۱۴۰۳ مرداد ۱, دوشنبه

انقلاب ایران و مساله ی چگونگی تصرف قدرت سیاسی به وسیله ی طبقه ی کارگر(8)

 
انقلاب ایران و مساله ی چگونگی تصرف قدرت سیاسی به وسیله ی طبقه ی کارگر(8) 
بخش نخست: قهر انقلابی و الگوهای تاریخی انقلاب

تغییرات در کشورهای زیرسلطه ی امپریالیسم
 
نگاهی به آنچه ما در بخش های گذشته از مائو بازگو کردیم نشان می دهد که بنیان نظر مائو بر وجوه اقتصادی و سیاسی استوار است.  در یکی از کلیدی ترین گفته ها در مورد وضع اقتصادی- سیاسی چین، مائو پس از اشاره به این که«چین در زمینه ی سیاسی و اقتصادی به طور ناموزون رشد می یابد» در مورد وضع اقتصادی این کشور چنین گفته بود: 
«اقتصاد سرمایه داری ناتوانی با یک اقتصاد نیمه فئودالی برتر همزیستی می کند؛ چند شهر مدرن صنعتی و تجاری با مناطق روستائی بیکران که از تکامل باز ایستاده اند، همزیستی می کنند؛ چند میلیون کارگر صنعتی با صد ها میلیون دهقان و پیشه ور که در زیر یوغ نظام کهن به سرمی برند، همزیستی می کنند؛... چند خط آهن و خط کشتی رانی و چند جاده اتومبیل رو با تعدادی کثیری راه های گاری و کوره راه هائی که تنها برای پیاده روی مناسب اند و بز روهائی که حتی عبور از آنها با پا هم دشواراست، همزیستی می کنند...»
اکنون پرسش این است که این گونه ویژگی های اقتصادی که در آن زمان در بیشتر کشورهای زیرسلطه وجود داشت چه تغییراتی کرده است؟
تغییرات اقتصادی در کشورهای زیر سلطه
نگاهی به وضعیت کنونی در بسیاری کشورهای زیرسلطه  نشان می دهد وضعیت تا حدود زیادی تغییر کرده است.
اقتصاد سرمایه داری بوروکراتیک -  کمپرادور با ویژگی های مشترک و همچنین متمایزی در کشورهای گوناگون یا به کلی مسلط شده و اثری از مناسبات نیمه فئودالی در اقتصاد باقی نگذاشته و یا وجه عمده را در بیشتر کشورهای زیرسلطه  یافته است. در مقابل اقتصاد نیمه فئودالی یا از بین رفته یا تضعیف شده و شکل وجه غیرعمده را یافته است. شهرهای مدرن و نیمه مدرن صنعتی و تجاری رشد چشمگیری داشته اند و در مقابل مناطق روستایی نسبت به گذشته کمتر شده است و عموما تبدیل به شهر و شهرستان شده اند. طبقه ی کارگر از جهت کمی و کیفی رشد بیشتری کرده و در مقابل دهقانان از نظر کمی تحلیل رفته و بخش های زیادی از آنها یا به کارگر و یا به کشاورز زمین دار فقیر، میانه و مرفه تبدیل شده اند. بخش نیمه پرولتاریا در این کشورها افزایش یافته و حاشیه نشینی گسترش بیشتری نسبت به گذشته یافته است. کشورهای مستعمره عموما به نیمه مستعمره با ساخت اقتصادی سرمایه داری بوروکراتیک- کمپرادور و با ساخت سیاسی به ظاهر مستقل اما به واقع زیر نفوذ کشورهای امپریالیستی تبدیل شده اند. این وضعیت در در کشورهایی مانند کره جنوبی، تایوان، هنگ کنگ، سنگاپور، مالزی، اندونزی، تایلند، فیلیپین و ویتنام، هندوستان، ترکیه و ایران در آسیا، و برزیل و آرژانتین و مکزیک در آمریکای جنوبی و افریقای جنوبی و نیجریه و مراکش و مصر در افریقا بیشتر قابل مشاهده است.
 البته کشورهای زیرسلطه ای در سه قاره ی آسیا و آمریکای جنوبی و مرکزی به ویژه در آفریقا  وجود دارند که علیرغم رشد سرمایه داری بوروکراتیک در آنها نسبت به گذشته، کماکان دارای اقتصادهای عقب مانده ی نیمه فئودالی و روابط  قبیله ای و عشیره ای هستند و تولیدات عمده شان کشاورزی یا معدنی با شیوه و شرایط کاری عموما عقب مانده و بر اساس شکل های عقب مانده ی استثمار کارگران و کشاورزان است. برای نمونه کشورهایی مانند افغانستان در آسیا، سودان و سومالی در افریقا و برخی از کشورها در آمریکای لاتین و مرکزی چنین روابطی کماکان وجود دارد.
از سوی دیگر از بین رفتن روابط نیمه فئودالی به شکل شیوه ی تولیدی و تجزیه ی طبقاتی دهقانان همچون یک طبقه، به معنای از بین رفتن روابط نیمه فئودالی در  روابط اجتماعی و سیاسی و فرهنگی نبوده و نیست.
به عنوان یک نمونه در ایران ما شاهد حضور این روابط نیمه فئودالی در روابط اجتماعی، سیاسی و فرهنگی هستیم؛ خواه  دوران سلطنت را در نظر بگیریم که هنوز تا حدودی روابط نیمه فئودالی در روستاها وجود داشت و خواه به ویژه دوران حکومت ولایت فقیه که روابط نیمه فئودالی در اقتصاد نسبت به گذشته به میزان بیشتری تحلیل رفته اما روابط اجتماعی و سیاسی و فرهنگی زیر سلطه ی تسلط دین و مذهب بر ارکان سیاسی و فرهنگی و مناسبات اجتماعی قرار گرفته است و در نتیجه بیش از گذشته این روابط در این عرصه ها به چشم می خورد. در حال حاضر بخشی مهمی از مبارزات دموکراتیک کنونی طبقه ی کارگر و دیگر طبقات خلقی ایران علیه حکومت مذهبی ولایت فقیه و تسلط روابط نیمه فئودالی قرون وسطایی بر این روابط است. این روابط کمابیش به روابط تولیدی سرمایه داری بوروکرات- کمپرادوری چسبیده اند و از آن جدا نشده اند.    
در مورد تغییراتی که در کشورهای زیرسلطه ی امپریالیسم پس از دهه ی شصت میلادی صورت گرفته است در مقالات پیشین ما به دفعات صحبت شده است. از جمله این مقالات نئو لیبرالیسم: كاریکاتور اقتصاد رقابت آزاد و دمكراسی بورژوائی( تابستان 81 بازنگری شهریور1390، درباره تضادهای کنونی جهان و نظرات ترتسکیستی تیرماه 1392،  جبر تاریخ و ضرورت ایستادگی نیروهای مائوئیستی بخش سوم خرداد و تیر 1395و همچنین  نگاهی به نظرات «اسطوره شناسان» اقتصاد ایران.
در اینجا تلاش می کنیم خلاصه وار تغییرات اساسی را که از جمله در کشور ما به شکل برجسته ای قابل مشاهده است بر شماریم:
الف – ورود سرمایه های امپریالیستی به کشورهای زیرسلطه به میزان زیاد،
ب- از میان رفتن اقتصاد بدوی خودکفا و فئودالیسم و یا تضعیف آن از یک سو و رشد سرمایه داری بوروکراتیک- کمپرادور در کشورهای آسیا، آفریقا و آمریکای مرکزی و جنوبی ... از سوی دیگر،
پ – تحلیل رفتن جمعیت روستایی و دهقانان،
ت – افزایش طبقه ی کارگر در شهر و روستا،
ث - رشد شهرنشینی و در کنار آن حاشیه نشینی،
ج- رشد نیمه پرولتاریا در شهرها و روستاها،
چ- رشد نسبی سرمایه داری در کشاورزی و دامداری در کنار خرده مالکی در روستاها،
ح- رشد بخش خدمات به موازات رشد تولید و تجارت،
خ – رشد خرده بورژوازی مدرن در مقابل خرده بورژوازی سنتی،
این مهم ترین تغییراتی است که در کشورهای زیرسلطه پس از جنگ جهانی دوم و به ویژه از آغاز دهه ی شصت میلادی به وجود آمده است.
«در دوره پس از جنگ جهانی دوم، با توجه به چرخش هایی که در توازن قوای بین المللی پیش آمد و یا دگرگونی هایی که در برنامه های اقتصادی کشورهای امپریالیستی ایجاد شد، این کشورها به تغییراتی در اشکال سلطه خود در برخی از کشورهای نیمه مستعمره دست زدند که انقلاب های«رنگی» نام گرفت؛ مانند«انقلاب سفید» در ایران. این برنامه ها و پروژه ها، دگرگونی هایی  را در ساختار برخی کشورهای نیمه مستعمره ایجاد کرد. ساخت ها و نیروهای فئودالی را تضعیف کرده و نوعی سرمایه داری زیرسلطه را تقویت کرده و رشد داد... امر مذکور به این معنا نیز هست که این سرمایه داری برآمده از تکامل نیروهای مولد و روابط تولید درونی در این کشورها  نبوده بلکه بر مبنای نیازهای اقتصادی امپریالیست ها و در سیطره آنها هاست. این تغییرات در برخی کشورها به دلیل موقعیت جغرافیایی- سیاسی خاصی که داشتند، منجر به توسعه ی سرمایه داری زیر سلطه به وجه کامل تری شد، تا جایی که در این گونه کشورها دیگر یا از روابط فئودالی اثری نماند و یا اثر قابل توجهی نماند و برعکس سرمایه داری زیر سلطه ی امپریالیست ها به متکامل ترین اشکال خود دست یافت. کره جنوبی در آسیا یکی از نمونه های برجسته این گونه کشورهاست...
همچنین امپریالیست ها، پس از انقلابات چین و کره و ویتنام و دیگر کشورهای جنوب شرقی آسیا و نیز مبارزات مداوم در آمریکای جنوبی و مرکزی و همچنین آفریقا، تمرکزی به روی تغییر ساخت اقتصادی کشورهایی همچون  کره جنوبی، تایوان، هنگ کنگ، سنگاپور، اندونزی، تایلند، مالزی، فیلیپین و ویتنام و به دنبال آنها در آمریکای جنوبی برزیل و آرژانتین و نیز افربقا افریقای جنوبی و مراکش و کنگو گذاشتند و تغییرات معین ساختاری در این کشورها ایجاد کردند. این تغییرات، از طریق صدور سرمایه، گسترش مبادلات ارزی و بانکی و در اختیار گرفتن سیستم پولی این کشورها، انتقال بسیاری از کارخانه های اصلی به ویژه صنایع سبک به این کشورها و تبدیل این کشورها به مراکز صدور کالا به کشورهای امپریالیستی و همچنین کشورهای  پیرامون و دیگر کشورهای جهان... صورت گرفت.
در واقع بخشی از این کشورها منبع اصلی مواد خام کشاورزی و معدنی هستند، جمعیت زیاد و نیروی کار بسیار ارزان دارند و نیز در پرجمعیت ترین قاره جهان واقع شده اند. روشن است که انحصارات امپریالیستی، تولید کالا را در این کشورها و توزیع آن خواه در منطقه خواه در دیگر کشورهای زیرسلطه ی دیگر قاره ها و خواه برای کشورهای امپریالیستی را بسیار پر سودتر می بینند تا تولید آن در کشورهای امپریالیستی.( تضادهای کنونی جهان و نظرات ترتسکیستی، بخش اول، با برخی تغییرات)
به این ترتیب در کشورهایی که بنا به دلایل اقتصادی، سیاسی، نظامی و یا جغرافیایی مرکز ثقل
ثقل این تحولات گردیدند نیمه فئودالیسم یا از بین رفت و یا تضعیف شد و به جای آن سرمایه داری بوروکراتیک - کمپرادور برقرار گردید.
نتیجه این امر تقلیل جنبش دهقانی از یک سو و بروز قوی تر جنبش های کارگری و خرده بورژوازی شهری و روستایی و نیز حاشیه نشینان از سوی دیگر بوده است.
ناموزونی در اقتصاد کشورهای زیرسلطه
روشن است که این ها به این معنا نیست که ناموزونی در ساخت اقتصادی کشورهای زیرسلطه از بین رفته و یک اقتصاد موزون سرمایه داری بوروکراتیک - کمپرادور خدمتگزار امپریالیست ها جای آن را گرفته است. در این مورد ناموزونی همچنان باقی است. علت اساسی آن این است که گرچه رشد سرمایه داری بوروکراتیک -  کمپرادور نقش غالب را در اقتصاد کشورهای زیر سلطه پیدا کرده است اما نه به این معنا که در تمامی کشور این اقتصاد به شکلی موزون رشد یافته باشد. مثلا صنایع مونتاژ و یا کارخانه های تولیدی که از کشورهای امپریالیستی به کشورهای زیرسلطه انتقال یافته اند در تمامی نواحی به شکل موزونی تقسیم شده اند و یا کشاورزی صنعتی در تمامی نواحی برقرار است. در واقع این رشد علیرغم از بین بردن نیمه فئودالیسم و یا تضعیف آن، اما از یک سو این روابط را به طور یکسان در تمامی کشور بسط نداده و مناطق زیادی را باقی گذاشته که با اقتصادهای عقب مانده نیمه فئودالی دست به گریبان هستند و از سوی دیگر حتی در یک منطقه نیز برخی از بخش ها را رشد داده و برخی از دیگر بخش ها را به حال خود رها کرده است.
برای نمونه در کشور ایران سرمایه داری بوروکراتیک - کمپرادور در کل کشور رشد یافته است اما این رشد همه ی کشور را به طور موزون در برنگرفته است. در برخی از بخش ها مانند تهران و خوزستان و برخی از بخش های استان مرکزی رشد بیشتری نسبت به دیگر مناطق یافته است. از سوی دیگر در برخی از مناطق مانند کردستان و بلوچستان در حالی که در برخی مناطق مرکزی تر و یا اقتصادی تر رشد یافته در مناطق دیگر رشد نیافته و در نتیجه در این مناطق روابط عقب مانده کماکان غالب مانده است.
اشاره ای به ناموزونی سرمایه داری بوروکراتیک-  کمپرادور در کشورهای گوناگون
یکی از ویژگی های مهم و مشترک سرمایه داری بوروکراتیک - کمپرادور در کشورهای زیرسلطه این است که یا تولید کالا در آنها شکل مونتاژ کالای اصلی و تولید کالاهای مکمل و جانبی را دارد و یا به وسیله ی کارخانه هایی هست که نسبت به وضعیت کنونی تکامل تولید عموما اشکال عقب مانده تری دارند. این ها کارخانه هایی هستند که پس از سیاست های نئولیبرالیستی از سوی کشورهای امپریالیستی آمریکای شمالی و اروپای غربی به کشورهای زیرسلطه آسیا، آمریکای مرکزی و جنوبی و نیز افریقا صادر شدند.
انتقال این کارخانه ها و تکنولوژی چندین دلیل داشته است. یکم رقابت انحصارات  برای تولید ارزان کالا. دوم ارزان بودن زمین و کارگر در کشورهای زیر سلطه 3- تلاش برای تبدیل طبقه ی کارگر در کشورهای امپریالیستی به کارگران خدمات و تحلیل بردن کارگران بخش تولید که بخش اصلی کارگران معترض را تشکیل می دادند. 4 - انتقال کارخانه هایی که از نظر محیط زیست زیانبار بودند. پنجم رشد نسبی نیروهای مولد در کشورهای زیرسلطه برای پیشگیری از انقلاب.(1)
از سوی دیگر در سرمایه داری بوروکراتیک - کمپرادور که در بخش زیادی از  کشورهای زیرسلطه  سه قاره جهت غالب را یافته است یک تقسیم کار امپریالیستی صورت گرفته است. در این تقسیم کار امپریالیستی هر کشور معین باید تولید یک یا چند کالای را به عهده بگیرد. این کالاها یا معدنی یا کشاورزی و یا صنعتی هستند. در مورد صنعتی نیز در بیشتر کشورها کماکان صنایع مونتاژ غالب است. تفاوت اساسی در صنایع مونتاژ کنونی با گذشته این است که در گذشته کل کالا دریک یا دو کشور تولید می شد و در کشور سوم مونتاژ می شد اما اکنون کالا در چندین کشور و از جمله کشور مونتاژ کار، تولید می گردد و در یک کشور مونتاژ می شود.
این ها مهم ترین تغییراتی است که در روابط امپریالیست ها با کشورهای زیرسلطه صورت گرفته است.
در بخش بعدی به تغییراتی که در سیاست در کشورهای زیرسلطه به وجود آمده است می پردازیم.
 هرمز دامان
نیمه دوم تیرماه 1403        
یادداشت ها
1-    با این همه، انتقال کارخانه ها به کشورهای زیر سلطه طبقه ی کارگر صنعتی در کشورهای امپریالیستی در بخش ساختمان و معادن و حمل و نقل نتوانسته تغییر کند و از سوی دیگر انتقال کارخانه ها به طور مطلق صورت نگرفته بلکه به گونه ای نسبی صورت گرفته است. به عبارت دیگر هنوز بسیاری از کارخانه های تولید قطعات کلیدی صنعتی  و نیز برخی کارخانه های مونتاژ تولید دیگر کشورهای امپریالیستی در خود کشورهای امپریالیستی است. این جدا از تولید قطعاتی است که تکنولوژی پیشرفته تری دارند و کشورهای امپریالیستی آنها را به کشورهای زیرسلطه نداده اند.   

 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر