدن به انگیزه های اعتراضات و حرکات نوین جنبش موثر واقع گردید.
2-   سازمان های این جریان، جبهه ملی ایران، نهضت آزادی، گروههای مانند آن و نیز شخصیت های ملی مانند بنی صدر و امثالهم میباشند که گرچه فشارهای فراوان  اقتصادی، اجتماعی و سیاسی و فرهنگی  از جانب حکام مذهبی کنونی روی آنها وجود داشته و این فشارها آنها را از  بیشتر جهات ضعیف کرده است اما، همواره فعالیت داشته و دارند. اینها تلاش خواهند کرد که بورژوازی تجاری بازار را به زیر رهبری خود در آورند و این امری است که آنها با توجه به وجود پیوندهای میان آنها و بازار از گذشته تا حال امری قابل تحقق است. به این ترتیب بازاریان در حالیکه از رشته هایی که آنها را با واسطه مسائل اقتصادی و  فرهنگی و مذهبی به حکومت کنونی پیوند میدهد در حال گسستن است ، در عین حال از سوی دیگر این امکان که رشته های پیوندمیان آنها و سازمان های بورژوازی ملی نیرو گیرد و اینان به وسیله سازمان های بورژوازی ملی جذب شده و بوسیله این بورژوازی رهبری گردند، قوی میگردد. البته باید توجه داشت که بخشهایی از این لایه ها و طبقات این امکان را نیز دارند که به زیر رهبری بورژوا- کمپرادورهای سلطنت طلب وابسته به آمریکا بروند و دنباله رو آنها گردند. همه چیز بستگی به شرایط تکامل مبارزات طبقات خلقی کنونی و سیاست های سازمان سیاسی طبقات مختلف از جمله طبقه کارگر دارد.   

۱۳۹۷ تیر ۱, جمعه

فوتبال و سیاست


   

  فوتبال و سیاست


1
مردم ایران به ویژه توده های بزرگ کارگران، دهقانان و زحمتکشان در شهرها و روستاهای ایران به ورزش عشق و علاقه زیادی دارند. جدای از نیاز روزمره انسان به ورزش و حفاظت از سلامتی جسمی و روانی خود که دلیل اصلی است، بخشی از این علاقه مربوط است به وجود برخی از رشته های ورزشی در ایران مانند کشتی و نیز سنن رقابت سالم ورزشی از زمان کهن؛ بخشی دیگر ریشه هایش در وابسته به ورزش بودن آمادگی جسمانی و داشتن بدن ورزیده برای رزم و نبرد در میان ایرانیان از زمان باستان تا کنون است و بالاخره بخشی هم  به گستردگی ورزش و رشته های ورزشی در دوران کنونی، تبلیغات گسترده نظام ها در این موارد و برخی علائق ویژه چون شهرت و پول و این گونه چیزها برمی گردد.
در میان رشته های ورزشی، کشتی که ورزش سنتی ایرانیان به شمار می آید و فوتبال محبوب ترین رشته ها بشمار می آیند. والیبال و بسکتبال نیز که در سال های اخیر یا رشته های مدال آوری در سطح آسیا و یا مطرحی در سطح جهانی بوده اند، در میان مردم (بویژه لایه های خرده بورژوازی) که اینک بیش از هر زمان دیگر تشنه پیروزی در هر زمینه ای که پیش آید هستند، کمابیش محبوب شده اند.
فوتبال اما رشته ای است که به طرزغریبی محبوب و مورد علاقه مردم ایران (و البته نه تنها مردم ایران زیرا این رشته ورزشی محبوب ترین در اکثریت کشورهاست. اما ایران جزو کشورهایی است که این علاقه در آن در سطح بسیار بالایی می باشد) است، چندان که اغراق نیست بگوییم که با توجه به وجود و رقابت دو تیم فوتبال مشهور ورزشی پایتخت، این رشته ورزشی، خانواده ها، فامیل ها، اقوام و تقریبا بخش مهمی ازتمامی طبقات  مردم ایران را از دهه چهل تا کنون به هواداران این دو تیم تقسیم کرده است.
2
این مسئله اکنون بیش از هر زمان دیگری قابل رویت است که ورزش در کنترل دولت ها، باندهای حکومتی و مافیایی است و از آن به بهترین شکل های ممکن برای استثمار، سودجویی، سرگرم کردن و تحمیق توده ها استفاده می شود. سران باشگاه ها(نمونه وارترین آنها  باشگاه های ایتالیا و اسپانیا هستند)که خود نوعی کمپانی ها و تراست های ورزشی به شمار می آیند، جزو طبقه حاکم و ثروتمندترین افراد و گروه ها به شمار می آیند. موسساتی مانند فیفا و یا کنفدراسیون های قاره ای بنگاه های عظیمی هستند که همه چیز آن در دست ثروتمندترین افراد و پولسازترین  ورزشکاران می باشد و به وسیله با نفوذترین دولت های منطقه ای و یا باشگاه های متمول کنترل می شود. بسیاری از برد و باخت های ورزشی به ویژه در رشته های مهم و عامه پسندی مانند فوتبال با برنامه قبلی و از پیش تعیین شده صورت می گیرد. ورزشکاران رشته های مهم و پولساز مبالغ میلیاردی دستمزد می گیرند و همچون هنرمندان سینما و یا برخی از دیگر رشته های هنری تبدیل به تافته های جدا بافته ای از توده های مردم می شوند. بخشی از آنان این دستمزدها را در کارهای نون و آبدار سرمایه گذاری می کنند و تبدیل به سرمایه داران کوچک و بزرگی شده، یا جزیی از طبقه حاکم گردیده و یا به جریان های بورژوا- لیبرالی در جنبش مردم تعلق می یابند.
 در ایران ورزش و تقریبا مهم ترین باشگاه های ورزشی در کنترل دولت، باندهای اطلاعاتی، سپاه، نیروهای انتظامی و ارتشی قرار دارند و به صورت دوره ای ملک یکی از باندها می گردد. در فدراسیون ها جنگ و دعوا بر سر پست و مقام و دزدی ها و فساد وحشتناکی حکمفرماست. رئیس بازی و دلال بازی و دخالت نهادهای نظامی در امور چنان تمامی ورزش را در بر گرفته که سروصدای بسیاری از اهالی آن را در آورده و یکی پس از دیگری از محیط متعفن و فضای غیر حرفه ای که بر آن حاکم است، سخن می گویند. در این میان پو لهای هواداران و کمک های مالی آنهاست که در پی توطئه های از پیش تعیین شده به وسیله این سلاطین ورزش و فریب دادن آنها که که اغلب به کارگران و زحمتکشان تعلق دارند، به جیب زده می شود.
در کل  ورزش به دو پاره ی بزرگ تقسیم می شود: پاره ی بالایی ها که سر نخ آن را در دست دارند و تمامی حرکت های آن را کنترل می کنند ، یعنی دولت ها، مالکان باشگاه ها، اطلاعاتی ها، دلال ها و ورزشکارانی که خود را بالا می کشند... و پاره ی پایین که توده های بزرگ کارگران و زحمتکشان هستند که به دور از این هیاهوی پول پرستان و دزدان ومافیایی ها به ورزش علاقه ای سالم  دارند و رقابت های ورزشی را با شور و هیجان دنبال می کنند.
هرگونه بحث درباره غیر سیاسی بودن ورزش در دوران کنونی امری اشتباه است و با واقعیت تطبیق نمی کند.
3
 زمانی که ملتی در بسیاری زمینه های زندگی اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و غیره شکست های تلخی را تجریه می کند و دچار ضعف نفس می شود، آن گاه این ملت  به جستجوی حتی کوچک ترین دریچه ها و جزیی ترین امکان ها که در آنها بتواند این ضعف نفس را جبران کرده و اعتماد به نفس خویش را بازگرداند، بر می خیزد.
 ملت ایران بیش از چهار دهه است که اسیر یک نظام کهنه پرست و ددمنش  قرون وسطایی شده است. نظامی که  مانع شادی ها و حداقل لذت بردن از زیبایی های زندگی گشته و آنان را در غم و ماتم فرو برده و موجب آن گشته که این ملت به جای پیشرفت در بسیاری موارد پسگرد کند. ملتی که بنا به دلایل گوناگون  تاکنون نتوانسته وضع و نظم جاری را تغییر دهد و روان رنج کشیده و آسیب دیده خود را بازسازی کند. این ملت گاه با حسرت و بغض به پیشرفت های مثلا اقتصادی همسایه خود(حتی اگر ما آنها را پیشرفت ملی ندانیم) می نگرد و مغموم از عقب ماندگی خویش می گردد، و گاه از آزادی های ساده اجتماعی و سیاسی که در کشورهای دیگر وجود دارد اما وی از آنها محروم است، دل آزرده و غمگین می شود.
 برای چنین ملتی، بوجود آمدن یک حفره کوچک که بتوان از آن بهره برد تا بتوان این بار سنگین و کمابیش غیر قابل تحمل را که اینک بطرز سهمگینی بر دوش وی سنگینی میکند، قابل تحمل کرد، غنیمتی است. حفره ای که میتواند زندگی را اندکی با آنچه این نظام متعفن به آنها تحمیل کرده، متفاوت کند و سازی دیگر در آن نواخته شود. این امر به این ملت یاری میکند تا در آنچه همچون یک تاریکی بی پایان، همچون یک غم و افسردگی تمام نشدنی جلوه میکند، لحظه ای روشنایی و شادی و نشاط و شور و هیجان پدید آورد.
باری برای چنین ملتی به ویژه طبقات میانی آن، پیروزی هایی حتی کوچک در رشته های ورزشی و یا جایزه بردن یک هنرمند می تواند برخی خلاء های روحی و روانی موجود را پر کرده و احساس اعتماد به نفس را حتی در حد کوچکی به آنها بر گرداند. اعتماد به نفسی که می تواند همچون یک تجدید قوا جلوه کند و شادی ای که می تواند همچون نقطه ای سفید و روشن  بر یک اندوه بی پایان باشد.
 بدینسان است که مثلا پیروزی تیم فوتبال ایران بر استرالیا مردم را به خیابان می کشاند و تبدیل به جشن بزرگ ملی می شود. جشنی که همچون جرقه  کوچکی بر تاریکی های این ایام نکبت بار زندگی است. جشن و شادی ای که همچون خاری در چشم حکام متحجر و تنگ نظر جمهوری اسلامی فرو می رود.
تردیدی نیست که این یک مبارزه است. استفاده از فرصت هایی بسیار کوچک برای ایجاد خللی حتی کوچک در نظام کنونی، تودهنی زدن به آن و بازگرداندن اعتماد به نفس ملی و آن حس شادی و شورو حال و هیجانی که به انسان نیرو می بخشد تا نه تنها بتواند وضع را بر خود و در حد تحمل خود بگرداند، بلکه با آن مبارزه کند و به سود خود تغییر دهد.
 اکنون نیز که جام جهانی فوتبال در جریان است و تیم ملی فوتبال ایران در آن شرکت دارد بهانه ها برای آمدن به خیابان و به راه انداختن کارناوال های شادی، به مردم و به ویژه به جوانان وابسته به لایه های خرده بورژوازی و طبقه کارگر داده شده است.
روشن است که این گونه آمدن به خیابان ها صرفا برای پیروزی تیم ایران نیست. مردم ایران حتی اگر تیم ملی شان شکست هم بخورد،می خواهند به خیابان بیایند و شادی کنند. به این ترتیب مسئله، به هیچ وجه هویت یک شادی ساده ناشی از پیروزی ورزشی و بالیدن به آن را ندارد، بلکه بهانه ای و نوع و شکلی از مبارزه  با نظام و حکومت کنونی و آفریدن لحظه ها و وضعیتی است که ب به کلی در جهت متضاد با آنچه این حکومت خواهان آنست، می باشد.  تقابل و جنگ خانه و خیابان است که در جامعه ما دو قطب متضادند. شکافی ایجاد کردن است برای تحمل اوضاع کنونی و در عین حال  پیشروی بعدی.
و چه خوب می فهمند حکام کنونی این را که نه تنها آنچه که آنها می خواهند، نیست، بلکه کاملا در قطب مخالف جای دارد.
4
ممکن است برای برخی این گونه شادی های جوانان و مردم خیلی خوشایند نباشد و به آن دهن کجی بکنند و حتی مقابل آن موضع گرفته و آن را خوار شمارند و مثلا بگویند چرا ملت ما باید از پیروزی ساده در یک رقابت ورزشی این چنین خوشحالی زاید الوصف و مثلا غیرمعقول و نا مناسب با مورد، از خود بروز دهد؟ آیا این نشان نمی دهد که ما شایسته پیروزی های بزرگ تر و خوشحالی ها و شادی های بزرگ تری نیستیم؟ و بالاخره آیا بهتر نیست که مبارزه را مستقیما و در یک خط راست پیش ببریم و همواره با مشت های گره کرده و بروز خشم و کینه در خیابان حاضر شویم؟
5
انقلاب کنونی انقلابی دموکراتیک است و تمامی طبقات مردمی کارگر، دهقان، خرده بورژوازی و بورژوازی ملی در آن شرکت دارند. حکومت اسلامی کنونی نیز مبارزه ای را در تمامی وجوه علیه خود برانگیخته  است. از جمله ی این وجوه، مبارزه فرهنگی است و بخشی از این مبارزه فرهنگی، نبرد برای نشاندن شادی و شور و نشاط و هیجان به جای غم و اندوه و افسردگی و انفعال و گوشه گیری، نبرد برای روان هایی متکی به نفس و قوی به جای روان هایی آسیب دیده و ضعیف شده است. شکل پیشروی این مبارزه خاص نیز که با دیگر مبارزات و از جمله با اشکال ضد خود یعنی شورش های دی ماه 96 در پیوند است، بخشا از درون همین اشکال جاری است و نه مثلا اشکال ایده آلی که ما در ذهن خود می آفرینیم. ممکن است در این مبارزه این طبقه و یا لایه هایی از این طبقات بیشتر شرکت داشته باشند تا طبقه ای دیگر و یا لایه هایی از طبقات دیگر و در مبارزه ای دیگر برعکس. این تفاوتی در جایگاه و اهمیت مسئله ایجاد می کند، اما به هیچ وجه  نقش، جایگاه و اهمیت آن را هیچ نمی کند و بویژه منفی نمی نماید.
6
مبارزه طبقاتی در ایران بسیار پیچیده است و بالا و پایین و خم و قوس های بسیار دارد. آنچه ایده آل ماست یعنی یک جنبش متحد طبقات خلقی به رهبری طبقه کارگر، به طور مستقیم و پله به پله و رو به بالا پدید نمی آید، بلکه با حرکت از پیچ و خم های بسیار، مارپیچ ها و رفت و برگشت های فراوان و بی شمار و گاه حتی به شدت رنج آور و زجر آوری تحقق می یابد. ملت ایران از هر فضای و مورد حتی کوچکی برای پیشبرد مبارزه خود با نظام حاکم کنونی استفاده می کند. طبقه کارگر باید ویژگی های این مبارزات و وجوه مختلف آنها را بشناسد، هر کدام از بخش ها را در حد خود آن به آن توجه کند. آن را آگاهی ای گسترده تر و ژرفتر بخشد و با آن حرکت و همراهی نموده و رهبری اش کند.
هرمز دامان
نیمه نخست تیرماه 97    



   

از سکوت به فریاد - مبارزه به تمامی سلول های جامعه گسترش می یابد


از سکوت به فریاد

مبارزه به تمامی سلول های جامعه گسترش می یابد

مبارزه دموکراتیک کنونی توده های مردم با حکومت اسلامی از دو نظر درحال پیشروی است. از نظر گسترده گی و در بر گرفتن افراد و لایه های بیشتری از طبقات خلقی و از نظر ژرفا یافتن.
نگاهی به رویدادهای روزانه نشان از این امر دارد. هر رویداد کوچک و بزرگی میتواند نقش تازه ای در گسترده شدن مبارزه و پیوستن افراد و لایه های بیشتری به آن بازی کند و در هر زمینه ای نیز میتواند عمق تازه ای به مبارزه ببخشد.
 در چند هفته اخیر اتفاقاتی که در یکی از مدارس تهران افتاد پرده از روی رفتارهای کثیف یک ناظم با شاگردان نوجوان مدرسه برداشت. شخصی که وابسته به یکی از روحانیونی است که در حکومت کنونی دارای موقعیت هستند. افشای تک به تک و پس از آن گسترده تر خانواده ها در مورد رفتارهای شرم آورو منحرفانه جنسی این ناظم، که همچون بسیاری از حکام کنونی شهوت پرست و اساسا دست پروده آنها و نظام آنهاست، حلقه را برای حکام پول و زور و شهوت  بویژه جناح خامنه ای که دم و دستگاه فاسد قضایی و قضات جانبدار، رشوه گیر و پول پرست آن را در اختیار دارد، تنگ کرد. رژیمی که خود را منزه و پاک جلوه میدهد و میخواهد توده های مردم ایران را به زور هم که شده روانه «بهشت» کند، اما هر روز یکی از گنده کاری حکام منحرف و یا آقازاده ها و وابستگان آنها بیرون میزند.
شکی نیست که چنین کثافت کاریهایی در گذشته وجود داشته و اغلب مردم بنا به دلایل گوناگون از جمله فضای بسته و تنگ  سیاسی و نیز وجود برخی آداب و سنن و وجوه فرهنگی نادرست در میان مردم، در مقابل آنها سکوت میکرده اند، اما حال که مبارزه جاری در حال گسترده تر شدن است، مردم سکوت را درست نمیدانند؛ بویژه که بوی تعفن فساد و دزدی های میلیاردی طبقه حاکم نیز تمامی جامعه را در بر گرفته است.
آنچه در گذشته تماما مخفی صورت میگرفت، اکنون درپی تضادهای درونی جناح ها و باندهای طبقه حاکم از یک سو و بی پروایی و رعایت نکردن برخی ملاحظات آداب و سنن عقب مانده اجتماعی از سوی مردم، یکی از پس دیگری از پرده بیرون میافتد.
جدای از مسئله دبیرستانی در تهران، افشاگری های مردم و در پی آنها امام جمعه اهل سنت ایرانشهر( که گویا در حال جدال با دادگستری و دادستانهای شیعه ی استان سیستان و بلوچستان نیز هست و دیر نیست که پی اتهامات رئیس دادگستری استان و همچنین  دزد و جاه طلبی دیگر از خاندان قضایی یعنی جناب منتظری بازداشت هم بشود) در مورد قضیه تجاوز گروهی به بیش از چهل دختر و زن در ایرانشهر، نیز از همین گسترده شدن و عمق یافتن مبارزه بر میخیزد.
در شهری نه چندان بزرگ و با فرهنگ و ملاحظاتی بشدت سنتی که اجازه پنهان کردن ماجراهای این چنینی و یا حتی کشتن دختر بیگناهی  که مورد تجاوز قرار گرفته و برای حفظ «آبرو»، به خانواده وی میدهد، اینک دیگر مردم فریاد را بر سکوت و خاموشی ترجیح میدهند. آنان و بویژه دختران و زنان یکی پس از دیگری تمامی  این محضورات سنتی دست و پاگیر وعقب مانده را کنار گذاشته و تمامی خشم و کینه خود را نسبت به اعمال کریهی که نسبت به آنها و یا فرزندان آنها انجام شده، بیرون میریزند.
اینک و اینجا دیگر مردم تنها با نظام حاکم مبارزه نمیکنند، بلکه بناچار و در هر لحظه با خود و بارهای سنگینی که بر تمامی اذهانشان، بر فرهنگشان و بر تمامی آداب و سننشان سنگینی میکند، به مبارزه بر میخیزند.  اینک و اینجا این دو مبارزه چه پیوند درست و دقیقی دارند. مبارزه با کهنه پرست های حکومت مذهبی و پنهان کاری های آنها، در عین حال مبارزه با تمامی چیزهای کهنه و دست و پا گیری است که بویژه از برخی تعصبات مذهبی و آداب و سنن دینی بر میخیزد و آشکار کردن تمامی موارد ستمی است که پیش از این به دلایلی اینچنینی پنهان میشد. اینها اشکالی خاص از مصداق همان جملات انقلابی مشهور مارکس، انگلس،  لنین، استالین و مائو است و بروشنی نیزهمانها را بیاد میاورد:
 «چنانچه میخواهی خود را تغییر دهی باید جهان را در عمل تغییردهی و چنانچه میخواهی جهان را در عمل تغییردهی، باید خود را تغییر دهی.»
اخباری که تا کنون از این حوادث بیرون آمده این است که دست برخی از فرزندان وابسته به طبقات ثروتمند حاکم بر شهر و کشور و نیروهای بسیح و نظامی در کار است و این  نشان از توطئه برنامه  ریزی شده ای برای تقابل با جنبش زنان و سرکوب غیر مستقیم آن و ایجاد انحراف در جنبش خلق رادارد. با سخنانی که این جا و آنجا از رئیس دادگستری استان سیستان و بلوچستان بیرون میزند، هیچ بعید نیست که بسیاری ازافراد اصلی این ماجرا را فراری داده باشند.
همچنین است مبارزه  دختران و زنان شجاعی که تک و تنها  و گردآفرید وار به میانه میدان آمده و هماورد طلبانه و سلحشورانه، روسری از سر بر میگیرند، شعار بی حجابی سر میدهند و یا فریاد میزنند مرگ بر این حکومت، مرگ بر خامنه ای و نیروهای انتظامی رژیم نیز حقیرانه آنها را با کتک کاری دستگیر کرده و روانه بازداشتگاهها، شکنجه گاهها و زندانها میکند.
زمانی که ما این همه را کنار هم میگذاریم می بییم که توده های مردم از دختران و زنان گرفته تا خانواده ها و طبقات زیر استثمار و ستم اقتصاد، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی، اکنون همگی  از سکوت به فریاد رسیده اند.
رودهای زیادی یکی پس از دیگری جاری میشود. رودهایی که تا کنون راکد بوده اند. این رودها در کنار یکدیگر جاری میشوند و با یکدیگر ارتباط میبابند و به مرور یکی خواهند شد. یکی شدن رودها و تبدیل آنها به سیلی بنیان کن آینده ای است که در انتظار حکام متحجر و کثیف کنونی است.
هرمز دامان
نیمه نخست تیرماه 97
            

خودزنی و تهاجم به خلق


خودزنی و تهاجم به خلق

محمد ثلاث درویش زندانی، مبارزی از میان توده های عادی، اعدام شد؛ و این اعدام همچون دیگر اعدام ها، زندانی ها، بازداشت ها، ضرب و شتم و بگیر و ببندها قرار است که هم نقش بازدارنده مبارزه دراویش برای گرفتن حق آزادی خویش و ساکت کردن آنها را بازی کند و هم  در ابعادی باز و گسترده تر نقش بازدارنده خلق قهرمان ایران را برای پیگیری خواستهای دموکراتیک و آزادی خواهانه اش را. چنین اعدام و اعدام هایی ممکن بود در شرایط مشخص سالهای شصت بتوانند چنین نقشی بازی کنند و بازی کردند، اما در  شرایط کنونی که چهل سال از این حکومت ننگ و نکبت میگذرد و مردم بجان آمده به هزار و یک دلیل، دیگر تحمل آن را ندارند، نه نقش بازدارنده، بلکه راهگشا برای خلق بازی کرده و وضع را برای جمهوری اسلامی و حکومت کریه آخوندهای متحجر و پاسداران محافظ آن بدتر خواهد کرد.
این اعدام در شرایطی صورت گرفت که وکیل مبارز محمد ثلاث اطلاعات جدیدی درباره پرونده وی افشا کرد و گفت که تمامی اعترافات پیشین ثلاث زیر شکنجه صورت گرفته است و وی اساسا روز پیش از حادثه بازداشت شده و بوسیله شکنجه های بی حد و حصر مجبور به این اعترافات شده است.
اطلاعات مکملی که این وکیل مبارز و شجاع در اختیار عموم قرار داد و خود نیز پس از آن دستگیر شد، پرده از روی یکی از خودزنی های جمهوری اسلامی برداشت. این اطلاعات بوسیله برخی رفتارهای حکومت همچون عدم توجه به خواست ثلاث به رسیدگی دوباره به پرونده، کافی دانستن صرف اعترافات وی و تایید انگشت نگاری نشدن اتوبوس، اعدام سریع ثلاث و مخفیانه خاک کردن  وی تقویت و تایید شد.
خودزنی در اصطلاح سیاسی یعنی طبقه حاکم و یا جناح هایی از آن با برنامه ریزی ای پشت پرده ای و بسیار مخفی که بعضا همه باندها از آن مطلع نبوده و نخواهند شد، حمله ای را که میتواند اشکال بیشمار و متنوعی داشته باشد( ایجاد انفجار در یک محل گردهمایی نیروهای حکومت، تیراندازی پنهانی به نیروهای خودی، ترور برخی از شخصیت های خودی، حمله به یک تظاهرات و...) به نیروهای خود میکند و سپس آن را به نیروهای مخالف نسبت داده و از آن برای حمله نیروهای خود به جریان مخالف، که عموما طبقات توده ای کارگر، کشاورز، خلقها و ملیتهای دربند، مذاهب دیگر و غیره هستند، بهره برداری میکند و جنبش آنان را به شدت سرکوب میکند. در این موارد به اصطلاح خوراک تهاجم به خلق را همان خودزنی حکومت آماده میکند. در پی آن، مراسمی راه میاندازند و آه و ناله و گریه برای «کشتگان» خود سر میدهند و سپس خشمی مصنوعی و کاذب ایجاد میکنند و بر مبنای این خودزنی، دلایلی برای تهاجم خود بوجود میاورند. خودزنی اخیر نیز خوراکی برای دستگیری گسترده دراویش زن و مرد و بویژه عناصر کلیدی آنها، ضرب و شتم گروهی و شکنجه وحشتناک آنها در بازداشت، زندان های طویل بریدن برای آنها و خلاصه سرکوب جنبش آنها که انگار خاری در گلوی حکومت مذهبی و آخوندهای نکبت زده آن بوده اند، بازی کرد.
حکومت نیز پس از بیانات و افشاگریهای وکیل مبارز وی، بسرعت کار را یکسره کرد تا سکوت بر این پرونده حاکم کند. علت این است که آنها نمیخواستند افشاگری های بیشتری صورت گیرد. چنانچه این افشاگری ها بیشتر شده و وجوه بیشتری از پرونده افشا میشد، آنگاه خودزنی رژیم در پیشگاه خلق آشکار شده و امر را از دو سو برای حکومت دشوار میکرد.
یکی از جانب مردم از ستم و استثمار به تنگ آمده ای که اکنون کوچکترین بهانه ها نیز آنها را به خیابان میکشاند و برای خواسته خود فریاد سر داده و دست به مبارزه میزنند و مبارزه جاری نیز میرود که فرد فرد مردم ایران و هر کدام را به شکل و شیوه ای دربر میگیرد و به تمامی سلول های جامعه جاری شود. اطلاع مردم از شیوه های مبارزه حکومت با جنبش مردم و بویژه خودزنی های آن، جنبش مردم را نه تنها جری تر و مهاجمتر در مقابل حکومت میساخت، بلکه باهوش تر و داناتر میکرد.
از سوی دیگر، و این بسیار مهم است، اطلاع تمامی نیروهای خُرد انتظامی، پاسدار، بسیجی و ارتشی از این شیوه های خود زنی حکومت است. در واقع راهی جز اعدام ثلاث باقی نمانده بود و اگر وی اعدام نمیشد حکومت بر خودزنی خود صحه گذاشته بود. پی بردن این دسته ها نیز برای حکومت بسیار خطرناک بوده و باید باشد. این نیروها میتوانند پی ببرند و چه بسا که بسیاری از آنها تا کنون پی برده اند که این حکومت برای بقای خویش هیچ ترسی از قربانی کردن نیروهای خویش از کوچک تا بزرگ(برخی مواقع که کار به جاهای باریک میکشد)را ندارد. خانواده های نیروهای انتظامی ای که در جریان راندن اتوبوس میان آنها کشته شدند، اکنون میتوانند بدانند که این پروژه ای از جانب خود حکومت بود و نه از جانب دراویش. این امر میتواند به آنها یاری کند که در انتخاب بین حکومت و مردم، مردم را انتخاب کنند و به جنبش گسترده توده ها بپیوندند.
 حکومت قرون وسطایی آخوندهای بورژوا - کمپرادور غاصب، ناتوان از حل ساده ترین مسائل اقتصادی و سیاسی توده ها و در حالیکه سرتاپایش را فسادی متعفن و درمان ناپذیر فرا گرفته مانند همیشه  کشتار خلق را راه چاره میداند. این حکومت هر روز بیش از روز پیش در انزوا قرار گرفته و نمیتواند جز آنچه انجام میدهد، راه چاره ی دیگری بجوید. اینها بسود طبقه کارگر و توده های زحمتکش است. باشد که خلق بتواند از فرصت استفاده کند.
هرمز دامان
نیمه نخست تیرماه 97     


۱۳۹۷ خرداد ۲۶, شنبه

آموزش بزرگ مارکس دیکتاتوری پرولتاریا است!(2) دیکتاتوری پرولتاریا چیست؟


آموزش بزرگ مارکس دیکتاتوری پرولتاریا است!(2)

دیکتاتوری پرولتاریا چیست؟

دیکتاتوری پرولتاریا شکلی از دولت است
همان گونه که مارکس گفت دیکتاتوری پرولتاریا شکلی از دولت است. شکلی از دولت در دوران  گذار(یا تبدیل  انقلابی) از جامعه سرمایه داری به جامعه کمونیستی. دولت در اساس خود شکل سازمانی و یا تشکیلاتی است که دیکتاتوری بوسیله آن اعمال میشود.
 دیکتاتوری پرولتاریا از یکسو همچون همه  اشکال دولتی که تا کنون وجود داشته دولت یک طبقه مشخص یعنی دولت طبقه کارگر است؛ و از سوی دیگر همچون تمامی دولتها وظیفه آن اعمال دیکتاتوری این طبقه مشخص بر طبقات استثمار کننده و یا جریانهای طبقاتی بورژوایی است که در جامعه  سوسیالیستی و حزب کمونیست در جهت تبدیل نظام سوسیالیستی به نظام سرمایه داری و بر قراری دوباره جامعه استثماری تلاش و فعالیت میکنند.
 به این ترتیب این مسئله دو سو دارد1- نفس دولت بودن آن یعنی اعمال دیکتاتوری. 2- سوی طبقاتی این دولت.
 نخست به این نکته می پردازیم که دیکتاتوری پرولتاریا، دولت یک طبقه مشخص یعنی دولت طبقه کارگر است.
 دولت طبقاتی است.
 هر دولتی طبقاتی است. این یکی از مهمترین نکات است. در تاریخ، دولت غیر طبقاتی وجود ندارد. دولت فرا طبقاتی یا فراز طبقات نیز که بالاتر از طبقات درگیر در مبارزه طبقاتی جاری میایستد، خود یک دولت طبقاتی است با ویژگیهایی معین نسبت به دولتی که با خلوص کامل از منافع طبقه یا طبقاتی معین دفاع میکند. چنین دولتهایی در تاریخ استثنائات نادری هستند و پس از اینکه مدت زمانی عموما کوتاه دوام یافتند یا خود  به دولت طبقه مشخصی استحاله میابند و یا اینکه جای خود را به دولت طبقه ای مشخص میدهند.
 دولت طبقاتی، دولت یک یا چند طبقه مشخص است که یکی از آنها نقش رهبری را دارد.
دولت در پی آشتی ناپذیری تضادها بوجود آمد
لنین در کتاب مشهور خویش به نام دولت و انقلاب پس از شرح نظرات انگلس در مورد چگونگی پدید آمدن دولت مینویسد:
«در اينجا ايده اساسى مارکسيسم در مورد نقش تاريخى و اهميت دولت، با وضوح کامل بيان شده است. دولت محصول و تجلّى آشتى‌ناپذيرى تضادهاى طبقاتى است. دولت در آنجا، در آن زمان و در حدودى پديد ميآيد که تضادهاى طبقاتى در آنجا، آن زمان و در آن حدود بطورعینی ديگر نميتوانند آشتى‌پذير باشند. و بالعکس: وجود دولت ثابت ميکند که تضادهاى طبقاتى آشتى‌ناپذيرند.»(مجموعه آثار تک جلدی، دولت و انقلاب، ص 519، تاکیدها از لنین است)
به این ترتیب دولت خود محصول تضادهایی است که «نمیتوانند آشتی پذیر باشند». اما آشتی ناپذیر بودن تضادها بین طبقات چه وضعیتی را ایجاد میکند؟ این وضعیت که به وسیله دولت طبقات معینی، بناچار و علیرغم آشتی ناپذیر بودن تضاد منافع خود با منافع طبقات دیگر، به تسلط آنها یعنی به تسلط اقتصادی آنها که منافع اساسی آنها را در بر دارد، گردن گذارند.
بنابراین، همچنانکه لنین میگوید نخستین نکته مهم این است که دولت ارگان آشتی طبقات نیست. وظیفه دولت این نیست و برای این بوجود نمیآید که بین طبقات درگیر مبارزه طبقاتی در جامعه، «آشتی» بوجود آورد. چنین امری غیر ممکن است. زیرا چنانچه  آشتی ای ممکن و میسر بود، خود طبقات با منافع مختلف و متضاد نیز میتوانستند بنا به میل خود مذاکره کنند و تضادها را حل و فصل کرده و به آشتی برسند و دیگر نیازی به دولت به عنوان یک سازمان و دم و دستگاه جداگانه نبود؛ و یا در صورتی که نیاز به نیروی سومی پیدا میشد یعنی دولت فراز طبقات بعنوان «ریش سفید» و یا «نیروی حکمیت»، آنگاه  وظیفه «دولت حکمیت»  و «ریش سفیدان» این بود که برای اینکه بین طبقات آشتی ایجاد کند، بناچار اختلافات منافع آنها را در زمینه مختلف از بین ببرد و آنها را حل وفصل کند. در این صورت دولت وظیفه داشت که اساسا طبقات با منافع آشتی ناپذیر را از میان بردارد و یا همه را یکسان کند و پس از انجام این کار که بیش از مدتی معین زمان نمیبرد، خود را نیز منحل اعلام میکرد.
 اما میدانیم که هیچ دولت طبقاتی که نماینده طبقات استثمارگر و ستمگر است چنین نمیکند. برعکس دولت به میدان میابید تا از منافع طبقه معینی دربرابر  طبقات دیگر دفاع کرده و آنها را نهادینه کند. درست برای دفاع از این منافع و طبقات دیگر را مجبور به تمکین کردن است که دولت بوجود میاید. دولت ارگان و سازمان تسلط و حاکمیت یک طبقه (اساسا طبقات استثمار گر) بر طبقات دیگر است. 
دولت، دولت طبقه نیرومندتر و دارای سلطه اقتصادی است
لنین به نقل از انگلس مینویسد:
« ازآنجا که انگيزه پيدايش دولت لزوم لگام زدن بر تقابل طبقات بوده؛ از آنجا که در عين حال خود دولت ضمن تصادم اين طبقات بوجود آمده است، لذا بر وفق قاعده کلى، اين دولت، دولت طبقه‌اى است که از همه نيرومندتر بوده و داراى سلطه اقتصادى است و به يارى دولت، داراى سلطه سياسى نيز ميشود و بدين طريق وسائل نوينى براى سرکوب و استثمار طبقه ستمکش بدست ميآورد... نه تنها دولت ايام باستان و دوران فئودال ارگان استثمار بردگان و سرفها بود، بلکه  دولت انتخابى کنونى هم آلت استثمار کار مزدى از طرف سرمايه‌دار است.» (همانجا،ص 520، تاکید از ماست)
هر طبقه ای دارای منافع خاص خویش است و از این منافع تا پای جان، نگهبانی و دفاع میکند. هیچ طبقه ای هم بخشنده نیست. به این معنا که بخواهد حال که از نظر اقتصادی نیرومند است، دیگر طبقات را در منافع خود شریک و سهیم کند. در حقیقت این نیرو و توان اقتصادی را به مثابه یک طبقه داشتن، هرگز از کار و تلاش صرفا فردی برنمیخیزد، بلکه خود با واسطه استثمار طبقات یا اقوام و ملتهای دیگر را به بردگی گرفتن بر میخیزد. بنابراین سلطه یک طبقه بر اقتصاد، به این نتیجه نمی انجامد که این طبقه مثلا برای رتق و فتق امور و آسایش مردم، دولتی«عموم خلقی»، «دولت خدمتگزار» و یا «دولت رفاه» تشکیل دهد که در آن«آزادی عموم خلق»،«منافع عموم خلق» و یا «رفاه عموم خلق» رعایت گشته و یا «دولت خدمتگزار» مردم باشد. در این صورت این طبقه ای که اکنون مسلط گشته، هرگز موقعیت نیرومندتر و از لحاظ اقتصادی قوی تر پیدا  نمیکرد.
همچنانکه در عبارات انگلس و لنین می بینم  دولت ارگان طبقه ای است که از همه طبقات دیگر نیرومندتر بوده، دارای سلطه اقتصادی است و با واسطه دولت، سلطه سیاسی نیز بدست میاورد. این سلطه سیاسی به نوبه خود بوی یاری میکند که اولا آن تسلط اقتصادی موجود را حفظ، نهادینه و متداوم کند و دوما بوسیله دولت، آنرا همه جانبه تر کرده، تعمیق بخشد. به این ترتیب، دولت آلت استثمار طبقات استثمار شونده بوسیله طبقات استثمارگر و تثبیت و تداوم آن میشود.
هرمز دامان
نیمه دوم خرداد 97