۱۴۰۴ اردیبهشت ۱۷, چهارشنبه

از گذشته(9)

روشنفکران و قدرت

( بخش دوم)

https://masiresorkh.blogspot.com/ 

۱۴۰۴ اردیبهشت ۱۵, دوشنبه

از گذشته( 8)

 

    روشنفکران و قدرت

(بخش نخست)

https://masiresorkh.blogspot.com/    

۱۴۰۴ اردیبهشت ۱۴, یکشنبه

خروشچفیست های راه کارگری ها و استالین بزرگ(11)

 
 
تبلیغ دموکراسی بورژوایی در شکل«دموکراسی شورایی»(بخش پنجم)

اندیشه های اصلی دیدگاه راه کارگری ها در مورد«حکومت شورایی» پر از تضاد و کل برنامه ی راه کارگری ها نمایشنامه ای هردمبیل و مضحک است و نشان می دهد که رویزیونیسم چگونه می تواند حتی به ابتدایی ترین اصول سیاست انقلابی پشت پا زند.(1)
در جامعه ی راه کارگری ها پس از« انقلاب اجتماعی» شان که نه از طریق انقلابی قهرآمیز و تهاجم یرای کسب قدرت سیاسی بلکه در بهترین حالت و عالی ترین شکل با تبعیت از جنبش خود به خودی طی فرایندی«خشونت پرهیز» و صرفا از طریق«نافرمانی مدنی» و «مقاومت مدنی» صورت می گیرد و گویا برای از میان بردن استثمار فرد از فرد، در زمینه های انتخاباتی«برابری» برقرار می شود و یک «سوسیالیسم دموکراتیک- شورایی و مشارکتی»(2) شکل می گیرد.
در «سوسیالیسم دموکراتیک» راه کارگری ها همه ی طبقات از انقلابی تا ارتجاعی و هوادار امپریالیست ها آزادند و می توانند حزب و مطبوعات و گردهمایی و راهپیمایی داشته باشند. شوراها محل قانون گذاری و اجرای قوانین هستند و نقش ارگان اصلی قدرت در کشور را دارند و اگر قدرت به دست طبقه ی کارگر راه کارگری ها بیفتد، این طبقه بدون جهان بینی(3)و بدون حزب به ساخت« سوسیالیسم دموکراتیک» مشغول می شود.
این هم چکیده ی معجون راه کارگری ها برای«حکومت کارگری»:
«سوسیالیسم قرن بیست و یکم باید ضمن مرزبندی قاطع با کلیه روایات غیردمکراتیک از سوسیالیسم، بازگشت به اندیشه های رهایی بخش سوسیالیسم علمی و مانیفست کمونیست ( دولت نوع کمون و حاکمیت شورایی ) را از جنبه نظری و عملی تدارک ببیند. جامعه ای  که در آن آزادی هر فرد، شرط آزادی همگان باشد و محو همه اشکال تبعیض و نابرابری را هدف خود قرار دهد و حق بی چون و چرای اکثریت مردم را برای تغییر نظام و حاکمیت برسمیت شناسد.
در چنین خوانشی از سوسیالیسم و کمونیسم، قرار نیست حزب جایگزین حاکمیت واقعی کارگران و زحمتکشان شود. حزب تنها کمک میکند که طبقه کارگر از طبقه ای در خود به طبقه ای برای خود تبدیل شود. به باور ما، حاکمیت در همه شرایط تنها از اراده اکثریت مردم بر میخیزد. در چنین روایتی از سوسیالیسم، پدیده های مخربی چون “حزب – دولت” و “دولت ایدئولوژیک” وجود نخواهند داشت و آزادیهای بی قید و شرط سیاسی و آزادی اندیشه، بیان، عقیده، تشکل و تجمع برای عموم برسمیت شناخته می شود و حق رای همگانی و حق بی چون و چرای انتخاب شدن و انتخاب کردن به طور کامل وجود خواهند داشت.»(4)
جهان بینی بورژوایی به جای جهان بینی پرولتری
در دیدگاه راه کارگری ها از یک سو طبقات آزادند که هر اندیشه ای(جهان بینی) می خواهند داشته باشند، از سوی دیگر آن طبقه ای که رهبری شوراها را به دست می آورد نباید آن را بر آنها اعمال کند.
نخست توجه کنیم که اندیشه و برنامه ی تبدیل مالکیت خصوصی به مالکیت اجتماعی و همچنین از بین بردن استثمار و پرداخت دستمزد منطبق با ثمره ی کار ایجاد شده( در مارکسیسم پس از کم کردن هزینه های عمومی که به شکلی دیگر به کارگر و خانواده ی او می رسد)اندیشه ها ایدئولوژیک هستند. این اندیشه ها خود در چارچوب یک جهان بینی طبقاتی طرح می شوند. جهان بینی ای که به یک طبقه ی معین تعلق دارد. طبقه ای که این برنامه و سیاست منافع وی را تحقق می بخشند. بنابراین این برنامه ها ایدئولوژیک - طبقاتی هستند و بر مبنای نقد طول و دراز سرمایه داری به ویژه پس از انقلاب فرانسه( 1789) شکل گرفته اند نه اینکه یک دفعه از آسمان نازل شده باشند.
گرفتن جهان بینی مارکسیستی(لنینستی- مائوئیستی) از طبقه ی کارگر به معنای این است که جهان بینی دیگری یعنی جهان بینی یا ایدئولوژی بورژوایی را جایگزین جهان بینی پرولتری  وی کنیم. زیرا جز این دو جهان بینی، جهان بینی دیگری وجود ندارد.
بر بستر جهان بینی بورژوایی احکامی مانند تبدیل مالکیت خصوصی به مالکیت اجتماعی جز یک شعار پوچ و توخالی نمی تواند چیز دیگری باشد. شعاری دروغین که راه کارگری ها و به همراه شان ترتسکیست های متقلب و فاسد کمونیسم کارگری و ریاکاران و شیادانی همچون رضا مقدم سر می دهند.(5)
از سویی دیگر در این شوراها اگر حتی طبقه ی کارگر بتواند تمامی استثمارکننده گان را در انتخابات شکست داده و اکثریت عددی کسب کند حق ندارد که برنامه های خود را براساس جهان بینی خود دنبال کند. جهان بینی مال زمانی است که طبقه ی کارگر در شوراها نیست و صرفا در خودش و برای جذب اکثریت بیشتر تلاش می کند. پس از این که طبقه ی کارگر توانست در شوراها اکثریت را کسب کند باید این جهان بینی را کنار بگذارد و بدون جهان بینی «حکومت کارگری» را پیش ببرد. از نظر راه کارگری ها «دولت ایدئولوژیک» یعنی شورای ایدئولوژیک نباید وجود داشته باشد.
سازماندهی بورژوایی به جای سازماندهی پرولتری
در این دیدگاه احزاب آزاد هستند و نماینده گان شان می توانند برای انتخاب شدن در شوراها فعالیت کنند و بنابراین هر حزبی می تواند برای به دست گرفتن دولت مبارزه کند و آن را به دست آورد.
از سوی دیگر حزب که تشکیلات است و نماینده گان اش برای کسب اکثریت شوراها و برای به دست گرفتن قدرت مبارزه می کنند به مجرد اینکه پیروز شد و توانست دولت را تشکیل دهد دیگر حق ندارد سیاست ها و برنامه ی حزبی خود را که بر مبنای جهان بینی و منافع طبقه و دورنما و هدف آن تنظیم می شود بر دولت اعمال کند. حزب باید فراموش کند که حزب است و برنامه ای دارد که باید بر دولت اعمال کند و نیروهای اجرایی دارد و باید برای پیشبرد برنامه اش به عنوان یک حزب عمل کند، زیرا راه کارگری ها«حزب - دولت» را قبول ندارند. حزب یک چیز است، دولت یک چیز دیگر! از دیدگاه نفی«حزب- دولت» راه کارگری ها، حزب طبقه ی کارگر نباید امور دولتی را به دست بگیرد و اگر گرفت نباید حزبیت خود را در آن دخالت دهد.
به این ترتیب گویا که حزب صرفا به حوزه ی اجتماعی یا «جامعه ی مدنی» تعلق دارد و می تواند در کنار احزاب دیگر وجود داشته باشد، اما دولت به امر «سیاسی- اقتصادی» مجزایی تعلق دارد و باید صرفا به وسیله ی شوراهایی فاقد جهان بینی و حزبیت که حکومت را در دست دارندهدایت شود. شوراهایی که به این ترتیب بی یال و دم و اشکم می شوند و بیشتر انتزاعی اند تا واقعی. آنچه می ماند طبقه ی کارگری است بدون جهان بینی و بدون حزب در اداره ی شورا یا دولت کارگری یعنی ارگان و ابزار طبقاتی آن طبقه ای که حاکم است.
در تاریخ اما طبقه ای وجود نداشته است که بدون جهان بینی و منافع طبقاتی باشد. در تاریخ چنین چیزی وجود نداشته است که طبقه ای قدرت سیاسی را به دست آورد اما حق تبلیغ و ترویج افکار خود و پیشبرد منافع طبقاتی خود را بر مبنای این جهان بینی به خود ندهد. در تاریخ مدرن طبقه ای وجود نداشته که بدون سازمان و حزب یعنی عالی ترین تشکیلات سیاسی طبقه ی حاکم توانسته باشد دولت را سامان داده و امور را اداره کند.
تئوری های راه کارگرها  در بهترین حالت شکل منفی آرمانشهر(اتوپیا) خرده بورژوازی، آن هم بیشتر لایه های مرفه آن را بیان می کند. طبقه ای که در نوسان بین طبقات استثمارگر و استثمار شده و میان گیری بین آنها است.
حق رای عمومی، انتخاب کردن و انتخاب شدن سکنه
راه کارگری ها و عموما گروه های «کمونیسم شورایی» تنها حوزه ی سیاسی را که در آن رقابت طبقاتی(و نه مبارزه ی طبقاتی) وجود دارد«انتخابات» می دانند.
«کنگره سراسری نمایندگان شوراهای کشور قانون اساسی جدید را تدوین می کند. قانون اساسی جدید باید موارد زیر را به رسمیت بشناسد:
۱ـــ انتخابی بودن همه مقامات و حق فراخوانی و عزل آنها. ۲ ـــ حق رأی همگانی، آزاد، مخفی و برابر همه شهروندان. ۳ ــ حق بی چون و چرای اکثریت مردم برای تغییر حکومت. ۴ ــ آزادی بی قید و شرط کاندیداتوری، تبلیغ و تجمع در کلیه انتخابات برای همه ی شهروندان و تشکل ها. ۵ ــ تأمین حق رأی آزاد و همگانی از طریق ایجاد شوراهای محل زیست و محل کار و تأمین شرایط لازم برای شرکت همه آحاد مردم بعنوان انتخاب کننده و انتخاب شونده در نهادهای شورایی. ۶ ــ تعیین نمایندگی وکالتی ( نمایندگی محدود، مشروط و تحت کنترل ) بعنوان شکل نمایندگی حاکم بر نهادهای شورایی ( چه نهادهای شورایی محل زیست و چه محل کار ) و تأمین شرایط لازم برای شرکت همه آحاد مردم بعنوان انتخاب کننده و انتخاب شونده در نهادهای شورایی. ۷ ــ بکارگیری هرچه بیشتر مکانیزم های دمکراسی مستقیم در تصویب بندهای مختلف قانون اساسی ( و نه صرفاً رجوع به آرای همگانی در رابطه با کل قانون اساسی ) ۸ ــ قانون اساسی باید در برگیرنده کلیه ی حقوق سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی آحاد مردم باشد و با رای همگانی، آزاد، برابر و مخفی آن ها مورد تأیید قرار گیرد.
هدف ما سوسیالیستها تاسیس دولت کارگری شورایی مبتنی بر خود حکومتی دمکراتیک توده ای و گذار به سوسیالیسمی مشارکتی، فمینیستی و زیست بومی است.»(6)
در جامعه ی« پس از سرمایه داری» راه کارگری ها یعنی« سوسیالیسم دموکراتیک شورایی و مشارکتی» آزادی بیان، احزاب، اجتماعات بی قید و شرط و بی  حد و مرز و حصر... برای عموم طبقات جامعه به طور برابر و مساوی به رسمیت شناخته می شود. تمامی احزاب از احزاب کارگری تا ضد کارگری، از کمونیست تا فاشیست تا فئودال مسلک، از سرمایه داران بوروکرات- کمپرادور خواه هوادار استبداد مذهبی و خواه استبداد سلطنتی و از آنها که خواهان استقلال هستند تا مزدور امپریالیسم، آزادند که تبلیغ و ترویج کنند و سیاست های خود را پیش گذارند و در شوراها اکثریت را به دست آورند و با به دست آوردن اکثریت شورایی، دستگاه قانون گذاری و اجرایی را دراختیار خود در آورند.
«آزادی بی قید و شرط» آنها در حق رای دادن همه ی اهالی و آزادی در دو وجه انتخاب کننده گان و انتخاب شونده گان تجلی می یابد. همه ی احزاب در همه جا آزادند که انتخاب کنند و همه ی کسانی که می توانند کاندید شوند بدون توجه به پایگاه طبقاتی و یا جهان بینی خود در همه جا می توانند انتخاب شوند و نماینده ی شورا گردند. بنیان این شوراها بر مبنای شغل و کار و به نسبت تعداد جمعیت هر طبقه نیست، بلکه اساسا بر مبنای محل زندگی، روستا و شهر و استان و منطقه هستند. به این ترتیب نماینده گان روستاها( نه شوراهای دهقانی)، شهرستان ها( نه شوراهای کارگران، فرهنگیان و ...) و استان ها و منطقه و کشور نماینده گان کل کشور در شوراهای مرکزی هستند.(7)  
شوراهای «تمام خلقی» راه کارگری ها
به این ترتیب راه کارگری ها می خواهند «حکومت شورایی»، شورایی به طور عام و برای همه ی طبقات و زیر نام « مشارکتی» و «نماینده ی مردم» برپا کنند. در چنین حکومتی دستگاه قانون گذاری یا شوراها نماینده ی طبقات گوناگون جامعه و چنان که دیده می شود شکل بزک کرده ی و«سوسیال دموکراتیک» پارلمان هستند. بر مبنای این راهکار و آزادی حق انتخاب عمومی  و نماینده شدن و رای دادن، هر طبقه و از جمله سرمایه داران مرتجع  بورژوا - کمپرادور می توانند در شوراهای راه کارگری ها نماینده داشته باشند و حتی اکثریت را به دست آورند. چنین شوراهایی که راه کارگری ها آنها را«منتخب مردم» می دانند قرار است مجری برنامه های راه کارگری ها بوده و با یکدیگر«انقلاب اجتماعی»کذایی شان را( لابد!) تحقق بخشند.
قانون احضار و بازخواست و عزل نماینده گان و پروژه ی چرخشی بودن نخبه گان
قانون دیگری که حاکم است( به تبعیت از کمون پاریس) این است که انتخاب کننده گان می توانند هر زمان که اراده کردند نماینده گان خود را احضار و بازخواست و عزل کنند و به جای آنها نماینده گان دیگری برگزینند.
تفاوت شوراها با پارلمان در این است که نماینده گان پارلمان برای مثلا 4 سال انتخاب می شوند اما نمایندگان شوراها هر لحظه قابل عزل هستند. در این دیدگاه قابل عزل بودن در قانون آمده و باید به وسیله ی شوراها دنبال شود. مثلا اگر کارگران از نمایندگان حزب فاشیستی یا لیبرال ناراضی بودند آنها را عزل می کنند و حزب فاشیست و یا لیبرال که قدرت را به دست آورده به حرف شان گوش می دهد و به جای فرد فاشیست یا لیبرال عزل شده می پذیرد که مثلا یک لیبرال یا کمونیست بگذارد و کمونیست هم می پذیرد در شورای فاشیست ها و  لیبرال ها پستی به عهده گیرد. 
از سوی دیگر اگر امروز حزب کمونیست قدرت دولتی را به دست داشت و فردا در انتخابات شوراها رای کافی نیاورد و مثلا احزاب لیبرال و یا  فاشیست بورژوایی در شوراها رای بیشتری آوردند باید به «شوراهای همه طبقاتی» احترام گذارد و قدرت را به لیبرال ها و فاشیست ها تسلیم کند. زیرا میزان رای اکثریت است و اقلیت باید از اکثریت تبعیت کند. راه کارگری ها گمان می کنند «دموکراسی» یعنی تقسیم جامعه به اکثریت و اقلیت و پیروی اقلیت از اکثریت.(8)
حال لیبرال ها و فاشیست ها که قدرت را به دست آورده اند آنها نیز نه جهان بینی شان را بر شوراها حاکم می کنند و نه حزب شان شوراها را صاحب می شود چرا که آنها بچه های حرف گوش کنی هستند و به نظرات حضرات راه کارگری ها احترام می گذارند که برقراری« دولت ایدئولوژیک» و «حزب- دولت» را ممنوع کرده اند.
گفتنی است که این قانون حتی اگر قدرت در دست حزب طبقه ی کارگر هم  باشد به دلیل وجود دو خط و جریان های اپورتونیستی  درون حزب که همواره وجود خواهند داشت نیز به یک مبارزه ی طبقاتی برای تحقق مداوم آن نیاز دارد. یعنی این گونه نیست که زمانی که قانونی روی کاغذ نوشته شودهمه چیز تمام شده و قانون مزبور دربست اجرا می شود. خیر! هر قانونی که نوشته می شود برای اجرا نیاز به قدرت و زور و اعمال دیکتاتوری  طبقه ای دارد که آن قانون بیان منافع وی است. در غیر این صورت آن قانونی روی کاغذ و در هوا خواهد بود. برای نمونه نگاه کنیم به رویزیونیست ها در شوروی و چین که همواره در حزب بودند و پس کودتا و به دست گرفتن قدرت اثری از نه تنها چنین قوانینی بلکه هیچ یک از دستاوردهای سوسیالیسم در زمینه های اقتصادی و سیاسی و فرهنگی باقی نگذاشتند.
آشکار است که اگر سرمایه داران کمپرادور سلطنت طلب یا پیرو ولایت فقیه قدرت را به دست بیاورند برای چنین قوانینی پشیزی ارزش قائل نخواهند بود و به ساده لوحی راه کارگری های خواهند خندید.
جالب تر از این ها این که راه کارگری ها در برنامه ی خود می نویسند که حکومت باید«حق بی چون و چرای اکثریت مردم را برای تغییر نظام و حاکمیت برسمیت شناسد». این دیگر نورعلی نور است و «سوسیالیسم قرن بیست و یکمی» که نه، سوسیالیسم قرن بیست و دومی است! لابد اگر مرتجعین سلطنت طلب و یا ولایت فقیهی و یا گروه های مذهبی طالبانی حکومت را به دست آوردند به این چنین خواست هایی احترام می گذارند و اجازه می دهند نظام سرمایه داری به نظام سوسیالیستی تبدیل شود!
این ها تقریبا همه ی آن برنامه ای است که راه کارگری ها برای «انقلاب اجتماعی» و «سوسیالیسم» مورد نظرشان دارند و تبلیغ می کنند.
نقی وجه طبقاتی حکومت شورایی و جایگزینی شوراهای همه طبقاتی و تمام سکنه ای
راه کارگری ها می خواهند حکومت طبقه ی کارگر برقرار کنند اما در اولین گام به نفی ماهیت طبقاتی این حکومت دست می زنند. حکومت طبقه ی کارگر از نظر راه کارگری حکومت شورایی یا «اداره ی شورایی» است اما شوراها ماهیت طبقاتی ندارند. یعنی انتخاب شورای مرکزی مسلط بر کشور بر این مبنا نیست که کارگران در آن اکثریت داشته باشند و همچنین از نظر سیاسی بر آن جهان بینی انقلابی کمونیستی( مارکسیسم - لنینیسم - مائوئیسم) مسلط باشد. در این دیدگاه، شوراهای کارگری و دهقانی و دیگر طبقات تهیدست و کلا شوراهایی که بر مبنای شغل و محل کار( تولید و خدمات و امور نظامی) تشکیل می شود یا نقشی جانبی دارند و صرفا می توانند در حوزه های مربوطه ( کارخانه، کارگاه، مزرعه، ارتش...)مشغول امور کارخانه ای و کارگاهی و اداری و نظامی خویش باشند و یا اگر هم قرار شود در امور کشور نقشی اجرا کنند نه نقش درجه اول بلکه در بهترین حالت نقشی هم پایه شوراهای محل زیست خواهند داشت.
به این ترتیب بافت این شوراها بر مبنای تسلط آن طبقه ای نیست که مثلا انقلاب کرده است( گفتیم که در برنامه ی راه کارگری ها انقلابی در کار نیست) بلکه افراد آن طبقه ای است که بیشترین رای را در انتخابات آزاد شوراها آورده اند. هر که بام اش بیش برف اش بیشتر!
درک رویزیونیستی- بورژوایی راه کارگر از دمکراسی یا همان«دموکراسی مطلق» 
روشن است که اگر آزادی احزاب برای دشمنان خلق( مثلا سرمایه داران سلطنت طلب و یا هوادار حکومت ولایت فقیه) وجود داشته باشد اینان به دلیل شرایط ویژه خود یعنی ثروت و به دلیل قدیمی بودن و پایه داشتن جهان بینی ای که تبلیغ می کنند و به دلیل مهارت ها و تخصص خود در اداره کشور( البته همه ی آنچه گفته می شود در دوران کنونی در مورد هواداران حکومت ولایت فقیه که ناتوان از اجرای امور و منفوراند صدق نمی کند)می توانند در شوراهای عمومی روستایی، شهرستان و شهر و استان و منطقه و کشوری نافذ گردند و آنها را به کنترل خود در آورند. حتی اگر این جریان ها موفق نشوند که چنین کنند در درجه ی بعدی طبقات سرمایه داران ملی و خرده بورژوازی مرفه و میانی اند که به دلیل داشتن همان امکانات منتهی با درجه ی کمتری، توانایی و قدرت جذب توده ها را دارند. این ها همه به این دلیل است که طبقه ی کارگر نیاز به زمان دارد که تا بتواند خود در اداره ی امور تبحر یابد و نیز متخصصین سرخ خود را پرورش دهد.
سه وضعیت در انتخابات راه کارگری ها برای شوراها
در چنین انتخاباتی سه وضعیت ممکن است پدید آید.
الف: کارگران و کشاورزان و زحمتکشان بیشترین رای را بیاورند. در این صورت شوراها به دست طبقه ی کارگر و کشاورزان زحمتکشان می افتد. اما طبقه ی کارگری که نه می تواند جهان بینی خود را در برنامه های سیاسی و اقتصادی و فرهنگی شوراها دخالت دهد و نه حزب اش حق دارد که نقشی در شوراها داشته باشد، با این اکثریت شوراها چه می تواند بکند؟! خیلی زود شوراها به سوی جهان بینی بورژوایی و سازماندهی بر طبق منافع طبقات غیرکارگر سوق خواهند یافت و اثری از اکثریت طبقه ی کارگر که قرار بوده سوسیالیسم بسازد، در شوراها باقی نخواهد ماند و اگر هم بماند اکثریتی بی خاصیت خواهد بود.
ب: کارگران و سرمایه داران در قدرت به طور مساوی شریک شوند. با توجه به نکات مورد الف، شوراها  دیر یا زود در اختیار سرمایه داران استثمارکننده قرار می گیرد و نظام برده گی کارمزدی بازتولید می گردد.
پ- سرمایه داران اکثریت را به دست آورند. در این صورت اگر برای نمونه سرمایه داران سلطنت طلب بیشترین رای را در شوراها بیاورند خوب شوراها مال آنها می شود و آنها می توانند استبداد سلطنتی خودشان را برقرار کنند! (در اینجا «دموکراسی  کامل» راه کارگری وارد گود می شود و از حکومت استبداد سلطنتی دفاع می کند!). همچنین اگر سرمایه داران هوادار ولایت فقیه و یا حکومت طالبانی توانستند اکثریت را کسب کنند آنها نیز می توانند حکومت ولایت فقیه و یا حکومت طالبانی را برقرار کنند( در اینجا نیز«دموکراسی مطلق»وارد گود شده و از «استبداد دینی» و«حکومت طالبانی» دفاع می کند). طبقه ی کارگر نیز عجالتا می رود کشک اش را بسابد تا شاید در انتخاباتی دیگر، البته اگر برگزار شد، بتواند دوباره در شوراهای عمومی کذایی اکثریت بی خاصیت را کسب کند!؟
منطق حضرات رویزیونیست های راه کارگری این است: یا ما درست می گوییم و اکثریت با ماست و یا نمی توانیم اکثریت را داشته باشیم و بنابراین باید قدرت را به آنها که اکثریت را دارند بسپاریم. یکی از نمونه های مورد علاقه ی راه کارگری ها ساندنیست ها در نیکارگوئه هستند که در یک انتخابات رای نیاورد و از قدرت کناره گرفت و آن را به هواداران امپریالیسم آمریکا داد. حضرات اما اشاره ای نمی کنند که ساندنیست ها نیروی مسلح داشتند و نیروی مسلح خود را پس از واگذاری دولت، حفظ کردند؛ یعنی دستگاه نظامی را مهم ترین بخش دولت است در اختیار خود نگه داشتند و دستگاه اداری را به حزب پیروز واگذار کردند.
دولت لیبرال و یا فاشیست («دولت ایدئولوژیک» و «حزب - دولت»)
چنان که دیده می شود«دموکراسی مطلق» راه کارگری ها حتی در بهترین حالت نیز نمی تواند به حکومت طبقه ی کارگر بینجامد بلکه در کشور زیرسلطه ای مانند ایران به دیکتاتوری مطلق بورژوا - کمپرادورها تبدیل می شود!
باید توجه کرد ما از شرایطی صحبت می کنیم که راه کارگری ها ترسیم می کنند یعنی بدون انقلاب قهری قدرت پیشین سرنگون شده و خلاء ایجاد شده و هیئتی از راه کارگری ها مسئول اداره ی موقت کشور شده اند و به این ترتیب جابجایی قدرت صورت گرفته و اکنون قرار است طی انتخاباتی گذار به «حکومت شورایی» مورد نظر صورت گیرد.
این آت و آشغال های رویزیونیستی را مقایسه کنیم با ضد آن یعنی فراشدی عملی که در آن احزاب انقلابی طبقه ی کارگر رهبری طبقه ی کارگر و زحمتکشان را در دست داشته (برای نمونه حزب بلشویک و یا حزب کمونیست چین و ...) و مبارزات انقلابی طبقه و خلق را بر مبنای کسب قدرت از طریق قهر انقلابی پیش برده اند(جنگ خلق و یا قیام مسلحانه)؛ این احزاب بر مبنای تزهای راه کارگری ها قدرت سیاسی را به دست نیاوردند و نمی توانستند به دست آورند. این چنین احزابی قدرت سیاسی را نه با لاف و گزاف در مورد«مبارزه ی غیرخشونت آمیز» و«مبارزه ی مسالمت آمیز» و با صبر و انتظار که شاید«نافرمانی مدنی» و« مقاومت مدنی» فرجی بگشاید و حضرات راه کارگری ها و رویزیونیست هایی مانند آنها را به قدرت برساند، بلکه با کار و کوشش و صرف انرژی فراوان و به بهایی گزاف با مبارزات درگیرانه ی و جانفشانی های بیست و سی ساله و قیام مسلحانه و جنگ های توده ای و قربانیان بسیار به دست آورده به این ساده گی آن را با عنوان کردن برنامه های پوچی مانند «آزادی بی قید و شرط» و «بی حد و مرز» و« دموکراسی کامل» به مرتجعین استثمارگر نخواهند سپرد. برعکس تلاش خواهند کرد نخست آنها را که در مقابل نظام نوین سوسیالیستی مقاومت می کنند و خواهان بازگرداندن نظام سابق هستند در هم شکنند و سپس با برنامه های گوناگون مانع از شکل گیری طبقه ی استثمارگر و جریان هایی شوند که در بستر نظام نوین سوسیالیستی رو آمده و یا موقعیتی یافته اند و خواب بازگرداندن نظام استثماری را می بینند. دموکراسی در چنین حکومتی تنها برای طبقات خلقی( بسته به این که در آن شرایط شامل کدام طبقات می شود) است و نه برای مرتجعین و طبقه ی سرمایه داران بوروکرات- کمپرادور مزدور امپریالیست ها.  
چنان که دیده می شود منظور از«دموکراسی همگانی» همان «دموکراسی همه طبقاتی» یا «همکاری» طبقات استثمارگر و استثمار شونده است که شکل بیان خرده بورژوایی از دموکراسی یعنی دموکراسی فراطبقاتی و در ماهیت امر و در بهترین حالت دموکراسی بورژوایی یا در واقع دیکتاتوری بورژوازی است. این درست همان«دولت تمام خلقی» یکی از تزهای خروشچف پس از کودتای رویزیونیستی در شوروی سوسیالیستی و به دست گرفتن قدرت سیاسی است.
البته راه کارگری ها ظاهرا هوادار همکاری این دو طبقه ی متخاصم نیستند اما حل و فصل تضادهای میان آنها را به آزادی های های بی قید و شرط و انتخابات شوراها می سپارند، آن طبقه ای که رای آورد شوراها را در دستان خود می گیرد و آن که رای نیاورد می رود خود را برای انتخابات بعدی آماده می کند!
اما نظر لنین:
«برای برانداختن طبقات، دوران دیکتاتوری یک طبقه و آن هم طبقه ای از طبقات ستم زده لازم است که قادر است نه تنها استثمارگران را سرنگون سازد و نه تنها مقاومت آنان را با قاطعیت تمام درهم شکند، بلکه از نظر فکری نیز با تمام ایدئولوژی بورژوا دمکراتیک، با تمام جمله پردازی خرده بورژوایی درباره آزادی و برابری به طور کلی، هر گونه رابطه ای را قطع کند (در واقع این جمله پردازی، همان گونه که مارکس مدت ها پیش ثابت کرده است معنایش« آزادی و برابری » صاحبان کالا، « آزادی و برابری » سرمایه دار و کارگر است) ...»
( لنین، درود به کارگران مجارستان، منتخب آثار تک جلدی، برگردان پورهرمزان، ص 690، تاکید از ماست)
هرمز دامان
نگارش نیمه نخست بهمن ماه 1403
یادداشت ها
1-    تفاوت دو جریان راه کارگری «کمیته ی مرکزی»( سازمان راه کارگر) و«هیئت اجرایی»(سازمان کارگران انقلابی ایران) در مسائل اساسی نیست. هر دو جریان و تمامی فراکسیون های راه کارگری اصول اساسی مارکسیسم(- لنینیسم- مائوئیسم) را رد کرده اند و ذره ای از اندیشه ها انقلابی مارکسیسم در بنیان های اندیشه هاشان نیست. یکی از اختلافات آنها بر سر این است که حکومت «مجلس موسسان»ی( پارلمانی) باشد و یا شورایی(«مجلس سراسری نمایندگان شوراهای مردم»). در مورد آنها که از شورایی بودن دفاع می کنند باید گفت که منظورشان به هیچ وجه حکومت طبقه ی کارگر به وسیله ارگان شوراهای کارگری انقلابی و مسلح اش نبوده بلکه شوراهایی بی بو و خاصیت است. شوراها یا انجمن هایی که می توانند عملا گزیده ای از عموم طبقات و از جمله طبقات ارتجاعی گردند. در مباحث ما توجه به روی همین«حکومت شورایی» راه کارگری ها است.
2-   برنامه جدید سازمان راه کارگر، مصوب کنگره 24(مهر 1398)
3-   در واقع امر از نظر راه کارگری ها، کارگران می توانند«گفتمان سوسیالیستی» داشته باشند که ایدئولوژی و جهان بینی نیست.
4-   برنامه جدید سازمان راه کارگر
5-   نگاه کنید به تلویزیون برابری، نقدی بر حامیان حزب - دولت، همه ی قدرت به دست شوراها یا حزب - دولت.
6-   برنامه جدید سازمان راه کارگر
7-   به نظر می رسد که اندیشه هایی مانند«سوسیالیسم دموکراتیک شورایی و مشارکتی» و یا «شوراهای محل زیست و محل کار» گونه ای درهم کردن و یا سازش دو گرایش رویزیونیستی باشد. مثلا در «شوراهای محل زیست و محل کار» هم ظاهرا وجه طبقاتی حفظ شده( شوراهای محل کار مانند شوراهای کارگران) و هم طبقات غیر کارگر مانند سرمایه داران مرتجع( سلطنت طلبان و دیگرمرتجعین) می توانند از طریق « شوراهای محل زیست» در انتخابات شرکت کرده (نماینده شدن و رای دادن) و در صورت آوردن رای کافی وارد شوراها شوند و بنابراین جنبه ی«همگانی» و «مشارکتی» بودن شوراها حفظ شود.
8-   «... دمکراسی با تبعیت اقلیت از اکثریت یکی نیست. دمکراسی عبارت است از دولتی که تبعیت اقلیت را از اکثریت می پذیرد یعنی سازمانی است برای اعمال قوه ی قهریه ی یک طبقه بر طبقه دیگر و بخشی از اهالی بر بخش دیگر.»( لنین، دولت و انقلاب، مجموعه آثار تک جلدی، ص 549، تاکیدها از لنین است)

۱۴۰۴ اردیبهشت ۱۲, جمعه

نقش جنایتکارانه ی سپاه در فاجعه ی بندرعباس



مردمی که به دنبال مفقودین می گردند!
اکنون حدود یک هفته از فاجعه ی بندرعباس  می گذرد. آتش گویا به تازه گی خاموش شده و سپاه و ستاد بحران نیز هر چه خواسته اند کرده اند و اکنون بساط شان را جمع کرده و رفته اند و توده ی مردم باقی مانده اند و جانباحته گان و نیز مجروجین و مفقودین و خسارت دیده ها که کسی پاسخگویشان نیست.
جانباخته گان و مفقودین و پنهان کردن حقایق از سوی سپاه و حکومت
در مورد جان باختگان آنچه از ظواهر انفجار و فیلم هایی که اخیرا از وضعیت سوله های منفجر شده انتشار یافته بر می آید این است که تعداد بسیار بیشتر از آماری است که تا کنون اعلام شده و به احتمال باید مرزهای پانصد و بیش از آن را در نوردیده باشد.
مفقودین نیز بسیار زیادند. کار کثیفی که سپاه انجام داده این است که تمامی دوربین ها را جمع کرده و محوطه را گذاشته تا خانواده ها و بستگان جان باخته گان و مفقودین که تعداد آنها زیاد است اثری از آنها پیدا کرده و سپس آن را ارائه کرده تا شناسایی گردند.
یکی از گمانه ها در مورد مفقودین می تواند این باشد که شاید سپاه بسیاری از آثار جرم یعنی آنچه از بدن ها باقی مانده بوده است را به اشکالی نابود کرده است تا که شاید ابعاد فاجعه کوچک تر نمود یافته و تعداد واقعی جانباخته گان به دست نیاید. مثلا در برخی خبرها آمده است که در یک کانتینر سوخته، 19 جسد یافت شده است.
99 درصد جانباخته گان و مفقودین و مجروحین کارگر هستند
اخبار در عین حال حاکی است که 99 درصد جان باخته گان و مفقودین و مجروحین کارگران شاغل در بندر، بارانداز، تخلیه، بارگیری و حمل و نقل و همچنین راننده گان تریلی ها بوده اند. در عین حال حال بخشی از مجروجبن که طبق اخباراعلام شده بیش از هزار و دویست نفر هستند خوب نیست. صحبت کردن از امکاناتی که حکومت برای این مجروحین فراهم کرده است مضحکه ی خاص و عام است.
جز این ها بخش هایی از کارگران شاغل به دلیل شرایط اضطراری نگران پرداخت نشدن حقوق های پیشین خود و یا تاخیر در پرداخت ها هستند. بخش هایی نیز نگران وضعیتی هستند که به دلیل وقفه در ورود کشتی ها و یا کاهش فعالیت شرکت ها کار خود را از دست بدهند. وضع خسارت دیده ها نیز در پرده ی ابهام است.
اتحاد توده ها و شریک شدن شان در غم و شادی یکدیگر
در منطقه و در بخش هایی از کشور همدردی با خانواده های جانباخته گان کماکان ادامه دارد. هر چه تضاد توده ها با حکومت گسترده تر و شدیدتر می گردد و شکاف بین آنها با حکومت بیشتر می گردد، آنها به یکدیگر نزدیک تر شده و در غم و شادی یکدیگر بیشتر شریک می گردند. سوگ های مشترک و همدردی با مردم بندر عباس نشان های آشکاری از اتحاد توده ها و یک صدا شدن آنها در ایران دارد.
این یک وجه از تکامل تضادها و مبارزه ی طبقاتی در جامعه است. وجه دیگر آن بروز این اتحاد توده ها در مبارزات شدیدترشان با خامنه ای و شرکای پاسدارش می باشد. وقایعی از این دست خواه تصادفی بوده باشند و خواه عمدی در هر صورت خشم و نفرت توده ها را نسبت به حکومت خامنه و شرکا افزایش خواهد داد و حتی اگر به سرعت واکنشی نشان ندهند در مبارزات آتی شان بازتاب خواهد یافت.
واقعه ی انفجار و تصادفی و یا عمدی بودن آن
در مورد علت واقعه ی انفجار می توان دو وجه تصادفی و یا عمدی بودن را برشمرد:
تصادفی بودن انفجار
نخست این که این واقعه به صورتی خود به خود و تصادفی صورت گرفته است. در این صورت این جنایتی هولناک است که متهم اصلی آن سپاه پاسداران می باشد که کانتینری حاوی موادی قابل اشتعال را که کاربرد نظامی داشته و برای سوخت موشک های دوربرد به کار می رفته است( سدیم پرکلرات یکی از ترکیب های اصلی سوخت جامد موشک) را در کنار بارهای عادی و در منطقه ای قرار داده که بارهای معمولی  قرار داده می شدند. طبق گفته های مسئولان گمرک این باری مجهول و بدون اظهار نامه گمرکی بوده و بدون اطلاع گمرک در بارهای عادی قرار داده شده است.
 سپاه البته با گفتن دروغ بزرگی به این شکل که مواد منفجر شده مواد شیمیایی مورد نیاز در کشاورزی بوده و ربطی به امور نظامی نداشته طبق معمول از زیر بار مسئولیت خود شانه خالی کرده است و در عوض در پی پاکسازی آثار جنایت خویش و «عادی سازی» امور بوده است. کاری که از سران جنایتکار سپاه غریب نمی نماید.
سپاهی که به هواپیمای مسافربری موشک می زند و انکار می کند، برایش بسیار عادی است که از جرمی که مرتکب شده و عجالتا آثار آن را از بین برده، سلب مسئولیت کرده و واقعه را آن گونه که به نفع خویش و باند خامنه ای می داند تعریف کند. آنچه به نظر می رسد این است که سپاه با جمع آوری دوربین ها شرایطی را که می توانست علت واقعه را مشخص کند به ابهام کشانده است.
با این حال تضادهای میان باندها و گروه های درون حکومت به قدری گسترده و شدید شده است که پنهان کاری هایی از این دست مشکل سپاه را حل نخواهد کرد. از یک سو این ها پنهان می کنند، از سوی دیگر همچون همین واقعه، عده ای و بخش ها و نهادهایی مستقیم یا غیرمستقیم افشاگری کرده و پته ی اینان را روی آب می ریزند.   
عمدی بودن انفجار
وجه دوم این است که اگر این واقعه تصادفی نبوده باشد که با توجه به این که یک انفجار نبوده و دو انفجار دیگر نیز در آن واحد در منطقه رخ داده است، امکان آن دور از ذهن نیست، آنگاه پرسش این است که چه گروهی( داخلی و یا خارجی) و یا کشوری آن را انجام داده است.
به احتمال سپاه و نیروهای اطلاعاتی که دوربین ها را در اختیار خود گرفته اند می توانند به علل این انفجار و در صورتی که عمدی و عاملی داخلی و یا خارجی مسبب آن بوده اند پی برده باشند اما حاضر نبوده و نیستند که آن را اعلام کنند. در صورتی که داخلی باشد عوامل آن یا نفوذی ها هستند و یا بخش هایی از خود حکومت. اما در صورتی که خارجی باشند شک و ظن به سوی دولت صهیونیستی اسرائیل و دولت ترامپ است.
شک و ظن نسبت به اسرائیل با توجه به انجام مذاکرات بین خامنه ای و ترامپ است. به تعویق افتادن مذاکرات تا زمان ناروشن نیز آن را تقویت می کند. تا اینجا به تعویق افتادن مذاکرات گویا به مسائلی ارتباط داشته که به خود مذاکرات و خواست های آمریکا مربوط هستند. در مورد جمهوری اسلامی نیز مسئولین امور گفته اند که آمریکا از یک سو از ما می خواهد مذاکره کنیم و از سوی دیگر ما را زیر فشار قرار می دهد و تحریم ها را بیشتر می کند. اما در مورد خواست تعویق از جانب جمهوری اسلامی این گمان نیز می تواند وجود داشته باشد که انفجار در بندر رجایی شهر نیز در آن دخالت داشته باشد.
 اگر چنین باشد آنگاه روشن است که سپاه و خامنه ای از ترس این که مجبور به پاسخ باشند آن را بیان نمی کنند.
به طور کلی چه این واقعه تصادفی و چه اینکه عمدی در کار بوده و عاملینی داشته باشد انگشت اتهام اصلی متوجه سران سپاه پاسداران است. اگر سران سپاه از سپر مردم و امور مردم برای نقل و انتقالات نظامی خود استفاده نمی کردند این اتقاق نمی افتاد. سران سپاه جنایت کارند و باید محاکمه شوند.
توده ها حق دارند بدانند
در مورد توده ها باید گفت که توده ها حق دارند چگونگی به وجود آمدن این واقعه را بدانند. خواه تصادفی و خواه عمدی بوده باشد. 
اگر عاملینی داشته و به ویژه اگر این عاملین دولت صهیونیستی اسرائیل و امپریالیسم آمریکا بوده باشند توده ها حق دارند و باید آن را بدانند.
گروه مائوئیستی راه سرخ
ایران
13 اردیبهشت 1404          

۱۴۰۴ اردیبهشت ۱۰, چهارشنبه

بیانیه بین الملل احزاب کمونیستی(مارکسیست - لنینیست و مائوئیست) در مورد اول ماه مه پرولتاریایی و انترناسیونالیستی

 

پرولتاریاها و خلق‌های ستمدیده جهان،

علیه جنگ امپریالیستی، ارتجاع، فاشیسم، سرکوب، فقر و ستم

متحد شوید!

ما جز زنجیرهایمان چیزی برای از دست دادن نداریم اما می توانیم جهانی را به دست آوریم!


بیایید در اول ماه مه، روز جهانی مبارزه طبقه کارگر و خلق‌های ستمدیده که امسال در شرایطی برگزار می‌شود که تضادهای سیستم امپریالیستی تشدید شده و سرکوب فزاینده‌ای در جریان است که با مقاومت فزاینده پرولتاریاها و خلق‌ها روبروست، به خیابان‌ها بیاییم.
حملات خشمگین امپریالیست‌ها، دولت‌ها و حکومت‌هایشان به پرولتاریاها و توده‌ها، نشان دهنده گذاشتن بار بحران عمومی و روزبه روز عمق یابنده ی آنها بر دوش پرولتاریاها و توده‌ها است.
همه ی دولت‌ها و حکومت‌های  امپریالیستی هزینه‌های نظامی را بیش از حد افزایش می‌دهند و صریحاً می‌گویند که ما باید برای جنگ آماده شویم.
قدرت‌های امپریالیستی ایالات متحده/ناتو/اتحادیه اروپا خود را با سلاح‌های مدرن و ویرانگر فزاینده‌ای مجهز می‌کنند و قصد استفاده از سلاح‌های هسته‌ای را دارند؛ آنها ارتش‌های خود را تقویت می‌کنند، سرزمین‌های خود را نظامی می‌کنند و اقتصاد جنگی را گسترش می‌دهند.
امپریالیسم روسیه و سوسیال امپریالیسم چین از یک سو هدف این تهاجم هستند و از سوی دیگر، با بهره‌گیری از بحران، امپریالیسم ایالات متحده/ناتو/اتحادیه اروپا، در حال آماده‌سازی یک سیستم جدید مطلوب‌تر برای خود هستند.
جنگ امپریالیستی از بحران اقتصادی جهانی سیستم سرمایه‌داری امپریالیستی سرچشمه می‌گیرد که خواستار تقسیم جدید جهان است.
تهاجم روسیه به اوکراین، نسل‌کشی مداوم در فلسطین به وسیله ی دولت صهیونیستی اسرائیل، حملات به لبنان، یمن، سوریه، اشغال و قتل عام مردم کرد به وسیله ی دولت فاشیست ترکیه، آماده‌سازی ایالات متحده برای حمله و محاصره ی چین از طریق فیلیپین با اتحاد در هند و اقیانوس آرام، جنبه‌هایی از پیشروی به سوی جنگ تقسیم هستند. این امر با اقدامات چین در عرصه اقتصادی جهانی، تهاجم روسیه به اوکراین و همچنین صف‌آرایی تدریجی سایر کشورهای جهان که رژیم‌های ارتجاعی آنها آرزو دارند که در سیستم امپریالیستی در مناطق خود به ژاندارم تبدیل شوند (ترکیه، هند، برزیل و غیره( در تضاد است.
هزینه‌های جنگ و تجدید تسلیحات با افزایش هزینه‌های زندگی، بیکاری، بی‌ثباتی، کاهش هزینه‌های اجتماعی، حمله به حقوق و مبارزات پرولتاریاها و توده‌های مردم، بر دوش پرولتاریاها و توده‌های مردم انداخته می‌شود. سرمایه‌داران استثمار را تشدید می‌کنند و پرولتاریاها و استثمارشده‌ترین بخش‌های آنها را بیش از پیش به بردگان مدرن در خدمت سود تبدیل می‌کنند.
در کشورهای زیر ستم امپریالیسم، فقر و ستم بر مردم رو به وخامت است و آنها همچنین هزینه بحران جهانی آب و هوا و اثرات بلایای طبیعی را می‌پردازند.
در حالی که از بیرون، دولت‌ها و حکومت‌های امپریالیستی جنگ را تدارک می‌بینند، از درون، گرایش به فاشیسم مدرن همراه با بحران امپریالیسم در حال پیشرفت است.
گرایش به یک جنگ امپریالیستی جهانی، امروزه نقطه مرجعی در ریاست جمهوری ترامپ و بخشی از طبقه حاکم بورژوازی امپریالیستی که در ایالات متحده به قدرت رسیده است، می‌یابد. این جناح در حال مقاومت مجدد و محو بقایای دموکراسی بورژوایی، حمله به آزادی‌های دموکراتیک و پر کردن زندان‌ها، ایجاد اشکال فزاینده دیکتاتوری حکومت است که در چارچوب آن احزاب فاشیستی و فاشیسم مدرن، مطابق با ویژگی‌های کشورهای مختلف، پیشرفت می‌کنند.
حقوق زنان و آزادی اندیشه مورد حمله قرار می‌گیرد، نفرت برانگیخته می‌شود، شوونیسم و ​​ناسیونالیسم برای ضربه زدن به مقاومت مردم، تفرقه انداختن بین پرولتاریا و توده‌ها، در خدمت سلطه طبقات حاکم و نوکران آنها تقویت می‌شوند. نژادپرستی با حملات به همه اشکال به مهاجران، با مرگ در دریا، اردوگاه‌های کار اجباری، استثمار برده‌داری، اخراج و تبعید تشدید می‌شود. انحصار رسانه‌های قدیمی و جدید به طور فزاینده‌ای در دست الیگارشی‌های تکنولوژیکی است که سودهای کلانی به دست می‌آورند و بیشتر و بیشتر به دنبال تحمیل فرهنگ تاریک‌اندیشی در مدارس و دانشگاه‌ها هستند.
در سراسر جهان، پرولتاریاها و مردم در حال شورش و مقاومت علیه امپریالیسم، فاشیسم و ​​​​وخیم‌تر شدن شرایط زندگی و کار هستند.
در داخل کشورهای امپریالیستی و سرمایه‌داری همچون یونان؛ کارگران اعتصاب عمومی انجام می‌دهند، آنها (درایتالیا، یونان و غیره،) کشتی‌هایی را که سلاح‌های جنگی حمل می‌کنند، مسدود می‌کنند، جوانان علیه فاشیسم و ​​نژادپرستی به خیابان‌ها می‌آیند.
ریاست جمهوری جدید فاشیستی-امپریالیستی ترامپ، به همراه بازوی عملیاتی صهیونیستی نتانیاهو، طرحی برای «راه حل نهایی»، نسل کشی و تبعید مردم فلسطین را آغاز کرد. در مقابل، مقاومت قهرمانانه مردم فلسطین، از سوی سازمان‌های آنها، که با اقدام ۷ اکتبر، هدف فلسطین آزاد، یک دولت فلسطینی «از رودخانه تا دریا» را به مرکز توجه جهانیان بازگردانده‌اند، توسعه می‌یابد. مبارزه مردم فلسطین، بیداری همه توده‌های عرب را برای مبارزه رهایی‌بخش از رژیم‌های عربی همدست صهیونیسم و ​​در هر صورت مطیع امپریالیسم، تقویت می‌کند.
همبستگی بین‌المللی با مردم فلسطین، پرچم بزرگی است که مردم را به مبارزه علیه امپریالیسم فرا می‌خواند. در ترکیه، دانشجویان، زنان، کارگران و توده‌های ستمدیده با رژیم فاشیستی اردوغان مخالفت می‌کنند و آن را بیش از پیش در بحران قرار می‌دهند.
در برخی از کشورهای ستمدیده، از آمریکای لاتین تا آسیا، از آفریقا تا خاورمیانه، اعتراضات و شورش‌های مردم پیش می‌رود و خواستار تشدید نبرد انقلابی برای انقلاب‌های دموکراسی نوین و حرکت به سوی سوسیالیسم هستند. در خط مقدم این مبارزات، زنان چریک، زنان کارگر و سازمان‌های انقلابی زنان قرار دارند که آتش مقاومت و مبارزه ضروری برای رهایی زنان را در پیوند با مبارزه طبقاتی شعله‌ور می‌کنند.
در بسیاری از کشورها، جوانان در حال شورش هستند و خط مقدم اپوزیسیونی هستند که راه انقلاب را مطالبه و جستجو می‌کنند.
در میان مبارزات انقلابی و ضد امپریالیستی در جهان، جنگ‌های خلق به رهبری نیروهای مارکسیست-لنینیست-مائوئیست، به ویژه در هند و فیلیپین، به پرولتاریای بین‌المللی و خلق‌های ستمدیده جهان الهام می‌بخشند و راه رهایی واقعی از امپریالیسم را به آنها نشان می‌دهند، رهایی‌ای که مستلزم کنار گذاشتن همه اشکال تجدیدنظرطلبی و اصلاح‌طلبی، و همچنین همه اشکال انحلال‌طلبی و شکست‌گرایی است، تا تأیید شود که تنها جایگزین واقعی برای بربریت سرمایه‌داری و امپریالیستی، انقلاب پرولتری و تنها راه حل، سوسیالیسم است. ما کارزار نظامی فاشیستی مداوم دولت هند - عملیات کاگار - را که حزب کمونیست هند (مائوئیست) را هدف قرار می‌دهد، محکوم می‌کنیم. این تهاجم صرفاً حمله‌ای به یک حزب انقلابی نیست، بلکه یورشی گسترده‌تر به مبارزات توده‌های زحمتکش، آدیواسی‌ها و ملیت‌های ستمدیده‌ای است که برای رهایی و کرامت می‌جنگند.
حمایت از جنگ‌های طولانی خلق، وظیفه و تکلیف اساسی احزاب و سازمان‌های کمونیست انقلابی در جهان است.
پرولتاریا، طبقه کارگر صنعتی در خط مقدم، بزرگترین ارتش موجود است، اگر مردم استثمار شده و ستمدیده متحد شوند، می‌توانند به نظام جهانی سرمایه‌داری پایان دهند.
امروز بیش از هر زمان دیگری به وحدت احزاب و سازمان‌های کمونیست جهان بر اساس آموزه‌های بزرگ مارکسیسم-لنینیسم-مائوئیسم نیاز داریم که در آتش مبارزه طبقاتی، هرچه بیشتر به یگان پیشرفته طبقه کارگر، هسته رهبری کننده کل پرولتاریا و مردم، مروجین و عنصر مرکزی ساخت جبهه متحد انقلابی علیه امپریالیسم، فاشیسم، استثمار و ستم تبدیل شوند.
انترناسیونالیسم پرولتری، از طریق وحدت و مبارزه، خواستار پیشروی به سوی یک انترناسیونال کمونیستی نوین است. در این اول ماه مه، پیشبرد این گرایش و تأیید آن در صفوف پرولتاریا و خلق‌های ستمدیده‌ی درگیر در مبارزه‌ی انقلابی ضروری است. 

در این اول ماه مه، بیایید پرچم سرخ انقلاب را بالاتر ببریم! 

جنگ امپریالیستی را، در هر کجا که گسترش می‌یابد و آغاز می‌شود، متوقف کنیم،

بیایید آن را به یک جنگ انقلابی برای قدرت پرولتاریا تبدیل کنیم! 

مرگ بر فاشیسم در تمام اشکال آن! 

فلسطین را از رودخانه تا دریا آزاد کنید! 

مرگ بر امپریالیسم، آینده متعلق به سوسیالیسم و ​​کمونیسم است!

 

حزب کمونیست (مائوئیست) افغانستان

حزب کمونیست استرالیا (مارکسیست-لنینیست)

کمیته سازندگی حزب کمونیست مائوئیست گالیسیا

حزب کمونیست هند (مائوئیست)

حزب کمونیست ترکیه - مارکسیست - لنینیست (TKP-ML)

اتحادیه کارگران کمونیست (MLM کلمبیا

اتحاد کمونیستی - فرانسه

حزب کمونیست مائوئیست - ایتالیا

کمیته کمونیست مائوئیست - برزیل

حزب پرولتاریای پوربو بنگلا )PBSP/بنگلادش).

راه سرخ ایران (گروه مائوئیست)

حزب کمونیست انقلابی نپال

اتحاد دانشجویان دموکراتیک خلق (PDSU) - بنگلادش

 ...

۱۴۰۴ اردیبهشت ۸, دوشنبه

گرامی باد روز اول ماه مه روز جهانی کارگر


 با اعلام همدردی با خانواده ها و فامیل و بستگان تمامی جان باخته گان فاجعه ی انفجار بندرعباس و ملت ایران و خود را شریک غم و اندوه آنان دانستن، امید داریم که این غم و اندوه به خشم علیه حکومتی مرتجع تبدیل شود که مسبب اصلی تمامی این فجایع بیشمار است. خشمی که با توجه به اینکه اکثریت جانباخته گان که اکنون طبق اعلام رسمی به 48 تن رسیده( بنا به ارقام غیررسمی حدود 200 نفر) کارگر و زحمتکش بوده اند می تواند خود را در گردهمایی های روز 11 اردیبهشت نشان دهد و مبارزه علیه این حکومت را گامی بزرگ به پیش برد.
گروه مائوئیستی راه سرخ
 ایران
9 اردیبهشت 1403 
 

11 اردییهشت
 کارگران و زحمتکشان، انقلابیون پیشرو و پیشروان طبقه ی کارگر!
11 اردیبهشت روز کارگر را در ایران گرامی بداریم و با گردهمایی ها و راهپیمایی ها و با اعلام خواست های اقتصادی و سیاسی خود به آن جان دهیم. علیه سموم و تبلیغات زهرآگین رویزیونیسم و ترتسکیسم در جنبش پیشروان فکری و پیشروان طبقه ی کارگر مبارزه کنیم و مارکسیسم- لنینیسم- مائوئیسم(مائوئیسم) را اشاعه دهیم. علیه حکومت استبدادی ولایت فقیه و امپریالیست ها مبارزه کنیم و برای کسب قدرت سیاسی ابزارهای مورد نیاز، حزب، ارتش انقلابی و جبهه ی متحد را سامان دهیم. جهت خود را برقراری جمهوری دموکراتیک خلق به رهبری طبقه ی کارگر قرار دهیم و برای سوسیالیسم و کمونیسم مبارزه را پیش بریم.

  
روز اول ماه مه روز جهانی کارگر

طبقه ی کارگر درحالی اول ماه مه امسال را برگزار می کند که صحنه ی جهانی از یک سو شاهد فشارهای بی پایان امپریالیست های بر طبقه ی کارگر و زحمتکشان کشورهای امپریالیستی و خلق های زیرسلطه است و از سوی دیگر دستخوش تضادهای گوناگون امپریالیست، جنگ های آنها و نیز سازش های آنها با یکدیگر می باشد.
جنگ غزه - جنگ امپریالیسم و صهیونیسم علیه خلق فلسطین
جنگ غزه کماکان ادامه دارد و آن هم از به گونه ای یک جانبه از سوی اسرائیل. تداوم این جنگ نشان داده است که دولت صهیونیستی اسرائیل بیش از آنکه به فکر آزادی گروگان ها و باشد در فکر بی خانمان و آواره کردن ملت فلسطین است. سیاست اصلی که این دولت جانی تا کنون دنبال کرده است، سیاست تخریب و نسل کشی بوده است. حال دیگر بیش از 50 هزار قربانی از خلق فلسطین گرفته است و ملتی را بی خانمان و آواره کرده است.
پس از مذاکرات صلح و آتش بس، آتش جنگ را اسرائیل شعله ور کرد و باقی مانده ی ساختمان ها و مراکز درمانی را به آتش کشید. ترامپ رئیس جمهور پرهای و هوی و هوچی امپریالیسم آمریکا در این راه با دولت صهیونیستی اسرائیل همراه است. او بود که گفت«اگر گروگان ها آزاد نشوند در غزه جهنم به پا خواهد شد». تو گویی آنچه در یک سال و اندی اخیر بر پا شده بود جهنم برای خلق فلسطین نبوده است و بهشت بوده است! با این همه اکنون که بیش از یک سال و نیم از آغاز جنگ می گذرد دولت صهیونیستی اسرائیل نشان داد که با این همه کبکبه و دبدبه و تلنبارکردن انبوهی از سلاح های مرگبار و توان بالایی از قدرت آتش، ناتوان از  مبارزه با یک گروه کوچک مسلح است.
اقدامات  دولت صهیونیستی اسرائیل در یک سال و نیم اخیر خشم و نفرت و کینه ی تمامی طبقه ی کارگر و توده های ستمدیده در خاور میانه و جهان و مبارزه ی آنها با دولت اسرائیل و امپریالیست های پشتیبان آن برانگیخته و به همدردی عمیق و پشتیبانی از خلق ستمدیده فلسطین کشانده است.
معاملات امپریالیست ها بر سر سوریه و اواکراین
صلح در اواکرین بخشی مهم از سازش مهم امپریالیست های آمریکا و روسیه است. امپریالیست ها وارد معامله شده و قرار گذاشته اند  که 20 درصد از خاک اوکراین که در تصرف روسیه است به این کشور الحاق پیدا کند. سازش ترامپ و پوتین ادامه ی کنار آمدن و سازش آنها در سوریه است که مدتی پیش انجام شد و در آن امپریالیسم روسیه، سوریه را تقدیم نیروهای ارتجاعی وابسته به امپریالیست های آمریکایی و اروپایی کرد. فشارهای ترامپ به زلنسکی برای پذیرش آتش بس و صلح در چارچوب مورد نظر آمریکا در همین زمینه صورت می گیرد.
در عین حال در هر دو کشور روسیه و اوکراین نداهای ضد جنگ روز به روز بیش از پیش شنیده می شود. آنچه از همان آغاز جنگ به چشم می آمد تمایل نداشتن بسیاری از جوانان و توده ها برای رفتن به جبهه های جنگ و گوشت دم توپ الیگارش های روسیه و اوکراین شدن بود. این امر اکنون بسیار بیش از پیش شده است. آنچه ترامپ به زلنسکی گفت دایر بر اینکه«شما سرباز ندارید» بیان این حقیقت است. امپریالیسم روسیه نیز این اواخر دست به کار استفاده از نیروهای کره شمالی گشته است و اینک هر دو کشور کره شمالی و روسیه به آن اعتراف هم کرده اند. از این نظر وضع هر دو کشور روسیه و اوکراین خراب است و چنانکه جنگ ادامه یابد دیر یا زود اعتراضات و مبارزات علیه آن آغاز می شود. اعتراضات و  مبارزاتی که تا کنون نیز فضای پلیسی حاکم بر هر دو کشور مانع از انجام و گسترش آن گشته است.
مساله ی حوثی ها
در تداوم حذف نیروهای نیابتی جمهوری اسلامی در منطقه از جانب امپریالیست ها و دولت صهیونیستی اسرائیل سرکوب حوثی های یمن شکل گرفته است. این روند چندی است ادامه دارد و به نظر می رسد که مقاومت حوثی های یمن کار را برای امپریالیست های آمریکایی تا حدودی دشوار و به احتمال زمان بر کرده است.
 تاسف بار است که در دوران کنونی به دلیل ضعف نیروهای انقلابی کمونیست در سطح جهانی، تضاد نیروهای کهنه پرست و ارتجاعی با امپریالیست ها بیشتر رو آمده و به این منجر گشته که رهبری مبارزات ضد امپریالیستی حداقل در منطقه ی خاورمیانه و شمال افریقا به دست این گونه نیروها بیفتد. نیروهایی که در صورت کنار آمدن امپریالیست ها با آنها به ساده گی در نظام سرمایه داری امپریالیستی تحلیل می روند. جدا از حکومت ارتجاعی ایران که تا کنون خود را در پناه امپریالیسم روسیه قرار داده بود و اینک در حال چرخش به سوی امپریالیسم آمریکا و خود را در پناه آن قرار دادن است، طالبان افغانستان دیده می شود. نیرویی مرتجع که تضادی ارتجاعی با امپریالیست های شرقی و غربی داشت و اکنون در آغوش امپریالیست های غربی جا خوش کرده است و در عین حال امتیازاتی نیز به کشورهایی مانند امپریالیسم روسیه و چین داده است. هر چه این دوره طولانی تر شود درد و رنج طبقه ی کارگر و کشاورزان و توده های خلق های زیرسلطه به ویژه در خاورمیانه بیشتر خواهد شد.  
وضع طبقه ی کارگر در کشورهای امپریالیستی
به دلیل تداوم بحران اقتصادی و همچنین جنگ هایی مانند جنگ اوکراین و غزه و نیز جنگ در سودان افریقا وضع طبقه ی کارگر در کشورهای امپریالیستی بدتر از سال گذشته شده است. در کشورهای امپریالیستی غرب تورم و گرانی افسارگسیخته و ترمز بریده بیداد می کندو روز به روز سطح زندگی طبقه ی کارگر این کشورها را پایین تر می آورد.
این امر موجب نارضایتی بیش از پیش کارگران و زحمتکشان در این کشورها شده است. سه امر این را که این نارضایتی به شکل اعتصاب ها واعتراضات گسترده در نیامده است موجب گردیده است. این سه عبارتند از نخست فشار پلیسی حاکم ازجانب امپریالیست ها بر طبقه ی کارگر و لایه های پایینی و میانی خرده بورژوازی( کشاورزان جزء، فرهنگیان، کارمندان ادارات، کسبه ی جزء ، دانشجویان و...)، دوم نقش کثیف و لاشخورگونه ی رهبری اتحادیه ها و سندیکاهای زرد در سد سازی در مقابل موج های اعتراض کارگران و کنترل و کانالیزه کردن آنها در مسیر سازش با سرمایه داران امپریالیست. و سوم امری که بیش از پیش خود را نشان می دهند ضعف نیروهای کمونیست(مارکسیست- لنینیست- مائوئیست) طبقه ی کارگر که هم در زیر فشار سازمان های پلیسی و گروه های مافیایی و فشار دولت های امپریالیستی هستند و هم یک بحران درونی تا کنون حل نشده را طی می کنند. بحرانی که موجب پراکنده گی ذهنی و تشکیلاتی آنها گشته است و همچون مانعی سخت، ناتوان از نقش انقلابی شان کرده است.   
وضع طبقه ی کارگر و توده های ستمدیده در ایران
بحران اقتصادی ای که در بالا اشاره به آن شد در ایران نیز تاثیرات خود را داشته است. تورم و گرانی در سال گذشته افزایشی کم سابقه در تاریخ کشور داشت تا جایی که در نزدیکی ها سال نو قیمت دلار از100 هزار تومان گذر کرد. امری که بر زندگی کارگران و توده ها اثر گذاشته و انها را به فقر و فاقه و فلاکت بیشتری کشانده است.
 افزون بر این بحران طبقه ی کارگر و کشاورزان در کشور ما با حکومتی دزد و جنایتکار طرف اند که روی پلیدترین و جنایتکارترین دولت ها را در تاریخ سفید کرده است.
در سال گذشته همچون سال های پیش مبارزات اقتصادی طبقه ی کارگر در ابعادی بسیار گسترده ادامه یافت. صدها اعتصاب با خواست های اقتصادی و صنفی از جمله  پرداخت باقیمانده ی حقوق های معوقه، افزایش حداقل دستمزد و حقوق ها همراه با تورم و گرانی، اجرای طرح طبقه بندی مشاغل، حذف قراردادهای سفید و  پیمانکاری ها و از این گونه خواست ها در رشته های گوناگون صنعتی و خدماتی شکل گرفت و تکان تازه و شدیدی به مبارزات اقتصادی طبقه ی کارگر داد.
در کنار کارگران شاغل کارگران بازنشسته نیز به طورمداوم پیگیرخواست های خود بودند.آنها به طور هفتگی به خیابان ها آمده و با برقراری گردهمایی ها و راهپیمایی ها خواست های خود را در کف خیابان فریاد کردند. آنچه یک ویژگی مهم اعتراضات بازنشسته گان را تشکیل می دهد همانا شعارهای سیاسی آنها در مورد مسائل مهم کشور به ویژه مساله ی زنان، دخالت های جاه طلبانه ی جمهوری اسلامی در منطقه و بی کفایتی و ناتوانی مسئولین در اداره ی امور کشور می باشد.
فرهنگیان و پرستاران از دیگر لایه های زحمتکش می باشند که برای احقاق حقوق صنفی و اقتتصادی خود دست به مبارزات مداوم زدند که این میان مبارزات کارکنان بهداشت و درمان به دلیل گستره ی خود که در تاریخ معاصر کم نظیر بود در خور توجه است.
طبقه ی کارگر و مساله ی تشکیلات صنفی 
مساله ی تشکیلات صنفی یکی از مهم ترین مسائل کارگران را تشکیل می دهد. کارگران ایران از جمله ی بی حقوق ترین کارگران در کشورهای زیر سلطه هستند. آنها دهه هاست که از حق داشتن تشکل های سندیکایی و اتحادیه ایی محروم اند. این امر ضربات سنگینی به منافع آنها زده است و منجر به این شده که آنها نتوانند یگانگی و اتحاد خویش را در مقابل سرمایه داران حفظ کنند و از حقوق خود دفاع کنند. این در حالی است که سرمایه داران حاکم جدا از دولت مرتجع و  دیگر ارگان های سیاسی و نظامی، خودشان انواع و اقسام تشکل های صنفی و تعاونی ها را داشته و می توانند به اشکال گوناگون علیه کارگران متحد شوند.
از این رو مبارزه برای تشکل صنفی سندیکا و اتحادیه های سراسری یکی از مهم ترین مبارزات کارگران را همواره تشکیل داده و کماکان تشکیل خواهد داد.
تشکیلات سیاسی 
مساله دیگر برای کارگران و به ویژه کارگران پیشرو صنعتی تشکیلات سیاسی - انقلابی است. طبقه ی کارگر در جهان نه برای فروش بهتر نیروی کار خویش به برده داران نوین صنعتی که تازه همین نیز در دوران کنونی سخت شده است، نه برای کمتر استثمار شدن و نه برای  بهبود وضع برده گی خویش در نظام برده داری مدرن یعنی سرمایه داری، بلکه برای تصرف قدرت سیاسی، نابودی نظام استثمارگر سرمایه داری و برقراری نظام سوسیالیستی و کمونیستی مبارزه می کند. برای پیشبرد چنین مبارزه ای طبقه ی کارگر ایران به عنوان جزیی از طبقه ی کارگر جهانی نیاز به ابزار سیاسی خود دارد. این ابزار حزب طبقه ی کارگر، حزب کمونیست است. حزبی که بر پایه ی تئوریک مارکسیسم- لنینیسم- مائوئیسم بنا شده و توانایی انطباق این تئوری را با شرایط خاص جامعه ی ایران داشته باشد. بدون چنین حزبی سخنی از رهایی طبقه ی کارگر از نظام سرمایه داری بوروکراتیک - کمپرادور حاکم بر ایران و برقراری یک جمهوری دموکراتیک خلق به رهبری طبقه ی کارگر و گذار به سوسیالیسم و کمونیسم در میان نخواهد بود. از این رو وظیفه انقلابیون کمونیست و پیشروترین کارگران در رشته های صنعتی است که چنین حزبی را تدارک بینند.
نیروی مسلح و جبهه ی متحد طبقات خلقی
حزب ابزار است و طبقه ی کارگر برای غلیه بر دو دشمن اساسی خویش یعنی سرمایه داران بوروکرات – کمپرادور و امپریالیست ها خواه شرقی و خواه غربی پشتیبان آنها و تصرف قدرت سیاسی همچنین نیاز به ابزار ارتش مسلح و جبهه ی متحد طبقات خلقی( کشاورزان و طبقات میانی) دارد. مبارزه برای ایجاد این تشکیلات و شکل دادن این ابزارها که بدون آنها کسب قدرت سیاسی و برقراری دیکتاتوری دموکراتیک خلق به رهبری طبقه ی کارگر محال است، مهم ترین وظایف پیشروان و طبقه ی کارگر ایران است.
 روشن است که تمامی اشکال مبارزات اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و نظامی بدون این ابزار می تواند ادامه یابد و پیش رود، اما بدون این ها نه تشکل طبقه ی کارگر به عنوان یک طبقه ، نه اتحاد با متحدین نزدیک خویش یعنی طبقه ی کشاورز و نه رهبری طبقه ی کارگر بر طبقات خلقی و انقلاب ممکن است و نه پیروزی نهایی به دست می آید.
مبارزه با رویزیونیسم و ترتسکیسم
 برای اینکه طبقه ی کارگر بتواند ابزارهای خود برای کسب قدرت سیاسی را بسازد و برای آن مبارزه کند پیشروان وی باید از موضعی مارکسیستی- لنینیستی- مائوئیستی مبارزه ای همه جانبه و سخت و پیگیر را علیه انواع اپورتونیسم و رویزیونیسم و ترتسکیسم پیش برند.
در ایران و در فضایی که طبقه ی کارگر تنفس می کند هوای مسموم انواع رویزیونیسم و سوسیال دموکراسی و ترتسکیسم جریان دارد که از راه های گوناگون تلاش می کنند ذهن سیاسی طبقه ی کارگر را مشوب، مسموم و تخریب کنند و مانع وحدت تئوریک و تشکیلاتی وی بر مبنای مارکسیسم - لنینیسم- مائوئیسم گردند. این ها دسته های گوناگون توده ای- اکثریتی و  طوایف گوناگون خروشچفیستی راه کارگری و دیگر جریان های رویزیونیستی و سوسیال دموکرات از یک سو و دارودسته های ترتسکیست حکمتی و جریان های غرب گرای«مارکسی» از سوی دیگر هستند. تمامی این احزاب و دسته ها که همه گی علیه وجوه انقلابی مارکسیسم متحدند، بدون استثنا بر علیه مارکسیسم- لنینیسم- مائوئیسم مبارزه کرده و تلاش می کنند کوچک ترین ردی از اندیشه های انقلابی که ماهیت مارکسیسم را شکل می دهد در جنبش پیشروان فکری باقی نماند و از آن مهم تر به درون پیشروان طبقه ی کارگر نافذ نگردد. این دارودسته ها از یک سو طبقه ی کارگر را در حول و حوش خواست های اقتصادی خویش نگه می دارند و از سوی دیگر آنجا که پای سیاست در کار باشد سیاست سوسیال دموکرات ها را دنبال می کنند. مهم ترین مشخصات سیاست آنهاهم عبارتند از تسلیم به جریان خود به خودی یعنی آنچه وجود دارد و در شرایطی که حتی این نیز رادیکال می شود لگام زدن به آن و هدایت آن در مسیر سازش، مبارزه ی قانونی و مسالمت آمیز و از راه انتخابات و رفراندوم به اصطلاح برای کسب قدرت که در واقع و در بهترین حالت برای دریافت سهمی از قدرت به وسیله اینان است.
بدون مبارزه با این جریان ها و خلع سلاح کامل آنها و جارو کردن آنها از درون جنبش پیشروان فکری و  طبقه ی کارگر محال است که طبقه ی کارگر بتواند در جهت کسب قدرت سیاسی  تحرکی انقلابی داشته باشد چه برسد به اینکه آن را به دست آورد.
خنثی کردن تبلیغ و ترویج و سموم این رویزیونیست ها و ترتسکیست ها و «مارکسی» ها و بیرون راندن آنها از جنبش پبشروان فکری و طبقه ی کارگر امری است که وظیفه ی همه ی ما انقلابیون کمونیست است و آن را انجام خواهیم داد.

گرامی باد روز اول ماه مه (11 اردیبهشت) روز جهانی کارگر
سرنگون باد جمهوری اسلامی
برقرار باید جمهوری دموکراتیک خلق به رهبری  طبقه ی کارگر
زنده باد انقلاب
زنده باد کمونیسم

گروه مائوئیستی راه سرخ
ایران
8 اردیبهشت 1404
 

۱۴۰۴ اردیبهشت ۶, شنبه

درباره حادثه ی دلخراش بندرعباس



امروز انفجاری بزرگ در کانتینرهای مواد شیمیایی در اسکله ای در بندر رجایی شهر رخ داد. انفجاری که تا کنون یر طبق اخبار رسمی 14 کشته و 750 مجروح داشته که به تقریب بیشتر آنها کارگران و زحمتکشان درگیر در محل بوده اند. حادثه ای تلخ که عواقب جسمی و روانی و مادی آن مدت ها ادامه خواهد داشت و گریبان مردم شهر و منطقه و کشور را خواهد گرفت.
برمبنای اطلاعاتی که تا کنون منتشر شده کانتینرهای منفجر شده محل موادی بوده که برای سوخت موشک های دوربرد جمهوری اسلامی مورد استفاده قرار می گرفت.
پس از حادثه توده های مردم به یاری آسیب دیده گان شتافتند و نیز صف هایی دراز برای اهدای خون در جلوی بیمارستان ها تشکیل شد.
علت واقعه و عوامل مسئول آن هنوز روشن نیست. گمان زنی ها چند مورد است و با توجه به در جریان بودن مذاکرات دولت ترامپ با سران جمهوری اسلامی عموما در رابطه با آن است:
 توطئه ای از جانب باندهایی در سپاه و یا سازمان های وابسته به آن و به طور کلی از جانب باندهایی در درون حکومت است که مخالف مذاکرات هستند و برای تخریب روند مذاکرات بین دولت ترامپ و جمهوری اسلامی صورت گرفته است؛
 اقدامی از جانب دولت صهیونیستی اسرائیل است که یا برای تخریب مذاکرات می باشد و یا علامتی به جمهوری اسلامی است که اگر در مذاکرات به خواست های دولت ترامپ گردن نگذارد وضع در این چنین جهاتی پیش خواهد رفت؛
 اقدامی از جانب باند های مرتبط با سلطنت طلبان است و برای تخریب روند مذاکرات صورت می گیرد. آنها می خواهند که ترامپ با خامنه ای کنار نیاید و سیاست هایش در جهت تغییر حکومت باشد.
بی مبالاتی از جانب مسئولین کانتینرها و منطقه و کلا حکومت صورت گرفته است.
به نظر می رسد که تا حکومت ولایت فقیه و جمهوری اسلامی هست ملت ایران از هیچ حادثه و پبش آمدی در امان نیست. این حکومت طاعونی است که به جان خلق ایران افتاده است و تا زمانی که هست این چنین حوادث و اتفاقات تلخی پایان نخواهد یافت.
ما به سهم خود با خانواده ها و فامیل و بستگان قربانیان حادثه که عموما کارگر هستند و همچنین ملت دردمند ایران اظهار همدردی می کنیم و خود را در غم و اندوه شان سهیم می دانیم.
گروه مائوئیستی راه سرخ
ایران
شنبه 6 اردیبهشت 1404