۱۴۰۳ خرداد ۲۶, شنبه

انقلاب ایران و مساله ی چگونگی تصرف قدرت سیاسی به وسیله ی طبقه ی کارگر(7)

 
انقلاب ایران و مساله ی چگونگی تصرف قدرت سیاسی به وسیله ی طبقه ی کارگر(7)
بخش اول: قهر انقلابی و الگوهای تاریخی انقلاب
 
طرح کلی الگوی محاصره ی شهرها از طریق روستاها
 
در بخش پیشین نکات عام تئوری جنگ درازمدت خلق را بررسی کردیم. در این بخش به برخی از مهم ترین تغییراتی که مائو در این تئوری ایجاد کرد توجه می کنیم. برای این کار باید به مرور نخستین اشکال تدوین آن بپردازیم.
تئوری جنگ خلق نخستین بار به شکل منسجم در مقاله ی چرا حکومت سرخ در چین پابرجا بماند( 5 اکتبر1928) طرح شد. مائو در بخشی از این مقاله  از یک سو به اینکه چرا می توان حکومت سرخ در چین برپا کرد می پردازد و از سوی دیگر به شرایط مورد نیاز آن.(1)
بخشی از شرایط مورد نیاز برای بقای حکومت سرخ
مائو در پاره ای از این مقاله در مورد دلایل پیدایش و بقاء و رشد حکومت سرخ در چین می نویسد:
«در داخل یک کشور بقاء دراز مدت یک یا چند منطقه کوچک حکومت سرخ که در محاصره ی کامل حکومت سفید قرار دارد، پدیده ایست که تا کنون در هیچ کشور دیگر جهان دیده نشده است.  پیدایش یک چنین پدیده غیر عادی دارای علل خاصی است .بقاء و رشد این حکومت سرخ تنها در شرایط معینی امکان پذیر است.»( ، منتخب آثار، جلد یک، ص 93)
روشن است که در زمان مورد نظر این نخستین شکل بروز حکومت سرخ در مناطقی از  یک کشور نیمه مستعمره و استثنایی در جهان بود.
مائو در مورد نخستین دلیل بروز این چنین حکومتی می نویسد:
۱ - این حکومت سرخ نمی تواند در هیچ یک از کشور های امپریالیستی و یا در هیچ یک از
مستعمراتی که زیرسلطه ی مستقیم قدرت امپریالیستی قرار دارند ...به وجود آید بلکه تنها می تواند در کشوری چون چین نیمه مستعمره ظاهر شود که از نظر اقتصادی عقب مانده و زیر سلطه ی غیر مستقیم قدرت امپرالیستی قراردارد.  زیرا این پدیده غیرعادی تنها در ارتباط با پدیده غیرعادی دیگری یعنی جنگ در درون حکومت سفید ظاهر می شود.  یکی از علائم مشخصه چین نیمه مستعمره این ست که دارودسته های مختلف دیکتاتورهای نظامی قدیم و جدید که از طرف امپریالیست ها و در داخل کشور از طرف طبقه کمپرادورها و طبقه مالکان ارضی بزرگ پشتیبانی می شوند، از اولین سال تأسیس جمهوری) ۱۹۱۲(  پیوسته علیه یکدیگر در جنگ اند. چنین پدیده ای در هیچ یک از کشورهای امپریالیستی جهان و حتی در هیچ یک از مستعمراتی که تحت سلطه مستقیم قدرت امپریالیستی هستند، قابل مشاهده نیست، بلکه تنها در کشوری چون چین که زیر سلطه غیر مستقیم قدرت امپریالیستی قرار دارد، قابل رؤیت است.»
سپس مائو در توضیح این پدیده و در اقناع کمونیست هایی که به بقای حکومت سرخ در چین اطمینانی نداشتند می نویسد:
«پیدایش این پدیده دو علت دارد: اول اقتصاد کشاورزی محلی) نه اقتصاد واحد سرمایه داری(و دوم سیاست امپریالیستی تجزیه و استثمار برای تقسیم چین به مناطق نفوذ خود. تفرقه و جنگ های مداوم در درون حکومت سفید شرایطی به وجود می آورند که یک یا چند منطقه کوچک سرخ زیر رهبری حزب کمونیست بتواند در میان حلقه محاصره حکومت سفید پدید آید و دوام یابد. حکومت مستقل منطقه مرزی حونان - جیان سی یکی از این مناطق کوچک است. برخی از رفقا در روزهای سخت و بحرانی اغلب در امکان بقاء چنین حکومت سرخی شک و تردید به دل راه می دهند و دچار بدبینی می گردند. علت این ست که این رفقا برای پیدایش و بقاء این گونه حکومت های سرخ دلیل قانع کننده ای نیافته اند. اگر ما تنها به این حقیقت پی ببریم که تفرقه و جنگ ها در درون حکومت سفید امر پایان ناپذیری است، آن گاه دیگر در امکان پیدایش، بقاء و گسترش روزافزون حکومت سرخ هیچ گونه شک و تردیدی پیدا نخواهیم کرد.»( ص95-94)
مائو در مقاله ی دیگری با نام مبارزه در کوهستان جین گان( 25 نوامبر 1928) که پس از این مقاله نگاشته است به همین نکات اشاره می کند:
«چین در جهان کنونی تنها کشوری است که در آنجا یک یا چند منطقه کوچک در میان حلقه محاصره ی حکومت سفید به زیر قدرت سیاسی سرخ در آمده است.  طبق تحلیل ما، یکی از دلایل وجود این پدیده تفرقه و جنگ های مداومی است که بین بورژوازی کمپرادور و طبقه مالکان ارضی بزرگ چین در جریان است. تا زمانی که این تفرقه و جنگ ها ادامه دارند، امکان بقاء و رشد حکومت مستقل مسلح کارگران و دهقانان نیز موجود خواهد بود.»( پیشین، ص 107)
اشاره به این شرایط در کنار شرایط دیگر در رساله ی مسائل استراتژی در جنگ انقلابی چین نیز ادامه می یابد که ما در بخش گذشته به آن اشاره کردیم. در این نوشته آمده است:
«دیکتاتورهای نظامی بزرگ که حکومت مرکزی را در دست دارند، با دیکتاتورهای نظامی کوچک که براستان های مختلف مسلط اند، همزیستی می کنند؛ دو نوع ارتش ارتجاعی یعنی "ارتش مرکزی" که تابع چانکایشک است، یا " قوای نظامی مختلط " که تابع دیکتاتورهای نظامی استان های مختلف اند، همزیستی می کنند؛» و همچنین:
«چین کشوری نیمه مستعمره است – تشتت در میان قدرت های امپریالیستی موجب تشتت در میان گروه های مختلف هیئت حاکمه چین می شود. بین کشورنیمه مستعمره ای که زیر سلطه ی چندین دولت قراردارد و کشورمستعمره ای که تنها یک دولت برآن مسلط است، فرق و تفاوت هست.»( همان، ص298)
تا اینجا در تحلیل مائو از شرایط مشخص چین و دلایل امکان پیدایش و بقاء و گسترش حکومت سرخ دو شرط مهم وجود دارد:
یکی از آنها تقسیم قدرت در چین بین دیکتاتورهای نظامی گوناگون و تفرقه و جنگ میان آنهاست  که خود نتیجه ی نیمه مستعمره بودن چین و تقسیم این کشور بین امپریالیست های گوناگون و تشتت و تضاد میان آنها بر سر تقسیم چین است. مائو در تحلیل اینکه دوام حکومت سرخ در چین ممکن است اشاره می کند که «بین کشور نیمه مستعمره ای که زیر سلطه ی چندین دولت قراردارد و کشورمستعمره ای که تنها یک دولت برآن مسلط است، فرق و تفاوت هست.» دلیل دیگر نیز نبود اقتصاد واحد سرمایه داری و وجود اقتصاد محلی کشاورزی است.
تغییر در تئوری
با تکامل انقلاب های دموکراتیک در کشورهای زیرسلطه و دست زدن به جنگ های انقلابی با قدرت مرکزی و یا جنگ آزادیبخش ملی با نیروهای نظامی امپریالیستی در سه قاره، تجربه ی چین از استثناء بیرون می آید و نشانگر وضع عمومی تازه و راه انقلابی نوینی در جهان زیرسلطه می شود. این بیرون آمدن تجربه ی انقلابی چین از استثنا و عمومیت یافتن تجربه ی و راه انقلابی آن در بسیاری از کشورهای زیرسلطه ، به تدوین نظریه به شکل نوین تری می انجامد.
چنان که دیدیم در رساله ی مسائل جنگ و استراتژِ ی که در اوائل جنگ دوم جهانی به رشته ی تحریر در آمده نکات کلی در مورد لزوم جنگ خلق و محاصره ی شهرها از طریق روستاها  چنین تنظیم شده بود:
