۱۴۰۴ آذر ۱۶, یکشنبه

درباره ی روز دانشجو( بخش هایی از مقاله ی آدر1399)

 

درباره روز دانشجو

خصال ویژه جنبش دانشجویی
جنبش دانشجویی در کشوری که از یک سو زیر سلطه استبداد(شاهی یا دینی) است و از دیگر سو زیر سلطه امپریالیسم جهانخوار، و تا آن جا که به گونه ای کلی در مورد این جنبش صحبت می کنیم، دارای دو خصلت برجسته است که یکی خصلت ضد استبدادی، دموکراتیک و آزادیخواهانه و دیگری خصلت ضد امپریالیستی و استقلال طلبانه آن است.
نگاهی به رویدادهای مهم دانشجویی در ایران نشانگر این است که این جنبش دارای هر دو خصلت بالا بوده است. تنها گاه خصلت ضد استبدادی، دموکراتیک و آزادیخواهانه آن عمده شده و گاه خصلت ضد امپریالیستی و استقلال طلبانه آن.
جنبش دانشجویی از همان رویداد تاریخی برجسته نخستین خود یعنی 16 آذر1332خصلت برجسته ی ضد امپریالیستی و استقلال طلبانه خود را نشان داد. این رویداد فوق العاده پس از کودتای امپریالیستی - ارتجاعی 28 مرداد32 و در اعتراض به ورود نیکسون به ایران شکل گرفت؛ یعنی یکی از سران کشوری که کودتای ضد ملی را علیه دولت ملی مصدق و جنبش دموکراتیک و استقلال طلبانه مردم ایران سازمان داده بود، و اینک برای سان دیدن از جانب نوکران خود، شاه حقیر و سران مزدور کودتاگر ارتش به سرکردگی فضل الله زاهدی و گرفتن جشن پیروزی به ایران آمده بود.
در عین حال خود این مبارزه، روی دیگری هم داشت که همانا رویه ی ضد استبدادی، دموکراتیک و آزادیخواهانه آن بود؛ یعنی مبارزه علیه شاه و دم و دستگاه سلطنتی که با طرح ریزی های دستگاه های امنیتی آمریکا و انگلیس  روی کار آمده بود.
 به دستور سگ زنجیری امپریالیست ها یعنی شاه سابق که اینک مشتی مزدور نوکر صفت سلطنت طلب و شاه پرست( و از جمله دارودسته های منفور حکمتی و «کمونیسم کارگری» امپریالیستی) سنگ اش را به سینه می زنند، این جنبش به خون کشیده شد و سه مبارز دانشجو جان خود را از دست دادند.(1)
به طور کلی، تلاشی که از جانب مستبدین و مرتجعین سرمایه دار کمپرادور، خواه نوع شاهی و خواه نوع مذهبی آن و خواه از جانب انواع و اقسام رویزیونیست ها و ترتسکیست ها صورت گرفته است، نشان داده و می دهد که آنان تلاش می کنند که این خصلت ها را در این جنبش بکشند و جنبشی که ماهیتا انقلابی است، در بهترین حالت به یک مبارزه رفرمیستی و در بدترین حالت به بی تفاوتی سیاسی بکشانند.
حساس بودن دانشجویان
چنان که می دانیم دانشجویان حساس ترین بخش جامعه هستند. حساس ترین را باید به دو معنا در نظر گرفت:
نخستین معنای مهم آن این است که دانشجویان نه تنها نسبت به آنچه در جامعه و در عرصه های گوناگون سیاسی و فرهنگی می گذرد بی تفاوت نیستند، بلکه عموما به گونه ای سریع واکنش نشان می دهند. بسیاری از رویدادها و مبارزات دانشجویی از 16 آذر 32 به این سو در ارتباط با این خصلت ویژه است. 18 تیر که نخست واکنشی بود نسبت به بسته شدن روزنامه سلام و سپس ابعادی گسترده پیدا کرد، واکنش به شلیک به هواپیمای مسافربری اوکراینی به وسیله سپاه پاسداران و ... از این مواردند.
 حدو حدود این واکنش ها و نیز تند و تیز و یا کند بودن آنها نیز از یک سو به وضع درونی جنبش دانشجویی ربط می یابد و از سوی دیگر به وضع بیرونی.
