۱۳۹۶ اردیبهشت ۳۱, یکشنبه

چرخش های تکراری و تغییرات در اوضاع سیاسی ایران(1)

 چرخش های تکراری و تغییرات در اوضاع سیاسی ایران(1)

با تجدید نظر


انتخابات ریاست جمهوری ایران به پایان رسید و روحانی با رای بالا بیش از 23 میلیون رای دوباره به ریاست جمهوری برگزیده شد.
 نخستین نکته ای که میتوان در مورد این انتخاب گفت این است که انتخابی آزادنه و از روی علاقه ای واقعی و منطبق با حتی حداقل خواسته های واقعی طبقات، قشرها، لایه ها و گروه های مختلفی که به وی رای دادند، نیست. بسیاری از رای دهندگانی که به روحانی رای دادند، گرچه در قیاس دوران ریاست جمهوری وی با دوران احمدی نژاد، طرف دوران وی را میگیرند و عمده دلایل آنها نیز این است که روحانی و جریان وی، با دست برداشتن از سیاست ماجراجویی های جریان انحصار طلب متحجر( بورژوازی بوروکرات - کمپرادور متحجر) و سازش با قدرتهای امپریالیستی در برجام، سایه جنگ را از سر ایران کوتاه کرد، و یا مثلا در قیاس با دوران تورم بالای 50 درصد دوران احمدی نژاد، توانست با تنظیم و کنترل سرمایه، تجارت و امور مالی و جلوگیری از رانت خواری های گسترده و فسادهای میلیاردی دارودسته ی دزد آخوند و مکلا و نظامی، تورم وحشتناک را تا حدودی مهار کند، و یا بالاخره آن فشاری را که متحجرین در مورد آزادی های اجتماعی و فرهنگی به مردم وارد میکنند، روحانی وارد نمیکند، اما با همه ی این احوال خیلی وی را قبول ندارند؛ و بویژه به سبب وعده های بسیاری که در انتخابات پیشین داد و به حداقل آنها نیز عمل نکرد (1)و صرفا بخاطر اینکه کاندیدای جریان انحصارطلب و متحجرتر از روحانی که نمایندگانی مانند رئیسی جلاد ریاکار و قالیباف جاه طلب و شارلاتان را به میدان آورده بود، برگزیده نشوند، به وی رای دادند. از این روی وجه ی نفی سوی مقابل، بیشتر از وجه اثبات فردی است که به وی رای داده شده است.
 به این ترتیب، و تقریبا از انتخابات 1376 تا کنون، هر زمان که کسی به ریاست جمهوری انتخاب شده، تا حد زیادی،اگر نگوییم مطلقا -  زیرا به هرحال جریانهای اصلاح طلب و اکنون اعتدالی نیز پایگاه های اجتماعی خود را دارند - به این دلیل رای آورده که فرد دیگری، فردی که مورد قبول ولایت خامنه ای، دفتر، شورای نگهبان، مجلس خبرگان، سپاه و بسیجش  بوده است، رای نیاورد.(2) و اگر به گونه ای اجبار بخواهیم اشاره کنیم، باید بگوییم که در وانفسای حکومت اسلامی، شرایط را همچون مرگ کرده اند تا مردم همواره به تب راضی باشند. یعنی طبقات اصلی مردم تحت استثمار و ستم، طی دوران اخیر و تا این زمان، هرگز کسی را که واقعا و بر مبنای آزادی اندیشه و بیان، آزادی احزاب و اجتماعات و تبلیغات متداوم آزاد آنها، شناخته و به وی باوری بر مبنای منافع واقعی طبقاتی خود داشته باشند، انتخاب نکرده اند.
 بنابراین نخستین و اساسی ترین دلیل شرکت  طبقات مختلف در انتخابات ها، نه این است که آنها به کسی که واقعا و بر مبنای آگاهی ای که از حزب وی و برنامه های حزبی وی برای دوران چهارساله (این مسئله در مورد مجلس شورا نیز صدق میکند) دارند، رای دهند، بلکه به این دلیل است که کسی که آنها از وی و برنامه های اقتصادی، سیاسی و فرهنگی (و این دو مورد آخر، حتی مهمتر از مورد نخست است)متنفرند و گویا و نماینده ی تداوم حکومت اسلامی در شکل کنونی خودیعنی  استبداد و فساد بی پایان، و شرایط  کنونی مردم یعنی زندگی زیر ستم و فقر و بدبختی میباشد، رای ندهند.
در مورد روحانی، تجربه این دوران چهارساله به مردم ایران بخوبی نشان داده که روحانی دارای توانایی نبرد با مشروعه چیان و انحصار طلبان متحجر حاکم نیست. وی در دوره انتخاباتها و با استفاده از زمان بسیار کوتاهی که تا حدودی استبداد همه جانبه اندکی شل میشود و البته صرفا در برخی زمینه های فرهنگی و سیاسی، شعارهای را یکی پس از دیگری میدهد، اما پس از انتخاباتها و باصطلاح زمانی که خرش از پل گذشت و انتخاب شد، در چرخشی تقریبا کامل، آغاز به سازش کردن و پس رفتن در مقابل خامنه ای و دارو دسته اش در دفتر وی، دستگاه قضا و شورای نگهبانش و سپاه پاسداران و دیگر ارگانهای قرون وسطایی متحجرین میکند.
در همین انتخابات اخیر، وی در روزهای منتهی به پایان انتخابات، و به احتمال بسیار زیاد به توصیه مشاورین وی در شورای اصلاح طلبان و اعتدالیون، و بخشا به این دلیل که اوضاع  از جهت میزان مقبولیت وی در میان مردم و آوردن رای لازم بوسیله وی، چندان بر وفق مراد نبود، و نیز برای اینکه شوکی به بخشی که تمایلی برای شرکت در انتخابات نداشت (باصطلاح آرای خاکستری) وارد کند، شروع کرد به مشتی نطق غرا کردن در مورد برخی مسائل کلیدی و انتقادهای تند تیز کردن از جریان انحصارطلب متحجر حاکم، که مهم ترین ارگانهای صاحب قدرت و تصمیم گیرنده و دستگاههای قضایی، امنیتی و نظامی را در اختیار دارد و نیز پاسداران و بسیج  وعلم الهدی حاکم خراسان، و  چپ و راست حقایقی را درمورد آنها فاش کردن... و همین سخنرانی های وی توانست تا حدودی وضع را به سود وی برگرداند، و شوکی را به بخشی از مردمی که برای شرکت در انتخابات در تردید بودند و همچنین آراء خاکستری وارد کند و چند میلیونی رای به رای هایش بیفزاید.
اما روشن است که پس از انتخاب شدن، روحانی به هیچ عنوان چنین رویه ای را ادامه نخواهد داد و یا مشکل که ادامه دهد. در حقیقت باید گفت نمیخواهد ادامه دهد و نمیتواند ادامه دهد. نمیخواهد، زیرا راست تر و محافظه کارتر از آنست که بخواهد با دارودسته خامنه ای و فرماندهان پاسدارانش در افتد و از حقوق مردم که نه(براستی که روحانی را چه به حقوق اساسی مردم!)، بلکه حداقل از حقوق خودش و جایگاه قانونی خودش در قانون اساسی دفاع کند؛ از این رو وی به مرور و همچنانکه فردی اشاره کرده بود، باید در پیشگاه خامنه ای و هنگام سخنرانی های بی پایان وی علیه دولت و رئیس جمهور، چهار زانو بنشیند و قوز کند و دم بر نیاورد؛ و نمیتواند، زیرا راست های متحجر بنا به مثل، چنار«افسار بندش» میکنند که نتواند نفس بکشد.(شاید به همین دلیل است که اغلب از تغییرات تدریجی بسیار بسیار آهسته در حکومت اسلامی سخن میگویند).
دومین نکته این است که پس از هر انتخابات و بدنبال رای نیاوردن نمایندگان جریان بورژواز- انحصار طلبان متحجر، و جدای از دلایلی که برای شکست خود در بوق و کرنا میکنند (اینبار حضرات که همواره دزد بوده و هستند شعار آی بگیرید دزد را، سر داده اند و از تخلف در انتخابات صحبت میکنند) این جریان، شمشیرها را تیز میکند و حملات خود را به عناوین مختلف به ارگانهایی که تحت امرشان نیست، نظیر دولت و مجلس صورت میدهد. یک سلسله حملات متوالی و برای برقرای تعادل از دست رفته در انتخابات و بازگرداندن آب رفته به جوی؛ و البته نه تنها به دولت و مجلس، بلکه به مردم نیز؛ و باری انتقام گرفتن از آنها که چرا به جریان مخالف آنها رای داده اند، و نیز به این دلیل که نشان دهد که نه تنها چیزی فرق نکرده، بلکه بدتر نیز شده، وبالاخره برای اینکه اندکی شور و شادی بخشهایی از مردم(بویژه جوانان و زنان)  هنگام تبلیغات روحانی را، به کام آنها تلخ  کند و آنها را احساس کرده اند، اندکی پیش رفته اند، به عقب و عقب تر برگرداند.
خامنه ای نیز که معمولا پیش از انتخاباتها بیکار نمینشیند و چپ و راست برنامه های خود را در مخالفت با دولت مستقر(اگر باب میلش نباشد) پیش میبرد، پس از انتخاباتها، نطق هایش یکی پس از دیگری «گل» میکند. او نیز که در پی انتخاباتها احساس میکند، جایگاهش نسبت به فرد انتخاب شده فروتر گشته، با یک سلسله نطق های تکراری و روزمره، و تشر رفتن و خط و نشان کشیدن برای مردم و تعین کردن اینکه این کار و آن کار باید بشود، تلاش میکند وزن ولی فقیه بودن خود را در میان حکومتگران دوباره برقرار سازد.
اینها که بر شمردیم، تماما خطوط اصلی روندهایی است که بطور عمده از سال 76 یعنی از زمان انتخاب خاتمی به ریاست جمهوری تا کنون، در یک گردش و با تغییراتی نه چندان اساسی، به مدت بیست سال تکرارشده است، و اگر تغییراتی در جهت تغییر و تکامل اوضاع به جلو صورت گرفته، در مقابل تغییراتی بدتر و در جهت برگشت اوضاع به عقب نیز صورت گرفته است. در بخش های بعدی به این نکات باز خواهیم گشت.
البته تنها توقف و یا شل شدن چنین حملاتی از سوی جناح بورژوا- بوروکرات های انحصار طلب و متحجر حاکم، بدلیل مثلا فشار رای مردم در عقب راندن آنها، و تداوم این فشاری که اکنون و در برهه ی انتخابات به شکل رای است، اما خواه پیش از انتخابات و خواه پس از آن، به شکل جنبش ها و اعتراض های مختلف طبقاتی، مذهبی، گروهی، ملی، فرهنگی و غیره بوده و یا خواهد بود، و یا شکافها و ریزش های بیشتری  در جناح متحجر حاکم و در تداوم  جدایی ها،مانند جدایی اشخاصی(و یا جریانهایی) همچون  ناطق نوری و علی لاریجانی، و پیوستن نسبی آنها به اعتدالیون و پشتیبانی از این جریان، و یا احیانا واکنش های روحانی و جریان وی در تقابل با حملات، و یا طرح حملاتی از جانب خود وی و جریانش، میتواند تغییری در اوضاع کنونی پدید آورد. اینکه آیا چرخش های کنونی تکرار خواهد شد و یا تغییری هر چند جزیی در اوضاع کنونی صورت گیرد، جدای از بستگی به شرایط خارجی (نقش امپریالیستها و کانون های درگیری مانند سوریه، حزب اله و غیره) بستگی به این کنش و واکنشها خواهد داشت.
نکته ی سومی که باید به آن اشاره کرد 16 میلیون رای رئیسی است. تردیدی نیست که در جامعه ما لایه هایی سنتی هستند که همواره پایگاه اجتماعی بخش سنتی و متحجر جریان ارتجاعی حاکم را تشکیل میدهند. اینها عموما چیزی حدود 20 درصد رای دهندگان را تشکیل داده اند. اما به نظر میرسد در این دوره این میزان به چیزی حدود کمتر از دو برابر ارتقاء یافته است. برای این امر میتوان دلایل زیر را بر شمرد.                                                   1- رویگردانی بخشهایی از رای دهندگان به روحانی از وی، بدلیل اینکه وی نتوانست به شعارهای انتخاباتی خود در سال 1392 و نیز برنامه های خود عمل کند 2- شعارهای عوام فریبانه و بویژه جالب برای برخی از اقشار فقیر و کم درآمد، مثلا سه برابر کردن یارانه و یا ایجاد کار و  شغل برای میلیونها بیکار3- تبلیغات فراوان و سازمان داده شده ی انتخاباتی به کمک بسیج و سپاه و تشکیل متینگ های بزرگ انتخاباتی برای وی در شهرهای مختلف 4- بذل و بخشش های فراوان از کیسه امام رضا(یعنی مردم) در استانهای مختلف5- وحدت نسبی در بین این جریان و پیوستن قالیباف که حتی برخی ازلایه های باصطلاح مدرن را نیز بخود جذب کرده بود به وی6- گرفتن رای ارتش و سپاه و بسیج و بسیاری از ارگانهایی که زیر تسلط آنها به سر میبرند 7 – تقلبات فراوانی که این دارو دسته در طی انتخاباتها همواره انجام داده و میدهند. و...
نکته چهارمی که عجالتا باید به آن اشاره کنیم وضع اپوزیسیون و آه و ناله های برخی نمادهای دروغین اپوزیسیون است. بسیاری از این جریانها و اشخاص که عمرشان سر فرود آوردن در مقابل دزدهای بزرگ و امپریالیستها بوده، اینک خود را قهرمان سر فرود نیاوردن مقابل دیکتاتوری و استبداد و قدرت میخوانند و مردم را و رای آنها را، سر فرود آوردن مقابل روحانی و یا رئیسی و یا آخوندها و غیره. بخشی از آنها نیز از شکست اپوزیسیون سخن میگویند، انگار این اپوزیسیون مثلا میتوانست کاری کند کارستان، اما نکرد.
در این مورد دومی باید گفت که اولا چندان اپوزیسیون اصیل و قدرتمندی وجود ندارد. آنچه خود را به نام اپوزیسیون میخواند، خرده تشکیلاتهایی است در بیرون کشور که نه در درون خود این تشکیلات ها و نه میان آنها کوچکترین اتحاد نسبی وجود ندارد. بخشی از این خرده تشکلهای  باصطلاح «اپوزیسیون» را دارودسته های توده ای - اکثریتی تشکیل میدهند که بی تردید جزو اولین نفراتی بودند که در صف های انتخاباتی خواه در داخل و خواه در خارج کشور ایستاده اند و اینان همواره کاسیه لیسان قدرت بوده و هستند؛ بخشی دیگری، از هر دسته که بگیریم، از سلطنت طلب و جمهوریخواه گرفته تا شبه دموکرات و شبه چپ ترتسکیست(دارو دسته های حکمتی) و غیره، وابستگان به امپریالیستها هستند و بوسیله آنها پشتیبانی میشوند؛  بخشهای دیگری نیز که تا حدودی مترقی و انقلابی هستند، بسیار کوچکند و توان کارهای بزرگ را ندارند. تازه این تشکلات در ایران صاحب نفوذ جدی و قابل توجهی نیستند که بتوانند سیاست درستی را، آن هم  بوسیله میلیونها انسان، اجرایی کنند. مثلا سیاست تحریم انتخابات سیاست درستی بود، اما آنها که قرار بود آن را اجرایی کنند، یا وجود نداشتند و یا اگر هم وجود میداشتند چنان خرد و پراکنده  بودند که چنان انتظاری هرگز از آنها نمیرفت. بین تدوین تئوری و برنامه و انجام عملی آن فاصله ای است که پر کردن آن چندان ساده و آسان نیست. اینها  هر کدام از اینها تابع قواعد و قوانین خاص خود است و تنها با ایجاد شرایط معین لازم میتوان یکی را به دیگری تبدیل کرد.

هرمز دامان
اردیبهشت 96
   یادداشتها
1-     بسیاری از آنها تنها شعارهای انتخاباتی بودند و وی اصلا نمیخواست به آنها عمل کند، بخش مهمی را به سبب عدم اتکا به مردم و در سازشکاری های بی پایانش با رهبری و دفترش انجام نداد، و بخشی از آنها را نیز نگذاشتند که عمل کند. 
2-    و یا در مورد رفسنجانی در سال 1884 که تبدیل به جدال «فقر» و غنا شد؛ که البته سویی که نماینده غنا بود بواقع نماینده ی غنا بود، اما سویی که میگفت من نماینده فقرم، یعنی احمدی نژاد، ریاکارانه و سالوسانه خود را نماینده ی فقر نشان داد.


۱۳۹۶ اردیبهشت ۱۵, جمعه

درباره فاجعه ی معدن آزاد شهر بهای سنگین بی تشکیلاتی کارگران در یک نظام عقب مانده ی استبدادی

درباره فاجعه ی معدن آزاد شهر
 بهای سنگین بی تشکیلاتی کارگران در یک نظام عقب مانده ی استبدادی

هنوز چیزی از اول ماه مه نگذشته بود و اعتراضات کارگران در تداوم 11 اردیبهشت جسته و گریخته ادامه داشت، که در روز13 ردیبهشت حادثه، و دقیقتر فاجعه ای تازه جامعه کارگری، زحمتکشان و مردم ایران را لرزاند: انفجار در معدن ذغال سنگ یورت آزاد شهر و مدفون شدن حدود 35 تن از کارگران در عمق 1800 متری زمین.
بنا به گفته ی کارگران، فقدان دستگاه تشخیص گاز، موجب جمع شدن گاز در معدن و بروز انفجار و این فاجعه ی بزرگ شده است. کارگران معدن از مدتها پیش، در مورد کهنه  و به روز نبودن دستگاههای ایمنی و فراهم نکردن امکانات ایمنی لازم بوسیله کارفرمایان، که بخشی مهمی از آنها صندوق مهر ایرانیان وابسته به بسیج میباشد، بدستگاههای مربوطه هشدار داده بودند و خواهان برقراری دستگاههای مورد نیاز و یا تعویض آنها گشته بودند ولی گوش شنوایی در این خصوص وجود نداشته است.
در مورد این وضع، یعنی  امن نبودن محیط کار و فراهم نکردن امکانات ایمنی لازم، باید گفت این امر تازه ای در بین کارفرمایان و سرمایه داران حکومت اسلامی و دارودسته های آخوند و مکلای حریص و مستبد، مال پرست و قدرت پرست آن نیست. و البته نه تنها حکومت اسلامی، بلکه عموما حکومتهایی که نماینده ی سرمایه داران و استثمارگران هستند. خواه امپریالیستها، و خواه نوکر و نوچه هاشان یعنی بورژوا- بوروکرات ها و بورژوا - کمپرادورها در کشورهای عقب مانده تحت سلطه. گرچه وضع در این دسته از کشورهای اخیر، بدلیل آغشتگی نظام شبه سرمایه داری آنها به هزار و یک نوع عقب ماندگی و نبود آزادیهای سیاسی و تشکلات  صنفی و سیاسی کارگری و اهمیت نداشتن جان کارگر و زحمتکش، هزاران مرتبه رقت بارتر و فاجعه بارتر است و بدترین اتفاقات و حوادث، عموما در این دسته از کشورها برای طبقه کارگر روی میدهد.
 این نوع تشکلات و این نوع آزادی مورد اشاره، برای کارگران به گونه ای فزون ازحد سودمند بوده و با استفاده از آنها همواره میتوانند در مورد شرایط کار، که یکی از مهمترین آنها ایمنی شرایط کارمیباشد (لباس ایمنی، ابزارهای مورد نیاز کارگران برای کار که بوسیله آنها میتوانند کار را با ایمنی کامل و خاطری آسوده به پیش برند، دستگاههایی که ایمنی شرایط محیط کار را تامین میکنند و...) مداخله و مبارزه کنند. آنان بوسیله اتحاد و تشکل خود میتوانند سرمایه داران خشک مغز، تنگ نظر، حریص، بخیل، فرصت طلب و سود جو را که مثل کنه به پول و سرمایه شان میچسبند، سرمایه داران و حکومتگرانی که تا خبر اعتراض یا اعتصابی را میشنوند، پاسداران و بسیجشان را با توپ و تفنگ  به میدان نبرد با کارگران معترض گسیل میکنند، اما برای انجام کارهایی از این گونه، صدبار چرتکه میاندازند را مجبور و موظف کنند که حداکثر توجه و رسیدگی را به شرایط ایمنی کار داشته و از شرایط  سلامتی فیزیکی و روانی و جان کارگرانی که در استخدام آنها هستند، مواظبت  دقیق کنند. کارگران نیروی کار خود را میفروشند و نه جان خود را. نیروی کاری که آنها باید طی حدود سی سال بکار برند و از آن برای بقای خود و خانواده خود استفاده کنند. برای اکثریت باتفاق سرمایه داران خشک دست و عقب مانده ی جوامع تحت سلطه که بسیاری شان هنوز در رویای دوران فئودالی و برده داری سیر میکنند، صاحب این نیروی کار، اصلا و ابدا اهمیتی ندارد. آنان صرفا به سود خود فکر میکنند و چنانچه کارگران آسیب جسمی ببینند ویا جانشان را از دست بدهند، برای آنها پشیزی اهمیت ندارد. از دیدگاه آنان اگر کارگری از گردونه کار خارج شود، چه باک، که هزاران مانند او پشت در کارخانه صف کشیده اند، و آنان میتوانند یکی دیگر را به کار گمارند. به همین دلیل است که مراقبت  همه جانبه و جدی از این نیروی کار را، باید کارگران با زور و فشاری همه جانبه و بوسیله تشکلات  خود به سرمایه داران تحمیل کنند.
 حوادثی که در معادن ایران و نیز کلا محیط های کار یکی پس از دیگری اتفاق میافتد بخوبی نشان میدهد که فقدان تشکلات کارگری همواره چه آسیب های سختی به کارگران و خانواده های آنان وارد کرده است. کارگران در پی حوادثی از این دست، باید بخوبی پی ببرند که بدون تشکلات صنفی و بدون اتحاد با یکدیگر، به هیچوجه نمیتوانند جلوی حوادث این چنینی را در محیط های کار بگیرند.
 بدون تشکیلات و بدون اتحاد، کارگران هیچ نیستند و هیچ کاری نمیتوانند بکنند. این حقیقتی است کتمان ناپذیر، که با بهایی سنگین  وبا خون هزاران و میلیونها کارگر بدست آمده است. دشمن طبقاتی آنها متحد و مسلح به تمامی ابزار های کنترل آنها، و بهترین و عالی ترین تشکلات  اقتصادی، سیاسی، فرهنگی قضایی و نظامی برای مجبور کردن نیروی کار به کار در بدترین شرایط، از روز کار(برای نمونه کارگران معدن یورت تا شانزده ساعت در روز کار میکردند؛ یعنی کار در شرایط شبیه دوران برده داری و فئودالی)، مزد کار(مزد کارگران این معدن چیزی حدود 800 تا 900 هزار تومان در ماه بوده است یعنی رقمی فاجعه بار برای  کار در معدن که یکی از سخت کارهاست و تامین یک زندگی حداقل بخور و نمیر)، و شرایط کار(شرایط کار در این معدن حداقل ایمنی را نداشته و خواه کارگران و خواه گویا وزارت بهداری از ماهها پیش از این فاجعه به صاحبان آن تذکر داده اند) میباشند، و آنها حداقل حقوق برای ایجاد تشکیلات و اتحاد میان خود برای دفاع از ابتدایی ترین حقوق خود را ندارند.
این مهمترین درس این فاجعه اسفبار برای طبقه کارگر ایران است.
ما خود را با خانواده های این جانباختگان کارگر همدرد دانسته، یاد و خاطره آن عزیزان را همواره گرامی خواهیم داشت.

پانزدهم اردیبهشت96
جمعی از مائوئیستهای ایران    


  

۱۳۹۶ اردیبهشت ۱۲, سه‌شنبه

درباره ضرورت تحریم انتخابات

 درباره ضرورت تحریم انتخابات

بار دیگر و انتخاباتی دیگر در جمهوری نکبت و بدبختی؛ بدون هرگونه آزادی در انتخاب شدن و انتخاب کردن؛ و انتخاباتی که از انتخاب تنها نام «انتخاب» را دارد. و این نیز از غرایب روزگار است که نظامی که همه ی ارکانش  از بالا تا پایین، گزینش دفتر رهبری و شورای نگهبانش هستند، بر مبنای گنجاندن اصولی در قانون اساسی اش، هر از چند گاهی مجبور است دست به انتخابات بزند و در چارچوب هایی تعیین شده و بشدت تنگ، مردم را به انتخاب وادار کند. 
از دیدگاه یک نیروی پیشرو طبقه کارگر،هر گونه شرکتی در این انتخابات که بهترین مهره هایش از دیدگاه شرایط موجود، کسانی همچون روحانی هستند، نادرست است و باید آنرا تحریم کرد.  شرکت کردن و رای دادن،امضایی بر برگه ای است که به این جمهوری نکبت و کراهت اجازه میدهد که کارگران و زحمتکشان  و دیگر طبقات خلق را در شهر و روستا، هر چه که بیشتر مورد استثمار و ستم قرار دهد، هر چه بیشتر آزادی های ابتدایی  آنها را مورد تعرض و یورش قرار دهد و هر چه بیشتر هر لحظه فراغت آنان را با فرهنگ مومیایی وعتیقه شده خود محاصره کند. این نظام که بوی تعفن همه سویه اش مشام را آزار میدهد، همچون عنکبوتی است که تارهای زشت منظر، کهنه، فرسوده و منحط خود را بر پیکر مردم این سرزمین تنیده و اجازه نمیدهد که آنان حتی برای لحظه ای طراوات نسیمی تازه را بر وجود خود احساس نمایند و یا مشامشان بوی خوشی از گلهای سیاست و فرهنگ نو را حس کند.  
اما مردم، بویژه لایه های متوسط جامعه، نیز در این وانفسا، مدام سبک و سنگین میکنند. وضعی که دارودسته های تفنگ بدست پاسدار خامنه ای و دیگر قشون مسلح آخوندها آفریده اند، مدام بخشهایی از آنان را به سوی نیروهایی میراند که حتی اندکی با آنان تفاوت داشته باشند و باصطلاح فاجعه بیشتر و بدتر را کمی به عقب بیندازند، شاید این میان گشایشی صورت گیرد. برای همین است که در جمهوری اسلامی امثال روحانی و جهانگیری و  دولتشان که کار بدرد بخوری در 4 سال اخیر نتوانستند انجام دهند و همه ی امیدشان به غرب بوده و پشتیبانان خود را در میان امپریالیستهای غربی جستجو میکنند، در میان تاریک اندیشان و کور دلان، پادشاه میشوند.
 جدای از افکار این گروه ها، نظریه ای  بغایت نادرست در میان بخشهایی از روشنفکران لیبرال  و نیمه دموکرات ایران در عرصه های مختلف سیاسی و فرهنگی پا گرفته که شرکت در انتخابات ها بهتر از تحریم آنها است که از آن گاه بوی مبارزات غیر قانونی و شورش و انقلاب میآید. از دیدگاه این بخشها، با انتخابات ها و از راههای قانونی و مسالمت آمیز بهتر میتوان تغییرات  ماندگار بوجود آورد. از نظر این دسته از روشنفکران، تغییرات اصلاح طلبانه و تدریجی، نه تنها هزینه های جانی و مالی آنچنانی ندارد، بلکه نتایج آن بهتر و دیرپاتراست. آنان علیه تغییرات انقلابی و انقلابات موضع میگیرند و مردم را از انقلاب و نتایج آن میترسانند.  
با این همه، تنها راه مبارزه در انتخابات، مبارزه با انتخاباتی این چنینی، و تحریم همگانی آنست.
 نظریه پردازان اصلاح طلبان که اکنون راست ترین جناح های آنها جلو افتاده اند، این فکر را رد میکنند که مردم عموما  انتخابی بین «بد و بدتر» دارند. آنان فراموش میکنند که در جمهوری اسلامی هیچ نظر و جریان مخالفی تحمل نمیشود؛ آزادی بیان و احزاب وجود ندارد؛ آزادی اجتماع و تظاهرات جز در موافقت با نظام وجود ندارد؛ امکان انتخاب شدن وجود ندارد. آنان نمیخواهند بفهمند یا بپذیرند که اگر  احزاب و جریانهای مترقی و انقلابی امکان فعالیت و کاندید شدن داشتند، و آزادی انتخابی در کار بود، نامزدهای آنان در مقایسه با نامزدهای این چنین احزاب و جریانهایی، هیچ شانسی نداشتند. آنان فراموش میکنند  که شورای نگهبان حتی زحمت نگاه کردن به  درخواستهای حداقلی ازهمین کاندیداهای ریاست جمهوری که ثبت نام کردند را به خود نمیدهد. مومیایی های این شورا، بجای مطالعه درخواست ها و در مشورت با دفتر خامنه ای و پاسدارنش  6 نفر را انتخاب میکنند و بقیه درخواست ها را در سبد آشغال میاندازند.
 اصلاح طلبان شرکت در انتخابات را نه تنها بد نمیدانند، بلکه خوب هم میدانند. آنان ندا در میدهند رای ندادن به روحانی  رئیس شورای امنیت جمهوری نکبت، رای دادن به رئیسی جلاد است. بدین ترتیب از نظر آنها هر گونه تحریمی یعنی تقویت جناح خامنه ای و پاسداران.
این نهایت فریب مردم و درتنگنا قرار دادن آنهاست .این گونه نظرات، نشان میدهد که اصلاح طلبان خود نیزمیدانند برای مردم آش دهن سوزی نیستند؛  نه نامزدهای آنها کیفیتا دارای برنامه بدرد بخور و مثبتی  برای تبدیل این وضع  رقت آورد و جهنمی به وضعی بهتر هستند؛ نه توش و توان پیشبرد حتی ساده ترین و پیش پا افتاده ترین شعارها و برنامه های خود را، که برای مردم در بوق و کرنا میکنند، دارند؛ نه باند خامنه ای و شرکا پاسدار در صورتی که موافق این شعارها و برنامه ها نباشند، به آنها امکان عملی کردن حتی همین چند شعار را میدهد، و بالاخره نه حتی میان مردم محبوبیت بدرد بخوری دارند. آنان جز اینکه درهای کشور را چارطاق باز کنند و برای حل مشکلات اقتصادی- سیاسی به امپریالیستها  غربی رجوع کنند و با التماس و دعا و دخیل بستن از آنها بخواهند وضع را به نفع آنها تغییر دهند، هیچ برنامه ی جدی دیگری ندارند.
 بنابراین زمانی که اصلاح طلبان این چنین مردم را مورد تحکم قرار میدهند که «رای ندادن به روحانی (یا جهانگیری)، رای دادن به رئیسی است» خود میدانند از منطق تهی بوده، میخواهند از ترس مردم از وضعیتی بدتر به نفع خود بهره برداری کنند؛ و اگر کسی با ترساندن مردم از وضعیتی بدتر، آنها را مجاب به شرکت در انتخابات کند، به عامیانه ترین و فریبکارانه ترین اشکال ترغیب و تشویق مردم به شرکت در انتخابات دست یازیده است.
اما تحریم انتخابات در شرایط کنونی اصلا و ابدا رای به رئیسی نیست، بلکه تحریم تمامی جناح های رژیم و و نه گفتن به کل این رژیم گنداب و تعفن است.
تحریم، طبقات مختلف مردم را در مقابل این حکومت متحد میکنند. به آنان نیروی کمی و کیفی آنان را نشان میدهد. آنان را در مبارزه و مقابله با کل نظام قرار میدهد. شرایط را برای تقویت بعدی نیروهایشان آماده میسازد. تحریم یکی از اشکال  منفی، آرام  و مسالمت آمیز مبارزه است که میتواند در شرایط آتی به اشکال  مبارزه مثبت، پرتکاپو و تهاجمی تبدیل شود.
تحریم زیر پای رژیم را خالی میکند. ممکن است همه جناح های رژیم در اعلام رای بالاتر اما غیر واقعی و تقلبی ذینفع باشند؛ و در صورت گسترش تحریم و کاسته شدن از کمیت رای دهنده ها که برای حکومت اسلامی مهم است، آنان تعدادی رای به تساوی میان تمامی کاندیداها تقسیم کنند و میزان کلی رای دهندگان را بالاتر اعلام کنند، و بخشهایی از مردم و کشورهای دیگر را فریب دهند، اما خودشان را نمیتوانند فریب دهند. آنان زیر پای خود را خالی خواهند دید و این مسئله ای بسیار مهم است.
ممکن است که راستترین جناح های رژیم سرکار بیایند و به پایکوبی بپردازند، اما وضع در تکامل خود به نفع آنان نخواهد بود. بر خلاف آنچه تصور میشود، تحریم، حکومت آخوندها و مکلاهای حریص را جری تر نخواهد کرد، بلکه در نهایت آنها را مجبور به عقب نشینی خواهد کرد. زیرا چنانچه خواست مردم مرکز ثقل باشد، که هست، آنها متوجه میشوند که گام بعدی آنها در فشار آوردن به توده ها ممکن  است به چه واکنشهایی از جانب آنها بینجامد.
  از سوی دیگر آنان که تحریم کردند، بیکار نخواهند نشست و ضرورتا مبارزه ی خود را به پیش برده و توسعه و تکامل خواهند داد. در تحریم، اعتراضی منفی نهفته است و این اعتراض منفی به اعتراض مثبت تبدیل خواهد شد. در تمامی زمینه های اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی رژیم، استثمار و ستمی در شدیدتری اشکال خود بر مردم جریان دارد. در تمامی این زمینه های اکنون مبارزه مثبت وجود دارد. تحریم که یک نه بزرگ به کل حکومت است، تمامی این مبارزات را تقویت میکند و نیرویی دوچندان به آنها میبخشد.
نتایج رای دادن به امثال روحانی یا جهانگیری کوتاه مدت است و ممکن است در مقابل راست ترین و خونخوارترین، ضد آزادی ترین و ستمکارترین بخش های این حکومت، همچون مسکنی کوتاه مدت تجلی کند. نتایج تحریم اما، در بلند مدت ظاهر خواهد شد.
 هیچ کس در این رژیم  که جواب هر گونه مبارزه ای، حتی ساده ترین و صلح آمیز ترین آنها را با اسلحه و گلوله میدهد، نمیتواند تغییری از راه قانونی و مسالمت آمیز پدید آورد. اینها بسیار سنگین تر و سفت نشسته تر از این هستند که بتوان با رای دادن تکان و تغییرشان داد. حتی در صورت انتخاب امثال روحانی و جهانگیری،  دارودسته ی خامنه ای ها ، جنتی ها، یزدی ها و محسنی اژه ای ها و پاسدارانشان اجازه کوچکترین تحرکی که کوچکترین منفذی برای نفس کشیدن ایجاد کند، همچون همین چهار سال، به آنها نخواهند داد. لذا اشکال اتحاد مردم در تحریم، تکانی است شدید به این دارودسته ی حاکم.
این دارودسته های خونخوار، با کار برد تقلب و تفنگ در سالهای 84 تا 92 حاکم مطلق شدند و کار ازجمله به سالهای 88 و جنبش دموکراتیک 88 کشیده شد که تکاملی در مبارزات عمومی تمامی طبقات مردم از آغاز حکومت اسلامی بشمار میآمد. بگذار دوباره هم آنان بیایند. این بار شاید که 88 هولناکتری در انتظار آنان باشد.

14اردیبهشت 96
    جمعی از مائوئیستهای ایران    

۱۳۹۶ اردیبهشت ۱۰, یکشنبه

روز اول مه روز سـرخ، انقلابی و انترناسـیونالیسـتی

روز اول مه
روز سـرخ، انقلابی و انترناسـیونالیسـتی
«درفش انقلاب اکتبر شکست ناپذیر است!»- مائوتسه دون
امسال صدمین سال انقلاب اکتبر است. امپریالیست‌ها، مرتجعین، رفرمیست‌ها و اپورتونیست‌های رنگارنگ سعی دارند که [ضرورت تجلیل از] این روی‌داد عظیم [تاریخی] را حذف نمایند، از بین ببرند، [یا آن را] تیره ‌وتار نشان دهند، بدنام کنند و لکه‌دار سازند؛ همان‌گونه که سال گذشته با پنجاهمین سال‌گرد انقلاب عظیم فرهنگی پرولتاریایی [این کار را]کردند.
آن‌ها چنین می‌کنند زیرا می‌دانند که پیام عظیم این روی‌دادهای عظیم تاریخی در حال حاضر برای پرولتاریا و توده‌ها بیشتر و بیشتر قابل عرضه است.
برای رهایی از امپریالیزم، سرمایه‌داری، جنگ، استثمار پرولتاریا و ستم بر مردمان، ما باید انقلاب پرولتری را به پیروزی رسانیم.
طبقۀ کارگر باید قدرت سیاسی را از دست طبقات حاکمه بیرون آورد، قدرت سیاسی و دولت خود را یعنی دیکتاتوری پرولتاریا را برقرار سازد و سوسیالیزم را اعمال نماید؛ پرولتاریا باید انقلاب را در هر کشور و جهان، برای رهایی یافتن از تمامی زنجیرهای امپریالیزم و مارش به ‌طرف کمونیزم در سرتاسرجهان، تکامل دهد و تداوم بخشد.
نظام امپریالیستی نظام فاسد و گندیده‌ای است که لنین در اثر بزرگ خود امپریالیزم عالی ترین مرحلۀ سرمایه داری به تجزیه و تحلیل و تشریح آن پرداخته است.
مواجهۀ امپریالیزم و حکومت‌های آن در تمامی حوزه‌ها، با یک بحران عمیق اقتصادی و مالی، سیاسی و اجتماعی ادامه دارد و امپریالیست‌ها بحران شان را از لحاظ داخلی به گرده ی پرولتاریا و توده‌های کشورهای امپریالیستی و از لحاظ بین المللی بدوش مردمان و ملل تحت ستم می‌اندازند.
امپریالیزم جنگ اقتصادی و جنگ تجاوزکارانه و چپاول‌گرانه به‌خاطر تقسیم جدید جهان است.
امپریالیزم، ارتجاع و فاشیسم است. امپریالیزم آخرین مرحلۀ سرمایه داری است و روز به روز بیش‌تر از پیش، نیاز به سرنگونی خود را نشان می‌دهد.
این است که چرا پیام لنین و انقلاب اکتبر بیش‌تر از هر زمانی زنده است.
در ایالات متحده، تحت حاکمیت قوی‌ترین امپریالیزم، پیروزی ترامپ انعکاس دهندۀ بحران امپریالیزم یانکی و تلاشش به‌خاطر فائق آمدن بر جنگ اقتصادی در حال تشدید، حاکمیت نظامی، کنترل بر مناطق استراتژیک ژئوپولیتیکی و تعریف مجدد اتحادها در عرصه‌های مختلف جنگ در جهان است.
پیروزی ترامپ، ددمنشی به اصطلاح «دموکراسی امریکایی» را نشان می‌دهد: در این «دموکراسی» میلیاردر فاشیستِی به ‌قدرت رسیده است که جنگ داخلی علیه توده‌های فقیر [در خود ایالات متحده] و جنگ بین المللی علیه مردمان تحت ستم [در جهان] را به ‌راه انداخته و پیش می برد.
پیروزی ترامپ، در تمامی کشورهای امپریالیستی، باعث تقویت ارتجاع و فاشیسم مدرن، دولت پلیسی، نظامی‌گری، حالت اضطراری دایمی و جنگ داخلی علیه پرولتاریا، [علیه] حقوق زنان، علیه توده های افریقایی - امریکایی، علیه پناهندگان با دیوارها و اخراج‌ها، علیه ایده‌های مترقی در مکاتب، پوهنتون‌ها، رسانه‌‌های جمعی، فرهنگ، هنر و غیره می‌گردد.
وضع تهاجمی جدید امپریالیزم امریکا، تضادهای بین این امپریالیسم با امپریالیسم روسیه، این ابر قدرت اتمی، با چین، این قدرت سوسیال امپریالیستی جدید و با کشورهای امپریالیستی اروپا، درحال حاضر تحت هژمـونـی ژرمـنـی، را تشـدیـد مـی‌نماید.
ستیز جهانی میان کشورهای امپریالیستی برای تقسیم بازارها و جنگ برای کنترل منابع انرژی، جنگ‌های تجاوزکارانه و جنگ‌های ارتجاعی، بذر افشانی مرگ، قتل‌عام‌ها و ویرانی در سراسر جهان را به‌‍وجود می‌آورد و تقویت می‌کند.
جنگ‌های امپریالیستی تجاوزکارانه در هر گوشه ای از جهان باعث برخاستن موج عظیم پناهندگی می‌شود.
جنگ‌های امپریالیستی و برگشت این جنگ‌ها به‌خانه، حتی در قلب دژهای امپریالیستی، که در جاده‌های خود کشورهای امپریالیستی خون می‌ریزاند، ددمنشی این جنگ‌ها را نشان می‌دهد.
در تمام کشورهای امپریالیستی، دولت‌ها و حکومت‌های اربابان جهان، جنگ داخلی علیه پرولترها و توده‌ها را که توسط بحران‌ها به حرکت در می‌آید، توسعه می‌دهند. باید بیشتر و بیشتر با ستم و سرکوب جنگید و شورش نمود.
در کشورهای تحت ستم امپریالیسم، پرولترها و مردم تحت ستم، مبارزات ضد امپریالیستی و آزادی‌بخش ملی و جنگ خلق‌ها را تشدید می‌نمایند. بویژه ضرورت است تا مبارزات مردم فلسطین و عرب در مقابل دولت صهیونیستی و امپریالیسم، و جنگ خلق [آنان] پشتیبانی گردد. از هند تا فلیپین و از ترکیه تا پرو، جنگ خلق تحت رهبری احزاب مارکسیست- لنینیست- مائوئیست مرجع، معرف راه نجات از امپریالیسم، رژیم‌های ارتجاعی و ایجاد دولت‌های دموکراتیک نوین و مارش به ‌طرف سوسیالیزم است.
امروز پنجاهمین سال‌گرد خیزش ناگزالباری«شورش ناگزالباری» است، خیزشی  و شورشی که راه جنگ خلق در هند- نبرد علیه قتل عام‌ها، عملیات شکار سبز و سرکوب مائوئیست‌ها، مردمان ادیواسی، روشنفکران و دانشجویان دموکرات و انقلابی، کارگران، دهقانان، مبارزات زنان و اقلیت های ملی- را گشود. این نشان می‌دهد که هیچ‌گاه و هرگز نمی‌توان جنگ خلق و مبارزۀ آزادی‌بخش مردم را متوقف ساخت و همچنان هیچ‌گاه و هرگز نمی‌توان جلو پشتیبانی بین المللی از آن را گرفت.
انقلاب اکتبر و لنین کبیر نشان دادند که ما نمی‌توانیم بدون جنگیدن علیه رویزیونیسم و اپورتونیسم علیه امپریالیزم و دولت‌های آن بجنگیم و پیروز شویم.
شرایط عینی برای انقلاب مساعد است، زیرا این روند عمده جهانی است. تمامی نیروهای سوسیال دموکراتیک و احزاب کمونیست سابق که رویزیونیست و رفرمیست شده‌اند، اعتبار خود را در میان توده ها باخته‌اند و ثابت کرده اند که ابزار غیر قابل استفاده در دفاع از شرایط زندگی و کار توده‌ها، مقابله با امپریالیسم، جنگ،  فاشیسم و دولت پلیسی هستند.
در کنار بحران این نیروها، ما شاهد اوج گیری گرایشات پوپولیستی ارتجاعی و جنبش‌های ارتجاعی بنیادگرایانه، که توده‌ها را تقسیم می‌کنند و آن‌ها را به‌ ماشین این یا آن امپریالیسم و در نهایت به ارتجاعی‌ترین بخش‌های امپریالیسم، بورژوازی و رژیم‌های خدمتگار آن‌ها می‌بندند، هستیم.
پرولترها و توده‌ها باید قاطعانه توهمات راه‌های پارلمانتاریستی و صلح جویانه را طرد نمایند؛ توجۀ خود را به‌خلع سلاح کردن آن [نیرو]ها معطوف کنند و جسورانه راه انقلابی را بپذیرند.
جنگ خلق پیش‌رفته‌ترین شکلِ پیروز ساختن انقلاب است. این است که چرا ما باید در تمامی کشورهایی که در آن‌ها قبلاً جنگ خلق آغاز شده از آن پشتیبانی کنیم و در تمام کشورهای دیگر، منطبق با شرایط مشخص هـر کشـور، بـرای آن تدارک انجام دهیم.
این امر نیازمند تشکیل و ساختمان احزاب کمونیست حقیقی، که پیش‌آهنگ طبقۀ کارگر و هستۀ رهبری تمام خلق خواهد بود، می‌باشد.
احزاب کمونیست مبتنی بر علم انقلابی مارکسیسم- لنینیسم- مائوئیسم در [روشنی و حرارت] آتش مبارزۀ طبقاتی و در پیوند نزدیک با توده‌ها و برای آغاز و تکامل جنگ خلق و کاربرد آن در واقعیت ساخته می‌شود.
احزاب کمونیست باید جبهۀ متحد توده‌های تحت استثمار و تمامی بخش‌های مردمان تحت ستم امپریالیسم را بسازند و تاکتیک‌های ضروری را طبق شکلی که حاکمیت سیاسی و نظامی به‌خود می‌گیرد، تکامل دهند.
احزاب کمونیست در کشورهای امپریالیستی باید در ترکیب صفوف خود، پرولترهای پناهندۀ جدید را، از طریق ایفای نقش پیش‌آهنگ در جنگ آن‌ها علیه مافوق استثمار، بردگی و راسیسم، بپذیرند.
احزاب کمونیست باید عصیان‌های جوانان و مبارزات زنان را به‌مثابۀ نیروی قدرتمندی برای انقلاب جمع و جور نموده و سازمان‌دهی کنند.                     
آن‌ها باید با امپریالیسم خودشان به‌مثابۀ دشمن عمدۀ پرولتاریا و مردمان تحت ستم بجنگند و با ثبات عزم طرف توده‌های ملل تحت یورش را بگیرند. امروز به‌صورت مشخص ما باید علیه اشغال امپریالیستی در افغانستان، تجاوز امپریالیستی بر سوریه و تهدیدات اتمی علیه کره بجنگیم.
جنگ امپریالیستی و دیکتاتوری بورژوازی برای احزاب کمونیست این نیازمندی را پیش می آورد که خودشان را برای مقابله با جنگ امپریالیستی توسط جنگ خلق و ساختمان نیروی جنگی شان به‌مثابۀ هستۀ ارتش سرخ مجهز نمایند.
جنگ‌ خلق‌ها افزون بر[مقابله با] قتل عام‌ها در مواجهه با تلۀ مذاکرات صلح، که جلو رشد، تقویت و استحکام جنگ خلق در رسیدن به‌چشم‌انداز تعرض‌استراتژیک را می‌گیرد و به هدف منحرف ساختن، خفه ساختن و انداختن انشعاب در آن‌ها و هدایت آن‌ها به‌طرف تسلیم به ‌راه می‌افتد، نیز قرار دارد.
انترناسیونالیسم، وحدت میان پرولتاریا و مردمان تحت ستم در جهان، علیه دشمن مشترک است.
انترناسیونالیسم «فعالیت صمیمانه برای تکامل جنبش انقلابی و مبارزۀ انقلابی در کشور خود و پشتیبانی (به وسیلۀ تبلیغات، هواداری و کمک مالی) از این مبارزه، این و تنها این خط بدون استثنا در هر کشور، است.» (لنین)
انترناسیونالیسم، ساختمان تشکیلات انترناسیونالیستی جدیدی است که مسایل و مشکلات کمونیست‌ها را نشان‌دهد و توانا باشد که به‌سوی [تدوین] خط عمومی جنبش کمونیستی بین‌المللی و ایجاد یک انترناسیونال کمونیستی نوین حرکت نماید.
زنده باد صدمین سالگرد انقلاب کبیر اکتبر!
مرگ بر امپریالیسم! به‌پیش برای [برپایی  و پیش‌برد] جنگ طولانی مدت خلق در سراسر جهان!
زنده باد مبارزات پرولترها و ملل تحت ستم در جهان!
زنده باد انترناسیونالیسم پرولتری!

امضاها
o    جمعی از مائوئیست‌های ایران
o    کمیتۀ ساختمان حزب کمونیست مائوئیست، گالیسیه – ایالت اسپانیا
o    هسته کمونیستی نپال  
o    حزب کمونیست (مائوئیست) افغانستان  
o    جنبش کمونیستی صربستان
o    حزب کمونیست برزیل (فراکسیون سرخ)
o    حزب کمونیست هند (مائوئیست)
o    حزب کمونیست نیپال (مائوئیست‌های انقلابی)
o    دموکراسی و مبارزۀ طبقاتی – ایالت برتانیه
o    ناآرامی بزرگ – ویلز ایالت برتانیه
o    مواضع طبقاتی – ژرمنی
o    جنبش کمونیستی مائوئیست تونس
o    حزب کمونیست مائوئیست – فرانسه
o    حزب کمونیست مائوئیست ایتالیا
o    حزب کمونیست مائوئیست مانیپور
o    اتحاد انقلابی مائوئیستی – سریلانکا  
o    سازمان کارگران کمونیست – تونس
o     khadéhines   حزب تونس
o    حزب کمونیست انقلابی کانادا
o    حزب کمونیست انقلابی (حوزۀ کبک
o    پراکسیس انقلابی – بریتانیای کبیر
o    اتحاد کارگران کمونیست ( م ل م ) کُلمبیا
o    صدای کارگران – مالزی


۱۳۹۶ اردیبهشت ۹, شنبه

به مناسبت روز اول ماه مه تشکیلات نخستین و ساده ترین سلاح طبقه ی کارگر در مبارزه است

به مناسبت روز اول ماه مه
                       تشکیلات نخستین و ساده ترین سلاح طبقه ی کارگر در مبارزه است

در طی سالهای اخیر حرکت اعتراضی و اعتصابی در در میان کارگران پدید آمده است که در نوع خود در تاریخ جنبش کارگری ایران کم سابقه بوده و بجز در دوران های اوج گیری جنبش کارگری مانند سالهای 32- 20 و یا 57- 56 دیده نشده است.
این اعتراضات و اعتصابات عمدتا پیرامون خواستهای اقتصادی همچون پرداخت نشدن حقوق ها در کارخانه ها و شرکت ها، قراردادهای موقت کار، اخراج های بی رویه و ... بوده است و ویژگی اساسی آنها کمیت گسترده شان می باشد.
 درحالیکه خواستهای این اعتراضات پیرامون ابتدایی ترین مسائل اقتصادی است، اما این میزان اعتراض و اعتصاب در جنبش کارگری و بویژه در کارخانه ها، کارگاه ها و شرکت هایی که عموما لایه های متوسط و تحتانی طبقه کارگر(بجز مواردی چند)، و نیز عمدتا غیر رسمی در آنها مشغول به کارند، بخودی خود نشانگر درجه مقاومت و مبارزه کارگران علیه شرایطی دردناکی است که حکومت اسلامی به آنها تحمیل میکند.  زیر سلطه حکومت  روحانیون و مکلاهای مذهبی و پاسدارانش بودن و زیر این میزان از فشار، بازداشت، شکنجه، شلاق و زندانی که در انتظار است، بسر بردن و دست زدن به مبارزه و ارائه خواستها از جانب کارگران، نشانگر نیروی قدرتمندی است که در طبقه کارگر به عنوان مبارزترین طبقه نهفته است. این مثبت ترین نقطه این مبارزه است.
اما این مبارزه کمبودها، ضعف ها و خلاء های اساسی دارد که در صورتی که رفع گردند، طبقه کارگر میتواند به تدریج جایگاه واقعی خود را در مبارزه طبقاتی جاری پیدا کند. بدون رفع این خلاء ها و پس از رفع شدن شرایط خاص بحران اقتصادی کنونی که همواره امکان آن وجود دارد، و رسیدن کارگران به این خواستها و خواستهای مشابه، بیشتر این مبارزات بدون گذاشتن اثر و نتیجه ی درخوری به پایان رسیده و باز روز از نو و روزی از نو.
 ما در زیر به گونه ای فشرده به برخی از این کمبودهای این جنبش اعتراضی اشاره خواهیم کرد.
وحدت کارگران
نخستین کمبود، فقدان وحدت مستحکم و گسترده کارگران یک کارخانه با کارخانه های دیگر، و بطور منفرد و مجزا دست زدن به مبارزه برای خواستهای خود است. مبارزه ی جاری و نوسانات آن میتواند و باید به کارگران نشان میدهد که در صورتی که بخواهند به خواستهای حتی ابتدایی خود دست یابند، نیاز به  وحدت  گسترده تر و عمیق تربا  دیگر کارخانه ها دارند. کارگران هیچ کارخانه، کارگاه و شرکت منفردی، صرفا بوسیله نیروی خود نمیتوانند به تمامی خواستهای اقتصادی خود دست یابند، چه رسد به  خواستها و مسائل سیاسی. بنابراین ایجاد رابطه و وحدت عمیق با کارگران دیگر کارگاه ها، کارخانه ها، شرکت وموسسات، و پشتیبان خواستهای یکدیگر بودن، نخستین گام این اعتراضات و اعتصابات در رسیدن به خواستهای خود است.  
تشکل نخستین و ابتدایی ترین سلاح طبقه کارگر
دومین کمبود، خلاء تشکلات صنفی کارگران است. سندیکاهای صنفی نخستین و ساده ترین سلاح کارگران در مبارزه برای گرفتن حقوق خود(ابتدایی ترین حقوق اقتصادی و سیاسی)است. بدون چنین تشکلهایی، کارگران همواره در مقابل کارفرمایان خلع سلاح خواهند بود و عموما شکست خواهند خورد. در ایران و در شرایط کنونی، یعنی زیر سرنیزه های پاسداران، تشکیل سندیکا و اتحادیه  ی صنفی حتی در یک  کارخانه و کارگاه  کار آسانی نیست و به تحمل سختی ها و مصایب فراوان نیاز دارد. بنابراین گرچه میتوان و باید از هر کارخانه و یا صنف مجزایی برای ایجاد تشکلهای سندیکایی استفاده کرد، اما همواره باید آنرا گسترش داد و تقویت نمود و به شکلی یکپارچه و همگانی تر برای ایجاد سندیکا تلاش کرد.
مبارزه جاری، حداقل در پیشرفته ترین کارخانه ها و کارگاه ها و... نیاز به تشکلهای ابتدایی کارگری نظیر سندیکا و اتحادیه  و ضرورت آنرا در دستور روز جنبش کارگری قرار داده است. باید تا آنجا که ممکن است و میتوان، حلقه ها و هسته های پیشرو کارگری با یکدیگر پیوند یافته و اجازه ندهند که شرایط مساعد کنونی، یعنی ضعف نسبی حکومت و  بستر گسترده ی اعتراضات و اعتصابات موجود، بدون برجای گذاشتن نتایجی برای آینده، از دست برود. این هسته ها میتوانند به نطفه های نخستین تشکلات صنفی کارگری تبدیل گردند.
نقش کارگران کارخانه ها و کارگاه ههای بزرگ
سومین کمبود، فقدان پشتیبانی کارگران کارخانه های بزرگ از کارخانه های متوسط و کوچک است. باید بین کارگران کارخانه های بزرگ که در حال حاضر کمتربا مسائلی همچون عقب افتادن حقوق ها و یا قرار دادهای موقت کار و ...روبرو هستند، با کارگران کارگاه و کارخانه های کوچک و متوسط  پیوندهای گسترده و عمیقی بوجود آید. کارگران کارخانه های بزرگ باید به این بخش ها در رسیدن به خواستهای خود یاری کنند.
تکامل کیفی خواستها
چهارمین کمبود درمورد کیفیت خواستها است. با خواستهای اقتصادی صرف نمیتوان با بازداشت، شکنجه، شلاق و زندان مبارزه کرد. کارگران به همراه مبارزه با خواستهای اقتصادی باید به مبارزه  برای آزادی اعتصاب، اعتراض، گردهمآیی، تظاهرات و غیره دست زنند. هرچقدر این امور در جامعه محدودتر باشد، ضرر آن به طبقه کارگر بیشتر از دیگر طبقات میرسد. کارگران باید ارزش این نوع آزادی ها را بخوبی بدانند و به این پی ببرند که در صورتی که چنین آزادی هایی در جامعه وجود داشته باشد، آنها میتوانند تشکلات صنفی و سیاسی خود را تشکیل دهند و برای گرفتن حقوق خود از کارفرمایان و دولت و حکومت آنها دست به مبارزه متحد بزنند. اعتصاب کنند، گرد همایی داشته باشند، تظاهرات کنند و تا رسیدن به خواستهای خود ایستادگی نمایند، بدون آنکه حکومت بتواند چنین وحشیانه نیروهای خود رابرای سرکوب آنان گسیل کند و هر گونه مجازاتی خواست بر آنها روا دارد.
بهترین زمان برای طرح  چنین خواستهایی  اکنون است. یعنی زمانی که تضادهای حل ناشدنی تار و پود حکومت ملوک الطوایفی آخوندها و مکلاهای مذهبی - اسلامی را در بر گرفته و مبارزه میان آنان و بجان یکدیگر افتادنشان همواره شدت یافته و میابد. براستی که اگر اکنون سالهای شصت بود آنان بجای بازداشت و شکنجه و شلاق و زندان دست به اعدام های گسترده کارگران میزدند. باید متوجه بود که گرچه آنان همواره تلاش میکنند که خود را بسیار قوی تر و مسلط تر از آنچه هستند، نشان دهند، اما نیروی عمومی آنها بشدت تضعیف شده و چنگال نشان دادن و دندان به هم فشردنهاشان و روی آوردن صرفشان به سرکوب بوسیله نیروهای پاسدار، جز از ضعف آنان از چیز دیگری حکایت نمیکند.  
با این همه، تردیدی نیست که  برای جنبش کارگری و طبقه کارگر ما مقابله با حکومتی مومیایی و چنین ستمگر و خونخوار، که میداند اگر برود دیگر بسادگی برگشتی نخواهد بود، و ازاین رو برای بقای موقت و حتی چند سال بیشتر خویش، حاضر است دست به هر کشتار و جنایتی بزند، ساده و آسان نیست. زمانی که برای رسیدن به خواستهای ابتدایی صنفی باید از هفت خوان رستم گذشت، برای رسیدن به خواستهای بزرگتر، گسترده تر و عمومی تر سیاسی باید به به مبارزات و نبردهای بزرگتری دست زد و از جان مایه گذاشت.
طبقه کارگر مبارزترین طبقه جامعه است
 طبقه کارگر ایران طی یکصد سالی که از بوجود آمدنش گذشته نشان داده که رادیکالترین و مبارزترین طبقه ی جامعه ایران است و تنها نیرویی است که آماده دست زدن به چنین نبردهایی تا رسیدن به نهایی ترین خواستهای خود است؛ و گرچه در طول این صد سال بارها شکست خورده، اما باز با نیرویی قدرتمندتر از پیش بپا خاسته و برای پیشبرد خواستهای خود آماده گشته است.
  
جمعی از مائوئیستهای ایران
 9اردیبهشت 96