«در چین وضع طور دیگری است. ویژه گی های چین در این است که کشوری مستقل و دموکراتیک نیست بلکه نیمه مستعمره و نیمه فئودالی است؛ در داخل آن رژیم دموکراتیک مستقر نیست بلکه ستم فئودالی حکمرواست؛ کشوری است که در مناسبات خارجی خویش از استقلال ملی برخوردار نیست بلکه زیر یوغ امپریالیسم قرار دارد. از این جهت در چین پارلمانی که بتواند مورد استفاده قرار گیرد، نیست و حق  قانونی تشکیل اعتصابات کارگری هم وجود ندارد. در اینجا وظیفه حزب کمونیست علی الاصول این نیست که مبارزه ی درازمدتی را از سر بگذراند تا به قیام و جنگ برسد، و یا نخست شهرها را تصرف کند و سپس دهات را، بلکه درست عکس این است.»( منتخب آثار، جلد دوم، ص 327- 326)
همان گونه که دیده می شود در اینجا نیز هنوز مائو در مورد چین و شرایط چین صحبت می کند، اما شرایطی که مائو ویژگی های آن را در چین بر می شمارد دیگر منحصر به چین نشده قابل تعمیم به تمامی کشورهای زیرسلطه ای است که از نظر آن شرایط کلی که مائو بیان می کند با چین همانند بوده اند. یعنی در تمامی کشورهای زیرسلطه ی آسیا، افریقا و آمریکای مرکزی و جنوبی. در این بخش از نوشته نه از جنگ بین دیکتاتورهای نظامی اثری است و نه از تقسیم چین بین امپریالیست های گوناگون. به جای آن از ویژگی های متضاد آن با کشورهای امپریالیستی یعنی فقدان استقلال اقتصادی و وجود ساخت های عقب مانده ی نیمه فئودالی و فئودالی، نبود دموکراسی بورژوایی در کشور، نبود پارلمان برای مبارزه پارلمانی، فقدان حق قانونی اعتصابات کارگری و همچنین نبود امکان دست زدن به مبارزات مسالمت آمیز دراز مدت تا زمان آماده شدن توده ها برای قیام مسلحانه و تصرف نخست شهرها صحبت می کند. در یک کلام در اینجا راه انقلاب چین نه به عنوان یک مورد خاص و یا یک استثناء بلکه در تضاد با راه انقلاب اکتبر ترسیم می شود.  
در مورد چین می توان گفت که در دو دوره ی جنگ با ژاپن و نیز پس از شکست ژاپن، جنگ با گومیندان، وضعی غیر از جنگ داخلی پیش از تجاوز ژاپن به چین به وجود آورد.
در نخستین، ژاپن دشمن عمده و بخش هایی از کشور مستعمره ی ژاپن شده بود و در دومین، جنگ با گومیندان و امپریالیست های غربی پشتیبان وی عمده شده بود. به واقع پس از پایان جنگ با ژاپن این گونه تقسیم کشور بین امپریالیست های گوناگون و یا دیکتاتوری های نظامی گوناگون تا حدودی از بین رفت. در این دوران امپریالیسم ژاپن شکست خورده و از گردونه ی رقابت بیرون رفته بود و امپریالیسم آمریکا و غرب تنها امپریالیست های عمده بودند. در دوران پس از جنگ ارتش سرخ تنها یا عمدتا با ارتش چیانکایشک روبرو بود که وابسته به امپریالیسم  آمریکا و غرب بود.
البته باید اشاره کنیم که  شروط یا ویژگی های مورد بحث می توانست کشور نیمه مستعمره را برای دست زدن به جنگ مسلحانه و برقراری حکومت سرخ در مناطق روستایی و محاصره ی شهرها از طریق روستاها مساعد تر از کشورهایی کند که این ویژگی ها را نداشتند، اما نبود این ویژگی ها مانعی در دست زدن به جنگ مسلحانه و برقراری حکومت سرخ و محاصره ی شهرها از طریق روستاها نبود.  
وجود چنین نقطه ای به عنوان یکی از نقاط حرکت در تحلیل شرایط  نه تنها در زمان خود برای شرایط خاص چین درست بود بلکه هر کجا که چنین جنگی بین قدرت های گوناگون در یک کشور پدید می آمد در صورتی که طبقه ی کارگر حزب کمونیست دارای پایه ی توده ای و امکان ایجاد ارتشی از خود و توده های کشاورز و زحمتکش را می داشت( به این شرایط پایین تر اشاره می کنیم) می توانست از چنین ویژگی هایی استفاده کند و به جنگ خلق دست زند و مناطق سرخ برپا کند.
با این همه این شروط در دوران جنگ جهانی دوم و پس از آن در بسیاری از کشورهای زیرسلطه وجود نداشت و بیشتر کشورها نه مستعمره ی کامل بلکه نیمه مستعمره و حکومت ها متمرکز و دارای یک ارتجاع یکدست و دولتی به نسبت متمرکز و ارتشی در مجموع یکپارچه بودند اما در این کشورها دست زدن به مبارزه ی مسلحانه و سپس برپایی حکومت های سرخ درست و امکان پذیر بود.
تغییر مزبور تنها به تجارب جنگ انقلابی در چین و تغییرات در این کشور مربوط نبوده بلکه در عین حال به تغییرات گوناگون در شرایط جهانی و کشورهای زیرسلطه و همچنین ظاهر شدن شوروی استالینی به عنوان یک قدرت بزرگ پس از جنگ نیز مربوط می شد.(2)
به این ترتیب در این نوشته ی دوم این تئوری در تغییریافته ترین، تکامل یافته ترین و قابل تعمیم ترین شکل خود تنظیم می شود.
حال می توانیم استنتاج کنیم که آغاز جنگ در یک کشور مشخص ربطی به مستعمره بودن مستقیم و کامل آن کشور و یا نیمه مستعمره بودن آن و بنابراین تقسیم آن بین امپریالیست های گوناگون و یا وجود دیکتاتوری های نظامی( یا قدرت های مسلح محلی و منطقه ای) و جنگ میان آنها ندارد. به بیان دیگر در کشور معینی می تواند تنها یک امپریالیسم و یا یک بلوک امپریالیستی عمده و کشور هم مستعمره  کامل باشد و یا دولت مرکزی دارای تمرکز و قدرت بوده و نیروهایی محلی پرقدرتی در مقابل آن وجود نداشته باشند اما بازهم راه انقلاب راه نبرد مسلحانه و جنگ خلق و برقراری حکومت سرخ باشد.
شرایط دیگر
وجود مناطق انقلابی یا جنبش خیز
مائو در مورد شرایط دیگری که برای دست زدن به مبارزه ی مسلحانه و جنگ خلق و برقراری حکومت های سرخ و محاصره ی شهرها از طریق روستاها نیاز است چنین می نویسد:
«2- مناطقی که حکومت سرخ چین ابتدا در آنجا پدید آمده و برای مدت طولانی قادر به دوام است، مناطقی همچون ...نیستند که زیر تأثیر انقلاب دموکراتیک واقع نشده باشند، بلکه مناطقی هستند ... که در آنجا توده های کارگران، دهقانان و سربازان در جریان انقلاب بورژوا  دموکراتیک ۱۹۲۶ و ۱۹۲۷ به تعداد زیادی بپا خاسته اند. در بسیاری از نقاط این استان ها شبکه وسیعی از اتحادیه های کارگری و انجمن های دهقانی ایجاد شده بود و طبقات کارگر و دهقان علیه طبقه مالکان ارضی و بورژوازی به یک سلسله مبارزات اقتصادی و سیاسی دست زده بودند. به این جهت بود که توده های مردم توانستند قدرت سیاسی خود را برای مدت سه روز در شهر گوان جو مستقر سازند؛ به این جهت بود که حکومت های مستقل دهقانی در مناطقی مانند ... پدید آمدند... ارتش سرخ کنونی ارتشی است که از ارتش انقلابی ملی که در پرتو روح دموکراتیک تعلیم سیاسی یافته و زیر نفوذ توده های کارگران و دهقانان قرار داشته، منشعب گردیده است. ..»( چرا حکومت سرخ در چین ...، پیشین، ص95)
تکامل انقلاب در سراسر کشور
«3 - اینکه آیا قدرت سیاسی توده ای می تواند در مناطق کوچک برای مدتی طولانی دوام یابد یا خیر، مسئله ایست که به تکامل وضع انقلاب سراسر کشور مربوط می شود. اگر
وضع انقلاب سراسر کشور تکامل یابد، بدون شک مناطق کوچک سرخ برای مدتی طولانی دوام خواهد یافت و افزون بر آن ناگزیر به یکی از نیروهای بیشمار برای کسب قدرت سیاسی در سراسر کشور بدل خواهند گشت. ولی چنانچه وضع انقلاب سراسر کشور از تکامل باز ایستد و حتی برای مدت نسبتاً طولانی دچار رکود شود، آن گاه طبیعی است که این مناطق قادر نخواهند بود برای مدتی طولانی دوام بیاورند. در حال حاضر وضع انقلاب چین به موازات تفرقه و جنگ های مداوم در صفوف طبقه کمپرادورها، طبقه مالکان ارضی بزرگ و بورژوازی بین المللی همچنان رشد و تکامل می یابد. از این رو مناطق کوچک سرخ بدون تردید برای مدتی طولانی دوام خواهند یافت و به توسعه خود ادامه خواهند داد و به تدریج به این هدف یعنی تصرف قدرتی سیاسی در سراسر کشور نزدیک خواهند شد.»( ص 96- 95)
وجود ارتش سرخ منظم و نسبتا نیرومند
«4 - وجود ارتش سرخ منظم و نسبتاً نیرومند، شرط لازم برای بقاء قدرت سیاسی سرخ است. تنها با واحدهای محلی گارد سرخو بدون داشتن یک ارتش سرخ منظم ما قادر نخواهیم بود حریف ارتش سفید منظم شویم، بلکه تنها می توانیم با تفنگچی های مالکان ارضی به مقابله بپردازیم. بنابراین، حتی اگر توده های کارگران و دهقانان هم فعال باشند، تا زمانی که ما فاقد نیروهای مسلح منظم و نسبتاً نیرومند باشیم، ایجاد یک حکومت مستقل به هیچ وجه ممکن نخواهد بود، تا چه رسد به اینکه حکومت مستقلی ایجاد کنیم که بتواند دوام کند و روز بروز توسعه یابد. از این رو فکر«استقرار حکومت مستقل کارگری  دهقانی به وسیله نیروهای مسلح» فکر  مهمی است که حزب کمونیست و توده های کارگران و دهقانان در مناطق تحت حکومت مستقل باید آن را عمیقاً درک کنند.»)ص 96)
سازمان حزبی مستحکم
«5 - علاوه بر شروط  بالا، شرط مهم دیگری نیز برای دوام طولانی و توسعه قدرت سیاسی سرخ لازم می آید و آن این ست که سازمان حزب کمونیست باید قوی و سیاست اش صحیح باشد.»( ص 97)
و نیز در مقاله ی دیگر مائو  مبارزه در کوهستان جین گانآمده است:
«علاوه بر این، بقاء و رشد این حکومت مستلزم وجود شروط زیرین است: ۱ - توده های فعال مردم؛( همانند مورد دوم بالا) ۲ - سازمان حزبی محکم؛( همانند مورد پنجم)) ۳ - ارتش سرخ نسبتاً قوی( مورد چهارم)؛ ۴ - زمین مساعد برای عملیات نظامی؛ ۵ - منابع اقتصادی کافی برای تأمین خواربار.» ( مبارزه در کوهستان جین گان، پیشین، ص 107)
در مورد شرط  بی ثباتی حکومت و تداوم انقلاب در سراسر کشور مائو نکات زیر را می افزاید:
«حکومت مستقل در قبال طبقات حاکم که احاطه اش کرده اند، باید بر حسب اینکه رژیم طبقات حاکم دوران ثبات موقت یا تفرقه را می گذراند، استراتژی های متفاوت اتخاذ کند. در دورانی که طبقات حاکم دستخوش تفرقه و نفاق هستند-  مانند زمان...- استراتژی ما می تواند بر اساس پیشروی نسبتاً جسورانه مبتنی باشد؛ و مناطقی که حکومت مستقل در آنجا از طریق عملیات نظامی توسعه می یابد، می توانند نسبتاً وسیع باشند. با این حال ما باید به امر ایجاد پایه و اساس محکمی در مناطق مرکزی توجه کنیم تا بتوانیم هنگامی که ترور سفید آغاز شد، بدون کوچک ترین نگرانی بدان تکیه کنیم. ولی در دورانی که رژیم طبقات حاکم از ثبات نسبی برخوردار است، مانند وضعی که بعد از آوریل اخیر در استان های جنوبی حکمفرما بود، ما باید استراتژی خود را بر اساس پیشروی تدریجی قرار دهیم. در چنین دورانی آنچه که باید بیشتر از همه از آن پرهیز کرد، در عملیات نظامی تقسیم قوا جهت اقدام به یک پیشروی بی ملاحظه و در زمینه کار محلی)تقسیم اراضی، استقرار قدرت سیاسی، بسط و توسعه حزب و تشکیل نیروهای مسلح محل(  پخش نیروهای انسانی و غفلت در ایجاد پایه و اساس محکم در مناطق مرکزی است.»( همان، ص 108)
اکنون باید به تغییراتی بپردازیم که پس از دهه ی هفتاد در برخی از مهم ترین نکات طرح شده به وسیله ی مائو یعنی به ویژه در ساخت اقتصادی و سیاسی کشورهای نیمه مستعمره و نیمه فئودال به وجود آمده است.
 هرمز دامان
نیمه ی دوم خرداد 1403
یادداشت ها
1-    مقاله ای به قلم ابراهیم کایپاککایا بنیانگذار حزب کمونیست ترکیه(م- ل) با نام آموزش صدر مائو در مورد قدرت سیاسی سرخ را به درستی درک كنیم(سال 1972) نگاشته شده است که در بخشی از آن به شرح تغییر شرایط مورد نظر مائو برای دست زدن به جنگ خلق طولانی، در حدفاصل نگارش چرا حکومت سرخ می تواند در چین پابرجا بماندو نوشته های بعدی می پردازد و در بخش دیگر کاربرد این تئوری در شرایط خاص کشور ترکیه را مد نظر قرار می دهد. این نوشته که بخش مربوط به تغییر نظر مائو در آن در وبلاگ ما قرار داده شده است، راهنمای نگارنده در نگارش این بخش از مقاله بوده است و مقاله ی کنونی تا حدود زیادی جز شرح بیشتر و ریزتری از این تغییر نیست.
2-    در یادداشت شماره ی 7 مقاله ی چرا حکومت سرخ در چین می تواند پابرجا بماند به تغییر نظر مائو در مورد کشورهای مستعمره اشاره شده است: «در زمان جنگ جهانی دوم بسیاری از کشورهای مستعمره خاورکه قبلا در زیرسلطه ی امپریالیست های انگلستان، آمریکا، فرانسه و هلند بودند، به اشغال امپریالیست های ژاپن در آمدند. توده های کارگر، دهقان، خرده بورژوازی شهر و عناصر بورژوازی ملی در این کشورها زیر رهبری احزاب کمونیست با استفاده از تضادها بین امپریالیست های انگلستان، آمریکا، فرانسه و هلند از یک طرف و امپریالیست های ژاپن از طرف دیگر جبهه متحد وسیعی در مبارزه علیه تجاوز فاشیستی به وجود آوردند و با ایجاد پایگاه های ضد ژاپنی سرسختانه به جنگ پارتیزانی علیه ژاپن پرداختند. از این جهت وضع سیاسی ای که تا زمان جنگ جهانی دوم موجود بود، تغییر یافت. وقتی که در پایان جنگ متجاوزین ژاپنی رانده شدند، امپریالیست های آمریکا، انگلستان، فرانسه و هلند تلاش کردند تا همانند سابق سلطه ی استعماری خود را بر این کشورها نگهدارند، ولی خلق های این کشورهای مستعمره که در طول جنگ ضد ژاپنی نیروهای مسلح نسبتاً نیرومندی را ایجاد کرده بودند، نمی خواستند به زندگی گذشته تن در دهند. در این زمان در اثر نیرومند شدن اتحاد شوروی و به واسطه ی واژگونی و یا ضعیف شدن تمام کشورهای امپریالیستی – به جز امریکا - در جنگ و بخصوص در اثر اینکه جبهه امپریالیستی در چین به علت پیروزی انقلاب چین شکاف یافته بود، تمام سیستم امپریالیستی جهانی شدیداً دچار تزلزل گردید. به این ترتیب خلق های کشورهای مستعمره خاور، یا حد اقل بعضی از این کشورها توانستند امکاناتی نظیر آنچه که در چین وجود داشت، به دست آورند تا طی مدت طولانی پایگاه های انقلابی کوچک و بزرگ و قدرت سیاسی انقلابی را در دست نگهدارند و به جنگ انقلابی درازمدت که در آن، شهرها از طریق دهات محاصره می شوند، پیگیرانه ادامه دهند، و سپس با پیشروی تدریجی شهرها را تصرف نموده و بالاخره به پیروزی سراسری این کشورها نایل گردند. بنابراین وضع جدید نظر رفیق مائو تسه دون در سال 1928 در مسئله ی ایجاد حکومت مستقل در مستعمرات زیر سلطه مستقیم امپریالیست ها تغییر یافت.»( منتخب آثار، جلد یک، ص 104- 103)

 

 

 

۱۴۰۳ خرداد ۲۱, دوشنبه

انتخابات متعفن

 
خامنه ای وانتخابات متعفن اش
 
همان گونه که می شد تصور کرد شورای نگهبان خامنه ای دست به حذف گسترده ی کاندیداها زده و از هشتاد نفر ثبت نام کرده هفتاد و چهار نفر را رد صلاحیت کرد و تنها بر صلاحیت شش نفر مهر تآیید زد. به این وسیله تا توانست افراد کاندید را محدود و دایره ی تحرک و امکان افشاگری های کاندیداها علیه یکدیگر را به حداقل ممکن رساند. این شش نفر کاندید نیز به گونه ای انتخاب شدند که به اصطلاح از تمامی جریان های درون حاکمیت و یا نزدیک به حاکمیت نماینده ای در این انتخابات باشد و مثلا پایه های اجتماعی همه ی جریان های حاکم پای صندوق رای بیایند.
از روحانیت( مبارز)مصطفی پورمحمدی، از جریان حاکم بر سپاه محمد باقرقالیباف و کمابیش علیرضا زاکانی، از جبهه ی پایداری سعید جلیلی، از جریان درون دولت رئیسی امیرحسین قاضی زاده هاشمی و از جبهه اصلاحات مسعود پزشکیان.
برخی از این افراد مانند پورمحمدی و قالیباف و زاکانی از جنایتکاران و دزدان و اختلاس گران بزرگ هستند و خامنه ای هم نشان داده است که هر چه افراد اختلاس گرتر و دزدتر(همچون قالیباف و زاکانی) و جنایتکارتر  و پلیدتر و پست تر بوده(همچون پورمحمدی و قالیباف) و مورد نفرت مردم باشند( و این سه نفر منفورترین افراد این لیست 6 نفره هستند) همان ها مورد تایید خامنه ای هستند و او مهم ترین پست های کشور را در اختیار آنها می گذارد. با توجه به این که  نوچه ی خامنه ای، شریعتمداری و جریان حاکم بر سپاه گفته اند که «دولت بعدی باید ادامه دهنده ی راه رئیسی باشد» احتمال باید داد که فرد مورد نظر برای ریاست جمهوری یکی از این افراد( به ویژه پورمحمدی و یا قالیباف) باشد و با نقشی که سپاه و بسیج در«مهندسی انتخابات» دارند نام وی از صندوق بیرون کشیده خواهد شد.
جریان اصلاحات و نقش اش در فریب دادن توده ها
اما بخش راست و میانه ی جریان اصلاحات که سه نفر را انتخاب کرده بود و خاتمی هم توپی اومده بود که«اگر نماینده ی ما تایید نشود ما در انتخابات شرکت نمی کنیم» شاهد تایید یکی از نماینده گان خود بود و بشکن زنان راه افتاد که در انتخابات شرکت کند!
جریان راست و میانه ی اصلاح طلبان نیز به سهم خود فریبکار است و برای شرکت در انتخابات و انداختن رای در صندوق له له می زند. این دارودسته دنبال جاه و مقام و موقعیت دولتی هستند و برای رسیدن به آن از هیچ فریب و مکری روگردان نیستند. در مورد انتخاب پزشکیان نیز بعید نیست که نامزد اصلی شان بوده است زیرا می توانستند تصور کنند که جهانگیری صددرصد رد صلاحیت می شود و امکان رد صلاحیت آخوندی نیز زیاد است. البته اگر این گونه نباشد که پیش از آن به اصلاح طلبان گرا داده باشند که اگر پزشکیان کاندید اصلاح طلبان گردد تآیید صلاحیت می شود و برای همین اصلاح طلبان وی را در لیست گنجانده باشند. این همه به ذوق آمدن اصلاح طلبان از انتخابات پیش از تایید صلاحیت نامزد خود و هوار راه انداختن در مورد تغییر یافتن وضعیت، نباید بی دلیل باشد!؟
این که این فرد در میان اصلاح طلبان تآیید صلاحیت می شود، جدا از این که این جریان را به درون انتخابات بکشند و با واسطه ی اینان بخش های از توده ها را به پای صندوق بیاورند و مثلا شرایطی را برای آشتی توده ها و حکومت فراهم کنند، دو دلیل مهم تر از بقیه دلایل است:
یکی این که این فرد خامنه ای را به عنوان ولی فقیه اش قبول داشته است و نه تنها علیه وی سخنی بر زبان نیاورده بلکه مجیز گوی و ستایشگر وی هم بوده است و دوم این فردی زاده ی آذربایجان و در نسبت با کردستان یعنی خلق های زیرستم است. از دیدگاه خامنه ای انتخاب این فرد در حد کاندید شاید بتواند به نوعی« دلجویی» از خلق هایی که در خیزش«زن، زندگی، آزادی» سرکوب شدند تعبیر گردد و اگر ممکن شد بخش هایی از آنها را به پای صندوق رای بکشاند. خامنه ای نمی توانست فردی از اصول گرایان را برای کشاندن خلق ترک و کرد و بلوچ و ... به انتخابات کاندید کند( انتخاب یک کرد و یا بلوچ هم، با توجه به نفرت عمیق این دو خلق که بیشترین سرکوب متوجه آنها و بیشترین کشتارها از میان آنان بود، تاثیری نداشت)، بنابراین فردی را انتخاب کرد که بتواند چنین نقشی را ایفا کند تا مثلا بگوید که ما مخالف این خلق ها نیستیم و از این جور حرف ها...
اما روشن نیست که این اصلاح طلبان با توجه به کدام تجربه ی موفق انتظار دارند که بتوانند مردم را به پای صندوق رای کشانده و نام کاندیدایشان را از صندوق بیرون کشند!
و حتی اگر در بهترین شرایط موفق شوند که چنین کنند( امری که بدون عقب نشینی خامنه ای و سپاه و تقلب نکردن آنها ممکن نیست) :
آیا آنها می توانند وزرایی باب میل خود انتخاب کنند زمانی که افراد برای مهم ترین پست ها را یا خامنه ای خود تعیین می کند و یا باید وی آنها را تایید کند؟ 
آیا می توانند اقداماتی در عرصه ی اقتصاد و سیاست انجام دهند که خامنه ای و باندهای اصول گرای حاکم موافق آن نباشند؟
آیا آنها این عبارت را که خاتمی بر زبان آورد که «رئیس جمهور جز تدارکات چی نیست» را فراموش کرده اند؟
آنها به تنهایی 8 سال و به همراه جریان عدالت و توسعه روحانی 8 سال دیگر و در مجموع 16 سال بخش مهمی از قدرت را در دست داشتند و نتوانستند کاری را صورت دهند. حال چه تغییری رخ داده که آنها امیدوار شده اند می توانندکاری کنند؟!
اگر این تجارب ملاک قرار گیرد که باید قرار گیرد و اصلاح طلبان نیز به خوبی آنها را می دانند، آن گاه آنچه در بالا گفته شد بیشتر رو می آید:
اصلاح طلبان(راست ها و میانه های این جریان) «صندوقی» هستند و دنبال پست و مقام و جای پایی در حکومت برای چرب و چیلی کردن خود. از این رو آنها برای فریب توده ها هر کاری که از دست شان برآید می کنند و هر قول بی خاصیت و عمل نشدنی می دهند. اینکه آنها موفق شوند در یک شرایط استثنایی رای ای بیاورند یک چیز است و اینکه «دوم خرداد» دیگری را رقم بزنند چیزی دیگر و از آن فریب های آشکار و برداشتن سنگ هایی برای نزدن است!   
طبقه ی کارگر و توده ها انتخابات را تحریم خواهند کرد
 طبقه ی کارگر، کشاورزان و نیز لایه های میانی جامعه که نیروهای محرک انقلاب دموکراتیک ایران را تشکیل می دهند همچون انتخابات 1400 و انتخابات مجلس شورا و خبرگان در انتخابات شرکت نکرده و آن را تحریم خواهند کرد.  ازمیان دلایل مهم بسیاری که برای چنین تحریمی وجود دارد دو دلیل اقتصادی و سیاسی مهم تر است و برآمد اوضاعی است که تمامی توده ها آن را به روشنی تجربه و تحلیل کرده اند.
یکم: وضع اقتصادی هولناکی که بیش از دو دهه است بر کشور حاکم شده و توده ها را به فلاکت کشانده است. آنها تا کنون نه تنها کوچک ترین اقدامی مثبتی به نفع تغییر این وضع از جانب حکومت و افرادی و جریان هایی که برای ریاست جمهوری و یا مجلس انتخاب کرده اند ندیده اند بلکه بر عکس وضع معیشت و زندگی روزمره ی خود را همواره و روز به روز به سوی بدتر شدن دیده اند.
دوم: وضع سیاسی و فرهنگی اختناق آوری که بر کشور حاکم شده است نه تنها کورسویی از بهتر شدن را به توده ها و پیشروان آنها نشان نداده بلکه این اختناق روز به روز بدتر شده است. اگر هم تغییری به نفع توده ها صورت گرفته( مثلا پیشرفت در به دست آوردن خواست آزادی حجاب) نتیجه ی مبارزات توده ها و به ویژه زنان و جانفشانی هاشان و دادن قربانیان فراوان برای خواست های خود بوده است.
خامنه ای و سپاه پاسداران اش برای حفظ این وضع سیاسی و فرهنگی اختناق آور به سرکوب خشن هر گونه اعتراض و جنبش توده ها برای خواست های خود که در جنبش های پیاپی سه دهه ی اخیر شاهد آن بوده ایم و آخرین آن خیزش« زن، زندگی، آزادی» بوده است، دست زده اند. این سرکوب ها و جنایاتی که در طی آنها صورت گرفته توده ها را از تمامی ارکان حکومت به ویژه راس آن یعنی خامنه ای و دفتر و باندش به تنفری وصف ناپذیر کشانده است.
این دو دلیل مهم ترین دلایلی است که خشم و نفرت توده ها را برانگیخته است. اکنون دریایی از خون بین توده ها و خامنه ای و سپاه پاسداران اش به وجود آمده است. نه خامنه ای و نه اصلاح طلبان نمی توانند بر این نفرت و کینه ی برحق آب سردی بپاشند. توده ها این نفرت و کینه را حفظ کرده و جز با سرنگونی حکومت آرام نخواهند گرفت.
 گروه مائوئیستی راه سرخ
ایران
21 خرداد 1403 

۱۴۰۳ خرداد ۱۸, جمعه

تقابل های اوج گیرنده بین دزدان و جنایتکاران برای تصرف پست ریاست جمهوری

 
 خامنه ای و تعیین رئیس جمهور آینده
 
جدال تسنیم و حقانیان
به جدال تسنیم و وحید حقانیان باید در ادامه و یا به موازات جدالی نگریست که بخشی از سپاه با نماینده گان انتخاب شده برای مجلس در مورد ریاست مجلس و انتخاب یکی از این افراد به جای قالیباف داشت؛ یعنی با رسایی و نبویان و دیگران. در عین حال باید این احتمال را داد که  پشت حقانیان در خود سپاه و یا سازمان اطلاعات و حفاظت اطلاعات سپاه هم محکم باشد که به این راحتی به تسنیم  و سپاه می توپد. و زمانی که کسی به تسنیم می تازد به خامنه ای که سپاه را تنها ابزار قدرت و تسلط و مانده گاری ولایت فقیه می داند می تازد.
از سوی دیگر کسی که تسنیم را نماینده ی جریانی می داند که در تمامی اموری که به آن مربوط نیست دخالت می کند احتمالا باید واقف باشد که جریان هایی که درون سپاه مسلط هستند، صرفا نوچه و پادوی خامنه ای نیستند بلکه در امور دفتر خامنه ای هم مداخله کرده و احتمالا برای خامنه ای و جریان وی تصمیم هم می گیرند(اگر این نکته درست باشد، آینده فامیل خامنه ای چندان تامین نیست).
حقانیان می تواند یک احمدی نژاد دیگر باشد. کسی که بسیار می داند و احتمالا دانسته هایش را تنها در مغز خویش نگه نداشته بلکه آنها را بین باندی که او یکی از عناصر آن است پخش کرده است. اطلاعات حقانیان به دلیل شغل اش، از همه ی دستگاه ها و افراد و جریان های مسلط بر آنهاست. به طور کلی خامنه ای هر کس و جریانی را که حذف و یا از صحنه ی اصلی سیاست رانده است، کسی یا جریانی دیگر بر جای آن ظهور کرده است.    
باندهای مخالف یکدیگر درون سپاه پاسداران
سپاه پاسداران در تمامی زمینه های اقتصادی و سیاسی و فرهنگی داخلی و در روابط خارجی، قدرت را دست دارد. اما پاسداران یک جریان یکدست نیستند. هم درون سپاه و بین سران و باندهای حاکم بر سپاه و هم بین این باندهای نظامی و باندهای اداری حاکم تضادهای بیشمار بروز کرده است. بر این مبنا هم تجزیه های بی پایان درون سپاه صورت گرفته و هم در سال ها پیش رو بازهم تجزیه های بیشتری صورت خواهد گرفت. این تجزیه ها در دفتر خامنه ای و مجلس و دولت و دستگاه های دیگر که خود نیز پر از جریان ها و باندهای متضاد و درگیر با یکدیگر است بازتاب یافته و بیش از این نیز بازتاب خواهد یافت. چنانچه شرایط کنونی در عرصه ی اقتصادی و سیاسی تداوم یابد مجموعه ی این تضادهای درونی که بر بستر جنبش توده ای و نقش مهم آن، تشدید خواهد شد کل حاکمیت را به تجزیه و شقه شقه شدن و فروپاشی سوق خواهد داد و حتی امکان سرکوب یکدست جنبش توده ای را نیز از آنان خواهد گرفت.
نگاهی به سرکوب«جنبش زن زندگی آزادی» نشان می دهد که تضادهای زیادی در مورد شکل سرکوب و نیز سرکوب و یا عقب نشینی در مقابل آزادی حجاب و پس از اینها در مورد کشته شدن رئیسی و حتی اکنون برگزاری انتخابات ریاست جمهوری وجود داشته و دارد.   
دفتر خامنه ای
دفتر خامنه ای بر خلاف نام اش یک نهاد کوچک نیست بلکه اکنون یک نهاد سیاسی و اقتصادی و فرهنگی  بزرگ است که از نظر سازمانی موقعیتی برتر نسبت به دیگر دستگاه های قانون گذاری و قضایی و اجرایی و نیز شورای نگهبان و شورای مصلحت نظام و مجلس خبرگان دارد. یعنی وضعی که پس از ایجاد هر نهاد و سازمان مالخور یا بودجه خور به دردنخوری در حکومت به وجود می آید و میل به گسترش و استحکام و ثبات منافع خویش دارد بارها بیشتر در مورد دفتر خامنه ای صدق می کند. این دفتر به دلیل گل و گشاد بودن اش به قطب های متضاد تقسیم شده است. تمامی جریان های متضاد صاحب نفوذ در سپاه پاسداران، سازمان های اطلاعاتی و حفاظت اطلاعات سپاه و به همین سان اداری های حاکم و باندهای روحانیون نیز در این دفتر حضور دارند.
 داشتن موقعیت در دفتر خامنه ای برای باندها
در واقع این دفتر سازمانی است به رهبری خامنه ای که بخش های حاکم جریان های اصول گرا را درون خود جمع کرده تا به آن ها سهم دهد و در عین حال مانع از تلاقی منافع گروهی و باندی آنها شود و جلوی بروز درگیری ها و جنگ تمام عیار میان آنها را بگیرد. به عبارت دیگر مرکز آشتی باندهای مسلط اصول گرا گردد. گرچه تحکم های خامنه ای برای سکوت این جریان ها مقابل یکدیگر و دست نزدن به« لجن پراکنی» علیه یکدیگر، نقش آن چنانی در رفو و هم بست تضادهای بین این باندها نداشته است و این را همین که پس از زده شدن این چنین حرف هایی نیاز است سازمان اطلاعات و وزارت کشور اطلاعیه دهند که با هر کس افشاگری کند چنین و چنان می کنیم نشان می دهد، اما اگر همین ها نیز گفته نمی شد و سهم باندها تا حدودی داده نمی شد، این ها یکدیگر را بیش از اینها دریده بودند.
رائفی پور و ایمن آبادی ادامه دادند و برای حرف های خامنه ای تره هم خرد نکردند!
سوی دیگر این قضیه این است که باندهای اصول گرایی که درون دفتر هستند از چند و چون قدرت خامنه ای و فامیل اش بیشتر از آن چه این قدرت در بیرون تجلی می کند و به اصطلاح متحد و همبسته نشان می دهد، اطلاع دارند. به عبارت دیگر آنها ضعف های خامنه ای و مجتبی و کلا خاندان خامنه ای را بسیار بهتر می دانند و از دزدی ها و جنایات آنها بهتر آگاه اند. از این روست که خامنه ای نمی تواند تضاد و جنگ بین باندها برای مدتی طولانی کنترل کند و هشدارها و رفوگری هایش نقشی کاملا موقت دارد. و این به این دلیل است که خودش نیز در وضعیتی به سر می برد که یک افشاگری ساده ی اقتصادی و سیاسی در مورد وی و یا دیگر افراد خانواده اش می تواند زیر پایش را میان همین چند درصد حامیان اش خالی کند.
برای نمونه نگاه کنیم به ایجاد پرسش های تازه در مورد کشته شدن رئیسی به وسیله ی رهبر یکی از این باندها رائفی پور و زیر سئوال بردن سوار هلی کوپتر نشدن بذرپاش در آخرین لحظه و اکنون کاندید شدن اش برای ریاست جمهوری و همچنین ایمن آبادی که وزرای رئیسی را« مار در آستین» وی خواند.
با توجه به اقدامات احمدی نژاد و اکنون تقابل حقانیان با تسنیم و یا در واقع با باندهایی درون سپاه که خود نماینده ی خامنه ای به شمار می آیند می توان مطمئن بود که خامنه ای خیلی توان کنترل اوضاع درون جریان اصول گرا و باندهای آن را ندارد. عکس العمل وزارت کشور و سازمان اطلاعات و خط و نشان کشیدن برای نامزدهای ریاست جمهوری و در واقع برای باندهای گوناگون عموما اصول گرا که افشاگری نکنند، چنانکه تاریخ گذشته نشان می دهد، بی خاصیت و بی نتیجه است. 
 سیاست داخلی
در سیاست داخلی خامنه ای به رئیس جمهوری نیاز دارد که همچون رئیسی یک جلاد و یک قصاب باشد. با توجه به ناتوانی جمهوری اسلامی در دست زدن به اصلاحات اقتصادی و سیاسی و بنابراین امکان رشد و گسترش جنبش های توده ای خامنه ای به رئیس جمهور و دولتی نیاز دارد که بتواند سپاه و نیروهای اطلاعاتی را یک پارچه نگاه دارد و ساطور قصابی را بر سر توده ها فرود آورده و جنبش آنان را به خاک و خون کشد. از این نظر شاید قالیباف که سرکوب خونین جنبش دانشجویی در 18 تیر مایه ی فخر و مباهات وی بود فردی امتحان پس داده باشد.
 ممکن است برای خامنه ای و باندهای همراهش در سپاه این تصور که قالیباف می تواند یک رضاخان قلدر دیگر باشد، آنها را به این متمایل گرداند که وی را رئیس جمهور بعدی کنند. شاید از این نظر و بر مبنای قول هایی که به وی داده شده است می باشد که قالیباف خود را کاندید کرده است؛ اگر چه حفظ ریاست مجلس از جانب وی تا حدودی این گمان را خدشه دار می کند.(جدا از شبهه ی مهندسی کردن انتخابات، این امکان نیز هست که باندهای مخالف قالیباف از جمله جبهه ی پایداری و جریان رائفی پور و باندهای پشتیبان شان در سپاه و همچنین  جریان های مخالف خود خامنه ای که در ارگان ها نیز نفوذ دارند و پشتیبانی آنها از کاندیداهای خود، مانع این امر شود). 
ولی فقیه بعدی نوکر سران سپاه
اما قالیباف فرد بسیار جاه طلبی است و مشکل که اگر رئیس جمهور شود و بتواند باند خود را در همه ی عرصه ها به باند حاکم تبدیل کند، به آن قناعت کند. جاه طلبی وی خاموش نخواهد شد و وی به دنبال آن خواهد بود که ولی فقیه را نیز تعیین کند و در عین حال از قدرت وی بکاهد و به قدرت خود بیفزاید.
به هر صورت رسیدن قالیباف و یا کسانی همچون وی به ریاست جمهوری ممکن است خیال خامنه ای را از جهت سرکوب های یکدست جنبش های توده ای تا حدودی راحت کند اما نگرانی های تازه ای به وجود خواهد آورد. نگرانی هایی که در صورت انتخاب قالیباف به ریاست جمهوری، خامنه ای را راحت نخواهد گذاشت.   
سیاست خارجی
مشکل دیگر خامنه ای سروسامان  دادن به سیاست خارجی است. او یا باید روسیه و شرق را انتخاب کند و یا آمریکا و غرب را. به نظر می رسد که آن بلوکی که خامنه ای می تواند به آن اتکا کند و مثلا با برداشتن تحریم ها و ورود سرمایه های خارجی سروسامانی به اقتصاد کشور دهد امپریالیست های غربی و در راس آنها آمریکا باشد نه روسیه. در مورد چین نیز تفاوتی نمی کند. خواه رابطه با روسیه باشد و خواه با غرب، در جایگاه چین در روابط خارجی ایران تفاوت چندانی ایجاد نمی شود. شاید تا حدودی امکان خرید نفت ارزان و یا مبادله ی آن با کالا از بین رود. ساخت اقتصادی چین وابسته به امپریالیست های غربی است نه به روسیه.
 در هر حال به نظر می رسد که روند کنونی بیشتر به طرف سازگاری با غرب پیش می رود تا روسیه. در اینجا قالیباف همان قدر می تواند نقش سازشگر را با غرب ایفا کند که امثال لاریجانی که اغلب این چنین در مورد نقش وی در دنبال کردن سیاست خارجی روحانی گفته می شودمی توانند اجرا کنند.
شاید از نظر باندهایی در سپاه و در دفتر که دنبال رییس جمهور کردن قالیباف هستند این باشد که کاری را لاریجانی می تواند انجام دهد از عهده ی باند قالیباف نیز بر می آید اما کاری که از قالیباف بر می آید یعنی رفتن در نقش رضاخان قلدر احتمالا از لاریجانی ساخته نخواهد بود.
تایید کاندیداهایی از تک تک جناح ها
بالاخره ممکن است خامنه ای تصمیم بگیرد که از تک تک جناح ها نماینده ای در انتخابات بگذارد. روشن است که خامنه ای حداکثر قابلیت جامعه را برای حضور در پای صندوق حدس زده است. یعنی می داند که اگر حتی یک یا چند کاندید اصلاح طلب را در بین کاندیداهای تایید صلاحیت شده قرار دهد با توجه به مخالفت توده ها با اصلاح طلبان و اساسا انتخابات، درصد چندانی به رای دهنده گان اضافه نخواهد شد و در هر حال پیروزی از آن کاندید خامنه ای خواهد بود.
اما با چنین کاری می تواند مثلا نخست فضایی را که پس از«جنبش زن زندگی آزادی» بر ذهن توده ها غالب شده است به نفع سازش با حکومت تضعیف کند و دوما به کشورهای خارجی مثلا دموکرات منش شدن اش را نشان دهد.
 با این همه، اگر چنین شود او مجبور شده است که یک عقب نشینی دیگر  انجام دهد. یعنی کاندیداهایی از همه ی جناح ها و از جمله اصلاح طلبان حکومتی در انتخابات بگذارد تا هر کدام بتوانند بخش هایی از لایه هایی که به آنها اتکاء دارند به میدان بکشند و به اصطلاح حال و هوای انتخابات را نسبت به انتخابات مجلس به نفع حکومت تغییر دهند.
 در نهایت خامنه ای و سپاه، کاندیدای مورد نظرشان را از صندوق بیرون خواهند آورد. لیست شورای نگهبان و مواضع ارگان های سپاه و نیز کیهان تا حدودی می تواند این کاندیدا را مشخص کند.
گروه مائوئیستی راه سرخ
ایران
18 خرداد 1403 

 

۱۴۰۳ خرداد ۱۴, دوشنبه

توده ها و انتخابات ریاست جمهوری

 
دیدگاه های متضاد در مورد انتخابات ریاست جمهوری
 ثبت نام کاندیداهای ریاست جمهوری در انتخاباتی که ظاهرا ناخواسته است از روز 10خرداد آغاز شد و تا پایان امروز 14 خرداد که آخرین فرصت ثبت نام است، ادامه یافت. افرادی که تا کنون برای ریاست جمهوری ثبت نام کرده اند و تعدادشان به 80 نفر می رسد عموما از اختلاس گران و جنایت کاران مشهور باندهای گوناگون اصول گرا، اصول گرایان سابقا دارای پست و مقام و اینک مغضوب همچون احمدی نژاد و برخی وزرای دولت روحانی و در کنار آنها تعدادی از اصلاح طلبان هستند.
گرچه هنوز تا این کاندیداها به وسیله ی شورای نگهبان خامنه ای( در واقع دفتر خامنه ای) تأیید یا رد صلاحیت شوند زمان باقی است اما همین که این تعداد و این افراد از باندها و جریان های گوناگون حاکمیت برای کاندید شدن ثبت نام کرده اند و اساسا کل انتخابات ریاست جمهوری باید حداقل از سه دیدگاه متضاد مورد بررسی قرار گیرد: از دیدگاه ثبت نام کننده گان و کاندیداهایی که تایید می شوند، از دیدگاه  خامنه ای و از دیدگاه توده ها.
کاندیداهای ثبت نام کرده
در مورد کسانی که ثبت نام کرده اند باید گفت که چندین و چند انگیزه وجود دارد که نخستین آن رقابت برای گرفتن پست ریاست جمهوری در صورت تأیید صلاحیت است. ریاست جمهوری جزو نان و آبدارترین مشاغل دولتی است و هر کس سکان آن را در دست داشته باشد اگر به حداکثر خواست های خود نرسد به حداقل آن که بهره بردن از موقعیت مالی آن و سپس سازمان دادن آشکار و پنهان یاند خود و قوی کردن آن در مقابل دیگر باندها و البته امکان زد و بند با این باندها است دست می یابد. در کنار آن و به دلیل همین موقعیت این امکان نصیب اش می شود که با برنامه های خامنه ای برای انتخاب جانشین اش درافتد و اگر توانست، شرایطی بهتر در حکومت پس از خامنه ای بیابد و به اصطلاح باند اول و حاکم شود.
در عین حال اگر کاندیدای این باندها رد صلاحیت شوند از همین مرحله ی کوتاه کاندید کردن و رد صلاحیت خود نهایت استفاده را برده از یک سو می توانند خودی نشان دهند و بگویند که  کی و چی هستند و آن چه را دارند از دست ندهند و ضمنا جا پایشان در حکومت را محکم تر کنند و از سوی دیگر اگر بتوانند طی همین مدت کوتاه فضایی ایجاد کنند که هواداران بیشتری بیابند و هزینه های رد صلاحیت  شان به وسیله ی خامنه ای و باند شورای نگهبان اش را بالاتر ببرند و به این ترتیب از موقعیت استفاده کرده و وی را آشکار و پنهان بکوبند و از قدرت وی در جدال های آینده بکاهند.
کاندیداهای که تایید صلاحیت می شوند
اما کاندیداهایی که صلاحیت شان تایید می شود چنانچه از باندهایی باشند که بخش عمده ی قدرت را در دست دارند تلاش خواهند کرد باندهای رقبا را کنار زده و به ویژه با باند حاکم یعنی باند خامنه ای بستیزند. اینکه خامنه ای در سخنرانی روز 14 خرداد خود می گوید«علیه یکدیگر لجن پراکنی نکنید»، در مورد همین افرادی است که تایید صلاحیت می شوند. این افراد و باندها پس از تأیید صلاحیت این امکان را می یابند که ستاد انتخاباتی تشکیل دهند و برای ترغیب و جذب رای دهنده گان که عموما همان پایه های اجتماعی اصول گرایان است( بین 4 تا 8 درصد جامعه) هر چه بیشتر فسادها، دزدی ها و اختلاس ها و ضعف های مدیریتی و اگر شرایط امکان داد حتی جنایات یکدیگر را افشا کنند. در واقع آنچه خامنه ای آن را «لجن پراکنی» می داند افشای همین دزدی ها و اختلاس ها و جنایات افراد حکومت رئیسی است که بیشترشان رابطه ی نزدیکی با وی داشته اند. جنبه ی مضحک قضیه این است که خامنه ای که دیگران را از دنبال کردن قدرت برحذر می دارد خود تمامی قدرت و پست و مقام ها را مستقیم از طریق دفترش در اختیار گرفته و اجازه نمی دهد کسی بدون اجازه ی خود و دفترش آب بخورد.  یا این که در این ولایت فقیه، اعضای مجلس خبرگان که قرار بوده است بر اعمال ولی فقیه نظارت کنند اینک خودشان زیر نظارت ولی فقیه هستند( کسی که خدا از زبان اش سخن می گوید دیگر چه نیازی به نظارت دارد و اساسا چه کسی می تواند بر وی نظارت کند؟!) نشان می دهد که چقدر خامنه ای دنبال پست و مقام و قدرت نبوده است!؟ و باز بی مسئولیت پذیرترین فرد در قبال اعمال سه دستگاه، خودش همه ی کاره ی این سه دستگاه و البته شورای نگهبان است.   
از سوی دیگر باندهایی که پست ریاست جمهوری را به دست می آورند می توانند چنان که اشاره کردیم با امکاناتی که داشتن این پست به مدت حداقل 4 سال در اختیارشان می گذارد خود را بهتر سازمان دهند و توان مقابله ی بیشتری را با باند خامنه ای و دفترش داشته باشند. باید اشاره کرد که اگر این ها نزدیک ترین به خامنه ای و حتی انتخاب خودش باشند بازهم مانع و رادعی وجود نخواهد داشت که با خامنه ای دربیفتند. احمدی نژاد و رئیسی( به ویژه اگر مسجل شود که خامنه ای وی را حذف کرده است) این را آشکارا نشان داده اند.
خامنه ای و دفترش
اما از دیدگاه خامنه ای و دفترش، مهم ترین مساله انتخاب فردی نزدیک به خود از این باندها و  دارودسته های فاسد و دزد و جنایتکار برای پیش بردن برنامه های جاری داخلی و خارجی و نیز ایجاد شرایط لازم برای انتخاب ولی فقیه بعدی است.
در اینجا خامنه ای باید نامی را از صندوق بیرون آورد که یا از باند خودش باشد و یا بسیار نزدیک به این باند. هر گونه ریسکی در این مورد و به هر دلیلی جز این که فردی و باندی را روی کار آورد که غیر قابل کنترل گردد، حذف کردن وی را آن هم پس از کشته شدن رئیسی مشکل می کند و هزینه ها را برای خامنه ای و دفترش بالا می برد. 
از سوی دیگر این انتخابات می تواند فرصتی نصیب اش کند تا بتواند تا حدودی نفرت و کینه ی مردم از خامنه ای و حکومت اش را که پس از افت نسبی جنبش«زن زندگی آزادی» بیش از پیش شده بود، کاهش دهد؛ به اصطلاح شرایطی فراهم آورد تا مردم احساس کنند که مثلا وضع تغییر کرده است و حداقل بخشی از کسانی که در انتخابات مجلس شورای ملی( دور اول و دوم) در خانه نشستند به پای صندوق رای بیایند.( شاید بتوان کاندیدا شدن یک زن برای انتخابات و نیز عدم تهاجم پاسداران و لباس شخصی ها به جشن و سرور و رقص هواداران پرسپولیس در خیابان های شهرهای ایران را جزوی از همین برنامه دانست. اگر چنین باشد آن گاه بخشی از عقب نشینی های خامنه ای به شکلی موذیانه صورت گرفته است).
جدا از این ها تمایل خامنه ای می تواند این باشد که به کشورهای دیگر نشان دهد که شکست اش در دوره انتخابات مجلس، یک شکست موقتی بوده است و او توانسته با سیاست، بخشی از توده ها را با انتخابات ریاست جمهوری اش همراه کرده و یک انتخابات زنده و پرشور برگزار کند.
 این ها بیشتر در صورتی می تواند رخ دهد که خامنه ای تعدادی از کاندیداها را تایید صلاحیت کند که در باند وی نیستند و نیز در صورتی است که این افراد بتوانند حرف هایی بزنند که در همان چارچوب افشای فساد و دزدی و رانت و اختلاس و جنایت دیگر باندها و از جمله باند رئیسی- علم الهدی باشد. چنان که دیده شد خامنه ای در آخرین سخنرانی اش به عمد وقت زیادی را- نسبت به خود انتخابات - به رئیسی اختصاص داد و احتمالا یکی از انگیزه هایش آن بود که کاندیداها علیه دولت رئیسی و فسادها و دزدی هایش و بنده ی خامنه ای بودن اش و ناتوانی هایش در اداره ی کشور چیزی نگویند.
تنها در این صورت است که ممکن است بخشی از توده هایی که در انتخابات مجلس شرکت نکردند و البته تنها در جهت مخالف خامنه ای و دفترش، به برخی از این گونه کاندیداها رای دهند. اگر قرار باشد کاندیداها علیه یکدیگر«لجن پراکنی» نکنند و خیلی محترمانه بر سر همه چیز سرپوش گذارند، امکان رای این بخش از توده ها وجود ندارد و انتخابات اگر بدتر از انتخابات مجلس نشود احتمالا بهتر از آن نیز نخواهد شد.
توده ها
از آنچه تا کنون و از پس از دوم خرداد76 گذشته می توان حدس زد که خامنه ای نه اهل عقب نشینی آشکار و نه ریسک است. خامنه ای تنها به اکنون فکر نمی کند و به تداوم ولایت فقیه و جمهوری اسلامی اش فکر می کند. از این رو جدای برخی نمایش ها برای فریب توده ها، مشکل که گامی در خلاف جهت آنچه تا کنون انجام داده است بردارد؛ یعنی حذف رقبا به هر قیمت و از جمله ترور آنها و سازمان دادن باند خودش برای تسلط بر تمامی امور کشور؛ این ها راهکارهایی بوده است که همواره و در طی 25سال اخیر جهت اصلی حرکت خامنه ای را تعیین کرده اند.
در مقابل در نوع نگاه توده ها به خامنه ای و جمهوری اسلامی به دلیل پشت سرگذاردن تجارب فراوان از مبارزه با جمهوری اسلامی و همچنین خیزش ژینا، تغییری به وجود نمی آید. توده ها در عین دنبال کردن افشاگری های پیش روی باندها از یکدیگر که به احتمال زیاد و علیرغم وراجی های خامنه ای رخ خواهد داد، آن را تنها منبعی از دلایل برای کینه و نفرت بیشتر خود از جمهوری اسلامی خواهند یافت.
روشن است که از مدت زمانی پیش، بین نوع نگاه توده ها به مسائل کشور و نوع نگاه باندهای حاکم به ویژه باند خامنه ای تضاد فاحشی به وجود آمده است. این تضاد از یک سو بر مبنای وضع بحرانی زندگی عادی توده ها و برنامه های حکومت استوار است و آنها در مقابل خود حکومتی می بینند که به تنها مشکلی که فکر نمی کند مشکلات توده هاست و بدتر از آن خود حکومت این مشکلات و مصائب را همواره بد و بدتر کرده است تا جایی که بخش مهمی از توده ها به ویژه طبقه ی کارگر و کشاورز و نیز لایه های پایین خرده بورژوازی در ایران در وضع فلاکت باری به سر می برند؛ و از سوی دیگر بر مبنای رفتاری است که خامنه ای و باندش با اعتراضات و مبارزات و جنبش های آنان از سال 88 به این سو کرده و آنها را به خاک و خون کشیده است.
بر این مبنا می توان مطمئن بود که اکثریت توده ها در رای گیری شرکت نخواهند کرد و در عین حال همه ی طبقات خلقی و همه ی بخش های زیر ستم جامعه به مبارزات خود با حکومت ولایت فقیه تا سرنگونی آن ادامه خواهند داد.
گروه مائوئیستی راه سرخ
ایران
14 خرداد 1403 

۱۴۰۳ خرداد ۱۳, یکشنبه

دو وبلاگ تازه

 

ما دو وبلاگ تازه راه اندازی کرده ایم. به احتمال در آینده تغییراتی در این وبلاگ ها و گونه ای تقسیم مقالات بین آنها صورت خواهد گرفت. از جمله تلاش خواهیم کرد که برخی از مقالات گذشته را که در وبلاگ کنونی قرار داده نشده است در این وبلاگ ها قرار دهیم. همچنین  جدا از اخبار، مقالات یا بخشی از مقالات مفید و یا قابل نقد و بحث را در آنها بگذاریم.  طبعا در صورتی که مشکلی برای وبلاگ کنونی و اصلی ما پیش آید و ما قادر به کار در آن نباشیم یکی از این وبلاگ ها مرکز اصلی فعالیت ما خواهد شد.
در زیر آدرس این دو وبلاگ درج شده است:

https://masiresorkh.blogspot.com/

https://rasa001.wordpress.com/