 در مورد وضع بیرونی باید گفت که این مسأله هم به نیرو و دامنه استبداد حاکم و هم به سرکوب خاص جنبش دانشجویی مربوط است. اما در مورد وضع درونی: این امر اساسا وابسته به درجه وجود پیشروان و عناصر فعال انقلابی در این جنبش است. چنانچه در درون جنبش دانشجویی عناصر پیشرو و فعال دموکرات مبارز و انقلابی حضور داشته باشند و با رعایت تمامی شئون مخفی کاری که در شرایط استبداد و اختناق جزو الفبای مبارزه است و بدون آن ادامه کاری در هیچ جنبشی تامین نخواهد شد، جنبش خود را پیش ببرند، این امکان که ارتجاع حاکم بتواند از واکنش های آن ها در برابر رویدادهای اجتماعی و سیاسی جلوگیری کند و این جنبش را به اصطلاح به افت و تعطیلی بکشاند، بسیار کمتر می شود.
دومین معنای حساس بودن این است که باورها و مبارزات دانشجویی تجلی سیاسی باورها و مبارزات تمامی طبقات در جامعه است. آنها به گونه ای بازتاب دهنده ی نظرات احزاب سیاسی جریان های گوناگون طبقاتی هستند. از این رو، وضع آنها به گونه ای و تا حدودی به وضع این احزاب و سازمان های سیاسی وابسته است. می گوییم تا حدودی، زیرا خود احزاب و گروه ها و سازمان های سیاسی هر طبقه عموما نخست از درون جنبش دانشجویی و در شرایط اوج گیری های این جنبش به وجود می آیند و شکل می گیرند؛ و یا به عبارت دیگر خود دانشجویان هستند که نخستین هسته های مرکزی احزاب و سازمان های سیاسی را تشکیل می دهند.
با این وجود، تا جایی که بتوان بین جنبش دانشجویی به عنوان جنبشی مستقل و احزاب سیاسی بیرون از آن رابطه برقرار کرد، عموما این گونه است که هر گاه این احزاب و جریان ها دارای باورهای مستحکم و تحرک  سیاسی و مبارزاتی باشند، این امر در جنبش دانشجویی بازتاب یافته و این جنبش دارای تحرک و پویایی می گردد و به اوج می رسد. برعکس، هر گاه وضع این احزاب و جریان ها دچار گسستگی، پریشانی و مشکلات باشند، این وضع در جنبش دانشجویی بازتاب یافته و مبارزات آنها را دچار گسستگی، پریشانی و مشکلات می کند. این امر همچنین انحرافات موجود احزاب سیاسی را در بر می گیرد که می توانند تاثیرات مخربی به روی جنبش دانشجویی بگذارد.
 گفته شد تا جایی که بتوان رابطه برقرار کرد، زیرا جنبش دانشجویی در حالی که می تواند در تبعیت از حرکات احزاب سیاسی و به واسطه وجود عناصر آنها در راس گروه های دانشجویی واکنش نشان دهد، در عین حال جنبشی مستقل است و گاه فراز و فرودهای آن ربطی مستقیم به وضع احزاب سیاسی پیدا نمی کند. مثلا در طول سال های دهه ی هفتاد، احزاب سیاسی غیر حکومتی در ایران چندان فعال نبودند، با این همه، جنبش دانشجویی تحرکات ویژه خود را داشت.
به این ترتیب، واکنش ویژه جنبش دانشجویی در قبال رویدادهای جاری در جامعه می تواند به عنوان واکنش مستقل جنبش دانشجویی در قبال آن حوادث، صرف نظر از تاثیر احزاب سیاسی بروز کند و یا می تواند بازتاب واکنشی نظرات و سیاست های احزابی باشد که در قبال آن رویدادها موضع گیری کرده اند و جنبش دانشجویی نیز به تبعیت از این جریان ها و احزاب موضع گیری کند.
نقش جریان های کمونیستی در جنبش دانشجویی
 ما در بالا از دو خصلت در جنبش دانشجویی صحبت کردیم. اکنون باید بیفزاییم که گر چه این درست است که جنبش دانشجویی یک جنبش دموکراتیک و ضد امپریالیستی است و از نظر کمیت نیرو، جریان های کمونیستی در آن اقلیتی بیش نیستند و به اصطلاح از این نظر دست پایین را دارند، اما پیشروترین، پرتحرک ترین و تاثیر گذارترین بخش آن و در عین حال دارای توانایی برای رهبری آن  تا جایی که ما از جنبشی به عنوان جنبش دانشجویی صحبت می کنیم، همین بخش کمونیستی آن است.
از دیدگاه انقلاب در کشوری که ساخت اقتصادی آن یک سرمایه داری سر و دم بریده تک محصولی زیرسلطه ی امپریالیسم و خصلت عمده انقلاب آن، دموکراتیک وضدامپریالیستی باشد، هم چنان که از نظر تئوری، تاکتیک و استراتژی و سازمانی یک حزب کمونیستی واقعی طبقه کارگر باید رهبری انقلاب دمواتیک نوین ایران، انقلابی برای آزادی و استقلال ایران از دست امپریالیست ها و سرمایه داران بوروکرات - کمپرادور حاکم را در دست گیرد و در نتیجه  تمامی جنبش های دموکراتیک  آزادی خواهانه و ضد امپریالیستی را رهبری کند، به همین سان در جنبش دانشجویی، همین بخش چپ کمونیستی و انقلابی آن است که باید رهبری جنبش دموکراتیک - انقلابی دانشجویی را در دست خود بگیرد و مبارزه آزادیخواهانه و ضد امپریالیستی آن را پیش برده و رهبری کند. از سوی دیگر، همین بخش دانشجویان کمونیست هستند که باید در هموار کردن راه مبارزه درون دانشگاه ها و نیز در سطح جامعه برای پیشبرد انقلاب سوسیالیستی و کمونیستی نقش مؤثر داشته باشند.
 به همین دلیل هر گاه حزب کمونیستی طبقه کارگر وجود نداشته و جنبش کمونیستی در بیرون ضعیف و شکننده شده باشد، این امر درون جنبش دانشجویی بازتاب یافته و از شدت و حدت مبارزه این جنبش کاسته شده است و یا این جنبش آن چنان که می تواند و باید باشد، نیست.
نگاهی به وضع احزاب و سازمان های مخالف جمهوری اسلامی نشان از وضع نا به سامان آن ها دارد. وضع احزاب و سازمان هایی که ادعای چپ را دارند اما اکثریت آنها مشتی شبه چپ بیش نیستند، بدتر و مخرب تر از همه است.
هم چنان که گفتیم جنبش دانشجویی جنبشی است مستقل با خصال ویژه خویش. این استقلال و همچنین خصال ویژه که ماهیت سیاسی جنبش دانشجویی در مرحله کنونی به وسیله آنها مشخص می شود، حد و مرزهای ایجاد می کند که می توانند این جنبش را تا حدودی از احزاب و سازمان های سیاسی مستقل نگه دارند و بنابراین اگر چه شکست و درهم شکستن احزاب پیشرو و از جمله کمونیست بر آن تأثیر گذاشته و می تواند آن را به رکود بکشاند، اما به واسطه همان استقلال نسبی و نیز خصال محرکه ی آن، چنین شکست هایی لزوما به شکست نهایی جنبش دانشجویی و درهم شکسته شدن آن نمی انجامد.
از سوی دیگر، به این دلیل که دانشجویان کل یک پارچه ای نیستند و از جهات گوناگون پایگاه طبقاتی، نگاه به مساله تحصیلات،  مبارزه علمی و اکادمیک و مبارزه سیاسی می توان آنها را دسته بندی کرد، نمی توان جنبش دانشجویی را مثلا با جنبش طبقه کارگر مقایسه کرد. دلیل این امر این است که جنبش طبقه کارگر، آنجا که این جنبش آگاهانه و سیاسی است، جنبش یک طبقه است که برای سوسیالیسم و کمونیسم مبارزه می کند، اما جنبش دانشجویی در حالی که می تواند در چنان راستایی سمت و سو یابد، اما جنبش یک طبقه واحد نیست و لذا چنین موقعیتی را ندارد.
 این امر نشان دهنده ی موقعیت ممتاز جنبش و مبارزه ی طبقه کارگر و نقش رهبری کننده آن در انقلابات دموکراتیک نوین و سوسیالیستی نسبت به دیگر جنبش های اجتماعی است، اما این موقعیت ممتاز نمی تواند مانع این امر باشد که چنانچه وضعی به وجود آید که جنبش طبقه کارگر در رکود قرار گرفت و یا دچار عقب ماندگی های ناشی از تسلط اپورتونیسم و رویزیونیسم شود، جنبش دانشجویی به واسطه استقلال خود و وجود لایه های روشنفکر کمونیست در آن بتواند وضع را تغییر دهد و تاثیر مثبتی به روی جنبش طبقه کارگر و نیز دیگر طبقات بگذارد.  
تاکید بر استقلال نسبی جنبش دانشجویی ضروری است زیرا بر این مبنای عینی است که جدا از وابستگی دانشجویان به احزاب و سازمان های سیاسی طبقات گوناگون و گاه از نظر طبقاتی متخاصم، جدا از پیوندهای این جنبش با دیگر جنبش های اجتماعی- طبقاتی از جمله جنبش طبقه کارگر، این جنبش نه وابسته ی مطلق به احزاب سیاسی است و نه وابسته مطلق به جنبش کارگری؛ و در حالی که هم از احزاب تاثیر می گیرد و هم از جنبش کارگری، در عین حال به واسطه استقلال نسبی خود و وجود حساسیت بالای دانشجویان می تواند هم بر احزاب و هم بر جنبش کارگری تاثیر گذارد.
 از سوی دیگر همین مبنای عینی استقلال این جنبش است که نه می توان آن را زائده ی احزاب سیاسی کرد ونه زائده ی جنبش کارگری. و نیز بر همین مبنا است که وقایع مهمی که در جامعه می گذرد در این جنبش بازتاب یافته و موجب برانگیختن واکنش خاص دانشجویان خواه مستقل از احزاب و خواه مستقل از جنبش کارگری می شود.
نگاهی به دوران های اوج جنبش دانشجویی مانند خود 16 آذر، مبارزات دانشجویان در سال های منتهی به انقلاب 57 و طی سه ساله پس از آن، 18 تیر 78، جریان سال 88، پس از دی ماه 96 و آبان 98  و نیز پس از شلیک به هواپیمای اوکراینی به وسیله سپاه پاسداران که پس از سرکوب آبان ماه 98 صورت گرفت، نشانگر این است که این جنبش در سیر ناموزون جنبش های گوناگون در جامعه، حرکت خاص خود را خواه در پیوند با آن جنبش ها و خواه مستقل از آنها دارد.
در اینجا صحبت ما بر سر همین وجهی است که جنبش دانشجویی را مستقل از احزاب سیاسی نگه می دارد و جریان های سیاسی منحرف می کوشند که از رابطه ی بده و بستانی  که بین این جنبش با احزاب سیاسی وجود دارد و تاثیراتی که از آنها می گیرد استفاده کرده و این استقلال را از بین ببرند.
 ما در اینجا در مورد طبقه ی سرمایه داران کمپرادور قدیمی که اکنون نمایندگان ایدئولوژیک و  سازمان های ریز و درشت آنها پیرامون رضا پهلوی گرد آمده اند و داد بازگشت سلطنت سر می دهند و یا دسته هایی از آنها که جمهوری خواهی را پیشه کرده اند و همه همه به امپریالیسم غرب و در صدرشان امپریالیسم آمریکا وابسته اند، صحبت نمی کنیم. روشن است که این ها جنبش دانشجویی را آن گونه می خواهندکه شاه سابق می خواست( بیابانی برهوت و کویری خشک که در آن هیچ جنبده ای تکان نمی خورد) و از سال های پس از 16 آذر 32 بر جنبش دانشجویی اعمال کرد، و همچنان که اکنون حکام جمهوری اسلامی می خواهند( تا آنجا که دانشجویان بخواهند بیرون از هسته ی کوچکی که این حکام در دانشگاه دارند، فعالیت کنند) و به آن اعمال می کنند. دانشگاه از نظر این مستبدین در بهترین حالت یعنی محیطی که در آن دانشجویان صرفا مشغول تحصیل باشند و کادرهای مورد نیاز در بخش های اقتصاد، سیاست و فرهنگ و نیز خدمات اجتماعی و درمانی را تآمین کنند و حتی اگر خواست هایی دارند این خواست ها صرفا در چارچوب صنفی باشد و اگر هم خواست های آن ها پاسخ نگرفت، آنها در چارچوب های حقوقی و قانونی آنها را دنبال کنند.
در عین حال، در این جا ما توجه خود را معطوف جریان های لیبرالی ملی و ملی - مذهبی که خود کمابیش می گویند لیبرال هستند نیز نمی کنیم. در این جا ما تنها به دو قطب و جریانی که خود را «چپ» می دانند و از نام هایی همچون «کمونیست» و «سوسیالیست» استفاده می کنند، اشاره می کنیم. این ها برخلاف اشکال ظاهری تفاوت های شان، در کل همانند یک دیگرند.
این  جریان های اپورتونیستی و رویزیونیستی دو گرایش اساسی را از خود نشان داده اند: از یک سو تبدیل جنبش دانشجویی به جریان صنفی و رفرمیستی زائده سازمان های سیاسی و از سوی دیگر، تبدیل جنبش دانشجویی به زائده جنبش طبقه کارگری که آنها آن را نیز صرفا صنفی و رفرمیستی می خواهند.
تاثیرات مخرب «شبه چپ» بر جنبش دانشجویی
1-   جریان های شبه چپ از توده ای- اکثریتی های رویزیونیست گرفته تا راه کارگری های خروشچفیست( ایضا رویزیونیست)
پرونده ی سران منفور حزب توده (و پس از آن ها دارو دسته ی متعفن اکثریت نیز) که مزدوران سوسیال امپریالیسم روس در ایران بوده اند، از نظر ایدئولوژیک، سیاسی و سازمانی روشن است. آنها با همه و هرکس در جمهوری اسلامی، تقریبا از همان زمان انقلاب 57 تا کنون، همکاری( و همچنین جاسوسی و لو دادن و...) کرده اند و مرید آن گشته اند. از ارتجاعی ترین آنها گرفته یعنی خمینی، بهشتی، رفسنجانی و خامنه ای گرفته تا هم اکنون اصلاح طلبان حکومتی که کاسه لیس آنها شده اند. این جریان ها تا حدود زیادی افشاء شده اند و اکنون هواداران آنها  بیشتر در میان سرمایه داران، خرده بورژوازی مرفه، بوروکرات ها، تکنوکرات ها و تجاری کاران می باشند؛ با این وجود و به واسطه ی امکانات زیاد خود می کوشند که نفس مسموم خود را به درون جنبش دانشجویی بدمند.  
 در مورد راه کارگر نیز تا آنجا که به جهان بینی مارکسیستی برمی گردد که آنها در زمان  اعلام موجودیت، داعیه ی پیروی از آن را داشتند، از آن هیچ چیز باقی نگذاشته اند. آنها تمامی اصول و تئوری های انقلابی مارکسیستی( به ویژه دو اصل بسیار مهم و اساسی که تصرف قدرت سیاسی و حفظ و نگه داری آن، بدون باور به آنها و پذیرش و پیاده کردن عملی آنها ممکن نیست یعنی انقلاب قهری و دیکتاتوری پرولتاریا) را زیر نام«قدیمی» و«کهنه» به دور انداخته اند. افزون بر این، آنها به هیچ وجه به رهبری طبقه کارگر بر انقلاب اعتقادی ندارند و اگر این سه چارکلمه ی «سرمایه دار» و «کارگر» و  «بدیل شورا»  را هم از آنها بگیریم، در بهترین حالت و چنانچه سرشان به برخی «صندوق های اعانه امپریالیستی» وصل نباشد!؟ جریانی هستند مرتبط  با لایه های خرده بورژوازی مرفه و میانی در ایران.
از سوی دیگر، این ها از مبارزه با امپریالیسم صحبت می کنند(همچنان که حزب توده نیز از مبارزه با امپریالیسم غرب صحبت می کرد و خودش به امپریالیسم شرق و شوروی امپریالیستی وابسته بود) اما روشن نیست که از نظر اینان این مبارزه ای که باید با امپریالیسم صورت گیرد از کدام موضع است: از موضع طبقه کارگر یا از موضع طبقه خرده بورژوازی مرفه رفرمیست؟ و نیز این مبارزه ی ضد امپریالیستی، چه تاثیری در ساخت و بافت طبقاتی و اهداف و مراحل انقلاب می گذارد.
ما در پنج بخش مقاله ی راه کارگری ها و تحریف نظریه انقلاب سیاسی و اجتماعی، مواضع آنها را در زمینه انقلاب دموکراتیک نوین و انقلاب سوسیالیستی نقد کردیم و از بی پرنسیپی مطلق آنها صحبت کردیم. نظرات آن ها نشان دهنده ی آن است که آنها در اصول رویزیونیست هستند و در مواضع و تحرکات سیاسی رفرمیست. آنها تمامی اصول و نظرات لیبرالی - رفرمیستی عهد عتیق را، با پنهان کردن شان پشت مشتی عبارت پردازی هایی که از نظریه پردازان سوسیال دموکرات غربی  گرفته اند، رنگ و لعاب نو می زنند. علیرغم هارت و پورت و تبلیغات مداوم و کسالت آورشان، چنان چه آن ها را بخراشی، جز مشتی پرمدعای فسیل لیبرال و رفرمیست چیزی از آنها بیرون نمی آید.
تلاش عمده ی این ها به ویژه برای تخریب خصلت انقلابی - دموکراتیک و آزادیخواهانه جنبش دانشجویی است و تبدیل آن به جنبشی رفرمیستی. آنها ظاهرا می خواهند که جنبش دانشجویی علیه استبداد مبارزه کند، اما همچنان که خودشان مبارزه می کنند؛ یعنی مبارزه ای کمابیش مانند اصلاح طلبان حکومتی و یا حتی زیر پرچم آن ها که لیدرهای راه کارگری ها برای شان «غش» می کنند.
 اگر ما نظرات و مواضع این جریان را، به همراه حزب توده و اکثریت و البته برخی دیگر از جریان هایی که «اتحاد چپ» را به وجود آورده اند، دنبال کنیم، آن گاه چندان تعجبی نخواهیم کرد که جریان های وابسته به آنها در جنبش دانشجویی، این جنبش را از انقلابی بودن به دور دارند و جز رفرمیسم و انفعال چیز دیگری را برای آن موعظه نکنند.
2-   ترتسکیست های حکمتی( کمونیسم کارگری امپریالیستی و دارودسته های گوناگون حکمتیست)و تلاش برای تخریب خصلت انقلابی- ضد امپریالیستی
این ها نیز در نفی اصول و مواضع اساسی مارکسیسم همچون توده ای- اکثریتی ها و راه کارگری ها و دیگر رویزیونیست ها هستند(در خصوص این جریان های ترتسکیستی مقالات زیادی در وبلاگ ما موجود است) و با آنها در یک ردیف قرار می گیرند و کوچک ترین تفاوتی با آنها ندارند. از این رو آنها نیز خواهان یک جنبش دانشجویی ماهیتا اصلاح طلبانه و لیبرالی هستند.
برخی از آنها موذیانه خود را زیر نام ها و عبارت پردازی های شبه انقلابی و آتشین پنهان می کنند و اگر کسی ماهیت متقلب، شیاد و حقه باز آنها را نشناسد گمان می کند که حضرات یک گروه مسلح قدرت مند انقلابی هستند که در ایران دارای نیروهای زیاد و نفوذ فراوان در جنبش های اجتماعی می باشد و چنانچه اوضاع مساعد گردد با «سه سوت»، قدرت سیاسی را گرفته و تقدیم طبقه ی کارگر می کند.
 تفاوت اساسی این ها با جریان های نوع نخست در این است که آنها به ویژه خواهان آنند که خصلت انقلابی ضدامپریالیستی جنبش دانشجویی نفی گردد. آنها همواره  و زیر نام های گوناگون به ویژه با تفسیری مغلوط و فریب کارانه از اتحاد طبقات مردم با یکدیگر( یا«همه با هم») خواهان یگانگی جریان دانشجویی با سرمایه داران کمپرادور مرتجع سلطنت طلب و جمهوری خواه وابسته به امپریالیسم هستند. آنها از جنبش دانشجویی هیچ نمی خواهند مگر این که رهبری این جریان های نوکر امپریالیسم را بپذیرد و اگر هم فعالیتی می کند در چارچوب مقاصد آنها باشد. آنها هیچ موضع و اقدامی را که از جانب دانشجویان علیه سلطنت طلبان و امپریالیست ها صورت گیرد، برنمی تابند. آنها می خواهند که جنبش دانشجویی مطیع و برده ی امپریالیسم و سازمان های صد تا یک غاز وابسته به آن باشد.
از سوی دیگر این ها با دنبال کردن یک خط مشی ضد انقلابی در جنبش کارگری و تلاش برای تبدیل آن به یک جریان صنفی کارگری، خواهان آن اند که جنبش دانشجویی تابع مطلق جنبش کارگری اکونومیستی آنها باشد. آنها از یک سو جنبش دانشجویی را بی ارتباط با جنبش کارگری و مربوط به جنبش طبقات دیگر می دانند، اما از سوی دیگر از آنجا که قادر نیستند در مقابل تحرکات و تاثیرات آن ساکت بمانند، خواهان آن می شوند که جنبش دانشجویی از یک جنبش سیاسی مستقل و دارای مواضع انقلابی ضد استبدادی، دموکراتیک و آزادیخواهانه و نیز ضد امپریالیستی و استقلال طلبانه، به هیئت جنبشی صنفی گرا و رفرمیستی، خواه «در خود» و خواه در تبعیت از جنبش کارگری صنفی آنها  تبدیل شود.
 در دو دسته ی بالا شاخص ترین جریان های رویزیونیستی و نیز ترتسکیستی گرد آمده اند. بقیه ی جریانات شبه ترتسکیست و سوسیال دمکرات داخلی و خارجی در میان همین  دو دسته جای می گیرند. این ها نیز زیر نام های رنگارنگ از «لغو کارمزدی» گرفته تا اکادمیک های«مارکسی»( بخوانید ضد مارکسی) که جریان هایی هستند که کنار گود نشسته و می خواهند نقش تئوریسین های بیکاره اما خط دهنده جریان های سیاسی ترتسکیستی و رویزیونیستی را بازی کنند، تا جریان هایی  سوسیال دموکرات همچون حزب کمونیست ایران، همه و همه  در همین مسیر گام بر می دارند.  
این ها جریان هایی هستند که در نقش تخریب گر وجوه انقلابی جنبش دانشجویی یعنی وجوه انقلابی دموکراتیک و ضد امپریالیستی ظاهر شده و آن را به انفعال و رکود می کشانند. این ها در تلاش هستند که خصال برجسته جنبش دانشجویی را در هم بکوبند و به جای آن جریانی در میان دانشجویان به وجود آورند در بدترین حالت صنفی، «درخود»، و منفعل از نظر سیاسی و در بهترین حالت اصلاح طلبانه و مطیع سازمان های سیاسی آنها و یا جنبش کارگری که آنها آن را نیز صنفی می خواهند. نفس مسموم و تاثیرات مخرب این جریان ها بر جنبش دانشجویی که به وسیله عوامل آن ها صورت می گیرد، بر این جنبش روشن و آشکار است.
بدون مبارزه مداوم با این جریان ها و منفرد و ایزوله کردن آنها بروز یک جنبش دانشجویی انقلابی، زنده و فعال و دارای نقش در تحولات آینده غیر ممکن است.
هرمز دامان
نیمه دوم آذرماه 1399
یادداشت ها
1-    آنچه که در مورد این رویداد تاریخی توجه را جلب می کند، رویه ی سرمایه داران وابسته ی شاه پرست و سلطنت طلب خارج از کشور و ساواکی های قدیمی است. گر چه این ها همواره تلاش کرده و می کنند تا به کمک شبه چپ های خود فروخته و دارودسته های مرتجع و امپریالیسم پرست ترتسکیستی- حکمتی به شکل های گوناگون تاریخ را جعل کنند، اما 16 آذر 32 از مواردی است که نتوانسته اند. یعنی نه توانسته اند از گردن شاه سابق و رژیم وی بردارند و  نه مثلا خود را علیه جریان های مذهبی نشان دهند. شاه سابق و کاشانی سردسته ی آخوندهای آن زمان که یار گرمابه و گلستان یکدیگر شده بودند، هر دو در این کودتای آمریکایی نقش داشتند. آنها دست در دست یکدیگر سرکوب جنبش دانشجویی را پیش بردند و آن را در 16 آذر 32 به خون کشیدند. نکته مهم در مورد این تبلیغات مسموم و دروغین، این است که همچنان که شاه از بسیاری از آخوندها و عوامل مذهبی در جهت مقاصد خود در سرکوب دانشجویان و جنبش انقلابی کمونیستی و دموکراتیک استفاده کرد، آخوندها نیز از ساواکی های منحوس و سران خود فروخته ی ارتش در سرکوب انقلاب 57 در سال های پس از انقلاب و نیز پس از آن برای مقابله با مبارزات اجتماعی و سیاسی به شکل احسن استفاده کردند. در مورد دارودسته های ترتسکیست سلطنت طلب از قماش کمونیسم کارگری و  دیگر دارودسته های حکمتی باید بگوییم که این ها خواهان درز گرفتن علل این رویداد و عاملین این سرکوب هستند. این است که صحبتی از این رویداد نمی کنند و یا اگر می کنند به آنچه ویژگی عمده این رویداد است، اشاره نمی کنند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر