۱۳۹۶ اردیبهشت ۳۱, یکشنبه

چرخش های تکراری و تغییرات در اوضاع سیاسی ایران(1)

 چرخش های تکراری و تغییرات در اوضاع سیاسی ایران(1)

با تجدید نظر


انتخابات ریاست جمهوری ایران به پایان رسید و روحانی با رای بالا بیش از 23 میلیون رای دوباره به ریاست جمهوری برگزیده شد.
 نخستین نکته ای که میتوان در مورد این انتخاب گفت این است که انتخابی آزادنه و از روی علاقه ای واقعی و منطبق با حتی حداقل خواسته های واقعی طبقات، قشرها، لایه ها و گروه های مختلفی که به وی رای دادند، نیست. بسیاری از رای دهندگانی که به روحانی رای دادند، گرچه در قیاس دوران ریاست جمهوری وی با دوران احمدی نژاد، طرف دوران وی را میگیرند و عمده دلایل آنها نیز این است که روحانی و جریان وی، با دست برداشتن از سیاست ماجراجویی های جریان انحصار طلب متحجر( بورژوازی بوروکرات - کمپرادور متحجر) و سازش با قدرتهای امپریالیستی در برجام، سایه جنگ را از سر ایران کوتاه کرد، و یا مثلا در قیاس با دوران تورم بالای 50 درصد دوران احمدی نژاد، توانست با تنظیم و کنترل سرمایه، تجارت و امور مالی و جلوگیری از رانت خواری های گسترده و فسادهای میلیاردی دارودسته ی دزد آخوند و مکلا و نظامی، تورم وحشتناک را تا حدودی مهار کند، و یا بالاخره آن فشاری را که متحجرین در مورد آزادی های اجتماعی و فرهنگی به مردم وارد میکنند، روحانی وارد نمیکند، اما با همه ی این احوال خیلی وی را قبول ندارند؛ و بویژه به سبب وعده های بسیاری که در انتخابات پیشین داد و به حداقل آنها نیز عمل نکرد (1)و صرفا بخاطر اینکه کاندیدای جریان انحصارطلب و متحجرتر از روحانی که نمایندگانی مانند رئیسی جلاد ریاکار و قالیباف جاه طلب و شارلاتان را به میدان آورده بود، برگزیده نشوند، به وی رای دادند. از این روی وجه ی نفی سوی مقابل، بیشتر از وجه اثبات فردی است که به وی رای داده شده است.
 به این ترتیب، و تقریبا از انتخابات 1376 تا کنون، هر زمان که کسی به ریاست جمهوری انتخاب شده، تا حد زیادی،اگر نگوییم مطلقا -  زیرا به هرحال جریانهای اصلاح طلب و اکنون اعتدالی نیز پایگاه های اجتماعی خود را دارند - به این دلیل رای آورده که فرد دیگری، فردی که مورد قبول ولایت خامنه ای، دفتر، شورای نگهبان، مجلس خبرگان، سپاه و بسیجش  بوده است، رای نیاورد.(2) و اگر به گونه ای اجبار بخواهیم اشاره کنیم، باید بگوییم که در وانفسای حکومت اسلامی، شرایط را همچون مرگ کرده اند تا مردم همواره به تب راضی باشند. یعنی طبقات اصلی مردم تحت استثمار و ستم، طی دوران اخیر و تا این زمان، هرگز کسی را که واقعا و بر مبنای آزادی اندیشه و بیان، آزادی احزاب و اجتماعات و تبلیغات متداوم آزاد آنها، شناخته و به وی باوری بر مبنای منافع واقعی طبقاتی خود داشته باشند، انتخاب نکرده اند.
 بنابراین نخستین و اساسی ترین دلیل شرکت  طبقات مختلف در انتخابات ها، نه این است که آنها به کسی که واقعا و بر مبنای آگاهی ای که از حزب وی و برنامه های حزبی وی برای دوران چهارساله (این مسئله در مورد مجلس شورا نیز صدق میکند) دارند، رای دهند، بلکه به این دلیل است که کسی که آنها از وی و برنامه های اقتصادی، سیاسی و فرهنگی (و این دو مورد آخر، حتی مهمتر از مورد نخست است)متنفرند و گویا و نماینده ی تداوم حکومت اسلامی در شکل کنونی خودیعنی  استبداد و فساد بی پایان، و شرایط  کنونی مردم یعنی زندگی زیر ستم و فقر و بدبختی میباشد، رای ندهند.
در مورد روحانی، تجربه این دوران چهارساله به مردم ایران بخوبی نشان داده که روحانی دارای توانایی نبرد با مشروعه چیان و انحصار طلبان متحجر حاکم نیست. وی در دوره انتخاباتها و با استفاده از زمان بسیار کوتاهی که تا حدودی استبداد همه جانبه اندکی شل میشود و البته صرفا در برخی زمینه های فرهنگی و سیاسی، شعارهای را یکی پس از دیگری میدهد، اما پس از انتخاباتها و باصطلاح زمانی که خرش از پل گذشت و انتخاب شد، در چرخشی تقریبا کامل، آغاز به سازش کردن و پس رفتن در مقابل خامنه ای و دارو دسته اش در دفتر وی، دستگاه قضا و شورای نگهبانش و سپاه پاسداران و دیگر ارگانهای قرون وسطایی متحجرین میکند.
در همین انتخابات اخیر، وی در روزهای منتهی به پایان انتخابات، و به احتمال بسیار زیاد به توصیه مشاورین وی در شورای اصلاح طلبان و اعتدالیون، و بخشا به این دلیل که اوضاع  از جهت میزان مقبولیت وی در میان مردم و آوردن رای لازم بوسیله وی، چندان بر وفق مراد نبود، و نیز برای اینکه شوکی به بخشی که تمایلی برای شرکت در انتخابات نداشت (باصطلاح آرای خاکستری) وارد کند، شروع کرد به مشتی نطق غرا کردن در مورد برخی مسائل کلیدی و انتقادهای تند تیز کردن از جریان انحصارطلب متحجر حاکم، که مهم ترین ارگانهای صاحب قدرت و تصمیم گیرنده و دستگاههای قضایی، امنیتی و نظامی را در اختیار دارد و نیز پاسداران و بسیج  وعلم الهدی حاکم خراسان، و  چپ و راست حقایقی را درمورد آنها فاش کردن... و همین سخنرانی های وی توانست تا حدودی وضع را به سود وی برگرداند، و شوکی را به بخشی از مردمی که برای شرکت در انتخابات در تردید بودند و همچنین آراء خاکستری وارد کند و چند میلیونی رای به رای هایش بیفزاید.
اما روشن است که پس از انتخاب شدن، روحانی به هیچ عنوان چنین رویه ای را ادامه نخواهد داد و یا مشکل که ادامه دهد. در حقیقت باید گفت نمیخواهد ادامه دهد و نمیتواند ادامه دهد. نمیخواهد، زیرا راست تر و محافظه کارتر از آنست که بخواهد با دارودسته خامنه ای و فرماندهان پاسدارانش در افتد و از حقوق مردم که نه(براستی که روحانی را چه به حقوق اساسی مردم!)، بلکه حداقل از حقوق خودش و جایگاه قانونی خودش در قانون اساسی دفاع کند؛ از این رو وی به مرور و همچنانکه فردی اشاره کرده بود، باید در پیشگاه خامنه ای و هنگام سخنرانی های بی پایان وی علیه دولت و رئیس جمهور، چهار زانو بنشیند و قوز کند و دم بر نیاورد؛ و نمیتواند، زیرا راست های متحجر بنا به مثل، چنار«افسار بندش» میکنند که نتواند نفس بکشد.(شاید به همین دلیل است که اغلب از تغییرات تدریجی بسیار بسیار آهسته در حکومت اسلامی سخن میگویند).
دومین نکته این است که پس از هر انتخابات و بدنبال رای نیاوردن نمایندگان جریان بورژواز- انحصار طلبان متحجر، و جدای از دلایلی که برای شکست خود در بوق و کرنا میکنند (اینبار حضرات که همواره دزد بوده و هستند شعار آی بگیرید دزد را، سر داده اند و از تخلف در انتخابات صحبت میکنند) این جریان، شمشیرها را تیز میکند و حملات خود را به عناوین مختلف به ارگانهایی که تحت امرشان نیست، نظیر دولت و مجلس صورت میدهد. یک سلسله حملات متوالی و برای برقرای تعادل از دست رفته در انتخابات و بازگرداندن آب رفته به جوی؛ و البته نه تنها به دولت و مجلس، بلکه به مردم نیز؛ و باری انتقام گرفتن از آنها که چرا به جریان مخالف آنها رای داده اند، و نیز به این دلیل که نشان دهد که نه تنها چیزی فرق نکرده، بلکه بدتر نیز شده، وبالاخره برای اینکه اندکی شور و شادی بخشهایی از مردم(بویژه جوانان و زنان)  هنگام تبلیغات روحانی را، به کام آنها تلخ  کند و آنها را احساس کرده اند، اندکی پیش رفته اند، به عقب و عقب تر برگرداند.
خامنه ای نیز که معمولا پیش از انتخاباتها بیکار نمینشیند و چپ و راست برنامه های خود را در مخالفت با دولت مستقر(اگر باب میلش نباشد) پیش میبرد، پس از انتخاباتها، نطق هایش یکی پس از دیگری «گل» میکند. او نیز که در پی انتخاباتها احساس میکند، جایگاهش نسبت به فرد انتخاب شده فروتر گشته، با یک سلسله نطق های تکراری و روزمره، و تشر رفتن و خط و نشان کشیدن برای مردم و تعین کردن اینکه این کار و آن کار باید بشود، تلاش میکند وزن ولی فقیه بودن خود را در میان حکومتگران دوباره برقرار سازد.
اینها که بر شمردیم، تماما خطوط اصلی روندهایی است که بطور عمده از سال 76 یعنی از زمان انتخاب خاتمی به ریاست جمهوری تا کنون، در یک گردش و با تغییراتی نه چندان اساسی، به مدت بیست سال تکرارشده است، و اگر تغییراتی در جهت تغییر و تکامل اوضاع به جلو صورت گرفته، در مقابل تغییراتی بدتر و در جهت برگشت اوضاع به عقب نیز صورت گرفته است. در بخش های بعدی به این نکات باز خواهیم گشت.
البته تنها توقف و یا شل شدن چنین حملاتی از سوی جناح بورژوا- بوروکرات های انحصار طلب و متحجر حاکم، بدلیل مثلا فشار رای مردم در عقب راندن آنها، و تداوم این فشاری که اکنون و در برهه ی انتخابات به شکل رای است، اما خواه پیش از انتخابات و خواه پس از آن، به شکل جنبش ها و اعتراض های مختلف طبقاتی، مذهبی، گروهی، ملی، فرهنگی و غیره بوده و یا خواهد بود، و یا شکافها و ریزش های بیشتری  در جناح متحجر حاکم و در تداوم  جدایی ها،مانند جدایی اشخاصی(و یا جریانهایی) همچون  ناطق نوری و علی لاریجانی، و پیوستن نسبی آنها به اعتدالیون و پشتیبانی از این جریان، و یا احیانا واکنش های روحانی و جریان وی در تقابل با حملات، و یا طرح حملاتی از جانب خود وی و جریانش، میتواند تغییری در اوضاع کنونی پدید آورد. اینکه آیا چرخش های کنونی تکرار خواهد شد و یا تغییری هر چند جزیی در اوضاع کنونی صورت گیرد، جدای از بستگی به شرایط خارجی (نقش امپریالیستها و کانون های درگیری مانند سوریه، حزب اله و غیره) بستگی به این کنش و واکنشها خواهد داشت.
نکته ی سومی که باید به آن اشاره کرد 16 میلیون رای رئیسی است. تردیدی نیست که در جامعه ما لایه هایی سنتی هستند که همواره پایگاه اجتماعی بخش سنتی و متحجر جریان ارتجاعی حاکم را تشکیل میدهند. اینها عموما چیزی حدود 20 درصد رای دهندگان را تشکیل داده اند. اما به نظر میرسد در این دوره این میزان به چیزی حدود کمتر از دو برابر ارتقاء یافته است. برای این امر میتوان دلایل زیر را بر شمرد.                                                   1- رویگردانی بخشهایی از رای دهندگان به روحانی از وی، بدلیل اینکه وی نتوانست به شعارهای انتخاباتی خود در سال 1392 و نیز برنامه های خود عمل کند 2- شعارهای عوام فریبانه و بویژه جالب برای برخی از اقشار فقیر و کم درآمد، مثلا سه برابر کردن یارانه و یا ایجاد کار و  شغل برای میلیونها بیکار3- تبلیغات فراوان و سازمان داده شده ی انتخاباتی به کمک بسیج و سپاه و تشکیل متینگ های بزرگ انتخاباتی برای وی در شهرهای مختلف 4- بذل و بخشش های فراوان از کیسه امام رضا(یعنی مردم) در استانهای مختلف5- وحدت نسبی در بین این جریان و پیوستن قالیباف که حتی برخی ازلایه های باصطلاح مدرن را نیز بخود جذب کرده بود به وی6- گرفتن رای ارتش و سپاه و بسیج و بسیاری از ارگانهایی که زیر تسلط آنها به سر میبرند 7 – تقلبات فراوانی که این دارو دسته در طی انتخاباتها همواره انجام داده و میدهند. و...
نکته چهارمی که عجالتا باید به آن اشاره کنیم وضع اپوزیسیون و آه و ناله های برخی نمادهای دروغین اپوزیسیون است. بسیاری از این جریانها و اشخاص که عمرشان سر فرود آوردن در مقابل دزدهای بزرگ و امپریالیستها بوده، اینک خود را قهرمان سر فرود نیاوردن مقابل دیکتاتوری و استبداد و قدرت میخوانند و مردم را و رای آنها را، سر فرود آوردن مقابل روحانی و یا رئیسی و یا آخوندها و غیره. بخشی از آنها نیز از شکست اپوزیسیون سخن میگویند، انگار این اپوزیسیون مثلا میتوانست کاری کند کارستان، اما نکرد.
در این مورد دومی باید گفت که اولا چندان اپوزیسیون اصیل و قدرتمندی وجود ندارد. آنچه خود را به نام اپوزیسیون میخواند، خرده تشکیلاتهایی است در بیرون کشور که نه در درون خود این تشکیلات ها و نه میان آنها کوچکترین اتحاد نسبی وجود ندارد. بخشی از این خرده تشکلهای  باصطلاح «اپوزیسیون» را دارودسته های توده ای - اکثریتی تشکیل میدهند که بی تردید جزو اولین نفراتی بودند که در صف های انتخاباتی خواه در داخل و خواه در خارج کشور ایستاده اند و اینان همواره کاسیه لیسان قدرت بوده و هستند؛ بخشی دیگری، از هر دسته که بگیریم، از سلطنت طلب و جمهوریخواه گرفته تا شبه دموکرات و شبه چپ ترتسکیست(دارو دسته های حکمتی) و غیره، وابستگان به امپریالیستها هستند و بوسیله آنها پشتیبانی میشوند؛  بخشهای دیگری نیز که تا حدودی مترقی و انقلابی هستند، بسیار کوچکند و توان کارهای بزرگ را ندارند. تازه این تشکلات در ایران صاحب نفوذ جدی و قابل توجهی نیستند که بتوانند سیاست درستی را، آن هم  بوسیله میلیونها انسان، اجرایی کنند. مثلا سیاست تحریم انتخابات سیاست درستی بود، اما آنها که قرار بود آن را اجرایی کنند، یا وجود نداشتند و یا اگر هم وجود میداشتند چنان خرد و پراکنده  بودند که چنان انتظاری هرگز از آنها نمیرفت. بین تدوین تئوری و برنامه و انجام عملی آن فاصله ای است که پر کردن آن چندان ساده و آسان نیست. اینها  هر کدام از اینها تابع قواعد و قوانین خاص خود است و تنها با ایجاد شرایط معین لازم میتوان یکی را به دیگری تبدیل کرد.

هرمز دامان
اردیبهشت 96
   یادداشتها
1-     بسیاری از آنها تنها شعارهای انتخاباتی بودند و وی اصلا نمیخواست به آنها عمل کند، بخش مهمی را به سبب عدم اتکا به مردم و در سازشکاری های بی پایانش با رهبری و دفترش انجام نداد، و بخشی از آنها را نیز نگذاشتند که عمل کند. 
2-    و یا در مورد رفسنجانی در سال 1884 که تبدیل به جدال «فقر» و غنا شد؛ که البته سویی که نماینده غنا بود بواقع نماینده ی غنا بود، اما سویی که میگفت من نماینده فقرم، یعنی احمدی نژاد، ریاکارانه و سالوسانه خود را نماینده ی فقر نشان داد.


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر