۱۴۰۳ تیر ۱۹, سه‌شنبه

در مورد پایگاه طبقاتی رای دهنده گان به پزشکیان و شکاف درون خلق

 
 در مورد پایگاه طبقاتی آنها که به پزشکیان رای دادند
 و شرایطی که منجر به رای دادن آنها به اصلاح طلبان شد
 
یکی از مسائلی مهمی که در طول انتخابات ریاست جمهوری خامنه ای پدید آمد شکاف بین مخالفان حکومت و مبارزه بین دو بخش تحریم کننده گان و شرکت کننده گان در انتخابات خامنه ای بود. طبق آمار حکومتی  در دور نخست اکثریت شصت درصدی و در دور دوم اکثریت پنجاه درصدی انتخابات را تحریم کردند. در مقابل اگر رای دهنده گانی که به اصول گرایانی مانند قالیباف و جلیلی در دورهای اول و دوم رای دادند و در کل جزء پایه های اجتماعی حکومت به حساب می آیند و طبق آمار حکومت در هر کدام از دورهای اول و دوم حدود 13 درصد می باشند( در امر واقع و بدون تقلب این رای دهنده گان حدود 4 درصد و در بهترین حالت 6 تا 8 درصد هستند) کنار گذاریم رای دهنده گان به پزشکیان باقی می مانند که باز طبق آمار حکومتی  در دور نخست حدود 17 درصد و در دور دوم حدود 27 درصد از مجموع واجدین شرایط رای دادن بوده اند.
در این بخش باید دو دسته ی اصلی را از یکدیگر تمیز دهیم: یکم بخشی که عجالتا پایگاه اصلاح طلبان به شمار می آیند و با پذیرش حکومت مایل به اصلاحاتی در آن هستند که این بخش در بهترین حالت و در صورت پذیرش آمار حکومت همان رای دهنده گانی هستند که در دور نخست به پزشکیان رای دادند(یعنی کمی بیش از ده میلیون و حدود 17 درصد از مجموع واجدین شرایط - اگر این رقم را نه تقسیم بر سه بلکه حتی نصف کنیم رقمی حدود 9 درصد رای دهنده گان یعنی کمی بیش از 4 میلیون به دست می آید)؛ و بخش دیگر که حکومت را قبول ندارند و حتی بخش هایی از آنها در مبارزات پیشین و از جمله خیزش«زن، زندگی، آزادی» شرکت کرده اند اما با توجه به شرایط و اوضاع نابسامان اقتصادی و سیاسی و فرهنگی تصور کرده اند که ممکن است با آمدن پزشکیان امکانی برای تغییر(عمدتا اقتصادی) گشوده شود و یا حداقل وضع اقتصادی کنونی آنان بدتر از آنی که هست نشود. همچنین بخش دیگری در رای گیری دور دوم شرکت کردند که تنها می خواستند جلیلی انتخاب نشود و دیگر هیچ، و رای آنها بیشتر جنبه ی دفع شر بدتر و عمدتا جنبه ی سیاسی و فرهنگی داشته است. به این ترتیب سه دسته مزبور عبارتند از آنها که به تغییر وضعیت دل بسته اند و آنها که امید ثبات همین وضع کنونی را دارند و آنها که تنها می خواهند وضع بدتر نشود. تفکیک این بخش ها و بررسی سهم هر کدام امر دشواری است.
 آنچه بر آمد کلی این مجموعه است این است که بخش هایی هستند که هنوز امید دارند که اصلاح طلبان حکومتی بتوانند کاری کنند و یا حداقل آنها بدتر از اصول گرایان نیستند که جز ویرانی چیزی به بار نمی آورند. به بیان دیگر کمتر به تغییر و تحول از طریق گذار از این حکومت به یک حکومت دموکراتیک مردمی و یا از آن مهم تر به انقلاب و سرنگونی قهرآمیز حکومت فکر می کنند و بیشتر به تغییر از درون حکومت و یا حداقل ثبات وضعیت کنونی دل بسته اند. از نقطه نظر طبقاتی بیشتر این بخش ها از لایه های خرده بورژوازی مرفه و میانی هستند.
در مورد پایه ی طبقاتی اصلاح طلبان حکومتی می توان گفت که این پایه بیشتر در سرمایه داران کوچک و میانی صنعتی و تجاری عموما سنتی و مذهبی جای دارد که جای پایی در حکومت و با دسته های دیگر زد و بندهایی دارند و به نظر می رسد که بخش هایی از لایه های مرفه و میانی خرده بورژوازی به دنبال همین پایه کشیده می شوند.
لایه های مرفه و میانی خرده بورژوازی جزو نیروهای محرکه ی انقلاب دموکراتیک نوین ایران هستند و بدون اتحاد طبقه ی کارگر با آنها پیروزی انقلاب ممکن نیست.
هر چه گستره و نیروی طبقات انقلابی در مبارزه علیه ولایت فقیه بیشتر و اتحاد مستحکم تری زیر یک رهبری واحد انقلابی داشته باشند و بتوانند چشم اندازهای روشن تری از پیروزی ترسیم کنند این لایه ها که به نسبت جایگاه میانی و مرفه درجات گوناگونی از تردید و دودلی و تزلزل و نوسان خصلت اساسی شان است، بیشتر به سوی انقلاب گرایش یافته و یا به آن می پیوندند. و برعکس هر چه قدر گستره و نیروی این طبقات کمتر و اتحاد آنها ضعیف تر باشد و فاقد رهبری یک طبقه ی انقلابی باشند این لایه ها بیشتر به جریان هایی می پیوندد که می خواهند در چارچوب حکومت کنونی وضع خود را تغییر دهند.
 در مقاله ی  طبقه ی کارگر و جنبش دموکراتیک چنین نوشتیم:      
«به طورکلی خرده بورژوازی به ویژه بخش های میانه و پایین آن می تواند متحد مطمئنی برای طبقه کارگر در انقلاب دموکراتیک (و زحمتکش ترین بخش آن متحد مطمئن طبقه کارگر در انقلاب سوسیالیستی) باشد و رهبری طبقه کارگر را بپذیرد؛ به شرط آنکه طبقه کارگر آگاه، متحد و متشکل باشد، به وسیله ی حزب انقلابی خود رهبری شود و در پراتیک مبارزه طبقاتی نقش پیشرو و قدرتمند خود را ایفا کند. اما در صورتی که طبقه کارگر شرایط رهبری این طبقه (نبود حزب پیشتاز، سازمان های صنفی نظیر سندیکاها و اتحادیه های و سازمان یافتگی لازم اقتصادی و سیاسی) را نداشته باشد و این طبقه در طبقه کارگر قدرت لازم را برای رهبری نبیند، همواره امکان این هست که به دنبال بورژوازی ملی، شاخه های سنتی و عقب مانده بورژوازی تجاری و گاه جناح های امپریالیستی به راه بیفتد و رهبری آنان را بپذیرد.»(طبقه کارگر و جنبش دموکراتیک، بخش چهارم، دموکراتیسم مترقی و انقلابی، قسمت دوم)
اما تا زمانی که طبقه ی کارگر رهبری انقلاب را در دست نگیرد - امری که بدون حزب کمونیست انقلابی این طبقه اساسا ممکن و مقدور نیست - و رهبری جنبش ها و خیزش های دموکراتیک در دستان رهبری های بورژوایی و یا همچون وضع کنونی عمدتا جنبه ی خودبه خودی داشته باشد یعنی تا حدود زیادی بدون رهبری مشخصی باشد که خط و مشی و تئوری معینی راهنمای وی بوده و به اندازه ی کافی استحکام یافته و مطمئن به پیش برود، این لایه ها عموما بین اصلاح و تحول و یا تحول مسالمت آمیز و انقلاب قهرآمیز سرگردانند.(1)
البته در مورد این لایه ها و اساسا خرده بورژوازی نمی توان در شرایط کنونی حکم قطعی و نهایی برای تمامی کشور داد. برای نمونه اکثریت لایه های خرده بورژوازی در بلوچستان و کردستان و یا خلق عرب خوزستان اتحاد معینی با لایه های تهیدست این طبقه و کارگران و زحمتکشان در این مناطق داشته و این طبقات همراه یکدیگر در هر دو دوره ی انتخابات اخیر، یک اتحاد مستحکم ملی را در مقابل ارتجاع حاکم به نمایش گذاشتند. به همین ترتیب در برخی از استان ها، لایه های این طبقه به دلیل وجود دلائلی مانند سرکوب های متوالی حکومت و قربانی دادن های فراوان جنبش بیشتر به تغییر فکر می کنند تا  به اصلاح؛ با این همه بیشتر لایه های میانی و و مرفه این طبقه هستند که در بیشتر نقاط ایران خواه از دیدگاه مثبت و بهتر شدن وضعیت و خواه از دیدگاه منفی یعنی بدتر نشدن وضعیت به کاندیدای اصلاح طلبان رای دادند.(2)
پرسش این است که چرا این لایه ها در دوران کنونی به دنبال اصلاح طلبان افتادند؟ پاسخ این امر جدا از ویژه گی های طبقاتی خود این لایه ها، به شرایط عام نیروهای پیش برنده جنبش سرنگونی و شرایط خاص کنونی مربوط است.
مشخصه های اساسی شرایط کنونی کدام اند؟ این مشخصه ها  از یک سو سرکوب خونین خیزش دموکراتیک مهسا از جانب حکومت و تداوم این سرکوب در اشکال لشکرکشی به خیابان و نیز افزایش بازداشت مبارزین پیشرو و صدور احکام اعدام برای فعالیت های عادی صنفی و یا سیاسی و بنابراین تلاش برای خاموش کردن جنبش خلق و همچنین عقب نشینی نسبی جنبش دموکراتیک از خیابان است و از سوی دیگر تداوم جنبش های خلقی در مبارزات سیاسی و جنگ تک به تک زنان در خیابان ها و همچنین مبارزات اقتصادی و تا حدودی سیاسی کارگران و فرهنگیان و بازنشسته ها و...
شرایط عام نیروهای پیش برنده جنبش کدام اند؟ این شرایط در حالی که نشاندهنده ی شور و شوق ستایش انگیز و نیروی فراوان و مهار نشدنی برای تداوم خیزش«زن، زندگی، آزادی» و تلاش بی وقفه برای ایجاد یک رهبری مبارز و متشکل و متحد برای جنبش است اما دارای ضعف ها و کمبودهایی بوده و هست. از جمله این که در طول دو سال گذشته روندهای جاری نه به سوی متحد شدن این رهبری مبارز و از جمله شوراها و سندیکاهای کارگری و یا جریان های سیاسی بلکه تا حدودی برعکس بوده است. یعنی ما در کنار شور و شوق بی پایان و تلاش برای پیشبرد جنبش خلق شاهد متحد شدن و یا در یک راستا قرار گرفتن تشکل های پیشرو و سازماندهنده ی بخش های گوناگون نبوده و برعکس تا حدودی شاهد گسست های پی در پی و یا شکاف هایی میان این بخش ها بوده ایم.
برای نمونه در طول جنبش ژینا 20 تشکل کارگری یک منشور 12 ماده ای انتشار دادند که اتحاد تشکل هایی از میان آنان برانگیزانده ی امید در جنبش به دلیل برداشتن گامی در اتحاد نسبی بخش هایی از طبقه ی کارگر صنعتی ایران بود. اما پس از آن، شاکله ی اصلی این تشکل ها که استوار به جنبش عینی طبقه ی کارگر بودند نتوانست به اتحاد خود ادامه دهد و تقریبا چند پاره شد. از این رو نه امکان تغییر و تکامل منشور و رفع اشتباهات و نارسایی ها و کمبودهای آن فراهم شد و نه امکان گسترش تشکل هایی که پیرامون آن گرد آمده بودند. اکنون وضع به گونه ای است که این تشکل ها یا هر کدام مستقل بیانیه می دهند و یا این که هر کدام با دسته ای مرتبط شده و با همان دسته اطلاعیه و بیانیه می دهند و بنابراین آن اتحاد نسبی که می توانست و باید گام نخستین برای ایجاد سازماندهی گسترده تر در میان طبقه ی کارگر باشد تا حدودی تضعیف شد. البته در ایجاد چنین وضعیتی سرکوب و توطئه های حکومت نقش داشته است اما وضع درونی خود نیروهای رهبری کننده ی کارگران و نیز برخی گروه های جانبی به اصطلاح کارگری که ادعای هواداری از طبقه ی کارگر را داشته اما جز جریان هایی تفرقه افکن و اکونومیست بیش نبوده و نیستند موثر بوده است. وضع کلی مزبور تنها مربوط به طبقه ی کارگر نبوده بلکه به دیگر لایه ها از جمله فرهنگیان نیز مربوط می باشد.
بر این مبنا به نظر می رسد که یکی از علل مهمی که می توانست موجب این شده باشد که این لایه ها امید به تغییر از طریق مبارزات تحول طلبانه را از دست بدهند همین ضعف های کنونی جنبش است.
باید توجه کرد که برخی از اصلاح طلبان حکومتی مزورانه و سالوسانه از این ضعف ها تا توانستند استفاده کردند. آنها عقب نشینی جنبش از خیابان را دلیلی بر بیفایده و بی نتیجه بودن مبارزات برای سرنگونی قلمداد کردند و در عین حال ضعف ها و کمبودهای جنبش به ویژه در مساله ی رهبری و اتحاد طبقاتی را به عنوان ناشدنی بودن ایجاد رهبری و اتحاد طبقاتی به شمار آوردند. البته آنها در این خصوص بیشتر شکست پروژه ی امپریالیستی سلطنت طلبان و برخی جریان ها و افراد همسو با آنها را ملاک گرفتند، اما روشن است که حملات آنها تنها متوجه سلطنت طلبان که ربطی به طبقات اصلی خلقی در جنبش های ده ساله اخیر نداشته اند، نبوده بلکه اساسا متوجه رهبری های مبارزات داخل کشور از جمله کارگران و فرهنگیان و دانشجویان و زنان و دیگر طبقات خلقی بوده است.
از آنچه آمد می توان این نتیجه را گرفت که نخستین گام ها در اتحاد خلق و عدم گسست در آن یکی تامین رهبری یک طبقه ی انقلابی بر جنبش دموکراتیک است تا بتواند آن را به پیروزی نهایی برساند و دوم ایجاد جبهه ی متحدی از تمامی طبقات خلقی برای سرنگونی حکومت ولایت فقیه می باشد.
در شرایط کنونی جامعه این پیشروترین عناصر طبقه ی کارگر و نیز انقلابیون کمونیست هوادار این طبقه هستند که می توانند با تلاش مداوم خود در دفع و طرد جریان«شبه چپ» و اکونومیستی و رویزیونیستی از یک سو و تلاش برای حفظ و ارتقاء هسته ی مرکزی تشکل های کارگری چنین کاری را انجام دهند و شرایط را برای وحدت جنبش کارگری و کمونیسم و برپایی یک حزب کمونیست انقلابی هموار سازند. حزبی که انقلاب دموکراتیک نوین را پیش برد جمهوری دموکراتیک خلق ایران را ایجاد کند و به سوی انقلاب سوسیالیستی پیش رود.  
هرمز دامان
20 تیرماه 1403
یادداشت
1- برای شرح مفصلی از بافت این طبقه و دیدگاه های آن نگاه کنید به همان نوشته، بخش چهارم، قسمت های اول و دوم.
2- همچنین باید بین این لایه ها و طیفی که اساسا نسبت به مسائل جامعه بی تفاوت هستند فرق گذاشت. طیف مذکور رگه ای در تمامی طبقات و البته به نسبت های متفاوت دارد. برای این طیف فرقی نمی کند که کی می آید و کی می رود. سیاست آنها این است« آسته برو آسته بیا که گربه شاخت نزنه»! آنها خواه آسمان صاف و خواه گرفته و توفانی باشد دنبال زندگی عادی خود بوده و راه خود را می روند و با هزاران غرش آسمان و لرزش زمین نیز شیوه تفکر و زندگی خود را تعییر نمی دهند.     

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر